🥀✒️🌞🖌🥀
دنیای شگفت انگیز واژه ها
ێاخچؽ-yaxçı ێاخشؽ- yaxşı
در زبان سومری -کنگری دو واژه وجود دارد که میتوانند به شکلی قاعده مند به صورت «یاخچی-یاخشی» در بیایند؟
۱. ساغ-sag: ایێی، خوب، بهتر...good...(واژه ساغ.ق، در زبان سومری-کنگری بیش از بیست معنا و مفهوم را افاده میکند.): در این واژه فونم «س-s»به صورتی قاعده مند، به فونم «ی-y» تبدیل میشود، بررسی پروسه ی تحول واژه های سومری-کنگرلی، و وارد شدن آنها به خانواده ی زبانی« اورال-آلتای» این قاعده را به ما نشان میدهد.به مثالهای زیر توجه کنیم:
سومری-کنگری: سار-sar
ترکی: ێاز+ماق-yazmaq
سومری-کنگری: سیگ-sig
ترکی: ێیگیت، ایێی-yigit, iyi
سومری-کنگرلی: سیلیگ- silig
ترکی: ێیلیک، ایلیگ-yilig, ilig
سومری-کنگرلی: سول-sul
ترکی: ێوْل-yol
سومری-کنگرلی: ساق، زاق-sag,zag
ترکی: ێاقا، ێاخا-yaqa, yaxa
در باره ی واژه ی «ساق-sag» نیز این تحول فونتیکی صورت گرفته و «ساق-sag» تبدیل به «ێاق، ێاخ+چؽ، شؽ-yaqçi, yaxşi» شده است.
۲. واژه ی دوم در زبان سومری-کنگری عبارت است از: «dug, dag». در اینجا فونم «د-d»
به فونم «ی-y» تبدیل شده(به اضافه ی پسوند چی، شی) که این تحول فونتیکی نیز کاملا قاعده مند است، به مثالهای زیر توجه کنیم:
۱.سومری-کنگری: دار-dar
ترکی: ێار+ماق-yarmaq
۲. سومری-کنگری: دیپ، دیب-dip, dib
ترکی: ێیپ، ایپ- yip, ip: ریسمان، طناب،
۳. سومری-کنگری: دیریگ-dirig
ترکی: ێیریگ، ایریگ، ایری-yirig, irig, iri: بزرگ، عظیم...
۴.سومری-کنگری: دیر، تیر-dir,tir
ترکی: ێیر، ێئر- yir, yer
۵. سومری-کنگری: دو، تو-du, tu
ترکی: ێو+ماق: شستن...
تحول فونم «د-d» به فونم «ی-y» در بین گویش های زبان ترکی در روزگار ما هم مشاهده میشود، به مثالهای زیر توجه کنیم:
۱. آێاق-ayaq:
در تعدادی از گویش های ترکی به صورت «آداق، آذاق-adaq, azaq»،
۲. آداش-adaş
آێاش-ayaş-در تعدادی از گویش های زبان ترکی،
۳. آدقؽر-adqır,
در تعدادی از گویش های ترکی: آێقؽر-ayqır
۴. آدؽق-adıq
آێؽق، در تعدادی از گویش های ترکی
۵. آدؽرماق- adırmaq,
آێؽرماق-ayırmaq, در تعدادی از گویش های زبان ترکی
رحمان پوراکبر خیاوی( روشن خیاوی)
فیلولوژی-Ph.D
This is a picture of the lymphatic system in one finger ، you have this throughout the entire body!
این یک تصویر از سیستم لنفاوی در یک انگشت است، شما این را در سراسر بدن دارید!
spiritually :منبع کانال
🥀✒️🌞🖌🥀
آلبرت اینشتین:
دو چیز بی پایان هستند:
۱.«جهان هستی»
۲.« نادانی بشر»
اما «در مورد اول زیاد مطمئن نیستم!»
@meshkinAcademyRX
🥀✒️🌞🖌🥀
1400/4/7
بولاق-bulaq: چشمه
معنا و ریشه شناختی-Etymology:
یکی از کهن ترین واژه های زبان ترکی، واژه ی «بولاق» است. این واژه از زبان «کنگری(سومری)» تا به امروز و تقریباً بدون تحول سمانتیکی-معناشناختی و فونتیکی-آوایی همچنان در اکثر زبان های خانواده ی زبانی «اورال- آلتائیک-Ural-Altaic» متداول و مصطلح است. ما در زیر صورت های مختلف این واژه ی کهن را- آنهم از دیدگاه واژه شناسی-Lexicology «نوستراتیک-Nostratic» میآوریم، باشد که مورد توجه علاقمندان دانش زبانشناسی «تاریخی-تطبیقی-Historical-Comparative Phylology» واقع گردد.
کنگری-سومری: بول-آ-bul-a: جاری شدن، به هوا رفتن مثل فواره، فواره، نفس کشیدن، پریدن، جهیدن...
این واژه ی کنگری-سومری، بنواژه ی نخستین کلمه ی امروزی «بولاق» است.
پروتو افراسیا-p.Afra: بول-bul: بالا آمدن، طغیان کردن، تلاطم، خیزاب، swell، باز شدن، از هم باز شدن، expand، بخش شدن، ...سرریز شدن، سر رفتن، بیرون ریختن، سرازیر شدن، طغیان کردن، to sread, to overflow...
زبان چاد: bwal-: باران
زبان باچاما: bol-: باران-rain
آفریکن: بول-bol: جاری شدن، نشت کردن،
در همه ی زبان های افراسیا به صورت های: bul-bul, bəlul, bələl, ..و همه در معناهای: «باران، جاری شدن و سرریز شدن و فوران کردن» آمده است، ما برای دوری از اطاله ی سخن، به مثالهای بالا بسنده میکنیم.
زبان ایلامی-Elamit: پولی- puli: آبی که از زمین فوران میکند،کسی که با آب چشمه آبتنی میکند
شاخه ی زبانی کارتویل-Kartvelian: بلوم- blom: در معانی بالا...
پروتو-هند و اروپایی-P.İndo-Eu: b,l.e: جریان یافتن-to blow, to flow...
لاتین-Latin-فلو-flo
O.İceland: blasa
O.English: blawan
O.Frisian: bla, blow, flow,
O.German: blasen,
P.Ger: balgi
Greek: flew
O.H.German: bolca, bhleg,
Uralic: pul,
Ostyak: pali: جاری شدن آب پیشاپیش
Xanty: poli: جاری شدن آب به صورت فواره از زمین
Vogul: polci
Magyar: foly, folyo: رودخانه، سیل، جاری شدن آب
.....
