هر لذتی که میپوشم!
یا آستینش دراز است
یا کوتاه
یا گُشاد به قد من!
هر غمی که میپوشم!
دقیق، انگار برای من
بافته شده
هر کجا که باشم...
#شیرکو_بیکس
@sad_sada
وقت باريدن باران
ای دوست
هر کسی تنهاست
توی تنهايی
پسری را باران شاعر کرد
دختری را گرياند.
پشت اين پنجره من می شنوم
ريزش باران
تنهايی را می خواند
ريزش باران
تنهايی را میگويد.
وقت باريدن باران بود
که کسی را از مرز باد با خود آورد
وقت باريدن باران بود
که جوانی لاغر ظاهر شد در کوچه
و زنی نادم شد
وقت باريدن باران بود...
#هوشنگ_چالنگی
@sad_sada
نمیتوانم گفت،
با تو این راز نمیتوانم گفت
در کجای دشت، نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند
آرام، آرام
از کوه اگر میگویی
آرامتر بگوی!
بار گریهای بر شانه دارم
برکهای که شب از آن آغاز میشود،
ماهی اندوهگین میگردد
و رشد شبانهی علف
پوزهی اسب را مرتعش میکند.
آرام، آرام
از دشت اگر میگویی.
گیاهی که در برابر چشم قد میکشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک پیشاپیش گله میآید.
آه، میدانم!
اندوه خویشتن را من
صیقل ندادهام!
بتاب؛ رویای من! بر گیاه و بر سنگ،
که معراج تو را آراستهام من.
گرگی که تا سپیدهدمان بر آستانهی دِه میمانَد
بوی فراوانی را در مشام دارد
صبحی اگر هست، بگذار با حضورِ آخرین ستاره
در تلاوتی دیگرگونه آغاز شود.
ستارهها از حلقومِ خروس
تاراج میشوند
تا من از تو بپرسم
اکنون ای سرگردان!
در کدام ساعت از شبایم؟
انبوهیِ جنگل است که پلک مرا
بر یال اسب میخواباند
و ستارهای غیبت میکند
تا سپیدهدمان را به من باز نماید.
میراث گریه، آه
در قوم من
سینه به سینه بود.
#هوشنگ_چالنگی🖤
@sad_sada
برایم بنویس
زیرا همه ی گلهای سرخی که
به من هدیه کردی
در گلدان بلورین خود پژمردهاند
و تنها گلهای سرخ اشعارت
که برایم سرودی
هنوز سر زندهاند
از همه ی گلهای جهان
و همهی زمانها
تنها بوی عطر ،
در شعرها باقی میماند .
#غاده_السمان
@sad_sada
رفته بودم تا سر راهش بگیرم رفته بود
تا که بوسه از رخ ماهش بگیرم رفته بود
#بیژن_ترقی
@sad_sada
میگویند فیل های پیر
نزدیک شدن روز مرگ را میفهمند
به همین خاطر
چند روز قبل
خرطومهایشان را باد میکنند
سر به زیر و بیتفاوت
به خلوت بیشهها میروند
دراز میکشند
ساکت و بیصدا
منتظر مرگ میمانند
.
ترس از فیل شدن
در روزهای آخر
قلبم را میفشارد
#رسول_رضا
شاعر آذربایجانی
@sad_sada
از همان آغاز
راه ما کمی از هم جدا بود
تو مثل یک شاعر
عاشق بودی
و من مثل یک عاشق
شعر می سرودم
هر دو گم شدیم
من در پایان یک رویا
تو در یک شعر بی پایان
#واهه_آرمن
@sad_sada
چشم های آرام
به ندرت دوست می دارند؛
اما وقتی عاشق می شوند
آذرخشی از آن ها بر می جهد
هم چنانکه از گنج های طلا،
آنجا که اژدهایی از حریم عشق
پاسداری می کند.
#فریدریش_نیچه
@sad_sada
ما در دلتنگی دسـتی نداشتیم
و در فاصلهای که داشتیم،
هزار دست داشتیم!
سلام بر تو که حقیقتا دلتنگِ تواَم
و سلام بر من برای آنکه دلتنگم...
#محمود_درویش
@sad_sada
اندوه را
همچون پرندهای
چسبیده بر صفحهی آسمان دیدم
نه به دوردست بال میزد
و نه سقوط میکرد...
#احمد_سعداوی
#سعید_هلیچی
@sad_sada
جنگ است اسماعیل
جنگ است
و بعضی از جسدها را بینام و نشان دفن میکنند
و بعضیها را با نام و نشان
و موش و موریانه چه میدانند که مردگان شناسنامهی تاریخی دارند یا نه
آفتاب بر گورستان و گلستان یکسان میتابد
و باران خادم و خائن نمیشناسد
اسماعیل!
برویم از بالای نخلها موهای زنهای اهواز را جمع کنیم
چه چشمهایی داشتید شما پیش از شروع شلوغی
میتوانستیم از کودکی عاشق شما شده باشیم
بی آنکه از قانون یا شرع ترسی داشته باشیم
و حالا کجایید؟
غلطکها از روی استخوانهای شما زمین را صاف میکنند
خیل موریانهها مردمک چشمتان را به نیش میکشد
و شما مرده خواهید بود تا روزی که دیگر بار زنده شوید!
