سنگم
سنگِ سنگ
بی کم و کاست
و چنان در آغوش فشردهام خود را
که رهايی را
گريزی جز شکافتن نيست.
#منوچهر_آتشی
@sad_sada
حوصله کن مجروح من
مجروح خارزار بی چلچله!
اینطور هم نمیماند
که علف در دهان داس بمیرد و
باد برای خودش
هی به هوچی و هلهله.
من به تو قول میدهم
بهارزایی هزار خرداد خوش خبر
از جانپناه امید و ستاره در پی است.
حالا هی قدم بزن
قدم به قدم
به قدرِ همين مزار بینام و سنگ،
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار
تا ببينيم اين بادِ بیخبر
کی باز با خود و اين خوابِ خسته،
عطرِ تازهی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!
راستی حالا
دلت برای ديدنِ يک نمنمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دريا گريه دارد!؟
حوصله کن بلبلِ غمديدهی بیباغ و آسمان
سرانجام اين کليد زنگزده نيز
شبی به ياد میآورد
که پشت اين قفل بد قولِ خسته هم
دری هست، ديواری هست
به خدا ... دريايی هست!
#سیدعلی_صالحی
@sad_sada
خبر کوتاه بود:
_«اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد...
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.
_چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشم اشکآلود،
چرا اعدامشان کردند؟
_ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیاییست:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکُند آنجا.
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست.
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست.
در آنجا رهزنی، آدمکُشی، خونریزی آزادست،
و دستو پای آزادیست در زنجیر...
عزیزم، دخترم!
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند!
و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
بهسوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوق زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان بهراه روشن خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز،
نوید روز آزادیست.
#هوشنگ_ابتهاج
@sad_sada
كوه با نخستين سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستين درد
در من زندانی ستمگری بود
كه به آواز زنجيرش خو نمیكرد
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم
#احمد_شاملو
@sad_sada
سوسنی در صدایت راه میرود
حرف بزن
میخواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خندهات
دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز میکنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیدهدم
چون راهی که به خواب منتهی میشود
تو را دوست دارم
چون آخرین بستهی سیگاری در تبعید
#غلامرضا_بروسان
@sad_sada
برای تو #محسن_شکاری
برای گریههای امروز خانوادهات
برای همه بچههایی که این روزها زندانی شدن و هر لحظه ممکنه اعدام بشن.
من خشمگینم خیلی خشمگینم
اونقدر که صدای دندونام برای فرو بردن بغضم از صدای گریههای مادر محسن بیشتره...
من گریه میکنم
من صدای تو میشم
و این شب تموم نمیشه...
@sad_sada
شب را نوشیدهام
و بر این شاخههای شکسته میگریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار...
#سهراب_سپهری
@sad_sada
سلام عزیزانم. من سعید هلیچی با قرار وثیقه آزاد شدم و به خانه برگشتم. از تمامی شما عزیزان که به شکلهای مختلفی در کنار بنده و خانوادهام بودهاید بسیار سپاسگزارم. در صدایم جز اندوه سرزمینم و در قلبم جز مردمم چیزی نبوده و نخواهد بود، وفادار محبتهای شما بودهام وفادار خواهم ماند.
#سعید_هلیچی
آذرماه ۱۴۰۱
Channel: @heleichi_saeed
من دنبال انسانی میگردم
که دو پایش بر زمین فرو رفته
و دو دستش از آسمان آویخته باشد
و مرا از من بگیرد
به همانگونه که افق
خورشید را از من میگیرد ...
#رضا_براهنی
@sad_sada
همیشه آنکه میرود
کمی از ما را
با خویش میبرد....
کمی از خود را، زائر!
با من بگذار....
#یدالله_رویایی
@sad_sada
موجودات احمق وازدهای که ریزهخوار خوان رجالههای تازه به دورانرسیده میباشند، قد علم میکنند و جریان وقایع را با منافع شکم و زیر شکم خودشان تطبیق میدهند، با جملات چسبنده، پرطمطراق و سجع و قافیه پرده روی جنایات و حماقتهای کارنامه این قلدرها میاندازند!
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
@sad_sada
اگر چشم فرو بستم
خاک را بگویید
پیکر کورد دیگری را در خود جای ندهد
آب را بگویید
سیل اشک به سوی کوردستان روانه نکند
باد را بگویید
تازیانه اش را بر دل مادران کورد نکوبد
خورشید را بگویید
آتش غضبناکش را از سر کوردستان بردارد
شب را بگویید
پنجره ی امید را بر روی هیچ پدر کوردی نبندد
و خدا را بگویید
فرود آید
و برای چند لحظه هم که شده کورد باشد ...
