satrhaaa | Unsorted

Telegram-канал satrhaaa - سطرهای ناب

734

مجله ادبی و هنری @Hahmadian

Subscribe to a channel

سطرهای ناب

برای شب زنده‌ داران ...

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

اینجا تبریز، خیابانِ شهناز ...

#بساط_نقاشی
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

#فیلم_تئاتر

"عروسک‌ها"

نویسنده و کارگردان: #بهرام_بیضایی

بازیگران: #محمود_دولت‌آبادی #عنایت_بخشی #منوچهر_فرید #بهمن_مفید #نصرت_پرتوی

پخش شده از تلویزیون ملی ایران (۱۳۴۶)

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

#گراز
#حامد_الف
#داستان_صوتی
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

«​​​​هنر مقدس نیست

هنر مقدس نیست. هیچ‌ چیز مقدسی در هنر وجود ندارد، مگر این‌ که اندیشهٔ آشکاری از سوی گروهی هدفمند یا برنامه‌ای معین پشت آن باشد. با تقدس‌ دادن به هنر به دام همان‌هایی می‌افتیم که هنر این سرزمین را به چنین فلاکتی رسانده‌اند. شکایت‌ بردن با برگهٔ تقدس، به جایی که هر اتاقش سلاخ‌ خانهٔ هنر است در این مرز و بوم، خدمت کردن است به سلاخان. برای اعتراض به ابتذال نمی‌توان به کسانی رجوع کرد که شغل‌شان از صبح تا غروب، زاییدن ابتذال است و حذف و جرح و پوشاندن و خط‌ خطی و تحریف و مهر و موم هر پدیده‌ای‌ که بویی از هنر برده باشد و خانه‌ نشین کردن هر که اصالتی دارد.

آن‌ها خودشان مسئول پَر و بال‌ دادن به همین ابتذال و شری هستند که برای روزمره‌ کردن و طبیعی‌ کردنش هر ماه حقوق می‌گیرند. کارشان تولید دست‌ و دلبازانهٔ همین بیهودگیِ روزانه‌ است روی صحنه‌ها، مقابل دوربین‌ها، پشت سازها، توی استودیوها با برنامه‌‌ای کاملاً مشخص برای خوار و خفیف و ذلیل‌ کردن هنر. رفتار هدفمند‌شان حمایت از همین آدم‌های بی‌قدر و قلدری‌ است که در جامعهٔ استبدادزده، هنرمند محسوب می‌شوند، قدرت دارند، صحنه‌ها را در دست می‌گیرند، سرمایه می‌آورند، تجارت می‌کنند، سینما را مکتب خود می‌دانند، موسیقی را بازاری می‌خواهند و آثارشان هم شده هنرسازیِ تجاری با موجودات جعلیِ پلاستیکی. این‌ها را همان جایی ساخته که دست به دامنش شده‌ایم تا هنر را نجات دهد. همان‌ جایی که مسیر چرک‌ آلودی برای هنر تدارک دیده تا سلیقهٔ ملتی را سطحی و نازل و مبتذل نگه دارد که برای دیدن قهرمانانِ قلابیِ پوچ، پول خرج کنند؛ همان‌ جایی که هر چه بیشتر هنر را ذلیل و بی‌حرمت کنی، حقوق بیشتری می‌گیری و صندلیِ بهتری نصیبت می‌شود.

