roshananemehr | Unsorted

Telegram-канал roshananemehr - روشنان مهر

362

نوشته‌های مهدی فیروزیان درنگی در فرهنگ و هنر ایران‌زمین

Subscribe to a channel

روشنان مهر

بیچاره ماندگان!

ما به این ده روزه عمر از زندگی سیر آمدیم
خضر چون تن داد، حیرانم، به عمر جاودان؟

پیش ازین بر رفتگان افسوس می‌خوردند خلق
می‌خورند افسوس در ایام ما بر ماندگان

صائب تبریزی

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

دوستان دانشمندم، استادان گرانمایه، آقایان دکتر محمد افشین‌وفایی، دکتر پژمان فیروزبخش و دکتر ارحام مرادی، کانال حاصل اوقات را برای انتشار مقالات و یادداشت‌های خواندنی و سودمندشان راه‌اندازی کردند.
اگر دوستدار مباحث علمی ادبی و ایرانشناسی هستید، از اینجا به حاصل اوقات بپیوندید.
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

قلعۀ ستاره‌گرای

طالبان
، یا به قول یکی از مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی «جنبش اصیل منطقه»، هرات را هم گرفت...
«هرات را که سپهری‌ست بر فراز زمین»
«هرات را که جهانی‌ست در میانِ جهان»
«هرات را که بود قلعۀ ستاره‌گرای»*

امروز با یکی از عزیزان گرانقدر افغان صحبت می‌کردم. مردی که هرگز تسلیم چرخ ستیزه‌کار نشده و با وجود بحران‌های این چند دهه توانسته در کشورش، و نیز ایران و اروپا، به تأسیس شرکت‌های بزرگ و کارهای سودمند بپردازد و نانی بر سر سفرۀ شماری از هموطنان شریفش بگذارد. امروز این مرد موفق که در چشم من همواره تمثال اراده و امید بود، با حزن و یأسی که هرگز از او سراغ نداشتم، می‌گفت: دیگر امیدی به وطنم ندارم.
دلم آتش گرفت و گفتم: جانا سخن از زبان ما می‌گویی.

____
* مصرع‌ها از استاد قاآنی است (دیوان حکیم قاآنی شیرازی، با تصحیح محمدجعفر محجوب، ص ۷۲۸)

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

📘 #در_زیر_ابرهای_نبارنده
دفتری از اشعار #وحید_عیدگاه طرقبه‌ای

در زیر ابرهای نبارنده مجموعه‌ای از غزل‌های دکتر وحید عیدگاه طرقبه‌ای (استاد ادبیات دانشگاه تهران) است. سراینده، با زبانی استوار و درعین‌حال روشن و روان به مفاهیم و مضامین مختلفی توجه نشان داده است؛ از عشق، که موضوع اصلی غزل است، و حدیث نفس گرفته تا سوگ و دردها و دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی (مثلاً اشاره به مهاجرت، زندان، دانشگاه و...). حتی گاه رگه‌هایی از طنز در کلام او دیده می‌شود. غزل‌های عیدگاه با وجود بهره‌مندی از پشتوانه‌های ادبی و فرهنگی، تر و تازه و امروزی است و خواننده در آن با فضایی ویژه مواجه می‌شود که سرشار است از افکار نغز، احساسات ژرف انسانی، تصاویر خلاقانه، آرایه‌پردازی‌های هنری، نکته‌سنجی‌های شاعرانه و گاه غافلگیری‌های لذت‌بخش‌. برخی اشعار این دفتر به بزرگانی چون ایرج افشار، محمدرضا #شجریان، قیصر امین‌پور و... تقدیم شده است.

🔸#خرید_غیرحضوری با هزینۀ پست رایگان با ارسال یک پیام به @honaremusighi در تلگرام یا ۰۹۱۹۸۰۸۶۴۱۰ در واتس‌اپ

📚 #انتشارات_هنر_موسیقی دریچه‌ای برای آشنایی با آثار فاخر هنری و پژوهشی موسیقی
@honaremusighimag

Читать полностью…

روشنان مهر

آرزوها
آهنگ محمد سریر
ترانه حسین منزوی
آواز محمد نوری
این اجرای زنده، ۲۳ دی ۱۳۵۳ با همراهی پیانوی ناصر چشم‌آذر در نود و نهمین برنامۀ تلویزیونی آدینه شب (با مجریگری پرویز قریب‌افشار) پخش شده است.

