sad_sada | Unsorted

Telegram-канал sad_sada - سَدا

954

هر بار که نامه‌ای برایت می‌فرستم جسد پستچی‌ای را در خیابان پیدا می‌کنند. بهراد @behrad_mohammad

Subscribe to a channel

سَدا

بهار سرخ امسال مثل هر ساله...

#شهیار_قنبری

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

I'm hooked on داستان جمعه شماره 04 - واقعیت و بایگانی با اجرای مهدی یزدانی خرم on Castbox. Check out this episode! https://castbox.fm/vb/579420611

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

‌ای وطنِ مُزین به ماه و آرزوها و درختان
آیا زمان آن نرسیده که بیایی...؟
ای وطنِ پبچیده شده به ویرانی
و ارزهای پر رونق،
ای آکنده از اجساد و تهی‌دستان
آیا زمان آن نرسیده که بروی؟



برشی از شعر #رياض_الصالح_الحسين
ترجمه: #سعید_هلیچی


@sad_sada
@heleichi_saeed

Читать полностью…

سَدا

هیچ‌چیزی، هیچ واقعیتی بیشتر از این زندگی حیوانی‌ای که ما در آن فروافتاده‌ایم، نزدیک‌تر به ما نیست.

#ژرژ_باتای

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

دستم به خون هیچ‌کس آلوده نیست.
می‌خواستم ببندم
زخمِ دهان گشودۀ این لاله را.
می‌خواستم
بنوازم
پیشانیِ شکافتۀ این بنفشه را.
می‌خواستم عصایکِ این نی را
بدهم
به دستِ باد:
وقتی (اگر شما هم می‌بودید، می‌دیدید)
که از همه مفاصلِ او
خون می‌ریخت؛
و داشت
باور کنید داشت
از پا
می‌افتاد.

آه،
این واژه‌های خون‌آلود
میراثِ آن بهارِ بناهنگامند
که قالیِ شکفتنِ خود را
پهن کرد
در مسیر ستوران؛
و شاپرک‌هایش را پرواز داد
در ترکتازِ بوران؛
و پرسشی
نشنیده ماند
طاقِ نصرتِ رنگین‌کمانِ او
در آسمانِ منظرِ کوران.

آری
این واژه‌های زخمی
بر شاخسارِ انگشتانم
میراث آن بهارکِ ناکامند.

خون می‌چکد از انگشتانم
اما
دستم به خونِ هیچ‌کس آلوده نیست.


#اسماعیل_خویى

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

کودکان ما
جهان تلخ نمی‌شود با شمشیر
تلخ نمی‌شود با شلیک و فریاد و مشت
تلخی جهان
گلوی گوزن نیست و دندان پلنگ
و مرگ ماهی در حلق مرغان ماهی‌خوار
مصیبت نیست
تلخ عروسک‌هائی‌ست
با شکم پر از تی-ان -تی
که بر ویتنام ریخت
بر کوچه باغ‌های فلسطین
و مصیبت
شادمانی کودکان ماست
که دیده‌اند عروسکی بر خاک
دویده‌اند با هلهله و لبخند.

#بیژن_نجدی

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

‎فایل صوتی داستان #آبجی_خانم
‎نویسنده: #صادق_هدایت
‎اجرا: #یاسمن_محمدولی

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

I'm hooked on داستان جمعه شماره 01 - آپارات با اجرای لیلی رشیدی on Castbox. Check out this episode! https://castbox.fm/vb/573759342

Читать полностью…

سَدا

تو خوشه‌های سپید خُردسالی منی
که دوباره می‌چینم.
تو انگشتانِ نخستینِ منی.


#بیژن_الهی

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

از زخم قلب آبایی
#احمد_شاملو


@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

برای چیدن ستاره بالا می‌رفتند
در دهان تو مرده بودم
و استخوان
زیر پای کودکان سخن می‌گفت

آی ماه
ماه
ماه!
چشم هایت گزنده است
که تاول به زبانم می‌نشیند.

#مظاهر_شهامت

برای چهل روز از نبودن برادرانمان سربداران #محمد_حسینی #محمد_مهدی_کرمی

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

مرگ من روزی فرا خواهد رسید...

برای سالمرگ #فروغ_فرخزاد

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

حلاج
انگور بود
پس از درخت دارش چیدند
تا وعده اش شراب فراهم شود
تاریخ عشق و شورش اندیشه را
در عصر جهل هار ........

