نادرهمردان خراسان
حمیدضیایی
خراسان چون نگینی بر چکاد فرهنگ و هنر ایران می درخشد. بزرگان فرهنگ و هنر کم ندیده است به خودش. بزرگانی که نه تنها در هنر حرفی برای گفتن داشته اند، بلکه در راه و روش و منش زندگی نیز مثال زدنی بوده اند. این بزرگان نامشان چنان با خراسان تنیده است که جزوی از تار و پود این دیارند و آنان را از این نام گسست نیست.
هرکجا نام خراسان می آید، نام نادرهمردانی از این دیار هم دی پیاش می آید. از عهد قدیم چنین بوده و تا باد چنین بادا. خراسان مهد میراث های گرانبها بوده و هست. مهدی که می توان در سایۀ آن بالید و بدان مباهات کرد. مهد تاریخ و تمدن؛ زبان و فرهنگ؛ از فردوسی و ابوسعید و سنایی و عطار؛ تا بهار و غلامحسین یوسفی و شفیعی کدکنی و محمود دولت آبادی و اخوان ثالث. از بناهای ارزشمند سلجوقی و مدرسه و حوزه و مکتب؛ تا نوای دوتار و کلهفریادهای حاج قربان و شریف زاده و پورعطایی. از سرو ترشیز و آسبادهای خواف و دیار سربهداران و کاروانسرهای قاجاری؛ تا کویر و کوه و دشت و طاغستان ها. هر گوشه و کنارش را که بکاوی برگی از تاریخ است و سینه ای مالامال از رنج و عشق و دوستی و پایداری.
یکی از این نادرهمردان استاد « عثمان محمدپرست» است. نوازندۀ دوتاری از خطۀ خواف و تربت جام. او نه تنها یک نوازندۀ دوتار، که نمادی از عشق و شرف و انسانیت است. در چهره اش تاریخ و رنج و عشق را توأمان می توان دید. اما او همهٔ این ها و چیزی فراتر از این همه است. خراسان غول های دوتارنوازی به خود کم ندیده است و کم ندارد. هر گوشه و کنارش قصه ای و فسانه ای است که با زخمه های دوتار تقریر می شود. از داستان «مندسین نامراد(نوداماد)» تا عشق سهراب محمدی به «شاره جان» و تا «نواییِ» استاد عثمان محمدپرست، هر کدام بیانگر تاریخ این دیار است. تاریخی که تا ابد در سینه ها به یادگار خواهند ماند؛ چنانکه تاکنون مانده.
آنچه مرا بیش از همه شیفتۀ این خان و مان کرده، فرهنگی است غنی. چه فرهنگ شفاهیاش و چه فرهنگ مکتوبش و چه بناهای تاریخیاش. خراسان زیباست! خراسان چون فیروزه ای بر چمبر نقرهگون ایران است. اصلاً گِل خراسان را با فرهنگ و عشق و عرفان و موسیقی و شعر سرشته اند. حال می خواهد شطح و طامات عارفانۀ «قطب الدین حیدر» باشد، یا نغمه های دوتار عثمان محمدپرست. می خواهد موسیقی باشد یا خوشنویسی؛ شعر عارفانه باشد یا غنایی؛ هرچه باشد خراسان است و حرف ها برای گفتن دارد. اگر به موسیقی خراسان گوش دل بسپاری در می یابی که با جغرافیای منحصربهفردش همدوش و همخوان است. تلفیقی از کوه و کویر و خاک و تاریخ و افسانه. آنچه خراسان را رازآلود کرده همین افسانهگونگیاش است. اگر دل بسپاری در می یابی که هنوز از کوچه پس کوچه های تاریکروشن تاریخش، بانگ جرس ها به گوش جانمان طنین می اندازد. و هنوز آواز «سرحدی» ارج و قرب خود را حفظ کرده است.
آوازی که نفس به نفس با باد کویر می خواند و ما جرعه جرعه نوش می کنیم.
http://sarvekashmar.com/index.php/news/73-east/1904-2021-03-11-18-44-41
کرونا و مزه مزه کردن نوروز خوشمزه
حمیدرضا بی تقصیر
مشق یاریگری در محضر باباجی
باباجی (بابا حاجی) وقت تعریف کردن خاطراتش، آه می کشید. از نوروز می گفت و از جشن مردم فدافن. از دورانی می گفت که اهالی روستا حواسشان به هم بود. مراقب هم بودند. دستگیر هم بودند. حواسشان به غم و شادی هم بود. در هر حال مراقب بودند که حلال مشکلات هم باشند.
می گفت بزرگترها حواسشان به اطرافیان بود. کوچکترها هم با دقتی خاص حرمت بزرگترها را داشتند. به گفته باباجی، هر خانوادهای بزرگتر و ریش سفید و حتی گیس سپیدی داشت که حرف آخر را میزد. حرف آخر ختم کننده یک ناراحتی بود. آغاز یک شادی بود. اتمام یک قهر بود. شروع یک آشتی بود.
حرف آخر پایان یک اختلاف بود. مقدمه یک وصلت بود. می گفت بزرگ یک خاندان و فامیل حواسش بود که حال همه خوب باشد. حال خوب برای همه مهم بود. ابر و باد و مه و فلک دست در دست هم می دادند تا حال آدم خوب باشد. این را باباجی با تحکم می گفت. می گفت خدا کریم و جواد است. نیاز داشته باشی برطرف می کند. خوب باشی خدا بیشتر از نیازت هم بهت می دهد. اینجاست که به گفته باباجی باید حواسمان به همدیگر باشد. سر سال و ماه نو باید همه لباس نو داشته باشند. باید بوی برنج در مطبخ همه خانهها به مشام برسد. یا اگر کسی توان تهیه برنج نداشت باید اهل محل یا فامیل برنج شب عیدش را فراهم بکنند.
در علوم اجتماعی از این حس و حال تعبیر به فرهنگ یاریگری می شود. همه تلاش می کردند یار و یاور و مدد هم باشند. باباجی در میان خاندانش حسب جایگاه و مقامش تعلق خاطر خاصی به بقای فرهنگ یاریگری در اطراف خود و میان جمع عزیزانش داشت. نمی دانست اصطلاح علمی رفتار و کردار و پندارش چیست ولی در اجرای آن تبحری ناب داشت. تبحری که در بسیاری از زنان و مردان میانسال و کهنسال دیده میشد. و نوروز عرصه ای برای تلالوی این فرهنگ بود. نوروز از دید باباجی موسم شادی و مهر و محبت بود. ماه بچه ها بود. ماه آشتی و رفاقت و زدودن کدورت ها بود.
اسفند مقدمه یک نوروز پر خیر و برکت
باباجی برایم از زمستانهای پربرف فدافن در دهه بیست و سی شمسی بسیار گفته بود. از زمانی که برف آنقدر بود که عده ای کارشان شده بود برف پاروکردن، در این حال مردان فامیل به دستور ایشان برف پشت بام و حیاط و کوچه اقوام و همسایگان را به نوبت برابر نظر بزرگترها پارو میکردند. در این میان حرمت سادات هم واجب بود. حرمت افراد بی باعث و بانی هم واجب بود. واجب بود محل تردد اهالی به چهارباغ و مظهر قنات هم پارو بشود. واجب بود مسیر مسجد هم پارو بشود. فردی که مردان فامیل به کمکش رفته بودند برابر بضاعتش از یاریگرانش پذیرایی می کرد.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1908-2021-03-11-18-58-06
به مناسبت چهاردهمین سالروز انتشار دو هفته نامه سرو کاشمر
گپ و گفتی خودمانی با خوانندگان
محبوبه وزیری
فکر می کنید چقدر تصمیم ها و هدف سازی ها در زندگی ما موثرند و زندگی واقعی ما را می سازند. البته نمی توان تفکر، علایق و ذهنیات را نادیده گرفت ، ولی تصمیم قطعی و هدف گذاری اولیه در زندگی اکثر ما مردم وجود ندارد . در مسیر قرار می گیریم . گاهی در این مسیر رشد می کنیم و گاهی از مسیری که انتخاب کرده ایم دلزده می شویم .
ذکر خاطره ای از کیارستمی در اینجا خالی از لطف نیست . وی می گوید: « تلاش کنیم اما دست و پا نزنیم! وقتی از من میپرسند چه شد فیلمساز شدی؟ من میگویم تصادفی!! من کنکور هنرهای زیبا را دادم و رد شدم.بعد در ادارهی پلیسراه استخدام شدم. سال آیندهاش که به سراغ یکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم او به من پیشنهاد کرد برویم سر پل تجریش ؛ ولی من گیوه پام بود و نمیتوانستم همراه او بروم! او کفش های خودش را به من داد و پوشیدم و با هم رفتیم.سر پل، یکی از دوستانم را دیدم و او پیشنهاد کرد با هم به خانهی فرهاد اشتری شاعر برویم. به اتفاق رفتیم.در خانهی اشتری یک آقای نقاشی بود که وقتی فهمید من در کنکور رد شدهام، از من پرسید کلاس رفتی یا نه؟! او به من توصیه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنویسم و سال بعد کنکور شرکت کنم. من در رودربایستی که داشتم در آن کلاس اسم نوشتم. سال بعد کنکور دادم و قبول شدم. بعد نقاشی تبلیغاتی کردم.بعد فیلم تبلیغاتی ساختم و به همین طریق با مکانیزم دوربین آشنا شدم و حالا فکر میکنم اگر سایز کفش های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشستهی وزارت راه بودم! گاهی زندگی آدم به چیزهایی مانند مو بستگی دارد.» و البته او با نبوغ و انگیزه و تلاش خود توانست این مسیر را به طریقی طی کند که بهترین کارگردان جهان «گدار» در باره اش می گوید:«فیلم با گریفیت آغاز و با کیارستمی پایان می یابد.»