نمی‌شه غصّه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟
نمی‌شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟

دلم از اون دلای قدیمیه، ازون دلاس
که می‌خواد عاشق که شد، پا روی دنیا بذاره

دوس دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو
ببره ازینجا و اون‌وَرِ ابرا بذاره

تو دلت بوسه می‌خواد من می‌دونم، امّا لبت
سر هر جمله دلش می‌خواد یه امّا بذاره

بی‌تو دنیا نمی‌ارزه، تو با من باش و بذار
همۀ دنیا منو همیشه تنها بذاره

من می‌خوام تا آخر دنیا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره

غزل‌ترانۀ «آرزوها» از زیباترین نمونه‌های ترانۀ عاشقانه است که شاعر بزرگ روزگار ما، حسین #منزوی، آن را سروده است. آهنگی که دکتر محمد سریر برای این کلام سادۀ لطیف ساخته، چنان با تار و پود سخن درآمیخته که گویی کلام و آهنگ هر دو با هم پدید آمده‌ است. اجرای گرم و استادانۀ محمد نوری نیز تکمیل‌کنندۀ این پیوند خجستۀ شعر و موسیقی است.

گذشته از پیام عاشقانۀ سراسر ترانه، در مطلع رگه‌ای از اشارات اجتماعی هم قابل ردیابی است و این حدیث ما، مردم ایران، است و پرسشی که در این سال‌ها هر روز از «خدا، فلک، طبیعت» می‌کنیم:
نمی‌شه غصّه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟

💐 ۹ مرداد سالروز درگذشت محمد نوری ( ۱۳۰۸- ۱۳۸۹)
💐 ۱۰ مرداد زادروز محمد سریر (۱۳۲۳)
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

📘 #در_زیر_ابرهای_نبارنده
دفتری از اشعار #وحید_عیدگاه طرقبه‌ای
⌛️ به زودی ...

🍃
سایه‌ات‌ بودم ‌به ‌خاک ‌افتاده ‌محوِ‌ سایه‌جنبانیت
بود و‌یرانیت و‌یرانیم، و‌یرانیم و‌یرانیت
...
🎶 شعر «سایه» از وحید عیدگاه با خوانش سیاوش مهر
🍃

📚 #انتشارات_هنر_موسیقی دریچه‌ای برای آشنایی با آثار فاخر هنری و پژوهشی موسیقی
@honaremusighimag

Читать полностью…

روشنان مهر

فریادِ العطش

بیتی پیشگویانه از غزل «خاموشی و خنجر» که آن را آبان ۱۳۹۸ خطاب به «مقتدای مقتدر قدردیدگان» گفته بودم:

فریادِ العطش ز سرت خواب می‌برد؟
از تشنگان دمار بگو بربیاورند

#خوزستان #ایران
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

پی‌نوشت‌های مطلب قبلی (خواب زن چپ است یا خواب ظن؟):
۱) خسرو و شیرین، نظامی گنجه‌ای، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، ۱۳۷۸، ص ۱۹۷. جالب اینکه این سخنان را در داستان زنی (مریم، همسر خسرو) در حق زنی دیگر (شیرین، دیگر همسر خسرو) بر زبان می‌آورد (اگر در مورد عاقبت مریم، پس از گفتن چنین حرف‌هایی، کنجکاو باشید باید بگویم بر اساس آنچه حکیم #فردوسی در شاهنامه آورده وی با زهرِ شیرین، کشته شد). برخی برآنند که ابیات این بخش الحاقی است و از #نظامی نیست.
۲-۳) خوابگزاری، با تصحیح و مقدمۀ ایرج #افشار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۶، ص ۴۶-۴۷.
۴) مثنوی معنوی، جلال‌الدین محمد بلخی، به تصحیح محمدعلی موحد، تهران: هرمس، فرهنگستان زبان و ادب فارسی‏، ۱۳۹۶، ج ۲، ص ۱۵۴۱.
۵) امثال و حکم، علی‌اکبر #دهخدا، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۶، ج ۲، ص ۷۴۸.

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

به مناسبت ۱۳ تیر جشن تیرگان و روز ملی دماوند
بخشی از مثنوی دماوند از منوچهر اسکندری