خوزستان!
هشتاد سال جهان شیر سیاه تو را نوشید
حق داری که حالا خون سرخ بخواهی...
#رضا_براهنی
@sad_sada
صبحِ امروز
میخواستم برایت گلهای بنفشه بخرم،
اما رفقا گرسنه بودند، برایشان نان خریدم
و برای تو شعری عاشقانه نوشتم.
#محمود_درویش
@sad_sada
دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو خانم زیبا...
#رضا_براهنی
#ایران_درودی🖤
@sad_sada
وقتی ناامیدم
شعر می نویسم
خوشحال که باشم
شعرها نوشته میشوند
در من
#رزه_آوسلندر
@sad_sada
از خانه شماره ۳۷ فیلم مستندی به کارگردانی سام کلانتری و محسن شهرنازدار است که برای اولین بار در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۸۹ در خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد. این مستند به زندگی صادق هدایت نویسنده برجسته ایرانی از تولد تا مرگ وی میپردازد.
@sad_sada
مرده باد شاعری که راز نیزه و خون را نداند
زنده باشی تو که راز سنگر و ستاره را هم میدانستی
#رضا_براهنی
@sad_sada
هیچ پرچمی
ارزش پا کوبیدن ندارد
موهایت را یله کن
تا انگشتهای نازکم را
به پیشانیام بزنم
سر هیچ برج و باروئی
به تماشای ماه ننشستهام
فقط خبردار ستارههاییام
که هر شب
مشت مشت به شانههای تو میدوزم
پا به هیچ طبلی نسپردهام
نبضت را به من بده
تا جهان را
از پا در آورم
نه صبحگاه و
نه شامگاه
سرود ملی من
نام کوچک توست
که تنها
وقتی که مست میکنم
خوانده میشود
#فریاد_ناصری
@sad_sada
ای بیتو من، خراب!
شب بیتو خسته است.
ای بیتو من سراب
دیگر شتاب، توان را شکسته است.
در من، منی بهپاست،
اما نرفته دلشدهای در عمیق خواب.
جدایی، چه خیمهای
در شهر بسته است
اما... نرفته دلشدهای در عمیق خواب...
#نصرت_رحمانی
@sad_sada
ما در پناه بال که امروز میپریم؟
بالای آبشار که را میبینیم؟
این کیست این که دست تکان میدهد از پل؟
رنگین کمانِ کیست که از اصطکاکِ فوارههای آب از آفتاب و زخمهای ما خم میشود؟
آهوبره از پرتگاه که افتاده است؟
و سیبهای سرخ به آن خوبی از شاخه ریختند! چرا؟
این کرمها به بستر گلها چه میکنند؟
امروز روز کیست؟
ما در پناه بال که امروز میپریم؟
این راهها این راهها
این راهها اگر همه سنجیده در برابر ما گستردهاند از آنِ کیستند؟ بگویید!
ما راههای که را راه میرویم...؟
#رضا_براهنی
@sad_sada
دیروز من چقدر عاشق بودم
فرزند چشمهای شاد تو بودم
وقتی که تو قد راست کرده بودی و یک بند فریاد میزدی
من دوست دارم من دوست دارم من دوست دارم
بعدش نشسته بودی و حرفی نمیزدی
تنها از آن حواشی شاد از نگاه بادامت خورشید میدمید
یک جفت چشم گوشتی از زیر شانههایت عریان نگاهم میکردند
و چشمهایم را میبستند...
#رضا_براهنی
@sad_sada
بعضی از آدمها
در زندگی
هرگز دیوانگی نمیکنند
واقعا
چه زندگی وحشتناکی را
میگذرانند!
#چارلز_بوکوفسکی
@sad_sada
از حدیقهالحقیقهی سنایی غزنوی، بشنوید که ببینید و بدانید، هنوز همانند که بودهاند.
Читать полностью…وقتی گفتم : " دوستت دارم "
می دانستم انقلابی است علیه قبیله
و ناقوس رسوایی آنها را زده بودم...
میخواستم برانداز سلطه باشم
تا جنگل ها انبوه برویند
تا آبی دریاها فزونی یابد..
وقتی گفتم : " دوستت دارم "
می دانستم الفبای تازهای
برای شهر بیسواد
اختراع می کنم؛
و به مردم شرابی میبخشم
که تا کنون نشناخته اند...
#نزار_قبانی
@sad_sada
ما را به خاطر بیاور!
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم
شور و عشق در سینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم
سینه بر خاک سوده
مردیم
ما را به خاطر بیاور!
ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم
و ده به ده
نه در آسمان و نه در کوهسار
و نه بر شاخسار
که در بازار
پیش از آنکه آوازه خوان شویم
بر شاخه ای تکیده از تکیه گاه خویش
جان وا سپردیم
به خاطر دارم پیام شان را
سرنوشت شان را
آری...
و همیشه در گذرگاه خاطرم در گذر است
آوازهای صامت سینه سرخان سینه بر سیخ
و تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ
و از تکرار یادشان
شاید پیش از آنکه شاعر شوم
بیست و دو ساله بمیرم.
#عزت_ابراهیم_نژاد
#هجده_تیر
@sad_sada