#شیرکو_بیکس
#کوردستان
@sad_sada
حمید دیشب خواب تو دیدم
خواب دیدم رفتیم رشت تو خیابون داریم راه میریم علی والی هم داشت ازمون فیلم میگرفت، تو داشتی یه ویدئو درست میکردی برای بچههای کانالت.
میگفتی: ابرهای رشت مثل جنگلش میمونه عظیم و عمیق... وقتی هم ببارن ول کن نیستن.
گفتم: میدونی چقدر شاعر به خاطر همین آسمون شعر نوشتن میدونی چقدر آدم رو تو همین جنگلها کشتن؟ من هنوز دلم میخواد برم سیاهکل یه سیگار روشن کنم بزنم زیر آواز دراز بشم وسط جنگل چشم بدوزم به آخر آسمون اونجا که ابرهای آسمون هنوز دل پری دارن، همون لحظه بارون گرفت داشتیم میرفتیم یه جایی که خیس نشیم ولی تو نیومدی ما داد زدیم حمید بیا و همین طور داشتیم ازت فاصله میگرفتیم و تورو گم کردیم. من از یه خیابون خیلی تاریک رفتم پایین داد میزدم حمید... تورو پیدا نکردم ولی صدات میومد که میگفتی: من دارم میرم سراغ نیکا امشب میخواد رشت کنسرت بذاره توام قرار بود نوازنده گروهش باشی بهت نگفتم که غافلگیر بشی من داد میزدم که سازمو نیاوردم چرا زودتر بهم نگفتی؟! دیگه صدات رو نشنیدم مثل دیوونهها کل شهر رو گشتم از جنگلش بگیر تا رودخونههاش کوچه به کوچه دنبال تو و نیکا گشتم ولی پیداتون نکردم. ناامید یه گوشه نشستم سیگارمو روشن کردم و شروع کردم به خوندن...
یه دل میگه برم برم...
پانویس: دیشب خواب حمید سلیمی و نیکا رو دیدم
حمید میگفت نیکا دخترشه راست میگفت من خودم دیدم که با ما نیومد...
#نیکا_شاکرمی
#حمید_سلیمی
#بهراد
@sad_sada
@hamid_salimi59
"شعر فریاد جاودان ما"
این نامه را برایت
از خاکِ کوچه های سرد
با خونِ سرخِ خود نوشتم
تا روید خندهها ز درد
***
چون روزِ دیگر آید
روحم جانِ سبزه هاست
خورشیدِ جاودانِ آزادی
نور آسمان ماست
***
سوگند به خونِ همرهانم
سوگند به اشکِ مادران
هرگز به تیغشان نمیرد
فریادِ جاودانِ ما!
***
ما سیلِ خونِ آبان
با بی عدالتی عجین
تنها گناهمان خروشِ
خشمی بود در جوابِ کین
***
جسم و جان بی پناهم
آماجِ تیرِ ظالمان
مغرور و سربلندم و
میبالم بر انقلابمان
***
سوگند به عاشقانِ ایران
سوگند به شورِ زاهدان
از راهِ رفته بر نگردم
تا روزِ کوچِ غاصبان
***
سوگند به خونِ همرهانم
سوگند به اشکِ مادران
هرگز به تیغشان نمیرد
فریادِ جاودانِ ما!
@sad_sada
آهای مردم!
از کلبههایتان بیرون بیایید
ماه به قتل رسیده است.
_ چه کسی ماه را کشته است؟
عقاب
_ دیگر چه کسی؟
خفّاش
که هر شب برای کشتن ماه
محفلی از یارانش گِرد میآورد.
از کلبههایتان بیرون بیایید
و چوبدستهایتان را به آسمان پرتاب کنید
ماه هیچگاه بیدلیل نمیمیرد.
زمانی که مرگ؛ عزیزی را نشانه میگیرد
ماه نیز
به قتل میرسد.
از کلبههایتان بیرون بیایید
و چوبدستهایتان را به آسمان پرتاب کنید
و به کلبههای خویش برگردید
و یکدیگر را در آغوش بکشید
پیش از آنکه مرگ؛ عزیزی از ما را
نشانه بگیرد.
شعری سرخ پوستی
@sad_sada
عزیزم
حالا که این قصه را برایت میخوانم
تو چشمهایت را ببند و خودت را به خواب بزن
میدانم این کلمات طنابی است دور گردنمان
وقتی که من از زندان برای تو نامه مینویسم
و تو در خانه اشک میریزی...