ای کوه سترگِ برف‌بردوش
ای قلۀ رازدار خاموش

هر گرد دلیر کو خطر کرد
روزی ز گریوه‌ات گذر کرد

آزاده اگر دمی امان جست
در دامن امنت آشیان جست

گویند که آرش کماندار
تمثیل بزرگ عشق و ایثار

بنهاد به شانۀ تو گامش
آوازه گرفت با تو نامش

سیمرغ ستیغ قلۀ قاف
با عشق تو در جهان زند لاف

در پای تو هر شقایقی رُست
غم‌نامۀ سرخ دفتر توست

حیران ز جهان ِ جور و بیداد
ای تشنۀ روزگار آباد

با نغمۀ رود خود هم‌آواز
می‌نالی و قصه می‌کنی ساز

از داغ و دریغ پاکبازان
از جان نجیب سرفرازان

از مانی و مازیار و مزدک
فرزند دلاوری چو بابک

وز زادۀ لیث نیک‌آیین
تا میرِ کبیر کشته در فین

پیداست که از زمانۀ پست
در سینه تو را چه آتشی هست

هر لاله ز دامن تو روید
از داغ هزارساله گوید

@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

گوی سرگردان
شعر مولانا
آهنگ و آواز پارسا خائف
تنظیم میلاد محمدی

کار جدید پارساجان #خائف، نشان از دو چیز دارد: نخست ذوق آهنگ‌سازی او و دیگر عبور تدریجی وی از بحران بلوغ و مردانه‌تر شدن صدایش. این هر دو نویدبخش روزگار بهتری برای این استعداد درخشان آواز است.
تصنیف روی ابیاتی برگزیده از دو غزل حضرت #مولانا ساخته شده است.
از نکات جالب تصنیف اینکه در بیت زیر:
گه عاشق این پنج و شش گه طالب جان‌های خوش
این سوش کش آن سوش کش چون اشتری گم کرده جا
در خوانشِ کلمات شَش، خوش و کَش رعایت قافیه شده و خواننده از اینکه خوانش امروزی را کنار بگذارد تا موسیقی کناری شعر را به‌درستی نمود ببخشد پروایی نداشته است.

@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

دلبر غمگین من

در جهان بیشتر از هرکس و هرچیز تو را
دوست می‌دارم، و زان‌پس تو، سپس نیز تو را

ای که هم لطف دم صبح بهاران با توست
هم صفای شب بارانی پاییز تو را

ای کسی قدر تو نشناخته! در چنگِ جهان
یافتم چون گلِ در پنجۀ چنگیز تو را

هرچه روحم شده سرشارِ تو، دستم خالی‌ست
چه دهد هدیه چنین عاشق بی‌چیز تو را؟

جز به عشقی که در او شادی چندانی نیست
به چه تسکین دهم این عصر غم‌انگیز تو را؟

می‌چکد اشکم و در تلخی روزی که گذشت
می‌دهم وعدۀ فردای شکرریز تو را

آه ای دلبر غمگین من! ای ایرانم!
باش تا بازرسد فصل طرب‌خیز تو را

مهدی فیروزیان
/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

ای چشم و چراغ من که خاموش شدی
ای پاک که با خاک هم‌آغوش شدی
در خاطر من از همه کس زنده‌تری
نه مردی و نه دمی فراموش شدی!

@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

يا حبيبى
لین ادیب و زید حمدان

عزیزان! این آهنگ را بی هیچ توضیح اضافی گوش دهید. سعی نکنید آن را بفهمید؛ تنها احساسش کنید. بعداً درباره‌اش توضیح خواهم داد.
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

شیخ آمد و ما ز شاه شرمنده شدیم!
درگذشت اسماعیل خویی

جوّ روشنفکری ایران معاصر، در دهه‌های بیست تا پنجاه خورشیدی، تحت تأثیر عوامل بسیاری قرار داشت که در آن میان نقش بیگانگان و بیگانه‌پرستان بسیار پررنگ بود. تحت تأثیر این جو، جوانان بسیاری ناخواسته زیر پرچم کسانی قرار گرفتند که هیچ بویی از عشق به میهن نبرده بودند و هیچ خیر و صلاحی را، جز منافع خویش، نمی‌جستند. باری، وضع چنان شد که هر کس چهار تا کتاب خوانده یا نخوانده بود خود را مسئول این می‌دانست که پا در میدان مبارزه بگذارد، بی‌آنکه بداند دقیقاً چه هدفی دارد، با چه چیز می‌ستیزد و نتایج تلاش او، به کام چه کسانی خواهد بود. مخالفت، ارزش شناخته می‌شد و اگر کسی مانند سهراب #سپهری، به جای این کارها، به طبیعت، معنویت، آرامش و صلح می‌اندیشید، از سوی روشنفکران (یا بهتر است بگوییم روشنفکرنمایان) متّهم به بی‌دردی و بی‌خبری می‌شد. حال آنکه درد و خبری که روشنفکران آن زمان از آن دم می‌زدند به‌واقع چیزی جز جهل مرکب نبود (البته این درس‌ها را روزگار به آدمیان می‌دهد و اگر گذشت زمان را، که افشاگر حقایق است، کنار بگذاریم، ما هیچ برتری معرفتی و هوشی نسبت به مردم آن زمان نداریم و خود نیز به شکلی دیگر در معرض خطاهایی از همان دست هستیم).
همین گروه بعد از رسیدن به آنچه گمان می‌کردند بهشت برین است، به دو دسته تقسیم شدند؛ یا سکان کشتی را به دست گرفتند و از اصحاب نوح شدند، یا در طوفان روزگار گرفتار بند یا غربت و انزوا و افسردگی گشتند. دکتر اسماعیل خویی (زادۀ ۹ تیر ۱۳۱۷ در مشهد - درگذشتۀ ۴ خرداد ۱۴۰۰ در لندن) یکی از طوفان‌زدگان و سیلاب‌بردگان گروه دوم است.
غربت‌نشینی برای همگان دشواری‌هایی دارد و برای شاعران و نویسندگانی که به زبان مادری عشق می‌ورزند و حیات معنوی خویش را در گرو آن می‌بینند، بسیار دشوارتر است. طبایع نیز مختلف است. گروهی اجتماعی‌ترند و در جمع شکوفا می‌شوند. خویی، که در سی‌سالگی از اعضای هیئت مؤسّس کانون نویسندگان ایران شده بود، در این دسته می‌گنجید و ازهمین‌رو پس از مهاجرت ناگزیر به انگلستان (۱۳۶۳)، آسیب‌های جبران‌ناپذیر دید و از پیشرفت و درخشش بازماند. مهم‌ترین و زیانبارترین اتفاق زندگی خویی همین مهاجرت بود. او تا پایان زندگی محل سکونتش را «بیدرکجای لندن» می‌خواند.
آن شاعر اندیشه‌ورز، که از دانشگاه لندن دکترای فلسفه گرفته بود و در سرودن قوالب کهن، به‌ویژه قصیده، نیز مانند شعر نیمایی توانایی داشت، در چهار دهۀ پایانی عمر اشعار بسیاری سرود که بیشترشان رنگ و بوی سیاسی و اعتراضی دارد و شاعر در بسیاری از آنها از سر خشم و درد و نفرت، از شعر دور شده و به شعار گراییده است. هرچند در میان این اشعار او، سروده‌های ارزشمند خواندنی هم کم نیست، اما به گمان نگارنده بهترین اشعار خویی، مانند «وقتی که من بچه بودم»، «مسافر» و «غزلواره‌ها» پیش از انقلاب سروده شده است.

