مثل ماهی شده ام حافظه ام کوتاه است
روی لب های تو لبخند ولی من آه است
سرنوشتم شده چون یوسف کنعانی ها
و به یعقوب نگویید مسیرم چاه است
به کجا میبری ام دورترین نزدیکم ؟
قصه مان قصه ی اندوه پلنگ و ماه است
کی سراغ از من درمانده گرفتی وقتی ؟
حال و احوال مرا مرغ سحر آگاه است
تو که از عشق حذر داشته ای پرسیدی ؟
غم هجران ، برای چه کسی جانکاه است؟
سخت در حال تکاپو و تلاشم همچون ...
رعیتی که نگران خشم شاهنشاه است
میرسم من به تو در گوشه ای از تاریخم
میرسم من به تو هرچند کمی بیراه است
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
فنجان قهوه
مسيحا روزبه
تقديم به شما
ترانه
@sajad_sadeghi_org
موزيك،تنظيم و ميكس/مسيحا روزبه
ويديو
@amin.sedaghaty
لباس
@gallery.armaghan.ir
@sajad_sadeghi
فنجان قهوه
مسيحا روزبه
تقديم به شما
ترانه
@sajad_sadeghi_org
موزيك،تنظيم و ميكس/مسيحا روزبه
ويديو
@amin.sedaghaty
لباس
@gallery.armaghan.ir
@sajad_sadeghi
به قول مجید احمدی عزیز :
تنهاتر از فرامانروای مانده بی لشگر
از قلعه ای ویران شده در جنگ ویران تر
بی کار و کس بی همنفس بی سایه بی همراه
تنهاترم از اولین انسان روی ماه
و اما غزل بخونیم که با هنر و اجرای جانان مولایی گرامی برام خواستنی تر شد .
@jananmolaeii
من قلعه ی آبادی در کنج زمان بودم
بی زلزله و جنگی ، آوارترش کردند
یک پنجره از من که ، سودای رسیدن داشت
کندند از اینجا و ، دیوارترش کردند
هر رهگذری از من ، کج کرد مسیرش را
هرکس متمایل شد ، بیمارترش کردند !!
دل کعبه ی کوچک بود ، در ظلمت این پستو
از عشق مردد نه ، بیزارترش کردند
با شوق فراوانی ، زخمم نمکی میشد
گفتم که بس است اما ، تکرارترش کردند
از روی لجاجت با ، این سازه ی تاریخی
هرکس که مرا کوبید ، سردارترش کردند
گفتند که خوابیده است ، این غائله و آشوب
اما چه بسا دیدند ، بیدارترش کردند
مخروبه ترین قلعه ، در گوشه ی آبادی
با این همه ویرانی ، معمارترش کردند
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi
خستگی جزئی از وجودمون شده توو این دنیای پر نوسان ، نه میشه بهش دل بست و نه دل کند ، بی خیال اما میگذرن این روزها ی سخت . (بفرست برای آدم روزهای سختت)
بریم یه چهارپاره بخونیم از روزهایی که محو فروغ عزیز بودم .
خسته از وقت نبودن هایت
چشم من خیره به راهی مانده است
آه ، ای نیمه شب دلتنگی
چه کسی فاتحه ام را خوانده است ؟
کاش میشد که کسی می آمد
دست بر دوش تکانم می داد
همه ی دلهره ام را می ریخت
قامت عشق نشانم می داد
خبری داشت که از آمدنت
میشدم غره و خوشحال چو مست
یک نفر از تو خبر می آورد
در این غمکده را باید بست
آه ، ای نیمه شب دلتنگی
ظلمت فاصله ها را بردار
کاش میشد که کسی می آمد
به ملاقاتی ِ تا ابد ِ این بیمار
#سجاد_صادقی
من قلعه ی آبادی در کنج زمان بودم
بی زلزله و جنگی ، آوارترش کردند
یک پنجره از من که ، سودای رسیدن داشت
کندند از اینجا و ، دیوارترش کردند
هر رهگذری از من ، کج کرد مسیرش را
هرکس متمایل شد ، بیمارترش کردند !!