آن‌ها می‌‌خواهند ما به رفتارهای آشفته، به افکار بیهوده و بی‌ارزش و تکراری و به زندگی از روی حماقت، به روزمرگیِ پُر از زشتی و آلودگی و خستگی و نومیدی عادت کنیم. می‌خواهند هنر با قدرتی بیشتر و قانونی قوی‌تر در دست خودشان باشد تا سطحی‌ نگری و بی‌سلیقگی و ابتذال و بی‌حرمتی را در تمام لحظه‌های زندگیِ ما رواج دهند. می‌‌خواهند مفهوم هنر مضحکه و کریه و کم‌مایه باشد، حذف‌ها بیشتر، نبایدها پُررنگ‌تر و دخالت‌ها عمیق‌تر شود و خط قرمزها پُررنگ‌تر و خانه‌ نشین‌ کردن‌ها فراگیرتر؛ اما هنر به دور از ابتذال، زمانی معنا دارد که هنرمند و دوستدار هنر به گونه‌ای چاره‌ناپذیر با محیط اجتماعیِ مبتذل اطراف خود ناهماهنگ گردند. پس آن‌ها پشت آن میزها، نجات‌ دهندهٔ ما از ابتذال نیستند، ولی نشسته‌اند و از هر تقدسی استقبال می‌کنند تا جان‌مان را هم مدیون‌شان باشیم چه رسد به هنر. هنر مقدس نیست. هنر مبارزه است. اعتراض است. پایداری‌ است. ایستادگی‌ است در ظلمت و تاریکی. خود هنر سلاح در برابر آن‌هاست که کارشان خفیف و زار کردن هنر است. هنر را باید از چنگ کسانی بیرون آورد که هدف‌شان مقدس‌ کردن همه‌ چیز در زندگیِ ماست، تا زندگی را هم از چنگ ما دربیاورند.

#رادیو_گوشه
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

موسیقیِ کلاسیک آذربایجان بی‌نظیر است. آثار تکرارناپذیر بسیاری دارد. و طبیعتاً برخی آهنگ‌ها مانند «ساری گلین» معروف‌تر و بعضی آوازخوان‌ها مثلِ «عالیم قاسیم‌اف» شناخته شده‌تر هستند، که شکی هم در زیباییِ‌ این آثار و تاثیر مثبت این هنرمندان، در تاریخِ موسیقیِ آذربایجان نیست. اما در این میان، آذربایجان، تصنیف‌های کمتر شنیده شده و خوانندگانِ فراموش شده هم، کم ندارد. «سارا قدیمووا» تنها یکی از این خیلِ عظیمِ هنرمندانِ خوش صداست. بشنوید، لذت ببرید و فراموش نکنید.

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

عشق این روزها مُد شده و ما در این شهرِ مُدپَرست، خوب بلدیم چطور فیتیله‌ی عشق را بالا بکشیم و قلب‌ها‌یمان را خارج از بازی نگه داریم.

#رمان
#اشتیاق
#نشر_برج
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

تو قلب جهانِ منی،
مبادا که قلب جهان از تپش بیفتد.

شعر و صدای: #علی‌اکبر_یاغی‌تبار

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

تبریز و بالاخره برف ...
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

می‌دانم که در وجود هر کس تنهایی‌ای هست که هیچ‌ کس نمی‌تواند به آن دست یابد. این بخشی‌ است که بیشترین احترام را برایش قائلم. و درباره‌ٔ تو هرگز تلاش نمی‌کنم به آن دست پیدا کنم یا تصرفش کنم. اما در مورد باقی‌اش می‌دانم که غمی از غم‌هایت نیست که من نتوانم در آن شریک شوم.

#آلبر_کامو
#خطاب_به_عشق
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی ...

#سعدی
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

نگاهت آسمانم بود و گم شد ...