در سال ۱۳۸۹ بخت چندین گفتگو با خویی را یافتم و دیدم که چقدر دلتنگ ایران و یاران است. چند رباعی خود را نیز برایم خواند و یکی همان است که مصرع پایانی‌اش را در عنوان این مطلب آوردم. گاه از حال کسانی سؤال می‌کرد که من هیچ شناختی از آنان نداشتم و همین احوالپرسی‌های او، که پر از دریغ و حسرت بود، باب آشنایی من با برخی از آنان را گشود. در پی همین گفتگوها او لطف کرد و مطلبی را نیز به خواهش بنده برای چاپ در کتاب از ترانه و تندر نوشت. گرچه بیم داشتم که نوشتۀ خویی از زیر تیغ سانسور سالم به‌در نرود و در پیش او شرمنده شوم، خوشبختانه چنین نشد و آن نوشته دربارۀ حسین #منزوی و زندگی تلخش در کتاب به چاپ رسید. مجالی دیگر باید تا بتوانم به روش او در یادکرد منزوی، از تلخی زندگی خویی سخن بگویم. در یک سخن، دکتر اسماعیل خویی به آنچه شایستگی‌اش را داشت نرسید؛ زیرا از ایران و یاران و کانون گفتگوها و نفس مستقیم مخاطب و همچنین از آرامش خاطر دور ماند. نوشته‌ام را با شعر کوتاه «طرح» از خویی به پایان می‌برم:
شادی یک قطره در باران
و‌اندُهِ آن قطره در مرداب

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

رنگِ رؤیا

... کاشکی من، کاشکی من
آرزویی از تو بودم
آرزویی نامعیّن
تا به کانون دلت جا می‌گرفتم
وز خیالت رنگِ رؤیا می‌گرفتم

ادیب طوسی، خرداد ۱۳۲۰

💐 ۳ خرداد سالروز درگذشت محمدامین ادیب طوسی (۱۲۸۳–۱۳۶۱)
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

به مناسبت هفتادسالگی گوهر گرانبهای موسیقی ایرانی، استاد حسین علیزاده (زادهٔ ۱ شهریور ۱۳۳۰)

تو چنین شکر چرایی
شعر مولانا
آهنگ ارشد تهماسبی
آواز محسن کرامتی

تهماسبی تصنیف نیشابورک با شعر حضرت #مولانا را در سال ۱۳۶۷ برای استادش، حسین علیزاده، ساخته است. پس از فروپاشی چاووش و رفتن محمدرضا #لطفی از ایران، علیزاده نیز به آلمان رفت؛ اما خوشبختانه مانند لطفی غربت‌نشینی تبعیدگونۀ او چندان دراز نشد و با بازگشت خویش خونی تازه در رگ موسیقی ایرانی روانه کرد و در همان آغاز با کنسرت باشکوه شورانگیز (با شهرام #ناظری) شوری شیرین برانگیخت.
او جز در نوازندگی و آهنگ‌سازی در کار آموزشی و تألیف کتاب نیز فعال بوده است و به‌جرئت می‌توان گفت اکثر کسانی که در این سه دهه به نوازندگی تار و سه‌تار روی آورده‌اند از علیزاده و آثارش بهره برده‌اند.
علیزاده با تمام دشواری‌های کار در ایران ساخت. با عشق و ایمان ایستاد و شاهکارهایی کم‌مانند را پدید آورد.
امروز از نسل بزرگان آهنگ‌ساز چاووش تنها علیزاده برجا مانده است. این تصنیف خوش‌ساخت تهماسبی حرف دل دوستدارانی است که آرزوی تندرستی و شادکامی خنیاگر نوآور روزگارمان را دارند.