در زبانهای آلتائیک:
پروتو آلتائیک: biulo: فواره آب، فوران آب، مکش، پرس آب به جلو،
پروتو تونقوز: bülkü: جاری شدن آب، پرتاب آب...
مانچو: بولخو-bulxu: فوران آب، پرش آب به بالا...
ائونکی: بیلکی- bilki: نشت آب، مکش آب، فوران آب...
نانای: بیلخو-bilxo: در معانی بالا...bolxo, bolqo
پرتو موغول: بولکا-bulka، bilka: در معانی بالا...
موغولی ادبی: بولقا-bulqa: کندن چاه برای آب، در آب فرو رفتن،
خالخا: بولخا-bulxa: نشت آب، و در معانی بالا...
بوریات: بولخا-bulxa: فوران آب، سرریز شدن آب...overflow
پروتو ترکی-P.Tk: بولاق.ک-bulaq.k: فوران آب...spring,
ترکی قدیم- O. Tk: بولاق-bulaq: فواره، چشمه،
قاراخانی: بولاق-bulaq
ترکی عثمانی: بولاک
ترکی آذربایجانی: بولاق، بولاغ
ترکمنی: بولاق
ترکی اؤزبکی: بولؽق-bulıq
ترکی اوێغوری: بولاق
ترکی تاتار: بوْلال-bolaq
ترکی قازاق-Kzk: بولاق، بولا
ترکی نوْقاێ: بولاق
ترکی توۉا: بؽلاق-bılaq
رحمان پوراکبر خیاوی(روشن خیاوی)
فیلولوژی. Ph.D
_________
(Starostin. P:632,
Belly. P: 430
Sevortyan,1971, 1984, vol:1.P:193
Dolgopolsky,2008, no:199
Bomhard, 1994, P: 205-206)
🥀✒️🌞🖌🥀
(1)
«به نام حضرت دوست»
ریشه شناسی-Etymology نام «ساوالا-Savalan، سبلان-Səbəlan»
رحمان پوراکبر خیاوی-(روشن خیاوی)
فیلولوژی -Ph.D
مقدمه: به یقین همه دلشان می خواهد معنا و مفهوم نام ها و نامواژه هایی را که بر زبان می آورند را، بدانند. و همین دانستن خود حلاوت خاصّی دارد. یکی از آن نام ها که در آذربایجان خیلی بر زبان ها جاری می شود به احتمال زیاد «ساۉالان –savalan » نام کوهی است که در بیست کیلومتری جنوب مشکین شهر (خی ێوْ) واقع شده است. نگارنده از زمانی که تصمیم گرفتم تا درباره¬ی نام ها و نامواژه های آبادی ها و روستاها و شهرها و کوه ها و رودها... تحقیق نمایم و تا آنجا که امکان داشته باشد و منابع و مراجع در اختیارم باشد، معنا (یا معناها)¬ی این نام ها را روشن سازم ؛ تقریبا در هیچ نوشته ای که در محدوده¬ی مورد بحث ما باشد، درباره¬ی معنا و مفهوم نام «ساۉلان» چیزی نیافتم ! و این البته از طرفی تعجّب و شگفتی مرا برانگیخت و از طرف دیگر عزم مرا در دنبال کردن و گشتن معناها و مفاهیم نام ها دو چندان نمود !... پس برای نتیجه گیری بهتر موضوع را در چند بخش مورد مطالعه قرار می دهیم:
الف: نام کوه وشکل درست ونادرست تلفّظ آن:
در این قسمت یک مشکل اساسی وجود دارد و به یقین برای حل آن و آسان نمودن راه باید توضیح لازم ارائه گردد. اینکه من نامش را «مشکل اساسی» می گذارم، بیشتر به این علّت است که مباحثی از این دست در محدوده تفکّر و اندیشه و قبل از آن در شعاع مطالعات ما، تازگی دارد و مهمتر از آن اینکه اگر کسی هم علاقه به وارد شدن در این موضوعات را داشته باشد، منابع و مآخذ و نوشته ها در این موضوعات بسیار اندک و در حد هیچ است. تنها کسی که در این حوزه دست به قلم برده مرحوم «سید احمد کسروی تبریزی» بوده که نوشته های او نیز اوّلا پراکنده و پراکنده گویی است، ثانیا آن مرحوم در استدلالات خود کمتر به اصول دانش زبانشناختی توجّه داشته و بیشتر نتیجه گیری هایش از روی «قیاس» بوده و نه یافته های علمی، مثلا «ران و لان» چون در اکثر واژه ها به نظر می رسد معنای «جا و مکان و...» افاده می کند، پس در فلان نام (مثلا در شمیران) هم معنای «جا و مکان» را می دهد، و... با این وجود از انصاف و صداقت دریغ خواهد شد اگر تصدیق نکنیم که نوشته های کسروی در موضوع ریشه یابی نام ها، در جای خود کم نظیر و حتّی بی نظیر است. و اگر نمونه هایی چند از آن دست بودند، شاید می شد بهتر و راحت تر به قضاوت نشست. و نهایت اینکه آن مرحوم نیز درباره¬ی نامواژه¬ی مورد بحث اکنونی ما، یعنی «ساوًالان» چیزی ننوشته اند. و علّتش به احتمال قریب به یقین این می تواند باشد که در تحقیق و تفکّر خود در مورد «ساوًلان» به نتیجه ای نرسیده اند، چرا که اگر می رسیدند حتما در نوشته های خود می آوردند و به آن اشاره می کردند.
امّا چرا «ساۉلان» و نه «سَبَلان» ؟
در علم زبانشناسی مبحثی است به نام «هماهنگی فونتیکی» یا «هماهنگی اصوات» یا «هماهنگی واکه ای – vowel harmony»، در مقابل این نوع هماهنگی، «هماهنگی صامت ها» یا «هماهنگی همخوان ها» (consonant harmony) وجود دارد. هماهنگی واکه ای، در واقع هماهنگی صائت های همجنس در یک واژه است و هماهنگی صامت ها یا همخوان ها، هماهنگی صامت ها در یک واژه است. اساسا هماهنگی واکه ای یا اصوات مخصوص زبان های آلتائیک و به خصوص زبان های ترکی و مجاری است. نوعی ابتدایی از هماهنگی صامت ها یا هماهنگی همخوان ها را در زمانی که کودکان شروع به زبان باز کردن می کنند، می توان از زبان بچه ها شنید. مثلا کودکی که تازه کلمه¬ی «دندان» را یاد گرفته، آن هم از طریق شنیدن، این واژه (دندان ) را، بیشتر به صورت «داندان» تلفّظ می کند. البتّه این کودک اگر از یک خانواده ی فارس زبان باشد !