عین القضات
سیب سرخ جوانی بود
پس از درخت دارش چیدند
تا قصه گناه
-آمیزش تلخی و شیرینی -
در چرخه های شعر بگردد..تا ما

امروز نیز
با هر فشار ماشه
حلاج و عین القضات ها
مانند برگ پاییزی
از شاخسار مصرع ها
می افتند
تا..

آه ای درخت خسته
همسایه ی قدیم سبز
تو باز میوه می دهی؟


#منوچهر_آتشی

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

اما نرود یادت...
آن روز که خندانی
آن روز که از شادی، باران بهارانی
آن روز که آزادی
آن روز که: -باور کن!
آن روز که شوریده، رقصنده‌ی میدانی
آن روز که خون ارزان بر خاک نمی‌ریزد
آن روز که جان جان جان... با قهقهه می‌خوانی
آن روز که: -ما بردیم!
بزم‌ست به برزن‌ها
می‌چرخی وُ پاکوبان
غرق بوسه‌بارانی
آن روز که نزدیک‌ست
آن روز که یادش خوش:
آغوش پس از آغوش... ریسه‌‌های طولانی
آن روز ولی از ما یادی به میان آور
رفتیم غریبانه:
بی‌صدا وُ پنهانی
از یاد نبر خون را، خونی که شتک می‌زد
خونی که از آن آمد فردات چراغانی
یک جرعه بنوش آن روز
با خنده بنوش آن روز
یاد مردگانی که
زنده‌اند وُ می‌دانی

"علی اسدالهی"
@hamid_salimi59
@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

استخوان‌هایت به جنگ رفته‌اند یا از جنگ باز می‌گردند؟
کمی صبر کن...
کمی صبر کن تا جهان به فرسودگی‌اش اعتراف کند
و تن دهد درد به دوا

تنِ تو‌ بازمانده‌ از درخت است
ریشه در زمینِ بی آب داشتن
ایستاده میزبان کلاغ‌ها بودن
تو با دهانِ باز‌مانده، بی لب فریاد می‌زنی
تنت نشانِ عظیم و شگرف تنانگیِ پیچیده در پوست است
نفس غرامت است
غرامتِ زندگی
زندگیِ مجروح و‌ خونی به جرم نفس
 
نفرین به خدا
نفرین به آفرینشِ کلماتِ گزنده‌اش
و‌ نفرین به آدم
آدمی که خدا را آفرید و کلماتِ گزنده را

دیدم
خودم دیدم که از عکست در حال عبور بودی
بی جنسیت
بی نیاز
با ریشه‌هایی که بغل کرده بودی و پیچیده بود دور گردنت
و‌ پهلویت درد می‌کرد
درد می‌کرد نه از لگدهای بی‌وقفه‌ی خرانِ یک چشم
نه از تهمت‌های کپک‌زده و رجحان‌خواهِ دهان هایی با لب‌هایی کلفت چون طنابِ گرده زده
نه از خون‌های تازه بر کف سیمانیِ جهنم سرد و خاموش
که‌ ای کاش جهنم گرم بود و پر از آتش و ابراهیم در آنجا نبود

تو‌ دردِ گزنده‌ای قرمز و روشن داشتی
دردِ کلماتی که فقط دیوارها شنیدند
دیدم
خودم دیدم معنایِ مسیح را معنا می‌کنی
بی اذن

کمی صبر کن...
کمی صبر کن تا نیمه‌ی غربی از خواب بیدار شود و قهوه‌اش را بنوشد
و‌ تن دهد اطوار به اصولِ دیپلمه

تنِ تو بازمانده از درخت است
جوانه می‌زند به شکاف سیمان
عاجِ تو به دردِ دسته‌ی چاقو نمی‌خورد
کمی صبر کن تا از استخوان‌هایت قلمه بگیرند
و جهان را سبز کنند به اختصار

دردِ تو درد ریشه است و جوانه
درد هر چه بیشتر سکوت عمیق‌تر
این خاصیت انسان است.

انسانها بهم نمی‌رسند فرهاد
از سر کوه پایین می‌کشند که عاشقی مبارزه با خداست
و با تیشه‌ی خودت ریشه‌ات را می‌زنند
که نفس غرامت است
غرامتِ عاشقی


۱۴/۱۱/۱۴۰۱
به #فرهاد_میثمی

#شکوفه_وادی‌گرد

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

برای تمامی عزیزانی که امسال از کنار ما رفتند.
برای تمامی عزیزان شجاعی که امسال در زندان حبس شدند.