@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

آوای تنهایی
آهنگ فریدون شهبازیان
ترانه‌ تورج نگهبان
آواز رها یوسفی

نه آوایی نه رؤیایی، نه دنیایی بی‌تو مانده به‌جا
نه می‌جویی نه می‌آیی نه می‌خواهی عشق پاک مرا
نه می‌خوانی نغمه‌های مرا نوای بی‌همنوای مرا
نه می‌پرسی این سکوت سیه چرا بر لب‌ها نشسته
تو هم دیگر وفا با ما نداری که با غمها مرا تنها گذاری
نه می‌دانی ماجرای مرا دل با درد آشنای مرا
نه می‌بینی رنج دوری تو چو خاری در پا شکسته
تو هم دیگر وفا با ما نداری که با غمها مرا تنها گذاری

چو اشکی که در خیال تو ریزم ندانم چرا ز خود می‌گریزم
کجا می‌روم ندانم
بیا تا مرا بود نیمه‌جانی که می‌ترسم افتم و برنخیزم
نمانده به جان توانم
بهار دگر که گل شکفد خزان شود عمرم آه
چرا نشوی چرا نشوی ز درد من آگاه

🔸آوای تنهایی را نخستین بار بانو الهه (۱۳۱۳-۱۳۸۶) خوانده و این بازخوانی ادای دینی به اوست.
اگر شما هم مانند من در درستیِ خوانش «نمانده به جان توانم» شک کردید، خوب است بدانید که در اجرای اصلی نیز چنین است. البته اگر من به جای زنده‌یاد نگهبان بودم «جان» را به «جا» تبدیل می‌کردم.

🥀 ۳۰ مرداد سالروز درگذشت تورج نگهبان (۱۳۱۱-۱۳۸۷)

@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

ملک ضحّاک

ای دریغا که از یکی ضحّاک
صد فریدون تباه می‌گردد
از یکی ابرپارۀ خونبار
روی گردون سیاه می‌گردد

دکتر مظاهر مصفا

◼️ مانند صدها نفر انسان ایرانی که روزانه با دریغ بسیار، همسان با آمار جنگ‌های تمام‌عیار، پرپر می‌شوند، علی سلیمانی (۱۰ آبان ۱۳۴۹ – ۲۱ مرداد ۱۴۰۰) بازیگر، بر اثر کرونا درگذشت.

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

از مرگ چه اندیشی؟

از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک پرّ و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیءٍ هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم

▪️
مرگ شیرین گشت و نَقلم زین سرا
چون قفس هشتن پریدن مرغ را

پس حیات گذار از سلسله‌ مرگ‌هایی است که هربار آدمی را پله‌ای بالاتر می‌برد و همین ایمان راسخ است که ترس از مرگ را در او می‌میراند:
از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری؟
در گور کجا گنجی چون نور خدا داری؟
(عشق‌نوازی‌های مولانا، جلال ستاری، تهران: مرکز، ۱۳۸۴، ص ۶۰)

◼️ جلال ستاری (۱۳۱۰- ۹ مرداد ۱۴۰۰) درگذشت.

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

مقصر کیست؟

ای خیل ملامتگرِ بی‌تقصیران
از آتشتان بهشت ما شد ویران
کابوسی ازین شگفت‌تر هم داریم؟
ایران ببرد، ولی ببازد ایران!

خبر کوتاه بود: کیمیا علیزاده (نخستین مدال‌آور المپیک تاریخ ورزش زنان ایران که به تیم پناهندگان المپیک پیوسته) ناهید کیانی (از تیم ملی تکواندوی ایران) را در المپیک توکیو شکست داد. در نتیجه ایران از ایران باخت.
کیمیا پس از پیروزی، ناهید و سپس مربی او (مربی ایران) را در آغوش گرفت.
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

از ویرانی

آی کفتارِ بیشه‌ی شیران
ای گرفتار خشم دلگیران

نیستی شیر و شیر هم باشی
هست جای تو چاه نخجیران

حکم تو حکم میر نوروزی‌ست
چند روزی‌ست مانده، خوش می‌ران

شاه شاهان چه خوب می‌دانست
ازچه هر ملک می‌شود ویران

«دشمن و خشکی و دروغ»، و دریغ
هر سه با هم رسید بر ایران

غمم از ماندن تو نیست که نیست
بیش ازین مهلت شکم‌سیران

غمم این است کاین خرابی‌ها
قرن‌ها مثل وزن و قافیه‌ی...
این بیت درست نمی‌شود!

