دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش ببادامی بسازد
#باباطاهر
@sad_sada
اینکه هرروز صبح از تختخواب بیرون بیای تا با همون چیزای همیشگی روبرو بشی،
هربار و هربار
واقعا شجاعت بزرگی میطلبه...
#چارلز_بوکوفسکی
@sad_sada
چگونه می توانستم
تو را فاش کنم
که حتا برهنگی ات را
از تن درآورده بودی؟
#بیژن_الهی
@sad_sada
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
#هوشنگ_ابتهاج
@sad_sada
شعر تهی از کتاب مقدس به یاد علیرضا نوری
خوانش: فریاد ناصری
گیتار: محمد بهراد
@sad_Sada
@andaromidvari
بادی غمگینم
شاخه را تکان میدهم
و تو را میبینم
که در سبد دیگران میافتی
#عبدالعظیم_فنجان
@sad_sada
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچگاه کسی جز تو را نبیند از آن پس
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند .
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدمهایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند .
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند ...
#رضا_براهنی
@sad_sada
هرچه بود آرزو بود
که رخ نداد
فقط
دستهای ما
در اتفاقات
آلوده شد.
#احمدرضا_احمدی
@sad_sada
در این سو و آن سوی مرز
دو سرباز همزبان
ایستاده و هرکدام
حرفهای تفنگش را
برای دیگری
ترجمه میکند...
#احسان_نجفی
@sad_sada
به پيری خو میگيرم
به دشوارترين هنر دنيا
کوبهای به در برای آخرين بار
و جدايی بی انتها .
ساعتها میگذرند ، میگذرند ، میگذرند
میخواهم بيشتر بفهمم حتی به قيمت ايمانم
خواستم چيزی برايت بگويم ؛ نتوانستم .
دنيا مزهی سيگار ناشتا دارد
مرگ پيش از همه چيز تنهايیاش را برايم فرستاده
حسرت میبرم به آنان که حتی نمیدانند دارند پير میشوند
بس که سرشان گرم کارشان است .
#ناظم_حکمت
ترجمه #احمد_پوری
@sad_sada
اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته بارانها را تماشا کند
و اگر اصرار کرد؛
بگویید برای دیدن طوفانها رفتهاست
و اگر باز هم سماجت کرد
بگویید رفته است تا دیگر بازنگردد...
#بیژن_جلالی
@sad_sada
به مردان بعد از من بگو:
"دست هایش کشیده و جوان بود؛
صدایش اما، نه!"
بگو آوازهای پدری مانده در گلویم، نتوانست شعرهای خوبی باشد.
بگو مردها همیشه کمی اشک دارند برای روز مبادا.
#بهراد
پانویس: هدیه مجید عزیزم و شعر خوانی من در جلسه گوسان
@sad_sada
من خندان می میرم
همینطور که می خندیده ام می میرم
همینطور که می خندیده ام می روم دست می زنم به مرگ
همینطور که می خندیده ام که خندان بمیرم و می رفته ام که دست بزنم به مرگ می میرم
من خندان
من طوری ایستاده و خندان
که حماسه
همین باید باشد
هر روز دست می زنم به خودکشی سرد است
تلخ است
مرگ باید گرم باشد
مرگ باید به شکل ایستاده و خندان که حماسه
من اینها را با تنی سرد و دهانی تلخ
در حالی که شبیه حماسه نیست
و اصلن نمی خندیدم
نوشتم
#فریاد_ناصری
#کتاب_مقدس
@sad_sada
@andaromidvari
و در پایان
آنچه که دربارهی خودم
میتوانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانهام
در جسمِ یک زن...
#الکساندرا_واسیلیو
#روژان_آهوان
@sad_sada
صدا که میشکند
حرف که چرک میکند
جمله ها که نقطه چین میشوند
پیری یا بچهای که خود را میکُشد
تازه معنا روشن میشود
بی خوابی
شعر و صدای #محمد_مختاری
@sad_sada
بر چفت مقبره پیر
قفلی میان گره ها و قفل ها
دیشب گشوده شد
هیهات ... بدبختی چه کس آغاز گشته است؟
#نصرت_رحمانی
@sad_sada
.
