scibookreader | Unsorted

Telegram-канал scibookreader - کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

-

در این کانال گزیده‌هایی از کتب علمی و مرتبط به روشنگری علمی ارائه می‌شود. برای ارتباط و فرستادن مطالبی از کتب علمی به گروه کتابخوانی علمی بپیوندید: https://t.me/joinchat/AtGPR0K5wDHIQWUt-2hxZQ

Subscribe to a channel

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

دو نوع سنگواره

دانشمندان سنگواره‌ها را به‌منظور آگاهی از شیوه‌ی زندگی جانورانی که در روزگاران قدیم می‌زیستند، مطالعه می‌کنند. هم‌چنین، آن‌ها پی می‌برند که شیوه‌های حیات بر روی کره‌ی زمین چگونه طی گذشت زمان دگرگون شده است. سنگواره‌های اندامی بقایای پیکر گیاهان، حیوانات و سایر جانورانی هستند که در گذشته‌های بسیار دور می‌زیستند. قطعات استخوان‌های دایناسورها، دندان‌های کوسه‌ماهی و صدف‌های دریایی و همین‌طور بخش‌هایی از اندام‌های درختانی که تبدیل به سنگ شده‌اند و نقش برگ‌های گیاهان، همگی جزء سنگواره‌های اندامی به‌شمار می‌آیند. این قبیل سنگواره‌ها، ما را با نوع حیات در میلیون‌ها سال پیش آشنا می‌کنند.


دندان‌های سنگواره‌شده‌ی یک کوسه‌ماهی به ما نشان می‌دهد که کوسه‌ماهی‌ها از میلیون‌ها سال پیش بر روی کره‌ی زمین می‌زیسته‌اند.


یک دانشمند را در حال بررسی ردپای طویل‌ترین دایناسور جهان که در کشور «بولیوی» در آمریکای جنوبی کشف شده است، مشاهده می‌کنید.


سنگواره‌های اثری، ما را با شیوه‌ی زندگی جانوران در دوران قدیم آشنا می‌کنند. نشانه‌هایی از ردپای دایناسورها، مدفوع و فضولات و استفراغ جانوران، همگی در شمار سنگواره‌های اثری به‌شمار می‌آیند. هم‌چنین، نشانه‌هایی از رد دندان‌ها، سنگ‌های معده، تخم‌هایی که متولد نشده‌اند و آشیانه‌های جانوران قدیم، همگی جزء این نوع سنگواره‌ها هستند. سنگواره‌های اثری به ما کمک می‌کنند تا بدانیم که جانوران ماقبل تاریخ چگونه نقل‌مکان می‌کردند، چه چیزی می‌خوردند و چگونه از بچه‌هایشان مراقبت می‌کردند. بیش‌تر دانشمندان، هر دو نوع سنگواره را با هم مطالعه می‌کنند تا تصویر روشنی از حیات در روزگاران قدیم به‌دست آورند.


📓 چگونه یک استخوان تبدیل به سنگواره می‌شود؟ چگونه روی می‌دهد؟
✍🏿 ملیسا استوارت
🔛 مجید عتیق

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

درس‌ها، پرسش‌ها و چشم‌انداز
درس‌هایی برای آینده

از تاریخ چه می‌توان آموخت؟ این پرسش کلی می‌تواند به چند پرسش ویژه و جزئی‌تر بینجامد: از واکنش هفت کشور به بحران‌های آن‌ها در این کتاب چه می‌توان آموخت؟ یک پاسخ پوچ‌انگارانه از این قرار است که: هیچ! بسیاری از مورخان می‌گویند مسیر تاریخ چنان پیچیده است که برآیند متغیرهای بی‌شمار لجام‌گسیخته و تحولات پیش‌بینی‌ناپذیر بوده و به‌این‌ترتیب، ما نمی‌توانیم از گذشته درس بگیریم. مثلاً کسی می‌توانست در سال ۱۹۴۴ به‌درستی نقشۀ اروپای شرقی پس از پایان جنگ را پیش‌بینی کند؟ اگر ترورکنندۀ بالقوۀ هیتلر، یعنی کلوس ون اشتفن‌برگ، توانسته بود چمدان حاوی بمب ساعتی را در ۲۰ جولای ۱۹۴۴ حدود نیم متر نزدیک‌تر به هیتلر برساند و اگر هیتلر زخمی‌شدن در آن حادثه در ۲۰ جولای، یعنی وقتی ارتش شوروی هنوز به مرزهای آلمان نرسیده بود کشته می‌شد و قبل از تصرف برلین، کل اروپای شرقی و آلمان شرقی توسط ارتش شوروی نمی‌توانست در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ خودکشی کند، آن‌گاه نقشۀ اروپا [و پیش‌بینی آن] بسیار دشوارتر می‌شد.

بله، البته بسیاری موارد در تاریخ هست که پیش‌بینی نیست ولی دو گونه درس هست که می‌توان از تاریخ آموخت. قبل از آن بهتر است به‌عنوان زمینۀ بحث به درس‌های متناظر با آن در شناختن انسان‌های منفرد بپردازیم، زیرا (بازهم) شباهت‌هایی بین تاریخ ملل و زندگی تک‌تک افراد وجود دارد.

از سرگذشت زندگی و زندگی‌نامۀ هر فرد چه می‌توان آموخت؟ آیا افراد نیز مانند ملت‌ها بسیار پیچیده، بسیار متفاوت از یکدیگر و به‌شدت در معرض رخدادهای پیش‌بینی‌ناپذیری نیستند که پیش‌بینی رفتار یک شخص را بسیار دشوار می‌سازد، چه رسد به حدس‌زدن رفتار یک انسان از روی مشاهدۀ رفتار انسانی دیگر؟ البته که خیر! اکثر ما علی‌رغم دشواری‌های گفته‌شده، همچنان مفید می‌دانیم که بخش بزرگی از زندگی خودمان را به تلاش برای حدس‌زدن یا پیش‌بینی‌کردن رفتار آیندۀ احتمالی نزدیکان به خودمان بگذرانیم که مبتنی بر آشنایی ما با تاریخچۀ زندگی شخصی آنان است. علاوه‌بر این، کارآموزی در میان روان‌شناسان (و «مهلت‌های فردی» در میان بسیاری از افراد معمولی) ایشان را قادر می‌کند که تجربۀ رفتار افرادی را که می‌شناسند، تعمیم داده و به‌این‌ترتیب، رفتار افرادی را پیش‌بینی کنند که تازه با آنان برخورد کرده‌اند. به همین علت است که خواندن زندگی‌نامۀ اشخاص -حتی کسانی که هیچ‌گاه با ایشان سروکار نداشته‌ایم- آموزنده است و به مجموعۀ داده‌های ما برای درک رفتار انسان‌ها کمک می‌کند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی

🔚

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

درس‌ها، پرسش‌ها و چشم‌انداز
آیا بحران‌ها ضروری‌اند؟

آیا کشورها به بحران نیاز دارند تا برای اقدام‌کردن برانگیخته شوند؟ آیا کشورها هیچ‌گاه با پیشدستی نسبت به مشکلات اقدام می‌کنند؟ در بحران‌هایی که در این کتاب بررسی کردیم، هر دو نوع واکنش به این پرسش‌های متداول دیده می‌شود.

ژاپن در عصر میجی از پرداختن به خطر فزایندۀ غرب امتناع کرد تا این‌که ناچار شد به بازدید فرمانده پری از ژاپن واکنش نشان دهد. بااین‌حال، ژاپن از بازگشت میجی در ۱۸۶۸ به بعد، دیگر به تکانه‌های بزرگ بیرونی نیاز نداشت تا مایۀ انگیزش کشور برای اجرای برنامۀ فشردۀ تغییرات باشد: ژاپن به‌جای انفعال، تغییر خود را با پیشدستی نسبت به خطر فشارهای بیش‌تر از طرف غرب انجام داد.

فنلاند نیز به همین ترتیب به دغدغه‌های اتحاد جماهیر شوروی اعتنا نکرد تا بالأخره با حملۀ شوروی در ۱۹۳۹ ناچار به در نظرگرفتن آن نگرانی‌ها شد. ولی فنلاندی‌ها از ۱۹۴۴ به بعد دیگر نیاز به حملات شوروی نداشتند تا برانگیخته شوند؛ ایشان در عوض، سیاست خارجی خود را با هدف پیش‌بینی مداوم فشارهای شوروی و جلوگیری از آن فشارها تنظیم کردند.

سیاست‌های آلنده در شیلی، در واکنش به قطبی‌شدگی مزمن سیاسی شکل گرفت و ربطی به یک بحران ناگهانی نداشت، پس آلنده می‌توانست علاوه‌بر پیش‌بینی مشکلات آینده، به مشکلات جاری نیز رسیدگی کند. ولی نظامیان شیلی کودتای خود را در واکنش به چیزی اجرا‌ کردند که گمان می‌شد یک بحران حاد و ناشی از قصد علنی آلنده برای تبدیل‌کردن شیلی به یک کشور مارکسیست بود.

در اندونزی هر دو نوع واکنش وجود داشت. عوامل همدل با کمونیست‌ها در ارتش اندونزی کودتای خود را برای پیشدستی بر اقداماتی اجرا کردند که بیم داشتند از شورای ژنرال‌های ضد کمونیست سر بزند. بقیۀ ارتش اندونزی، آشکارا در واکنش به بحران کودتا در اول اکتبر ۱۹۶۵ واکنش نشان دادند. ولی دلایلی هست که گمان کنیم آن کودتا توسط نظامیان پیش‌بینی شده و ایشان برای پاسخ‌دادن به آن آمادگی داشتند.

آلمان پس از جنگ، دو مثال عالی از کشوری را نشان می‌دهد که با پیشدستی و نه با واکنش به بحران‌ها رسیدگی کرد. برنامۀ صدر اعظم کنراد آدنائر برای تشکیل «جامعۀ زغال‌سنگ و فولاد اروپا» و سپس تأسیس ساختارهای اقتصادی و سیاسی که منجر به تشکیل بازار مشترک اروپا و اتحادیۀ اروپا گردید، آشکارا با پیشدستی بر بحران و پیشگیری از رخداد آن اجرا شد (فصل ۱۱). آدنائر و سایر رهبران اروپایی پس از کابوس‌های جنگ جهانی دوم درصدد پیشگیری از جنگ جهانی سوم برآمدند و برای این هدف، اروپای غربی را به‌گونه‌ای یکپارچه ساختند که کشورهای غرب اروپا نخواهند و نتوانند که به یکدیگر حمله کنند. به همین ترتیب، سیاست شرقی ویلی برانت در واکنش به یک بحران فوری در اروپای شرقی تنظیم نشد (فصل ۶). برانت نیاز اضطراری به پذیرش آلمان شرقی و سایر دولت‌های کمونیست در اروپای شرقی نداشت و نیازی هم نبود که ازدست‌رفتن خاک آلمان شرقی را بپذیرد ولی او با پیش‌بینی‌کردن فرصت‌های آینده و ایجاد اوضاع باثبات برای اتحاد مجدد دو آلمان در هر زمان که ممکن شود، به آن سیاست روی آورد و درنهایت معلوم شد که اشتباه نکرده است.

امروزه ژاپن با هفت مشکل عمدۀ خود دست‌وپنجه نرم می‌کند، بدون آن‌که اقدام قاطعی برای رفع آن‌ها انجام دهد. آیا ژاپن همانند استرالیای پس از جنگ، موفق به حل‌وفصل این مشکلات خواهد شد، یا به یک بحران ناگهانی نیاز دارد که ژاپن را به اقدام قاطع وادارد؟ به همین ترتیب، ایالات متحده امروز نیز اقدام جدی برای واکنش به مشکلات بزرگ خود انجام نمی‌دهد و فقط با حمله به افغانستان به حمله به مرکز تجارت جهانی واکنش نشان داد و با ادعای فرضی وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق، به آن کشور حمله کرد... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

درس‌ها، پرسش‌ها و چشم‌انداز
عوامل پیش‌بینی‌کننده
(بخش ۱)

۱. اذعان به قرار‌داشتن در بحران
۲. پذیرفتن مسئولیت
۳. حصارسازی و تغییر گزینشی
۴. کمک‌گرفتن از سایر کشورها
۵. توسل به سایر کشورها به‌عنوان الگو
۶. هویت ملی

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی دنیا چیست؟
نابرابری

متوسط سرانۀ مصرف منابعی از قبیل نفت خام و فلزات و متوسط سرانۀ تولید پسماندهایی از قبیل پلاستیک‌ها و گازهای گلخانه‌ای در کشورهای جهان اول حدود ۳۲ برابر کشورهای در حال توسعه است. مثلاً هر آمریکایی، سالانه به‌طور متوسط حدود ۳۲ برابر یک شهروند معمولی در یک کشور فقیر بنزین مصرف کرده و ۳۲ برابر ضایعات پلاستیکی و دی‌اکسید کربن تولید می‌کند. این ضریب ۳۲برابری عواقب جدی در رفتار مردم در کشورهای در حال توسعه دارد و پیامدهایی نیز برای آیندۀ پیش روی ما خواهد داشت. این پیامدها آخرین مجموعه از مشکلاتی است که من تهدیدکنندۀ تمدن و نیز گونۀ انسانی می‌دانم.

برای پی‌بردن به این عواقب، بهتر است به نگرانی‌ها دربارۀ جمعیت جهان بیندیشیم. جمعیت انسان‌ها اکنون بیش از ۷/۵ میلیارد نفر است و شاید تا میانۀ این قرن به ۹ میلیارد برسد. بسیاری از افراد، چند دهه قبل از این، جمعیت را «بزرگ‌ترین» مشکل پیش روی جوامع انسانی می‌دانستند.

ولی از آن زمان تا امروز دریافته‌ایم که جمعیت فقط یکی از دو عاملی است که حاصلضرب آن‌ها اهمیت دارد. آن حاصلضرب درواقع، کل مصرف جهانی است که مجموع مصارف محلی (در تمام جهان) بوده و مساوی با حاصلضرب دو جمله است: جمعیت محلّی (تعداد افراد) ضرب در میانگین مصرف محلی برای هر فرد.

