آنچه زبان میخورَد
همیشه همان چیزیست
که زبان را میخورد :
امیدِ آمدنِ لغتی
لغتی که نمیآید
تو آنسوتر آنجاتر
برابر من ایستادهای
برابر بامن
و چهرهام
چیزی به آینه از من نمیدهد
چیزی از آینه درمن میکاهد
و انتظار صخرۀ سرخ
- نوکِ زبانِ تو -
امیدِ آمدنِ لغتیست
لغتی که نمیآید
#یدالله_رویایی
@sad_sada
ضیا آتابای/ سیاوش قمیشی
این اثر اولین تجربهی آهنگسازی
سیاوش قمیشی است که در آن
زمان ۱۴ سال داشت.
#ضیا
#سیاوش_قمیشی
@sad_sada
سیزدهمین نشست فرهنگی اوسان:
رونمایی کتاب "جهان در بوطیقای نیما یوشیج" نوشته فریاد ناصری، شاعر و نویسنده.
از متن کتاب: سرنوشت تازه یا جهان در بوطیقای نیما یوشیج تلاش میکند تا گامبهگام دیگر شدن تعاریف کلی در جهان نیما را پی بگیرد و نشان بدهد با هر تغییری در مفاهیم چه تغییرات مادیای در جهان هنری او ایجاد میشود...
در این نشست بخش کوتاهی از فیلم "احمدرضا احمدی در نگاه بهرام دبیری" ساختهی وحید میرزایی؛ عکاس و مستندساز نمایش داده خواهد شد.
#نشر_حکمت_کلمه
#موسسه_اوسان
#نشست
#جلسه_ادبی
#کامیار_عابدی
#حافظ_موسوی
#طلایه_رویایی
#وحید_میرزایی
و
#بهرام_دبیری
@hekmatkalame
/channel/osanschool
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره میکند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکردهام
من که قلبِ فرسوده دارم.
#احمدرضا_احمدی
@sad_sada
مراسم تشییع و خاکسپاری #فروغ_فرخزاد
در این مراسم بسیاری از نویسندگان، ادیبان و
هنرمندان آن دوران شرکت داشتند.
@sad_sada
ارکستر اعجوبهها (تنهایی)
رحیم معینی کرمانشاهی/ عمادرام/ نیمه نخست دهه۱۳۴۰
@sad_sada
کس نمیداند کدامین روز میآید
کس نمیداند کدامین روز میمیرد...
برای مهدی امامی
رفیقی که سفر دیگری را آغاز کرد... 🖤
@sad_sada
با گفتههای ماه اما
دیدی که پشت چهرهی غمگین،
جوانی تو مرده است
دیدی که نام گلها را از یاد میبری دیگر
با گفتههای ماه
دیدی از تو جدا نمیشود اندوه
دیدی برای گریه آمدی اینجا
با گفتههای ماه
اکنون کنار چهرهات
میچرخد مرگی که دوست دارد
به نام کوچکت صدا کند.
#هرمز_علیپور
@sad_sada
علیرضا قربانی در این روزگار که موسیقی ایران جان خوبی ندارد نفسیست دلپذیر...
@sad_sada
جهان مردهی بیبال و بیپرندهی من
به جاودانگی آفتاب شکاک است
من از کرانهی سایه
به سوی خانه نرفتم
من از میانهی ظلمت
درون تیرهترین عمقها فرو رفتم
و نور را نشنیدم
چرا؟
#رضا_براهنی
@sad_sada
سرتاسر زندگی قصه و حکایت است!
باید خوشه انگور را بفشارم و شیره آنرا قاشق قاشق در گلوی خشک این سایه پیر بریزم!
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@sad_sada
در نهضت عظیم دو بازویش
که نهضت عظیمی از زیبایی است
در عصر برگ ریز مسلسلها
حرفی زده است
آیا پرندهوار؟
یا غنچهوار ؟
یا آفتابوار؟
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریهام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟
#رضا_براهنی
@sad_sada
#داستان_زنان
#فراخوان
#جایزه
#نشر_حکمت_کلمه
#با_سیمرغ_واژه_ها
#خواندنی_ها_کم_نیست
در هیچ جای ایران کسی نباشد که مینویسد و از این جایزه بیخبر بماند.