ما نیز در زندگی و در مسیری که قرار می گیریم درحد و اندازه استعداد، انگیزه و وسعت تفکرمان حرکت می کنیم . در مسیر کار فرهنگی قرار گرفتن شاید اگر با دید مادی به موضوع نگاه کنیم عقب افتادن از زندگی است ولی به قول شاملو باید ببینیم از زندگی چه می خواهیم و آن موقع است که می توانیم خشنود باشیم که در مسیر درستی قرار گرفته ایم.
دو هفته نامه سرو کاشمر مسیری بود که ما نه به عنوان هدف که به عنوان راه آن را انتخاب کردیم. در ابتدای امر حتی تصوری از ادامه راه نداشتیم چه برسد رسیدن به مقصد . و الان سیزده سال از آن زمان گذشته و وارد سال چهاردهم شده ایم . چه راه طولانی سپری کرده ایم.
از این که چقدر مثمر ثمر بوده ایم و چقدر توانسته ایم به فرهنگ شهر و دیارمان کمک کنیم آمار و ارقامی نداریم و زمان آن را در آینده ای دور مشخص خواهد کرد. اما از نظر شخصی همراهی با کتاب و مطبوعات و مطالعه کردن و نوشتن حس نابی است که ممکن است در مسیر زندگی انسان نصیب همه نشود وهمه تجربه خواندن و لذت بردن با این سبک زندگی را درک نکنند. شاید برای خیلی ها آزار دهنده باشد ولی برای من جالب است که افراد زیادی در مورد پربار شدن نشریه اظهار نظر می کنند و راه کار می دهند . بعضی از نظرات که طیف وسیعی را در بر می گیرد از توصیه به داشتن ستون جدول و نوشتن در مورد خواص میوه ها تا نوشتن در مورد قیمت ماشین ها و اقلام مواد خوراکی را شامل می شود . برخی نیز تخصصی تر است در مورد محتوای و کارکرد نشریه در فضای رسانه ای و رقابت در فضای مجازی، انجام کارهای تحقیقی ، انتشار کتاب از مقاله های نوشته شده و بسیاری از موارد دیگر که حتما درخور توجه اند. باید گفت بسیاری از پیشنهادات بار مالی دارند که از وسع ما خارج است .شاید هم انگیزه کافی را برای اجرای طرح های فرهنگی نداریم. شنیده ام دهباشی مدیر مسئول بخارا هزینه چاپ آخرین نشریه اش را با فروش کتاب های کتابخانه اش تامین کرده است. بله رسانه مکتوب در شکل درستِ آن، ایستادگی میخواهد، ماندگاری میخواهد، جستوجوگری میخواهد، سواد میخواهد، نگاه میخواهد، حقیقتطلبی میخواهد، پرسشگری میخواهد، آزادی بیان میخواهد، طرف مردم بودن میخواهد. اما میدانید چیست؟ مهمتر از تمام این ها، تداوم میخواهد و مداومت، بودن میخواهد و ماندن.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1901-2021-03-10-16-37-47
قانونگذار برگزاری انتخابات را بر دوش مردم نهاده است
سید علیرضا نبوی ثالث
جهان یادگار است و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
فردوسی
جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران و ششمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا در سطح کشور برگزار خواهد شد، در برخی نواحی و مناطق نیز انتخابات میان دوره پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری و اولین انتخابات میان دوره ای یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار می گردد.
در سطح استان خراسان رضوی علاوه بر انتخابات ریاست جمهوری و شوراها به لحاظ تعیین جایگزین آیتالله مصباح یزدی و آیت الله سید محمود شاهرودی نمایندگان پیشین مردم خراسان رضوی در خبرگان رهبری دومین انتخابات میاندورهای پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری را نیز خواهیم داشت.
ثبت نام داوطلبان عضویت در شورای اسلامی شهرها از تاریخ بیستم اسفند 99 و ثبت نام داوطلبان عضویت در شوراهای اسلامی روستاها و تیره های عشایری از تاریخ شانزدهم فروردین 1400 و تاریخ ثبت نام داوطبان سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از روز بیست و یکم اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ آغاز خواهد شد.
انتخابات در نظام جمهوری اسلامی فرآیندی است که از ابتدا تا انتهای آن به وسیله خود مردم انجام گرفته و در حقیقت در تمامی مراحل آن نقش اصلی را مردم ایفا می کنند. هیئت های اجرایی انتخابات از مهمترین ارکان برگزاری انتخابات از آغاز فرآیند ثبت نام تا صدور اعتبارنامه منتخبان و تایید نهایی سلامت روند انتخابات محسوب می شوند. در حقیقت قانونگذار اجرا و برگزاری انتخابات را بر دوش مردم به کمک وزارت کشور نهاده است. اصل داستان و هسته اصلی هیئت اجرایی آن ۷ نفر یا ۸ نفر منتخب بین معتمدین هیئت اجرایی هستند که موظفند بر اساس قبول مسئولیت با کمک اعضای رسمی و حقوقی، برگزاری انتخابات را تا انتها با حفظ اصل بی طرفی در چارچوب اجرای قانون انتخابات به بهترین نحو ممکن به پیش ببرند.
با یک جستجوی کوتاه در گوگل نیم نگاهی ساده به سخنان مجریان انتخابات در حوزه وزارت کشور بیندازید. اکثر استانداران و معاونین آنان، فرمانداران و معاونین و بخشداران معتقدند که تصمیم دارند انتخاباتی سالم با رعایت قانون مداری و حفظ اصل بی طرفی برگزار کنند. همه اذعان دارند که انتخابات چهار رکن اصلی دارد: «رقابت، مشارکت، سلامت و امنیت»، همه اذعان دارند که «اصل بیطرفی در انتخابات اعتماد مردم را به سیستم سیاسی کشور دو چندان میکند و مهمترین دغدغه مجریان انتخابات باید عمل به قانون، امانتداری با رعایت اصل بی طرفی باشد همه این بزرگواران معتقدند که هیچ احدی حق ندارد به این اصل مهم تحت هیچ شرایطی خدشه ای وارد کند. رعایت اصل بی طرفی حراست از حق الناس به عنوان یک وظیفه مهم و اساسی محسوب میشود، همه قبول دارند که باید عوامل برگزار کننده و مجریان انتخابات با نگاه بیطرفانه بسترهای لازم را برای افزایش مشارکت سیاسی و حضور پرشور مردم در پای صندوقهای رای فراهم کنند.
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید 👇👇👇
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1898-2021-03-09-17-53-36
سیصد و ششمین شماره دو هفته نامه سرو کاشمر منتشر شد
#دو_هفته_نامه_سرو_کاشمر
#مطبوعات_محلی #مطبوعات_محلی_خراسان #کاشمر
#دو_هفته_نامه
یاد گرفتن حتی یک نکته کوچک از کتاب
ارزش خواندنش را دارد.
گاه تنها یک جمله
تمامی مسیر زندگی آدمی را تغییر می دهد.
خواهشمند است در مسابقه کتابخوانی دو هفته نامه سرو کاشمر تا پانزدهم اسفند شرکت کنید و پاسخ را به شماره 09151365834 ارسال بفرمایید
لینک گروه
gapsarvekashmar@
لطفا به سوالات زیر پاسخ دهید
1.موضوعات مطرح شده در کلاس
الف: معنای زندگی
ب: عشق و کار
ج: جامعه و خانواده
د.همه موارد
2. آخرین جلسه کلاس
الف: ارائه پایان نامه
ب: مراسم فارغ التحصیلی
ج:مراسم تدفین
د: سخنرانی
3. به نظر راوی داستان
الف : زمان متاع ارزشمندی است
ب: رسیدن به شهرت مهم است
ج:باید زندگی را به هر نحو گذراند
د: باید در خانه آهنگ هایی نواخت که دیگران نمی شنوند
4معنای زندگی از نظر موری
الف. دیگران را عاشقانه دوست داشتن
ب. خود را وقف دنیای پیرامون کردن
ج. چیزی خلق کنید که به شما هدف بدهد
د. همه موارد
5.کدامیک از سوالات موری از میچ نبود
الف. کسی را پیدا کرده ای که حرف دلت را با او بزنی ؟
ب.آیا به اندازه کافی پول جمع کرده ای؟
ج.آیا با خودت در صلح هستی؟
د.آیا می توانی به حدی که می توانی یک انسان واقعی باشی؟
6. موری چه حالت و موقعیت را ترجیح می داد
الف. سلامت بدون خشنودی
ب. احساس تاسف نسبت به وضعیت خود
ج. زندگی همراه با مهر و عشق
د. همه موارد
7. کدام عقیده موری در باره مرگ نیست ؟
الف: درباره مرگ خودمان را فریب دهیم.
ب:به مرگ باور داشته باشیم
ج: آمادگی واجهه با مرگ را داشته باشیم
د.هر روز از خود بپرسیم آیا همان کسی هستم که می خواهم؟
8. نظر موری در مورد خانواده
الف:پول و شهرت جای خانواده را می گیرد
ب: چیزی جای خانواده را پر نمی کند.