دل کعبه ی کوچک بود ، در ظلمت این پستو
از عشق مردد نه ، بیزارترش کردند
با شوق فراوانی ، زخمم نمکی میشد
گفتم که بس است اما ، تکرارترش کردند
از روی لجاجت با ، این سازه ی تاریخی
هرکس که مرا کوبید ، سردارترش کردند
گفتند که خوابیده است ، این غائله و آشوب
اما چه بسا دیدند ، بیدارترش کردند
مخروبه ترین قلعه ، در گوشه ی آبادی
با این همه ویرانی ، معمارترش کردند
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
من با تو تا حالا قهوه نخوردم ولی هميشه رد و بوی قهوه تو نوشته هام بوده و هست☕️
فنجان قهوه تقديم شما
(مسيحا روزبه)
ترانه/سجاد صادقی
آهنگ،تنظيم و ميكس/مسيحا
تصوير/احسان بختياري
اميدوارم دوسش داشته باشيد و به اشتراك بزاريد
دانلود از كانال تلگرامم🤍
با تشكر از رضا رهنما و رضا الله دادي عزيز🤍
@masiharoozbeh
@sajad_sadeghi_org
به قول سهراب :
و نترسیم از مرگ ، مرگ پایان کبوتر نیست...
غزلی پیشکش به روح بلند برادر عزیزم
#اسماعیل_دهقانی
خبر ندادی و رفتی ، غریب اسماعیل
دلم گرفته برایت ، عجیب اسماعیل
تو از قبیله ی آدم حسابیان بودی
صریح و ساده بگویم ، نجیب اسماعیل
خدا کند که نسوزد کسی به تب اما
مریض داغ تو هستم ، طبیب اسماعیل
چه آیه ها که نوشتند در طهارت خود
مسیح غرق به خون صلیب ، اسماعیل
به گوش کل فلک خوانده ام هزاران بار
نیاز نداری به امن یجیب ، اسماعیل
کسی به یاد ندارد که از مسیر تو
به جز گلاب بیاید و عطر سیب ، اسماعیل
اگرچه که پنهان ز دیده ای جانم
عزیز بودی و هستی ، حبیب اسماعیل
#سجاد_صادقی
پ ن : مرگ گاهی ریحان میچیند ، روحش شاد 🌱
@Sajad_sadeghi
لطف صفحه ی خاتون شعر
شیرین سخن ِ شهد لب ِ دوره ی قاجار
در سینه ی تو باز شده عشق تلنبار
برخیز و بیا شور به پا کن که دوباره
از سمت تو جاری شده خوشبختی بسیار
دائم به هوای تو دلم در تب و تاب است
بیش از طلبم لطف کن و بنده بیازار
باید همه ی شهر بدانند که این عشق
غیر از دل من در طلبش نیست خریدار
هر لحظه که بیم غم هجران به سرت زد
یک لحظه ی دیدار مرا زود به یاد آر
از آفت افتاده به جان گل و بلبل
یا رب گل زیبای مرا دور نگه دار
#سجاد_صادقی
#انتشارات_ایزدقلم
#۲۸قرن_اردیبهشت
@sajad_sadeghi
لطف صفحه ی اشعار ناب
دلبسته ی چشمان تو و دل نگرانم
به طرز نگاه تو که بند است جهانم
در دشت دلم عطر تو پیچید دوباره
هر لحظه کنار تو بهار است خزانم
باید که به دریا بزنم این دل خود را
تا اینکه به فردا برسم با تو بمانم
رد میشود از عمرم و عالیست چرا که
با یاد تو هر لحظه و هر سال جوانم
دلواپسم اما چه بخواهم چه نخواهم
تو آگهی از زخم ِ دل و درد نهانم
لعنت به صدایی که خوش آید به مذاقت
باید که برای تو من آواز بخوانم
#سجاد_صادقی
@sajad_sadeghi
لطف صفحه ی @shere_ghasedak
اندوه من این است که در عصر حواشی
یک لحظه به فکر ِ من ِ بیچاره نباشی
دریاچه ی قم باشی و بر زخم دل من
از شوری خود بر دلم هربار بپاشی
یک منبع عالِم خبر آورد که یک عمر
تو عامل هرگونه غم و درد و خراشی
از دست تو رنجور شد آبادی عاشق
ای وای به حال دل معشوقه ی ناشی
حاشا که دهاتیست دل نازک و تنهام
امروز که دل بست به تو بچه ی کاشی
از منظر من عشق دلیل است به عالَم
در نزد تو هم باز چه کشکی و چه آشی
سنگین شده در سینه ی من قلب رئوفم
از دست تو ای کارگر سنگ تراشی
#سجاد_صادقی
#انتشارات_ایزدقلم
#۲۸_قرن_اردیبهشت
@sajad_sadeghi
معرفی کتاب بیست و هشت قرن اردیبهشت ، انتشارات ایزدقلم
درد دلتنگی من را ماه می فهمد فقط
ناله های هر شبم را چاه می فهمد فقط
در درون سینه ام انباری از آه و غم است
حجم این اندوه را آگاه می فهمد فقط
در مسیر بادم و طوفان پریشان می کند
راز این آشفتگی را کاه می فهمد فقط
قصد رفتن می کند هر عابری از قلب من
رد شدن از زندگی را راه می فهمد فقط
مثل یک کشور که افتاده است دست دشمنی
عمق این وابستگی را شاه می فهمد فقط
درد دلتنگی من در این غزل جاری شده
سر این ابیات را همراه می فهمد فقط
سجاد صادقی
@Sajad_sadeghi
وقتی به تو فکر میکنم
تمام اندیشه هایم گنگ میشود
و تو آن ماهی قرمز زیبایی که نزدیک عید ...