یک مرکزی در مغز است که تلاش می کند آدم ها واژه ها را به صورت هماهنگ تلفّظ کنند. امّا مسئله¬ی هماهنگی اصوات یا «قانون هماهنگی اصوات» به این سادگی که گفتیم و مثال آوردیم نیست. مسئله این است که همه¬ی صائت ها نمی توانند باهم هماهنگ شوند و لذا تعدادی باهم هماهنگ هستند و تعداد دیگر هم باهم دیگر. در زبان ترکی اصوات (یا صائت ها، یا حروف صدا دار) به دو دسته تقسیم می شوند. آنها که در موضوع زبان ترکی کار کرده اند، این دو گروه را به نام هایی نامیده اند.
ادامه👇
"La felicidad no reside en las posesiones, ni en el oro, la felicidad habita en el alma."
- Demócrito -
"خوشبختی نه در دارایی است و نه در طلا، شادی در روح زندگی می کند."
- دموکریتوس -
Madre_Tierra_5D :منبع
🥀✒️🌞🖌🥀
«آغا» به معنای «زن، همسر...» چه کلمه ای است؟
دکتر معین در مقابل واژه ی آغا، چنین نوشته است: خاتون، بی بی، سیده، بیگم، خانم، زن، زوجه، حرم،( فرهنگ معین)، فرهنگ «غیاث اللغات» در مقابل این واژه نوشته: به معنی خداوند و برادر کلان، و این لفظ ترکی است. برهان قاطع چیزی ننوشته...اما چرا واژه ی «آغا» به معنای زن و زوجه و...به کار میرود؟
در زبان سومری(کنگری) به واژه ای برخورد میکنیم به این شکل:
آغارین-ağarin، معنای این واژه میشود: مادر-mother،(SPD,280)،(۱)
اما وقتی به توضیحات مربوط به همین واژه مراجعه میکنیم، در شرحش به واژه ی«matrix» بر میخوریم. حالا معنای matrix میشود: رحم، زهدان، بچه دان و... حالا این واژه ی ağarin
در واقع صفت فاعلی ağa- آغا است، یعنی: انسان ماده یا مؤنثی که در رحمش یا در زهدانش
میتواند نطفه یا جنین بچه را داشته باشد و بپروراند، یا نوعی از انسان که میتواند حامله و باردار شود، استعداد باردار شدن را دارد...
لذا واژه ی آغا-ağa درست به معنای خانم و زن است، اگرچه در طول تاریخ اندکی در معنایش تغییر و تحول روی داده است.
روشن خیاوی
فیلولوژی. Ph.D
-------------------------------------------
۱- واژه نامه یا فرهنگ «سومری به انگلیسی » که امروزه با نام اختصاری (PSD)، معرفی شده و شناخته میشود، معتبرترین و معظم ترین فرهنگ زبان سومری (کنگری) به انگلیسی است، و نام کاملش را برای علاقمندان و پژوهشگران در عرصه ی زبانشناسی تاریخی- تطبیقی در اینجا
می آورم:
Pennsylvania Sumerian Dictionary (PSD)
این فرهنگ توسط دانشگاه پنسیلوانیا در سال 2005 میلادی منتشر شده اشت. علاقمندان میتوانند به این فرهنگ مراجعه نمایند.
🥀✒️🌞🖌🥀
بئله بوێوردو زردشت!
نیچه،
(کیتابؽن ێؽغجام شکیلده، ترکجه ترجۆمه سی)
@meshkinAcademyRX
🥀✒️🌞🖌🥀
(2)
«تقدیم به حضرت دوست!»
مقدمه ای بر اسطوره شناسی تطبیقی
«تپه گؤز» دده قورقود،
«پولیفموس» در اودیسه ی هومر
رحمان پوراکبر خیاوی(روشن خیاوی)
فیلولوژی، Ph.D
غول به عنوان یک شخصیت اسطوره ای گونه ای از «حیوان پری« یا «انسان حیوان گونه» در اساطیر ملل مختلف جهان حضور دارند و دیده میشوند. غولهای افسانهای بهعنوان موجوداتی قدرتمند، اهریمنی و انسانخوار به تصویر کشیده شدهاند که، شبیه حیوانات و بیشتر دارای صفات حیوانی و درنده خویی هستند، جثه ی آنها بلندتر و بزرگتر و زورمندتر از یک انسان هستند. و بیشتر با انسان ها و مردم دشمنی می ورزند، اما در پایان حماسه، مانند تمام داستان های فولکلوریک، پس از چند مبارزه، توسط انسان ها که در نقش قهرمانان ظاهر میشوند، شکست می خورند و کشته می شوند.
وقتی شباهت ها و تفاوت های سه داستان حماسی در کتاب اودیسه، و داستان باسات- قاتل غول یک چشم (تپه گوز) و بیوولف را در مفهوم روابط انسان های قهرمان و غول ها با یکدیگر را در تمام داستان ها بررسی می کنیم، نقش قهرمان و غول در مرکز حماسه ها به عنوان یک موتیف مهم جای می گیرد. بسته به فرهنگ، مذهب و دلیل وجود یک غول در داستان، این موجودات دارای ویژگیها، توصیفات و شخصیتهای متنوعی هستند. (بن، 2013، ص 159)
غول ها نقش مهمی در داستان ها بازی می کنند، آنها عمدتاً توسط نیروهای اهریمنی نمادی از بدخواهی و زیان رسانی و دشمنی با انسان ها هستند. به تعبیری دیگر، جهان به همراه یک «قابیل» دارای صفات اهریمنی به هرج و مرج کشیده می شود. او با کشتن برادر جوانش «هابیل»، اولین قتل را پس از خلقت انسان انجام می دهد. بنابراین جهان با پیکار خوب و بد، یا خیر و شر باهم، شکل می گیرد. قهرمانان در یک طرف به عنوان دفع کننده شر و انسان هایی خیر خواه، و غول ها در سمت دیگر به عنوان نیروهای ضد (آنتاگونیست) آنها، یعنی موجوداتی شرور و بدخواه و دشمن انسان ها. معمولا موجودات اهریمنی از نسل قابیل تصویر میشوند، و چهره های قهرمانان فرشته مانند و از نژاد و تبار هابیل. در جریان حماسه و مبارزه، نوادگان هابیل در نهایت اهریمنان را شکست میدهند و انسان ها را از شر شیاطین پاک میکنند. شاید اولین مورد از این دعواها توسط یک دیو خون آشام «اورنیاس» در عهد سلیمان (1 تا 5 میلادی) منعکس شده باشد، که به عنوان سمبل شیاطین در عهد عتیق شناخته شده است. «سلیمان» پادشاهی با حکمت و قدرتمند است. او با انگشتری که خداوند برای او فرستاده است، «همه شیاطین زمین را از نر و ماده محبوس میکند و با کمک آنها اورشلیم را بنا مینهد» (Conybeare، 1997)
«سلیمان پیامبر» قدرت، خرد و شکوه خود را مدیون انگشتری خود است، «تپگؤز» نیز توسط حلقه ای که مادرش به او داده محافظت می شود. به تعبیری، افراد خوب برگزیده و مورد حمایت خداوند هستند. اما بدکاران پس از مدتی مورد خشم و مجازات خدایان قرار می گیرند.