ج. دوستان خوب می توانند به جای خانواده قرار گیرند
د. تشکیل خانواده معضل دست و پا گیر است
9.موری در مورد پیری می گوید
الف: پیر شدن صرفاً زوال و تحلیل رفتن نیست. رشد هم هست
ب: من پیری را در آغوش می کشم
ج: آه اگر می توانستم روزی دوباره جوان شوم
د: الف و ب
10. مطلبی که موری در مورد ازدواج به آن اشاره کرد:
الف: ازدواج برای نسل جدید مقدور نیست
ب: تجربه نشان می دهد که متاهلان از زندگی خود رضایت ندارند
ج. اگر ازدواج نکنی، موهبت های بسیاری را از دست می دهی
د: افزایش آمار طلاق نشان دهنده ناخوشایندی ازدواج است
11.میچ به سفارش موری چه کتاب هایی را خریداری کرد؟
الف. هویت و بحران
ب. من و تو
ج. خویشتن تقسیم شده
د. همه موارد
12.جمله پیشنهادی موری برای سنگ قبرش چه بود؟
الف الف. معلمی تا مرز بی نهایت
ب. عشق برای زنده ماندن
د. بهترین ها هنوز وجود دارند
13.چند قانون ازدواج از نظر موری عبارت از
الف. احترام
ب. سازش
ج. شفافیت
د. همه موارد
14.تاریخچه زمان نوشته کیست؟
الف. اریک فروم
ب. استفان هاوکینگ
ج. میچ آلبوم
15.انسان ها چه زمانی بدجنس می شوند؟
الف. با از دست دادن شغل
ب. وقتی تهدید می شوند
ج. دوری از فرهنگ
مهلت ارسال پاسخ 15 /12 /99 پانزدهم اسفند
لطفا در پاسخ نامه علامت بزنید و به شماره 09151365834 ارسال بفرمایید
توجه: پی دی اف کتاب -پرسش ها و پاسخنامه در پست های بعدی ارسال می شود
با تشکر از سرکار خانم ملیحه طوسی طراح سوالات
کتابی که پی دی اف آن برای مسابقه اولین سری از مسابقات کتابخوانی دو هفته نامه سرو کاشمر در نظر گرفته شده ، کتاب سه شنبه ها با موری نوشته میچ آلبوم است . یک رمان 99 صفحه ای جذاب و خواندنی ، کافی است شروع به خواندن کنید مطمئن هستم که تا پایان این رمان یک نفس و بدون وقفه خواهید خواند
لینک گروه سرو کاشمر
https://t.me/joinchat/VBfXOQEqabZkmtY3
گذر نارفیقان در شب سمور و لب تنور
رضا بی تقصیر
دقت کردید برخی در ظاهر با شما صمیمی هستند و در باطن بر آنند تا با لطایفالحیل، بر علیه شما اقدامی بکنند؟ لابد فرق رفیق و نارفیق را می دانید! می دانید که رفیق می تواند نارفیق شود! و صد البته که نارفیق ذاتی خبیثانه دارد و باید باور کنیم که رفیق نمی شود، ولی امان از ساده دلی ما و باور این مهم که نارفیق می تواند رفیق بشود!
امیدوارم پدیده تبدیل رفیق به نارفیق برای شما خواننده گرامی پیش نیامده باشد. امید این پدیده چندش آور برای هیچکس رخ ندهد. واقعه دردناکی است. سلامت می کنند و «طناب دارت را در ذهن می بافند».
این واقعه ناجور در جاهای مختلف رخ می دهد. در حال تحصیل هستی و صمیمی ترین دوستت در راستای خود شیرینی برای دیگران در یک سلسله رقابت های مسخره، سعی می کند با سخن چینی و نَمامی و بدگویی، آبرو و اعتبارت را در نزد سایرین مخدوش کند. در میان فامیل یک حسود هست که نمی دانی دقیقاً همانی است که بیشترین رفت و آمد را باهاش داری و به تعبیری در عین روابط قوم و خویشی، باهاش رفیق هستی، ایشان هم در یک بزنگاه، از سر حسادت، سعی دارد دودمانت را بر باد بدهد.
دوستی تعریف میکرد؛« در محل کارم یک رئیس با گرایشات سیاسی خاص شروع به قلع و قمع طیف مقابلش کرده بود. دری به تخته خورد و آن رئیس عزل شد و رئیسی با گرایشات سیاسی دیگر آمد. قرار بود از سر تعادل با همه برخورد کند و هدفش ارتقای کمی و کیفی مجموعه باشد. ظاهر قضیه این بود که حضرتش بر این عهد خواهد ماند، ولی حسب دهان بینی و تسلیم شدن در برابر نظرات جمعی از همکاران طیف مقابل، جذب آن طیف شد و در میان بهت و حیرت همگان راهنمای راست زد و به سمت چپ پیچید!
این مهم باعث شد طرفدارانش منتقدش شوند و مخالفانش یار غارش گردند. زمان گذشت و حضرتش عزل گشت و بعد مدتی با چرخشهای سیاسی این بار با راهنمای چپ وارد عرصه شد. سعی داشت حسب زمان و مکان گردشهای به سمتهای مختلف داشته باش،د ولی این بار حنایش رنگ سابق را نداشت، ولی یاران غارش حواسشان به جایگاه خودشان بود و لذا بر آن شدن تا با سونامی تغییرات اوضاع را باب طبع خود بکنند. که کردند.» حکایت دوستم در باره محل کارش تا اینجا بسان موارد مشابه بود.
چه بسا شما هم مواردی اینچنینی را دیده یا شنیده و یا خوانده باشید. او میگفت: «تلخ اما دو رفتار دو گروه بود. یک گروه افرادی که برای ارضای جاهطلبیشان پا روی رفاقت گذاشته بودند و میخواستند از دوش افراد به عنوان پله بهره ببرند و بالا و بالا و بالاتر بروند. گروه دوم در اندیشه انتقام گرفتن بودند. برخی که در دوره قبلی حضور این رئیس جاه و منصبشان دستخوش تغییر شده بود این بار یار رئیس شده بودند و در صدد انتقام از افرادی بودند که میپنداشتند در عزل و سقوطشان نقشی داشتند. »
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1891-2021-02-19-14-22-36
فرهنگ و هنر کاشمر در عطش توجه بیشتر
حمیدرضا بی تقصیر
دوستی فعال در دفتر ارتباطات مردمی نماینده دیارمان خبر داد که پنجم بهمن ماه ساعت هجده، اهالی هنر در محل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشمر دیداری با حجت الاسلام جواد نیک بین دارند و درخواست کرد در این جلسه شرکت کنم.
همان ابتدایی ورود متوجه یک نکته عجیب شدم. یک جا نوشته ای دیدم با این مضمون؛ «هم اندیشی اهالی فرهنگ، هنر و رسانه با نماینده»! خیلی عجیب بود چون تعداد حضار، گویای جماعت فرهنگ و هنر و رسانه کاشمر نبود! این موضوع به حدی عجیب بود که جناب نیک بین هم از نبود برخی از هنرمندان با ذکر نام اظهار تعجب کرد.
برخی از افرادی که برای بیان مسایلشان پشت تریبون رفتند هم به این مسئله اشاراتی داشتند. البته شاید مسئول اداره مذکور حواسش به طور ویژه معطوف پروتکل های مبارزه با کرونا بود! بعید حُب و بُغضی در عدم دعوت وجود داشته باشد. شاید هم کج سلیقگی شده بود. حضور اصحاب رسانه کنار اهالی فرهنگ و هنر جالب است و ستودنی، اهالی رسانه هم جزو اصحاب فرهنگ و هنر هستند ولی کاش هر یک هم اندیشی خاص خود را می داشتند. رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی صحبت هایش را در دو بخش آماده کرده بود. او با مراجعه به متن سخنانش چند پیشنهاد در حوزه قانون گزاری برای کلیت کشور مطرح کرد.
شاهبیت سخنان وی در بخش دوم سخنانش در باره دغدغه های اداره اش، وجود موازی کاری در حوزه فرهنگ و هنر، کمبود بودجه و ارائه گزارش از حال و هوای فرهنگ و هنر در دوران کرونا بود. بعد از سخنان وی نیک بین به محل استقرار احمد داودیان مجری توانای برنامه رفت و از وی خواست تاجایش را به وی بدهد. بدینسان نیکبین تلاش کرد تا فضایی راحت و خودمانی را در جمع هنرمندان و اهالی رسانه رقم بزند. بده بستان کلامی ایشان و مجری در نوع خود قابل تامل بود. نیکبین به عنوان عضو کمیسیون فرهنگی تمایل به نشست و برخاست بیشتر با اهالی فرهنگ و هنر و اصحاب رسانه دارد.
امید این قبیل نشستها از فرمت و قالب و قاب اداری خارج شود و تبدیل به سلسله جلسات صمیمانه اهالی هنرهای مختلف با نماینده در فضایی غیراداری و با حضور قریب به اکثریت هنرمندان هر رشته بشود. الغرض بعد از علی توکلی مسئولان انجمنهای؛ هنرهای نمایشی و موسیقی و تنی چند از هنرمندان به همراه مسئول کانون هنرمندان بسیج و دو نفر از اهالی رسانه صحبتهایی کردند. برخی از این افراد به بیان کلیاتی قناعت کردند. بعضی مطالبشان را بهطور مکتوب تقدیم نماینده کردند. بعضی بیلان کار دادند. یکی به طور مختصر اصلیترین حرف را زد و خواهان توجه بیشتر و بهدور از شعار به دغدغهها و مشکلات هنرمندان شد.