ز دریا گریزان و مهمان تنگ میشود
و این چنین درون ذهن من شناوری
و غوطه میخوری و موج می زنی ...
تو ...
همان ماهی ِ قرمز ِ کوچک ِ تنگ افکار منی
که با تمام حجم کوچکت...
درون ذهن من جا نمی شوی
به ناچار،باید به خانه ی دلم روی
که وسعتش به قدر مشت بسته ام
و گاه به وسعت تمام عشق تو زیاد میشود ...
#سجاد_صادقی
پیشاپیش سال خوبی برای همه ی دوستانم آرزومندم .
@sajad_sadeghi
لطف صفحه ی @naaghmedel
اندوه من این است که در عصر حواشی
یک لحظه به فکر ِ من ِ بیچاره نباشی
دریاچه ی قم باشی و بر زخم دل من
از شوری خود بر دلم هربار بپاشی
یک منبع عالِم خبر آورد که یک عمر
تو عامل هرگونه غم و درد و خراشی
از دست تو رنجور شد آبادی عاشق
ای وای به حال دل معشوقه ی ناشی
حاشا که دهاتیست دل نازک و تنهام
امروز که دل بست به تو بچه ی کاشی
از منظر من عشق دلیل است به عالَم
در نزد تو هم باز چه کشکی و چه آشی
سنگین شده در سینه ی من قلب رئوفم
از دست تو ای کارگر سنگ تراشی
#سجاد_صادقی
#انتشارات_ایزدقلم
#۲۸_قرن_اردیبهشت
@sajad_sadeghi
در شأن شما نیست اگر این غزل من
باید که بیایید به سمت بغل من
آهسته مرا لمس کنید و بپذیرید
تا کم شود از حس گناه عمل من
در شهر کسی شعر نمیخواند برایم
پیچید ولی شهرت ضرب المثل من
من عاشق چشمان شما بودم و دیدم
که زل زده بودید به سمت بدل من
هرچند که شیرین و شکرپاره و قند است
هرگز نرسد باز به پای عسل من
چون مشتری نقد به جیبی است نگاهم
باید که بیایید به سمت زحل من
صد شعر نوشتم که شما حظ بنمایید
یک شعر نخواندید و رسیده اجل من
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
فنجان قهوه
مسيحا روزبه
تقديم به شما
ترانه
@sajad_sadeghi_org
موزيك،تنظيم و ميكس/مسيحا روزبه
ويديو
@amin.sedaghaty
لباس
@gallery.armaghan.ir
@sajad_sadeghi
محمود دوریش میگه :
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه فراموش میشوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب… فراموش میشوی
غزل بخونیم :
اندوه من این است که در عصر حواشی
یک لحظه به فکر ِ من ِ بیچاره نباشی
دریاچه ی قم باشی و بر زخم دل من
از شوری خود بر دلم هربار بپاشی
یک منبع عالِم خبر آورد که یک عمر
تو عامل هرگونه غم و درد و خراشی
از دست تو رنجور شد آبادی عاشق
ای وای به حال دل معشوقه ی ناشی
حاشا که دهاتیست دل نازک و تنهام
امروز که دل بست به تو بچه ی کاشی
از منظر من عشق دلیل است به عالَم
در نزد تو هم باز چه کشکی و چه آشی
سنگین شده در سینه ی من قلب رئوفم
از دست تو ای کارگر سنگ تراشی
#سجاد_صادقی
#انتشارات_ایزدقلم
#۲۸_قرن_اردیبهشت
@Sajad_sadeghi
تهران یا کاشان ؟ وقتی نیست دیگر چه فرقی میکند کجا باشد ؟؟ (اشتراک واجب ☺)
غزل بخوانیم :
تهران چه فرقی میکند با شهر من وقتی
خالیست از تو دائما کوچه خیابانش ؟
من دیده بودم در خودم صحرای غمگینی
که خشک تر شد از غم و درد بیابانش
ای کاش میشد مرهمی باشی به امیدِ ...