وقتی داستان آفرینش انسان را مورد توجه قرار میدهیم ، موضوع «تضاد شیطان و انسان» میبینیم، و جالب اینکه این تضاد از زمان خلقت اولین نسل بشر، یعنی از زمان پا نهادن «آدم و حوا» بر روی زمین دیده میشود. هم در کتاب مقدس و هم در قرآن مجید، شخصیت های شیطانی از شیطان یا از تبار قابیل بر می آیند. مانند شیطان. یا آدم و حوا که به دلیل گناه اول از بهشت-عدن رانده میشوند. علاوه بر قرآن، در عهد عتیق و جدید، کتب مقدس، داستانهای یونانی، رومی، انگلیسی، ترکی، فرانسوی، عربی، رگههایی از تمثیلها و اشاراتی به فرشتگان و شیاطین وجود دارد که با توانایی ها و خردمندی «سلیمان پیامبر» آشنا هستند. .
ما نمونه این چنین تضادهایی را در بین انسان های قهرمان و غول های تک چشم(تپه گؤز) در روایات اساطیری یا فولکلور مردم، در گذر زمان، در آثار حماسی ملل، از آنجمله در کتاب دده قورقود و ادیسه ی هومر و تا زمان خودمان مشاهده میکنیم.
در این بررسی تطبیقی، کشمکش ها و تضادهای اشاره شده را بین نیروهای خیر و شر، در «حماسه ی سیکلوپد ها» و در «حماسه ی باسات و تپگوز» بهعنوان محصول فرهنگهای حماسی-تاریخی و فولکلوریک مردمان غرب و مردمان شرق، در پرتو روش تطبیقی، تحلیل و ارزیابی میشود. سوالاتی از این قبیل که این قهرمانان چگونه توصیف می شوند؟ آیا آنها درای اهداف واحد و یکسویی هستند؟ شباهت ها و تفاوت های آنها چیست؟ ويژگيهاي مشترك آنها كدام است؟، در چارچوب اسطوره شناسی و ادبيات تطبيقي از طريق متون، مورد اشاره ی ما خواهد بود.
ادامه دارد👇👇👇
@meshkinAcademyRX
🥀✒️🌞🖌🥀
(3)
«تقدیم به حضرت دوست»
ریشه شناسی-Etymology نام «ساۉالان-Savalan»
رحمان پوراکبر خیاوی-(روشن خیاوی)
فیلولوژی- Ph.D
سخن در مورد نامواژه¬ی «ساوًلان» بود و ما این سئوال را پیش کشیدیم که: چرا ساوًلان ؟ و البتّه صورت کامل این پرسش می تواند چنین باشد که چرا «سبلان نه، و ساوًالان آری ؟» و حالا به نظر می رسد بعد از حرف های نه کوتاه بالا، وقت آن رسیده است که پاسخ پرسش بالا را بدهیم که چرا صورت «ساوًالان» درست است و باید مقبول واقع گردد. البتّه هر نامواژه ای که از طرف عامه¬ی مردم مورد اقبال واقع می شود ، به این معنا است که مهر پذیرش و حتّی درست بودن آن نامواژه زده شده است. ولی به هر حال درباره¬ی نامواژه¬ی «ساوًلان» به توضیحاتی نیاز است که بدانیم چرا صورت «ساوًالان» نسبت به صورت «سبلان» درستتر و ارجح است.
از نظر دانش زبانشناسی، تلفظ واژه های و نامواژه ها، لازم است با قوانین حاکم بر روابط «مصوّت ها» یا «صائت ها» و یا «حروف صدا دار» آن زبان همخوانی یا موافقت داشته باشد. از نظر دیگر هم که لازم بوده، قبل از این، صحبت از آن بداریم و به نوعی دچار غفلت شدیم، این است که، صائت ها می توانند در زبان های مختلف به دوصورت بلند یا کوتاه تلفّظ شوند. در زبان های اورال – آلتائیک، و بیشتر در شاخه¬ی آلتائیک، صائت ها کوتاه تلفّظ می شوند و نه بلند و همین مسئله خود یکی از علل پیدا شدن لهجه¬ی خاص برای افراد «ترک زبان» می شود که می خواهند فارسی حرف بزنند. چرا که درست برعکس زبان ترکی که صائت ها (مصوّت ها ) در آن کوتاه ادا می شوند، در زبان فارسی صائت ها بلند تلفظ می شوند.
خاطره ای در این باره به یادم افتاد که به نقلش می ارزد: بعد از انقلاب اسلامی بود و مرحوم استاد فرزانه (قوسی) انتشارات فرزانه را باز کرده بودند. خود استاد در طبقه¬ی بالای انتشارات میزی داشتند و دفتر دستکی. یک روز که پسرم «ساوًالان» هم همراه من بود و سه ساله و خیلی وروجک بود، بحث از همین مسئله¬ی «چگونگی املاء و نوشتن صائت ها¬ی ترکی » شد. بحث ما این بود که مثلا نام «ایران» را هم در فارسی که صائت هایش بلند تلفّظ می شود و هم در ترکی که صائت هایش کوتاه تلفّظ می شود به صورت «ایران» می نویسیم و خواننده هم در تلفّظش اگر در یک متن فارسی باشد، یا ترکی، دچار اشکال می شود ! پس چنین واژه ها را چگونه بنویسیم تا خواننده دچار مشکل نشود. ما حدود نیم ساعتی بحث کردیم و استاد فرزانه نظر داد که بهترین راه این است که روی صائت های کوتاه یک خط مایل بگذاریم ؛ و اگر خط مورد استفاده همین الفبای فارسی– عربی باشد، سر خط مایل را به سمت راست، بکشیم. مثل ایَران – ایَمان... و اگر خط مورد استفاده خط لاتین باشد، بر عکس اوّلی، سر خط مایل رو به سمت چپ باشد، مثل «ıran»، «ıman»... من خودم از آن تاریخ به بعد تا آنجا که مقدور بوده، این توصیه¬ی استاد محمد علی فرزانه را مراعات کرده ام، مگر در مواردی که امکانش برایم مقدور نبوده است.