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

دلخوش به این مباش که نان رفت و آب رفت
زودا که عزّت و شرف و جسم و جان رود!
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

خواب زن چپ است یا خواب ظن؟

بسیاری از جملاتی که مفهومی درست و پسندیده دارد، به شکل غلط و تحریف‌شده در میان مردم رواج می‌یابد؛ از طرفی هم بسیاری باورهای غلط به فکر و زبان عموم راه پیدا می‌کند. ما باید بتوانیم با تفکیک، این دو را از یکدیگر بازشناسیم.
جمله‌ای مثل‌واره و بسیار مشهور در زبان فارسی وجود دارد که «خواب زن چپ است» و معنی‌اش هم، چنان‌که همگان می‌دانند، این است که رؤیای زنان صادق نیست و خوابشان تعبیر وارونه دارد. در سستی و نادرستی این سخن، عقلای امروزی تردیدی ندارند و می‌دانند که در خواب، به این معنی فرقی میان زن و مرد نیست و در تعبیر خواب (البته نه به مفهوم سنتی آن، بلکه منظور بررسی روانشناسانۀ امثال فروید و یونگ است) تبعیض جنسیتی (در عین وجود تفاوت به علت اختلاف‌های شخصیتی و روحی) وجود ندارد.
بر اساس قضاوت دربارۀ مفهوم این جمله، به‌تازگی دیده‌ام در فضای مجازی نوشته‌هایی به‌عنوان اصلاحیه منتشر می‌شود و در آنها سخن از این می‌رود که «زن» در این جمله غلط املایی است و بر اثر هماوایی دو واژۀ «ظن/ زن» از گفتار به نوشتار راه یافته است. آنان می‌گویند شکل صحیح جمله چنین است: «خواب ظن چپ است». پیش از هر چیز این پرسش پیش می‌آید که مگر «خواب یقین» وجود دارد تا در برابر آن از «خواب ظن» سخن بتوان گفت؟

این شبه‌اصلاحیه درواقع غلطی است دیگر که هیچ پایۀ علمی ندارد. ناپذیرفتنی بودن یک سخن، مجوزِ تغییر دادن آن نیست و قرار نیست هرچه از پیشینیان به ما رسیده، با عقل و خرد امروزی ما همخوان، و از دید ما صحیح باشد. چنان‌که در آغاز نوشته عرض کردم باورهای غلط همیشه وجود داشته‌ و البته خوشبختانه بشر همواره در حال اصلاح باورهای قبلی خویش است.
اصولاً نسبت دادن هر چیز چپ که فرع و حتی غلط و منفی است (در برابر راست که اصل و درست و مثبت است) به زنان، با باورهای مردسالارانه در ارتباط است. شاید ریشه‌ای‌ترین نمود آن هم در این باور باشد که زن (حوّا) از دندۀ چپ مرد (آدم) آفریده شده است. این باور، که کاری به صحت و سقم آن نداریم، از قدیم در ادبیات فارسی بروز داشته است، چنان‌که #نظامی با خوارداشت زنان می‌گوید:
زن از پهلوی چپ گویند برخاست
مجوی از جانب چپ، جانب راست (۱)

آگاهی از باور «آفریدن زن از پهلوی چپ مرد»، در ارتباط با تعبیر خواب وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانیم از ابن سیرین، خوابگزار نامدار، نقل کرده‌اند که خوابیدن بر پهلوی چپ باعث نادرست و دروغین شدن خواب می‌شود:
«پسر سیرین گفت که هرکس بر پهلوی راست خسبد و خوابی بیند آن خواب از خدای بود عز و جل، و اگر بر پهلوی چپ خسبد آن خواب از آن بود که آن را اضغاث احلام گویند و آن دروغ بود» (۲)
از قول همو نوشته‌اند: «خواب مرد به خواب زن نمانَد، و نه خواب آزاد به خواب برده، و نه خواب مسلمان به خواب کافر» و در این قیاس‌ها (نشاندن زن در قطبِ برده و کافر) علاوه بر اشاره به تفاوتِ تعبیر و نوع خواب، انکار و تحقیری نسبت به خواب زنان نیز قابل دریافت است. (۳)
درست است که ما قبول نداریم «خواب زن چپ است»؛ ولی این دلیل نمی‌شود جمله‌ای را که قدما گفته‌اند بر اساس نظر امروزی خویش تغییر دهیم و به خیال خود آن را اصلاح کنیم. حقیقت این است که پیشینیان ما، زن را کمتر از مرد می‌دانسته‌اند و در موارد بسیاری نه‌تنها زن‌گریزی که زن‌ستیزی آشکاری داشته‌اند. حتی بزرگی چون مولانا جلال‌الدین محمد، که در جایی ستایشی بی‌نظیر از زن دارد، در برخی مواضع از زن بدگویی کرده و برای نمونه مشخصاً دربارۀ «خواب زن» در دفتر ششم مثنوی معنوی گفته است:
خواب زن کمتر ز خواب مرد دان
از پی نقصان عقل و ضعف جان (۴)