تسکین زخم کهنه و درد فراوانش
باید برای روزهای بعد کاری کرد
این روزها به تار مو بند است ایمانش
وقتی کسی تصمیم میگیرد،کم باشد
یعنی فراهم بوده و هم هست امکانش
لعنت به تهران* بدون تو به آزادی
لعنت به هرجا رفته ام خورده به زندانش
صحرا به صحرا گشته ام اما نشانی نیست
از ابرهای بی قرار و شهر بارانش !
من دشت حاصلخیز و خاک تازه ای بودم
باید کسی کاری کند حالا به جبرانش
* کاشان
#سجاد_صادقی
قیصر عزیز میگه : وقتی تو نیستی نه هست های ما چنان که بایدند ، نه بایدها !!!
(بفرستید براش ☺)
بگذریم ، غزل بخوانیم :
هرجا * بدون تو یعنی عذاب من
یعنی که پاره نیست از پشت کتککپیرهن
باید ببینمت هرچند چاره نیست
بر زخم قلب من دائم نمک بزن
حالی نمانده است وقتی ندارمت
یعنی که زخمی ام در جنگ تن به تن
چشمانت آسمان لبخند تو بهشت
ایمان می آورم آغوش تو وطن
با خنده های تو قند آب میشود
شیرینی عسل افتاده از دهن
تا حد مرگ و میر من دوست دارمت
با چادر خودت من را بکن کفن
* کاشان
#سجاد_صادقی
و اما غزل که دلتنگ بوده و هست ...
درد دلتنگی من را ماه می فهمد فقط
ناله های هر شبم را چاه می فهمد فقط
در درون سینه ام انباری از آه و غم است
حجم این اندوه را آگاه می فهمد فقط
در مسیر بادم و طوفان پریشان می کند
راز این آشفتگی را کاه می فهمد فقط
قصد رفتن می کند هر عابری از قلب من
رد شدن از زندگی را راه می فهمد فقط
مثل یک کشور که افتاده است دست دشمنی
عمق این وابستگی را شاه می فهمد فقط
درد دلتنگی من در این غزل جاری شده
سر این ابیات را همراه می فهمد فقط
شعر : سجاد صادقی
کلام : شادی نیکخوی
@Sajad_sadeghi
من با تو تا حالا قهوه نخوردم ولی هميشه رد و بوی قهوه تو نوشته هام بوده و هست☕️
فنجان قهوه تقديم شما
(مسيحا روزبه)
ترانه/سجاد صادقی
آهنگ،تنظيم و ميكس/مسيحا
تصوير/احسان بختياري
اميدوارم دوسش داشته باشيد و به اشتراك بزاريد
دانلود از كانال تلگرامم🤍
با تشكر از رضا رهنما و رضا الله دادي عزيز🤍
@masiharoozbeh
@sajad_sadeghi_org
لطف صفحه ی دلارام دلان
شیرین سخن ِ شهد لب ِ دوره ی قاجار
در سینه ی تو باز شده عشق تلنبار
برخیز و بیا شور به پا کن که دوباره
از سمت تو جاری شده خوشبختی بسیار
دائم به هوای تو دلم در تب و تاب است
بیش از طلبم لطف کن و بنده بیازار
باید همه ی شهر بدانند که این عشق
غیر از دل من در طلبش نیست خریدار
هر لحظه که بیم غم هجران به سرت زد
یک لحظه ی دیدار مرا زود به یاد آر
از آفت افتاده به جان گل و بلبل
یا رب گل زیبای مرا دور نگه دار
#سجاد_صادقی
#انتشارات_ایزدقلم
#۲۸قرن_اردیبهشت
@sajad_sadeghi
لطف صفحه ی کوی رندان
درد دلتنگی من را ماه می فهمد فقط
ناله های هر شبم را چاه می فهمد فقط
در درون سینه ام انباری از آه و غم است
حجم این اندوه را آگاه می فهمد فقط
در مسیر بادم و طوفان پریشان می کند
راز این آشفتگی را کاه می فهمد فقط
قصد رفتن می کند هر عابری از قلب من
رد شدن از زندگی را راه می فهمد فقط
مثل یک کشور که افتاده است دست دشمنی
عمق این وابستگی را شاه می فهمد فقط
درد دلتنگی من در این غزل جاری شده
سر این ابیات را همراه می فهمد فقط
سجاد صادقی
@Sajad_sadeghi
نه در مدارمی ، نه دوست داری ام
اضافه می کنی ، به بی قراری ام
