scibookreader | Unsorted

Telegram-канал scibookreader - کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

-

در این کانال گزیده‌هایی از کتب علمی و مرتبط به روشنگری علمی ارائه می‌شود. برای ارتباط و فرستادن مطالبی از کتب علمی به گروه کتابخوانی علمی بپیوندید: https://t.me/joinchat/AtGPR0K5wDHIQWUt-2hxZQ

Subscribe to a channel

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
سالخورده و در حال افول

نرخ‌های اندک در زادوولد و ازدواج ژاپنی‌ها که همچنان رو به کاهش است، علت دو مشکل بزرگ بعدی هستند که در ژاپن کاملاً شناخته‌شده هستند: کاهش جمعیت و جمعیت پیرشونده.

چون نرخ زادوولد ژاپن سال‌هاست که کم‌تر از میزان جایگزینی بوده است، همه می‌دانستند که جمعیت ژاپن از رشد باز ایستاده و شروع به نزول می‌کند. بااین‌حال، وقتی اعداد سرشماری تأیید کرد که آن لحظۀ خوفناک فرا رسیده است، باز موجب حیرت شد. پس از آن‌که عدد ۱۲۸۰۵۷۳۵۲ نفر برای سرشماری پنج‌سالۀ ۲۰۱۰ به‌دست آمد، سرشماری سال ۲۰۱۵، با عدد ۱۲۷۱۱۰۰۰۰ نفر، کاهش حدود یک میلیونی در جمعیت را ثابت کرد. باتوجه‌به روندها و توزیع سنّی فعلی جمعیت ژاپن، پیش‌بینی می‌شود که جمعیت کشور تا سال ۲۰۶۰ حدود ۴۰ میلیون نفر دیگر کم شده و تنها به ۸۰ میلیون نفر برسد.

نتایج افت جمعیت ژاپن و گذار کشور از روستایی به شهری، قبلاً نیز محسوس بوده است. ژاپن دارد مدارس خود را به تعداد حدود ۵۰۰ مدرسه در سال، تعطیل می‌کند. زوال جمعیت روستاها باعث خالی‌شدن روستاها و شهرهای کوچک می‌شود. نگرانی‌هایی هست که وقتی رشد جمعیت -به‌عنوان محرّک فرضی رشد اقتصادی- وجود نداشته باشد، ژاپن با جمعیت کم‌تر، فقیرتر و ضعیف‌تر شود. ژاپن در سال ۱۹۴۸ پنجمین کشور پرجمعیت جهان بود، ولی رتبۀ جمعیتی‌اش در سال ۲۰۰۷ به دهم رسید و پس از نیجریه و بنگلادش قرار گرفت. پیش‌بینی‌های فعلی نشان می‌دهد که جمعیت ژاپن در کم‌تر از چند دهه، حتی کم‌تر از کشورهای غیرقدرتمندی از قبیل کنگو و اتیوپی خواهد شد. اگر کسی به‌طور ضمنی فرض کند کشوری با جمعیت کم‌تر از کنگو کم‌اهمیت‌تر از کنگو است، چنان وضعیتی تحقیرآمیز خواهد بود.

به‌این‌ترتیب، رئیس‌جمهور شینزو آبه در سال ۲۰۱۵ اعلام کرد که دولت او قصد دارد جمعیت ژاپن را حداقل ۱۰۰ میلیون نفر نگه دارد و این کار را با تقویت میانگین نرخ باروری کل از ۱/۴ به ۱/۸ کودک به‌ازای هر زن انجام می‌دهد. ولی افزایش تولد کودکان به انتخاب‌های جوانان ژاپنی و نه شخص آبه بستگی دارد. قبلاً توضیح دادم که چرا جوان‌های ژاپنی -صرف‌نظر از این‌که گمان کنند اوضاع ژاپن به‌عنوان یک کشور با افزایش تولد نوزادان بهتر خواهد شد یا خیر- تصمیم گرفته‌اند که آن نوزادان «بیش‌تر» را دیگران به‌دنیا بیاورند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
زنان

مشکلات بنیادی دیگر که اکثر مردم ژاپن قبول دارند، چهار موضوع درهم‌تنیده است: جایگاه زنان، نرخ باروری اندک و رو به کاهش، جمعیت کاهشی و پیرشدن جمعیت. بهتر است بحث را با جایگاه زنان شروع کنیم.

زنان و مردان ژاپن از لحاظ نظری شأن یکسان دارند. قانون اساسی ژاپن در سال ۱۹۴۷ که پیش‌نویس آن توسط دولت اشغالگر ایالات متحده تهیه شد و هنوز نافذ است، یک بند دربارۀ برابری جنسیتی دارد (که توسط یک زن آمریکایی نگاشته شده است). آن بند پیش‌نویس، با مخالفت شدید دولت ژاپن روبه‌رو شد و هنوز برخی از قانون‌گذاران ژاپنی درصدد تغییردادن بند مذکور هستند.

زنان ژاپن در دنیای واقع با موانع اجتماعی فراوان در رسیدن به برابری روبه‌رو هستند. البته موانعی که خواهم گفت در کشورهای دیگر نیز دیده می‌شوند ولی آن موانع و فاصلۀ جنسیتی در حوزه‌های آموزش، مشارکت در نیروی کار و در حوزۀ سیاست در ژاپن بیش از هر کشور صنعتی ثروتمند دیگر -به غیر از کره جنوبی- است. گمان می‌کنم علت اوضاع زنان در کشور صنعتی ثروتمند ژاپن، جایگاه دیرینۀ زنان بوده است که تا همین اواخر نقش زیردست و کلیشه‌ای داشتند. مثلاً از یک زن ژاپنی سنتی انتظار داشتند که هنگام قدم‌زدن در مکان‌های عمومی سه گام عقب‌تر از شوهرش راه برود. برای اختصار صرفاً به کلیات موانع اجتماعی پیش روی زنان اشاره می‌کنم ولی بدیهی است که آن موانع برحسب مکان و سن افراد در جای‌جای ژاپن فرق می‌کنند (مثلاً در مناطق روستایی جدی‌تر از توکیو و نزد مسنترها جدی‌تر از جوانان هستند).

در خانه‌ها، تقسیم‌بندی جنسیتی بین زن و شوهر را اغلب با اصطلاح «بستۀ ازدواج» می‌شناسند. نوعی تقسیم‌بندی ناکارآمد برای نیروی کار شایع است که شوهر ژاپنی را خارج از خانه به‌اندازۀ دو برابر ساعات کار یک فرد معمولی به‌کار واداشته، به‌این‌ترتیب، فرصتِ بودن با فرزندان در خانه را از او می‌گیرد، در حالی‌که همسر او در خانه می‌ماند و از انجام‌دادن یک شغل اقناع‌کننده محروم می‌گردد . کارفرماها از کارکنان خود که عمدتاً مرد هستند، می‌خواهند که تا دیروقت در محیط کار مانده و پس از تمام‌شدن کار با یکدیگر برای صرف نوشیدنی بیرون بروند. به‌این‌ترتیب، مردانی ژاپنی حتی اگر بخواهند نمی‌توانند در مسئولیت‌های خانه‌داری با زنان خود شریک شوند. شوهران ژاپنی نسبت به سایر مردان در کشورهای صنعتی ثروتمند کار کم‌تری در خانه انجام می‌دهند (مثلاً به‌اندازۀ دوسوم ساعات شوهران آمریکایی در هفته برای خانوادۀ خود وقت می‌گذارند). درعوض، عمدتاً زنان هستند که از کودکان، شوهر، والدین سالمند خود و شوهرشان مراقبت کرده و در وقت باقیمانده نیز امور مالی خانواده را اداره می‌کنند. امروزه بسیاری از زنان ژاپنی قسم می‌خورند که ایشان آخرین نسل از زنان ژاپن خواهند بود که بار چنان مسئولیت‌هایی را به دوش می‌کشند. زنان ژاپنی در محیط‌های کار، مشارکت اندک و پرداختی اندک دارند، مشارکت زنان در محیط‌های کار با افزایش مرتبۀ مسئولیت‌ها کاهش می‌یابد، در حالی‌که ۴۹ درصد دانشجویان دانشگاه‌ها و ۴۵ درصد صاحبان مشاغل ابتدایی را زنان تشکیل می‌دهند. سهم ایشان در هیئت علمی دانشگاه‌ها فقط ۱۴ درصد (در مقایسه با ۳۳ تا ۴۴ درصد در ایالات متحده، انگلستان، آلمان و فرانسه)، در مناصب مدیریتی میانی تا ارشد فقط ۱۱ درصد، در هیئت‌های مدیره ۲ درصد، در اعضای کمیته‌های اجرایی کسب‌وکارها یک درصد و در میان مدیران ارشد اجرایی کم‌تر از یک درصد است. ژاپن از لحاظ تصدی زنان در آن مناصب عالی، پس از تمام کشورهای صنعتی بزرگ (بازهم به جز کره جنوبی) قرار می‌گیرد. زنان معدودی در عرصۀ سیاست ژاپن حاضر هستند و ژاپن هیچ‌گاه نخست‌وزیر زن نداشته است. تفاوت دستمزد زنان و مردان ژاپنی بابت کار تمام‌وقت در میان ۳۵ کشور صنعتی ثروتمند، سوم است (تفاوت‌ها فقط در کره جنوبی و استونی بیش‌تر است). یک زن حقوق‌بگیر ژاپنی به‌طور میانگین فقط ۷۳ درصد پرداختی به مردان در همان مرتبه را دریافت می‌کند (که میانگین آن پرداختی در کشورهای صنعتی ثروتمند ۸۵ درصد است و در نیوزلاند به ۹۴ درصد می‌رسد). موانع کار زنان شامل ساعات کار طولانی، انتظار هم‌نشینی با کارکنان پس از ساعات کار و مشکل نگهداری از کودکان در شرایطی است که از مادر شاغل انتظار دارند به معاشرت در خارج از خانه پرداخته و شوهر او نیز قادر یا مایل به نگهداری از کودکان نیست... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
مزیت‌ها

دومین مجموعه از موارد قوت ژاپن -علاوه‌بر مزایای اقتصادی- سرمایۀ انسانی، یعنی قدرت جمعیت انسانی‌اش است. جمعیت ژاپن بیش از ۱۲۰ میلیون نفر است که سالم و بسیار تحصیل‌کرده هستند. امید به زندگی ژاپنی‌ها در دنیا اول است: ۸۰ سال برای مردان و ۸۶ سال برای زنان. نابرابری اجتماعی- اقتصادی که در ایالات متحده باعث محدودیت فرصت‌ها برای بخش بزرگی از مردم شده است، در ژاپن به‌شدت کاهش یافته است. ژاپن ازلحاظ برابری توزیع درآمدها، پس از دانمارک و سوئد سومین کشور جهان است. این برابری تا اندازه‌ای ناشی از سیاست‌های مدارس دولتی ژاپن است: کلاس‌ها در مدارس نواحی محروم از لحاظ اجتماعی-اقتصادی کوچک‌تر از نواحی ثروتمند هستند (نسبت مطلوب‌تری از آموزگار به دانش‌آموز دارند) و به‌این‌ترتیب، فرارسی برای دانش‌آموزان فقیر، آسان‌تر می‌شود. برعکس، نظام آموزشی ایالات متحده با جای‌دادن دانش‌آموزان بیش‌تر در کلاس‌های مناطق محروم باعث تداوم نابرابر می‌گردد. جایگاه اجتماعی افراد در ژاپن بیش‌تر به آموزش و تحصیلات و نه پیوندهای موروثی و خانوادگی مربوط است، ولی این وضعیت در ایالات متحده باز معکوس است. به‌طور خلاصه، ژاپن به‌جای سرمایه‌گذاری نامتناسب برای فقط بخشی از شهروندان، برای تمام ایشان -حداقل برای تمام شهروندان مرد- سرمایه‌گذاری می‌کند (دربارۀ زنان در ادامه بیش‌تر خواهم گفت).