#سیاوش_کسرایی
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

کمی که منتظر اتوبوس ماندم، طاقتم طاق شد و از ایستگاه خارج شدم. رفتم تاکسی بگیرم، چند ثانیه نگذشته بود که یک ماشین قرمز قدیمی بوق زد، هیلمن بود یا پژو پانصد و چهار، یادم نمی‌آید. گفتم مستقیم، چهار قدم جلوتر ترمز زد، در جلو را که باز کردم، بوی تند سیگار و خون می‌آمد. نشستم روی صندلی، تا نشستم سلام دادم، راننده جواب نداد. عادت نداشتم صورت راننده تاکسی‌ها را نگاه کنم، چون حس می‌کردم اگر نگاهشان کنم و ناگهان نگاهمان تلاقی کند، سر صحبت را باز می‌کنند و من از آن عده بودم که هیچ علاقه‌ای به صحبت با راننده‌ها یا غریبه‌هایی که خودم انتخابشان نکرده بودم، نداشتم. بعد از چندین ثانیه، شاید بیست ثانیه گفت سلام! صدایش آنقدر عجیب و هولناک بود که برگشتم نگاهش کردم. خودم بودم، منتها خودم در هفتاد سالگی. کاملا گیج شده بودم، مدل موهایش طوری نبود که من تصور کنم در هفتاد سالگی آنطور باشم، خامه‌ای بود یا همچین چیزی. ولی ریش سفید یکدست داشت. تمام حس‌هایم قاطی هم شده بودند، ترس و هیجان و شعف و اضطراب و سردرگمی و هزار و یک حس دیگر. در همین احوالات بودم که ناگهان گفت: پشت سرت رو دیدی؟ برگشتم دیدم باز خودم آن عقب افتاده‌ام، منتها با صورت خون‌آلود و بی‌جان. دیگر داشتم دیوانه می‌شدم. تازه فهمیدم بوی خون که میزد زیر دماغم بوی خون خودم بود. منتها من که نشسته بودم روی صندلی جلو، چطور آن عقب جان داده بودم؟ تمام قدرتم را جمع کردم در گلویم و توانستم آرام بگویم: پیاده میشم. ماشین را هدایت کرد به کنار خیابان، پولی انداختم روی سینه‌ی ماشین و پیاده شدم. سرم را که بالا کردم، خودم را دیدم که در ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس است.

#سعید_زارع_محمدی

@saeidzaremohammadi
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

#معرفی_کتاب

زنانِ زیادی به خاطر بدنامی و رسوایی‌ام به شدت مشتاقِ ملاقات با من هستند و وقتی می‌بینند شبیه آن کسی که انتظار دارند نیستم، توی ذوق‌شان می‌خورد. یک دنیا بدفهمی، سوءتفاهم و تحریف محض و دروغ‌های فاحش درباره‌ی من ساخته و پرداخته شده است؛ کسانی که مرا نمی‌شناسند، غولِ بی شاخ و دمی از من ساخته‌اند و تصور یکسره غلطی راجع به شخصیت من دارند. شایعاتی که با قدرت رسانه‌ها شاخ و برگ پیدا کرده‌اند. رسانه‌ها همیشه تصویری غلط از شخصیت‌های معروف درست می‌کنند و تا ابد هم دست از سر آدم برنمی‌دارند. من خودم می‌دانم که کی هستم، چه کارهایی کرده و چه کارهایی نکرده‌ام. می‌دانم که ماجراها و اتفاقات واقعاً چه بود و چه هست.

#رومن_به_روایت_پولانسکی
#انتشارات_گیلگمیش
#آزاده_اخلاقی

«رومن به روایت پولانسکی» یکی از مشهورترین کتاب‌های سینمایی است که در نیمه‌ی دوم قرنِ بیستم منتشر شد و همان‌طور که از نامش پیداست، روایت فیلم‌ساز مشهور لهستانی از روزهای خوش و ناخوش زندگیِ پُرماجرای خودش است؛ زندگی‌ای که احتمالاً هیچ یک از فیلم‌سازانِ هم دوره‌اش چیزی شبیه آن را از سر نگذرانده‌اند. این کتاب را می‌شود در رده‌ی زندگی‌ نامه‌های خودنوشت یا اتوبیوگرافی‌ها جای داد؛ مجموعه‌ای از روایت‌هایی که بر پایه‌ی حقایقِ زندگی بنا شده‌اند و قرار است دست آخر تصویری کامل یا نسبتاً کامل را از نویسنده یا راوی پیش روی ما بگذارند. این روایت‌های خرد و کلانی که زندگی را شکل می‌دهند، معمولاً یک‌جا به یاد نمی‌آیند و نظم ذهن و نظام خاطره‌ی هر آدمی حتماً شیوهای مخصوص به خود دارد، همین است که راوی معمولاً در ابتدای روایتش از شیوه‌ی منحصر به فردش می‌گوید؛ مثلاً این طور که پولانسکی کتابش را شروع کرده: «تا جایی که از گذشته به خاطر می‌آورم، همواره مرز خیال و واقعیت به طور مأیوس کننده‌ای تار و مبهم بوده است.» و تا جایی که ممکن بوده در روایت ماجراها روی همین مرز حرکت کرده.

