بِمَنِ العَزاءُ یا بِنتَ مُحمَد؟ کُنتُ بِکِ اَتَعزی فَفیمَ العَزاء مِن بَعدِکِ...؟
با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد...؟
من به وسیله تو تسکین مییافتم...
بعد از تو با چه کسی آرامش یابم...؟♥️
ازعاشقانه های #حضرت_علی_علیهالسلام
فقط لباش طرح خنده و لبخند و خوشی نداره...
اگه حالش خوب باشه، تمام صورتش میخنده...
چشماش بیشتر... :)
#سایا
حسش میکردم...
حتی اگه دلخور هم بود ازم...
به روم می آورد...
میگفت دلگیرم و دلیلش اینه...
دلخور میشد...
دلگیر میشد...
ولی رهام نمیکرد...
همه چیزم بود...
درست مثل یه سر پناه...
وسط طوفان...
#سایا
@sayanevis
دختره قطع کردم چون طاقت نمیارم اینجوری...
از پشت گوشی میبینمت بدتر دلم تنگ میشه برات...
#سایا
#رضا_براهنی یه جایی میگه :
"فدای تو، دوچشم من که چشم های تورا خواب دیده اند..."
میخوام بگم اینکه از سر دلتنگی خوابشو ببینی و بعد با بغض بیدار بشی و بعد چاره ای جز با دلتنگی خوابیدن نداشته باشی رو خدا نصیب دشمنمم نکنه... :)
#سایا
وقتی کسی در مورد چیزی نظر میده...
لزومی نداره بپریم بهش و بگیم نههههه و فلان...
'شاید ما اشتباه کنیم...'
و کاش انقدر خودمون رو پررنگ نبینیم و بدونیم ممکنه برای کسی که ما فقط دوسش داریم یک نفر حاضره جونشو بده...
درسته...؟
#سایا
وقتی به لبخندم نگاه میکنم خودم کِیف میکنم از منِ این روزا که درگیر بودن تو شده لابهلای همین تاریکیا...🚶🏻♀
#سایا
لیوان چایی رو گذاشتم جلوم و زل زدم به بخاری که بالای لیوان درست میشد و بعدش محو...
اومد دراز کشید رو مبل و سرشو گذاشت رو پام...
اروم گفتم چی شده...؟ خوبی...؟
زمزمه کنان با صدای خواب آلود گفت : اوهوم...خستم...
دستمو بردم لابهلای موهاش...
خیلی کوتاه نکرده بود...
نفساش منظم شد...
مرد بود ولی خسته هم میشد...
#سایا
هر گاه فاطمه را می دیدم...
تمام غم و غصه هایم برطرف می شد...♥️
#امام_علی_علیهالسلام
دوستت دارم هایتان را تایپ کنید...
دلتنگیهایتان را ضبط کنید...
همین حالا بفرستید برای کسی که باید...
گوشیهای هوشمند پر است از پیامها و صداهایی که دیر فرستاده شد...
تختهای تک نفره، پر است...
از کسانی که تا ابد چشم انتظار یک دوستت دارم تایپ و فرستاده شده و یک دلم برایت تنگ شده ضبط شده و گوش داده شده ماندند...
#فاطمه_جوادی
اﻧﺎ ﻻ ﺃﻣﻠﮏ ﻓﯽ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ، ﺇلّا ﻋﯿنيك ﻭ ﺍﺣﺰاني...
من دراين دنیاجز چشمهای تو وغمهایم هیچ ندارم...
#نزار_قبانى
حقِ من باش مثل مرگ...
که میدانم یک روز...
جوری مرا در آغوش میگیرد...
که هیچکس...
#معصومه_صابر
همیشه از آدمایی که سر کوچیک ترین مسائل بهم میریختند متنفر بودم...
الان دقیقا خودم شدم یکی از همونا...
یک آدم بی صبر و لجباز و حرف نفهم که فقط بغض کردن بلده و از اینکه نمیتونه حرفشو بفهمونه تنهایی رو ترجیح میده...
#سایا
باز خداروشکر از سفید سنگ زلزله اش بهم میرسه فقط... :)))
پ ن : اگه نفهمیدید ذهنتون رو درگیر نکنید...
#سایا
دلم چِک چِک اشکام رو چادر سیاهم رو میخواد...
دقیقا اون گوشه ی رواق حضرت زهرا...
همین...
#سایا
+ یک بلیط برای جهنم لطفا...
- متاسفم، همه ی قطارهایی که به جنوب می روند از قبل پر شده اند...
+ امشب هیچ وسیله ی دیگری حرکت نمی کند...؟
- یک اتوبوس برای جهت مخالف داریم...
+ جای خالی دارد...؟
- زیاد...
+ مقصد آن خیلی دور است...؟
- نه، زیاد نه، اما بد نیست یک کتاب خوب همراه داشته باشید...شنیده ام در این سفر آدم خیلی احساس تنهایی می کند...
#استیو_ماس
به عکس آخر تو خیره بودم چشمهایت گفت:
سیاهی را ببین...احوال این دنیا تماشا کن...
#حامد_عسکری
بیمِ آن دارم که زیاد با تو سخن بگویم...
مبادا خسته شوی...
و بیم آن دارم که سکوت کنم...
مبادا گمان کنی که دیگر برای قلبم مهم نیستی...
#نزار_قبانی