در کل فضای صحبتها در گلایه از عدم توجه و نبود بودجه و عدم نگاه یکسان به کلیت هنرمندان بود. یکی گفت در عرصه فرهنگ و هنر کاشمر همه برابرند و برخی برابرترند. یک شاعر اشارتی ناب به نبود نقشه راه در حوزه فرهنگ و هنر کاشمر داشت. اهالی رسانه هم خواهان توجه به مقوله اقتصاد رسانه شدند. این اقتصاد هم در حوزه فرهنگ و هنر و هم در حوزه رسانه نقشی مهم دارد. واضح و مبرهن است که فرهنگ و هنر الزاماً نمیتواند یک متولی به نام فرهنگ و ارشاد اسلامی داشته باشد. هر نهاد و مجموعهای دغدغه و ماموریتی دارد که بعضاً مستقیم و برخی غیر مستقیم در ساحت فرهنگ و هنر خود را نشان میدهد.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1876-2021-02-05-18-02-56
همراز پاسخ به سوالات شما
دکتر زهرا عاصمی
1- سلام.خسته نباشید . من جوانی 19 ساله هستم .بیشتر از سه هفته است با دخترخانمی آشنا شده ام که در همان نگاه اول (دربازار) عاشق شده ام. هر دو خانواده مخالف ادامه ارتباط و ازدواج ما هستند . و می گویند عشق در یک نگاه دلیلی بر ازدواج نمی شود .
راهی پیش پایمان بگذارید تا بتوانیم با ازدواج خوب و راحت و آسان وخوشبختی مان نشان دهیم که عشق در نگاه اول ، سرمایه بزرگی است و والدین اینقدر از آن نترسند ! وچون خودشان آن را تجربه نکرده اند با حسادت خود جلوی عشق جوانها را نگیرند !همچنین والدین فکر می کنند که یک رابطه عاشقانه حتما رنگ و بوی جنسی دارد و ازین جهت نگرانند .در حالی که اتفاقا اصلا این طوری نیست . متشکرم .
سلام و احترام به شما آقا و دختر خانم محترم ؛ ضمن آرزوی سلامتی وآینده ای روشن برای شما ،می خواهم خدمتتان عرض کنم اتفاقا من با بزرگترهای شما موافق ترم.
عشق در یک نگاه هرگزمجوزی برای ازدواج و ضامن خوشبختی نخواهد بود .
بله، انسانها می توانند در 2 تا 3 ثانیه عاشق شوند!! اما اگر نخواهیم استثناها را در نظر بگیریم، چنین عشقی، بیمارگونه و ناسالم است و ماندگار هم نخواهد بود.
وقتی فردی در یک نگاه عاشق می شود یا به عبارتی دچار تب و جنون عشق می گردد همه چیزش برهم می ریزد و به نوعی خودش را گم کرده و دیگری را پیدا می کند، بدنش ارتباطات عادی خود را از دست داده و حالی پیدا می کند که قبلا نداشته است، به یک باره فرد 40 ساله، تبدیل به فردی 4 ساله می شود و به طور کلی زندگیش جهت و معنی دیگری می یابد.
ذهن این افراد تماما درگیر فرد مقابل می شود و همه وجودش را اشغال می کند به طوری که دیگر متعلق به خود نیست بلکه جزئی از او و مِلک او خواهد بود، یعنی وجود خود را کاملا تسلیم او کرده و مات و مبهوت او می شود.
البته بخشی از فرمایشات شما هم ناصحیح نیست.مثلا در عشق ، نوعی دوستی همراه با گرایش جنسی به وجود می آید اما رابطه جنسی آنقدرها اهمیتی ندارد . حتی بسیاری از افرادی در شرایط شما می گویند که ما به هیچ وجه به فکر رابطه جنسی نیستیم.
شما در این رابطه دو حالت از خود نشان می دهید : یا از فرد مقابل بت می سازید و عیوب او را نمی بینید و همه وجودش را حسن می بینید که در این صورت نمی توانید به انتخاب درست و منطقی برسید.
یا اینکه برعکس ،از وی بت نمی سازید بلکه بخاطر احساس مالکیت و اختیاری که برای خود نسبت به ایشان در نظر می گیرید اشکالات او بیشتر به نظرتان می آید.
ولی اطرافیان و بزرگترها که بقول شما عشق شما را درک نمی کنند ، فکر می کنند که شما بدیها یا نقطه ضعفهای فرد مقابلتان را نمی بیینید بنابراین کوشش آنها برای نشان دادن ضعف ها یا مشکلات رابطه شما بی فایده خواهد بود و اتفاقا بعد از مدتی شما به دنبال همان اشکالات کشیده شده و این ریشه در بیماری و گرفتاریتان خواهد داشت .
لذا بهتر است با استقاده از تجارب یک مشاور ، این رابطه را بخوبی مدیریت کنید تا وسوسه ازدواج شما را رها کند .
خوشبخت و موفق باشید انشالله .
http://sarvekashmar.com/index.php/science/1882-2021-02-05-19-34-34
روان جغرافیای کاشمر
محبوبه وزیری
اولین حروف الفبا درحال ساخت است . سنگ روی سنگ، چوب روی چوب ،خاک رس و میخ به صورت کلمه درآمده اند. شهر یک موجود زنده است.
حتما به احساس متفاوت خود هنگام ورود به شهرها توجه کرده اید به ویژه اگر شهر برایتان بیانگر نوعی نوستالژی باشد و خاطراتی از آن داشته باشید. فرض کنید چند روزی از کاشمر خارج شده اید و در حال برگشت هستید. از سه راهی شادمهر رد شده و وارد محدوده استحفاظی کاشمر می شوید.
برای یک لحظه شهر، خیابان ها، کوچه ها، خانه خودتان و حتی بعضی خاطرات از ذهنتان عبور می کند. این احساس در ورود به شهر مشهد تداعی دیگری داشته باشد مثلا ممکن است زیارت ، بوی گلاب و جمعیت زائر و حرم امام رضا(ع) اولویت های ذهنی شما باشد. شهرهای مختلف هر کدام احساس متفاوتی در فرد به وجود می آورند حس ورود به اصفهان با حس ورود به شهرهای شمالی ایران متفاوت است.
حال به شهر رسیده اید می خواهید شهر را بخوانید . خواندن شهر با قدم زدن میسر می شود با یکی از دوستان میانسال تان پیاده روی در شهر را شروع می کنید و نوستالوژی ها را مرور می کنید . زمانی که بلوار سید مرتضی (ع) یک جاده خاکی بود و سید مرتضی (ع) دور از شهر به نظر می رسید . زمانی که خیابان خرمشهر برای اولین بار تاکسی دار شد. خیابان عدالت که در ابتدای ساخت بزرگ به نظر می رسید . خیابان امام و اولین جرقه های انقلاب اسلامی و شعارها و راهپیمایی ها را در ذهن مرور می کنید . مساجد ، مدارسی که در آن ایام گذرانده اید . آدم ها را به یاد می آورید علما ، معلمان ، همکلاسی ها و دوستان چقدر ذهن فعال است و می تواند در یک لحظه از یک اَبَر کامپیوتر هم فعال تر باشد . کتاب فروشی ها، اسباب بازی فروشی هر کدام برایتان یک حس را زنده می کند.
این احساس در اصطلاح«روان جغرافیا» نام دارد و شامل مجموعه ای از ایده ها ، تاثیرات عاطفی و رفتار فضای شهری و واکنش های تخیلی ، ادبی و حتی سیاسی است . به عبارت دیگر مطالعه تاثیرات خاص محیط جغرافیایی، آگاهانه و سازمان یافته و یا غیر مستقیم بر عواطف و رفتار افراد «روان جغرافیا» نام دارد. به طور کلی «روان جغرافیا» همان طور که از نامش پیداست نقطه ای است که روانشناسی و جغرافیا با هم برخورد می کنند.
شهرها، شخصیت و سوابق و تاریخچه خاص خود را دارند . هر شهر محله های مختلف با معماری متفاوت دارد و هر کدام احساسات خود را به وجود می آورد . رابطه بین مردم و فضاها در تئوری روان جغرافیا یک رابطه همزیستی است مردم منظر شهری را ایجاد می کنند ، اما می توان گفت که چشم انداز شهر هم به همان اندازه بر مردم تاثیر می گذارد.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1883-2021-02-05-19-36-58
آموزش موسیقی و دنیای تجارت!
حمید ضیایی
در چندین شماره به شیوه های آموزشی پرداخته ام. در این شماره قصد دارم با والدینی سخن بگویم که تصمیم گرفته اند فرزند خود را در کلاس های موسیقی ثبت نام کنند.
همانطور که می دانید، آموزش صحیح، رکن اصلی و بدنۀ هر جامعه است. موسیقی و هنر نیز در جامعه نقش بسزایی دارند. باید این تعریف را بیان کنم که جامعه ای پیشرو و پویاست که از آموزش صحیح بهرهمند باشد.