سپاس
غُربت با من همان کار را میکند که
موریانه با سقف
ماه با کتان
سکتهی قلبی با ناظم حکمت.
گاهی به آخرین پیراهنم فکر میکنم
که مرگ در آن رخ میدهد
پیراهَنم بی"تو" آه
سَرم بی"تو" آه
دَستم بی"تو" آه
دستم در اندیشه ی دستِ تو
از هوش میرود ...!
#غلامرضا_بروسان
@sad_sada
فردا دعوتید به حراج و افتتاحیه کتاب زندگی
لطفاً با دوستان خود تشریف بیارید.
@life_boook
پس از سالها تلاش و آرزو امروز به کمک مدیریت هنرمند و فرهیخته کافه راه تونستیم کتاب زندگی رو در محیطی کاملاً فرهنگی و هنری دایر کنیم. همیشه در هر مسیری سختی وجود داره امّا این سختی برای ما بسیار شیرین بوده چون خواستیم سوار بر قطار فرهنگ و هنر این مملکت، یک چراغ باشیم برای مسیری روشنتر، چون بر این باوریم که کتاب خواندن لازمه سلامت یک جامعه است.
از اینکه ما رو در این راه همراهی میکنید سپاسگزاریم چون کسب و کاری مثل ما به حمایت شما نیازمنده.
دوست دار شما تیم کتاب زندگی❤️📚
آدرس: خیابان شریعتی، پایین تر از حسینیه ارشاد، خیابان کوشا، پلاک ۷، طبقه دوم
@life_bookofficial
@caferah_1401
@life_boook
مرا ببخش،
ببخشید
که مردهها همه میبخشند
که زندهها همه در غفلتاند
و زندگانی انسان
-بدون مرگ-
حقیقتی است نه کامل
و عشق،
عشق شما -تنها-
نهایت همه عشق است
مرا ببخش،
ببخشید!
مرا به علت این فاصله
که مثل تیغ ظریفی است
دو گور کنده شده
و این دو گور
-که تازه کنده شده،
یکی برای تو، آن دیگری،
برای یک توی دیگر-
نهایت همه عشق است
و عشق، عشق شماست
مرا ببخش،
ببخشید!
و مرگ
که چون طلای گدازان فرود میآید
در این حرارت هذیانی
عبور میکند از رگ
و سرو قامت عشق
و سرو قامت معشوق
و برگ کاج
و شیراز
و راه،
راه کویر
و قبله،
قبلهی قلب
و مرگ
در آن حرارت هذیانی
عبور میکند از مرگ
درود باد به گل!
به خون!
جنون!
درود باد به رؤیا
که شعر زیرزمینی است
درود باد به مرگ
-به آن حقیقت تنها-
درود باد
به انعکاس سپیده
کنار چشم شما
که احتضار مداوم دارید
کنار چشم خدا
درود باد به تو!
-رفیق من-
و آن تو، آن توی دیگر -رفیق تو-
به آن بلندی ایمان هوشیاری تو،
و آن تو، آن توی دیگر،
به آن بلندی تنها که در توانستن
رسیده بود
به آن حضور مداوم
به احتضار مداوم
و عشق، عشق مداوم
درود باد به تو!
و آن تو، آن توی دیگر!
(و زندگی
در این کرانهی گندیده، راستی
چقدر مسخره است!)
و عشق، عشق شما -تنها-
نهایت همه عشق است
مرا ببخش
ببخشید
که مردهها همه میبخشند
که زندهها همه در غفلتاند
و زندگانی انسان
-بدون مرگ-
حقیقتی است نه کامل
درود باد به گل!
که خون قامت عشاق را نمایان کرد!
