تهران چه فرقی میکند با شهر من وقتی
خالیست از تو دائما کوچه خیابانش ؟
من دیده بودم در خودم صحرای غمگینی
که خشک تر شد از غم و درد بیابانش
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
لطف صفحه شعر قاصدک
درد دلتنگی من را ماه می فهمد فقط
ناله های هر شبم را چاه می فهمد فقط
در درون سینه ام انباری از آه و غم است
حجم این اندوه را آگاه می فهمد فقط
در مسیر بادم و طوفان پریشان می کند
راز این آشفتگی را کاه می فهمد فقط
قصد رفتن می کند هر عابری از قلب من
رد شدن از زندگی را راه می فهمد فقط
مثل یک کشور که افتاده است دست دشمنی
عمق این وابستگی را شاه می فهمد فقط
درد دلتنگی من در این غزل جاری شده
سر این ابیات را همراه می فهمد فقط
سجاد صادقی
@Sajad_sadeghi
لطف صفحه ی شعر قاصدک
دلم مهمان پذیری دنج ، اقامت میکنی بانو ؟
اگر دعوت کنم از تو ، اجابت میکنی بانو ؟
تلنبار است اندوهی درون سینه ی تنگم
دچارم من به تنهایی ، طبابت میکنی بانو ؟
تو را از دور میدیدم شبیه درد و زخمی ، تر
ولی با این همه اوصاف ، رفاقت میکنی بانو ؟
خیالم جمع دیگر نیست به آدم های این دنیا
اگرچه خاطر من را تو راحت میکنی بانو ...
حیا و شرم دارم که بگویم : " دوستت دارم "
تو میدانی همین را و نجابت میکنی بانو
یقین دارم تو از جنس خدای مهربان هستی
تو هر جای جهان باشی محبت میکنی بانو
تمام کوچه های شهر برایت آب و جارو شد
تو با نبض قدم هایت قیامت میکنی بانو
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi
حاضرم شرط ببندم که تو برمیگردی
تو که با میل خودت روی به من آوردی
رفته بودی پی مرهم که برای دل من
سنگ باشی و صبوری کنی و همدردی
خوب فهمیدمت ای دوست تو هم مانند
خود من شوق نداری به غم شبگردی
چه توان گفت به دنیا که ندارد خیری
روزگاری که رسیده به خزان و زردی
بودنت نعمت خوبی است بیا و نگذار
کار و بارم که بیافتد به هر نامردی
تو نبودی که پیاپی نفسم بند آمد
تو همانی که دل پنجره را وا کردی
خواب دیدم که کسی در راه است
حاضرم شرط ببندم که تو برمیگردی
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
لطف صفحه ی شاه بیت @shaahbeit
بفرستید برای اونایی که :
وسط مهلکه و دود فراموشم کرد
آنکه معشوقه ی من بود فراموشم کرد
آنکه از شعر فقط قافیه را می فهمید
درد هایی به من افزود فراموشم کرد
شرط کردیم که یکباره به دریا بزنیم
ته این معامله بی سود فراموشم کرد
رد شد از اسم من و رفت به دنیای خودش
مثل خشکیدن یک رود فراموشم کرد
تا که از حافظه و خاطره ها خط خوردم
دو قدم مانده به بدرود فراموشم کرد
در دلم بود امیدی که مرا می بیند
وای بر من ، خود معبود فراموشم کرد
#سجاد_صادقی
#انتشارات_ایزدقلم
#۲۸قرن_اردیبهشت
@sajad_sadeghi_org
رو به رو دوست ، پشت سر دشمن
نارفیقانی به شکل اهریمن ...
وای بر شما که دوره ام کردید
نامردان زن تر از یک زن
اسب تان نانجیب می تازد
سگتان استخوان به دهن
شیر ، منم ، اگرچه درمانده
ریده اید به قبرتان به کفن
دوره دوره ی خر و یابوست
خرتان ، نگذشته از پل من
واقفم به حال و روز شما
به علوفه به کاه و چمن
لطفا از من نگاه بردارید
" تا نگفتم بیان تو رو بک..."