جمعیت فقط وقتی دردسرساز است که مردم به تولید و مصرف مشغول باشند. اگر اکثریت جمعیت ۷/۵ میلیاردی جهان در یک سردخانه نگه داشته می‌شدند و سوخت‌وساز یا مصرف ایشان متوقف می‌شد مردم با مشکل منابع روبه‌رو نبودند. جهان اول شامل یک میلیارد نفر است که عمدتاً در آمریکای شمالی، اروپا، ژاپن و استرالیا زندگی کرده و متوسط سرانۀ مصرف آنان ۳۲ برابر کشورهای در حال توسعه است. اکثر ۶/۵ میلیارد انسان دیگر که دنیای در حال توسعه را تشکیل می‌دهند، نسبت مصرف سرانه‌ای کم‌تر از ۳۲ و اکثراً کم‌تر از یک دارند. این اعداد نشان می‌دهند که بخش عمدۀ منابع در جهان اول مصرف می‌شود.

بااین‌حال، برخی افراد فقط به جمعیت چسبیده‌اند. ایشان تذکر می‌دهند که کشورهایی مانند کنیا نرخ رشد جمعیت بیش از ۴ درصد در سال دارند و می‌گویند که این رشد جمعیت مشکل بزرگی است. ولی مشکل بسیار بزرگ‌تر برای کل دنیا، ما جمعیت ۳۳۰ میلیونی ایالات متحده هستیم که تعدادمان ۶/۶ برابر کنیایی‌هاست و هر کدام ۳۲ برابر یک شهروند کنیایی مصرف می‌کنیم. آن نسبت‌ها (۶/۶ به یک و ۳۲ به ۱) را درهم ضرب کنید تا دریابید که ایالات متحدۀ آمریکا منابع دنیا را به‌اندازۀ ۲۱۰ برابر کنیا مصرف می‌کند. مثال دیگر، جمعیت ۶۰ میلیونی ایتالیاست که منابع زمین را به اندازۀ ۲ برابر جمعیت یک میلیاردی کل قارۀ آفریقا مصرف می‌کند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی دنیا چیست؟
منابع انرژی بدیل

برخی از منابع انرژی بدیل مثلاً انرژی باد، خورشید، امواج، برق‌آبی و زمین‌گرمایی ظاهراً پایان‌ناپذیر هستند. تمام سایر منابع انرژی -جز امواج دریا- قبلاً «آزمون‌شده» هستند، یعنی به‌مدت طولانی در مقیاس بزرگ به‌کار رفته‌اند. مثلاً دانمارک مدت‌هاست که بخش بزرگی از انرژی الکتریکی خود را از توربین‌های بادی دریای شمال تأمین می‌کند و پایتخت آیسلند، یعنی ریکیاویک گرمایش خود را از انرژی زمین گرمایی تأمین می‌کند، در حالی‌که سدهای رودخانه‌ای بیش از یک قرن است که به‌طور گسترده در سراسر دنیا برای تولید برق به‌کار رفته‌اند.

البته هر یک از این منابع انرژی بدیل نیز معضلات خاصی دارد. تولید بزرگ‌مقیاس انرژی خورشیدی در وطن من، یعنی کالیفرنیای جنوبی، معمولاً مستلزم تبدیل‌کردن زیستگاه‌های آفتاب‌گیر بیابانی به محل استقرار صفحات خورشیدی است که برای جمعیت لاک‌پشت‌های در معرض خطر زیان‌بار است. توربین‌های بادی باعث کشته‌شدن پرندگان و خفاش‌ها شده، موجب ناخرسندی زمین‌دارهایی هستند که می‌گویند توربین‌ها چشم‌انداز ایشان را ضایع کرده‌اند. سدهای برق‌آبی روی رودخانه‌ها مانعی در مسیر مهاجرت ماهی‌ها هستند. اگر شیوه‌های دیگری برای تولید انرژی در دسترس قرار داشت که ارزان و در عین حال بی‌دردسر بود، بی‌تردید محل سکونت لاک‌پشت‌ها را خراب نکرده پرندگان و خفاش‌ها را نمی‌کشتیم؛ چشم‌انداز مردم را خراب نمی‌کردیم یا مسیر مهاجرت ماهیان را نمی‌بستیم ولی چنان که گفتیم جانشین‌های این انرژی‌ها، یعنی سوخت‌های فسیلی، نیز مشکلاتی از قبیل تغییرات آب‌وهوایی جهانی، بیماری‌های تنفسی و خسارت‌های ناشی از استخراج نفت خام و گاز را به همراه دارند. پس چون امکان انتخاب بین یک راه‌حل خوب و یک راه‌حل بد در دسترس ما نیست باید پرسید کدام‌یک از آن بدیل‌های زیان‌بار کم‌تر از همه زیان دارد؟... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی دنیا چیست؟
تغییرات آب‌وهوایی

مشکل جهانی بزرگ بعدی که در دهه‌های آتی زندگی ما را متاثر می‌کند تغییرات آب‌وهوایی جهانی است. تقریباً همۀ ما دربارۀ این تغییرات چیزهایی شنیده‌ایم ولی تغییرات آب‌وهوایی چنان پیچیده، گیج‌کننده و آمیخته با تناقض هستند که تعداد اندکی از مردم به جز کارشناسان آب‌وهوا به‌درستی آن‌ها را درک می‌کنند. بسیاری از افراد متنفّذ (شامل سیاستمداران آمریکایی) تغییرات آب‌وهوایی را به‌عنوان یک حقه نادیده می‌گیرند. من سعی می‌کنم با کمک یک نمودار، جریانی از زنجیرۀ علت‌ومعلول‌ها که به درد فهم توضیحات بعدی می‌خورد، این پدیده را هرچه واضح‌تر توضیح دهم.

شروع این دردسر به افزایش جمعیت انسان‌ها و میانگین آسیب هر انسان به دنیا (محیط زیست) مربوط است (مورد دوم به‌معنای میانگین مصرف منابعی از قبیل نفت و پسماندهایی از قبیل فاضلاب به‌ازای هر فرد در سال است). هر سه کمیتِ تعداد انسان‌ها، متوسط مصرف هر فرد از منابع و تولید پسماند در حال افزایش است. به‌این‌ترتیب، آسیب کلی انسان‌ها به دنیا روبه‌رشد است، زیرا کل آسیب‌ها معادل افزایش متوسط آسیب‌ها به‌ازای هر فرد، ضرب در تعداد روبه‌شد انسان‌هاست.

یکی از مهم‌ترین پسماندها، دی‌اکسید کربن است که به‌طور مداوم با تنفس حیوانات، از جمله خود ما تولید شده و در جو رها می‌گردد. بااین‌حال، از هنگام انقلاب صنعتی و انفجار جمعیت انسانی پس از آن انقلاب، آزاد‌شدن دی‌اکسید کربن طبیعی خیلی کم‌تر از تولید دی‌اکسید کربن به‌علت سوزاندن سوخت‌های فسیلی توسط انسان‌ها بوده است. گاز مهم بعدی که باعث تغییرات آب‌وهوایی می‌شود، متان است که در مقادیر کم‌تر در جو وجود دارد و اکنون کم‌تر از دی‌اکسید کربن مایۀ نگرانی است ولی ممکن است به‌خاطر «چرخۀ بازخورد تقویت‌کننده» مهم‌تر شود، یعنی گرمایش جهانی موجب آب‌شدن «زمین‌های همیشه یخ‌بسته» در قطب شمال می‌گردد که باعث آزاد‌شدن متان در لایه‌های زیر آن زمین‌ها، سپس به گرمایش بیش‌تر زمین و سپس به بیش‌تر آب‌شدن زمین‌های همیشه یخ‌بسته منجر گشته، متان بیش‌تری را آزاد می‌کند و به همین ترتیب الی آخر... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ «سایر» مشکلات
چارچوب بحران

این دو فصل دربارۀ ایالات متحده را با گزارشی از موارد قوت کشورم آغاز کردم. سپس گفتم جدی‌ترین مشکلاتی که به‌نظر من در حال شکل‌گیری هستند، کدامند. حال بهتر است این دو فصل را با بررسی آن مشکلات در چارچوب این کتاب، یعنی «بحران و تغییر» به پایان ببرم.

از یک دوجین متغیر پیش‌بینی‌کننده که در جدول ۲.۱ آورده‌ام، کدام‌یک مایۀ تسهیل و کدام‌یک مایۀ دردسر برای حل‌کردن مشکلات آتی کشور از طریق انتخاب تغییرات گزینشی هستند؟ انگیزۀ من از کاربرد این چارچوب برای ایالات متحده صرفاً علاقۀ دانشگاهی نیست، بلکه امید به یافتن برخی راهنمایی‌ها برای آمریکایی‌ها در حل‌کردن مشکلات است. اگر بتوانیم عواملی را که مانع راه‌یافتن راه‌حل‌ها هستند به‌درستی بشناسیم، آن آگاهی به ما کمک می‌کند که توجه خود را بر یافتن شیوه‌های رفع آن موانع متمرکز سازیم.

عواملی که به‌نفع دستاوردهای مطلوب عمل می‌کنند، مزایای مادی یا تا اندازه‌ای مادی و مزایای فرهنگی هستند. یک دسته از مزایای مادی شامل مزیت جمعیتی یعنی داشتن جمعیت بزرگ؛ مزایای جغرافیایی یعنی پهناوربودن؛ مزایای سیاسی به‌خاطر مردم‌سالاری فدرال، تسلّط غیرنظامیان بر نظامیان و فساد نسبتاً کم؛ و مزایای تاریخی فرصت‌های فردی، سرمایه‌گذاری‌های دولت و پذیرفتن مهاجران است. این‌ها علل اصلی هستند که ایالات متحده را مدت‌های مدید به قدرتمندترین و بزرگ‌ترین نظام اقتصادی تبدیل کرده‌اند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ «سایر» مشکلات
چه ایرادی دارد؟

اگر بدیهی بدانیم که نابرابری یک معضل اخلاقی بزرگ است و برای فقرا غم‌انگیز است که فقیر باشند، آن وضعیت چه ایرادی دارد؟ آیا این نابرابری به‌مثابۀ یک مشکل اقتصادی و امنیتی برای کل ایالات متحده نیز هست؟ آیا نابرابری هیچ آسیبی به آمریکایی‌های مرفه خواهد زد که در میان انبوه فقرا زندگی می‌کنند؟

به زحمت توانستم قلم خود را برای طرح پرسش دربارۀ «آسیب‌رساندن» بلغزانم. آیا معضل اخلاقی به‌تنهایی کافی نیست که برای نابرابری دغدغه به خرج دهیم؟ متأسفانه خیر. واقعیت تلخ از این قرار است که مردم علاوه‌بر ملاحظات اخلاقی، با خودخواهی نیز برانگیخته می‌شوند. بسیاری از آمریکایی‌های مرفه اگر درک کنند که نابرابری علاوه‌بر یک معضل اخلاقی انتزاعی به خود ایشان نیز آسیب می‌زند، بیش‌تر دغدغۀ نابرابری را در پیش خواهند گرفت.

من و همسرم یک پاسخ شخصی برای پرسش «چه ایرادی دارد؟» یافتیم. آن پاسخ در ۲۹ آوریل ۱۹۹۲ پس از رسیدن به یک هتل در شیکاگو برای شرکت در یک همایش و پس از پرواز با هواپیما از لس‌آنجلس پیدا شد، در حالی‌که ناچار شده بودیم فرزندانمان را به یک پرستار بچه بسپاریم. وقتی در تالار ورودی هتل به چند دوست برخوردیم، به ما گفتند «به اتاق خود در هتل بروید و تلویزیون را روشن کنید. چیزی خواهید دید که مطبوع نخواهد بود». ما به اتاق رفته، تلویزیون را روشن کردیم و صحنه‌های شورش لجام‌گسیخته، غارت، آتش‌سوزی و قتل را دیدیم (شورش‌های رادنیکینگ) که در مناطق اقلیت‌های فقیرنشین مرکز لس‌آنجلس رخ داده بود و داشت به محلات دیگر نیز سرایت می‌کرد. در آن لحظه، حساب کردیم که فرزندان ما در یک خودرو همراه با پرستار بچه از مدرسه به خانه می‌روند. چند ساعت دلهره‌آور را سپری کردیم تا بالاخره پرستار بچه‌ها به ما تلفن زد و گفت که او و بچه‌ها به سلامت به خانه رسیده‌اند. حداکثر کاری که نیروهای به‌شدت پرتعداد پلیس لس‌آنجلس توانستند برای حفاظت از نواحی ثروتمند شهر در برابر شورش‌ها انجام دهند، کشیدن نوارهای زرد پلاسیتکی مخصوص پلیس، برای بستن خیابان‌های اصلی بود.

دست‌بر قضا، شورشیان در آن شورش به مناطق ثروتمندتر حمله نکردند و در شورش‌های جدی قبلی در لس‌آنجلس، یعنی شورش‌های واتز، نیز چنان نشد. هر دو شورش کینگ و واتز شورش‌های نژادی و ناشی از تبعیض نژادی بودند که منجر به نابرابری اقتصادی و احساس ناامیدی شده بود. می‌توان مطمئن بود که در آینده شاهد شورش‌های بیش‌تر در لس‌آنجلس و سایر شهرهای ایالات متحده خواهیم بود. وقتی با نابرابری روزافزون، تداوم تبعیض نژادی و کاهش سیلان اجتماعی-اقتصادی روبه‌رو باشیم، آمریکایی‌های فقیر، به‌درستی درمی‌یابند که اکثر فرزندان ایشان از بخت اندک برای رسیدن به درآمد کافی یا حتی بهبود اندک در وضعیت اقتصادیشان برخوردار خواهند بود. ایالات متحده در آینده‌ای نه‌چندان دور با شورش‌های خیابانی شدیدی روبه‌رو خواهد شد که دیگر نوارهای پلاستیکی پلیس برای بازداشتن شورشی‌ها از تخلیۀ سرخوردگی‌هایشان بر سر آمریکایی‌های ثروتمند کفایت نخواهند کرد. در آن روز بسیاری از آمریکایی‌های مرفه پاسخ خودشان را برای این پرسش پیدا خواهند کرد: «آیا زندگی‌کردن آمریکایی‌های ثروتمند در میان انبوه فقرا آسیبی برای ثروتمندان به همراه دارد؟» یک پاسخ از این قرار است: بله، چنان وضعیتی به ناامنی شخصی می‌انجامد.