آموزش غیراصولی و به تعبیری ناشیانه، صدمه ای جبرانناپذیر به جامعه وارد می کند که می تواند نسلی را به بیراهه بکشاند. از همین رو باید به مقولۀ آموزش نگاهی جدی و مطالبهگر داشته باشیم. آموزشی که موتور محرک جامعه است و می تواند همین جامعه را به سمت تعالی و پیشرفت سوق دهد. در مقابل، آموزش غلط می تواند موجب ایستایی و سکون جامعه گردد. با توجه به جامعۀ امروز و در اختیار داشتن رسانه های جمعی مانند شبکه های مجازی، انتخاب مسیر درست برای والدین کمی دشوار است و باید همواره در حوزۀ اطلاع رسانی و شفاف سازی های مورد نیاز جامعه فعالیت شود. هرچه دامنۀ شبکه های مجازی گسترده تر شود، به همان میزان اطلاع رسانی در حوزه های مختلف امری ضروری است.
هنرجو و دانش آموز از لحظه ای که تصمیم می گیرد هنری را فرا بگیرد، از انرژی و انگیزۀ مطلوبی برخوردار است که اگر به بیراهه برود و مسیر درستی را که قرار است در آن گام نهد، انتخاب نکند و گرفتار افراد سودجو شود، ممکن است دلزده و خموده شود و در نهایت مسیری را که انتخاب کرده بوده، به کل رها سازد. به همین جهت است که هر کدام از ما باید در این راه برای آگاهی بخشی به جامعه گام برداریم و آنچه به نظرمان درست و منطقی می آید را به دیگران گوشزد کنیم. امر آموزش آنقدر مهم است که با آن می توانیم آینده ای روشن را به انتظار بنشینیم. از همین رو در این یادداشت سعی می کنم به صورت خودمانی با والدین و علاقه مندان هنر به دو مقولۀ مهم «مدرس خوب و ویژگی های مدرس خوب» اشاره کنم، به این امید که جلوی بسیاری از سودجویی ها گرفته شود و این آگاهی منجر به این شود که هنرجو و علاقه مند به هنر در مسیر بهتر و پویاتری قرار بگیرد.
قبل از هر چیز باید توضیح دهم که برای هنرجو روشن بشود تا بداند چه توقعی از مدرس خود باید داشته باشد. و همچنین روشن شود که مدرس واقعی کیست و چه ویژگی هایی باید داشته باشد. توجه داشته باشید که موضوع آموزش در تمام حوزه ها دارای اهمیت است؛ اما در اینجا تنها به حوزۀ هنر و موسیقی می پردازیم. اهمیت حوزۀ موسیقی هم از این جهت است که روز به روز به تعداد مخاطبان و علاقه مندان آن افزوده می شود و در مقابل هم بازار برای بعضی تبلیغات گرم می شود و می تواند زمینه ساز بسیاری از سودجویی های گردد. البته وظیفۀ اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی نظارت بر آموزش و شیوۀ آموزش است؛ اما باید اذعان کرد که ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی هم به تنهایی نمی تواند در این راه گام بردارد. همراهی ما نیز در این مسیر بسیار مهم است. به هر جهت باید ذکر کنم که وظیفۀ ما در حد همین اطلاع رسانی است و در نهایت مسئولین امر باید نظارت در این حوزه را بیشتر کنند و از افراد صالح و کار بلد برای نظارت بر موسیقی شهرستان مدد طلبند.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1909-2021-03-11-19-01-05
کاش کاشمر بی کاش شود
حمیدرضا بی تقصیر
معنای کاش چیست؟
در معنای واژه «کاش» در لغتنامه دهخدا میخوانیم:«کاش. (ق) به معنی کاشکی بود. (صحاح الفرس). به معنی کاشکی است که کلمهای باشد از اسمای ترجی و تمنی که خواهش و آرزو و حسرت است و در محل طلب چیزی به طریق آرزو گویند و به معنی افسوس و تاسف هم آمده. (برهان). کلمه ای است جهت امید و ترس و شک. (منتهی الارب).
ای کاش. کاچ. کاج. خداکند. ان شااﷲ. چه بهتر بود. چه بهتر باشد. موفق شوید». در شبانه روز چند بار از واژه «کاش» استفاده م کنید؟ یک بار شمردم در یک ساعت 17 بار گفتم کاش! شما نشمارید، کار سختی است. ولی به طور قطع اهل گفتن واژه کاش هستید.
مکرر در مکرر از این واژه بهره می بریم. یقین در مراودات روزمره شاهد استفاده اطرافیان از این واژه هستید. در خیلی از داستانها و رمانها و سریالها و فیلمها هم این واژه عجیب و پرکاربرد را خوانده و شنیده اید. قبول بفرمایید زندگی ما مملو از کاش های ریز و درشت است. در ترحم و حسادت و عشق و انواع آرزوهای کوچک و بزرگ از این واژه استفاده میکنیم. وقت غبطه خوردن، وقت قیاس خود با دیگران و وقت بیان حالات و سکنات و امکانات دیگران، بارها و بارها از این کلمه خاص بهره می بریم. شاید حواسمان به استفاده از این کلمه نباشد، ولی می فهمیم که برخی از دوروبری ها به کرات از کاش استفاده می کنند.
چند کاش برای باغ سیاست کاشمر
بیایید با هم آرزو کنیم در دیار اهورایی کاشمر از واژه کاش برای بحث عمران و توسعه و پیشرفت استفاده نشود، این آرزو به این معناست که این شهر سیاست زده به مرتبه ای از پویایی و بالندگی برسد که دیگر از این واژه برایش استفاده نکنیم. تا آن زمان رخصت بدهید چند «کاش» را با هم مرور کنیم. در ابتداء کاش حُب و بُغض های سیاسی و خطی و جناحی از دیارمان رخت بر بندد. کاش سیاستمداران دیارمان از شعار فاصله بگیرند و از سر شعور مباحثی چون آمایش سرزمین، ساماندهی اسناد فرادستی، بازنویسی سند توسعه شهرستان، پایش آماری و تلاش برای ایجاد شغل را جدی بگیرند.
کاش محافل سیاسی دیارمان شناسنامه دارتر از همیشه اقدام به افتتاح دفاترشان بکنند و مرئی تر از همیشه فعالیتشان را در معرض دید مردم قرار بدهند. و کاش رجال سیاسی ادوار مختلف این خطه اقدام به نگارش خاطراتشان بکنند، دانستن حق مردم است و یقین همه دوست دارند بدانند فلان رجل سیاسی منطقه دارای چه زندگینامه سیاسی بوده و هست. کاش تاریخچه وقایع مختلف سیاسی دیارمان از قبل پیروزی انقلاب اسلامی تا دوران پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس و سالیان بعد از آن تا کنون توسط مطلعین نوشته شود. کاش در حوزه سیاست دیارمان همه رک و راست باشند.
کاش کسی آفتاب پرست نباشد. کاش در باغ سیاست دیارمان کسی رنگ عوض نکند. کاش همه شفاف باشند و شفافیت یک شعار نباشد. دقت کردهاید برخی بسان هواشناسان هر روز در حال رصد اوضاع هستند تا از سر ریا و سالوس خود را به قدرت نزدیک کنند و شعار خدمت بدهند؟ اینان دقت نظری خاص برای ساختن بهترین رزومه ها برای خود دارند، افرادی را میشناسیم که با حمایت اصولگرایان به جایی رسیدن و راهنمای چپ زدند و یا با ارادت به اصلاحات به منصبی رسیدند و راهنمای راست زدند و در هر حال سعی کردن در صف جلو باشند و از سر تظاهر سینه ستبر کنند!
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1903-2021-03-10-17-20-22
چند حدس و نَقل و پیش بینی برای شورای شهر کاشمر
حمیدرضا بی تقصیر
مقدمه ای برای ورود به باغ سیاست کاشمر
کرونا با ماست. به زعم برخی شاید سالها با ما باشد. یقین در ششمین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا هم با ما خواهد بود. این گزاره ساده، کار تبلیغات را برای کاندیداهای انتخابات مذکور کمی تا قسمتی سخت خواهد کرد. اهل سیاست میدانند که در نقاط شهری کاندیداها در حال آماده شدن برای ثبت نام هستند
. دهه سوم اسفند ماه امسال شاهد ثبت نام ایشان خواهیم بود. برخی حدس می زنند در این دوره در شهر کاشمر بیش از صد نفر اعلام کاندیداتوری بکنند.
بگذارید قبل از ورود به بحث مورد نظر این یادداشت به تفاوت شوراهای اسلامی در شهر و روستا اشاره کنیم. بزرگترین تفاوت در حقوق هر عضو است. در شهر فرد عضو شورا حقالزحمه ای دارد. همین تفاوت باعث می شود در شهرها با تکثر کاندیدا و در روستاها بعضاً با کمبود کاندیدا مواجه باشیم. در بعض موارد شنیده می شود که در برخی روستاها از بعض نفرات استدعا میشود که کاندیدا بشوند! یقین همه باور داریم که؛ جاذبه شورای اسلامی در شهر بیشتر از روستاهاست.
با این مقدمه قصد بر آن است که رصدی از حال و هوای اردوگاههای سیاسیون دیارمان داشته باشیم. به باور همه ما در کشور دو طیف سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا فعالیت می کنند. اینان هر یک به جناحهای محافظه کار و تندرو تقسیم می شوند. در هر انتخابات بعضی به اسم مستقل قد علم میکنند. اگر هم چیزی در باره تعادل میشنوید در عمل تعامل محافظه کاران دو طیف با هم هست که منتج به رنگ بنفش دولتی نظیر دولت تدبیر و امید میشود. انواع احزاب هم در سایه دو طیف سیاسی مذکور تقسیم بندی می شوند.