منی که مبتلاااا، به درد تو شدم
نگاه نمی کنی ، به زخم کاری ام
من عاشق توأم ، منی که سال هاست
منی که از خودم ، به غم فراری ام
چه روزها که شب ، نشد ولی گذشت
کسی ولی نشد ، به استواری ام
نه سبز سبز سبز ، نه دشت دشت دشت
گله نکرده از ، چشم بهاری ام
نه از تو می رسد ، نه از خدای تو
دست نوازشی ، به سمت و یاری ام
حلال توو بگیر ، هر آنچه خواستی
به جز دل خوش و ، امیدواری ام
به دیدنم نیا ، برای رفع غم
فقط بیا شبی ، به سوگواری ام
ندارمت ولی ، ندارمی تو هم
فکر نکن به حاا ، لِ این نداری ام
عطش به حال من ، اثر نمی کند
ادامه می دهم ، به بد خماری ام
عسل به کام تو ، غزل به نام تو
اشاره ای نکن ، به یادگاری ام
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
نه در مدارمی ، نه دوست داری ام
اضافه می کنی ، به بی قراری ام
منی که مبتلاااا، به درد تو شدم
نگاه نمی کنی ، به زخم کاری ام
من عاشق توأم ، منی که سال هاست
منی که از خودم ، به غم فراری ام
چه روزها که شب ، نشد ولی گذشت
کسی ولی نشد ، به استواری ام
نه سبز سبز سبز ، نه دشت دشت دشت
گله نکرده از ، چشم بهاری ام
نه از تو می رسد ، نه از خدای تو
دست نوازشی ، به سمت و یاری ام
حلال توو بگیر ، هر آنچه خواستی
به جز دل خوش و ، امیدواری ام
به دیدنم نیا ، برای رفع غم
فقط بیا شبی ، به سوگواری ام
ندارمت ولی ، ندارمی تو هم
فکر نکن به حاا ، لِ این نداری ام
عطش به حال من ، اثر نمی کند
ادامه می دهم ، به بد خماری ام
عسل به کام تو ، غزل به نام تو
اشاره ای نکن ، به یادگاری ام
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
باز کن در را که یلدا پشت در جا مانده است
عاشقی در کنج خلوت باز تنها مانده است
آمدی جانم به قربانت بیا نزدیک تر ...
درد دلتنگی من دست دل وا مانده است
کوچه ها غرق چراغانیست یلدا آمده
از امید و آرزو تنها رویا مانده است
دوست دارم تا تماشایت کنم من بیشتر
امشبی یک خاطره تا صبح فردا مانده است
دور هم جمعیم و حافظ فال میگیرد فقط
میرود امشب ولی با عشق ، یلدا مانده است
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
در شأن شما نیست اگر این غزل من
باید که بیایید به سمت بغل من
آهسته مرا لمس کنید و بپذیرید
تا کم شود از حس گناه عمل من
در شهر کسی شعر نمیخواند برایم
پیچید ولی شهرت ضرب المثل من
من عاشق چشمان شما بودم و دیدم
که زل زده بودید به سمت بدل من
هرچند که شیرین و شکرپاره و قند است
هرگز نرسد باز به پای عسل من
چون مشتری نقد به جیبی است نگاهم
باید که بیایید به سمت زحل من
صد شعر نوشتم که شما حظ بنمایید
یک شعر نخواندید و رسیده اجل من
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi
در شأن شما نیست اگر این غزل من
باید که بیایید به سمت بغل من
آهسته مرا لمس کنید و بپذیرید
تا کم شود از حس گناه عمل من
در شهر کسی شعر نمیخواند برایم
پیچید ولی شهرت ضرب المثل من
من عاشق چشمان شما بودم و دیدم
که زل زده بودید به سمت بدل من
هرچند که شیرین و شکرپاره و قند است
هرگز نرسد باز به پای عسل من
چون مشتری نقد به جیبی است نگاهم
باید که بیایید به سمت زحل من
صد شعر نوشتم که شما حظ بنمایید
یک شعر نخواندید و رسیده اجل من
#سجاد_صادقی
@Sajad_sadeghi