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

همچو من شکارچی
چه کسی دیده؟
چِل‌تر از چلچله‌ام،
شکار به رویم خندیده.

چِل‌تر از چلچله،
هر جا بشود خانه‌دار می‌شوم
دلم اما در خانه بند نمی‌شود:
میایم شکار کنم،
شکار می‌شوم.

‏‌ #بیژن‌_الهی
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

عکس از: #دمیتری_مارکوف

«دمیتری مارکوف» عکاس معروف و صاحب سبک روس، چند روز پیش در سن ۴۱ سالگی، در شهر «پسکوف» روسیه درگذشت.

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

فروید معتقد بود که تنها پرسش، اگر نگوییم یگانه پرسشِ فلسفی، این است که آیا باید خودکشی کرد یا نه. یا آن‌گونه که خودش می‌گوید: «هدف موجود زنده، مُردن به شیوۀ خود است.» در نظر فروید، برای فرد مدرن، مسئله صرفاً این نیست که «چگونه می‌توانم بقا پیدا کنم؟» بلکه این است که «چه چیزی به زندگیِ من ارزش زیستن می‌بخشد؟ کدام لذت‌هاست که بدونِ آن‌ها نمی‌توانم زندگی کنم؟» یکی از بحث‌های اصلیِ کتاب «حسرت» این است که زندگی‌های نازیسته‌مان (زندگی‌هایی که در تخیل زیسته‌ایم و آرزوی‌شان را داشته‌ایم) اغلب برای ما مهم‌تر از زندگی‌های زیسته‌مان هستند، و ما نمی‌توانیم خودمان را بدونِ آن‌ها تصور کنیم؛ و آن‌ها بخش اساسیِ شیوه‌هایی هستند، که از طریقِ آن‌ها به پرسش‌های فروید پاسخ می‌دهیم. این تصادفی نیست که در زندگی‌های نازیسته‌مان جسورتریم تا در زندگی‌های زیسته‌مان ...

#حسرت
#آدام_فیلیپس
#نشر_بیدگل
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

#استاد_محمدرضا_شجريان

آن يک بارى كه عاشق شده بودم،
حرف‌هاى دلم را به شما گفتم،
و شما آواز خوانديد.

نويسنده و خوانش:

#ماه_جبين
#باهار_آيت_مهر
@satrhaaa
@maah_jabiin

Читать полностью…

سطرهای ناب

صبحِ جمعه، بیستم بهمن ماه ...