حتی آن آمریکایی‌های مرفه که در فاصله‌ای امن از شورش‌ها به سر می‌برند، پاسخی دیگر برای پرسش «چه ایرادی دارد؟» دریافت خواهند کرد که کم‌تر خشونت‌آمیز است ولی کماکان اثر چشمگیری بر وضع مالی و شیوۀ زندگی ایشان خواهد گذاشت. آن پاسخ شامل چیزی است که به‌نظر من آخرین مورد از چهار مشکل بنیادین پیش روی ایالات متحده در زمان حاضر است. پیامدهای اقتصادی، کاهش سرمایه‌گذاری در سرمایۀ انسانی کشور و سایر امور آن پیامدها را تمام آمریکایی‌ها، حتی ثروتمندان، احساس خواهند کرد.

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ «سایر» مشکلات
انتخابات

انتخابات جوهر هر نظام مردم‌سالار است. اگر در قانون اساسی یا قوانین یک کشور بر دولت مردم‌سالار تصریح شده باشد ولی شهروندان نتوانند یا نخواهند که رأی بدهند، چنان کشوری شایسته نیست که مردم‌سالاری نامیده شود. ایالات متحده با چنان قاعده‌ای به زحمت شایسته است که یک مردم‌سالاری نیم‌بند نام بگیرد. حدود نیمی از واجدان شرایط رأی‌دهی در ایالات متحده حتی در مهم‌ترین انتخابات، یعنی ریاست‌جمهوری رأی نمی‌دهند. در هر یک از چهار انتخابات گذشتۀ ریاست‌جمهوری، تعداد آمریکایی‌هایی که رأی ندادند به حدود ۱۰۰ میلیون می‌رسید. درصد شهروندانی که برای انتخابات کم‌اهمیت‌تر از ریاست‌جمهوری رأی نمی‌دهند حتی خیلی بیش‌تر است. مثلاً لس‌آنجلس (شهر من) یکی از کلان‌شهرهای ایالات متحده است و مهم‌ترین مقام رسمی انتخابی‌اش شهردار لس‌آنجلس است، بااین‌حال، در آخرین رأی‌گیری برای انتخاب شهردار، ۸۰ درصد ساکنان واجد شرایط رأی‌دهی در این شهر رأی ندادند.

برای بررسی تعداد شرکت‌کنندگان در انتخابات چند روش مختلف وجود دارد. یک روش همان «درصد» ساکنان یا شهروندانی است که سن ایشان برای رأی‌دادن کافی بوده است و رأی داده‌اند. معیار دیگر که به عدد بزرگ‌تری ختم می‌شود، درصد واجدان شرایط رأی‌دهی است که رأی داده‌اند. در ایالات متحده فقط ۹۲ درصد کسانی که سن ایشان برای رأی‌دادن کافی است واجد شرایط رأی‌دهی هستند و ۸ درصد دیگر را ساکنان خارجی (فاقد شهروندی)، زندانیان و محکومان و تبهکاران آزادشده از زندان تشکیل می‌دهند. معیار سوم که باز عدد بزرگتری را نشان می‌دهد، درصد رأی‌دهندگان «ثبت‌شده‌»ای است که رأی داده‌اند، زیرا تعداد کمی از واجد شرایط رأی‌دهی، به دلایلی که خواهم گفت، برای رأی‌دادن ثبت نمی‌شوند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ موارد قوت و بزرگ‌ترین مشکل
چرا؟

چرا این از کار افتادگی مصالحۀ سیاسی در دو دهۀ اخیر تسریع شده است؟ این از کار افتادگی علاوه‌بر آسیب‌هایی که دارد، «خودتقویت‌کننده» است، زیرا افرادی غیر از آنان را که ایدئولوژی غیرمصالحه‌آمیز دارند، نسبت به برعهده‌گرفتن خدمات دولتی به‌عنوان یک نمایندۀ انتخابی بی‌میل می‌کند. دو تن از دوستان من که سناتورهای باسابقه و محترمی هستند و اگر دوباره نامزد انتخابات می‌شدند، به احتمال زیاد در انتخابات پیروز می‌گشتند، تصمیم به بازنشستگی گرفتند، زیرا از حال و هوای سیاسی کنگره به‌شدت سرخورده بودند. گفتگوهای من با نمایندگان انتخاب‌شده و تجربۀ مردم از کنگره در مورد علل این روند، در کنار توضیح‌های ناشی از این تجربه‌ها، سه مورد زیر را آشکار می‌کند.

یکی از توضیحات، صعود نجومی هزینۀ تبلیغات انتخاباتی است که نقش حامیان مالی را مهم‌تر از گذشته کرده است. هرچند برخی از نامزدهای مناصب عالی‌رتبه موفق می‌شوند مخارج تبلیغات انتخاباتی خود را با زحمت از کمک‌های مالی خرد و بی‌شمار تأمین کنند، اکثر یا بسیاری از نامزدها ناچار به اتکا به تعداد اندکی از حامیان مالی بزرگ هستند. واضح است که حامیان مالی بزرگ به‌واسطۀ رسیدن به اهداف ویژۀ خود به نامزدها کمک می‌کنند و پول‌ها را به نامزدهایی می‌دهند که از چنان اهدافی حمایت کنند. آن حامیان، به نامزدهای میانه‌رو و اهل مصالحه پول نمی‌دهند. یکی از دوستان سرخورده‌ام پس از بازنشستگی در یک منصب سیاسی به‌مدت طولانی چنین برای من نوشت: «گمان می‌کنم که انحراف پول در نظام سیاسی و در زندگی شخصی ما، با فاصله‌ای زیاد، طاقت‌فرساترین مشکلی است که پیش روی ما قرار دارد. اکنون سیاست‌ها و سیاستمدارها را در مقیاسی بزرگ‌تر از سابق با پول می‌خرند... تکاپوی فراهم‌کردن پول سیاسی، باعث تلف‌شدن وقت، پول و شوروشوق کار‌کردن می‌شود... زمان‌بندی‌های سیاسی در برابر پول تسلیم می‌شوند، گفتمان سیاسی معیوب می‌گردد و سیاستمداران به‌خاطر رفت و برگشت دائمی به حوزه‌های انتخابی‌شان یکدیگر را نمی‌شناسند.»

آخرین نکته که در حرف‌های دوستم خواندید، دومین توضیح احتمالی است: رشد مسافرت‌های هوایی داخلی که اکنون ارتباط سریع بین واشنگتون و تمام ایالت‌ها را ممکن ساخته است... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ موارد قوت و بزرگ‌ترین مشکل
سایر مزایا

مزایای یکی به آخر که ذکر خواهم کرد، آشناترین مزایا هستند که اکثر آمریکایی‌ها حتی پیش از فکر‌کردن به مزایای جغرافیایی و سیاسی به آن‌ها اشاره می‌کنند. ایالات متحده حداقل تا همین اواخر با سیلان اجتماعی اقتصادی بسیار زیاد توصیف می‌شد. آرمان کشور ما و حقیقتِ از فرش به عرش رفتن، به‌معنای این است (بود) که افراد توانا و سخت‌کوش اگر در فقر زاده شده یا به فقر زاده شده یا به فقر دچار می‌شدند، می‌توانستند با سخت‌کوشی به ثروت برسند. آن آرمان یک مشوق بزرگ است که مردم را به سخت‌کوشی وامی‌دارد و نشان می‌دهد که ایالات متحده از بخش اعظم سرمایۀ انسانی بالقوه‌اش استفاده کرده است.

ایالات متحده از لحاظ سهولت برپا‌کردن کسب‌وکارهای موفق -حتی برای جوانان- شاخص است (به فهرست سرشناس شاملِ آمازون، اپل، فیس‌بوک، گوگل، مایکروسافت و شرکت‌های تازه‌وارد و کم‌تر سرشناس ولی با سودآوری فراوان دقت کنید).

ما سابقه‌ای دیرینه از سرمایه‌گذاری دولت‌های فدرال ایالتی و محلی و نیز سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در حوزۀ آموزش، زیرساخت‌ها، سرمایۀ انسانی، پژوهش و توسعه داریم (چین تازه همین اواخر در این زمینه‌ها از ایالات متحده پیشی گرفته است). به‌این‌ترتیب، ایالات متحده در تمام حوزه‌های مهم علمی از لحاظ مقالات منتشرشده یا جوایز نوبل، از مجموع کل کشورهای دیگر در جهان جلوتر است. نیمی از ۱۰ دانشگاه و موسسۀ برتر جهان ازلحاظ پژوهش‌های علمی آمریکایی هستند. ما به‌مدت حداقل یک‌ونیم قرن از لحاظ اختراعات فناوری و اقدامات نورآورانه در تولید کارخانه‌ای نسبت به دیگران از مزیت رقابتی بزرگ برخودار بوده‌ایم که از نمونه‌های عالی آن می‌توان به تولید انبوه قطعات تعویض‌پذیر تفنگ‌های سرپر توسط الی ویتنی؛ کارخانه‌های خط مونتاژ هنری فورد؛ هواپیماهای موتوردار برادران رایت؛ باتری ذخیرۀ انرژی قلیایی توماس ادیسون و حباب لامپ التهابی، دستگاه تصاویر متحرک و دستگاه آوانگار ادیسون؛ تلفن الکساندر گراهام بل و سپس ترانزیتسور در آزمایشگاه‌های تلفن بل؛ اعزام انسان به ماه؛ تلفن‌های همراه، اینترنت و ایمیل اشاره کرد.

مزیت آخر که این روزها بسیاری از آمریکایی‌ها آن را اصلاً مزیت نمی‌دانند، مهاجرت است. البته که مهاجرت دردسرهایی هم دارد که اکنون ذهن ما را به خود مشغول کرده است ولی حقیقت به ما می‌گوید که تمام آمریکایی‌های فعلی مهاجر یا از نوادگان مهاجران هستند. اکثر آمریکایی‌ها در چهار قرن گذشته به این‌جا آمده‌اند. مادربزرگ و پدربزرگ من در ۱۸۹۰ و ۱۹۰۴ مهاجرت کردند. حتی بومی‌های آمریکا از اخلاف مهاجرانی هستند که از ۱۳ هزار سال قبل به آمریکا آمدند.

برای پی‌بردن به مزایای چشمگیر یک جمعیت مهاجر، تصور کنید که جمعیت هر کشور را بتوانید به دو گروه تقسیم کنید: یکی که به‌طور میانگین شامل جوان‌ترین، سالم‌ترین، سرسخت‌ترین، خطرپذیرترین، سخت‌کوش‌ترین، جاه‌طلب‌ترین و نوآورترین افراد است و دیگری که سایر افراد را در بر می‌گیرد. گروه اول را به کشور دیگری کوچ دهید و بگذارید که گروه دوم در کشور مبداء باقی بماند. کوچ گزینشی خیلی شبیه به تصمیم به مهاجرت و دستاوردهای موفق مهاجرت است. پس تعجب‌آور نیست که بیش از یک‌سوم برندگان نوبل در ایالات متحده، متولدان خارج و بیش از نیمی از ایشان در زمرۀ مهاجران یا فرزندان مهاجران بوده‌اند، زیرا پژوهش‌های منجر به برنده‌شدن نوبل مستلزم همان مشخصه‌های سرسختی، خطرپذیری، سخت‌کوشی، جاه‌طلبی و نوآور‌بودن است. مهاجران و نوادگان ایشان همچنین در هنر، موسیقی، آشپزی و ورزش، سهم بزرگ و فراتر از نسبت جمعیتی‌شان دارند.

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ موارد قوت و بزرگ‌ترین مشکل
جغرافیا

ثروت اقتصادی و قدرت نظامی ایالات متحده تصادفی نبوده است. از جمله علل این برتری، به جز مزایای پنهاور‌بودن و پرجمعیت‌بودن که گفتیم، مزایای جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستند. اگر با خواندن این چند صفحه احساس می‌کنید که من متأثر از شور وطن‌پرستی به زیاده‌روی در توصیف مزیت‌های ایالات متحده مشغول شده‌ام، از قضاوت زودهنگام برحذر باشید، زیرا قدری جلوتر صفحات بیش‌تری را به مشکلات عظیم پیش روی آمریکایی‌ها اختصاص داده‌ام.

ما آمریکایی‌ها از لحاظ جغرافیایی خوش‌اقبال بوده‌ایم که به موهبت مستغلات عالی دسترس داریم. ۴۸ ایالت پایینی در کشور ما کاملاً در کمربند معتدل قرار دارند که مولدترین کمربند جهان برای کشاورزی و ایمن‌ترین از لحاظ سلامت عمومی است. هرچند چین نیز عمدتاً در همین کمربند قرار دارد، بخش اعظم جنوب چین نیمه‌استوایی بوده، قسمتی از آن به کمربند استوایی می‌رسد. مهم‌تر آن‌که بزرگ‌ترین و مرتفع‌ترین فلات جهان که ارزش اندک برای کشاورزی دارد، به‌علاوه منطقۀ پهناوری از کوه‌های بلند (شامل پنج قله از شش قلۀ مرتفع جهان) در چین واقع است که هیچ ارزش اقتصادی انسانی جز گردشگری، کوهنوردی و نیز یخچال‌های تأمین‌کنندۀ آب رودخانه‌ها ندارند.

خاک در مناطق معتدل به‌طورکلی حاصلخیزتر از مناطق استوایی است. این حاصلخیزی تا اندازه‌ای ناشی از یخچال‌های مرتفع عصر یخبندان است که بارها پیشروی و پسروی کرده‌اند و با ساییدن صخره‌ها موجب تولید یا آوردن خاک تازه شده‌اند. این رخداد علاوه‌بر آمریکای شمالی، در اوراسیای شمالی نیز دیده می‌شود و در حاصلخیزی خاک اوراسیا دخیل بوده است. البته تشکیل یخچال‌ها، به‌ویژه در آمریکای شمالی و به‌علت مشخصات جغرافیایی عجیب آن منطقه که در تمام قاره‌های جهان منحصربه‌فرد هستند سودمندتر بوده است. برای پی‌بردن به مشخصه‌های مذکور فقط به نقشه نگاه انداخته، شکل هر قاره را با یک نگاه برای خودتان توصیف کنید. خواهید گفت که آمریکای جنوبی و آفریقا هر دو در وسط پهن‌تر هستند و به‌طرف قطب جنوب باریک می‌شوند، در حالی‌که اوراسیا و استرالیا در هر دو انتهای عرض جغرافیایی بالایی پایینی پهن هستند ولی آمریکای شمالی شکل منحصربه‌فرد گوه‌مانند داشته، در قطب شمال پهن‌تر است و به‌طرف عرض‌های جغرافیایی پایین‌تر باریک می‌شود... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
چارچوب بحران

در پایان بد نیست ببینم که در چارچوب ۱۲ عامل پیش‌بینی‌کننده چه چیز پیش روی ژاپن است.می‌توان به‌عنوان یک فعالیت دانشگاهی محض بررسی کرد که آیا عوامل مذکور پیش‌بینی می‌کنند ژاپن در حل‌کردن مشکلات فعلی‌اش توفیق خواهد یافت یا خیر. بهتر از آن می‌توان بررسی کرد که آشنایی با آن عوامل پیش‌بینی‌کننده چگونه می‌تواند ژاپنی‌ها را در طراحی راه‌حل‌ها و رفع برخی موانع یاری کند که اکنون ژاپنی‌ها برای خود می‌تراشند.