*
ما در یکی از این مقاله ها نوشته ایم که نام های مورد بحث ما، تقریبا قریب به اتفاقشان مربوط به دوران باستان و حتّی به زمان های پیش از میلاد می باشند. دلایل متعددی بر این سخن وجود دارد. مثل «اور- ur» نام روستایی در جنوب غربی مشکین شهر که تقریبا دیگر به شهر چسبیده است. یا «وًره غول – vərəğul» یا «وًرگه هان – vərgəhan» یا «اودولو - udulu» یا «مؤئیل – mö-il» و... و... این نام ها، واژه ها و نامواژه هایی نیستند که متعلّق به زمان های بعد از اسلام و حتّی به دوران ماد و هخامنشی و اشکانی و ساسانی باشند، چرا که تمام نام ها و نامواژه ها متعلّق به دوران سلسله های مورد اشاره، کاملا روشن و شناخته شده و معنایشان نیز روشن است.
در مورد نام کوه «ساوًالان» نیز تا اندازه¬ی زیادی موضوع روشن است ؛ نام این کوه را به چند شکل نگاشته اند، به این صورت های: سَوَلان – səvəlan، سبلان – səbəlan و ساوًلان – savalan،...
من خود در یک دستنویسی متعلّق به پیرمردی از اطراف شهر اهر، که مجموعه¬ی شعری بود که آن مرد خود سروده بود، نام این کوه را به صورت «سَوًه لان – səvəlan»دیدم، و باز از پیرمردی که از یکی از روستاهای زنجان بود، شنیدم که نام این کوه را «سابالان - sabalan» می گفت، من هر چه پرسیدم که چرا این نام را به این شکل تلفّظ می کند، مرتّب جواب می داد که پدر بزرگم «سابالان» می گفت و من از او یاد گرفته ام.
ادامه 👇
@meshkinAcademyRX
«سقراط» معتقد است که انسان به دنبال زیبایی روح و فضیلت است، از این رو، در اندیشه ی «سقراط» وحدت زیبایی و نیکی نمود یافته است.
از نظر «سقراط» زیبایی چیزی است که سودمند باشد و به همین سبب در دوره باستان از همه مهارت ها ذیل عنوان (تخنه-techne) به معنای «هنر-فن» یاد می شود.
🆔@meshkinAcademyRX
🌹✒️🌞🖌🌹
(8)
1401/8/17
«تقدیم به حضرت دوست!»
«پدیدارشناسی روح هگل»،
دانش بلوغ انسان معاصر در
رسیدن به آگاهی است!»
رحمان پوراکبر خیاوی(روشن خیاوی)
فیلولوژی.Ph
«آگاهی آزادی» یا «دانش آزادی»
در پاره ی پیشین این نوشته گفتیم: آگاهی و درک و دریافت منزل و منزلت( موقعیت) انسان از طرف «انسان اندیشمند تاریخمند»، درکی خردورزانه و واقعی ارزیابی می شود. معنای این سخن این است که، آگاهی بنیان و اساس استوار و راستین درک و دریافت «واقعیت» است، با آگاهی است که انسان درک میکند و در می یابد که، مقام و منزل و منزلتش در ساحت هستی کجاست و کجا باید باشد؟ اینجا کلمه ی «واقعیت» بیشتر در مفهوم «جهان» و «موقعیت دم دستی» به کار رفته است.
«آگاهی» دارای رکن ها و یا بنیان های اصلی و پایه ای است، و اگر دقیقتر سخن بگوییم، چنین خواهد بود که، آگاهی دارای سه رکن یا بنیان اصلی است:
الف: بنیان نخست- هستنده ای که عمل آگاهی را انجام می دهد(سوژه)، یا موجودی که میتواند «آگاه» شود، یا فعل «آگاهی» را معنا ببخشد، معنامند کند و خود تبدیل به «هستومندی معنامند» گردد، یعنی: آنکه از حقیقت وجود خود و یا از حقیقت چیزی در خارج از وجود خود(ابژه) آگاه میشود، یا آنکس که فعل آگاهی در وجود بالفعل یا «سایه مند» او تحقق پیدا میکند، محقق میشود، و آن همانا «انسان اندیشمند تاریخمند» است. پس به تعریفی از انسان نیز دست می یابیم: انسان هستنده ای معنا دهنده و معنا بخش یا معنایاب است، یا انسان هستومندی است که معنا در روح و جان و ذهن او حضور می یابد، تجلی پیدا میکند و یا متجلی میشود، در نهایت میشود گفت: انسان هستومندی است که، آفتاب معنا و آگاهی در ساحت وجود او طلوع میکند و تمام وجود او را نور و روشنایی می بخشد. اما فراموش نکنیم که گفتیم: انسان هم، هستومند تاریخمند اندیشمندی است که، وجودش در ساحت هستی حضور پیدا میکند. پس ساحت هستی «ملجا تجلی آفتاب وجود انسان» است.
و به شکل دیگری اگر بگوییم: انسان هستومند تاریخمند اندیشمندی است که، هستی در کلیت خود، در وجود او، یعنی در وجود انسان حضور پیدا کرده و متجلی میشود. و از نگاهی دیگر: انسان تنها موجودی است که آفتاب هستی در ساحت وجود او طلوع میکند و وجودش را مالامال از نور و درخشندگی فضیلت و عشق و تمنا و عطش دانستن و آگاهی می سازد. و انسان یگانه موجودی در کره ی خاکی است که، جویای آگاهی و فضیلت و کرامت و صعود و عروج به جایگاهی بالاتر از آن است که اکنون در آنجا است و ایستاده است، یعنی عبور و گذر(aufhebung) از جایگاه الانگی به جایگاه بالاتر و کرامت مندتر است. هیچ موجودی در عرصه ی هستی، غیر از انسان، نه تاریخمند است، نه اندیشمند است و نه جویاگر و تشنه ی آگاهی و فضیلت و عشق و کرامت و شرف است. و این تنها امتیاز برتری انسان نسبت به سایر
موجودات روی زمین است. این تنها انسان است که، به معنای آگاهی و فضیلت و کرامت می اندیشد و آنرا مهمترین دغدغه و تعهد و رسالت خود در طول عمرش میشمارد، و این تنها انسان تاریخمند اندیشمند است که حاظر و مفتخر است تا به خاطر و برای آگاهی و فضیلت و کرامت و شرف حضور و بودن خود در ساحت هستی، تلاش کرده و حتا تمامیت هستی خود را- جان خود فدا کند، و یا از همه چیزش چشم پوشی نماید:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش! ( حضرت مولانا)
ب- رکن یا بنیان دوم آگاهی: خود و چیستی آگاهی است. اینجا به اندک توضیحی نیاز داریم:
میگوییم: فلان کس آدم آگاهی است،
یا فلان کس در مورد فلسفه و تاریخ دارای آگاهی است.
