امشب می میرم
کسی نمی تواند مرا بگیرد
تو نمی توانی مرا بگیری، ستاره ها نمی توانند مرا بگیرند
همچون پرتگاه از چشمانت می افتم
چشمانت نمی توانند مرا بگیرند
در رویاهایت بزرگ می شوم، وقتی کابوس به سراغت می آید می میرم
یک شعر مینویسم، یک ترانه محلی میخوانم
یک بار همچون تو می شوم، دوباره می میرم
امشب میمیرم، فقط بخاطر تو میمیرم
حتی مرگ هم نمی تواند مرا درک کند
…
@sadenabin
شب دوباره بر سرم آوار شد
بین ما هر پنجره دیوار شد
آنکه اول نوشدارو می نمود
بر لبِ ما، زَهر نیش مار شد
عیب از ما بود از یاران نبود
تا که یاری یار شد بیزار شد
یاوری ها بار ِ منّت شد به دوش
دست ها آغوش نه، افسار شد
عاقبت با حیلۀ سوداگران
عشق هم کالای هر بازار شد
آبِ یکجا مانده ام، دریا کجاست؟
مُردم از بس زندگی تکرار شد
نمیدونم چرا بعضیا خوشحال میشن ممبرای کانالشون اضافه میشه.
در صورتی که تنها اتفاقی که میفته اینه که آدمای بیشتری میفهمن طرف چقد روانیه
دیگه گوه بخورم هر آدمِ ناچیزی رو بزرگ کنم.
این ی توصیه برادرانهس!
پایینیا رو له کن، بهشون بها بدی بدجور لهت میکنن.