یک دلیل خوش‌بینی توفیقات قبلی ژاپن در حل‌وفصل بحران‌هایش (عامل ۸ در جدول ۲.۱) است. ژاپن در دوران معاصر دو بار به توفیق بین‌المللی در ارزیابی مجدد و تغییر گزینشی دست یافته است. جدی‌ترین تغییرات از ۱۸۶۸ در عصر «بازگشت میجی» شروع شد. بازشدن اجباری درهای ژاپن توسط ناوگان فرمانده پری در سال ۱۸۵۳، کابوسی در ذهن ژاپنی‌ها به راه انداخت که نکند کشورشان مثل بسیاری از کشورهای غیراروپایی به تسخیر قدرت‌های استعمارگر اروپا درآید. ژاپن خود را با یک برنامۀ فشردۀ تغییر گزینشی نجات داد. آن کشور از انزوای بین‌المللی‌اش، از حکومت شوگان، از طبقۀ سامورایی و از نظام زمین‌داری‌اش دست برداشت. ژاپن به قانون اساسی، دولت متشکل از وزرا، ارتش ملی، صنعتی‌شدن، نظام بانک‌داری اروپایی، نظام نوین مدارس و تا حد زیادی به پوشش غذا و موسیقی غربی روی آورد. ژاپن در عین حال، امپراتور، زبان، نظام نگارش و بخش اعظم فرهنگ خود را حفظ کرد تا به‌این‌ترتیب، علاوه‌بر حفظ استقلال، به نخستین کشور غیرغربی تبدیل شود که از لحاظ ثروت و قدرت با غرب رقابت می‌کند. ژاپن پس از جنگ جهانی دوم نیز به تغییرات گزینشی بنیادین دیگری اقدام کرد: سنّت نظامی و باورهایش به الوهیت امپراتور را کنار گذاشت، مردم‌سالاری و قانون اساسی جدید را در پیش گرفت و نظام اقتصادی صادراتی را پدید آورد یا احیا کرد.

دیگر علت برای خوشبین‌بودن، سابقۀ صبر و توانایی برون‌رفت از ناکامی و شکست در ژاپن است (عامل ۹) که نخست‌وزیر سنگاپور (آقای لی کوان یو) هم -او که پیش‌تر از نقد او دربارۀ ژاپن نقل قول کردم- بر آن صحه می‌گذارد: «علی‌رغم تجربه‌هایی که در خلال اشغالگری ژاپن به چشم خود دیدم و با وجود مشخصه‌هایی در ژاپنی‌ها که دریافتم مایۀ ترس هستند، اکنون ژاپنی‌ها را به دیدۀ احترام و تحسین می‌نگرم. اتحاد گروهی، انضباط، هوشمندی، سختکوشی و میل به فداکردن خود برای ملت باعث می‌شود که ژاپنی‌ها به یک نیروی فوق‌العاده قدرتمند و مولد تبدیل شوند. ایشان که به فقر منابع طبیعی در کشورشان واقف هستند، همچنان به حداکثر تلاش برای نیل به دست‌نیافتنی‌ها ادامه خواهند داد. آنان به‌خاطر ارزش‌های فرهنگی که دارند تنها بازمانده‌ها پس از هر مصیبت هستند. ژاپنی‌ها گاه‌به‌گاه به فجایع طبیعی غیرمنتظره از قبیل زلزله، گردبادها و سونامی‌ها مبتلا می‌شوند ولی سپس آسیب‌های خود را ترمیم کرده، سرپا می‌ایستند و مشغول بازسازی می‌شوند... وقتی در سال ۱۹۹۶ از کوبه بازدید کردم، شگفت‌زده شدم که فقط یک‌ونیم سال پس از آن زلزلۀ مهیب زندگی چقدر سریع در آن‌جا به‌وضع عادی بازمی‌گشت. ایشان مصیبت زلزله را با خونسردی پذیرفته و نظم روزمرۀ جدیدی را برقرار کردند»... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
چین و کره

مشکل بزرگ و مغفول بعدی پس از مشکل مهاجرت، اثر رفتار ژاپنی‌ها با چینی‌ها و کره‌ای‌ها در زمان جنگ بر روابط فعلی ژاپن با آن کشورهاست. ژاپن قبل از جنگ جهانی دوم و در خلال جنگ، اقدامات وحشیانه‌ای نسبت به مردم سایر کشورهای آسیایی -به‌ویژه چین و کره- مرتکب شد. ژاپن پیش از اعلام «رسمی» جنگ در هفتم دسامبر ۱۹۴۱، یک جنگ تمام‌عیار اعلام‌نشده را از ۱۹۳۷ به بعد با چین شروع کرده بود. نظامیان ژاپنی در آن جنگ میلیون‌ها چینی را اغلب با روش‌های وحشیانه به قتل رساندند که شامل استفاده از زندانیان دست‌بستۀ چینی برای تمرین مهارت‌های سرنیزه و آبدیده‌کردن سربازان ژاپنی، قتل صدها هزار شهروند چینی در نانکینگ، از دسامبر ۱۹۳۷ تا ژانویۀ ۱۹۳۸ و قتل عدۀ کثیر دیگر به تلافی «شبیخون دولیتل» در آوریل ۱۹۴۲ بود. هرچند امروزه انکارکردن چنان جنایاتی در ژاپن شایع است، آن جنایت‌ها توسط خود چینی‌ها و ناظران خارجی و حتی با عکس‌هایی که خود سربازان ژاپنی گرفته‌اند در زمان وقوع مستند شده است. نمونه‌ای از ۴۰۰ عکس دربارۀ جنایات‌های ژاپنی‌ها را می‌توانید در کتابی با عنوان «انهدام نانکینگ: تاریخ انکارناپذیر به شهادت تصاویر» پیدا کنید، ژاپن کره را در ۱۹۱۰ به قلمرو خود ضمیمه کرد و مدارس کره را مجبور کرد در مدت ۳۵ سال اشغال ژاپنی‌ها به‌جای زبان کره‌ای از زبان ژاپنی استفاده کنند. شمار کثیری از زنان کره‌ای و غیرکره‌ای در شرق آسیا را در روسپی‌خانه‌های نظامی ژاپن به‌عنوان بردۀ جنسی به‌کار گرفتند و بسیاری از مردان کره‌ای به زور به‌عنوان کارگر بدون مزد، در ارتش ژاپن به بیگاری گرفته شدند.

به‌دلیل همان جنایت‌هاست که اکنون نفرت از ژاپن در چین و کره بیداد می‌کند. به‌نظر مردم چین و کره، ژاپنی‌ها به‌اندازۀ کافی به تصدیق عذرخواهی یا ابراز تأسف از وحشیگری‌های خود در زمان جنگ نپرداخته‌اند. جمعیت چین ۱۱ برابر ژاپن است، در حالی‌که مجموع جمعیت کره شمالی و جنوبی به کمی بیش از نصف جمعیت ژاپن می‌رسد. هر دو کشور چین و کره شمالی به سلاح هسته‌ای مجهز هستند. اکنون هر سه کشور چین، کره شمالی و جنوبی دارای ارتش‌های بزرگ و کاملاً مجهز هستند، در حالی‌که ارتش ژاپن به‌علت قانون اساسی تحمیلی از طرف ایالات متحده -که با روحیۀ صلح‌طلبی فعلی ژاپنی‌ها تأیید هم شده است- یک ارتش خرد است. کره شمالی گاهی موشک‌هایی را بر فراز آسمان ژاپن به پرواز در می‌آورد تا نشان دهد که توانایی رساندن آتش خود به ژاپن را دارد. بااین‌حال، ژاپن در مناقشه‌های ارضی با چین و کره جنوبی بر سر جزیره‌های بسیار کوچک غیرمسکونی، به بن‌بست رسیده است که فی‌نفسه ارزشی ندارند ولی از لحاظ وجود منابع ماهی، گاز و منابع طبیعی در محدودۀ دریایی‌شان مهم هستند. به‌نظر من، ترکیب این واقعیت‌ها به‌معنای خطرات بلندمدت بزرگ برای ژاپن است... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

نشانه‌های حیات در قدیم

در روزگاران قدیم، جهان ما مکانی کاملاً متفاوت بود. حیات فقط در اقیانوس‌ها وجود داشت و هیچ جانور یا گیاهی در خشکی زندگی نمی‌کرد. «ائوستنوپترون» به‌معنی «باله‌قوی» گونه‌ای ماهی بود که حدود ۳۸۵ میلیون سال پیش در دریا زندگی می‌کرد.


این نقاشی، انواع جانورانی را که بین ۳۰۰ تا ۷۰۰ میلیون سال پیش در اقیانوس‌های کره‌ی زمین می‌زیستند، نشان می‌دهد.

تنفس دوگانه
ائوستنوپترون امتیاز بزرگی بر سایر ماهی‌ها داشت و آن این بود که می‌توانست به دو شیوه تنفس کند. بیش‌تر وقت‌ها، ائوستنوپترون به‌وسیله‌ی آبشش‌هایش، اکسیژن محلول در آب را جذب و تنفس می‌کرد اما از طرف دیگر این ماهی مجهز به کیسه‌های هوایی بود که مانند شش عمل می‌کردند و به‌وسیله‌ی آن‌ها می‌توانست اکسیژن اضافی از هوا دریافت کند. همه‌ی جانوران، برای زنده‌ماندن و رشد‌کردن به اکسیژن احتیاج دارند.

آخرین ماهی ائوستنوپترون، میلیون‌ها سال قبل از بین رفت. نسل این نوع ماهی، مدت‌ها پیش از آن‌که حیات نخستین انسان‌ها بر روی زمین آغاز شود و همین‌طور مدت‌ها پیش از شروع عصر دایناسورها منقرض شد. اگر می‌خواهید بدانید که ماهی ائوستنوپترون چه شکل و شمایلی داشت، می‌توانید از یک موزه دیدن کنید. اما توقع نداشته باشید که در موزه، بدن کامل یک ماهی باله‌دار و پوشیده از فلس را ببینید. جسد یک حیوان، پس از میلیون‌ها سال می‌پوسد و از بین می‌رود و آن‌چه که از بقایای پیکرش باقی می‌ماند، سنگواره‌ها هستند که درواقع، تنها شواهد و نشانه‌های حیات قدیم آن‌ها می‌باشند.


ائوستنوپترون در همه‌ی اقیانوس‌های جهان می‌زیست. این سنگواره از پارک ملی «میگوئاشا» در ایالت «کبک»، کانادا، کشف شده است.


📓 چگونه یک استخوان تبدیل به سنگواره می‌شود؟ چگونه روی می‌دهد؟
✍🏿 ملیسا استوارت
🔛 مجید عتیق

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

درس‌ها، پرسش‌ها و چشم‌انداز
جایگاه رهبران در تاریخ

آیا رهبران تفاوتی ایجاد می‌کنند؟
پرسش دیگری که مردم اغلب در گفتگو با من دربارۀ بحران‌های ملی مطرح می‌کنند، یک بحث دیرینۀ تاریخی است که آیا رهبران ملی، اثر چشمگیری بر تاریخ می‌گذارند یا خیر، یا آیا تاریخ صرف‌نظر از رهبری که در یک برهۀ خاص در یک کشور حکومت کرده است، به همین شکل ساخته می‌شد یا نه. در یک سوی طیف، دیدگاه به‌اصطلاح «ابرمرد» از توماس کارلایل (مورخ انگلیسی، ۱۷۹۵ تا ۱۸۸۱) هست که ادعا کرد تاریخ با اقدامات مردان بزرگی از قبیل اولیور کرامول و فردریک کبیر شکل گرفته است. در آن‌سوی طیف هم نظر لئو تولستوی [نویسندۀ شهیر روس] وجود دارد که معتقد بود رهبران و ژنرال‌ها کم‌ترین تأثیر را بر مسیر تاریخ گذاشته‌اند. تولستوی برای اثبات نظر خود در رمان معروف «جنگ و صلح»، روایت‌هایی غیرواقعی از نبردهایی را به تصویر کشید که ژنرال‌ها در آن‌ها فرمان می‌دهند ولی فرمان ایشان از زمین تا آسمان با آن‌چه عملاً در میدان جنگ رخ می‌دهد، فرق دارد.

دیدگاهی که تاریخ را به جزئیات بی‌شمار و نه به سیاست‌ها و مسیر تصمیمات مردان بزرگ وابسته می‌داند اکنون در میان مورخان متداول است. ایشان اغلب استدلال می‌کنند که یک رهبر فقط وقتی تأثیرگذار است که سیاست‌هایش بازتابی از آرای هموطنان او باشد؛ به‌عبارتی سیاستمدارانی که در غیر این‌صورت عادی جلوه می‌کردند، از آن رو بزرگ به‌نظر می‌رسند که از فرصت‌های زمانۀ خود بهره‌برداری می‌کنند و بزرگی ایشان ربطی به خصلت‌های فردی ندارد. مثال‌هایی که اغلب از رؤسای جمهور ایالات متحده ذکر می‌شود، جیمز پولک و هری ترومن هستند؛ و رهبران، درواقع، می‌توانند از میان مجموعۀ گزینه‌های محدودی انتخاب کنند که با عوامل تاریخی دیگری تعیین می‌شوند. دیدگاهی که بین دیدگاه ابرمرد و دیدگاه «اهمیت‌نداشتن رهبران» قرار می‌گیرد، به‌خوبی در کار ماکس وبر -جامعه‌شناس آلمانی (۱۸۴۶ تا ۱۹۲۰)- دیده می‌شود که معتقد بود انواع خاصی از رهبران که به‌اصطلاح رهبران کاریزماتیک (دارای جاذبۀ جادویی) هستند گاهی می‌توانند در شرایط خاص بر روند تاریخ اثر بگذارند.