گه به فکر و به یاد شما
که ادب برده از غزل قطعا
با شمایم کمی بیاندیشید
وای دوستان بدتر از دشمن
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
قطعه سعادت اباد تيتراژ ابتدايي برنامه سعادت اباد(راديو تهران)با صداي حامد روزبه و فرشاد ميرزاپور تقديم به شما@اميدوارم دوس داشته باشيد و به اشتراك بزاريد💜 ترانه:سجاد صادقى آهنگساز:حامد روزبه تنظيم و ميكس:فرشاد ميرزاپور سه تار:رضا سليمانى تيزر:احسان بختيارى تدوين:حامد روزبه
@sajad_sadeghi
عشق را چگونه وصف کنم ؟
به چه شکلی به تو نشان بدهم ؟
در گوشم بگو برای خودم
به تو تا کی زمان بدهم ؟
به خودم بگو چه کنم ؟
تب کنم ؟ یا که جان بدهم ؟
یا که بی تفاوت و سرد
به غم سینه ام امان بدهم ؟
من غمم کهنه و ازلی ست
سرنوشتم شکسته دلی ست
من بمم زیر چکمه های غمت
ارگ من بی پناه و گلی ست
تو آیا حاضری برنجانی ؟؟
آه ، پاسخت همیشه بلی ست
تف به روزگار و آدمهاش
که جنس ، بنجل و بدلی ست
خسته ام از تمام آدم ها
خسته ام از سلام آدم ها
حرف مفت نرخ دیگری دارد
خسته ام از کلام آدم ها
بعد مرگ حیا و حرمت دل
دلخوشی شد حرام آدم ها
دیده ام به چشم خود شیطان
خم شده به احترام آدم ها
حرف از عاشقی که آسان است
ادعای عاشقی فراوان است
من دلم کاروانسرا که نیست
من دلم زخمی زمستان است
میشناسد مرا غمت جانم
عاشقی به قیمت جان است
هر امیری ، کبیر ، نشاید شد
کل دنیا اگرچه کاشان است
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
لطف صفحه ی گیسوان
وسط مهلکه و دود فراموشم کرد
آنکه معشوقه ی من بود فراموشم کرد
آنکه از شعر فقط قافیه را می فهمید
درد هایی به من افزود فراموشم کرد
شرط کردیم که یکباره به دریا بزنیم
ته این معامله بی سود فراموشم کرد
رد شد از اسم من و رفت به دنیای خودش
مثل خشکیدن یک رود فراموشم کرد
تا که از حافظه و خاطره ها خط خوردم
دو قدم مانده به بدرود فراموشم کرد
در دلم بود امیدی که مرا می بیند
وای بر من ، خود معبود فراموشم کرد
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi
لطف صفحه کانون شاعران معاصر
منم ستارخان سردار آبادی
که پشتم نیست جز دیوار آبادی
شکوهم از قلم افتاده و هستم
به چشم مردمان سربار آبادی
سر مشروطه خواهم میرود بر دار
به دست ظلم و استکبار آبادی
مرا بیگانه ای هرگز نخواهد کشت
که من را میکشد پیکار آبادی
به تنگ آمد دلم از نارفیقانی
که خوش گفتند از رفتار آبادی
کمر بستند بر نابودیم با عشق
به سمتم میرسد آزار آبادی
برایم ، خانه ات آباد ، جایی نیست
به جز ویرانه و آوار آبادی
نمی افتد به زیر پای من هرگز
در این آشفتگی هنجار آبادی
ولی این را یقین دارم که می افتد
به من یک روز ، آخر ، کار آبادی
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
منم ستارخان سردار آبادی
که پشتم نیست جز دیوار آبادی
شکوهم از قلم افتاده و هستم
به چشم مردمان سربار آبادی
سر مشروطه خواهم میرود بر دار
به دست ظلم و استکبار آبادی
مرا بیگانه ای هرگز نخواهد کشت
که من را میکشد پیکار آبادی
به تنگ آمد دلم از نارفیقانی
که خوش گفتند از رفتار آبادی
کمر بستند بر نابودیم با عشق
به سمتم میرسد آزار آبادی
برایم ، خانه ات آباد ، جایی نیست
به جز ویرانه و آوار آبادی
نمی افتد به زیر پای من هرگز
در این آشفتگی هنجار آبادی
ولی این را یقین دارم که می افتد
به من یک روز ، آخر ، کار آبادی
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
لطف صفحه حوزه ی مشق
اکسیژن اطراف من سهم خودی ها
لطفا بپاشان عطر خود را در هوایم
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
لطف شیوا ضیایی هنرمند
روبه رویم بنشین حرف زیاد است عزیز
وضع تنهایی من بی تو کساد است عزیز
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
تهران چه فرقی میکند با شهر من وقتی
خالیست از تو دائما کوچه خیابانش ؟
من دیده بودم در خودم صحرای غمگینی
که خشک تر شد از غم و درد بیابانش
ای کاش میشد مرهمی باشی به امیدِ ...
تسکین زخم کهنه و درد فراوانش
باید برای روزهای بعد کاری کرد
این روزها به تار مو بند است ایمانش
وقتی کسی تصمیم میگیرد،کم باشد
یعنی فراهم بوده و هم هست امکانش
لعنت به تهران* بدون تو به آزادی
لعنت به هرجا رفته ام خورده به زندانش
صحرا به صحرا گشته ام اما نشانی نیست
از ابرهای بی قرار و شهر بارانش !