یا «سقراط» در باره ی انسان به آگاهی رسیده بود، آنهم «آگاهی فلسفی».
یا سقراط به حقوق اساسی انسان آگاه بود، بطوریکه برای انسان سه حق اساسی قائل بود، یا انسان را دارای سه حقوق اساسی میدانست، که عبارت هستند از:
۱- حق زندگی، یعنی زنده ماندن و آزاد بودن در «زنده ماندن و ادامه ی زنده ماندن کرامت مند خود و زندگی». و تفکر و تلاش در فهمیدن و دریافتن معنا و مفهوم زندگی.
۲- حق آزادی، یعنی به صورتی که در بهرمندی و استفاده از زندگی آزاد و راحت باشد و از زندگی اش آنطوری که خود میخواهد، استفاده کند و لذت ببرد. باید آزاد باشد تا زنده بماند و زندگی کند.
«ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو!» (رباعی از حضرت مولانا)
۳- سوم: حق مالکیت است...
ادامه 👇👇
🆔@meshkinAcademyRX
🥀✒️🌞🖌🥀
(4)
«تقدیم به حضرت دوست!»
اسطوره شناسی تطبیقی
حماسه ی «تپه گؤز» در کتاب دده قورقود،
حماسه ی «پولیمفوس»در کتاب اودیسه ی هومر،
رحمان پوراکبر خیاوی (روشن خیاوی)
فیلولوژی، Ph.D
از مردم گاسگونی (Darly 1884, Blade, 1886)
از مردم سوئیس (Abry, 2002, 58)
از مردم انگلیس و هایلند غربی (Baring-Gould, 1860, 105-114)
از جمله مهمترین نمونهها، میتوان «پولیفموس» (Polyphemus of Odyssey) و «باسات»(Story of Bassat)، قاتل غول یکچشم (Tepegöz) و داستان «گرندیل» (Grendel of Beowulf) را در رابطه با شباهتها و همانندیهای بیشمار ذکر کرد. در حالی که (CS Mundy» (1956» استدلال می کند که «تپه گؤز-Tepegöz» و داستان های دیگر از ادیسه یونانی اقتباس شده اند و دفاع می کند که برخی از قسمت های کتاب 9 ادیسه در داستان تپه گؤز درج شده است و در کنار داستان های عامیانه اوغوز قرار گرفته است. (میکر، 1992، ص 396). البته این استدلال و نظر قابل قبول نیست، چراکه:
اولاً، در سال 1815 محقق آلمانی H. F. Von Diez1 در کتابخانه سلطنتی «درسدن» آلمان نسخه ی خطی کتاب «دده قورقود » را کشف کرد. این دانشمند آلمانی ادعا میکند هومر پولیفموس را از یک داستان حماسی در شرق اقتباس کرده است، با توجه به قراین متعدد، این شرق و شرقی ها همان ترکهای اوغوز می توانند باشند. او به برخی شباهتها با عنوان «Der Neuentdeckte Ouguzische Cyklop» (داستان های تازه کشفشده اوغوزی) از کتاب خود (Denkvürdigkeiten von Asien) «خاطرات آسیا» توجه میکند، که «تپه گوز» در اینجا شبیه به سیکلوپ های کتاب اودیسه است، بهویژه مناظر و پرسپکتیوهایی که هومر در کتاب خود می آورد. با این حال، «سیکلوپ- Cyclops اوغوز» از سیکلوپ یونانی اقتباس نشده است، حقیقت این است که یکی از یونانیان داستان تپه گؤز را تقلید و تنسیخ کرده و آنرا به
یونان برده است. در هر حال داستان تپه گؤز در میان اوغوزها، داستانی تازه و جدید نیست. (Diez H. F., 1815, p. 416).
علاوه بر این، «گریم-Greem» همچنین با «دیتز-Diez H. F» ضمن موافقت به این نتیجه رسیده اند که داستان پولیفموس در کتاب اودیسه، دیرتر از «تپه گؤز» نوشته شده و به اودیسه اضافه شده است. زیرا «تپه گؤز» با جزئیات زندگی و گذران روزمرگی توصیف شده است، و گمان می رود «پولیفموس» از «تپه گؤز» اخذ و اقتباس شده است. به این ترتیب نمی توان گفت که افسانه ترکان اوغور، از یونانی ها گرفته شده است. (Sakaoğlu, 1998, s. 95). در حالی که «دنیس پیج» (1955، 1-22) در مقاله ای با عنوان "لوتوس خواران" ایده های مشابه و موافق با «گریم» و «دیتز» منتشر کرده اند. «سی اس موندی» (1956) استدلال می کند که برخی از قسمت های داستان «تپه گؤز»، مستقیماً از کتاب 9 ادیسه گرفته شده است. (میکر، 1992، ص 396). البته نه تنها Tepegöz و Polyphemus بلکه گرندل نیز جنبه های مشابهی با هم دارند. این سه داستان ویژگی های زیاد مشترکی دارند. از آنجمله ساختار شعری و داستان حماسی- اسطوره ای آنها را میتوان برشمرد. کوتاه ترین آنها «داستان باسات» و طولانی ترین آنها پولیفموس هومر است که در 1500 سطر است.
ادامه دارد👇👇👇
🆔@meshkinAcademyRX
این ویدئو را تا آخر ملاحظه بفرمایید.
این ویدئو بخشی از نظم و انتظام و قانون حاکم بر جهان ما را به نمایش میگذارد.
قبل از وارد شدن یک نیرو-انرژی، بی نظمی -آنتروپی(قانون دوم ترمودینامیک) حاکم بر ساچمه ها را می بینیم، نیروی الکتریسیته وارد می شود و ساچمه ها را به حرکت درمی آورد، ساچمه ها شکل منظمی پیدا می کنند. اجرام جهان ما نیز این چنین کار می کنند. حالا اگر به جای نیروی الکتریسیته، نیرو-انرژی حرکتی وارد کنیم، یعنی سینی را تکان دهیم، مثلا بچرخانیم، باز ساچمه ها به صورت منظمی در کنار هم قرار خواهند گرفت.
در فضای اطراف ما نیز وقتی نور خورشید -یکی از انواع انرژی با سرعت ۳۰۰۰۰۰کیلومتر در ثانیه بر ذره-موج های کوانتا می تابد، کوانتاها در کنار هم به شکل منظمی قرار می گیرند و نور و صوت-صدا و...منتقل می کنند...این بخشی از نظم جهان ماست...