این بحث لاینحل باقی مانده است. هر مورخ تلاش می‌کند یک دیدگاه کلی پیشاتجربی را بر اساس یک اصل و نه یک روش معتبر برای ارزیابی شواهد در پیش بگیرد و آن دیدگاه را برای مطالعات موردی منفرد به‌کار ببرد. مثلاً تمام زندگی‌نامه‌های هیتلر باید شامل شرح رخدادهای اصلی تکراری زندگی او باشند ولی طرف‌داران دیدگاه ابرمرد، رخدادهای مذکور را طوری نقل می‌کنند که بگویند هیتلر یک رهبر به‌شدت کارآمد و اهریمنی بود که تحولاتی را در آلمان پدید آورد و آن تحولات با رهبری شخص دیگر، به‌شکلی متفاوت ظاهر می‌شد. مخالفان دیدگاه ابرمرد هم طوری همان رخدادها را شرح می‌دهند که هیتلر به‌مثابۀ انعکاس مشخصه‌های فراگیر در جامعۀ آلمان در زمان خودش تصویر شود. این اختلاف‌نظر را نمی‌توان با توسل به داستان‌سرایی و مطالعات موردی منفرد رفع کرد.

بنابراین، رویکرد امیدوارکنندۀ دیگری از تحلیل‌های اخیر حاصل شده است که تلفیقی از سه مشخصه است. نمونه‌ای بزرگ از رخدادهای تاریخی متعدد یا از تمام انواع مشخصی از رخدادها؛ استفاده از «آزمایش‌های طبیعی تاریخ» یعنی مقایسه‌کردن مسیرهای در غیر این‌صورت متفاوت تاریخی که در آن‌ها نگرانی خاصی وجود داشته یا نداشته است؛ و سنجش نتایج به‌صورت کمّی (مقداری). دو مقالۀ عالی از این نوع، توسط بنجامین جونز در دانشگاه نورث وسترن و بنجامین اولکن از مؤسسۀ فناوری ماساچوست منتشر شده است... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

درس‌ها، پرسش‌ها و چشم‌انداز
عوامل پیش‌بینی‌کننده
(بخش ۲)

۷. خودسنجی صادقانه
۸. تجربۀ تاریخی بحران‌های ملی قبلی
۹. صبر در برابر ناکامی‌های ملی
۱۰. انعطاف‌پذیری ملی برای هر موقعیت خاصّ
۱۱. ارزش‌های محوری ملی
۱۲. رهایی از قیود جغرافیایی سیاسی

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی دنیا چیست؟
چارچوب بحران

مواردی که گفتم بزرگ‌ترین مشکلاتی هستند که به‌نظر من کل جهان با آن‌ها روبه‌روست. ولی از منظر چارچوب بحران در این کتاب، کدام عوامل به‌نفع رفع این مشکلات هستند و کدام‌یک مانعی در مسیر حل مشکلات مذکور محسوب می‌شوند؟

کسی انکار نمی‌کند که ما با موانع مهیبی روبه‌رو هستیم. دنیا با شدتی بسیار بیش از موارد بحران‌های ملی در هفت کشور مورد بحث در این کتاب تلاش می‌کند تا مشکلاتی را رفع کند که ما را به مسیری ناشناخته کشانده‌اند و برای آن‌ها سابقه‌ای در گذشته وجود ندارد که راهنمای ما باشد. صرفاً فکر کنید که کل دنیا چقدر با یک کشور منفرد فرق دارد. کشورهایی که در این کتاب از آن‌ها سخن گفتیم، هویت ملی منسجم و تصدیق‌شده و ارزش‌های مشترک ملی داشته‌اند که آنان را از کشورهای دیگر -با هویت‌ها و ارزش‌های دیگر- متمایز کرده است. هفت کشور مورد بحث، گفتمان سیاسی دیرینۀ ملی و تاریخ ملی در غلبه بر بحران‌ها دارند که می‌تواند مایۀ الهام آن‌ها باشد. تمام کشورهای این کتاب کشورهای دوست و هم‌پیمان داشته‌اند که کمک مادی، مشورت و الگوهای اصلاح و انطباق در اختیار آن‌ها قرار داده‌اند.

ولی کل دنیا فاقد مزایای مذکور و سایر مزایای ملت‌هاست. ما با ساکنان یک سیارۀ دیگر در تماس نیستیم تا بتوانیم از ایشان کمک بگیریم (عامل ۴ در جدول ۲.۱) یا از دقت نظر در جامعۀ ایشان به الگوهایی برای پیدا‌کردن راه‌حل مشکلاتمان برسیم (عامل ۵). کل انسان‌های جهان یک هویت مشترک (عامل ۶) و ارزش‌های اساسی مشترک (عامل ۱۱) ندارند که در تضاد با هویت‌ها و ارزش‌های بسیار متنوع در سیارات دیگر قرار داشته باشد. ما برای نخستین بار در طول تاریخ با چالش‌های واقعاً جهانی روبه‌رو شده‌ایم؛ ما فاقد تجربۀ پیشین دربارۀ این‌گونه چالش‌ها هستیم (عامل ۸) و تجربه‌ای دربارۀ ناکامی در رفع آن‌ها نداشته‌ایم (عامل ۹). سابقۀ توفیق گذشتۀ ما در غلبه بر مشکلات جهانی بسیار اندک است: مجمع ملل و سازمان ملل متحد، نخستین دو مورد از تلاش‌های نهادی بودند و هرچند قدری به موفقیت رسیده‌اند، توفیقات آن‌ها به اندازه‌ای نبوده است که متناسب با مقیاس معظلات امروز جهان باشد. اذعان جهانی به بحران فعلی جهانی (عامل ۱) یا پذیرش مسئولیت در تمام جهان (عامل ۲) بابت مشکلات فعلی یا خودسنجی صادقانه در تمام دنیا (عامل ۷) وجود ندارد. آزادی انتخاب ما (عامل ۱۲) با قیود طاقت‌فرسا محدود شده است: تهی‌شدن ظاهراً محتوم منابع زمین، افزایش مقادیر دی‌اکسید کربن و مقیاس جهانی نابرابری، مجال اندکی برای آزمایش‌کردن و جولان‌دادن برای ما باقی می‌گذارد. تمام این حقایق تلخ در کنار یکدیگر موجب می‌شود که بسیاری از افراد، بدبین نسبت به دورنمای زندگی نوع بشر و آینده‌ای شایسته برای انسان‌ها به بدبینی و ناامیدی دچار شوند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی دنیا چیست؟
سایر منابع طبیعی

مشکلات مرتبط با تهی‌شدن منابع طبیعی را شرح دادیم و به معضل سوخت‌های فسیلی در چشم‌انداز بزرگ‌تر، یعنی در زمینۀ نیازهای انرژی انسان اشاره کردیم. حال بهتر است مختصری دربارۀ سایر دسته‌های منابع طبیعی مهم و امکان بالقوۀ دردسرآفرینی آن‌ها در آینده، بحث کنیم. دو دسته از آن منابع را هنگام اشاره به مشکلات ژاپن در این حوزه بررسی کردیم: جنگل‌ها که الوار، کاغذ و عوامل خطیر زیست‌شناختی از قبیل گرده‌افشان‌ها را برای ما فراهم می‌کنند؛ و شیلات (عمدتاً ماهی و صدف‌های اقیانوسی و سپس ماهیان دریاچه‌ها و رودخانه‌های آب شیرین) که بخش بزرگی از نیازهای رژیم پروتئینی انسان‌ها را تأمین می‌کنند. سایر دسته‌ها عبارت‌اند از: عناصر و مواد معدنی متنوع که در صنعت به‌کار می‌روند (آهن، آلومینیوم، مس، نیکل، سرب و غیره)؛ خاک حاصلخیز که برای کشاورزی و جنگل‌داری حیاتی است؛ آب شیرین و پاک برای آشامیدن، شستشو، کشاورزی، جنگل‌داری و صنعت و هوای پاک که همۀ ما زندگی خود را به آن وابسته‌ایم. این منابع مختلف از چهار جنبه با هم فرق دارند که برای درک امکان بالقوۀ دردسرهای آینده برای ما اهمیت دارد: تجدیدپذیری و مشکلات مدیریتی ناشی از آن؛ امکان بالقوۀ آن‌ها در ایجاد محدودیت برای جوامع انسانی؛ ابعاد بین‌المللی آن‌ها و رقابت بین‌المللی و حتی جنگ‌هایی که ممکن است به راه بیندازند.

نخست آن‌که منابع طبیعی از لحاظ تجدیدپذیری با هم فرق دارند. مواد معدنی نیز مانند سوخت‌های فسیلی غیرآلی (یعنی با منشأ غیرزیستی و تجدیدناپذیر) هستند. به‌عبارتی مواد معدنی دوباره خود را تولید نمی‌کنند یا بچه‌های مواد معدنی به دنیا نمی‌آورند؛ مقادیر مواد معدنی موجود که اکنون برای اهداف عملی در کرۀ زمین در دسترس ماست تا ابد همین است که هست ولی جنگل‌ها و شیلات، برخلاف مواد معدنی، در زمرۀ منابع زیست‌شناختی هستند: ماهی‌ها و درختان تولیدمثل می‌کنند بنابراین، ماهی‌ها و درختان را از لحاظ نظری و اغلب در حوزۀ عمل می‌توان به‌طور پایدار استفاده کرد و بهره‌برداری از آن‌ها را با نرخی کم‌تر از نرخ تولید ماهی‌ها و درختان جدید انجام داد، به‌طوری‌که جمعیت ماهیان و درختان در حد پایدار باقی مانده و حتی زیاد گردد. خاک حاصلخیز را نیز گرچه تا حد زیادی غیرآلی است و فقط تا اندازه‌ای منشأ زیستی دارد، می‌توان یک منبع تجدیدپذیر در نظر گرفت، زیرا هرچند با فعالیت‌های انسانی فرسایش پیدا می‌کند، می‌تواند دوباره با فعالیت کرم‌های خاکی و میکروارگانیسم‌ها تولید شود. آب شیرین تا اندازه‌ای غیرتجدیدپذیر است (مثلاً یک لایۀ آب‌زای نابودشده)، ولی قدری نیز تجدیدپذیر است، زیرا آب از سطح اقیانوس تبخیر شده و بارش باران در خشکی‌ها به تولید آب شیرین تازه می‌انجامد... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی دنیا چیست؟
سوخت‌های فسیلی

سومین دسته از مشکلات، علاوه‌بر سلاح‌های هسته‌ای و تغییرات آب‌وهوایی جهانی که جوامع انسانی در گوشه‌وکنار جهان در آینده را متاثر می‌کند، تهی‌شدن زمین از منابع طبیعی اساسی است. چنان کمبودی یکی از کلیشه‌های شناخته‌شدۀ دردسر است، زیرا برخی منابع (از قبیل الوار و آب) پیش از این محدودیت‌هایی را به برخی از جوامع تحمیل کرده و موجب اضمحلال آن‌ها گشتند. همچنین منابعی دیگر، به‌ویژه سوخت‌های فسیلی، مواد معدنی و زمین‌های حاصلخیر، حتی مایۀ تحریک به جنگ بوده‌اند. کمبود منابع قبل از این هم به تخریب جوامع انجامیده یا امروزه آتش جنگ را در دنیا شعله‌ور کرده است. بد نیست که یکی از مصادیق موضوع را قدری مفصل‌تر بررسی کنیم: سوخت‌های فسیلی که ما در درجۀ اول برای تأمین انرژی و سپس به‌عنوان مادۀ اصلی برای ساختن مواد شیمیایی در بسیاری از محصولات استفاده می‌کنیم (اصطلاح «سوخت‌های فسیلی» به‌معنای منابع سوختی هیدروکربنی است که میلیون‌ها سال قبل در جُبّۀ زمین تشکیل شده‌اند و شامل نفت خام، زغال‌سنگ، نفت شیل [در شن‌های آغشته به نفت] و گاز طبیعی هستند).

انسان‌ها برای تمام فعالیت‌های خود به انرژی نیاز دارند و ما به‌ویژه برای فعالیت‌های هنگفت حمل‌ونقل و جابه‌جایی کالاها، انرژی مصرف می‌کنیم. در خلال میلیون‌ها سال تطوّر انسان، قوای بدنی او یگانه منبع انرژی برای حمل‌ونقل و جابه‌جایی اجسام بود. انسان حدود ۱۰ هزار سال قبل شروع به اهلی‌کردن حیوانات درشت‌جثه و بهره‌برداری از آن‌ها برای کشیدن وسایل نقلیۀ حمل بارها و بالاکشیدن وزنه‌ها با استفاده از مجموعه قرقره‌ها و دنده‌ها کرد. سپس نوبت به انرژی باد رسید تا برای حرکت کشتی‌های بادبانی و (سپس) آسیاب‌های بادی به‌کار برود و نیروی آب نیز برای به‌حرکت درآوردن چرخ‌های آبی استفاده شد که به بلند‌کردن اجسام، آرد‌کردن غلات و ریسیدن نخ کمک می‌کرد. ولی امروزه، مهم‌ترین منبع انرژی ما -با فاصله‌ای زیاد- سوخت‌های فسیلی است، زیرا هزینۀ آن‌ها (آشکارا) کم‌تر است [در ادامه بیش‌تر خواهم گفت]، چگالی انرژی آن‌ها بیش‌تر است (میزان انرژی زیاد در واحد جرم سوخت‌های فسیلی نهفته است) و آن‌ها را می‌توان برای کاربرد به مکان‌های دیگر جابه‌جا کرد (برخلاف انرژی حیوانات، باد و آب که فقط در مکان‌های خاص در دسترس هستند یا می‌توان آن‌ها را حفظ کرد). به همین علت است که سوخت‌های فسیلی به مهم‌ترین محرک‌های جنگ و تعیین خط مشی سیاست خارجی در دورۀ معاصر تبدیل شده‌اند و بهترین مصادیق آن را می‌توان در نقش نفت در سیاست‌های ایالات متحده و بریتانیا در خاورمیانه و در ورود ژاپن به جنگ جهانی دوم مشاهده کرد.