باسوادی و طی مراتب تحصیلی در ژاپن در زمرۀ بهترین‌های جهان است. ثبت‌نام در مهدکودک و دبیرستان تقریباً همه‌گیر است، هرچند که اجباری نیست. آزمون‌های دانش‌آموزان از گوشه و کنار جهان نشان می‌دهد که دانش‌آموزان ژاپنی در آزمون‌های سواد کاربردی ریاضیات و علوم، در رتبۀ چهارم جهان و جلوتر از تمام کشورهای اروپایی و ایالات متحده قرار می‌گیرند. ژاپن از لحاظ درصد بزرگسالانی که پس از دبیرستان به دانشگاه می‌روند، پس از کانادا در رتبۀ دوم جهان قرار دارد. آن‌چه که مقابل این موارد قوتِ نظام آموزشی قرار دارد، انتقاد شایع از سوی خود ژاپنی‌هاست که می‌گویند نظام آموزشی کشورشان فشار زیادی بر دانش‌آموزان وارد می‌کند تا بر نمرات آزمون‌ها تمرکز کنند و به‌اندازۀ کافی به خودانگیزی و تفکر مستقل نمی‌پردازد. به‌همین علت است که وقتی دانش‌آموزان ژاپنی از فشار طاقت‌فرسای دبیرستان خلاص شده و به دانشگاه می‌روند، عزم و پشتکار تحصیلی ایشان افت می‌کند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

استرالیا: ما که هستیم؟
چارچوب بحران

استرالیا چگونگه در چارچوب این کتاب دربارۀ بحران و تغییر گزینشی جای می‌گیرد؟

موضوع اصلی برای استرالیا بیش از هر کشور دیگر در این کتاب بحث‌‌های مداوم در مورد هویت ملی و ارزش‌‌های محوری بوده است (عوامل ۶ و ۱۱ در جدول ۲.۱): «ما که هستیم؟» آیا استرالیا یک پایگاه از بریتانیایی‌‌های سفیدپوست است که دست‌برقضا نزدیک به آسیا قرار دارد ولی اعتنایی به همسایه‌‌های آسیایی‌اش نمی‌کند؟ آیا استرالیایی‌ها اتباع وفادار به بریتانیا هستند که اعتمادبه‌نفس خود را از تأییدشدن توسط بریتانیا کسب کرده، چشم به حفاظت بریتانیایی‌ها دارند، برای کشور خود نیازی به داشتن سفیر استرالیایی در روابط خارجی احساس نمی‌کنند، برای اثبات وفاداری به سرزمین مادری‌شان یعنی بریتانیا حاضر هستند دسته‌دسته در آن‌سوی دنیا در مکان‌هایی که برای بریتانیا و نه استرالیا اهمیت راهبردی دارد جان دهند؟ یا برعکس، استرالیا یک کشور مستقل در جوار آسیا، با منافع ملی و سیاست خارجی و سفرای مخصوص به خود است که با آسیا بیش از اروپا مراوده دارد و میراث فرهنگی بریتانیایی‌اش در گذر زمان کمرنگ شده است؟ چنان بحث‌هایی تا پس از جنگ جهانی دوم به‌طور جدی مطرح نبود ولی از آن پس تا امروز ادامه دارد. حتی آن هنگام که استرالیا هویت خود را به‌مثابۀ یک پایگاه دیده‌بانی غرورآفرین امپراتوری بریتانیا تعریف می‌کرد، بریتانیا هویت خویش را در قالب کانون افتخارآمیز امپراتوری (رو به زوال) بریتانیا می‌دید و تقلا می‌کرد تا هویت جدیدی به‌صورت یک قدرت غیرجهان‌خوار برای خود دست‌وپا کند که به‌شدت با خشکی اصلی اروپا [اروپای غیرانگلستان] مراوده دارد.

مضمون خودسنجی صادقانه (عامل ۷) پس از جنگ جهانی دوم به‌طور روزافزون بیان اوصاف استرالیایی‌ها بوده است، زیرا ایشان به اوضاع دگرگون‌شوندۀ استرالیا در دنیای امروز پی برده‌اند. مردم استرالیا با کراهت قبول کرده‌اند که بریتانیا همان کشوری که روزگاری نزدیک‌ترین شریک تجاری ایشان بود، اکنون فقط یک شریک تجاری کوچک است؛ ایشان پذیرفته‌اند که دشمن شمارۀ یک پیشین یعنی ژاپن، در حال حاضر بزرگ‌ترین شریک تجاری استرالیاست؛ و دریافته‌اند که ایفای نقش به‌عنوان یک پایگاه بریتانیایی سفیدپوست در کرانه‌‌های آسیا دیگر برای استرالیا یک راهبرد امکان‌پذیر نیست... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

استرالیا: ما که هستیم؟
سست‌کردنِ پیوندها

پیوند‌های استرالیا با بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم، کم‌کم سست شد و هویت‌شناسی استرالیایی به‌عنوان یکی از وفاداران به بریتانیا در استرالیا تغییر کرد تا به برچیدن سیاست استرالیای سفیدپوست ختم گردد. این تغییرات حتی به‌نظر مورخانی که علاقۀ ویژه‌ای به خود استرالیا ندارند، یک الگوی مطالعه دربارۀ پاسخ‌‌های ملی متغیر به پرسش «ما که هستیم؟» فراهم کرد. چنان تحوّلاتی برای ملت‌ها -که متشکل از گروه‌هایی با منافع مختلف هستند- نمی‌تواند با همان سرعتی رخ دهد که در مورد افراد رخ می‌دهد. تحولات مذکور در استرالیا چندین دهه طول کشید و هنوز ادامه دارد.

جنگ جهانی دوم پیامد‌های بی‌واسطه‌ای برای سیاست مهاجرتی استرالیا داشت. نخست‌وزیر استرالیا قبلاً در سال ۱۹۴۳ متقاعد شده بود که جمعیت اندک استرالیایی‌ها (۸ میلیون نفر در سال ۱۹۴۵) قادر به دفاع از آن قارۀ پهناور در مقابل تهدید‌های ژاپن (با جمعیت ۱۰۰ میلیون در آن زمان)، اندونزی در فاصلۀ ۳۳۰ کیلومتری و با جمعیت نزدیک به ۲۰۰ میلیون) و چین (با جمعیت یک میلیاردی) نخواهد بود. وضعیت استرالیا در مقایسه با تراکم جمعیت زیاد در ژاپن، جاوه و چین، سرزمینی خالی و جذاب برای هجوم آسیایی‌ها به‌نظر می‌رسید ولی آسیایی‌ها، برخلاف نخست‌وزیر استرالیا، چنان فکر نمی‌کردند. استدلال دیگر در طرف‌داری از افزایش مهاجرت، باور غلط به ضرورت بزرگ‌بودن جمعیت یک کشور برای رسیدن به جایگاه یک نظام اقتصادی قدرتمند در جهان اول بود.

ولی هیچ‌کدام از آن استدلال‌ها منطقی نبودند. کم‌تربودن تراکم جمعیت در استرالیا -نسبت به جاوه یا ژاپن- همیشه دلایل قانع‌کننده داشته است و هنوز هم دارد. تمام خاک جاوه یا ژاپن، مرطوب و حاصلخیز بوده، بخش اعظم مساحت آن جزایر، مستعد کشاورزی بسیار پربازده است ولی بخش عمدۀ استرالیا را بیابان بی‌حاصل پوشانده و تنها بخش کوچکی از خاک آن را زمین‌های کشاورزی مولد تشکیل می‌دهد. در مورد ضرورت بزرگ‌بودن جمعیت یک کشور برای ساختن یک نظام اقتصادی قدرتمند جهان اولی هم توفیقات اقتصادی دانمارک، اسرائیل و سنگاپور پیش روی ماست که هرکدام جمعیتی به اندازۀ یک‌چهارم استرالیا دارند و نشان می‌دهند که برای دستیابی به توفیق اقتصادی، کیفیت مهم‌تر از کمیت است. درواقع، رفاه استرالیا با جمعیتی کم‌تر از میزان فعلی خیلی بهتر هم می‌شد، زیرا آثار مخرب انسان بر چشم‌انداز‌های شکنندۀ طبیعت استرالیا کاهش می‌یافت و نسبت منابع طبیعی به تعداد انسان‌ها بیش‌تر می‌شد... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

جنگ‌افزارهای غیرخشونت‌آمیز و انضباط

در تضاد با راه‌های نظامی، روش‌های غیرخشونت‌آمیز می‌توانند به‌صورت مستقیم بر اهداف مورد نظر متمرکز شوند. برای مثال با توجه به اینکه موضوع دیکتاتوری بحثی کاملاً سیاسی است، می‌توان از شیوه‌های مبارزۀ غیرخشونت‌آمیز سیاسی بهره جست. این مبارزات شامل سر باز زدن از پذیرش مشروعیت نظام و دیکتاتور و همچنین عدم همکاری با آنان می‌باشد. عدم همکاری همچنین می‌تواند تنها در مورد سیاست‌هایی خاص به اجرا درآید. گاهی به تعویق‌انداختن و طفره‌رفتن را می‌توان در سکوت و حتی مخفیانه تجربه کرد در حالی‌که در مواقع دیگر عدم همکاری آشکار، تظاهرات مبارزه‌طلبانۀ عمومی و اعتصابات برای همه قابل مشاهده است.