@meshkinAcademyRX
🥀✒️🌞🖌🥀
(3)
«تقدیم به حضرت دوست!»
اسطوره شناسی تطبیقی
حماسه ی «تپه گؤز» در کتاب دده قورقود،
حماسه ی «پولیمفوس» در کتاب اودیسه ی هومر
۲-بررسی تاریخی در داستانهای حماسی بین ملل جهان
رحمان پوراکبر خیاوی (روشن خیاوی)
فیلولوژی، Ph.D
شخصیت تپه گؤز-غول یک چشم در داستان باسات و در کتاب «دده قورقود » به اندازه ی «حماسه ی پولیفموس»(سیکلوپد) در کتاب «ادیسه هومر» معروف هست. این داستان های حماسی برای همه ی پژوهشگران عرصه ی اسطوره شناسی تطبیقی به عنوان اولین آثار بزرگ ادبیات جهان شناخته شده است. ایده های زیادی در مورد اینکه کدام یک از آنها پیشگام داستان های عامیانه است و نمونه های بعدی بوده، مطرح شده است:
آیا کدام یک از داستان های «پولیفموس» و «تپه گؤز» اصل بوده؟ آیا آنها از انواع فولکلور مردمان باستانی وام گرفته شده اند؟ کدام یک اولین افسانه اصلی است؟ می توان این نوع سؤالات را مطرح کرد، اما می توان بر این موضوع نیز فکر کرد که دانستن و کشف اینکه کدام یک از آنها اصل بوده و کدام برداشت و اقتباسی از دیگری بوده، چه چیزی را عاید ما می سازد. از سوی دیگر، دانستن و به دست آوردن پاسخ این پرسش ها برای اسطوره شناسی و ادبیات تطبیقی بسیار حائز اهمیت است.
در واقع، اسطوره شناسی تطبیقی به جای پاسخ به پرسش ها، به شباهت ها و تفاوت های بینامتنی، بازتاب ها یا روابط و مناسبت ها در متون می پردازد. یک پژوهشگر اسطوره شناس میتواند این آثار را موضوع پژوهش خود قرار دهد. ما نباید فراموش کنیم و غافل باشیم از اینکه، اسطوره شناسی تطبیقی در عین حال خود بخشی و یا نوعی از ادبیات شناسی تطبیقی است. این نوع از پژوهش ها، چندان به جزئیات تاریخی آثار نمی پردازد، اما یک مقایسه گر، متن هایی را انتخاب می کند که قابل مقایسه یا تقابل هستند و از نظر جهانی بودن دارای ارزش های حماسی-ادبی هستند و به شباهت ها، تفاوت ها یا تعاملات آنها می پردازد.
چه کسی می داند، قبل از «ادیسه» یا «ایلیاد» هومر، ادیسه های دیگری، و قبل از «تپه گؤز» دده قورقود، «تپه گؤز»های دیگری به صورت شفاهی و در سینه مردم وجود نداشته است؟ آنچه مهم است برای فرهنگ ها یا جوامعی که در پشت مرزهای زمان و نسل اندر نسل زیسته اند یا از مرزهای تاریخ گذر کرده و به ما رسیده اند، تغییرات یا اقتباس ها است که اهمیت و معنا دارد. امروزه افسانه ها و حماسه های تاریخی و یا شخصیت های اسطوره ای در ادبیات جهان از ارزش فوق العاده ی تاریخی و فرهنگی و ادبی بزخوردارند.
همانطور که فولکلورشناسها و یا محققان اسطوره شناس ادعا می کنند که داستان «پولیفموس» قطعاً از انواع عامیانه قبلی گرفته شده است، دانشمندانی نیز وجود دارند که معتقد اند که این متن یکی از متون چندگانه ی همان داستان است. «ویلهلم گریم»، داستاننویس آلمانی، یکی از نخستین تحقیقات خود را با نام «افسانه پولیفموس» (Die Sage Von Polyphemin 1857) در مورد گونهای از داستانهای عامیانه ی هومر تدوین کرد. او مشابهتهای آن را با چند صورت شفاهی از همان داستان و داستان های شفاهی و مکتوب پراکنده در اقصا نقاط جهان مورد مطالعه قرار داد و همچنین در مورد دیدگاههای دانشمندان خارجی درباره کتاب «دده قورقود » به بررسی پرداخت. از آن زمان، بسیاری از داستان های مشابه در فرهنگ عامه مردم جهان تحقیق و کشف شده است.
البته تاکنون بیش از صد داستان عامیانه از غول های یک چشم و انسان خوار در میان مردمان مختلف در سراسر جهان جمع آوری شده است. بعضی از این نوع داستان ها به قرار زیر هستند:
یک متن فرانسوی رومی قرون وسطایی «دولوپاتوس» نوشته «ژان دو هاوت-سیل»،
از ترکهای اوغوز (کتاب دده قورقود)،
از مردم فلسطین-اسرائیل (پاتای 1998: 31-32)،
از مردم سوریه (پریم و سوسین 1881: 115) ،
از مردم صرب (Karadschitsch 1854: 222-225، Krauss 1883: 170-173)،
از مردم یونان مدرن (آتن: Drosinis 1884: 170-176؛
از کاپادوکیا: داوکینز 1916: 551؛
خیوس: آلبانیایی: 2838)
از مردم (Comparetti 1875: 308-310)،
از مردم اوستی (Dirr 1922: 262)،
از مردم Abaza (Colarusso 2002: 200-202؛ Dumézil 1965: 55-59)،
از مردم Mingrelia (فریزر 1494-1921)
از مردم ایتالیا (آبروزو: نینو 1883: 305-307؛ سیسیل ian: Crane 1885: 89)،
از مردم روسیه (Ralston 1873: 178-181; Karel 1907: 38-39)،
از مردم سامی (Poestion 1886: 122-126)،
از مردم لیتوانی (ریشتر 1889: 87-89)،
از مردم مجارستان (Stier 1857: 146-150)،
از مردم رومانی (Grimm 1857: 15-1
از مردم باسک (Cerquand 1992؛ Vinson 1883: 42-45؛ Webster 1879: 4-6)،
ادامه👇👇
@meshkinAcademyRX
🌹✒️🌞🖌🌹
«منیم گؤزل خاتؽنؽم!»آ
گؤزلریمی کوْر ائتمه لیێم،
بلکه سنی اؤزۆمده گؤرم،
اؤز ایچیمین درینلیگینده،
شاێد سنی داها آرتؽق دۆشۆنم!
منیم گؤزل خاتؽنؽم!
سنی گؤرمک تمناسؽ-
داها جانؽمؽ قوْۉوروب!
من آنجاق سنی-
آێ گؤزل خاتؽنؽم!