#بهراد
@sad_sada
ما در پناه بال که امروز میپریم؟
بالای آبشار که را میبینیم؟
این کیست این که دست تکان میدهد از پل؟
رنگین کمانِ کیست که از اصطکاکِ فوارههای آب از آفتاب و زخمهای ما خم میشود؟
آهوبره از پرتگاه که افتاده است؟
و سیبهای سرخ به آن خوبی از شاخه ریختند! چرا؟
این کرمها به بستر گلها چه میکنند؟
امروز روز کیست؟
ما در پناه بال که امروز میپریم؟
این راهها این راهها
این راهها اگر همه سنجیده در برابر ما گستردهاند از آنِ کیستند؟ بگویید!
ما راههای که را راه میرویم...؟
#رضا_براهنی🖤
#مجیدرضا_رهنورد🖤
@sad_sada
اگر باید نانم را از دست دهم
اگر باید پیراهن و بسترم را بفروشم
اگر باید سنگتراشی کنم
یا باربری
یا جاروکشی
اگر باید انبارهایت را پاک کنم
یا نان از میان زبالهها پیدا کنم
یا از گرسنگی بمیرم و تمام شوم
ای دشمن انسان !
سازش نمیکنم
و تا پایان میجنگم
آخرین تکههای خاکم را هم بگیر
جوانانم را به زندان ببند
مردهریگم را بدزد
و کتابهایم را بسوزان
به سگهایت در ظرفهای من غذا بده
دام ترس را بر بامهای دهکدهام بگستران
ای دشمن انسان !
من سازش نمیکنم
و تا پایان میجنگم.
اگر شعلههای چشمانم را خاموش کنی
و تمام بوسهها را از لبانم بزدایی
اگر فضای سرزمینم را با دشنام بیالایی
و دردهایم را فروگذاری
سکهام را به سندان بکوبی
و خنده را از چهرهی کودکانم بگیری
اگر هزار دیوار برافرازی
و چشمهایم را به پستی به چارمیخ کشی
ای دشمن انسان !
سازش نمیکنم
و تا پایان میجنگم.
#سمیح_القاسم
@sad_sada
مرا ببخش مادر
آنگونه که آرزو داشتی همچون دوستانم نشدم
آنان با یک سنگ دو گنجشک را میزنند
در حالی که من زخمهایشان را میبندم...
#عباس_حسین
ترجمه: #سعید_هلیچی
@sad_sada
در تو میریزم مرگ
شکماَت بالا میآید
کودک میشوم.
#جلال_خسروی از شعر دست کشید 🖤
@sad_sada
میدانست
تا تمامی قلبش را
بهگونهی گل سرخی
بر سینه سنجاق نکرده است
زیبا نمیشود
اکنون با چمدانی در دست
و گل سرخی بر سینه
آوارهی جهان است و
رؤیت آنهمه زیبایی را هنوز
آینهای نیافته است
#عباس_صفاری
@sad_sada
شهری فریاد میزند:
آری
کبوتری تنها
به کنار برج کهنه میرسد
میگوید:
نه.
بهار، از تنهائی، زبانی دیگر دارد
گل ساعت
مرگ روزها و اطلسیها را
میگوید.
این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟
که آواز
در پشت دروازههای گمان
خواهد مرد...
تو با خواب به شهر در آ
تا آواز در چشمانت مخفی باشد.
ما که از دیروز گرم اتاقهای استوائی آمدهایم
قرارمان
در پایتخت آوازهای صبح است.
#احمدرضا_احمدی
#آرش_صادقی
@sad_sada
شبانه
مردی چنگ در آسمان افکند،
هنگامی که خونش فریاد و
دهانش بسته بود.
خنجی خونین
بر چهرهی ناباورِ آبی! ــ
عاشقان
چنینند.
□
کنارِ شب
خیمه برافراز،
اما چون ماه برآید
شمشیر
از نیام
برآر
و در کنارت
بگذار.
#احمد_شاملو
@sad_sada
بياييد به آواز كسی كه در بيابان بیراه میخواند گوش دهيد
به آواز كسی كه آه میكشد
و دستهای خود را دراز كرده میگويد
وای بر من، زيرا كه جانم به سبب جراحاتم در من بيهوش شده است
#فروغ_فرخزاد، از مستند «خانه سیاه است»
@sad_sada
و آنها برای شکار ما آمده بودند
شکار دختران
شکار پسران
شکار کودکان
و هر روز از ارتفاعات شهر
زیبایی بود که خودکشی میکرد
و تنهایی ما چند برابر میشد...
#بهراد
@sad_sada