#دریاچه_ارومیه
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

خدایا اگر من از آبی‌ام، پس چرا به آن باز نمی‌گردم؟ اگر از بادی‌ام، پس چرا به آن بازنمی‌گردم؟ اگر از آتشی‌ام، پس چرا به آن باز نمی‌گردم؟ اگر از خاکی‌ام، پس چرا به آن بازنمی‌گردم؟ آه ای ابرهای تندگذر، ای تمامیِ جوی‌هایی که سبـک بـه راه خویش می‌روید، ای ستیغ‌های بلند که چون میخ‌های زمین برجـا نشسته‌اید، ای شادیِ دل‌ها، این گرمیِ مدامی را که در رگ‌های من می‌دود چاره کنید! دَوَرانِ جانم را چاره کنید. اگر از آبی‌ام، اگر از خاکی‌ام، اگر از آتشی‌ام و اگر از بادی‌ام، به آنم بازگردانید! ای مهر، ای ماه، ای زمین، ای کشت‌زارهای بی‌نهایت، ای سرسبزیِ درختان! ای غایت درد، ای نهایت درد، ای بی‌نهایت درد، ای امیدِ بی‌فرجام، آیا من سایه‌ای‌ام که باید به جبری محتوم در دل سیاه شبی به فنا بروم؟ پس شب من کجاست؟ آیا من چکه‌ای‌ام که باید در دل دریایی فرود آیم؟ پس دریای من کجاست؟ این دژخیم سرمستِ زمان، بر من نمی‌نگرد. من چنین تلخ و تنها بر این نطع نشسته‌ام و سر به آسمان دارم و مردمان، خندان به نظاره. پس تأمل چرا؟ ای خدای نفرت، از سنگفرشِ خیابان‌ها و از دلِ دانه‌های سبز نبات، جوانه‌های نفرت می‌روید. از لبخند شیرینِ کودکان و از نگاه معصوم پیران، جوانه‌های نفرت می‌روید. از آوای شادِ بلبلان و زوزه‌ی گرگانِ تنها، جوانه‌های نفرت می‌روید. من باید به نابودیِ دانه‌های سبز نبات و لبخند شیرینِ کودکان و نگاه معصوم پیران و آوای شاد بلبلان و زوزه‌ی گرگانِ تنها، بروم. من باید به سترگیِ باران، نفرت ببارم، ای خدای نفرت!

#وصال_در_وادی_هفتم
#عباس_نعلبندیان

«محسن آزرم» در مقاله‌‌ای کوتاه درباره‌ی این کتاب، چنین می‌نویسد: «وصال در وادیِ هفتم» را که نمی‌شود نقد کرد. می‌شود آن را خواند؛ کلمـه بـه کلمه، می‌شود از رویش نوشت. می‌شود کلماتش را جایی در گوشه‌ی ذهن به خاطر سپرد، می‌شود داستان را، هولناکی‌اش را، حس کرد، لمس کرد، زندگی کرد.

«پیتر هانتکه» گفته بود: وقتی داستانی، نمایشی، چیزی را می‌خوانید که مرگ در آن موج می‌زند و هر کلمه‌اش گره خورده است به مرگ، هرگز گمان نکنیـد کـه نویسنده‌اش آدمی است بُزدل که از مُردن می‌ترسد. به عکس، آن قدر شجاعت دارد که در دورانِ زندگی هم، با چنان مسئله‌ی بزرگی، دست‌ و پنجه نرم می‌کند.

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

#نسیمی
#سامی_یوسف

من ده سیغار ایکی جهان
من بو جهانا سیغمازام ...

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

تو به صد آینه از دیدنِ خود، سیر نه‌ای!
من به یک چشم ز دیدار تو، چون سیر شوم؟

#صائب_تبریزی
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

ما به علم الهی می‌دانستیم فرزندانِ آدم بر پشت زمین خون می‌ریزند. لاکن آن‌چه دیدیم، وحشت در حیرت بود و حیرت در وحشت، از سنگدلیِ فرزندانِ آدم.

#آدم_و_حوا
#محمد_محمدعلی
@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

@satrhaaa

Читать полностью…

سطرهای ناب

گفتم: «آزادی یعنی انسان این امکان را داشته باشد که شک کند، اشتباه کند، جست‌وجو کند، حرفش را بزند. بتواند به هر مقام ادبی و هنری و فلسفی و چه مقام مذهبی و اجتماعی و حتی سیاسی نه بگوید.»

آن مقام بلند پایهٔ فرهنگی با حالتی انزجار آلود گفت: «این که شما می‌گویید یعنی ضد انقلاب!»

#اینیاتسیو_سیلونه
@satrhaaa

Читать полностью…
Subscribe to a channel