یعنی ایشان معتقد بوده است که زن، به علت نقص عقل و ضعف روحی (خاکم به دهان باد!) خوابِ درستی ندارد و نمی‌شود خواب زن را مانند خواب مرد دانست.
با نهایت احترامی که برای پدران خویش و حضرت #مولانا قائلیم، این سخن را نمی‌پذیریم و آن را باور نداریم؛ اما باید بدانیم جملۀ «خواب زن چپ است»، با همین شکل و املا که در امثال و حکم علامه #دهخدا (۵) نیز آمده، درست (از نظر صورت) است و همین مفهوم (که ما آن را نادرست می‌دانیم) مورد نظر پیشینیان بوده و ما به هر دلیل حق تصرف در سخن آنان را نداریم.
در یک سخن «خواب زن چپ است» نقل‌ صحیح قولی غلط است.


پی‌نوشت‌ها در فرستۀ بعدی 👇🏻
/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

سوت بلبلی

پرسیدم از سخنور خوش‌ذوق بابلی:
«صوت کلاغ خوشتر یا سوت بلبلی؟»
حالش گرفته بود و جوابی عجیب داد
فرمود: «گرز رستم دستان زابلی!»

جالب بابلی
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

از حلقوم رهبری

برخی به آقای رئیسی حمله کرده‌اند که چرا از تعبیر «حلقوم رهبری» استفاده کرده است و آن را نشان بی‌سوادی ایشان دانسته‌اند. بی آنکه حب و بغض احتمالی بنده نسبت به شخص خاصی (ازجمله آقای رئیسی) دخیل باشد، صرفاً جهت اطلاع باید عرض کنم هرچند «حلقوم» را امروز در ساختارهایی به کار می‌بریم که چندان ادبی یا حتی مؤدبانه به نظر نمی‌رسد و مثلاً می‌گوییم: «حقم را از حلقوم فلان ظالم جانی مستبدّ ملعون می‌کشم بیرون»، باید دانست که به‌کارگیری این تعبیر در چنین ساختاری نیز غلط نیست و برای نمونه حضرت #مولانا هم آن را در داستان پیر چنگی از دفتر اوّل مثنوی معنوی برای پیامبران و مردان کامل و بندگان راستین خدا (عبدالله را در تفاسیر مثنوی قطب‌الاقطاب دانسته‌اند) به کار برده است:
مطلق آن آواز خود از شه بوَد
گرچه از حلقومِ عبدﷲ بوَد

پس «حلقوم» جای حمله ندارد و پیشنهاد می‌کنم اگر قرار است حمله‌ای در کار باشد متوجه بخش دیگر سخنان ایشان شود.

/channel/roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

شور عشق
شعر فخرالدین عراقی
آهنگ فریدون شهبازیان
(بر اساس ملودی حسین شهبازیان)
آواز علیرضا افتخاری

عشق، شوری در نهادِ ما نهاد
جانِ ما در بوتهٔ سودا نهاد

گفت‌وگویی در زبانِ ما فکند
جست‌وجویی در درونِ ما نهاد

داستانِ دلبران آغاز کرد
آرزویی در دلِ شیدا نهاد

زمانی که آلبوم شور عشق منتشر شد، هنوز انتشار سی‌دی رواج نیافته بود. یادم است برای شنیدن هزاربارۀ این بخش از تصنیف آن‌قدر کاست را عقب و جلو کردم که نوار آن خراب شد. این اجرا هر چیزی را که لازم است یک شاهکار موسیقایی داشته باشد، دارد؛ کلام فاخر، آهنگ زیبا، تنظیم مناسب و آواز استادانه.
یادداشت دوست عزیزم دکتر نوید فیروزی راجع به این غزل را در اینجا بخوانید.