همه می دانیم هیچ حزب شناسنامه داری در دیارمان دارای تابلو و دفتر و دستک و محل نشاندار نیست. در موسم انتخابات مختلف بعض حمایتها را از برخی از کاندیداها شاهدیم. در انتخابات شوراهای اسلامی صرفاً در سطح شهر شاهد خودنمایی برخی لیستها میباشیم. این لیستها معمولاً نامهای نزدیک به باور اصلاحاتیان و اصولگرایان بر خود می نهند. معمولاً هر سال این نام ها عوض می شود. علت این تعویض نام نامکشوف است. البته لیستهای دیگری هم هست که مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
آسمان سیاسیون اصلاحاتی؛ پر غبار
تا قبل از انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 با جرأت میشد کاشمر را شهری چپ و اصلاح طلب دانست. وقتی بنیادی توانست فاتح ماراتن انتخابات مجلس دهم بشود، برای همه مشخص بود که شهرستان کاشمر و خطه زرخیز ترشیز بار دیگر چپ شده است. بنیادی پای در تیم مدرن چپ دیارمان داشت. او که آمد فروزان فرماندار متمایل به اصولگرایان جای خود را به فرمانداری اصلاحات داد. البته فرمانداری کاشمر در دوره بنیادی چند فرماندار اصلاح طلب به خود دید.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1899-2021-03-09-17-59-55
سلام به اعضای محترم و بزرگوار گروه
وقتی مسابقه کتابخوانی را در گروه اعلام کردم تصورم این بود که حداقل ده نفر خانم در مسابقه شرکت کنند. پیش بینی می کردم آقایان کمتر شرکت کنند چون پاسخ دادن به سوالات از حوصله آقایان خارج است ولی انتظار حضور افراد بیشتری را در این مسابقه داشتم
بگذریم افراد ی که در مسابقه کتابخوانی کتاب سه شنبه ها با موری شرکت کردند
1. آقای مصطفی نعمتی
2. خانم ها محبوبه داوری _ساجده رمضان زاده_حبیبه امین طوسی_ سمیه طاهریان_عاطفه شریعتی_ زهرا صفریان_سمانه رمضان زاده
هدیه هم ناقابل است و فقط بهانه ای بود برای همراهی در کتابخوانی
شال
برنده مسابقه کتابخوانی خانم سمیه طاهریان
صدها نفر امروز در ارامش، زیر سایه نشسته اند
زیرا یکنفر سالها پیش یک درخت کاشت
روز درختکاری گرامی باد
.
آدمی را میتوان شناخت...
از کتابهایی که میخواند،
دوستانی که دارد؛
ستایشهایی که میکند و لباسها، سلیقههایش
از آنچه علاقهای ندارد...!
👤 رالف والدو امرسون
خواهشمند است در مسابقه کتابخوانی دو هفته نامه سرو کاشمر تا پانزدهم اسفند شرکت کنید و پاسخ را به شماره 09151365834 ارسال بفرمایید
لینک گروه
@gapsarvekashmar
پاسخنامه- در صورت عدم تمایل در استفاده از پاسخ نامه ، می توانید در متن یا به صورت دست نویس و عکس ارسال بفرمایید
Читать полностью…کتابی که پی دی اف آن برای مسابقه اولین سری از مسابقات کتابخوانی دو هفته نامه سرو کاشمر در نظر گرفته شده ، کتاب سه شنبه ها با موری نوشته میچ آلبوم است . یک رمان 99 صفحه ای جذاب و خواندنی ، کافی است شروع به خواندن کنید مطمئن هستم که تا پایان این رمان یک نفس و بدون وقفه خواهید خواند
لینک گروه سرو کاشمر
https://t.me/joinchat/VBfXOQEqabZkmtY3
کوتاه درباره رمان سه شنبهها با موری، نوشته میچ آلبوم
«آخرین کلاس زندگی استاد پیر من هفتهای یکبار در منزل او تشکیل میگردید، در کنار پنجرهای در اتاق مطالعه او، تا بتواند ازآنجا بوته کوچک بامیه را با برگهای صورتیرنگش تماشا کند. کلاس روزهای سهشنبه و بعد از صرف صبحانه تشکیل میشد. موضوع درس ما «معنای زندگی » بود. استاد آنچه را به تجربه میدانست، درس میداد.» اینها جملاتی است که میچ آلبوم کتابش را با آنها آغاز کرده است. سهشنبهها با موری کتاب بسیار تأثیرگذار این نویسنده است که داستان واقعی ارتباط و ملاقات میچ آلبوم با استادش موری شوارتس را روایت میکند. میچ آلبوم که نویسندهی کتاب مشهور «اولین تماس تلفنی از بهشت» نیز هست این کتاب را با لحنی روان و زیبا نوشته است که خواننده را وادار میکند همراه میچ آلبوم در جلسات ملاقاتش با موری شرکت کند.
سهشنبهها با موری را میتوان هم یک زندگینامه و هم یک رمان فلسفی دانست. این کتاب پر از درسهای آموزندهای است که میتواند نگاه خواننده را نسبت به جهان تغییر دهد. میچ آلبوم در سهشنبهها با موری دریچهای تازه بهسوی دنیا را برای خواننده باز میکند. دریچهای که از نگاه موری شوارتس کسی که میچ آلبوم به دیدهی مراد به او نگاه میکند نشات گرفته است.
بیش از 39 میلیون نسخه از رمان سهشنبهها با موری در سراسر جهان فروختهشده است.
یک قرمز عاشقانه
حمیدضیایی
این روزها بازار ولنتاین داغ است. هر کجا را نگاه می کنیم به رنگ قرمز درآمده. دیگر کمتر کسی با این روز احساس بیگانگی دارد. این قرابت فرهنگی با تکرار محقق شد. بسیاری اتفاقات دیگر نیز به همین شکل در میان توده رواج پیدا می کند، بی آنکه کسی به ریشۀ آن آگاه باشد.
این نزدیکی با ولنتاین موجب شده که بسیاری از فروشگاه ها، این روز را به فروش ویژه اختصاص بدهند. این روز، در گذشتۀ نه چندان دور، با انتقاد برخی کاربران شبکه های اجتماعی مواجه می شد؛ اما رفته رفته از حجم اعتراضات کاسته شد. شاید یکی از دلایل کاسته شدن اعتراضات، بی توجهی مردم به این مسأله بوده است. باید این نکته را بگویم! بسیاری از رفتارهای امروز که توسط شبکه های مجازی در میان مردم رواج می یابد و تقلید می شود، ماحصل اندیشه نیست. بلکه تقلیدی کورکورانه است. شاهد این مدعا را بارها شنیده اید که به طور مثال کلمه یا جمله ای توسط یکی از شاخ های مجازی گفته می شود و به طرفهالعینی تمام صفحه ها آن را بازتاب می دهند. به سرعت آن جمله، بی آنکه به آن اندیشیده شود، در میان کاربران رواج می یابد. این در صورتی است که فرد عقب مانده ای چون من، بسیاری از فرسته های مجازی را در نمی یابد. این تأثیر شبکه های مجازی بر روی افکار مردم است. به همین شیوه می توان بسیاری از فرهنگ های وارداتی را در میان مردم رواج داد. اگر چه شبکه های مجازی مزّیت هایی دارد، اما به جای خود، دل نگرانی هایی را هم فراهم می آورد. در این شبکه ها و بگذارید بگویم در میان مردم، هر آنچه را که یک سلبریتی و یا یک شاخ مجازی انجام بدهد، عین با فرهنگی تلقی می شود. یعنی هر چیزی خلاف آن بی فرهنگی و عقب ماندگی است. به عنوان مثال افراد در تلاشند تا در روز ولنتاین حتماً یکی فرسته و یا یک استوری از هدیۀ شان به نمایش بگذارند که مبادا به آن ها انگ عقب ماندگی و ارتجاع بخورد. شاید بعضی ها این زحمت را به خود بدهند که خودشان برای خودشان یک هدیه تهیه کنند و از معشوق خیالی شان هم تقدیر کنند. فرهنگ خودنماییِ مجازی هم یکی دیگر از معضلات این روزهای ماست که رواج یافته. حتا این رفتارهای مدرنیته به گذاشتن و انتشار تبریک در این روز هم دامن زده است. به طوری که اگر شما هر فرسته و استوری را نگاه کنید به رنگ قرمز درآمده و تبریک «ولنتاین» گفته اند. نمی خواهند از قافلۀ غافلان وطنی عقب بمانند. این یک حرکت پاندولی است؛ یکی به جلو و پنج تا به عقب. چرا پاندولی؟ چون همین کاربران، هم به نژاد آریایی مفتخرند و هم به ولنتاین غربی دلخوش. تکلیفشان با خودشان روشن نیست. این تشتت فرهنگی به وسیلۀ رسانه به افکار مردم تزریق می شود. رسانه هایی که خود را طرفدار ایران و ایرانی می نمایانند.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1894-2021-02-19-14-48-00
کرونا و گرانی و عطش کاشمر به گردشگری مجازی
حمیدرضا بی تقصیر
در این شماره در یادداشت « فرهنگ و هنر کاشمر در آرزوی درخشش در فضای مجازی» اشارتی به جایگاه تورهای مجازی برای معرفی فرهنگ و هنر دیارمان کرده ام. در آن یادداشت اشاره شده که می توان برای شکوفایی صنعت گردشگری و فروش صنایع دستی و معرفی میراث فرهنگی به مقوله توجه به تورهای مجازی به طور حرفه ای توجه بشود.