اؤزۆمده تاپمالؽێام!
سن منیم ایچیمده ێوۉا سالمؽش بیر دۆشۆنجه سن!
بیر گؤۉرچین کیمی، بیر اور کهلیگی کیمی!
سن منیم ایچیمین ابدی ساکینیسن!
سن منیم ایچ درینلیگیمسن!
ۉ اینسان اوْغلو-
اؤزۆن گؤرمه ێه،
اؤز درینلیگینه سفر ائدیب-
ۉ ایتیردیێی اؤزۆن تاپماغا-
بعضی چآغلار گؤزۆن کوْر ائتمه لیدیر!
منیم گؤزل خاتؽنؽم!
فۆرصت ائتسن-
اؤزۆنده سفر ائت!
ایچ عالمینده گز- دوْلان ۉ داێان ۉ دینجل!...
ۉ بیز آزجا تفککۆر ائت!
ۉ دۆشۆنجه نین ۉ عئشقین معناسؽن آختار!
شاێد بیر گۆن دۆشۆنجه نین- عئشقین معبدینه چاتاسان!...
دۆشۆنجه ۉ عئشق اینسان اوْغلونون ابدی کعبه سیدیر!
منیم گؤزل خاتؽنؽم!...
«آیمارا-Aymara»
🆔@meshkinAcademyRX
🥀✒️🌞🖌🥀
حتا سگ هم می فهمد چه و کدام کار و کردار-
با نظم حاکم بر جهان، منافات دارد
می آییم به جهانمان، شاید هم دعوتمان میکنند تا دیدنی ها را ببینیم و شنیدنی ها را بشنویم و...و پنجاه سال، شصت سال، هفتاد و یا چندین و چند سال ساکن این جهان شویم،
شاید آزمونی است، شاید دوره ای برای عبور و گذر از مرحله ای از بودن و هستیدن، و ورود به جهانی بالاتر و زیباتر و شایسته تر از این دنیا، اما...و اما...
...اما برای من یکی، هنگامی که این دنیا را ترک میکنم، بزرگترین و دردناکترین ترین درد و غم و غصه این است و خواهد بود که، ما انسان ها نه تنها نتوانستیم چیزی از این جهان زیبا بفهمیم و دریابیم، بلکه هیچ تلاشی هم در این را نکردیم، و اراده نکردیم و نخواستیم بفهمیم که زندگی چیست و چه معنا دارد؟ محبت و گذشت و عشق و صلح و آرامش چیست؟ و بالاتر از همه اصلا تلاش نکردیم بدانیم و بفهمیم که، ما چرا و برای چه به این جهان آمدیم و حالا هم که داریم می رویم چرا میرویم و کارنامه زندگی ما در این جهان چیست و چگونه است؟...و اصلا چرا برای این سئوال ها نیندیشیدیم و فکر نکردیم؟!...
روشن خیاوی
@meshkinAcademyRx
🥀✒️🌞🖌🥀
«آیا این کتاب ها را خوانده اید؟
اگر نه، سعی کنید از فرصتی که کرونا برای مطالعه و اندیشیدن فراهم کرده،
حداقل با مطالعه ی بعضی از این کتاب ها، استفاده کنید،
البته به کوری چشم کرونا!...»
جبران خلیل جبران
پیامبر و دیوانه
نیکوس کازانتزاکیس
آخرین وسوسه مسیح،
زوربای یونانی
پائولو کوئیلو
کیمیاگر، یازده دقیقه، مکتوب
ویلهلم نیچه
چنین گفت زرتشت،
غروب بتها،
تبارشناسی اخلاق،
فراسوی نیک و بد
کی یرکگور
ترس و لرز،
شهریار مندنی پور
شرق بنفشه ،
مومیا و عسل،
هشتمین روز زمین
نیکولو ماکیاولی
شهریار
صادق هدایت
حاجی آقا،
زنده به گور،
بوف کور،
فئودور داستایفسکی
برادران کارامازوف
توماس هابز
لویاتان
زویا پیرزاد
چراغهارا من خاموش میکنم،
عادت می کنیم
د. ميگوئل سروانتس
دن کیشوت
ميلان کوندرا
بار هستی، جهالت
جلال ستاری
حالات عشق مجنون،
علی طهماسبی
اندوه یعقوب، بودنِ دشوار آدمی
هرمان هسه
گرگ بیابان،
دمیان،سیذارتا
شوپنهاور
در باب حکمت زندگی
ویتگن اشتاین
پژوهش های فلسفی
لیلیان وینیچ
خرمگس
کافکا
قصر، کالیگولا
آلبرکامو
بیگانه،
جورج اورول
مزرعه حیوانات، 1984
ژوزه ساراماگو
کوری
مصطفی مستور
روی ماه خداوند را ببوس،
چند روایت معتبر در بارهی برزخ
سنت اگزوپری
شازده کوچولو
یوستین گاردر
دنیای سوفی
دانالی توماس
ماجراهای جاودان در فلسفه
ریچارد باخ
جاناتان مرغ دریایی
مصطفی ملکیان
مهر ماندگار، راهی به رهایی، مشتاقی و مهجوری، حدیث آرزومندی
هاینریش بل
عقاید یک دلقک
محمد استعلامی
فرهنگنامه تصوف و عرفان.
جولیان جینز
منشا اگاهی در فروپاشی ذهن دوساحتی
در جدال با خویشتن
مهدی محبتی
شفیعی کدکنی
گزیده غزلیات شمس
پیتر کریفت
سه فلسفه زندگی
راجر کِیمییِن
درک و دریافت موسیقی
سایمون کریچلی
فیلسوفان مرده
هلموت ریتر
دریای جان
سوزان بلکمور
اگاهی
یوال نوح هرارای
انسان خردمند، انسان خداگونه
رادا کریشنان
تاریخ فلسفه شرق
میشل مالرب
انسان و ادیان
لویی ماسینیون
مصائب حلاج
نجیب مایل هروی
خاصیت آینگی
جان شیفته
رومن رولان،
@meshkinAcademyRX
کتابخانه ملی بریتانا بزرگترین کتابخانه جهان است؛که حدود۱۵۰میلیون جلد در خود جای داده است.
اگر کسی روزانه۵کتاب بخواند۸هزار سال طول میکشد تا بتواند همه کتاب ها را بخواند!!!"
🥀✒️🌞🖌🥀
۱۴۰۰/۴/۱۶
تقدیم به اهالی روستای باستانی «بارزؽل»
ریشه شناسی-Etymology نام:
«بارزؽل-Barzıl»
نوشته ی: رحمان پوراکبر خیاوی(روشن خیاوی)
فیلولوژی-Ph.D