💐 ۲۱ خرداد زادروز فریدون شهبازیان
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

زبان عشق

يا حبيبى تعال الحقنى شوف اللى جری لی/ من بعدک
سهرانه من وجدى باناجى خيالک/ مين قدک
و انا كاتمه غرامى، و غرامى هالكنی
و لا عندی لا أب و لا أم و لا عم أشكی له/ نار حبک

می‌خواستم ترانۀ «يا حبيبى» (کلام احمد جلال با آهنگ مدحت عاصم) را، که سال‌ها پیش، بانو اسمهان آن را خوانده و اجرای لین ادیب همراه ساز زید حمدان بازخوانی ساده و دلنشینی از آن است، به نظم ترجمه کنم. از چهار سطر آغازین آن، با الهام گرفتن از فاصله‌ای که در اجرای موسیقایی بین بخش پایانی لخت‌ها با بخش نخستشان می‌افتد (و آن را با خط ممیز نشان داده‌ام) این رباعی مستزاد بی‌مزه از آب درآمد (در بخش نخست مصرع سوم ملزم به آوردن قافیه نبودم و نیاوردم):

ای دوست بیا ببین چه آمد به سرم/ از هجر تو باز
بی‌خوابم و با خیال تو تا سحرم/ در راز و نیاز
پنهان کردم عشقت و این می‌کشدم/ ای بی‌انباز
بی‌کس شده‌ام، شکوه به پیش که برم؟/ زین سوز و گداز

در ترانه سخن از این است که من نه پدری دارم، نه مادری و نه عمویی که نزد او از آتش عشق تو گله کنم. درست است که منظور سراینده همان «بی‌کسی» است که در ترجمۀ منظوم آورده‌ام؛ اما این واژه هرگز همان حس کلام اصلی را منتقل نمی‌کند و جز آن، حتی اگر ترجمه به نثر بود و مجال این وجود داشت که از پدر و مادر و عمو یاد شود باز هم حق مطلب ادا نمی‌شد.
کلام عربی، دست‌کم برای من، آمیخته است با هزار احساس پیدا و پنهان و شبکه‌ای گسترده از تداعی‌هایی برخاسته از آنچه از قرآن کریم و احادیث و ادعیه و اقوال و روایات و اشعار و تصانیف در ذهن و ضمیر دارم. درنتیجه ترجمه کردنش برایم غیرممکن است. برای نمونه همین جملۀ مذکور، بی‌آنکه ربط وثیقی داشته باشد آیه‌های «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ» در وصف قیامت را به یادم می‌آورد و برای همین ناخودآگاه احساس می‌کنم، عاشق، در این ترانه فراق را با محشر می‌سنجد و خود را دور از یار در بی‌کسی صحرای قیامت می‌بیند. یا وقتی در کلام عربی از کتمان عشق و مردن از این کتمان سخن می‌رود به یاد «مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ، ماتَ شَهيدا» می‌افتم و قلبم فشرده می‌شود.
بعد که متن ترانه را بی آهنگ خواندم، دیدم آن نیز خود چندین پله پایین‌تر است از آنچه در آواز می‌شنویم. شاید موسیقی خود، بی‌آنکه نیازی به زبان یا ترجمه باشد، همین احساسات را بهتر منتقل کند. شاید بهتر باشد اصلاً به کلمات نیندیشیم. لین ادیب هم ترانه را کامل نمی‌خواند و ادامه‌اش را رها می‌کند و تنها به زمزمه کردن می‌پردازد؛ زمزمه‌ای بی‌واژه که اگر اثرگذاری بیشتری از بخش باکلام نداشته باشد، کم‌اثرتر از آن هم نیست. جادوی موسیقی در همین نهفته است. موسیقی زبان قلب عشاق و زبان مشترک انسان‌هاست. موسیقی، زبان عشق است.
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

حکایت عنتری که لوطی‌‌ نداشت

با تو نالوطی عنتر چه کنیم؟
خویش را پیش تو منتر چه کنیم؟
انتخاب از «بد» و «بدتر» کردیم
حال با «بدتر» و «بدتر» چه کنیم؟

جالب بابلی
@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

تصاویری از نشست کانون نویسندگان ایران با حضور اسماعیل خویی، غلامحسین ساعدی، سیمین بهبهانی، محمدعلی سپانلو، سعید سلطان‌پور و... .

بیمت از دل دور باد؛ اما
اژدهایی در خمِ راهت کمین کرده‌ست
که شرارِ دم زدن‌هایش
حالتِ دوزخ‌نشینان را
رشکِ حالِ مردمِ آن سرزمین کرده‌ست

اسماعیل خویی

@roshananemehr

Читать полностью…

روشنان مهر

پس‌کوچۀ افسوس
کاری از کوروش و خشایار شاهانی
شعر از دکتر وحید عیدگاه طرقبه‌ای

از لگدکوب شدن خاطره دارد بسیار
این کهن قالی پوسیده‌تن پاخورده
کیست این؟ رهگذری خم‌شده بر روی زمین
مثل من، مثل ورق‌باطله‌ای تاخورده
دردش از اینکه به جایی نرسیده‌ست، ولی
تا بدین‌جا برسد خون جگرها خورده
پرسه در کوچه و پس‌کوچۀ افسوس زده
تا سرانجام به بن‌بستِ دریغا خورده
باز در گوش من انگار صدایی پیچید...

@roshananemehr

Читать полностью…
Subscribe to a channel