ناگهان دری در دیوار باز میشود
و من خورشید را میبینم
زنی پشت خورشید نشسته است
میگرید و میخندد
من از میان هفت رنگ نور به سوی در مقدس میروم
میخواهم در میان خون
با زنی که پشت خورشید نشسته است یکی گردم
من عاشق زنی هستم که از موهایش خون میچکد
و در نگاهش عشق قرنها منعکس گشته است
او مرا با بوسههایش خواهد شست
او مرا با دستهایش مقدس خواهد کرد
من در بازگشت فریاد خواهم زد:
و به مردان و زنان و کودکان شهر خواهم گفت:
من از شهر مقدس میآیم
دستانم را به خون مقدس شستهاند
دستانم را ببوسید، ببوسید
تا گل سرخها بر سینههاتان بشکفد.
از شعر
رویای دیوار
کتاب آهوان باغ رضا براهنی
@sad_sada
از چشم های پدر
تا مادر
رودخانه ای پنهان در خانه ی ما
که به حمام می ریخت
مادرم شب ها به دنبال خدای کاغذی اش
در کتاب ها بود
و هنوز فکر می کرد
جهنم باید همین تنهایی باشد
و دست هایش را
در شستن زندگی
دعاهای شبانه
بستن زخم ها
در بزرگ کردن ما
حرام کرده بود
پدرم
همیشه می خندید
حتا وقتی که برادرم مرد
می گفت: از خدا هم نباید ترسید!
اما او زندانی قلب اش بود
زندانی تنهایی
زندانی زنانی که دوست شان می داشت
او می دانست
پیری سیگاری ست که دود می کند
و مرگ همان تفنگ شکاریِ آویزان
ما خانواده ای با شکوه بودیم
با شکوه
مثل مرگ
مثل درختان سبز قبرستان
مثل غروب گیر کرده
در پنجره خانه
و مثل ماه
که هیچوقت از خانه ما دیده نمی شد
آلبوم عکس ها را ورق می زنم
یک صفحه زخم خانوادگی
یک صفحه گریه خانوادگی
یک صفحه تنهایی خانوادگی
و من که یک صفحه ی تاریکم
در عکسی سیاه و سفید
مثل شهید ها لبخند می زنم.
#بهراد
@sad_sada
امروز اتفاقی این آهنگ را شنیدم و لبخند شدم...
شما هم لبخند بزنید در این روزگار سخت
@sad_sada
تو را دوست داشتم
چنان که انگار تو آخرینِ عزیزانِ من بر روی زمینی!
و تو رنجم دادی
چنان که گویی من آخرینِ دشمنانِ تو بر روی زمینم!
#غادة_السمان
@sad_sada
امروز روز غمباری بود ، هوا بارانی بی یک تبسمِ خورشید ، درست مثل دوران پیری که در انتظار من است . افکار عجیبی ذهنم را سخت به خود مشغول میدارد . احساساتِ غمانگیزی دلم را تنگ کرده و افکار زیادی که هنوز برای خودم روشن نیست در ذهنم زیر و رو میشود . نه میتوانم مسائلم را حل کنم و نه میلی به حل کردنشان دارم .
این کار ، کارِ من است ...!
#شبهای_روشن
#فئودور_میخائیلوویچ_داستایفسکی
@sad_sada
نمیخَلَد به دلی نالهی شکایت من
شکستِ شیشهی من بیصداست همچو حباب
#صائب_تبریزی
@sad_sada
یاد گرفتهام تنهایی را
ماهرانه پشت روزنامهای
پنهان کنم
اما از مهتاب
که بوی شانههای تو میداد
چیزی را نمیتوان پنهان کرد.
"عباس صفاری"🖤
@sad_sada
کبریت زدم
و تو
برای این روشنایی محدود گریستی
#احمدرضا_احمدی
#فرهاد_مهراد
#نیما
@sad_sada
میگویند:
"درد انسانها را
به یکدیگر نزدیک میکند"؛
کدام یک از ما شادیم
که اینقدر از هم دور ماندهایم؟
#اُغوز_آتای
@sad_sada
بی شک ایرج جنتی عطایی بزرگترین ترانه سرا تاریخ ماست.
زادروز ایشان مبارک
" با من بمان "
#عارف
شعر: #ایرج_جنتی_عطایی
آهنگساز: #فریدون_شهبازیان
@sad_sada