با بيش از هزاران عكس ومدل با كيفيت HD جهت ارتباط با ادمين انتقادات و پيشنهادات دريافت لينك و اطلاع از شرايط تبليغات در كانال👇🏻 @rokhnegarh پيج اينستاگرام https://instagram.com/rokhnegareh
.
اصلا شده تا حالا به "خودت" فکر کنی و شرمنده "خودت" بشی؟
من که یه وقتا به خودم میام و میگم طفلکی "خودم".
این همه بلا سر "خودت" آوردی و زدی "خودتو" شکوندی اما بیچاره صداش درنیومد و بازم پات موند.
برید جلوی آینه و یه نفس عمیق بکشید، بلند بگید کی تا نفس آخر پات می مونه؟!
کی وقتی تو بدترین حالت ممکنی بی منت کنارته؟!
حالا چشماتو ببند و به "خودت" بیشتر فکر کن ...
جز "خودت" کسی رو نداریا! یادت نره
@rokhnegareh
انسانها ... !!
از بدو تولد ... !!
همانند تیری از کمان رهیده ای هستند که نشیمنگاه آنها بر هیچ کس مشخص نیست ... !!
فقط یه تیر رها شده از کمان ، خود و خدایش میداند که برای رسیدن به نکته هدف ، چه مسافتی را با مشقت طی نموده ... !!
و در این میان ... !!
تنهاچشمان صمیمانه ایکه بیش از همه ، تیر رها شده را تا رسیدن به هدف دنبال میکنه ... ؟!
چشمان همیشه مهربان و نگران ...
" پدر و مادره ... !! "
@rokhnegareh
ترانه بسیار خاطر انگیز
و قدیمی #سامان
دنیای باتو بودن
#درخواستي اعضا
@rokhnegareh
آدم هاي زندگي هركس چند دسته اند!
بعضي ها اصل اصلند شبيهِ خودشان، ناب و دوست داشتني.
بعضي ها كپي برابر اصلند، آنقدر شبيه ديگرانند كه نميفهمي چي توي سرشان ميگذرد.
بعضي ها پيشنويس اند و هنوز آنقدر تكميل نشده اند كه بشود رويشان حسابي باز كرد.
بعضي ها هم پاكنويس اند، آنقدر چارچوبي و كادربندي شده اند كه نميتواني حتي بهشان نزديك شوي.
اما بعضي ها شعاري اند. از دور دل مي برند و از نزديك زهره!
همه را شيفته ي افكار و حرفهاي قلمبه سلمبه شان مي كنند اما اگر تكانشان بدهي مشكي خالي اند كه لق لق مي كنند ..
مراقب آدمهاي شعاري زندگيتان باشيد
اينها مي آيند كه دلگيرتان كنند.
@rokhnegareh
.
فرار نکن تو باید سختی ها را متحمل شوى
اين سختی ها صيقل توست
مگر تو نمی خواهی اينه شوی
شفاف شوی ؟
باید كسى تورا صيقل دهد
تو را با ابریشم که صيقل نمی دهند
تو را باید با جسمى سخت سنگ و سمباده
صیقل داد نگران نباش .
نگو من چه کار کرده بودم که گرفتار این مشکلات شدم .؟
دلت بايد قرص باشد
تو كه سابقه رحمت خداوند را ديده اى.
خداوند به تو چشم داده، گوش داده
ميبينى كه مسير حركت تو را چه خوب تنظيم كرده . حالا اگر چهار روزى چيزى را منع كرد نگران نباش. با او قهر نكن.
در خانه ی ديگری نرو...
اين تراژدى براى پاك شدن توست براى پالايش روح تو. به او اعتماد کن
@rokhnegareh
در این شهر هنوز کسانی هستند که وقتی از روبرو می آیند چهره شان در هم نیست و چین بر پیشانی ندارند و چشمانشان را هم پشت سیاهی شیشه عینک مخفی نکرده اند ...
چشم در چشم که می شوند لبخندی تحویلت می دهند ... و چه خوب می شود وقتی آرامش را در صورتشان می بینی هرچند ممکن است در دلشان آشوبی باشد ولی شادی ظاهرشان را از دیگران دریغ نمی کنند ...
مصیبت بالا تا پائین این شهر را فرا گرفته و انگار ارواحی سرگردان صبح به صبح از خانه ها بیرون می آیند و شب نشده دوباره می خزند داخل لانه هایشان و چه خوش می شود وقتی بین این ارواح سرگردان کسی را ببینی که هنوز لبخند می زند ...
چه خوب می شد اگر همدیگر را می دیدیم و لبخندی می زدیم . چه انرژی سرشاری هست در این لبخند ... زنی را می دیدی و بدون هیچ نیتی به او می گفتی : شما امروز زیباتر شده اید و او هم لبخندی می زد و یا مردی را می دیدی و می گفتی : امروز از همیشه برازنده ترید و ...
ایکاش در شهر من هیچکس گوشه خالی صندلی اتوبوس را انتخاب نمی کرد ، ایکاش در پیاده رو ها آدمها به همدیگر لبخند می زدند و ایکاش ...
و ایکاش زندگی را همیشه در روی خوشش می دیدیم !
@rokhnegareh
در "" حسرت گذشته "" ماندن، چيزي جز از دست دادن امروز نيست؛
توفقط يكبار هجده ساله خواهي بود..
يكبار سي ساله..