در این یادداشت پیشنهاد آن یادداشت مورد بررسی قرار می گیرد. امید شاهد توجه به این مقوله از سوی دفتر نمایندگی میراث فرهنگی در دیارمان و سایر نهادهای ذیربط باشیم.
بررسی و گردش در یک مکان را از کامپیوتر یا گوشی همراه خود تصور کنید. تور مجازی یک شبیهسازی از مکانی واقعی است که با کمک فایلهای رسانهای از جمله عکاسی بیجان (بدون تحرک)، تصاویر پانورامای ۳۶۰ درجه، ویدئو، متن، نریشن و موارد متعدد دیگر ساخته شده است. تورهای مجازی به افراد اجازه میدهند از یک مکان بازدید و آن را بدون اینکه واقعاً به آنجا رفته باشند، تجربه کنند. در واقع تور مجازی چندین نقطه نظر است که بین آنها میتوانید گردش کنید.
در هر نقطه نظر شما میتوانید با موضوعات مختلفی ارتباط برقرار کنید به عنوان مثال میتوانید تاریخچه مکانی که در حال مشاهده هستید را بخوانید یا به صدای یک راهنمای تور گوش کنید. یک تور مجازی از تصاویر ثابت و فریمهای ویدئویی متعددی تشکیل شده است تا یک نمای کلی از هر زاویه موضوع مختلف نشان دهد، به عنوان مثال میتوان مسجد جامع شهرمان را به عنوان یک اثر ملی از بخشهای مختلف نشان داد، یا یک منظره زیبا از کوهستان مجاور و یا کویر کنار شهرستان را از زوایای دید متفاوت در معرض دید بیینده قرار داد.
بد نیست بدانید؛ اولین استفاده از تور مجازی به سال ۱۹۹۴ بر میگردد، زمانی که یک موزه سعی کرد به گردشگران خود این حس را دهد که انگاری به یک قلعه انگلیسی در سال ۱۵۵۰ برگشتهاند. از آن تاریخ به بعد تورهای مجازی افراد زیادی را به سوی خود جلب کرد و به محبوبیت آن روز به روز افزوده شد. زمانی که به گردش در یک تور مجازی میپردازید، میتوانید با آن با استفاده از موس کامپیوتر یا تاچپد ارتباط برقرار کرده و نگاهی به اطراف محل بیاندازید.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1890-2021-02-19-14-18-46
قرار نیست همه اصلاحطلبان رادیکال باشند
سید علیرضا نبوی ثالث
دموکراتان دموکراتان دموکراتی ز سر گیرید
که جور از شرم یار من دموکرات وار می آید
مطایبه سعید حجاریان با شعر مولانا
رادیکال و رادیکالیسم را در فارسی میتوان تندرو و تندروی ترجمه کرد، رفتارهای رادیکالی منحصر به یک فرد و یا گروه خاصی نیست، انتقاد از تحرکات رادیکالیستی، انتقاد از تلاش جمعی است که به شکل سازمان یافته همواره در سطح کشور با رفتارهای منحصر به فرد خود حسب دستورات سازمانی به راحتی قانون شکنی می کنند ،کسانی که همگان را به تبعیت از برنامههای تنظیم شده در ستاد پنهان و سازمانی خویش می خوانند، کسانی که هیچ تلاشی برای تطبیق اندیشههای خود با خواست و مطالبات جامعه انجام نمیدهند بلکه می کوشند با هزینه های کلان جامعه را تحت فشارهای مکانیکی و به زور با عقیده خود همسو گردانند.
یکی از دلایل شکست اصلاحات پس از پیروزی دوم خرداد ۷۶ می تواند سلطه ی نیروهای رادیکال بر این جریان باشد که دفاع از مردم سالاری، صرفاً لقلقه زبانشان بود و با اراده گرایی و عملگرایی صرف، فضای ترس و وحشت را بر تمامی مرتبطین دوم خرداد در نهادهای حکومتی گسترش دادند و با پروسه حذف هر نیروی غیر همراه در بدنه مسئولان دوم خردادی، به همه آموختند که یا مطیع محض آنان باشند و یا باید از صحنه مسئولیت حذف گردند .
کسانی که در فضای باز و آزاد قادر به تنفس نیستند و به دنبال آن نیستند که افرادی مطلع، مفید و درستکار پرورش دهند بلکه به دنبال اعمال نفوذ خودشان در راستای بهره برداری از منابعی هستند که منافع آنها را تامین می کند، یک ضرب المثل روسی میگوید که:«از تکه چوب می توان یک مجسمه زیبا یا یک چماق ساخت.» کسانی که توانایی ساختن چماق را دارند وقتی به قدرت می رسند افرادی را که توانایی ساختن مجسمه را دارند سرکوب می کنند آن گاه در بازار چماق فراوان و مجسمه اندک دیده میشود.
این روزها تلنگر غیرمنتظره ی عطا ا.. مهاجرانی به بساط اصلاحات و اظهارنظرهای توییتری این چهره رسانهای سابقاً اصلاح طلب، به یکی از جنجال های تازه در فضای سیاسی ایران تبدیل شده است، اشاره وی به سه موج رادیکالیسم پس از قدرت گرفتن اصلاحات در دوم خرداد سال ۷۶ با واکنش تند اصلاحطلبان رادیکال مواجه شده است، مهاجرانی نوشته:«به نظرم اندک اندک جمع مستان می رسند و شاهد موج سوم اصلاحطلبان رادیکال هستیم موج اول مطبوعات رادیکال بود،..... موج دوم تخریب عمیق و گسترده ی آیت الله هاشمی رفسنجانی بود، گفتند:هاشمی مرده سیاسی است، موجسوم تخریب سپاه و طرح دولت نظامی،حکایت همچنان...»
شگرد اصلاح طلبان رادیکال معمولاً این است که با ایجاد جنجال و هیاهو اجازه ندهند واقعیت ها از جانب منتقدان شان مطرح گردد یک عیب کلی که بر رفتارهای سیاسی اکثر وابستگان به هر جناحی وارد است این است که تاکنون هر دولتی که به قدرت رسیده است گروه مخالف دولت، همیشه کارهای بد دولت را میبینند و گلهمند و شاکی هستند، اما هنگامی که خود قدرت را به دست میگیرند دیدگاهشان عوض میشود، کسانی که به قدرت می رسند از وضعیت کنونی تعریف میکنند و نقاط مثبت را میبینند و آنها را به خود ربط میدهند، کسانی که قدرت را از دست می دهند به سرعت به گروه مخالف تبدیل میشوند و از وضعیت موجود گلایه میکنند هرچند این وضعیت ممکن است نتیجه اعمال خود آنها باشد .
در توییتر عطاء ا.. مهاجرانی موجی از حقیقت نهفته است که رادیکالهای اصلاحطلب مایل نیستند آن را بپذیرند. نگارنده قصد دفاع از مرحوم هاشمی رفسنجانی را ندارم اما برخورد های مرموزانه سازمان یافته جمعی اندک و نیمه مخفی با هاشمی رفسنجانی در حول و حوش کارزار انتخاباتی مجلس ششم و پس از آن بود که باعث شد محمود شمسالواعظین سردبیر روزنامه های زنجیرهای جامعه ، طوس، نشاط و عصر آزادگان در شهریور 1380 در مصاحبه با رادیو آمریکا در دوره مرخصی از زندان به صراحت اظهار کند که:«حذف هاشمی رفسنجانی از اصلاحات خطای استراتژیک بود.»
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید👇👇👇
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1886-2021-02-18-13-57-34
انسان در جستجوی معنا
سارا گنجعلیشاهی
" انسان در جستجوی معنا " عنوان کتابیست که به بیش از 24 زبان زنده دنیا ترجمه شده و میلیون ها نسخه ازآن در سرتاسر جهان به فروش رسیده است. نویسنده این کتاب دکتر " ویکتور فرانکل " روانپزشک،عصب شناس، دکترای فلسفه و پایه گذار مکتب روانشناسی " معنا درمانی " یا "لوگوتراپی" ازسال 1941 تا پایان جنگ جهانی دوم (سال 1945 )
به جرم یهودی بودن در اردوگاه های کار اجباری آلمان نازی- جایی که بیش از 3 میلیون تن در اتاق های گاز، کوره های آدم سوزی و یا در اثر گرسنگی ، کار زیاد، تزریق اسید و ... جان می باختند- زندانی بود. فرانکل اگرچه خود از اردوگاه های مرگ جان سالم به در برد اما پدر، مادر، برادر و همسر جوانش را در این اردوگاه ها از دست داد.
این پزشک اتریشی مدتی پیش از اسارت ، زندگی مشترک خود را در کنار همسرش آغاز کرده و به عنوان رئیس بخش خودکشی زنان در بیمارستان روانی وین مشغول به کار بود. او از علاقمندان مکتب روان کاوی بود و احتمالا در آن زمان نمی دانست که خود روزی پایه گذار سومین مکتب وینی روانشناسی – پس از فروید و ادلر- باشد، در حالی که در مکتب او عامل دردها و روان نژندی های بشر، چیزی متفاوت با نظر استادانش خواهد بود.
کتاب " انسان در جستجوی معنا" شامل دو بخش است: بخش اول زندگی در اردوگاه های نازی و بخش دوم شرح مختصری از مکتب معنا درمانی.
نویسنده در ابتدا می گوید هدف این کتاب ارائه گزارش از اتفاقات و رویدادهای تاریخی نبوده بلکه تجاربی را منعکس می کند که میلیون ها انسان آن را لمس کرده و از آن رنج برده اند. فرانکل در واقع با مرور خاطرات اسارتش می خواهد فرایند تولد مکتب معنادرمانی را
از دل یک تجربه ی نادر رنج انسانی ، تشریح نماید.