انسان‌ها در دوران باستان، از مقادیر اندک نفت خام و زغال‌سنگ که در سطح زمین در دسترس بود، استفاده می‌کردند. بااین‌حال، مصرف بزرگ‌مقیاس این سوخت‌ها، تا قرن هجدهم، یعنی آغاز انقلاب صنعتی شروع نشده بود. بهره‌برداری از انواع مختلف سوخت‌های فسیلی و منابع مختلف آن‌ها به‌تدریج با گذر زمان تغییر کرد. نخستین سوخت‌های فسیلی آن‌هایی بودند که در سطح زمین یا نزدیک به سطح زمین در دسترس بوده و استخراج آن‌ها آسان، ارزان و با حداقل خسارت [به طبیعت] انجام می‌شد. وقتی آن منابع سهل‌الوصول تهی شدند، ما به منابعی روی آوردیم که در عمق بیش‌تر از زمین با دسترسی دشوارتر قرار داشته، استخراج آن‌ها پرهزینه‌تر و خسارت بارتر بود. به‌این‌ترتیب، نخستین کاربرد سوخت‌های فسیلی در مقیاس صنعتی در معادن کم‌عمق زغال‌سنگ روی داد که برای تأمین انرژی ماشین‌های بخار، ابتدا به‌منظور تلمبه‌کردن آب و سپس چرخاندن چرخ‌های دوار و (در قرن نوزدهم) به حرکت درآوردن کشتی‌های بخار و موتور لکوموتیوها استخراج می‌شد. پس از استخراج صنعتی زغال سنگ نوبت به استخراج نفت خام، نفت شیل و گاز طبیعی رسید. مثلاً نخستین چاه نفت یک چاه کم عمق بود که در ۱۵۸۹ در پنسیلوانیا حفر شد و پس از آن چاه‌های عمیق و عمیق‌تری حفر ‌شدند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی دنیا چیست؟
سلاح‌های هسته‌ای

انفجار بمب اتمی هیروشیما در ۶ آگوست ۱۹۴۵ باعث شد که ۱۰۰ هزار نفر انسان درجا کشته شده، هزاران نفر سپس به‌خاطر جراحت‌ها، سوختگی‌ها و پرتوهای رادیواکتیو جان دهند. جنگی که در آن هند و پاکستان، یا ایالات متحده و روسیه یا چین بخش اعظم زرادخانۀ هسته‌ای خود را به‌سمت یکدیگر نشانه بگیرند، در یک دم صدها میلیون نفر را خواهد کشت. بااین‌حال، پیامدهای تأخیری چنان جنگی برای دنیا خیلی بیش‌تر است. حتی اگر انفجار بمب‌های هسته‌ای به خاک هندوستان و پاکستان محدود گردد، آثار انفجار صدها سلاح هسته‌ای در سراسر جهان عیان می‌شود ، زیرا دود، دوده و غبار حاصل از هسته‌های آتشین انفجارها، تابش نور خورشید را هفته‌ها سد خواهد کرد، با کاهش شدید دما در سراسر کرۀ زمین، اوضاعی مانند زمستان را پدید می‌آورد، فتوسنتز گیاهان را قطع می‌کند به نابودی حیات گیاهی و جانوری و خرابی محصولات کشاورزی و قحطی فراگیر می‌انجامد. بدترین صحنه‌پردازی ممکن، «زمستان هسته‌ای» نام گرفته است که با مرگ اکثر انسان‌ها -نه‌فقط به‌علت گرسنگی بلکه از، سرما بیماری و تشعشعات رادیواکتیو- همراه می‌شود.

کاربرد سلاح‌های هسته‌ای تا امروز فقط به دو بمب در هیروشیما و ناکازاکی ختم شده است. از آن پس، بیم از یک جنگ هسته‌ای بزرگ‌مقیاس همواره پس‌زمینۀ زندگی من را تشکیل داده است. هرچند پایان جنگ سرد پس از سال ۱۹۹۰ در ابتدا زمینه‌های نگرانی از جنگ هسته‌ای را کم کرد، تحولات بعدی دوباره به افزایش خطر انجامیده‌اند. کدام صحنه‌پردازی‌ها می‌تواند به‌کاربرد سلاح‌های هسته‌ای ختم گردد؟... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ «سایر» مشکلات
سرمایه‌گذاری برای آینده

ضرورت سرمایه‌گذاری برای آینده -اعم از آیندۀ افراد یا یک کشور- امری واضح است. اگر کسی امروز ثروتمند باشد ولی بدون سرمایه‌گذاری‌کردن کنار پول‌هایش بنشیند یا آن‌ها را غلط سرمایه‌گذاری کند، دیر یا زود دیگر ثروتمند نخواهد بود. آیا نگرانی مشابهی برای ایالات متحدۀ امروز وجود دارد؟

شاید نخستین پاسخ چنین باشد: البته که خیر! بسیاری از مردم، سرمایه‌گذاری «خصوصی» در ایالات متحده را کلان، جسور، خلّاق و به‌شدت سودآور می‌دانند. به‌دست‌آوردن منابع مالی برای شروع یک کسب‌وکار و محک‌زدن امکانات بالقوۀ تجاری یک فکر بدیع، در ایالات متحده آسان‌تر از سایر نقاط دنیاست. نتیجۀ این وضعیت، ظهور شرکت‌هایی از قبیل مایکروسافت، فیس‌بوک، پیپل،اوبر و بسیاری از کسب‌وکارهای دیگر در ایالات متحده است که به‌تازگی تأسیس شده و از همان ابتدا در زمرۀ غول‌های جهانی درآمدند. به‌واسطۀ دوستانی که در کسب‌وکار سرمایۀ خطرپذیر هستند، به تجربۀ دست‌دوم در این زمینه رسیده و فهمیده‌ام که چرا کسب‌وکار خصوصی در ایالات متحده این‌قدر کامیاب بوده است. صندوق‌های سرمایۀ خطرپذیر می‌توانند میلیون‌ها یا صدها میلیون دلار پول جمع کنند که سپس بین سرمایه‌گذاری‌هایی در شرکت‌های تازه‌تأسیس نوپا تقسیم می‌شود. اکثر آن کسب‌وکارها شکست خواهند خورد ولی یک یا چند تای آن‌ها در چنان مقیاس بزرگی پا می‌گیرند که سود هنگفتی برای سرمایه‌گذاران اولیه به بار می‌آورد. فکرهایی که دوستان من در حوزۀ سرمایۀ خطرپذیر به سرمایه‌گذاری در آن‌ها پرداخته‌اند، به نسخه‌هایی از فناوری‌های مالی آشنا خلاصه نشده، بلکه فکرهای عجیب‌وغریب و پُرخطر را در بر می‌گیرد. سهولت دسترسی به منابع مالی برای سرمایه‌گذاری در شرکت‌های تازه‌تأسیس خصوصی، یکی از علل سلطۀ جهانی ایالات متحده در میان کسب‌وکارهای جدید جهانی با سرعت پیدایش انفجاری است.

برای شرح سهولت دسترسی به منابع، به هشت فکر تازه اشاره می‌کنم که چند سال قبل آن‌ها را دیوانگی و بسیار پرخطر می‌دانستم. دو تا از آن هشت فکر (که در دستۀ الف جای می‌دهم) اکنون موفق بوده و به ایجاد کسب‌وکارهایی به ارزش چند ده میلیارد دلار ختم شده‌اند؛ دو تای دیگر (دستۀ ب) حامیان ثروتمندی به خود جذب کرده ولی هنوز به‌درستی کار نمی‌کنند؛ عملی‌بودن دو تای بعدی (دستۀ ج) به اثبات رسیده و منابع سرمایۀ خطرپذیر نیز جذب شده است ولی آن‌ها هنوز کسب‌وکارهای بزرگی نیستند؛ و دو تای آخر (دستۀ د) حقه‌هایی هستند که خود من تازه به آن‌ها پی برده‌ام و هیچ سرمایه‌ای (تا جایی که می‌دانم) جذب نکرده‌اند. آن افکار عبارت‌اند از: ۱- یک دافع الکترومغناطیسی کوسه‌ها برای شناگران؛ ۲- یک قلاده برای سگ‌ها که فعالیت‌های سگ، وضعیت سلامتی و موقعیت او در سامانۀ GPS را با امواج الکترونیکی برای شما ارسال می‌کند؛ ۳- فناوری درون‌رحمی DNA که باعث می‌شود سگ شما بتواند یک توله‌روباه نقره‌ای با خز گرانب‌ها به‌دنیا بیاورد؛ ۴- یک رسانۀ اجتماعی که تصاویر و متون شما را آنلاین به‌اشتراک بگذارد ولی آن‌ها را به‌طور خودکار پس از ۲۴ ساعت یا کم‌تر، پاک کند؛ ۵- یک محفظه که درون یک لولۀ خلا انسان‌ها را با سرعت هواپیما جابه‌جا می‌کند؛ ۶- فناوری خاصی که در صورت ناچاربودن با آن می‌توانید یک اتاق را در خانۀ خود به غریبه‌ای اجاره دهید که هیچ‌گاه او را ندیده‌اید؛ ۷- یک فناوری برای منجمدسازی هرچه سریع‌تر بدن شما پس از مرگ، به‌گونه‌ای که روزی در آینده وقتی پزشکان دریافتند چگونه می‌توانند بیماری منجر به مرگ شما را درمان کنند، بتوان شما را به حیات بازگرداند؛ و ۸- یک مادۀ شیمیایی که وقتی روی پوستتان بپاشید، می‌توانید ۱۵ دقیقه زیر آب «نفس بکشد»... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ «سایر» مشکلات
نابرابری و عدم سیلان

مشکل بنیادی بعدی، نابرابری است. بد نیست قدری دربارۀ نظر آمریکایی‌ها دربارۀ برابری و نابرابری و چگونگی اندازه‌گیری نابرابری و رتبه‌بندی ایالات متحده از لحاظ نابرابری و سیلان اجتماعی-اقتصادی در مقایسه با سایر مردم‌سالاری‌های بزرگ صحبت کنیم. بهتر است بحث کنیم که اگر نابرابری زیاد است، چه ایرادی دارد؟ یعنی اگر معلوم شده است که بسیاری از آمریکایی‌ها واقعاً فقیر و محکوم به فقیرماندن هستند، البته که چنان وضعیتی برای خود ایشان به‌عنوان یک فرد بسیار غم‌انگیز است، ولی آیا برای آمریکایی‌های ثروتمند و کل کشور نیز غم‌انگیز محسوب می‌شود؟

وقتی از آمریکایی‌ها دربارۀ برابری یا نابرابری در ایالات متحده سؤال می‌پرسند، محتمل است که ایشان برابری را یکی از ارزش‌های اساسی ایالات متحده بدانند که سال‌ها قبل در دومین جملۀ اعلامیۀ استقلال در ۱۷۷۶ نیز تصریح شده است: «ما این حقایق را بدیهی می‌دانیم که تمام مردان و زنان برابر آفریده شده‌اند...». بااین‌حال، توجه کنید که در آن اعلامیه گفته نشده است تمام مردان (و امروز همچنین تمام زنان) عملاً برابر «هستند» یا شایستۀ داشتن درآمدهای برابر هستند. در عوض، در آن اعلامیه سپس صرفاً گفته شده است که تمام مردان از حقوق ویژۀ لاینفک یا واگذارناشدنی برخوردارند.

بااین‌حال، حتی همان گفتۀ عادی هم بر اساس استانداردهای جهانی در سال ۱۷۷۶، دستاورد بزرگی بود، زیرا در آن زمان کشاورزان خرده‌پا، اصیل‌زاده‌ها و روحانیون در اروپا، حقوق قانونی مختلفی داشتند و اگر کارشان به دادگاه می‌کشید، هریک در دادگاه جداگانه‌ای محاکمه می‌شد. بنابراین، اعلامیۀ استقلال واقعاً برابری حقوقی را حداقل از لحاظ نظری به‌عنوان یکی از ارزش‌های اساسی ایالات متحده تثبیت کرد ولی حقیقتِ نابرابری «اقتصادی» در ایالات متحده چیست؟... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ موارد قوت و بزرگ‌ترین مشکل
سایر قطبی‌شدگی‌ها

البته حتی بسط‌دادن پرسش قطبی‌شدگی امروزی در سیاست ایالات متحده -یعنی کشاندن بحث از دیگاه‌های قطبی‌شدۀ سیاستمداران به دیدگاه‌های قطبی‌شدۀ کلیۀ رأی‌دهندگان- همچنان خیلی تنگ‌اندیشانه است، زیرا چارچوب بحث قطبی‌شدن را در حوزۀ سیاست نگه می‌دارد، درحالی‌که این پدیده بسیار دامنه‌دارتر است: قطبی‌شدگی، تعصّب و فحاشی در سایر حوزه‌های زندگی آمریکایی‌ها به‌غیر از سیاست نیز در حال رشد است. اگر شما حداقل ۴۰ساله هستید، لطفاً قدری دربارۀ تغییراتی که خودتان در رفتار آسانسورسواری مردم دیده‌اید (اکنون کم‌تر احتمال دارد که منتظران سوارشدن صبر کنند تا دیگران از آسانسور خارج شوند)؛ یا دربارۀ کاهش نزاکت در رانندگی (احترام‌نگذاشتن یا راه‌ندادن به سایر راننده‌ها)؛ کاهش رفتار دوستانه در مسیرهای پیاده‌رو و خیابان‌ها (کم‌تربودن احتمال «سلام»‌گفتن به غریبه‌ها نزد آمریکایی‌های کم‌تر از ۴۰ سال در مقایسه با مسن‌تر از ۴۰ ساله‌ها)؛ و مهم‌تر از همه، دربارۀ محافل متعددی بیندیشید که به‌طور روزافزون از انواع «گفتارهای» آزارگرانه -به‌ویژه در ارتباط الکترونیک- استفاده می‌کنند.