يكبار چهل ساله..
و يكبار هفتاد ساله..
در هر سني كه هستي، روزهايي بي نظير را تجربه مي كني، چرا كه مثل روزهاي ديگر، فقط يكبار تكرار خواهد شد.
هر روز از عمر تو زيباست و لذتهاي خودش را دارد،
به شرط آنكه زندگي كردن را بلد باشي ......
@rokhnegareh
.
قبلا ها اگه ناراحت بودم نمیدونستم خدایی هست...
اما الان که ناراحت میشم میگم : مگه یادت رفته عین همینو قبلا هم داشتی ؟ خب دیدی که حل شد... پس دیگه چرا ناراحتی ؟ و همین باعث میشه خوشحال باشم که :
همه چی به وقتش اتفاق میوفته..
هووووم ...خدایا تو بودی نه ؟
اون روز؟ اون جا ؟داشت همه چی خراب میشد اما یهو درست شد...تو بودی آره ؟ چرا اون کارو کردی؟ نکنه با خودت گفتی : لازمت دارم...نمیخوام از دستت بدم... خدایا ؟ اگه همه هم برن تو برام میمونی... تو منو دوستم داری ...بدور از هر اخلاق و رفتار و کاره ناپسندی که میکنم.... تو منو دوستم داری بدون اینکه دلیلی وجود داشته باشه...کاملا خالص... تو منو قضاوت نمیکنی..مثل مامانی که هر چقدر هم بچش گناه کنه هیچوقت دلش نمیاد بچش گرسنه تو خیابون باشه....
خدایا مارو ببخش و درهای رحمتت رو به سمتمون باز کن تا هر چی حلاله بیاد به زندگیمون...
دلم شاد شد...
آخه یه حسی بهم گفت : در های رحمت من خیلی وقته بازه... به زودی اتفاقات رو تجربه میکنی...️ امروز همون روزیه که باید تجربه کنی.... آره...همون روز ...پس به اتفاقات خوب تو این روز دقت کن...
@rokhnegareh
زندگی ساده تر از
اون چیزیه که فکرشو میکنی
چشماتو ببندو
بیخیال همه چی شو
چایتو بنوش و
از زندگیت لذت ببر
#شبتون_بخیر
@rokhnegareh
عشق ژرفترین موسیقی هستیست.
عشق به دیگری نیازی ندارد.
اگر عشق به دیگری محتاج است،
در این صورت نیازی حیوانی،
و حداکثر عشقی بشری است...
اما اگر عشق برای ظهور و بروز خود
نیازمند دیگری نیست،
پس عشقی الهی است...
در این صورت در بند رابطه هم نیست.
بلکه از هر بندی رهاست..
هنگامی که عشق، وجود تو میشود،
در تو جشنی به پا میشود...
جشنی که بی صداست،
جشنی که بی ساز و آواز است،
اما سرشار از نغمه های آسمانی است.
خود را با آهنگ درون خویش هماهنگ
کن تاموسیقی نهفته درخویش را بشنوی
تا سرشار شوی از چیزی که به بیان در نمیآید...
@rokhnegareh
#موسیقي_شبانه
موسيقي فيلم (قصه پريا)
با هم بشنويم
@rokhnegareh
گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار...مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه میاندازد. به امید آن که شاید در آن خانه باز شود... گاهی دلم را پرت میکنم آنطرف دیوار..آنطرف حیاط خانه خداست.
آن وقت هی در می زنم..
در می زنم..!
فریـــاد میزنم :دلم افتاده توی حیاط شما ،می شود دلم را پس بدهید؟
کسی جوابم را نمی دهد..!
کسی در را برایم باز نمی کند..!
اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار !همین ...
من این بازی را دوست دارم...
آنقــــــدر دلم را پرت میکنم ؛آنقـــــــدر دلم را پرت میکنم تا خسته شوند!
تا دیگر دلم را پس ندهند... تا آن در را باز کنند و بگویند :
بیا خودت دلت را بردار ...
@rokhnegareh
قلم...
ای تنهاترین زبان دل بیقرارم.
امشب تو را به لای انگشتانم می گیرم تا حرفهای تلنبار شده و بغض گرفته روزگارم را برایم بر روی برگهای سفید و خط خطی دفتر زندگیم با رنگ شب بنویسی؛
بنویس...بنویس
از روزگاری که وقتی تو دنیاش چشم باز کردیم،گریه آغاز بود و اشک پایان مرگ کبوتری...
بنویس...بنویس
از طفل گرسنه ای ز بی مادری به روی دستان نامادری...
بنویس...بنویس
از دردهای بی درمان:خیانت،ظلم و زور،دورنگی و تضویر،پلیدی و کبر و غرور،فقر و فحشا...
بنویس...بنویس
از حال و احوال عاشقی که غروبهای بیقراری را با بغضی شکسته به پاسی از شب بی ستاره به سر کرده و تا صبح خروس خان با زانوی پر از خیسی اشک تنهایی...
نخوابید...
بنویس...بنویس
آنقدر بنویس تا خون جوهر به رگ قلمت مانده،
بنویس تا لای انگشتانم از درد تاول بزند،
بنویس تا چشمانم خسته از تاریکی شب شده و برگهای سفید دفترم خیس از قطره های باران بشه.
بنویس...بنویس...
علیرضا شاکری کشتلی
@rokhnegareh