#رضا_براهنی
#غم_های_بزرگ_ما
@sad_sada
من میدانم که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که سم اسبش را
با صدای خرد شدن آهسته برگها
اشتباه میکند
با شببویی
که تاریکیِ خود را از دست میدهد
با نارنجی
که تنها بر میز است.
#بیژن_الهی
@sad_sada
تقدیم به زنان آزادهی سرزمینم که در خط اوّل جنبش "زن زندگی آزادی" دلیرانه میدرخشند.
تهیه، تنظیم موسیقی و کارگردانی: مهدی یراحی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
@mehdiyarrahi
@sad_sada
۳ شهریور ۱۴۰۲
"سگت میمیرد"
ماشینی به او میزند،
کنار جاده پیدایش میکنی
و به خاک میسپاریاش.
حس بدی به تو دست میدهد، شخصا،
اما برای دخترت نیز غمگینی،
زیرا سگ او بود،
و بسیار دوستش میداشت.
عادت داشت برای سگ لالایی بخواند
تا خوابش ببرد.
تو شعری برای این رخداد مینویسی.
و نامش را 'شعری برای دخترم' میگذاری.
و شرح میدهی که چگونه ماشین به سگ زد،
تو کار را به دست گرفتی
و او را به جنگل بردی
و در مکانی عمیق دفنش کردی.
شعر آنقدر خوب از آب در میآید
که تقریبا خوشحالی سگ بیچاره زیر ماشین رفت،
وگرنه چنان شعر خوبی نمینوشتی.
بعد مینشینی
تا شعری راجعبه شعر گفتن
برای مرگ سگ بنویسی.
اما هنگام نوشتن صدای زنی را میشنوی
که نامت را فریاد میزند
اسم کوچکت را
تمام هجاهایش را
و قلبت میایستد.
اندکی بعد باز شروع به نوشتن میکنی،
زن دوباره فریاد میزند،
و تو میاندیشی که این تاکجا ادامه خواهد داشت.
#ریموند_کارور
#Jesse_Cook
@sad_sada
تو چنان ز من رَمیدی که به خواب هم نیایی
به کدام امیدواری، بروم به خواب بیتو؟
#رفیع_خان_باذل
@sad_sada
شعر و صدای شاعر
#منوچهر_آتشی
کجای جهان بگذارمت، تا زیباتر شود آنجا
@farzinparsikia
@sad_sada
ما مردمان خاور میانهایم...
بعضیهایمان در جنگ كشته میشویم،
بعضی در زندان...
بعضیهایمان در جاده میمیریم،
بعضی در دریا،
حتی بلندترین كوه ها هم
انتقام تنهاییشان را از ما میگیرند،
چرا كه ما شغلمان "مُردن" است.
#نشاط_حمدان
@sad_sada
خانهمان را جنگ خراب کرد
مثل بمب ساعتی
که بسته باشند به سینه یک کفتر چاهی
حالا پدرم
غروبهای جمعه
به جای دیدن فیلم سینمایی
میرود کنار دز
دنبال جمجمهاش میگردد
بعد راه میافتد
از رودبند تا پل قدیم
هی عصایش را میاندازد
و فکر میکند رود شکافته
میزند به آب
و تا جایی که ماهیها دهانش را پر کنند
فریاد میزند
دشمن
دشمن
پدرم دیوانه نیست
شیشههای خانهمان را جنگ شکست
جنگ
که هر روز صبح
از دری مخفی
به خانهمان میآید
جیغ میکشد
سرفه میکند
و گاهی آنقدر مادرم را میزند که یکی از دندههاش…
پدرم دیوانه نیست
قرص نمیخواهد
این روپوشهای سفید به دردش نمیخورد
فقط
دنبال خودش میگردد
و نمیداند
ما با درصدهای گم شدهاش
خانهمان را ساختهایم
#سمیرا_قطب
@sad_sada
شعر #اسماعیل_شاهرودی «تخمِ شراب» را #سیاوش_کسرایی در ده شب شعر #گوته میخواند. تهران ۱۳۵۶
@sad_sada