داستان این کتاب اگرچه کوتاه است اما بسیار جذاب و گیراست به طوری که تا اتمام داستان و حتی مدتها پس از آن ذهن خواننده را با خود همراه کرده و به سالهای تاریک جنگ جهانی دوم و شرایطی که انسانها در آن با رنج و سختی های عجیب و غریب روبرو شده اند ، می برد و همواره این پرسش برای خواننده به وجود می آید که
در ذهن انسانهایی که چنان شرایط سختی را تاب آوردند چه گذشت و چه چیزی آنها را به زندگی پیوند داده بود؟ و این همان سوالی است که فرانکل در بخش دوم کتاب به آن پاسخ خواهد داد.
در شرایط دهشتناک اردوگاه های کار اجباری کسانی هم بودند که ناگزیر پایان زندگی خود را رقم میزدند: " زندانیانی که امید به آینده را از دست می دادند محکوم به فنا بودند و با از دست دادن ایمان به آینده، دستاویز معنوی خود را نیز به یکباره از دست می دادند، آنها خود را محکوم به فروپاشیدن و پوسیدگی جسمانی و روانی می دیدند. معمولا این فروپاشی به شکل یک بحران و کاملا ناگهانی رخ می داد. زندانیان باتجربه با نشانه های آن آشنا بودند، ما همگی از این لحظه شوم، بیشتر برای دوستانمان وحشت داشتیم تا برای خودمان..."
دکتر فرانکل بعدها گاهی از بیماران خود که از اضطراب و مشکلات کوچک و بزرگ رنج می بردند می پرسید: چرا خودکشی نمی کنید؟ بیماران پاسخ های متفاوتی می دادند و او می توانست با توجه به پاسخ آنها خط اصلی روان درمانی خویش را بیابد
فرانکل خود دلیل زنده ماندش را امید برای بازنویسی دست نوشته هایش به صورت یک کتاب عنوان می کند، او که یک اگزیستانسیالیست مذهبی می باشد، معتقد است ریشه سرخوردگی ها و مشکلات روانی پیدا نکردن معنا در رنج هاست، بنابراین اگر رنج را شجاعانه بپذیریم تا واپسین لحظات، زندگی برایمان معنی خواهد داشت. وی همیشه به این گفته نیچه استناد میکند: "کسی که چرایی زندگی را یافته، با هر چگونگی آن خواهد ساخت"
این کتاب توسط دکترنهضت صالحیان و مهین میلانی ترجمه و توسط انتشارات درسا در 200 صفحه به چاپ رسیده و تا کنون بیش از 50 بار تجدید چاپ شده است.
http://sarvekashmar.com/index.php/news/73-east/1881-2021-02-05-19-32-06
عمید الملک ابونصر منصور بن محمد کندری
نویسنده: حمیدرضانادری
کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
عمید الملک ابونصر منصور بن محمد کندری ، مشهور به عمید خراسان، عمیدالملک ، رئیس عراقین و به قول ابوبکر بیهقی که همواره وی را« الشیخ العمید»خطاب می کرده است . سال 415 قمری و به قولی 405 قمری در روستای کندر از توابع شهرستان کاشمر متولد شده است .
کندر هم اکنون به شهر ارتقاء یافته و در تقسیمات کشوری یکی از شهرهای شهرستان بردسکن می باشد . هندو شاه نخجوانی عمیدالملک را نیشابوری و کندر را دهی از دهات نیشابور معرفی کرده است ،کنیه ی او را ابونصر معرفی کرده و نام و نسبش را محمدبن منصور کندریِ جراحی نوشته و جراحیان را قومی دانسته از بنی شیبان که به هرات فرود آمدند .(نخجوانی 261،1357)
اقبال به نقل از معجم الادبا می نویسد : « نام او را جماعتی از مورخین به جای منصور بن محمد به اشتباه محمد بن منصور نوشته اند » (اقبال1338،42) در صورتی که ابن اثیر و معاصر عمیدالملک یعنی باخرزی در دمیه القصر او را منصور بن محمد ضبط کرده و مداح خاص او لامعی گرگانی شاعر در چند قصیده او را منصور بن محمد می خواندکه به یکی از ابیات وی به عنوان مثال بسنده می کنم و در بخش ستایشگران عمیدالملک همه ی قصاید لامعی را آورده ام :
جهان آرای منصور محمد کآفتاب او را پذیره ناید از خجلت ور آید شرمسار آید
در باره مذهب کندری نیز روایت های متضادی بیان شده بیشتر متون وی را حنفی مذهب خوانده اند. مولف تاریخ نیشابور او را حنفی مذهب متعصب خوانده است و مصحح کتاب آثار البلاد معتقد است « این وزیر نیکو خصال برخلاف رای صاحب آثار البلاد ، شیعی مذهب و سلطان طغرل ، معتزلی مذهب بوده » .
کندری در ایام نوجوانی برای تحصیل فقه به نیشابور رفته است . در جوانی(434 ق) نزد امام موفق نیشابوری درس می خوانده و در آن سال ها با امامان مذاهب حنفی و شافعی روابط دوستانه داشته است . به گفته ی هندوشاه نخجوانی مدتی نیابت ضیاع امام موفق را بر عهده داشت . به گفته ی صدقی امام موفق ولی نعمت کندری محسوب می شد. و از مکنت مالی بسیاری برخوردار بود . بنابراین آنچه مایه ی رشد کندری در فضای ملتهب نیشابور شد . در کنار فضل و تسلطش بر زبان عربی و ترکی ، همین ارتباط او با امام موفق و بزرگان حنفی نیشابور چون : امام صندلی و ابونصر احمد بن محمد بن صاعد و دیگران بود تا اینکه « در زمره ی عمال دولت منسلک شد و جزو مامورین مالیات گردید » هندو شاه می گوید: « سلطان چون او را دید پسندید و اول کاری که سلطان او را فرمود انهاء اخبار بود») همچنین زمانی که طغرل در نیشابور در پی کسی می گشت که بر زبان عربی مسلط باشد، « موفق پدر ابوسهل طغرل را به عمیدالملک که جوانی با فکر پیر بود راهنمایی کرد » . البته در آن موقع طغرل ،کندری را برای امور کتابت اختیار نمود و به خدمت گماشت و این زمان نمی تواند همان سال نخستین ورود طغرل به نیشابور یعنی 429 قمری باشد ، زیرا در آن موقع کندری هنوز جوانی چهارده ساله بیش نبود و گویا مدتی بعد وارد دیوان طغرل شده است . باخرزی شاعر قرن پنجم در سال 434 قمری ، کندری را در دیوان اشراف دیده است.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1880-2021-02-05-19-30-09
نقد کار خودش را میکند
حمیدضیایی
در طی این یکی_دو سال که در حوزۀ رسانه فعالیت می کنم فراز و نشیب های نسبتاً زیادی را از سر گذراندهام. گاهی پیش میآمده از نقدی استقبال شود و البته این هم زیاد پیش آمده که عده.ای برنجند. چه می شود کرد؟ خاصیّت نقد همین است. چه، از طرفی هم نمیشود همه را راضی نگه داشت؛ اما آنچه مدّ نظر نگارنده و البته امید بوده و هست، تغییر در روند فعالیتهای فرهنگی_هنری است.
چرا که نگارنده معتقدم، فرهنگ و هنر نقشی اساسی در حرکت پویای جامعه ایفا میکند. از همینرو همواره باید حواسمان به این دو حوزه باشد.
در شمارۀ پیشین به نقش نقد و دشواریهای آن اشاره شده است. اما قصد دارم در این شماره به تأثیر آن در میان هنرمندان اشاره کنم. تأثیری که به شهادت بسیاری از اهالی هنر در وضعیت فعلی هنر شهرستان دیده میشود.
اولین تأثیری که نقد در شهرستان توانسته بر حوزۀ فرهنگی_هنری داشته باشد، این است که بسیاری از هنرمندان این اصل را پذیرفتهاند که میتوان به آثار فرهنگی_هنری از زاویهای دیگر هم نگاه کرد. به بیان دیگر، برای پذیرش بعضی آثار هنری چهارچوب و استانداردهایی قایل شدهاند که اکنون خارج از این قاعده را نمیپذیرند.
البته این مهم هنوز در اول راه است و البته باعث خوشحالی است که توانستهایم حرکتی را در میان هنرمندان رواج دهیم که لازمۀ هنر بوده و سالها از آن غافل بوده و یا چندان برای آن اهمیتی قایل نبودهاند.
باید بدانیم که نباید به این اندک دلخوش بود، چرا که هدف ما بیش از اینهاست؛ اما تا همین حد تغییر در نگرش اهالی هنر، خودش چراغ امیدیاست که در دلهامان روشن شده است.
دیگر انگیزهای که ما را در این راه تشویق میکند، استقبال بعضی هنرمندان از نقد است. اگر چه نقد تاکنون بعضی را رنجانده، اما، موجب استقبال بعضی دیگر از هنرمندان نیز شده است. به طوری که بعضی هنرمندان اثر تولید شدۀ خود را به منتقدان پیشنهاد میکنند تا بلکه از این راه بتوانند برای بهتر دیده شدن اثر و همچنین بهتر شدن کار خود گام بردارند.
http://sarvekashmar.com/index.php/torshiz/1878-2021-02-05-18-45-40