من این روندها را حتی در زندگی پژوهشی دانشمندان دانشگاهی ایالات متحده نیز تجربه کرده‌ام. شخصاً از سال ۱۹۵۵ به دانشگاه وارد شدم. بحث‌های دانشگاهی در آمریکا بسیار پرخاش‌جویانه‌تر از ۶۰ سال قبل شده‌اند. از وقتی حرفۀ دانشگاهی‌ام را شروع کردم، خود را همچون امروز در بحث‌های پژوهشی درگیر دیدم. ولی در آن روزها گمان می‌کردم دانشگاهیانی که با ایشان بر سر مباحث علمی زاویه دارم، دوستان شخصی و نه دشمنان من هستند. مثلاً به یاد می‌آورم که یک دوره از تعطیلات را پس از یک کنفرانس فیزیولوژی در بریتانیا بودم و با یک فیزیولوژیست آمریکایی متین و درستکار که به‌شدت با نظر وی دربارۀ سازوکار جابه‌جایی آب در بافت‌های پوششی مخالف بودم از خرابه‌های صومعه‌های سیسترسی دیدن کردیم. چنان چیزی در حال حاضر غیرممکن است. من در عوض بارها با شکایت، افتتاح پروندۀ دادخواهی و اهانت کلامی از طرف دانشمندانی روبه‌رو هستم که با من اختلاف‌نظر دارند. میزبان‌های من در سخنرانی‌هایم در محل تدریس، برای محافظت از من در برابر منتقدان خشمگین، مجبور به استخدام محافظ شخصی شده‌اند. یکی از دانشمندان، نقد یکی از کتاب‌های مرا با واژه‌های «خفه شو!» به پایان برده بود. زندگی دانشگاهی ما به‌طور کلی آینۀ زندگی آمریکایی است؛ همان‌طور که سیاستمداران، رأی‌دهندگان، کاربران آسانسور، راننده‌ها و عابران پیادۀ آمریکایی، آینۀ این زندگی هستند.

تمام این حوزه‌های زندگی آمریکایی، جلوه‌های یک پدیدۀ فراگیرتر هستند. افول چیزی که اصطلاحاً «سرمایۀ اجتماعی» نامیده می‌شود که رابرت پوتنام -صاحب‌نظر علوم سیاسی- در کتاب خود به نام «بولینگ به‌تنهایی» از آن چنین تعریفی ارائه می‌دهد: «سرمایۀ اجتماعی شامل ارتباط‌های بین افراد، شبکه‌های اجتماعی و هنجارهای مقابله‌به‌مثل و شایستۀ اعتماد‌بودن است که از آن روابط و شبکه‌ها ناشی می‌شود. سرمایۀ اجتماعی، به این معنا رابطۀ تنگاتنگ با چیزی دارد که برخی «فضلیت شهروندی» نامیده‌اند.» سرمایۀ اجتماعی، همان اعتماد، رفاقت، علقه‌های گروهی، یاری‌گری و انتظار یاری‌شدن است که با مشارکت فعال و عضویت در تمام گروه‌های اجتماعی -از باشگاه‌های کتاب‌خوانی گرفته تا بولینگ، ورق‌بازی، کلیسا، سازمان‌های محلی، انجمن‌های اولیاء و مربیان، تشکیلات سیاسی، دانشمندان حرفه‌ای، انجمن‌های چرخشی، نشست‌های شهری، اتحادیه‌ها، انجمن‌های کهنه‌سربازها و غیره- ساخته می‌شود. مشارکت در این‌گونه فعالیت‌های گروهی موجب مقابله‌بهمثل تعمیم‌یافته می‌شود که همان انجام‌دادن کارها «برای و همراه با» سایر مردم، اعتماد‌کردن به ایشان و دل‌بستن به ایشان و سایر اعضای گروه، برای انجام‌دادن کاری برای خودمان است. ولی آمریکایی‌ها هر روز کم‌تر از سابق در این گروه‌های چهره‌به‌چهره فعالیت کرده، به‌طور روزافزون به گروه‌های آنلاین می‌پیوندند که در آن‌ها خبری از دیدار رودررو یا شنیدن صدای طرف مقابل نیست... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ موارد قوت و بزرگ‌ترین مشکل
قطبی‌شدگی سیاسی

هرچه تابه‌حال در این فصل توصیف کرده‌ام می‌تواند با این جمله نقش بر آب شود: ایالات متحده مزایای هنگفت دارد ولی کشورها ممکن است مثل آرژانتین، تمام مزایای خود را بر باد دهند. نشانه‌های هشداردهنده‌ای به‌چشم می‌خورد که احتمال دارد ایالات متحده مزایای خود در حال حاضر را ضایع سازد. در میان آن نشانه‌های هشدار چهار مشخصۀ درهم‌تنیده هست که مهم‌تر از همه بوده، در فروپاشی مردم‌سالاری آمریکایی که یکی از موارد قوت تاریخی ماست اثرگذار هستند. باقی این فصل را به نختسین مشخصه از چهار ویژگی که جدی‌تر از همه است، اختصاص می‌دهم در فصل بعد دربارۀ سه مجموعۀ مشکل «دیگر» بحث خواهم کرد که وخیم هستند. از صفت «دیگر» برای آن سه عامل یا مشخصه استفاده کردم، زیرا بزرگ‌ترین (نخستین) مشکل، سه تای دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

مشخصۀ نخست از میان مشکلات بنیادی که مردم‌سالاری آمریکایی را در حال حاضر تهدید می‌کنند و به‌نظرم شوم‌تر از همه است، زوال روبه‌رشد مصالحۀ سیاسی در ایالات متحده است. پیش‌تر توضیح دادم که مصالحۀ سیاسی یکی از مزایای اصلی مردم‌سالاری‌ها در مقایسه با نظام‌های خودکامه است، زیرا از ظلم اکثریت و نیز فلج‌سازی کشور توسط یک اقلیت سرخورده از آن ظلم، جلوگیری می‌کند یا می‌کاهد. در قانون اساسی ایالات متحده سعی شد تا با تعبیۀ نظام‌های متوازن‌کننده، گرایش به مصالحه تقویت شود. مثلاً رئیس‌جمهور سیاست دولت را هدایت می‌کند ولی کنگره بر بودجۀ دولت نظارت می‌کند و رئیس مجلس نمایندگان، دستور کار آن مجلس را برای اقدام دربارۀ لوایح ریاست‌جمهوری تنظیم می‌کند. اگر نمایندگان کنگره با آن لوایح مخالف باشند -که بسیار پیش می‌آید- و اگر طرف‌داران یک پیشنهاد نتوانند آرای کافی برای تحمیل ارادۀ خود را جمع کنند، قبل از هرگونه اقدام دولت باید مصالحه‌ای صورت گیرد.

البته در تاریخ آمریکا نیز بارها مناقشه‌های سیاسی شدید رخ داده، گاه‌به‌گاه شاهد خودکامگی اکثریت و فلج‌کنندگی [توسط] اقلیت بوده‌ایم. بااین‌حال، جز استثنای معروف ناکامی در مصالحه که منجر به جنگ داخلی ایالات متحده (۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵) شد، همواره مصالحه حاصل شده است. یکی از مصادیق امروزی مصالحه را می‌توان رابطۀ بین رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه رونالد ریگان و رئیس دموکرات مجلس نمایندگان به نام توماس اونیل در فاصلۀ سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ دانست. هر دوی آنان سیاستمداران مجرب و شخصیت‌های استوار بوده، از لحاظ فلسفۀ سیاسی و اکثر مباحث سیاست‌گذاری ضدّ یکدیگر بودند. ایشان دربارۀ موضوعات مهم سیاسی با یکدیگر مخالف بودند و جنگیدند ولی با احترام با طرف مقابل رفتار کردند، اختیارات یکدیگر در قانون اساسی را به‌رسمیت شناختند و از قانون پیروی کردند. هرچند اونیل دستور کار اقتصادی ریگان را نمی‌پسندید، حق رئیس‌جمهور در قانون اساسی برای مطرح‌کردن دستور کار را محترم می‌شمرد، در مجلس برای رأی‌گیری دربارۀ آن دستور کار برنامه‌ریزی می‌کرد و به برنامه‌ریزی زمانی‌اش پایبند بود. دولت فدرال در زمان اونیل و ریگان به‌خوبی عمل کرد، یعنی به ضرب‌الاجل‌ها رسید، بودجه‌ها را تصویب کرد، تعطیلی دولت وجود نداشت و خطر اطالۀ کلام در آن زمان بسیار نادر بود... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ موارد قوت و بزرگ‌ترین مشکل
مزایای مردم‌سالاری

مزایای مردم‌سالاری یا حداقل مزایای بالقوهٔ آن کدام‌اند؟ (به لفظ «بالقوه» تأکید می‌کنم، زیرا خواهیم دید که دولت به‌اصطلاح مردم‌سالار ایالات متحده با منحرف‌شدن از مردم‌سالاری حقیقی در حال از دست دادن بعضی از آن مزایای بالقوه است). در زمانۀ حاضر هر روز آسان‌تر از دیروز می‌توان از مردم‌سالاری سرخورده شد و آمریکایی‌ها گاهی غبطه می‌خورند که دولت استبدادی چین از توانایی تصمیم‌گیری و اجرای سریع سیاست‌های مناسب برخوردار است. تردیدی نیست که تصمیم‌گیری و اجرای تصمیم‌ها در نظام‌های مردم‌سالار بیش‌تر از نظام‌های استبدادی طول می‌کشد، زیرا جوهر مردم‌سالاری توازن قوا و آرا و تصمیم‌گیری بر اساس آرای فراگیر (و البته وقت‌گیر) است. مثلاً فقط یک سال طول کشید که چین دربارهٔ بنزین بدون سرب تصمیم بگیرد، در حالی‌که آن موضوع در ایالات متحده به‌مدت یک دهه باعث بحث و چالش‌های منتهی به رأی دادگاه‌ها شده بود. ما به حال و روز چین غبطه می‌خوریم که با چه سرعتی در ساخت شبکه‌های حمل‌ونقل ریلی سریع‌السیر، متروهای شهری و خطوط انتقال انرژی دوربرد، از ما سبقت می‌گیرد. افراد بدگمان به مردم‌سالاری، همچنین می‌توانند به مصادیقی از رهبران به‌شدت ناکارآمد اشاره کنند که در انتخابات مردم‌سالارانه به‌قدرت رسیدند.

آن معایب مردم‌سالاری واقعیت دارند ولی نظام‌های استبدادی به معایب ناگوارتری دچار هستند که اغلب فاجعه‌آمیزند. هیچ‌کس در تاریخ ۵۴۰۰ سالهٔ
وجود دولت متمرکز در تمام قاره‌ها نتوانسته است معلوم کند که چگونه می‌توان مطمئن شد سیاست‌های اجراشده با سرعت عالی توسط مستبدان، عمدتاً سیاست‌های خوبی بوده‌اند. فقط به سیاست‌های خودتخریبی خوفناکی فکر کنید که چین آن‌ها را نیز به‌سرعت اجرا کرده است و پیامدهایشان به پیامدهای موجود در هیچ کشور بزرگ در مردم‌سالاری‌های بزرگ جهان اول شباهت نداشته است. آن سیاست‌های خودتخریبی شامل کمک دولت چین به وقوع قحطی بزرگ‌مقیاس در سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲ که ده‌ها میلیون چینی را کشت؛ تعلیق نظام آموزشی؛ فرستادن آموزگاران به مزارع برای کار‌کردن در کنار کشاورزان؛ و بعدها پدیدآوردن شدیدترین آلودگی هوا در دنیا؛ بوده است. اگر آلودگی هوا در ایالات متحده حتی به نصف آلودگی فعلی در اکثر شهرهای بزرگ چین می‌رسید، رأی‌دهندگان آمریکایی اعتراض کرده و دولت را در انتخابات بعدی از قدرت ساقط می‌کردند. همچنین به سیاست‌های حتی خودتخریبی‌تر فکر کنید که در دهۀ ۱۹۳۰ بدون تصمیم‌گیری بر مبنای آرای جمعی در دولت‌های استبدادی آلمان و ژاپن اجرا شده و آن کشورها را به ورطۀ جنگ‌هایی کشاندند که میلیون‌ها شهروند آن کشورها (و البته ۲۰ میلیون شهروند از سایر کشورها) را به کام مرگ فرستاد. به همین علت بود که وینستون چرچیل در پاسخ به کسی که خطاب به او دربارۀ معایب مردم‌سالاری زبان به شکایت باز کرده بود، گفت که مردم‌سالاری درواقع، بدترین قالب دولت، البته پس از قالب‌های بدیلی است که گاه‌به‌گاه به‌جای آن آزمون شده‌اند.

مزایای دولت مردم‌سالار بی‌شمار است. شهروندان در یک نظام مردم‌سالار می‌توانند هر فکری را مطرح و درباره‌اش بحث کنند، حتی اگر آن فکر در ابتدا به‌نظر دولت حاکم منفور باشد. سپس بحث و اعتراض می‌تواند معلوم سازد که آن فکر بهترین سیاست در فلان حوزه است، در حالی‌که چنان فکری هیچ‌گاه در یک نظام استبدادی به بحث درنمی‌آید و محاسن آن پذیرفته نمی‌شود. بهترین مثال در تاریخ معاصر ایالات متحده، تصمیم نهایی دولت آمریکا در پایان‌دادن به سیاست جنگ در ویتنام بوده است، زیرا دولت ما [آمریکا] با سرسختی بر سیاستی اصرار می‌ورزید که ثابت شد چقدر نادرست بوده است و اعتراض مردم نسبت به آن سیاست، بسیار شدید بود. آلمان‌ها در عوض، در سال ۱۹۴۱ فرصت بحث‌کردن دربارهٔ حماقت تصمیم هیتلر در حمله به شوروی و سپس اعلام جنگ علیه ایالات متحده (در حالی‌که از قبل با بریتانیا نیز در جنگ بود) را نداشتند.