از طرف دیگر اگر دیکتاتوری در برابر فشار اقتصادی صدمه‌پذیر باشد یا اکثر شکایات مردمی از آن مربوط به مسائل اقتصادی باشد آن‌گاه اقدام اقتصادی، مانند تحریم‌ها و اعتصابات ممکن است راه‌های مناسبی برای مبارزه باشند. تلاش دیکتاتور برای بهره‌برداری از سیستم اقتصادی ممکن است با اعتصابات عمومی محدود، کندکاری (Slow-Down) و امتناع از کمک (یا ناپدیدشدن) متخصصین مورد نیاز روبرو شود. بکارگیری گزینشی انواع مختلفی از اعتصابات می‌تواند در حوزه‌هایی کلیدی همچون تولید، حمل‌ونقل، تامین مواد خام و توزیع کالاها اعمال شود... بیشتر بخوانید

📘 از دیکتاتوری تا دموکراسی: چارچوبی نظری برای کسب آزادی
✍🏻 جین شارپ
↔️ جادی، انجمن بدون مرز

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

اهریمنان خشونت


اعتراض من به خشونت بر مبنای یک اصل کاملاً اخلاقی نیست، هرچند تصور می‌کنم بر کسی پوشیده نیست که تمامی مردان و زنان نجیب و صلح‌طلب می‌پذیرند که عموماً حل صلح‌آمیز درگیری‌ها ایده‌ای خوب است. بزرگ‌ترین اعتراض من به خشونت از این واقعیت نشأت می‌گیرد که این ابراز به‌خوبی عمل نکرده یا این‌که به‌هیچ‌وجه به‌مانند یک مقاومت مسالمت‌آمیز جواب نمی‌دهد. من برای توضیح بیشتر به‌نظر کارشناسان متوسل می‌شوم.

دو محقق جوان آمریکایی به نام‌های اریکا چنووت و ماریا جی. استفان در کتابی موفق با عنوان «چرا مبارزه‌ی مدنی مؤثر است: منطق راهبردی مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز» کاری را انجام دادند که تا قبل از آن هیچ پژوهشگری انجام نداده بود؛ آن‌ها به‌سراغ بررسی تمامی درگیری‌های شکل‌گرفته بین سال‌های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ رفتند و درمجموع موفق به بررسی دقیق ۳۲۳ مبارزه از منظر موفقیت، شکست و دلیل شکل‌گیری آن‌ها شدند. یافته‌های آن‌ها حیرت‌انگیز بود. آن‌ها دریافتند «کمپین‌های مبارزاتی مسالمت‌آمیز تقریباً دو برابر مبارزات خشونت‌آمیز به موفقیت کامل یا نسبی رسیده‌اند.» اگر شما به اعداد و ارقام علاقه‌مند هستید بهتر است تا به این موارد توجه کنید: طبق بررسی‌های آن‌ها شانس شما برای موفقیت از طریق مبارزه‌ی مسلحانه تنها ۲۶ درصد است؛ اما کافی است تا همین اصول ذکرشده در این کتاب را تمرین کنید و شانس موفقیت خود را به ۵۳ درصد برسانید. به‌همین‌خاطر اگر به آمارهای مشابه تنها در دو دهه‌یی اخیر (بدون هیچ جنگ سردی که موجب افزایش هزینه‌ها برای درگیری‌های نظامی در سراسر جهان می‌شود) نگاهی بیندازید، متوجه می‌شوید که ضریب تمایل گروه‌ها به‌سمت جنبش‌های مسالمت‌آمیز به‌شدت افزایش یافته است... بیشتر بخوانید

📘 طرحی برای انقلاب
✍🏻 سردیا پوپویچ
↔️ یه بنده‌ی بی‌خدا

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📖 ابزارهای سنگی در سیر تکاملی انسان
🐒 تفاوتهای رفتاری در بین نخستیان دارای فناوری
✍ نویسنده: جان شی
ترجمه فارسی توسط گروه مترجمین زیست شناسی و انسانشناسی
📆 سال انتشار: ۲۰۱۶

@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

وظیفه‌ی ما در این‌جا این نیست که چیز عمیقی درباره‌ی طبیعت احتمالات را تصمیم‌گیری کنیم. ما علاقه به باورها داریم: یعنی چیزهائی که مردم فکر می‌کنند حقیقت دارد، یا حداقل احتمال دارد که حقیقت داشته باشند. گاهی واژه‌ی "باور که" همنام با "این فکر است که چیزی حقیقت دارد بدون این‌که مدرک کافی برای آن باشد"، مفهومی است که بی‌دینان را عصبانی کرده و باعث می‌شود که واژه را کلاً رد کنند. ما این واژه را به‌معنی هر چیزی به‌کار خواهیم برد که فکر می‌کنیم حقیقت دارد صرف‌نظر از این که ما دلیل خوبی برای آن داشته باشیم؛ کاملاً قابل قبول است که گفته شود "من باور دارم که دو به اضافه‌ی دو می‌شود چهار".

اغلب -امّا اگر دقت کنیم، در واقع همیشه- ما باورهایمان را با صد در صد اعتبار دارا نخواهیم بود. من باور دارم که خورشید فردا از شرق طلوع خواهد کرد، امّا من به‌طور قطعی در این باره اطمینان ندارم. زمین ممکن است با یک سیاه‌چاله‌ی سرعت‌گرفته‌ای برخورد کند و کاملاً از بین برود. چیزی که ما واقعاً داریم درجاتی از اعتبار است، که آمارشناسان به آن ضریب اعتبارها (credences) می‌گویند. اگر شما فکر می‌کنید که یک‌چهارم شانس وجود دارد که فردا باران ببارد، ضریب اعتبار شما به این که فردا باران ببارد ۲۵ درصد است. هر باور منفردی که داریم یک ضریب اعتباری به آن متصل است، حتی اگر آن را صراحتاً به زبان نیاوریم. بعضی مواقع ضریب اعتبارها درست مثل احتمالات هستند، مثل وقتی که می‌گوئیم که ضریب اعتبار ۵۰ درصدی داریم که یک سکّه‌ی منصفانه شیر خواهد آمد. در مواقع دیگر ضریب اعتبارها در حقیقت منعکس‌کننده‌ی فقدان اطلاعات کامل از جانب ما هستند. اگر دوستی به شما بگوید که واقعاً سعی کرده تا روز تولدتان به شما تلفن کند امّا در جائی گیر کرده بود که سرویس تلفن نبود، در واقع هیچ احتمالی وجود ندارد؛ گفته‌ی او یا حقیقت دارد یا ندارد. امّا شما نمی‌دانید که کدام یک مورد دارد، لذا بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که ضریب اعتباری به هر کدام از این احتمالات بدهید.

ایده‌ی اصلی بیز، که امروزه به‌سادگی قاعده یا قضیّه‌ی بیز (Bayes’s Theorem) شناخته می‌شود، راهی برای تفکر درباره‌ی ضریب اعتبار است. این قضیّه به ما امکان می‌دهد تا به سؤال زیر جواب بدهیم. تصور کنید که ما ضریب اعتباری به باورهای متفاوتی داریم. سپس ما درباره‌ی آن‌ها بعضی اطلاعات را گردآوری کرده و چیز تازه‌ای یاد می‌گیریم. این اطلاعات تازه ضریب اعتباری را که ما داشتیم چگونه تغییر داده است؟ این سؤالی است که ما، وقتی که چیزهای تازه‌ای درباره‌ی جهان یاد می‌گیریم، باید بارها و بارها از خودمان بپرسیم.

📘 تصویر بزرگ: درباره‌ی خاستگاه‌های حیات، معنی‌داشتن و خود جهان
✍🏻 شان کرول
↔️ تقی کیمیایی اسدی
📄 ص ۷۵-۷۶

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۲۹۷ تا ۳۲۴ (فصل ۳۷ تا ۳۹)
🔖 فایل پانزدهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۲۳۳ تا ۲۵۹ (فصل ۳۰ تا ۳۲)
🔖 فایل سیزدهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

تئوری نسبیت عام (general relativity) می‌گوید که، اگر تمامی این مواد را در فضا پراکنده کنید، ساکت و آرام در جایشان نخواهند نشست. کهکشان‌ها یکدیگر را می‌کشند، طوری که جهان باید یا از یک حالت متراکم منبسط، یا از یک وضع کمتر متراکمی منقبض شود. در سال‌های ۱۹۲۰، ادوین هابل (Edwin Hubble) کشف کرد که جهان ما واقعاً در حال انبساط است. با در نظر گرفتن این کشف، ما می‌توانیم فهم نظریه‌ای خودمان را مورد استفاده قرار دهیم تا از روی قرائن در زمان به عقب استنتاج کنیم. بر اساس نسبیت عام، اگر ما فیلم جهان از آغاز را معکوس نگاه کنیم، به یکتائی‌ای (singularity) می‌رسیم که در آن غلظت و درجه‌ی انبساط به بی‌نهایت نزدیک می‌شوند.

این سناریو، که توسط کشیش بلژیکی به نام جرجز لوما ایتر (Georges Lemaître) تحت نام "اتم آغازین" پیشنهاد شد، بالاخره به "مدل بیگ‌بنگ" دوبله شد، پیش‌بینی می‌کند که جهان اولیه نه‌تنها متراکم‌تر بوده بلکه داغ‌تر نیز بوده است. آن‌چنان داغ و متراکم که مانند داخل ستاره‌ها نورافشانی می‌کرده، و تمامی آن تشعشات هنوز هم برای اشغال فضای امروزه کافی بوده و برای جستجو با تلسکوپ‌هایمان آماده است. این دقیقاً همان اتفاقی بود که در بهار سال ۱۹۶۴ پیش آمد وقتی ستاره‌شناسانی به نام‌های آرنو پنزیاس و رابرت ویلسون در آزمایشگاه‌های بل (Bell) تشعشع پس‌زمینه‌ای مایکروویوی کیهانی (cosmic microwave background radiation) را کشف کردند، تشعشعی که از جهان آغازین باقی مانده و با انبساط فضا به سردی گرائیده است. امروزه این تشعشع کمی کمتر از سه درجه بالای صفر کلوین حرارت دارد: آن دور دورها جهان سردی است. وقتی که ما درباره‌ی "مدل بیگ‌بنگ" صحبت می‌کنیم باید مراقب باشیم آن را از خود بیگ‌بنگ متمایز کنیم. اولی یک تئوری فوق‌العاده موفقی از تحول جهان مشهود است؛ دومی یک لحظه‌ی فرضی است که ما تقریباً چیزی درباره‌ی آن نمی‌دانیم.

به زبان ساده، مدل بیگ‌بنگ ایده‌ای است که حدود ۱۴ میلیارد سال قبل ماده‌ی جهان به‌شدت داغ، متراکم، و بطور یکنواختی در فضائی که به‌سرعت در حال انبساط بوده، پخش شده است. با انبساط فضا، ماده رقیق‌تر و سردتر شده، و ستاره‌ها و کهکشان‌ها تحت تأثیر کشش بی‌وقفه‌ی جاذبه از پلاسمای یک‌دست تراکم پیدا کرده‌اند. متأسفانه، در زمان‌های اولیه، پلاسما آن‌قدر داغ و متراکم بوده که اساساً کدر و تیره بوده است. تشعشع مایکروویوی کیهانی پس‌زمینه‌ای آشکار می‌کند که جهان وقتی که شفاف شده چگونه بنظر می‌آمده، امّا قبل از آن را ما نمی‌توانیم مستقیماً ببینیم.