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی‌هایش خالی‌ست
قطاری می‌رود از تبریز
یکی از کوپه‌هایش خالی‌ست
سینماهای شیراز پر از تماشاچی‌ست
که حتما ردیفی از آن خالی‌ست
انگار، یک نفر هست که اصلا نیست
انگار، عده‌ای هستند که نمی‌آیند
شاید، کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی‌دانم...


#بیژن_نجدی

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

I'm hooked on داستان جمعه شماره 03 - سواد انگلیسی با اجرای احترام برومند on Castbox. Check out this episode! https://castbox.fm/vb/577373657

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

#داستان_جمعه

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

روی‌هم‌ رفته در سرزمین قی‌آلود وحشتناکی افتاده‌ایم که با هیچ میزان و مقیاسی، پدرسوختگی و مادرقحبگیش را نمی‌شود سنجید!

نامه به #شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

I'm hooked on داستان جمعه شماره 02 - ریاست جمهوری شاهانه با اجرای اسدالله امرایی on Castbox. Check out this episode! https://castbox.fm/vb/575666214

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای
خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار جهنم‌اند…


#شمس_لنگرودی

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

افتخار این را داشتم که با محمد عزیزم #داستان_جمعه را آهنگسازی کنم. این جمعه، جمعه اول است ما را در اینستاگرام دنبال کنید و همراه باشید.

https://instagram.com/dastane_jomeh?igshid=YmMyMTA2M2Y=

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

می خواهم دریایی نقاشی کنم
رنگین کمانی...
اما نمی توانم

تلاش می کنم جزیره ای را کشف کنم
که درختانش،
به جرم مزدوری
به دار آویخته نمی شوند
و شاپرکهایش،
به جرم سرودن شعر
محبوس نمی شوند
اما نمی توانم

سعی می کنم اسبهایی را نقاشی کنم
که در دشتهای آزادی می تازند
اما نمی توانم

می خواهم قایقی بکشم
که مرا با تو
تا آخر دنیا ببرد
اما نمی توانم

می خواهم وطنی اختراع کنم
که مرا به جرم دوست داشتن تو،
پنجاه ضربه تازیانه نزند...
اما نمی توانم...

#سعاد_الصباح


@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

سنگ صبور
به قلم #صادق_هدایت
با صدای #بهروز_وثوقی
و موسیقی #اسفندیار_منفرد_زاده

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه‌ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می‌کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه‌ی عمر سفر می‌کردم

#حمید_مصدق


@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

و در پس این روزهای بی‌خوابی
صیادی
در کمین آهوان گریزپای ماست
و آسمان
جامه‌ای‌ست که آرزوهای ما بر تن می‌کنند
هر بار اندوهی آن را می‌درید
ابرها
به ترفندی پینه‌اش می‌زدند.
این ها آخرین سخنان پیامبری نومید است.

#آدونیس

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

بر پوستت بادها
در سینه یادها
تو جوی خرد بودی ای فرزند انسان
پس چه شد؟

قلبت
از طوفان‌ها گذشته
کبوتری که در خون می‌تپد
و هوش
از ماران به ارث برده بودی
پس چه شد؟

اکنون
ابری سفید بر سرت می‌کشم
و ردایی از ابر سیاه
بر تنت

بگذار
چوپان ابرها
گله به آذرخش براند

تا زنان
کاسه‌های شیر را
نذر پوستی تازه کنند

ما نیز
به خاکستری کهن
تو را می‌آراییم

آن‌گاه به سورتی از ماران
برمی‌خیزی
مقدس و بخشیده
سبز
و دست می‌شویی از خون


شعری از #فریاد_ناصری

@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

ستاره را بر زخمم مالیدم
همچون مداد پاک‌کن
آن گاه زخمم پرتویی شد
که قلمم را مانند دوات در آن فرو می‌برم
و می‌نویسم
می‌خواهی راز اقتدارم را بدانی؟
زخمم هرگز خشک نمی‌شود.

#غادة‌السمان
@sad_sada

Читать полностью…

سَدا

هيچ‌كس از درون خودش
‏جايى دورتر نمى‌رود
‏در سكوت زندگى مى‌كنيم
‏و زخم‌هایمان را دوست داريم

‏#شکری_ارباش

@sad_sada

Читать полностью…
Subscribe to a channel