دیگر مزیت عمدۀ مردم‌سالاری، آگاهی شهروندان به شنیده‌شدن افکارشان و بحث‌شدن دربارۀ آن افکار است. ایشان می‌دانند حتی اگر افکاری که ارائه می‌کنند اکنون پذیرفته نشود فرصت‌های دیگری برای رواج آن افکار در انتخابات آینده وجود دارد. شهروندان در صورت فقدان مردم‌سالاری، به‌احتمال بیش‌تری دچار سرخوردگی شده و به‌درستی گمان می‌کنند که تنها راه چاره، توسل به خشونت و حتی سرنگون‌کردن دولت است. وقوف به این‌که راه‌های صلح‌آمیز برای بیان افکار وجود دارد، خطر خشونت داخلی را کم می‌کند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ایالات متحده چیست؟ موارد قوت و بزرگ‌ترین مشکل
ثروت

ارزیابی من از موارد قوت ایالات متحده با این واقعیت شروع می‌شود که ما اکنون به‌مدت چند دهه، قدرتمندترین کشور دنیا و دارای بزرگ‌ترین نظام اقتصادی دنیا بوده‌ایم (اندازۀ نظام اقتصادی چین به ما نزدیک شده، طبق برخی معیارها از ما نیز فراتر رفته است). برای پی‌بردن به مبنای نظام اقتصادی بزرگِ ایالات متحده بهتر است همان واقعیتی را به‌خاطر بیاوریم که در فصل قبل به ما کمک کرد اندازۀ نظام اقتصادی ژاپن را بشناسیم. تولید یا درآمد ملی حاصلضرب دو عامل است: جمعیت کشور، ضرب در تولید متوسط یا درآمد متوسط برای هر فرد. ایالات متحده در هر دو عامل به بالاترین رتبه‌بندی جهان نزدیک است، در حالی‌که سایر کشورهای نزدیک به صدر رتبه‌بندی در یکی از آن دو عامل در بالا و برای دیگری در پایین رتبه‌بندی جای گرفته‌اند.
جمعیت ایالات متحده (حدود ۳۳۰ میلیون) پس از چین و هندوستان در جایگاه سوم دنیا جای دارد ولی دو کشور مذکور و ۱۶ کشور که در میان پرجمعیت‌ترین ۲۰ کشور دنیا جای دارند، تولید یا درآمد سرانۀ اندک (فقط بین سه تا چهل درصد ایالات متحده) دارند. سه کشور ثروتمند دیگر در فهرست ۲۰ کشور پرجمعیت دنیا، ژاپن، آلمان و فرانسه هستند که جمعیت آن‌ها هنوز بین ۲۱ تا ۳۹ درصد جمعیت ایالات متحده است. تنها دو کشور پنهاورتر از ایالات متحده در آن فهرست ۲۰ تایی یعنی روسیه و کانادا، جمعیت‌های بسیار کم‌تری دارند، زیرا بخش بزرگی از مساحت آن‌ها را زمین‌های نزدیک به قطب شمال تشکیل می‌دهد که فقط برای سکونت پراکنده مناسب است و به درد کشاورزی نمی‌خورد.

شاید بسیاری از خوانندگان کتاب در این‌جا بگویند که بزرگ‌بودن جمعیت ایالات متحده به‌عنوان عاملی در تعیین بزرگی نظام اقتصادی‌اش، احتمالاً در تضاد با حرف‌های من در فصل قبل است که بزرگی جمعیت ژاپن را برای آن کشور مزیت ندانسته و حتی یک عیب احتمالی برشمردم. علت این تناقض ظاهری، فراوانی منابع در ایالات متحده، خودکفایی این کشور در مواد غذایی و اکثر مواد خام، پهناور‌بودن و تراکم جمعیتی است که کم‌تر از یک‌دهم تراکم جمعیت ژاپن است. در مقابل، ژاپن دچار فقر منابع به‌شدت وابسته به واردات غذا و مواد خام با وسعتی کم‌تر از ۵ درصد ایالات متحده است و تراکم جمعیت بسیار زیاد (بیش از ۱۰ برابر ایالات متحده) دارد. بنابراین، ایالات متحده بسیار آسان‌تر از ژاپن می‌تواند نیازهای جمعیت بزرگ خود را تأمین کند.
عامل دیگر که در صدرنشینی تولید اقتصادی ایالات متحده یا ثروتش سهم دارد، بزرگی سرانۀ تولید یا ثروت است که از مزایای جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی (ادامۀ بحث را بخوانید) نشأت می‌گیرد. سایر شیوه‌های بدیل برای اندازه‌گیری تولید یا درآمد سرانه عبارت‌اند از GDP (تولید ناخالص داخلی) یا در غیر این‌صورت درآمد به‌ازای هر فرد که ممکن است با ضریب تعدیل‌کنندۀ «برابری قدرت خرید» تعدیل شود یا نشود (برابری قدرت خرید، تفاوت بین کشورها از لحاظ میزان کالایی است که عملاً در هر کشور با یک دلار درآمد می‌توان خریداری کرد). ایالات متحده در تمام این معیارهای سرانه با فاصله‌ای زیاد جلوتر از سایر کشورهای پرجمعیت و دارای نظام اقتصادی بزرگ قرار گرفته است. تنها کشورهای جهان که GDP یا درآمد سرانۀ ایشان بیش‌تر از ایالات متحده است، کشورهایی کوچک با جمعیت بین ۲ تا ۹ میلیون (کویت، نروژ، قطر، سنگاپور، سوئیس و امارات متحدۀ عربی) یا بسیار کوچک با جمعیتی بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار برونئی (لیختن‌اشتاین، لوگزامبورگ و سان مارینو) هستند. ثروت این دسته از کشورها عمدتاً از نفت یا تأمین مالی ناشی می‌شود و عواید آن ثروت بین عده‌ای کوچک تقسیم شده، به‌این‌ترتیب، به GDP یا درآمد سرانۀ بزرگ ختم می‌گردد ولی تولید اقتصادی آن‌ها (که حاصلضرب تولید سرانه ضرب در جمعیت است) کوچک باقی می‌ماند.

در دست داشتن بزرگ‌ترین نظام اقتصادی دنیا، ایالات متحده را قادر به داشتن قدرتمندترین نیروی نظامی دنیا کرده است. هرچند تعداد سربازان ارتش چین خیلی بیش‌تر است، سرمایه‌گذاری دیرینۀ ایالات متحده در فناوری‌های تسلیحاتی و کشتی‌های جنگی اقیانوس‌پیما به‌قدری است که بسیار فراتر از مزیت تعداد سربازان چین می‌رود. مثلاً ایالات متحده، ۱۰ ناو هواپیمابر بزرگ با پیشرانۀ هسته‌ای دارد که می‌توانند در سراسر دنیا حرکت کنند، در حالی‌که فقط یک کشور دیگر در دنیا (فرانسه) یک فروند ناو هواپیمابر هسته‌ای دارد و اساساً تنها چند کشور ناو هواپیمابر دارند که هیچ‌کدام دارای پیشرانۀ هسته‌ای نیست. به‌این‌ترتیب، ایالات متحده در حال حاضر تنها قدرت نظامی جهان است که می‌تواند در گوشه و کنار دنیا مداخله کند (و چنین می‌کند) و این امر، خواه با آن مداخله‌ها موافق باشیم، خواه مخالف، حقیقت دارد.


📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
مدیریت منابع طبیعی

حیات تمام انسان‌ها به منابع طبیعی تجدیدپذیر -شامل درختان، ماهی‌ها، خاک سطحی، آب پاک و هوای پاک- وابسته است. بهره‌برداری از تمام آن منابع با مشکلات مدیریتی همراه است که دانشمندان درباره‌اش تجربۀ فراوان اندوخته‌اند. اگر جنگل‌ها و شیلات جهان مطابق با بهترین توصیه‌های علمی اداره می‌شد، برداشت محصول از جنگل‌ها و محیط‌های آبی تا آینده‌ای نامحدود و به مقادیر کافی برای تأمین نیازهای جمعیت کنونی دنیا ممکن می‌شد. بااین‌حال، متأسفانه برداشت فعلی از آن منابع همچنان مخرب و غیرپایدار است، بخش اعظم جنگل‌های دنیا در حال کوچک‌شدن بوده و بسیاری از منابع شیلات در حال کاهش هستند یا کاملاً ناپدید شده‌اند. هیچ کشوری در تمام منابع طبیعی خودکفا نیست و تمام کشورها ناگزیر از واردات برخی منابع هستند. به‌همین دلیل است که در اکثر کشورها نهادهای دولتی شاخه‌هایی از سازمان‌های زیست‌محیطی بین‌المللی (از قبیل صندوق حیات وحش جهانی و حفاظت از محیط زیست بین‌الملل) و سازمان‌های زیست‌محیطی محلی، به‌شدت در تقلا برای برطرف‌کردن این مشکلات هستند.

این مشکلات به‌ویژه در ژاپن حاد هستند. تا سال ۱۸۵۳ که ژاپن به روی دنیای خارج بسته بود و واردات اندکی داشت، از لحاظ منابع طبیعی خودکفا بود. ژاپن که ناگزیر به اتکا به جنگل‌هایش بود و در قرن هفدهم متوجه هشدار آسیب به آن جنگل‌ها شد، در ابداع روش‌های جنگل‌داری علمی بدون وابستگی به آلمان و سوئیس پیشتاز شد تا بتواند جنگل‌هایش را اداره کند. سپس وقتی جمعیت ژاپن از ۱۸۵۳ به‌سرعت زیاد شد و کیفیت زندگی و نرخ مصرف رشد کرد، جمعیت کثیری در یک ناحیۀ کوچک متمرکز شد و مواد خام اولیه برای نظام اقتصادی صنعتی پیشرفته ضروری گشت، ژاپن به یکی از بزرگ‌ترین واردکنندگان منابع طبیعی تبدیل گردید. از لحاظ منابع طبیعی تجدیدناپذیر می‌توان گفت که تقریباً تمام نیاز ژاپن به نفت، گاز طبیعی، نیکل، آلومینیوم، نیترات‌ها، پتاس و فسفات و بخش اعظم آهن، زغال‌سنگ و مس باید وارد شود. در میان منابع طبیعی تجدیدپذیر می‌توان گفت که ژاپن در جایگاه اولین، دومین یا سومین واردکنندۀ غذاهای دریایی، الوار، تخته سه‌لا، چوب سخت استوایی و کاغذ و خمیر کاغذ است.

فهرست منابع اساسی که ژاپن وابسته به واردات آن‌هاست، فهرست درازی است هر یک از آن منابع در جهان رو به اتمام است و ژاپن نخستین یا در زمرۀ نخستین کشورهایی است که از کاهش آن‌ها آسیب خواهد دید. ژاپن همچنین بزرگ‌ترین کشور دنیا از لحاظ وابستگی به واردات مواد غذایی برای سیرکردن مردم است و اکنون بزرگ‌ترین نسبت واردات به صادرات محصولات کشاورزی (حدود ۲۰) را در میان کشورهای بزرگ دارد. نسبت بعدی مربوط به کره جنوبی (فقط عدد ۶) است، در حالی‌که ایالات متحده، برزیل، هندوستان، استرالیا و چند کشور بزرگ دیگر در زمرۀ صادرکنندگان خالص مواد غذایی هستند.

به‌این‌ترتیب، ژاپنی‌ها حق دارند که کشور خود را از لحاظ مواد اولیه فقیر بدانند. پس می‌توان انتظار داشت که ژاپن به‌عنوان یک کشور توسعه‌یافته با بیش‌ترین وابستگی به واردات منابع، تحت‌تاثیر منافع ملی، به بزرگ‌ترین حامی بهره‌برداری پایدار از منابع تبدیل شده باشد. سیاست عقلانی برای ژاپن، پیشتازشدن در بهره‌برداری پایدار از شیلات و جنگل‌های جهان است که ژاپن به آن‌ها وابسته است... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پیش روی ژاپن چیست؟
مهاجرت

ژاپن همگن‌ترین کشور مرفه یا پرجمعیت دنیا از لحاظ قومی است و به‌این ویژگی می‌بالد. ژاپن مهاجر نمی‌پذیرد، مهاجرت افراد به‌این کشور را دشوار می‌سازد و حتی اخذ شهروندی ژاپن را برای کسانی که به ژاپن مهاجرت کرده‌اند، دشوارتر هم می‌کند. مهاجران و فرزندان آنان، ۲۸ درصد جمعیت استرالیا، ۲۱ درصد جمعیت کانادا، ۱۶ درصد جمعیت سوئد، ۱۴ درصد جمعیت ایالات متحده و فقط ۱/۹ درصد جمعیت ژاپن را تشکیل می‌دهند. از میان مهاجرانی که مایل به پناهندگی هستند، ۹۲ درصد ایشان در سوئد، ۷۰ درصد در آلمان، ۴۸ درصد در کانادا و تنها ۰/۲ درصد در ژاپن پذیرفته می‌شوند (مثلاً ژاپن در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ به‌ترتیب فقط ۶ و ۷ نفر از منقاضیان پناهندگی را پذیرفت!) کارگران خارجی ۱۵ درصد نیروی کار در ایالات متحده، ۹ درصد آن در آلمان و فقط ۱/۳ درصد نیروی کار در ژاپن را شامل می‌شوند. ژاپن کارگران خارجی را به‌طور موقت می‌پذیرد (که به کارگر مهمان معروف هستند) و به‌خاطر مهارت‌های تخصصی عالی ایشان (مثلاً در زمینۀ کشتی‌سازی یا کارگران ساختمانی در طرح‌های المپیک ۲۰۲۰) به‌ایشان ویزای شغلی یک تا سه ساله می‌دهد ولی این اتباع خارجی به دشواری می‌توانند اقامت دائم یا شهروندی ژاپن را به‌دست بیاورند.

تنها مهاجرت چشمگیر به ژاپن در دوران امروز، ورود چند میلیون کره‌ای در زمان قبل و حین جنگ جهانی دوم، یعنی در دوره‌ای بود که کره مستعمرۀ ژاپن محسوب می‌شد. بااین‌حال، اکثر آن کره‌ای‌ها مهاجران غیرداوطلب بودند که به‌عنوان برده یا کارگر رایگان، به زور به ژاپن آورده شدند. مثلاً کم‌تر به‌این نکته توجه شده است که ۱۰ درصد از قربانیان انفجار نخستین بمب اتمی در هیروشیما، کارگران کره‌ای بودند که آن‌جا کار می‌کردند.

چند تن از وزرای کابینۀ ژاپن اخیراً خواستار افزایش مهاجرت به کشورشان شده‌اند. مثلاً شیگرو ایشیبا وزیر مناطق محلی گفت: «مردم ما پیش از این از ژاپن به جنوب و به آمریکای شمالی مهاجرت کرده و خواستند تا علاوه‌بر حفظ غرور ژاپنی خود، با مردم آن مناطق سازگار شوند… پس معنی ندارد جواب رد به بیگانگانی بدهیم که می‌خواهند به کشور ما بیایند، درحالی‌که مردم ما نیز همین کار را در خارج از ژاپن کردند.» مثلاً پرو یک رئیس‌جمهور ژاپنی داشته است و در ایالات متحده نیز سناتورهای ژاپنی نمایندگان کنگره و رؤسای دانشگاهی ژاپنی وجود داشته‌اند. ولی دولت ژاپن فعلاً در مخالفت خود با مهاجرت تجدیدنظر نمی‌کند... بیشتر بخوانید

📓 آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده
✍🏿 جرد دایموند
🔛 اصلان قودجانی
@Chekide_ha

Читать полностью…
Subscribe to a channel