خود بیگ‌بنگ، آن‌طور که با فرضیه‌ی نسبیت عام پیش‌بینی می‌شد، یک لحظه در زمان است، نه یک مکانی در فضا. بیگ‌بنگ یک انفجار ماده در یک خلاء تهی از قبل موجود نبوده؛ بلکه شروع تمامی جهان است، با ماده‌ای که بطور یک‌دستی، همه هم‌زمان با هم، در فضا توزیع شده‌اند. بیگ‌بنگ لحظه‌ای است که قبل از آن هیچ لحظه‌ای، هیچ فضائی، هیچ زمانی نبوده است.

به‌علاوه، به احتمال زیاد، این امر حقیقت ندارد. بیگ‌بنگ پیش‌بینی نسبیت عام است، امّا سینگولاریتی‌ها جاهائی که تراکم بی‌نهایت بالاست دقیقاً جاهائی هستند که انتظار می‌رود که نسبیت عام فرو ریزد - آن‌ها خارج از حیطه‌ی کاربردی این تئوری هستند. مکانیک کوانتومی حداقل تحت این شرائط، باید اهمیت زیادی پیدا کند، امّا نسبیت عام صرفاً یک تئوری کلاسیک است.

لذا بیگ‌بنگ واقعاً علامت‌گذار شروع جهان ما نیست؛ بلکه نشان‌دهنده‌ی انتهای فهم نظریه‌ای ماست. براساس اطلاعات مشاهده‌ای، ما ایده‌ی بسیار خوبی داریم که مدتی بعد از بیگ‌بنگ چه اتفاقاتی افتاده‌اند. تشعشع زمینه‌ای مایکروویوی با دقت بسیار زیادی به ما می‌گوید که چندصد هزار سال بعد اوضاع از چه قراری بوده، و وفور عناصر نوری به ما می‌گویند که جهان چند دقیقه بعد، وقتی که یک راکتور هسته‌ای ترکیبی (fusion) بوده، مشغول چه کاری بوده است. امّا خود بنگ یک رمز است. ما نباید به آن بعنوان یک "سینگولاریتی در شروع زمان فکر کنیم"؛ بلکه یک برچسب است برای یک لحظه‌ای در زمان که ما در زمان حال آن را نمی‌فهمیم.

📘 تصویر بزرگ: درباره‌ی خاستگاه‌های حیات، معنی‌داشتن و خود جهان
✍🏻 شان کرول
↔️ تقی کیمیایی اسدی
📄 ص ۵۸-۵۹

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

جای اغواکننده‌ی آشکاری برای مشاهده‌ی دلائل چرائی این سؤال هست که چرا ویژگی‌های گوناگون جهان فرمی می‌گیرند که می‌گیرند. چرا انتروپی نزدیک بیگ‌بنگ پائین بوده است؟ چرا سه بُعد فضا وجود دارد؟ چرا پروتون تقریباً ۲۰۰۰ برابر سنگین‌تر از الکترون است؟ اصلاً چرا جهان وجود دارد؟

سؤالات بسیار متفاوتی برای "چرا یک آکوردئون در حمام من بود؟" وجود دارند. ما دیگر درباره‌ی اتفاق‌افتادن صحبت نمی‌کنیم، لذا جوابِ "به‌علت قوانین فیزیکی و پیکربندی پیشین جهان" جواب خوبی نیست. حالا ما سعی می‌کنیم تا بفهمیم که چرا تارو پود بنیادی واقعیت یک راه خاص است و نه یک راه دیگری.

رمز کار در این‌جا این است که قبول کنیم که چنین سؤالاتی ممکن است جواب داشته باشند یا نداشته باشند. ما حق داریم که این سؤالات را بپرسیم، امّا به هیچ وجه حق نداریم که جوابی را درخواست کنیم که ما را قانع کند. ما باید برای امکانی آماده باشیم که واقعیت‌های نامستدلانه وجود دارند، و این دقیقاً همان وضعی است که چیزها هستند.

این نوع سؤالات "چرا؟" در خلاء وجود ندارند. آن‌ها در بعضی از زمینه‌های خاص مفهوم دارند. اگر ما بپرسیم "چرا یک آکاردئونی در حمام من است؟" و کسی جواب دهد که "چون که فضا سه‌بُعدی است،" ما را قانع نخواهد کرد - حتی اگر به‌طور مسلّمی حقیقت داشته باشد که اگر فضا فقط دوبُعدی بود آکوردئون آن‌جا نمی‌بود. ما در متن آن‌دنیائی سؤال می‌کنیم در آن چیزهائی به نام آکوردئون‌ها وجود دارند، که متمایلند در جاهای خاصی ظاهر شوند نه در جاهای دیگری، و جائی هم هست که حمام شما خوانده می‌شد، که در آن بعضی چیزها به‌طور منظمی ظاهر می‌شوند و چیزهای دیگر نمی‌شوند. بخشی از این زمینه ممکن است این باشد که شما هم‌اطاقی‌ای دارید که شب قبل دوستانی دعوت کرده بوده، و آن‌ها زیاد مست کرده بودند، و یکی از آن‌ها آکاردئونی همراه داشته، و دست از نواختنش برنمی‌داشته، و بالاخره تصمیم گرفته شده که آن را از او پنهان کنند. در این نوع زمینه هست که ما می‌توانیم امید برای جواب‌هائی از این قبیل سؤالات "چرا؟"ها داشته باشیم.

امّا تا آن‌جا که ما می‌دانیم، جهان، و قوانین فیزیک در هیچ زمینه‌ی بزرگتری تعبیه نشده‌اند. ممکن است تعبیه شده باشند - باید درباره‌ی امکان چیزی خارج از جهان فیزیکی‌مان آزاداندیش باشیم، چه آن یک واقعیت غیرفیزیکی باشد یا چیزی خاکی‌تر و دنیوی‌تر، از قبیل یک گروهی از جهان‌ها که یک چندجهانی یا مالتی‌ورس (multiverse) را می‌سازند. در آن زمینه ما می‌توانیم شروع به سؤال‌کردن در این باره کنیم که چه انواعی از جهان‌ها "طبیعی" هستند یا آسان‌تر خلق می‌شوند، و شاید شرحی برای ویژگی‌های خاصی کشف کنیم که مشاهده می‌کنیم. متناوباً، ممکن است ما دلائلی را کشف کنیم که چرا خود قوانین فیزیک الزام‌آور هستند که چیزی که ما فکر می‌کردیم تصادفی بوده (مانند جرم پروتون و الکترون) را واقعاً بتوان از اصول عمیق‌تری استخراج کرد. در آن‌وقت، به طریقی متفاوت، ما قادر خواهیم بود خودمان را ستایش کنیم که چیزی را شرح داده‌ایم.

امّا کاری که نمی‌توانیم انجام دهیم این است که از جهان بخواهیم اصرار توضیحی‌مان را تسکین دهد. کنجکاوی یک فضیلت است، و خوب است که هر وقت توانستیم جواب کنجکاوی‌هایمان را پیدا کنیم، و یا وقتی که ما فکر می‌کنیم که پرسیدن چنین سؤالاتی ممکن است ما را در فهم بهتر چیزها کمک کند، به‌دنبال جواب برای سؤالات "چرا؟" باشیم. امّا باید با این امکان در صلح و صفا باشیم که، برای بعضی سؤالات، جواب عمیقی‌تر از این نمی‌رود که "همینه که هست." ما عادت به این نداریم - بصیرت ما ما را مطمئن می‌کند که هر اتفاقی را می‌توان در واژه‌های بعضی دلائل چرائی شرح داد. برای فهم این که چرا ما چنین احساسی داریم، باید در چگونگی تحول جهان‌مان کند و کاو عمیق‌تری بکنیم.

📘 تصویر بزرگ: درباره‌ی خاستگاه‌های حیات، معنی‌داشتن و خود جهان
✍🏻 شان کرول
↔️ تقی کیمیایی اسدی
📄 ص ۵۴-۵۵

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۱۸۲ تا ۲۰۷ (فصل ۲۴ تا ۲۶)
🔖 فایل یازدهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۱۱۷ تا ۱۲۳ (فصل ۱۴)
🔖 فایل هفتم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
کودکان

مجموعۀ بعدی از مشکلات درهم‌تنیدۀ جمعیتی در ژاپن نرخ اندک کاهشی زادوولد است. ژاپنی‌ها به وخامت این مشکل پی برده‌اند ولی نمی‌دانند آن را چگونه برطرف کنند.

نرخ زادوولد اندک و کاهشی در جهان اول شایع است ولی ژاپن تقریباً کم‌ترین نرخ زادوولد را دارد: ۷ تولد در سال به‌ازای هر هزار نفر، در مقایسه با ۱۳ تولد در ایالات متحده و میانگین ۱۹ تولد در کل دنیا و ۴۰ تولد در برخی کشورهای آفریقایی. علاوه‌بر این، نرخ زادوولد در ژاپن که قبلاً اندک بوده است، همچنان کاهش می‌یابد. اگر کسی در سال‌های اخیر به برون‌یابی خطی برای آن کاهش سال‌به‌سال می‌پرداخت، پیش‌بینی می‌کرد که زادوولد ژاپن در سال ۲۰۱۷ به صفر خواهد رسید و از آن پس هیچ فرزند ژاپنی متولد نخواهد شد. واضح است که اوضاع به آن بدی پیش نرفت ولی همچنان صحت دارد که نرخ زادوولد فعلی اندک در ژاپن همچنان رو به کاهش است.

یک روش دیگر برای نشان‌دادن زادوولد نرخ باروری کل، یعنی میانگین کل نوزادانی است که یک زن در طول عمر خود به‌دنیا می‌آورد. آن عدد در کل دنیا به ۲/۵ می‌رسد و در کشورهای جهان اول که بزرگ‌ترین نظام‌های اقتصادی دنیا را دارند بین ۱/۳ تا ۲ فرزند است (۱/۹ در ایالات متحده). آن عدد در ژاپن ۱/۲۷ است که در پایین‌ترین بخش طیف قرار دارد و فقط کره جنوبی و لهستان کم‌تر از آن هستند. ولی تعداد میانگین کودکانی که یک زن باید به‌دنیا بیاورد تا جمعیت باثبات بماند (اصطلاحاً نرخ جایگزینی)، اندکی بیش‌تر از دو فرزند است. نرخ میانگین باروری کل در ژاپن در کنار چند کشور دیگر در جهان اوّل، کم‌تر از نرخ جایگزینی است. آن نرخ در برخی کشورهای جهان اول دردسرساز نیست، زیرا علی‌رغم کوچک‌بودن باروری، مهاجرت باعث ثابت‌ماندن یا حتی افزایش جمعیت می‌شود. بااین‌حال، مهاجرت نزدیک به صفر به ژاپن به‌معنای کاهش عملی جمعیت ژاپن است که درباره‌اش بحث خواهیم کرد.

بخشی از علت سقوط نرخ زادوولد در ژاپن، بالارفتن سن نخستین ازدواج است که اکنون به حدود ۳۰ سال برای مردان و نیز زنان رسیده است. به‌این‌ترتیب، تعداد سال‌های پیش از یائسگی که امکان باروری زنان در آن‌ها وجود دارد، کم می‌شود. علت دیگر برای افت نرخ زادوولد کاهش شدید نرخ ازدواج (تعداد ازدواج‌ها به‌ازای هر هزار نفر در سال) است. شاید کسی بگوید که نرخ ازدواج در اکثر کشورهای توسعه‌یافتۀ دیگر نیز نزول کرده‌اند، بدون آن‌که باعث افت فاجعه‌بار نرخ زادوولد شوند که در ژاپن رخ داده است، زیرا تولدهای بسیاری هست که به مادران غیرمتأهل ربط دارد (۴۰ درصد از کل تولدها در ایالات متحده، ۵۰ درصد در فرانسه و ۶۶ درصد در آیسلند) ولی در ژاپن که مادران غیرمتأهل فقط سهم ناچیزی از نوزادان (۲ درصد) را به‌دنیا می‌آورند چنان جبرانی عملاً وجود ندارد.

چرا ژاپنی‌ها روزبه‌روز بیش‌تر از ازدواج و بچه‌دارشدن دوری می‌کنند؟ ژاپنی‌ها در تحقیق پیمایشی در این زمینه، چند علت را ذکر کردند. علت اول، اقتصادی است: مجردماندن و زندگی‌کردن با والدین، ارزان‌تر و راحت‌تر از جداشدن از والدین، ازدواج و پرداخت هزینه‌های مسکن و فرزندان است. ازدواج‌کردن و مادرشدن، به‌ویژه از لحاظ اقتصادی، برای زنان فاجعه‌بار است، زیرا نگه‌داشتن یا به‌دست‌آوردن شغل را دشوار می‌سازد. علت دیگر، آزادی‌های مجردماندن است که به‌ویژه در مورد زنان صدق می‌کند، زیرا آنان دوست ندارند درنهایت ناچار به پذیرش مسئولیت خانوار و همسر، مراقبت از کودک و والدین سالمند خود و همسرشان شوند. دلیل دیگر، طرز فکر بسیاری از ژاپنی‌های امروزی، اعم از زن و مرد، به یکسان است که ازدواج را برای یک زندگی رضایت‌بخش «غیرضروری» می‌دانند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
بدهی دولت

حال بهتر است به‌جای موارد قوت، به مشکلات ژاپن بپردازیم. اگر از اقتصاددان‌ها بپرسیم که جدی‌ترین مشکل ژاپن چیست، ایشان احتمالاً «بدهی ملی هنگفت دولت» را ذکر می‌کنند. آن بدهی اکنون معادل ۲/۵ برابر GDP یا تولید ناخالص داخلی سالانه (ارزش تمام تولیدات ژاپن در یک سال) است. به‌عبارتی حتی اگر ژاپنی‌ها تمام درآمد و تلاش خود را برای بازپرداخت بدهی صرف کرده و برای خود هیچ چیز تولید نکنند، بازپرداخت آن بدهی ۲/۵ سال طول خواهد کشید. بدتر آن‌که بدهی مذکور با گذشت سال‌ها همواره افزایش یافته است. در مقام مقایسه هرچند محافظه‌کاران مالی در آمریکا بابت بدهی ملی ایالات متحده نگران هستند ولی بدهی ملی آمریکا «فقط» معادل یک سال تولید ناخالص داخلی‌اش است. یونان و اسپانیا دو کشور بدنام از لحاظ اوضاع اقتصادی هستند ولی نسبت بدهی به GDP در ژاپن در این لحظه که در حال نوشتن هستم، دو برابر یونان و چهار برابر اسپانیاست. بدهی دولت ژاپن معادل بدهی کل ۱۷ کشور حوزۀ یورو است که جمعیتی قریب به سه برابر ژاپن دارند.

چرا دولت ژاپن زیر چنین بار سنگینی مدت‌ها پیش فرو نپاشید؟ نخست آن‌که بخش اعظم آن بدهی در تملک بستانکاران خارجی نبوده، بلکه متعلق به صاحبان اوراق قرضه در ژاپن، کسب‌وکارهای ژاپنی، صندوق‌های بازنشستگی (که بسیاری از آن‌ها دولتی هستند) و بانک مرکزی ژاپن است که هیچ‌کدام به دولت ژاپن سخت نمی‌گیرند، برعکس بخش اعظم بدهی یونان در دست بستانکاران خارجی است که بر یونان سخت گرفته و آن کشور را در تنگنا گذاشته‌اند تا سیاست‌های مالی‌اش را تغییر دهد. ژاپن علی‌رغم تمامی بدهی دولت آن کشور به شهروندان ژاپنی یک کشور بستانکار خالص نسبت به سایر کشورها به شمار می‌رود، یعنی کشورهای دیگر به ژاپن بدهکار هستند. دوم آن‌که نرخ‌های بهره در ژاپن به‌خاطر سیاست‌های دولت در مقادیر اندک (کم‌تر از یک درصد) نگه داشته شده‌اند تا پرداختی‌های بهره‌ای دولت مهار شود. در نهایت، ژاپنی‌ها و نیز بستانکاران خارجی همچنان به‌قدری به توانایی دولت ژاپن در پرداخت بدهی‌هایش اعتماد دارند که به خرید اوراق قرضۀ دولت ژاپن ادامه می‌دهند. درواقع، مهم‌ترین روش پس‌انداز اشخاص و شرکت‌های ژاپنی خرید همین اوراق قرضه است. بااین‌حال، کسی نمی‌داند که آن بدهی‌ها چقدر می‌توانند افزایش یابند، به‌طوری که اعتماد بستانکاران زائل نشود و دولت به نکول گرفتار نگردد.

ولی اندازۀ بدهی دولت و اندازۀ جمعیت سالمند و بازنشستۀ ژاپن موجب می‌شود که علی‌رغم کم‌بودن نرخ‌های بهره ،مخارج تأمین اجتماعی و بهرۀ بدهی باعث مصرف‌شدن کل درآمد مالیاتی دولت شوند. به‌این‌ترتیب، منابع دولت برای سرمایه‌گذاری در آموزش، تحقیق و پیشرفت، زیرساخت‌ها و سایر حوزه‌های محرک رشد اقتصادی -که خود مایۀ تقویت درآمدهای مالیاتی هستند- کاهش می‌یابد. آن‌چه مشکل را وخیم‌تر می‌کند نرخ مالیات‌ها و در نتیجه درآمدهای دولت ژاپن است که در مقایسه با معیارهای جهان توسعه‌یافته نسبتاً اندک است. بدهی دولت عمدتاً در دست افراد مسن‌تر جامعه است که پول خود را به‌طور مستقیم (خرید اوراق قرضه) یا غیرمستقیم (دریافت مستمری از صندوق‌های بازنشستگی که به‌شدت اوراق قرضه دولتی را خریده‌اند)، سرمایه‌گذاری کرده‌اند. در حالی‌که در نهایت بهرۀ آن بدهی را عمدتاً ژاپنی‌های جوان‌تر می‌پردازند که هنوز کار کرده و مالیات می‌دهند. به‌این‌ترتیب، بدهی ژاپن عملاً نمایانگر نوعی پرداخت از ژاپنی‌های جوان‌تر به مسن‌تر است که نوعی تضاد بین‌نسلی و به رهن گذاشتن آیندۀ ژاپن محسوب می‌شود. آن رهن، روبه‌رشد است، زیرا جمعیت جوان ژاپن در حال کوچک‌شدن و جمعیت سالمندش در حال رشد است (ادامۀ بحث را بخوانید).

راه‌حل‌های ارائه‌شده برای کاهش بدهی دولت، شامل افزایش نرخ‌های مالیات، کاهش مخارج دولت و کاهش مستمری سالمندان است که همراه با سایر راه‌حل‌ها، همگی دردسرهایی نیز به‌همراه می‌آورند. به‌این‌ترتیب، بدهی دولت ژاپن یک مشکل بزرگ است که همه در ژاپن به‌رسمیت می‌شناسند، مدت‌هاست که وجود داشته است، سال‌هاست که وخیم‌تر شده است و هیچ اجماعی دربارۀ راه‌حل آن بدهی وجود ندارد.

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
نظام اقتصادی

ژاپن در حال حاضر سومین نظام اقتصادی دنیاست و همین اواخر بود که چین جای دوم را از ژاپن. گرفت ژاپن ۸ درصد تولید اقتصادی جهان را در دست دارد که تقریباً نصف بزرگ‌ترین نظام اقتصادی دنیا (ایالات متحده) و بیش از دو برابر انگلستان -از دیگر کشورهای سرشناس مولد در دنیا- است. تولید اقتصادی ملی به‌طورکلی حاصلضرب دو عدد است: تعداد مردم در یک کشور، ضرب در متوسط تولید به‌ازای هر نفر. تولید اقتصادی ژاپن بزرگ است، زیرا علاوه‌بر بزرگی جمعیت کشور (دومین کشور پرجمعیت پس از ایالات متحده در میان مردم‌سالاری‌های ثروتمند دنیا)، متوسط بهره‌وری فردی نیز در ژاپن زیاد است.

هرچند بدهی داخلی هنگفت ژاپن، بسیار جلب‌توجه می‌کند (که در ادامه به آن می‌پردازیم)، ژاپن بزرگ‌ترین کشور بستانکار دنیاست. ژاپن دومین ذخایر ارزهای خارجی دنیا را دارد و از لحاظ رتبۀ بزرگ‌ترین دارندۀ ذخایر دلار جهان با چین در رقابت است.

یک عامل مهن که موجب قدرت اقتصادی ژاپن شده است، مخارج فراوان برای «تحقیق و پیشرفت» (با علامت اختصاری R&D) برای انگیزش نوآوری است [که به‌اشتباه در فارسی تحقیق و توسعه گفته می‌شود!] سومین میزان مطلق سرمایه‌گذاری سالانه در تحقیق و پیشرفت -پس از چین و ایالات متحده که جمعیتی بسیار بزرگ‌تر دارند- به ژاپن تعلق دارد. از لحاظ نسبی ۳/۵ درصد تولید ناخالص داخلی ژاپن (GDP) به تحقیق و پیشرفت اختصاص داده می‌شود که تقریباً دو برابر ایالات متحده (فقط ۱/۸ درصد) و همچنان بسیار بیش از دو کشور دیگر یعنی آلمان (۲/۹ درصد) و چین (۲ درصد) است که به‌خاطر سرمایه‌گذاری در تحقیق و پیشرفت شهرت دارند.

«گردهمایی اقتصادی جهانی» هر سال یک عدد معروف به «شاخص رقابت‌مندی جهانی» را برای هر کشور ارائه می‌کند که در برگیرندۀ یک دوجین عدد دیگر از عواملی است که بر بهره‌وری اقتصادی هر کشور اثر می‌گذارند. ژاپن سال‌هاست که باثبات قدم در میان ۱۰ کشور برتر در رتبه‌بندی این شاخص قرار داشته است، ژاپن سنگاپور و هنگ‌کنگ، تنها سه کشور غیراروپای غربی هستند که به همراه ایالات متحده در میان ۱۰ تای اول جای داشته‌اند. علل رتبۀ عالی ژاپن در این شاخص، شامل دو چیز است که به ذهن هر بازدیدکنندۀ غیرمتخصص از آن کشور خطور می‌کند: زیرساخت و شبکۀ حمل‌ونقل عالی ژاپن که شامل بهترین خطوط آهن جهان است؛ و نیروی کار سالم و بسیار تحصیل‌کرده، به‌ویژه در زمینۀ ریاضیات و علوم. سایر علل در آن فهرست طولانی شاید به‌سرعت به‌چشم نیایند ولی باز برای غیرژاپنی‌هایی که با ژاپن تجارت می‌کنند آشنا هستند. آن علل به‌ترتیب الفبایی [انگلیسی] و بدون آن‌که حسب اهمیت رتبه‌بندی شده باشند عبارت‌اند از: مهار کردن تورم؛ روابط تعاونی در میان نیروی کار یا کارکنان بازارهای داخلی به‌شدت رقابتی؛ مؤسسات پژوهشی بسیار کارآمد که دانشمندان و مهندسان بی‌شماری تربیت می‌کنند؛ بازار داخلی بزرگ؛ بیکاری اندک؛ تعداد ثبت اختراع سرانۀ سالانه به‌اندازه‌ای بیش از هر کشور دیگر؛ حمایت از حقوق مالکیت و حقوق مالکیت معنوی؛ جذب سریع فناوری؛ مصرف‌کنندگان و اهالی کسب‌وکار آگاه و فرهیخته و کارکنان آموزش‌دیده برای هر کسب‌وکار. قول می‌دهم که نخواهم از شما دربارۀ این فهرست پیچیده، امتحان بگیرم ولی پیام فوری این فهرست واضح است: علل متعددی وجود دارد که چرا کسب‌وکارهای ژاپنی در بازارهای جهانی رقابت‌مند هستند.

در آخر بهتر است از یک مشخصۀ نظام اقتصادی ژاپن که در دنیای امروز، مزایای فراوان به‌بار می‌آورد ولی شاید در آینده دردسرساز شود، غافل نمانیم. تنها دو کشوری که اندازۀ نظام اقتصادی‌شان از ژاپن بزرگ‌تر است، ایالات متحده و چین هستند ولی آن‌ها بخش بزرگی از بودجۀ خود را به مخارج نظامی تخصیص می‌دهند. ژاپن به لطف یک بند از قانون اساسی تحمیل‌شده توسط ایالات متحده در ۱۹۴۷ که اکنون بخش بزرگی از مردم ژاپن نیز بر آن صحه می‌گذارند و نیروهای مسلح ژاپن را در حداقل میزان ضروری نگه می‌دارد در هزینه‌های نظامی صرفه‌جویی می‌کند.

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

استرالیا: ما که هستیم؟
پایان استرالیای سفیدپوست

شاید از منظر استرالیایی‌ها چنین بنماید که هویت استرالیایی ناگهان و کاملاً در سال ۱۹۷۲، یعنی وقتی عوض شد که حزب کارگر استرالیا به رهبری نخست‌وزیر گوف ویتلم پس از ۲۳ سال دوباره به قدرت رسید. او در ۱۹ روز نخست از تصدی‌اش، حتی قبل از آن‌که کابینۀ جدید را منصوب کند، به‌همراه معاون خود، یک برنامۀ فشردۀ تغییر گزینشی را برای استرالیا در پیش گرفت که از لحاظ سرعت و جامعیت در دنیای امروز نظیر نداشته است. تغییرات ۱۹ روزۀ او شامل این موارد بود: پایان‌دادن به خدمت سربازی ملی؛ فراخواندن تمام سربازان استرالیایی از ویتنام؛ به‌رسمیت شناختن جمهوری خلق چین؛ اعلام استقلال برای پاپوا گینۀ نو که استرالیا به‌مدت بیش از نیم قرن اداره‌اش را با حکم «مجمع ملل» و سپس سازمان ملل انجام می‌داد؛ ممنوع‌کردن ورود تیم‌‌های خارجی ورزشی که بر اساس گزینش نژادی چیده شده بودند (قانونی که به‌طور ویژه همۀ تیم‌‌های ورزشی تمام‌سفیدپوست آفریقای جنوبی را هدف گرفته بود)؛ لغو نامزدی استرالیایی‌ها برای واردشدن در نظام افتخارات بریتانیایی (مقام شوالیه گری OBEs و KCMGs و غیره) و نشاندن یک نظام افتخارات استرالیایی به‌جای آن و ابطال رسمی سیاست استرالیای سفیدپوست. وقتی تمام اعضای کابینه ویتلم منصوب شدند، آن کابینه گام‌‌های بیش‌تری در راستای برنامۀ فشردۀ مزبور برداشت: کاهش سن رأی‌دهی به ۱۸ سال؛ افزایش حداقل دستمزد؛ اعطای حق نمایندگی به «قلمروی شمالی» و نیز «قلمروی پایتخت استرالیا» در سنای فدرال؛ تأسیس شورا‌های قانون‌گذاری در آن دو قلمرو؛ الزامی‌کردن اظهارنامۀ آثار زیست‌محیطی برای ساخت صنایع؛ افزایش مخارج برای بومیان؛ پرداخت برابر برای زنان؛ حق «طلاق بدون ارائۀ دلیل؛ یک طرح جامع بیمۀ درمان، تغییرات بزرگ در نظام آموزشی که شامل لغو شهریه‌‌های دانشگاهی، افزایش کمک مالی به مدارس و انتقال مسئولیت تأمین هزینه‌‌های آموزش عالی از ایالت‌ها به «جامعۀ مشترک‌المنافع استرالیا» می‌شد.

ویتلم به‌درستی اصلاحات خود را به‌مثابۀ به‌رسمیت‌شناختن آن‌چه قبلاً رخ داده است و نه یک انقلاب که از هیچ سر برآورده باشد، توصیف کرد. هویت بریتانیایی استرالیا درواقع اندک‌اندک ضعیف شده بود. سقوط سنگاپور در ۱۹۴۲ نخستین تکانۀ بزرگ بود، معاهدۀ امنیتی ANZUS نوعی به‌رسمیت‌شناختن اولیه و تهدید‌های کمونیستی در اروپای شرقی و ویتنام هم علائم خطر بودند ولی استرالیا مدت‌ها پس از سقوط سنگاپور، همچنان به بریتانیا نظر داشت و جانب بریتانیا را می‌گرفت. سربازان استرالیا در اواخر دهۀ ۱۹۴۰ در کنار سربازان بریتانیا در مالزی علیه شورشیان کمونیست و در اوایل دهۀ ۱۹۶۰ در بورنئوی مالزی علیه عوامل نفوذی کمونیست جنگیدند. استرالیا به بریتانیا اجازه داد که بمب‌‌های اتمی‌اش را در پایان دهۀ ۱۹۵۰ در صحرا‌های دورافتادۀ استرالیا آزمایش کند که درواقع کوششی برای باقی‌ماندن انگلستان به‌عنوان یک نیروی نظامی جهانی و مستقل از ایالات متحده بود. استرالیا از معدود کشور‌های حامی بریتانیا در حملۀ به‌شدت محکوم‌شده‌اش به مصر در بحران سوئز به سال ۱۹۵۶ بود. بازدید رئیس دربار بریتانیا -ملکه الیزابت- از استرالیا در سال ۱۹۵۴ با فوران فوق‌العادۀ احساسات طرف‌دار بریتانیا نزد مردم استرالیا روبرو شد: بیش از ۷۵ درصد استرالیایی‌ها به خیابان آمدند تا از او استقبال کنند. ولی بار دوم که ملکه الیزابت در ۱۹۶۵ -دو سال پس از نخستین درخواست عضویت بریتانیا در EEC- به استرالیا رفت، استرالیایی‌ها خیلی کم‌تر به او و بریتانیا رغبت داشتند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

ما پیوسته گمان می‌کردیم، اما اکنون می‌دانیم که رژیم استالینی، هرگز حکومتی «یک‌پارچه» نبود، بلکه «آگاهانه بر محور کارکردهای متداخل و دوگانه و متقارن ساخته شده بود»؛ و این ساخت بدقواره‌ی زشت، بر پایه‌ی اصل پیشوایی -یا همان «کیش شخصیت»- که در آلمان نازی می‌یابیم، استوار نگه داشته می‌شد، و شاخه‌ی اجرایی این حکومت ویژه، نه حزب، بلکه پلیس بود و «فعالیت‌های عملیاتی‌اش از طریق مجراهای حزبی تنظیم نمی‌شدند.» مردم کاملاً بی‌گناهی که رژیم، میلیون‌ها تن از آن‌ها را نابود کرده بود، همان مردمی که به‌اصطلاح بلشویکی «دشمنان عینی» که خوانده می‌شدند، می‌دانستند که «جنایت‌کارانی بدون ارتکاب جنایت» هستند. درست همین مردم متفاوت از دشمنان راستین رژیم پیشین -ترورکنندگان مأموران دولتی و بمب‌اندازان و راهزنان- بودند که با «انفعال کامل»، از خود واکنش نشان دادند، همان انفعالی که ما از روی الگوهای رفتاری قربانیان ارعاب نازی، به‌خوبی می‌شناسیم. هرگز در این‌باره شکی وجود نداشته است که «سیل نکوهش‌های متقابل»، طی تصفیه‌ی بزرگ، اگرچه برای رفاه اقتصادی و اجتماعی کشور مصیبت‌بار بود، اما، برای تقویت فرمانروای توتالیتر، بسیار مؤثر بود. ما تازه متوجه شده‌ایم که استالین، چگونه آگاهانه این «زنجيره‌ی شوم نکوهش‌های متقابل را به‌حرکت درمی‌آورد.» او در ۲۹ ژوئیه، رسماً اعلام کرد که خصلت جدایی‌ناپذیر هر بلشویک در شرایط کنونی، باید این باشد که بتواند دست‌کم یک «دشمن حزبی را تحت هر نامی بازشناسد.» طرح «راه‌حل نهایی» هیتلر، عملاً به‌معنای فرمان «تو باید بکشی»، به برگزیدگان حزب نازی بود. همچنان که استالین نیز فرمان «تو باید گواهی دروغین بدهی» را به‌عنوان دستورالعمل، برای همه‌ی اعضای حزب بلشویک مقرر کرده بود. یک نگاه به وضعیت عملی امور و سیر رویدادها در یک منطقه از کشور روسیه، کافی است تا هرگونه شک و شبهه درباره‌ی نادرستی نظریه‌ی اخیر را به یقین تبدیل کند، نظریه‌ای که بنابر آن، ارعاب دهه‌های دوم و سوم این قرن، «بهای سنگین رنجی» بود که صنعتی‌کردن و پیشرفت اقتصادی، بر کشور تحمیل کرده بود. ارعاب هرگز چنین پیشرفتی را به‌بار نیاورد. بهترین پیامد کولاک‌زدایی و اشتراکی‌کردن و تصفیه‌ی بزرگ، نه پیشرفت و نه صنعتی‌شدن سریع، بلکه قحطی و هرج‌ومرج در تولید مواد غذایی و کاهش جمعیت بود. پیامدهای این اقدامات، بحران همیشگی در کشاورزی، وقفه در رشد جمعیت و ناکامی در توسعه و آبادسازی سرزمین متروک سیبری بود. وانگهی، همچنان که آرشیو اسمولنسک به‌تفصیل نشان می‌دهد، شیوه‌های فرمانروایی استالین، همه‌ی آن کاردانی و تخصص فنی را که کشور پس از انقلاب اکتبر به‌دست آورده بود، نابود کرد. همه‌ی مواردی که گفته شد، «بهای سنگین» و باورنکردنی بود که برای گشودن درهای مشاغل دولتی و حزبی بر روی بخش‌هایی از جمعیت کشور، که علاوه‌بر عدم تخصص، «از نظر سیاسی نیز بی‌سواد» بودند، بر کشور تحميل شده بود (بهائی که تنها شامل رنج نبود. حقیقت این است که تاوان فرمانروایی توتالیتر، چه در آلمان و چه در روسیه، به‌حدی سنگین بوده است که هنوز به‌صورت کامل پرداخت نشده است).

📘 توتالیتاریسم
✍🏻 هانا آرنت
↔️ محسن ثلاثی

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

💍 الهام از ارباب حلقه‌ها؛ گاهی قهرمان یک هابیت کوچولو است.


من در حال حاضر به‌هیچ‌وجه فردی مذهبی نیستم؛ اما اگر می‌خواستم یک کتاب را به‌عنوان کتاب مقدس خودم انتخاب کنم، بدون شک کتاب «ارباب حلقه‌ها» را انتخاب می‌کردم. من یک پرستشگاه کوچک از کتاب‌های جی آر آر تالکین را در اتاقم دارم و حتی در سخت‌ترین لحظات کمپین، زمانی که میلوشویچ و دیوانگی ناشی از پاکسازی نژادی تمام اطراف ما را احاطه می‌کرد، به‌سراغ آن کتاب‌ها می‌رفتم و با خواندن جملات آن‌ها روحیه‌ی مضاعف می‌گرفتم. من بیشتر از همه عاشق یک بخش از کتاب بودم که در آن گالادریل به فرودو (هابیت) می‌گفت: «حتی کوچکترین موجودات هم می‌توانند مسیر حرکت آینده را تغییر دهند.»

من آن کلمات را برای مصریان بازگو کردم. سپس دوباره این کار را تکرار کردم. کاملاً مشخص بود که چرا مصری‌ها احساس می‌کردند که هیچ‌چیزی نیستند. از همان سال‌های نوجوانی به بچه‌ها گفته می‌شود که این قدرت و عظمت است که تاریخ را رقم می‌زند. روزنامه‌ها و مجلات در نمایش سابقه‌ی افراد قدرتمند و پولدار با هم رقابت می‌کنند و به‌نظر می‌رسد که مجریان تلویزیون همواره با نخبگانی که دنیا را ساخته‌اند در استودیوهایشان مصاحبه می‌کنند. در غرب، فرهنگ ما با ایلیاد (همراه با صحنه‌هایی از نوک پستان‌های سوراخ‌شده با نیزه‌ها و کلاه‌خودهای پرشده از خون) آغاز می‌شود و تا به امروز به‌عنوان یک مراسم سه‌هزارساله از خشونت، قهرمان‌پروری و پیروزی ادامه دارد. کمی به این موضوع فکر کنید: شما تابه‌حال چندین فیلم در مورد جنگ جهانی اول یا جنگ ویتنام دیده‌اید؟ من مطمئنم خیلی زیاد؛ اما سعی کنید تا فیلم‌های مهمی که در مورد جنبش‌های مسالمت‌آمیز ساخته شده‌اند را نام ببرید. بله، گاندی با بازی بن کینگزلی؛ میلک با بازی شان پن؛ به‌علاوه چند فیلم هم در مورد نلسون ماندلا؛ اما این تعداد زیاد نیست.

ما جنگاوران را تکریم می‌کنیم، اما آیا به‌راستی جنگاوران تاریخ را شکل داده‌اند؟ به این موضوع توجه کنید: مهم‌ترین دستاورد جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم بود و مهم‌ترین نتیجه‌ی جنگ جهانی دوم، جنگ سرد. بعد از آن هم جنگ کره، ویتنام، افغانستان، جنگ با تروریست‌ها و غیره؛ اما منفعت دنیا از مارتین لوترکینگ چه بود؟ حقوق مدنی و یک رئیس‌جمهور سیاه‌پوست در سال ۲۰۰۸. میراث جاودان گاندی چه بود؟ استقلال هند و پایان استعمارگرایی. یا اینکه دستاورد لیچ والسا، رهبر جنبش اتحاد لهستان در دهه‌ی ۸۰، چیست؟ پایان کمونیسم در اروپای شرقی. اصلاً لیچ والسا که بود؟ تنها یک تکنسین برق در کارخانه‌ی کشتی‌سازی در گَسنک؛ نمونه‌ای از یک هابیت.

من به مصری‌ها در مورد هاروی میلک، رهبر کشته‌شده‌ی حقوق همجنسگرایان، گفتم. او به اولین فرد همجنسگرای انتخاب‌شده در شورای شهر سانفرانسیسکو بدل شد و قبل از اینکه تصمیم بگیرد دیدگاه جامعه نسبت به همجنسگرایی را تغییر دهد یک فروشنده‌ی معمولی بود. هاروی یکی دیگر از نمونه‌های هابیت بود. زمانی که جین ژاکوب تصمیم گرفت تا در برابر رابرت موسس (قدرتمندترین مرد نیویورک که طرح دیوانه‌وار او برای ساخت یک بزرگراه عظیم‌الجثه در اطراف محله‌ی منهتن باعث نابودی شهر می‌شد) قد علم کند، به‌عنوان یک زن خانه‌دار جیغ‌جیغو و دیوانه مسخره شد. ژاکوب هم یک هابیت بود، زیرا توانسته بود بدون داشتن حتی یک مدرک دانشگاهی موجب تغییری اساسی در حوزه‌ی برنامه‌ریزی شهری شود.

هیچ‌کدام از این افراد از طبقه‌ی نخبه‌ی جامعه نمی‌آمدند و اگر قرار بود تا شما یک قالب برای ساخت یک مجسمه‌ی برنزی به‌منظور قرارگرفتن در میدان شهر بسازید، هیچ‌کدام از آن‌ها را انتخاب نمی‌کردید؛ اما این افراد دنیای بزرگ را به جلو بردند. بااین‌حال تنها هابیت‌ها نمی‌توانند مسیر حرکت آینده را تغییر دهند، من قول می‌دهم که مصری‌ها هم می‌توانند. این اتفاق در بلگراد رخ داد، پس می‌تواند در مصر هم به‌وقوع بپیوندد.

📘 طرحی برای انقلاب
✍🏻 سردیا پوپویچ
↔️ یه بنده‌ی بی‌خدا

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

باز هم سگ‌ها

حال که سرانجام به مبحثِ انتخابِ طبیعی رسیدیم، می‌توانیم به مثالِ سگ‌ها بازگردیم و درس‌هایِ مهمِ دیگری از آن بیاموزیم. گفته بودم که سگ‌ها گرگ‌هایِ اهلی‌شده‌اند، اما، به کمکِ نظریه‌ای جالب، که باز هم رِیموند کوپینگِر آن را به روشن‌ترین شکل بیان کرده است، باید آن را تلطیف کنم. ایدۀ محوری این است که فرگشتِ سگ فقط در پیِ انتخابِ مصنوعی نبود. دستِ‌کم گرگ‌ها هم، با تطبیق‌دادنِ خود با زندگیِ انسان، نقشِ برابری در این مسئله داشتند. عمدۀ اهلی‌سازیِ سگ خوداهلی‌سازی (self-domestication)، نه به واسطۀ انتخابِ مصنوعی، بلکه به واسطۀ انتخابِ طبیعی، بوده است. مدت‌ها پیش از این که دستمان به تیشۀ انتخابِ مصنوعی برسد، انتخابِ طبیعی، از پیش، گرگ‌ها را، بدونِ هیچ مداخلۀ انسانی، به «سگ‌هایِ روستاییِ» خوداهلی‌شده بدل کرده بود. انسان‌ها تازه بعدها واردِ صحنه شدند و این سگ‌هایِ روستایی را، جداگانه و به طورِ گسترده، به نژادهایِ رنگارنگی تبدیل کردند که امروزه آذین‌بخشِ (اگر «آذین‌بخش» واژۀ مناسبی باشد) مسابقاتِ کرافتس (Crufts) و دیگر مسابقاتِ زیبایی (البته اگر «زیبایی» واژۀ مناسبی باشد) و دیگر دستاوردها <در اصلاحِ نژادِ> سگان است... بیشتر بخوانید

📘 باشکوه‌ترین نمایش روی زمین: شواهد فرگشت
✍🏻 ریچارد داوکینز
↔️ محمدکریم طهماسبی

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

در نظر بگیرید که شما با دوستانتان پوکر بازی می‌کنید. بازی برداشتن ۵ ورق است، لذا هر کدام از شماها با ۵ ورق شروع کرده، و بعد از آن انتخاب می‌کنید که تعداد خاصی از آن‌ها را زمین گذاشته و ورق‌های دیگری را بردارید. شما نمی‌توانید ورق‌های آن‌ها را ببینید، لذا برای شروع، شما هیچ ایده‌ای ندارید که چه دستی دارند، به‌جز این‌که می‌دانید که هیچ‌کدام از ورق‌های خاص دست شما را ندارند. اما، شما کاملاً بی‌اطلاع هم نیستید، و می‌دانید که بعضی از دست‌ها احتمال بیشتری از دست‌های دیگر دارند. دست اولی که یک جفت دارد، یا اصلاً هیچ جفتی ندارد، احتمال نسبتاً زیادی دارد؛ در اولین دست داشتن یک رنگ (۵ ورق از یک دست) خیلی نادر است. با در نظر گرفتن اعداد، یک دست با ۵ ورق بی‌نظم که دست "خالی" خواهد بود در حدود ۵۰ درصد دفعات است، یک زوج حدود ۴۲ درصد دفعات، و یک رنگ کمتر از ۰.۲ درصد موارد، لازم نیست که بقیه‌ی احتمالات ذکر شوند. این شانس‌های شروع را ضریب اعتبار پیشین (prior credences) می‌گویند. این‌ها ضریب‌های اعتباری هستند که شما در شروع بازی، قبل از این‌که چیز تازه‌ای یاد بگیرید، در ذهن دارید.

امّا بعداً اتفاقی می‌افتد: دوستتان تعداد خاصی از ورق‌ها را زمین می‌زند، و به همان تعداد ورق چانشینی برمی‌دارد. این اطلاع تازه‌ای است، و شما می‌توانید آن را مورد استفاده قرار داده تا ضریب اعتبارتان را به‌روز کنید. فرض بگیرید که دوستتان تصمیم بگیرد که فقط یک ورق بردارد. این امر درباره‌ی دست آن‌ها چه می‌گوید؟

بعید است که یک جفت داشته باشد؛ اگر داشت شاید سه ورق برمی‌داشت، تا شانسش را برای بهبود به سه یا چهار ورق از یک نوع اضافه کند. به همین منوال، اگر در شروع سه ورق از یک نوع داشت، احتمال زیاد دو ورق برمی‌داشت. امّا برداشتن یک ورق درخور این ایده است که او دو جفت یا چهار عدد از یک نوع دارد، که در این موارد می‌خواهد که هر چهار ورق مربوطه را نگه‌دارد. بعلاوه این امر تا حدی با داشتن چهار ورق از یک خال (به امید روکردن یک رنگ) یا چهار ورق پشت سرهم (به امید کامل‌کردن استریت) تطبیق می‌کند. چنین رفتارهای محتمل، به اندازه‌ی کافی مستدلانه، احتمال مسئله خوانده می‌شوند. با ترکیب ضریب اعتبار قبلی با احتمالات، ما به ضریب اعتبار به‌روزی برای این‌که دست اول دوستتان چی بوده، می‌رسیم. (معلوم‌کردن این امر که دستش شاید بعد از عهده‌ی آن بر نیاید.) چنین فرصت‌های به‌روزشده را طبیعتاً ضریب‌های اعتباری پسین (posterior credences) کامل‌شدن کشیدن ورق‌ها چیست کار بیشتری لازم دارد، ولی کاری نیست که یک پوکرباز خوب از می‌خوانند.

قضیّه‌ی بیز را می‌توان به‌عنوان نسخه‌ی کمی روش استنتاج فکر کرد که ما قبلاً آن را "قیاس" خواندیم. (قیاس تأکید بر یافتن "بهترین توضیح" دارد تا این‌که اطلاعات را مناسب کند، امّا ایده‌ها بطور روش‌شناسانه بسیار شبیه به هم هستند.) این روش اساس تمامی علم و فرم‌های دیگر استدلال تجربی است. این امر یک طرح جهانی برای تفکر درباره‌ی درجه‌ی باور را پیشنهاد می‌کند: یعنی با شروع از یک ضریب اعتبار پیشین، بر اساس احتمالی که این اطلاع با هر یک از احتمالات اولیه مطابقت دارد.

📘 تصویر بزرگ: درباره‌ی خاستگاه‌های حیات، معنی‌داشتن و خود جهان
✍🏻 شان کرول
↔️ تقی کیمیایی اسدی
📄 ص ۷۶-۷۷

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۳۲۵ تا ۳۴۵ (فصل ۴۰ تا ۴۲)
🔖 فایل شانزدهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۲۶۰تا ۲۹۶ (فصل ۳۳ تا ۳۶)
🔖 فایل چهاردهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیکان زمان

برای درک زمان بهتر است از فضا شروع کنیم. در این‌جا در سطح کره‌ی زمین، اگر شما فکر کنید که تفاوتی ذاتی بین جهات "بالا" و "پائین" وجود دارد، چیزی که در تار و پود طبیعت تنیده شده است، شما عفو خواهید شد. در واقعیت، تا آن‌جا که قوانین فیزیک در نظر باشند، تمامی جهت‌ها در فضا مساوی خلق شده‌اند. اگر شما یک فضانورد با شید، در حالی که مشغول یک فعالیت خارج از سفینه در لباس فضائیتان معلق هستید، متوجه تفاوتی بین یک جهت در فضا و هر جهت دیگری نخواهید شد. دلیلی که چرا تفکیک قابل توجهی بین بالا و پائین برای ما وجود دارد به علت ذات فضا نیست؛ علتش این است که ما در حوالی شیء بسیار تأثیرگزاری، یعنی کره‌ی زمین زندگی می‌کنیم... بیشتر بخوانید


📘 تصویر بزرگ: درباره‌ی خاستگاه‌های حیات، معنی‌داشتن و خود جهان
✍🏻 شان کرول
↔️ تقی کیمیایی اسدی
📄 ص ۶۳-۶۶

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۲۰۸ تا ۲۳۲ (فصل ۲۷ تا ۲۹)
🔖 فایل دوازدهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

جستجو برای علل و دلائل یکی از انگیزه‌های عمیقاً ریشه‌دوانده‌شده‌ی انسان‌هاست. ما مخلوقات تشخیص‌دهنده‌ی طرح‌ها هستیم، به‌سرعت در دهانه‌های کوه‌های مارس صورت‌هائی را می‌بینیم یا پیوندهائی بین محل زهره در آسمان و وضع زندگی عاشقانه‌مان پیدا می‌کنیم. نه‌تنها ما در جستجوی نظم و علت هستیم، بلکه عدالتخواه هم هستیم. در سال 1960 روان‌شناسی به نام ملوین لرنر (Melvin Lerner) بعد از مشاهده‌ی این امر که وقتی اتفاق شومی می‌افتد، مردم تمایل دارند که قربانیان بدبختی‌ها را سرزنش کنند، ایده‌ی "سفسطه‌ی دنیای عادلانه" را پیشنهاد کرد. برای آزمایش ایده‌اش، او و همکارش کرولین سیمونز (Carolyn Simmons) آزمایشاتی را انجام دادند که طی آن‌ها به افراد تصاویری را نشان دادند که در آن‌ها بنظر می‌رسید اشخاصی از اثرات شوک الکتریکی زجر می‌کشند. بعد از آن، تعداد زیادی از افراد مورد آزمایش - که هیچ اطلاعی از افرادی نداشتند که فرضاً شوک داده می‌شدند - قضاوت‌های سختی بر علیه آن‌ها کرده، شخصیتشان را سرزنش می‌کردند. هر چه که شوک خشن‌تر بنظر می‌آمد، افراد مورد آزمایش سخت‌گیرتر می‌شدند.

جستجو برای دلائلی که چرا اتفاقات می‌افتند به هیچ عنوان یک پیگرد غیرعاقلانه‌ای نیست. در بسیاری از زمینه‌های آشنا، اتفاقات "همین‌طوری" واقع نمی‌شوند. اگر شما در اطاقتان نشسته‌اید و یک توپ ناگهان از پنجره به داخل اطاق می‌افتد، عاقلانه است تا به بیرون نگاه کنید و انتظار داشته باشید تا ببینید که چند کودک در حال بازی هستند. نهنگ‌های غول‌پیکر خودبخود چندین کیلومتر در هوا هستی پیدا نمی‌کنند. بینش‌های آشنای ما درباره‌ی علت و معلول طی زمان‌های تحولی-تکاملی توسعه یافته‌اند چون که راهنمائی‌های کارآمدی برای فهم چگونگی کار واقعی جهان ارائه می‌دهند.

اشتباه در این است که این انتظار به اصل غیرقابل اغماضی ارتقاء یافته است. ما مشاهده می‌کنیم که اتفاقات پیش می‌آیند، و ما به آن‌ها دلائلی اطلاق می‌کنیم. نه‌تنها به اتفاقاتی که در منزل و سرنوشت‌های شخصی مردم می‌افتند بلکه سوق‌دادن تا بنیادهای هستی‌شناسی. اگر جهان شامل چیزهای مشخصی است و به طرق خاصی رفتار می‌کند، ما فکر می‌کنیم که، باید دلیلی داشته باشد که چرا این‌گونه است.

این اشتباه نامی دارد: اصل دلیل کافی (Principle of Sufficient Reason). این واژه توسط فیلسوف و ریاضیدان آلمانی گاتفرید لایبنیز ابداع شد، امّا ایده‌ی اساسی توسط متفکران زیادی از همه مهم‌تر باروخ اسپینوزا در قرن هفدهم پیش‌گوئی شده بود. یکی از راه‌های بیان آن این است:

اصل دلیل کافی:
برای هر واقعیت حقیقی، دلیلی وجود دارد که چرا این‌گونه است، و چرا بجای آن چیز دیگری این‌گونه نیست.
لایبنیز یک‌بار این را به‌صورت "هیچ چیزی بدون دلیل اتفاق نمی‌افتد" خلاصه کرد، که به‌طور قابل ملاحظه‌ای به قاعده‌ی کلی نزدیک است، و امروزه شما می‌توانید آن را به‌صورت نوشته یا برچسبی روی تی‌شرت و سپر اتوموبیلتان بچسبانید. (در عوض، امیلی مک داوول Emily McDowell طراح و نجات‌یافته از سرطان کارت‌های همدردی‌ای می‌فروشد که روی آن نوشته شده "لطفاً به من امکان دهید تا به نفر بعدی که به شما می‌گوید که همه‌ی اتفاقات به‌دلیلی واقع می‌شوند یک مشت بزنم.") لایبنیز تصدیق کرد که بعضی اوقات دلائل را فقط خدا می‌داند.

چرا کسی باور دارد که ما معمولاً، نه‌تنها دلائل را به چیزهائی که اتفاق می‌افتند نسبت می‌دهیم، بلکه به این امر باور داریم که هر حقیقت منفردی درباره‌ی جهان در ارتباط با دلیل خاصی است؟ بالاخره، یک شق واضح دیگری هم وجود دارد، که بعضی حقایق دلیلی در پشت سر دارند، امّا "حقایق" بی‌منطقی هم وجود دارند - چیزهائی که به‌سادگی حقیقت دارند، بدون این‌که هیچ شرح بیشتری برای آن‌ها ممکن باشد. ما چگونه قضاوت می‌کنیم که آیا حقایق غیرمنطقی جزئی از هستی‌شناسی اساسی جهان هستند؟

📘 تصویر بزرگ: درباره‌ی خاستگاه‌های حیات، معنی‌داشتن و خود جهان
✍🏻 شان کرول
↔️ تقی کیمیایی اسدی
📄 ص ۴۸-۵۰

📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۱۵۷ تا ۱۸۱ (فصل ۲۰ تا ۲۳)
🔖 فایل دهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

📘 تصویر بزرگ
✍ شان کرول
↔️ دکتر تقی کیمیایی اسدی
🎙 هنگامه حسینی
📄 از صفحه ۱۳۱ تا ۱۵۶ (فصل ۱۶ تا ۱۹)
🔖 فایل نهم از کل کتاب
📚 گروه کتابخوانی علمی
@SciBookReader

Читать полностью…
Subscribe to a channel