من دشت حاصلخیز و خاک تازه ای بودم
باید کسی کاری کند حالا به جبرانش
* کاشان
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi
لطف صفحه ی @nardoon__5
شیرین سخن ِ شهد لب ِ دوره ی قاجار
در سینه ی تو باز شده عشق تلنبار
برخیز و بیا شور به پا کن که دوباره
از سمت تو جاری شده خوشبختی بسیار
دائم به هوای تو دلم در تب و تاب است
بیش از طلبم لطف کن و بنده بیازار
باید همه ی شهر بدانند که این عشق
غیر از دل من در طلبش نیست خریدار
هر لحظه که بیم غم هجران به سرت زد
یک لحظه ی دیدار مرا زود به یاد آر
از آفت افتاده به جان گل و بلبل
یا رب گل زیبای مرا دور نگه دار
#سجاد_صادقی
#انتشارات_ایزدقلم
#۲۸قرن_اردیبهشت
@sajad_sadeghi
حاضرم شرط ببندم که تو برمیگردی
تو که با میل خودت روی به من آوردی
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
وقتی به تو فکر میکنم
تمام اندیشه هایم گنگ میشود
و تو آن ماهی قرمز زیبایی که نزدیک عید ...
ز دریا گریزان و مهمان تنگ میشود
و این چنین درون ذهن من شناوری
و غوطه میخوری و موج می زنی ...
تو ...
همان ماهی ِ قرمز ِ کوچک ِ تنگ افکار منی
که با تمام حجم کوچکت...
درون ذهن من جا نمی شوی
به ناچار،باید به خانه ی دلم روی
که وسعتش به قدر مشت بسته ام
و گاه به وسعت تمام عشق تو زیاد میشود ...
#سجاد_صادقی
پیشاپیش سال خوبی برای همه ی دوستانم آرزومندم .
@sajad_sadeghi
جان پدر کجاستی ؟ دلتنگم و پریشان
از فرط بی قراری ، من رو زدم به باران
هرجای این جهان را ، من در پی تو گشتم
جا مانده ام درونِ ، یک گوشه از خیابان
دل خسته و بریده ، زخمی تر از گذشته
من ماندم و فراق و تنهایی فراوان ...
میسوختم در این داغ ، در حسرت جوابی
چیزی نمانده از من ، جز تکه ای بیابان
در کنج خلوت غم ، در کنج عزلت خود
من میکشم سرم را ، بی وقفه در گریبان
یا رب تو یاریم کن ، شاید که من ببینم
یوسف رسیده آخر ، نه پیرهن به کنعان
تاوان هرچه باشد ، با جان و دل قبول است
اما به من در این راه ، با زهر چشم نرنجان
باشد جهان مغموم ، تا در امان بماند
این چند روز باقی ، از آه سوگواران
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
به زودی از رادیو تهران
برنامه سعادت آباد
آهنگساز تیتراژ ابتدایی : حامد روزبه
میکس و مستر : فرشاد میرزاپور
ترانه : سجاد صادقی
@Sajad_sadeghi
روبه رویم بنشین حرف زیاد است عزیز
وضع تنهایی من بی تو کساد است عزیز
روبه رویم بنشین تا که ببارم بی حد
قهر تو جز دو سه تا ابر نداده است عزیز
تو که رفتی همه جا تار شد و دانستم
صحبت از دوستی شعله و باد است عزیز
تو که بودی همه جا نور و چراغانی بود
تو که رفتی همه جا غرق فساد است عزیز
گره خورده همه ی زندگی ام با اسمت
و خدا خوب مرا در تو نهاده است عزیز
بعد تو با همه ی جان خودم فهمیدم
این کلاهی که سرم رفت گشاد است عزیز
گفته بودی که خوشی با همه ی کسری ها
واقعا زندگیت وفق مراد است عزیز ؟
مثل من هست کمی ؟ مثل خود من اصلا ؟
باورم نیست کسی مثل سجاد است عزیز
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi
هرجا * بدون تو یعنی عذاب من
یعنی که پاره نیست از پشت پیرهن
باید ببینمت هرچند چاره نیست
بر زخم قلب من دائم نمک بزن
حالی نمانده است وقتی ندارمت
یعنی که زخمی ام در جنگ تن به تن
چشمانت آسمان لبخند تو بهشت
ایمان می آورم آغوش تو وطن
با خنده های تو قند آب میشود
شیرینی عسل افتاده از دهن
تا حد مرگ و میر من دوست دارمت
با چادر خودت من را بکن کفن
* کاشان
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi
لطف صفحه ی شعر شاعران
منم ستارخان سردار آبادی
که پشتم نیست جز دیوار آبادی
شکوهم از قلم افتاده و هستم
به چشم مردمان سربار آبادی
سر مشروطه خواهم میرود بر دار
به دست ظلم و استکبار آبادی
مرا بیگانه ای هرگز نخواهد کشت
که من را میکشد پیکار آبادی
به تنگ آمد دلم از نارفیقانی
که خوش گفتند از رفتار آبادی
کمر بستند بر نابودیم با عشق
به سمتم میرسد آزار آبادی
برایم ، خانه ات آباد ، جایی نیست
به جز ویرانه و آوار آبادی
نمی افتد به زیر پای من هرگز
در این آشفتگی هنجار آبادی
ولی این را یقین دارم که می افتد
به من یک روز ، آخر ، کار آبادی
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
لطف صفحه ی شعر نو معاصر
روبه رویم بنشین حرف زیاد است عزیز
وضع تنهایی من بی تو کساد است عزیز
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi