در این کانال گزیدههایی از کتب علمی و مرتبط به روشنگری علمی ارائه میشود. برای ارتباط و فرستادن مطالبی از کتب علمی به گروه کتابخوانی علمی بپیوندید: https://t.me/joinchat/AtGPR0K5wDHIQWUt-2hxZQ
بازشاپرک مگسمرغی
به پرواز در هوا برگردیم. پیشرانی به جلو توسط بالها با نوعی پاروزدن در هوا حاصل میشود. مرغ مگسخوار تا حد اعلای پاروزدن دوتایی با صدای وزوز (زمزمه)، حرکت میکند که در آن بال در حرکت بهسمت بالا تقریباً وارونه میشود. بال در حرکت رو به پایین هم تقریباً به همان اندازه خوب کار میکند که در حرکت رو به بالا بهینه عمل میکند و به مرغ مگسخوار این امکان را میدهد که مانند یک هلیکوپتر شناور شده و بهسمت عقب، پهلو و حتی گاهی اوقات وارونه پرواز کند. شناورشدن برای پرندگان یک کشف مهم فرگشتی بود. قبلاً حشرات شهد را در انحصار خود داشتند، زیرا میتوانستند روی گلها بنشینند. پرندگان قبل از ابداع شناورماندن، خیلی سنگین بودند. شهدخواران معادل مرغان مگسخوار دنیای جدید هستند و تنها برخی از آنها میتوانند شناور بمانند. برخی از گلها دارای برجستگیهای خاصی هستند که بهنظر میرسد بهعنوان نشیمنگاه برای شهدخواران طراحی شدهاند. در میان حشرات، مگسهای گلزار، قهرمان شناوری هستند. تعدادی از گونههای شاپرک به نام بازشاپرکهای مگسمرغی هم در معلقماندن در حین مکیدن شهد گلها با زبان بسیار بلندشان خوب هستند. آنها نام خود را از شباهتشان به مرغ مگسخوار گرفتهاند: نمونهی خوب دیگری از فرگشت همگرا. سنجاقکها هم در شناورماندن خوب هستند و احتمالاً به همین دلیل است که نام انگلیسی «هلیکوپتر مسیح» را هم تصاحب کردهاند... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
بالزن مبتکر لئوناردو
لئوناردو داوینچی با الهام از پرندگان، تعدادی هواپیما طراحی کرد که کمی شبیه به کایتهای مدرن هستند. او همچنین «بالزنها» را طراحی کرد. هواپیماهایی با بالهای متحرک که نیرویشان را از عضلات انسان میگرفتند. مانند هلیکوپتر لئوناردو، هیچیک از این بالزنها نمیتوانستند کار کنند، اگرچه گلایدرهایش ممکن بود کار کنند. پرواز با بالزدن به انرژی بیشتری از انرژی تولیدشده توسط ماهیچههای انسان نیاز دارد. پرواز با نیروی انسان باید تا اواخر قرن بیستم و توسعهی مصالح بسیار سبکوزن صبر میکرد تا ضعف نسبی عضلات ما جبران شود. تعجبی ندارد که وقتی پرواز با نیروی انسان بالاخره به وقوع پیوست، ماشینها بالهایشان را تکان نمیدادند و فقط بهسختی میتوانستند در ارتفاع بمانند.
دیدنیترینشان احتمالاً «گوسامر آلباتروس Gossamer Albatross» است که توسط مخترع درخشان پل مککریدی طراحی شده است که افتخار این را داشتم تا در خانهاش در کالیفرنیا با او ملاقات کنم... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
پروازهای نیرودار و نحوهی کارکردشان
تاکنون دیدیم که چگونه یک مساحت سطح بزرگ میتواند شما را با تلاش کم و صرف انرژی کم با بالبازروی، اوجگرفتن یا شناورماندن در هوا نگه دارد اما اگر آمادهی کار سخت باشی فرصتهای بیشتری برای سرپیچی از جاذبه به دست میآید. دو روش اصلی برای سرپیچی از جاذبه وجود دارد. روش اول این است که مستقیماً خود را بالا ببری. این روش مستقیم و بدیهی است و همان کاری است که هلیکوپترها، راکتها و پهپادها انجام میدهند. هواناوروی بالشتکی از هوا که توسط ملخهای رو به پایین ساخته شده است حرکت میکند. هواپیماهای جت عمودبرخاست، موتور جت را بهسمت پایین هدایت میکنند تا هواپیما را از زمین بلند کند. بدلکاران پرنده مانند «سرباز پرنده» تماشایی که در روز باستیل ۲۰۱۹ بر فراز پاریس پرواز کرد هم کاری مشابه انجام میدهند.
لئوناردو داوینچی از بسیاری جهات از زمان خود جلوتر بود. یکی از طراحیهای او شامل نوع پیشرویی از هلیکوپتر است. متأسفانه احتمالاً نمیتوانست کار کند ولی این تنها بهدلیل اتکای وسیله به قدرت عضلانی انسان نیست. ماهیچههای انسان برای بلندکردن وزن بدیهی انسان و ماشین بسیار ضعیف هستند. هلیکوپترهای مدرن دارای موتورهای قدرتمندی هستند که مقادیر زیادی سوخت فسیلی را میسوزانند تا چرخانههای بزرگ و سریعشان را به حرکت درآورند. تیغههای زاویهدار باد شدیدی را بهسمت پایین هدایت میکنند و هلیکوپتر را مستقیماً بهسمت بالا میرانند.
هلیکوپترها به یک ملخ اضافی در دم، رو به پهلو (یا چیزی معادل) هم نیاز دارند تا از چرخش فرفرهوار وسیله جلوگیری کند. بهنظر میرسد لئوناردو این نکته را نادیده گرفته است. جت هوایی هَریِر و جانشینانش به آن نیازی ندارند، چون چرخانه ندارند. آنها با انحراف نازلهای جت بهسمت پایین برای بالابردن هواپیما از سطح زمین بالا میروند. هواپیما پس از بلندشدن از زمین، جتهای خود را بهسمت عقب هدایت میکند تا بهسمت جلو پرواز کند. سپس مانند هر هواپیمای معمولی دیگری از بالها برای ارتفاعگرفتن استفاده میکند. هواپیماهای معمولی چگونه بلند میشوند؟ این پیچیدهتر است و اکنون به آن خواهیم پرداخت... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
منشا حیات
نخستین گام ما در درک این که چگونه زندگی ستارگان پیش درآمد زندگی ماست پی بردن به این است که ما از چه به وجود آمدهایم. جایی زیباتر و آموزندهتر از رشته کوههای هیمالیا برای آغاز این سیر و سفر نیست. هیمالیا با دارا بودن بیش از صد قله با ارتفاع بیش از ۷۲۰۰ متر به راستی سرزمین غولهاست. از هر ۱۰ قله بلند زمین، ۹ تای آن در هیمالیاست. ۴۵ قله از ۵۰ قله بلند جهان در هیمالیا قرار دارند. این قلل زیبا و سر به فلک کشیده، اسرار جالبی در خود نهفته دارند که کشف آنها به درک سنگ بناهای سازنده کیهان کمک می کند. در کنار از عظمتی که در این رشته کوههاست میدانیم که چند ده میلیون سال قبل این کوهها ماهیتی کاملا متفاوت داشتند.
هیمالیا هم بزرگترین رشته کوه زمین است هم یکی از جوان ترین رشته کوههای آن. هفتاد میلیون سال قبل که در زمین شناختی مدت چندان زیادی نیست هیمالیا وجود نداشت. حرکات وقفه ناپذیر صفحات تکتونیک زمین طی یکی از دوره های فعالیت شدید تاریخ زمین منجر به پیدایش این رشته کوهها شد. وقتی صفحه هندی استرالیایی با صفحه اروپایی/ آسیایی با سرعتی معادل ۱/۵ سانتیمتر در سال برخورد کرد کف اقیانوس در حد فاصل این دو صفحه چروک خورد و بالا آمد و این رشته کوه شکل گرفت. به عبارت دیگر بیشتر صخره های بلند این رشته کوهها در عمق اقیانوس به وجود آمدهاد. طی میلیونها سال تا ارتفاع چند هزار متر بالا آمدند.
اگر از نزدیک به قطعات سنگهای کوههای هیمالیا نگاه کنید، میبینید که ظاهری گچ مانند و نقطه نقطه دارند. اینها در واقع بقایای موجودات دریایی هستند به سنگ تبدیل شده اند (اجساد و پوسته های مرجانی و پولیپهایی که میلیونها سال قبل در اقیانوسی گمنام مرده اند). این بقایا طی زمان تحت فشار قرار گرفته و به سنگهای سخت تبدیل شدهاند. سنگ آهک از رسوب کربنات کلسیم در آب ایجاد میشود. البته شکلی از آن که ناشی از رسوبات زیستی است بیشتر دیده میشود. میدانیم که منشاء بیشتر سنگ آهکهای هیمالیا زیستی است، چون فسیلهای این جانوران را حتی در قله اورست هم یافتهاند. مثالی بهتر از این برای چرخه های پایانناپذیر منابع زمین که از ابتدای تشکیل آن در ۵ میلیارد سال قبل تا به امروز ادامه داشته نمیتوان یافت!
-شگفتیهای کیهان/ برایان کاکس و اندرو کوئن
ترجمهی محمداسماعیل فلزی
پرواز بدون نیرو: فرود با چتر نجات و بالبازروی
همانطور که دیدیم حیوانات بسیار کوچک بهطور خودکار دارای مساحت سطح بزرگی نسبت به وزنشان هستند و میتوانند بدون نیاز به چتر نجات ساخت یافته بهآرامی بر روی زمین فرود بیایند. سنجابها بهاندازهی کافی برای این کوچک نیستند. آنها نیازمند کمک ناچیزی از مساحت سطح گسترشیافته هستند. بالاروندگانی ماهر و سریع که با جهش از شاخهای به شاخهی دیگر، پیشرفتشان را تسریع میکنند. دم بلند و پردار آنها مساحت سطحشان را افزایش میدهد و باعث میشود تا به شاخهای بپرند که کمی فراتر از آن چیزی است که بدون دم پردار میتوانستند با آسودگی به آن برسند. این مثل بال یک مساحت سطح پرواز واقعی نیست اما هر چیز کوچکی کمک میکند و سنجاب بهاندازهی کافی کوچک هست که از یک دم پرپشت بهعنوان یک سطح هواگیر بهرهمند شود... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
کتزلکوآنلوس احتمالاً بزرگترین حیوانی بود که تابهحال پرواز کرده است
کتزلکوآتلوسها هیولاوار بزرگ بودند. طول بالهایشان ۱۰ تا ۱۱ متر بود که با هواپیماهای سسنا و پایپرکاب قابل قیاساند و از تمام پرندگان از جمله آرژانتینمرغ هم بزرگتر بودند. در حالت ایستاده میتوانستند با زرافه چشمدرچشم شوند. احتمالاً بر روی پاهای عقب و زانوهای پاهای جلویی با بالهای بسته میتوانستند بایستند. کتزلکوآتلوسها به لطف استخوانهای پوکشان (که در تمام مهرهداران پرنده وجود دارند) یکچهارم وزن یک زرافه را داشتند. احتمالاً هم مانند پرندگان خیلی بزرگ، بیشتر زمان پروازشان را صرف بالبازروی میکردند. بهمحض پروازکردن، احتمالاً میتوانستند مدتزمان زیادی در پرواز باشند و فواصل بسیار طولانی را با سرعت بالا بپیمایند. کتزلکوآتلوسها به حد اعلای اندازهای که میشود با عضلات پرواز کرد رسیدند. حدس میزنم که بالبازروی از مکانهای مرتفع را ترجیح میدادند. اما اگر از زمین پرواز را شروع میکردند برایشان مشکل سختی میبود. ممکن بود از پاهای جلویی خود برای رفتن به هوا استفاده کنند. شاید سوال پیش بیاید که چطور در حیوان پرنده چنین گردن بلندی، چنین سر بزرگی را میتواند حمایت کند؟ اخیراً تحقیقی نشان داده است که استخوان مهرهی گردنشان عمدتاً پوک بوده (برای سبکوزنبودن) و دارای شبکهای از پایههای استحکامدهندهای که مانند پرههای چرخ دوچرخه از درون کانونی که طناب عصبی نخاع از آن میگذشت، از مرکز به بیرون منشعب بودند.
نمیدانیم که آیا این خلبانان قدیمی بزرگ و چرمی میتوانستند بال بزنند یا فقط بالبازروی و اوجگیری میکردند. این تفاوت مهمی است... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
اگر کوچک باشی پروازکردن راحت است
حیف شد که پریهای کاغذی وجود نداشتند، چون برخلاف فرشتگان یا بوراق یا پگاسوس، آن کوتولههای خیالی برای راحت پروازکردن اندازهی مناسبی داشتند. هر چقدر که بزرگتر باشی، پروازکردن سختتر و سختتر خواهد بود. اگر بهاندازهی دانهی گرده یا پشهی کوچک باشی به تلاش بسیار کمی برای پروازکردن نیاز داری. تقریباً میتوانی روی نسیم شناور بمانی. اما اگر به بزرگی یک اسب باشی پروازکردن اگر غیرممکن نباشد، تقلایی نامحدود خواهد بود. چرا اندازه مهم است؟ دلیلش جالب است. اکنون به کمی ریاضیات نیاز داریم. اگر اندازهی هر چیزی دو برابر شود (مثلاً طول با ابعاد دیگر به نسبت بیشتر شوند)، شاید تصور شود که حجم و وزن هم دوبرابر خواهند شد. اما درواقع، هشت برابر سنگینتر میشود (۲ × ۲ × ۲). این برای هر شکلی صادق است که شامل مردم، پرندگان، خفاشها و هواپیماها، حشرات و اسبها میشود؛ اما میتوانیم در اسباببازی آجر مربعی کودکان واضحتر آن را ببینیم. اگر بخواهیم یک آجر مکعبی را دو برابر بزرگتر با همان شکل درست کنیم به چند آجر نیاز خواهیم داشت؟ به هشت آجر؛ که هشتبرابر یک آجر همشکل وزن دارند. حالا اگر بخواهیم سه برابر بزرگتر باشد به بیست و هفت آجر: ۳ × ۳ × ۳ یا ۳ به توان سه. اما اگر بخواهیم در هر بعد ده آجر استفاده کنیم احتمالاً آجرهایمان تمام خواهد شد، چون ۱۰ به توان سه (۱۰۰۰) آجر خیلی زیاد است.
چیزهای کوچک مساحت سطح نسبتاً بزرگی دارند
اگر چیزی را افزایش دهید، حجم آن (و در نتیجه وزن) بیشتر از سطح آن افزایش مییابد. این بهراحتی با آجر قابل مشاهده است اما در مورد همهچیز از جمله حیوانات هم صادق است.
هر شکلی را در نظر بگیریم و اندازهاش را با عددی بزرگتر کنیم، حجم آن (و وزن که مشخصاً روی پرواز تاثیر میگذارد) همواره با مکعب عدد بالا خواهد رفت. عددی که به توان سه میرسد. این محاسبه نهتنها برای آجرها، بلکه برای هر شکلی صادق است اما درحالیکه با بزرگشدن شکل، وزنش با توان سه افزایش مییابد، مساحت سطح آن با توان دو افزایش مییابد. اگر رنگ مورد نیاز برای رنگکردن یک آجر را اندازهگیری کنیم و بعد مربعی درست کنیم که هر جهتش یک آجر دارد؛ برای رنگکردنش چه مقدار رنگ نیاز داریم؟ نه دو برابر و نه هشت برابر، بلکه چهار برابر رنگ نیاز میشود. حال اگر ده آجر در هر جهت داشته باشیم میدانیم که هزار برابر سنگینتر خواهد بود: به ۱۰۰۰ برابر مواد بیشتر نیاز خواهیم داشت. اما تنها ۱۰۰ برابر رنگ بیشتر نیاز خواهد بود. پس هر چقدر اندازه کوچکتر باشد، مساحت سطح نسبت به وزن بیشتر خواهد بود. در اینجا کافی است که بگوییم سطح بزرگ لازمهی پروازکردن است.
بهدنبال بلندپروازیهای خیالی که با آنها شروع کردیم، فرشتهای همانند یک شخص با بال را در نظر بگیرید. فرشتهی مقرب جبرئیل معمولاً در نقاشیها با قد یک فرد معمولی ۱۷۰ سانتیمتر، مثلاً نقاشی شده است. تقریباً ده برابر بلندتر از پریهای کاغذی؛ که یعنی جبرئیل ده برابر از پریها سنگینتر نبوده است، بلکه ۱۰۰۰ برابر سنگینتر بوده است. فکر کنید که بالها چقدر باید سختتر تلاش میکردند تا فرشته را از زمین بلند کنند و مساحت سطح بالهای بزرگشده هزار برابر نبود، بلکه تنها صد برابر بود.
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
آیا پرندگان وحشت شکار را کامل میبلعیدند؟
برگچهخوار در خطر خوردهشدن توسط پرندهی وحشت است. برای داشتن ایدهای از مقیاس برگچهخوارها، خوکچههای هندی غولپیکریاند که بهاندازهی یک گوسفند هستند. پرندگان وحشت منقرض شدهاند. شاید از شنیدنش خوشحال شدی اما برگچهخوارها هنوز هم زندگی میکنند (شاید به همان اندازه از شنیدنش خوشحال شدی).
دودوها و قرهغازهای گالاپاگوس، بالهایشان را نسبتاً به تازگی در چند میلیون سال قبل از دست دادهاند. شترمرغها و گونهشان خیلی قبلتر بالهای خود را از دست دادند؛ احتمالاً در جزایر فراموششدهای که نیاکان دورشان با بالهای خود به آنجا پرواز کرده بودند. از بالهایی که روزی نیاکانشان را به پرواز درمیآورد امروز بقایای کوچک و کوتاهی بهجا مانده یا در موآهای نیوزلندی (منقرض شده) هیچ نشانی از آنها باقی نماند. شترمرغها از باقیماندهی بالهایشان برای نمایشدادن به دیگر شترمرغها و کمک به تعادل و تغییر جهت در هنگام دویدن استفاده میکنند. این بقایای بالها، بهویژه در هنگام دویدن سریع الزامی است که شترمرغها خیلی سریع میدوند.
همچنین پیشنهاد شده است که بالهای شترمرغها احتمالاً زمانی که نیاز به پایینآوردن سرعت باشد باز میشوند -درست مثل هواپیماهای جنگی که وقتی در باند کوتاه یا یخی فرود میآیند چتر نجات پشتشان را باز میکنند. شترمرغهای آمریکایی که بستگان شترمرغها هستند (درواقع، داروین به آنها شترمرغ میگفت) بالهای نسبتاً بزرگتری دارند اما نه آنقدر بزرگ که برای پروازکردن مناسب باشد. شترمرغها و شترمرغهای آمریکایی با شترمرغهای استرالیایی و موآهای نیوزلندی هم خویشاوند هستند. همهی آنها در دستهی بیتیغهها هستند که کیویها هم جزئی از همین دستهاند.
«پرندگان وحشت» و خویشاوندانشان که درنهایت تنها دو میلیون سال قبل در آمریکای جنوبی منقرض شدند از بیتیغهها نبودند. بر خلاف بیتیغهها، آنها گوشتخوارانی سیریناپذیر و شایستهی نام ترسناکشان بودند. بزرگترین پرندهی وحشت سه متر قد داشت. بیتیغهها بیشتر گیاهخوارند و سرهای کوچک و گردنهای نازکی دارند. پرندههای وحشت که گونههای زیادی هم داشتند؛ سرهایشان خیلی بزرگ و گردنهایشان فراخ بود. همواره برایم سوال است که آنها هم مانند دیگر پرندگان طعمههای بزرگ را درسته میبلعیدند یا نه؛ شاید حتی یک برگچهخوار را -نوعی خوکچهی هندی بزرگ. مبادا کلمهی «خوکچهی هندی» باعث شود که اندازهاش اشتباه قضاوت شود؛ طول بدن یک برگچهخوار میتواند به یک متر برسد. دربارهی خوکچهی هندیای صحبت میکنیم که به بزرگی یک گوسفند بالغ است. مرغهای دریایی میتوانند خرگوشها و جوجهمرغهای دریایی همسایهی خود را درسته ببلعند. در آمریکای جنوبی خوکچههای هندی منقرضشدهای زندگی میکردند که به بزرگی اسبهای دریایی بودند. با اینکه آنها با بعضی از پرندگان وحشت همدوره بودند، احتمالاً بهدلیل بزرگیشان برای آنها طعمه محسوب نمیشدند -حداقل برای درسته بلعیدهشدن! اما آیا نسبت پرندهی وحشت به برگچهخوارِ همجثهی گوسفند، چیزی شبیه به نسبت مرغ دریایی به خرگوش نبود؟
لکلک نوککفشی گونهای در خطر انقراض و بهطرز باشکوهی زشت در آفریقاست که خویشاوند پرندگان وحشت نیست و بهقدری کوچک است که قادر به پروازکردن است. اما ظاهر و نحوهی غذاخوردن این پرنده به ما ایدهی حس درسته بلعیدهشدن را میدهد.
موآهای نیوزلندی غولپیکر همقد پرندگان وحشت و بسیار بزرگتر از شترمرغها بودند. بالهای بیشتر بیتیغهها (و پرندگان وحشت) کوچک است اما موآها یک قدم جلوتر رفته و بالهایشان را کاملاً از دست دادند. حتی والها هم اینطور یک عضو از دست ندادند. آنها پاهای عقب خود را از دست دادند اما هنوز ردی از استخوانهای پا در بدنشان وجود دارد. استخوانهای بال موآ کاملا از بین رفته است. مائوریهای تازهوارد آنها را بهطرز ناراحتکنندهای منقرض کردند. این اتفاق تنها ۶۰۰ سال پیش رخ داد؛ اما دوست نیوزلندی من اشتباهاً در یک بار برایم داستانهایی دربارهی شنیدن صدایشان در بوتهزار جزیرهی جنوبی تعریف کرد.
تصور کنید با این موجود اگر ۳ مترقد داشت رو در رو میشدید
لکلک نوککفشی آنقدر کوچک است که نمیتواند شما را ببلعد. اما خیرهشدن گیجکنندهاش این ایده را بهدست میدهد که مواجهه با یک پرندهی وحشت میتوانسته چگونه بوده باشد.
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
زمانسنج دریایی بهبودیافتهی هریسن
انسانها میتوانند با سنجشهای نجومی مکان خود را محاسبه کنند. دریانوردان برای مدت طولانی از زاویهیابهای دریایی برای مشخصکردن موقعیتشان استفاده میکردند. عموی من در جنگ جهانی دوم به دلایل امنیتی نمیتوانست موقعیت کشتی نفربری که در آن بود را بداند او زیرکانه -و طبق روال معمول- برای فهمیدن موقعیت خود یک زاویهیاب دریایی درست کرد و چیزی نمانده بود که به اتهام جاسوسی دستگیر شود. زاویهیاب دریایی وسیلهای برای اندازهگیری زاویهی بین دو نقطه، مثلاً زاویهی بین خورشید و افق است. میتوانید از زاویهی بهدستآمده در ساعت ۱۲ ظهر بهوقت محلی برای محاسبهی عرض جغرافیایی استفاده کنید اما باید بدانید که ساعت ۱۲ ظهر بهوقت محلی چه موقع است که این هم به طول جغرافیایی بستگی دارد. اگر ساعت دقیقی داشته باشید که زمان نصفالنهار مرجعی مثل نصفالنهار گرینویچ (یا اگر یک کبوتر هستید زمان کبوترخانهتان) را به شما بدهد، میتوانید آن را با زمان محلی مقایسه کنید و بهطور نظری طول جغرافیاییتان را بهدست آورید. اما کبوترها چطور میتوانند زمان محلی را بدانند؟ جفری متیوز پیشنهاد کرد که پرندهها نهتنها ارتفاع خورشید، بلکه کمان حرکت خورشید در یک بازهی زمانی را هم بررسی میکنند. البته که آنها برای برآوردکردن کمان باید برای مدت کوتاهی خورشید را ببینند. شاید غیرمحتمل بهنظر برسد اما از آزمایش رصدخانهی املن متوجه شدیم که زردپرههای نیلی به بخشی از آسمان که مرکز گردش است توجه میکنند که در کل مشابه با کاری است که کبوترها انجام میدهند. اندرو ویتن شاگرد متیوز روی کبوترها تعدادی آزمایش تجربی انجام داد که نشان میداد آنها توانایی شناخت تفاوتها را دارند... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
تمام خواستهام یک کشتی بزرگ و ستارهای برای هدایتش است
مدت زیادی است که مشخص شده است پرندگان مهاجر در کنار حشرات و دیگر حیوانات از خورشید هم بهعنوان قطبنما استفاده میکنند. البته که خورشید موقعیت خود در آسمان را از مشرق در صبح به مغرب در غروب و از مسیر جنوب یا اگر در نیمکرهی جنوبی باشید از شمال تغییر میدهد. این یعنی پرندهی در حال مهاجرت تنها اگر از زمان روز آگاهی داشته باشد، میتواند از خورشید بهعنوان قطبنما استفاده کند. تمام حیوانات ساعت زیستی دارند. قطعاً هر سلول هم ساعت زیستی خود را دارد. ساعت زیستی ما خواستن انجام کارهای مشخص یا در ساعات معینی از روز و شب، گرسنهشدن و خوابالوشدنمان را موجب میشود. محققان در یک آزمایش افرادی را در پناهگاههای زیرزمینی بدون ارتباط با دنیای بیرون قرار دادند. آنها تمام کارهای روزمرهشان، خوابیدن و بیدارشدن، روشنکردن و خاموشکردن چراغ، غذاخوردن و غیره را در ریتم ۲۴ ساعته انجام دادند. همانطور که انتظار میرود این ریتم دقیقاً ۲۴ساعته نبود -شاید مثلاً ۱۰ دقیقه بیشتر بود- پس کمکم از جهان بیرونی منحرف میشد. به همین دلیل هم روی ساعت زیستیمان نام «ساعت زیستی» بهجای «ساعت روز» گذاشته شده است. در شرایط عادی، ساعت زیستی با دیدهشدن خورشید ریاستارت میشود. پرندگان مهاجر هم مانند تمام حیوانات با چنین ساعتی که برای استفاده از خورشید بهعنوان قطبنما به آن نیاز دارند تجهیز شدهاند.
بعضی از پرندگان مهاجر در شب پرواز میکنند. پس نمیتوانند از خورشید استفاده کنند اما در عوض از ستارهها استفاده میکنند. بیشتر مردم میدانند که یک ستارهی خاص به نام ستارهی قطبی، صرفنظر از چرخش زمین، تقریباً بالای قطب شمال ما قرار دارد. به همین دلیل، در نیمکرهی شمالی میتوان از ستارهی قطبی بهعنوان قطبنما استفاده کرد. ولی چطور میتوان ستارهی قطبی را از بین تمام ستارگان پیدا کرد؟ وقتی من و خواهرم کوچک بودیم پدرمان چیزهای مفید زیادی یادمان داد. یکی از آنها نحوهی پیداکردن ستارهی قطبی از دب اکبر (بخشی از صورت فلکی هفتآورنگ مهین یا خرس بزرگ) که بهراحتی قابلشناسایی است بود. از دستهی دب اکبر («نشانگرها») خطی فرضی بهسمت بالا و از بین دو ستارهای که در دورترین فاصله قرار دارند بکشید. این خط را ادامه دهید تا به اولین ستارهی درخشان برسید. این ستارهی قطبی است و در شب میتوان برای هدایت از آن استفاده کرد. اگر در نیمکرهی شمالی باشید اینگونه است اما اگر مثل پلینزیها بین جزایر دورافتادهی اقیانوس آرام در رفتوآمد باشید، در نیمکرهی جنوبی قرار دارید و باید کمی کارآزموده باشید: هیچ ستارهی درخشانی بالای قطب جنوب وجود ندارد و صورت فلکیِ صلیبِ جنوبی هم بهاندازهی کافی به قطب جنوب نزدیک نیست به این مشکل برخواهیم گشت... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
پرواز چه کاربردی دارد؟
برای این سوال آنقدر جواب وجود دارد که شاید از خودت بپرسی اصلاً چرا زحمت پرسیدن سوال را به خود بدهیم. ما باید ورای رویاهای باشکوه معلقماندن در بین ابرهای افسانهای و -عذر میخواهم- پایینآمدن به زمین برویم. باید جواب دقیقی ارائه کنیم و این جواب برای ارگانیسمهای زنده یعنی: جواب داروینی. تغییر فرگشتی باید همهی موجودات زنده را طوری که هستند شکل داده باشد و برای موجودات زنده جواب پرسش «این چه کاربردی دارد؟» همیشه بدون استثنا یکی است: انتخاب طبیعی داروینی یا «بقای برترینها». پس به زبان داروینی بالها چه کاربردی دارند؟ برای بقای حیوان خوب هستند! بله، البته و خیلی زود به راههای ویژهای که در عمل رخ میدهند میرسیم. برای مثال پیداکردن غذا از بالا. ولی بقا تنها بخشی از داستان است. در یک جهان داروینی، بقا فقط راهیست که به تولیدمثل میانجامد. شبپرهی نر معمولاً از بالهایش برای سوارشدن بر باد استفاده میکند تا به طرف مادهای که با عطرش او را بهسمت خود راهنمایی میکند برود -بعضی از آنها حتی میتوانند بوی رقیقی که یک بخش در کوادریلیون است را بفهمند. آنها این کار را توسط شاخکهای بزرگ و بهشدت حساس خود انجام میدهند. این به بقای شبپرهی نر کمک نمیکند ولی همانطور که گفتم بقا فقط راهیست که به تولیدمثل میانجامد... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
دستیابی به زندگی خوب در «ده گام ساده»
اگر کسی که نمیشناسدتان به شما بگوید ده گام ساده برای رسیدن به شادکامی وجود دارد، سر کارتان گذاشته است. نهتنها چیزی بهنام شادکامی ماندگار وجود ندارد، بلکه راههای رسیدن به شادکامی هم برای افراد مختلف متفاوت است. با اینهمه، اگر به شادکامی از منظر تکاملی بنگریم، دستکم گاهی اوقات در دستیابی به آن کمکمان میکند و همچنین کمکمان میکند از خود شادکامی درک و فهم بهتری داشته باشیم. پس اینجا من واقعاً ده گام ساده برای رسیدن به شادکامی معرفی نمیکنم، من فقط در راستای این دو هدف درسهای این دو فصل آخر را در ده نکتۀ اساسی خلاصه میکنم.
۱. در لحظۀ حال زندگی کنید.
۲. بهدنبال لحظات شیرین باشید.
۳. از شادکامی خود محافظت کنید تا تندرست بمانید.
۴. تجربه بیندوزید، نه جنس و کالا.
۵. خوراک و دوستان و رابطۀ جنسی را در اولویت قرار دهید.
۶. همکاری کنید.
۷. با جامعه عجین شوید.
۸. چیزهای تازه بیاموزید.
۹. به نقاط قوت خود تکیه کنید.
۱۰. بهدنبال منبع اصلی باشید.
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
شادکامی، شخصیت، رشد
برای موفقبودن چند راه و بنابراین برای شادکامی چند مسیر وجود دارد. اگر من تنومند و قوی باشم، احتمالاً از راه ورزش یا رقابتهای جسمی دیگر میتوانم کسی را بهعنوان همسر جذب خودم بکنم اما اگر نحیف و ضعیف باشم، به نفعم است که از شوخطبعی یا مهربانیام استفاده کنم. اینگونه تفاوتها در زور و هوش و شخصیت، همچنین سبب میشود که برای انواع مختلفی از مشاغل مناسب باشم. افراد معمولاً از راهبرد مناسبترین گزینه پیروی میکنند، به این شکل که دنبال کارهایی میروند که بر نقاط قوتشان تکیه دارد و با نقاط ضعفشان مرتبط نیست. چون نظام انگیزشی ما متناسب با قابلیتهایمان برای موفقیت و با میزان ارزشی که گروهمان برای ما قائل است تنظیم شده است، بنابراین افراد مختلف را فعالیتهای متفاوتی شاد میکند. اگر من در هنر بهتر از ورزش باشم، احتمالاً نقاشیکشیدن برایم بهمراتب رضایتبخشتر از فوتبال بازیکردن است.
همین تفاوتهای فردی نیز در طول زندگیمان در نوساناند. وقتی که بچهایم، خیلی دشوار است که دستاوردی برای گروهمان داشته باشیم و بنابراین کودکان بیشتر شادیشان را از کارهایی که با یکدیگر انجام میدهند و از پذیرش از سوی پدر و مادر و همسالان کسب میکنند. چون جلبتوجه دیگران به خصوصیات منحصربهفردشان محتملتر از توجه به خصوصیات معمولیشان است، درکشان از خویشتن با وجوه تمایز مثبتی که میتوانند در گروهشان داشته باشند پیوند نزدیکی پیدا میکند.
افراد حتی در دوران کودکی هم شروع به تمرکز و پرورش استعدادهای منحصربهفردی میکنند که هنگام رسیدن به بزرگسالی کاراییشان را حداکثر میکند اما البته جهانبینی کودکانهشان اغلب آنها را به راههای عجیبو غریبی میکشد. یادم میآید دخترم پیش از ورود به دبستان، با گوشدادن به حرفهای من هنگام کمککردن به برادر بزرگترش برای انجام تکالیف مدرسه، خواندن یاد گرفته بود و میخواستم او را ترغیب کنم به معلم پیشدبستانیاش چشمهای از هنرش را نشان دهد. وقتی که پیش معلمش بودیم، از دخترم پرسیدم دیروز چه کاری یادی گرفتی؟ دخترم چند لحظه متعجب نگاهم کرد و بعد ناگهان چهرهاش شکفت و بلند گفت «یاد گرفتم که از دیرک کنار نردهها پایین سر بخورم». همانطور که این مثال نشان میدهد، دستیابی به وجوه تمایز مثبت در کودکان، همیشه مطابق با اولویتهای بزرگسالان نیست.
وقتی که به بزرگسالی میرسیم، دستاوردی که برای جامعه داریم مهم میشود و شروع میکنیم به اتکا به مهارتهایی که با هدف ارتقای جایگاه در سلسلهمراتب جامعه آموختهایم و اعضای گروهمان نیز بر این مبنا برایمان ارزش قائل میشوند. در بیشتر افراد این مهارتها از ابتدای دورۀ جوانی و بزرگسالی تا میانسالی، بهنسبت ثابت و پایدار است اما در اواخر عمر رفتهرفته تغییرات قابلتوجهی در آنها دیده میشود. در آن هنگام، مهارتهای جسمی معمولاً پایین میآید. سالمندان معمولاً از مجموعۀ آگاهیهای گستردهتری برخوردارند که افت مهارتهای جسمی را جبران میکند و همین سبب ارزشمند دانستهشدن کهنسالان در زمان اجدادمان بوده است.
متأسفانه در جهان مدرن و بهسرعت در حال تغییر ما، دانش سالمندان ممکن است کهنه و منسوخ شود اما فشارهای تکاملیای که ما را بهسوی ادای سهم و ایفای نقش در گروهمان میراند، صرفاً بهعلت پیرشدن تغییر نمیکند و بسیاری از سالمندان سخت میکوشند راههایی برای اثرگذاری مثبت بر جامعۀ خود بیابند. مسألۀ میراث و مسألۀ توجه به دیگران برای سالمندان اهمیت فزایندهای پیدا میکند، زیرا اینها اغلب بهترین فرصتهای آنها برای حفظ پیوندشان با جامعۀ خود و مفیدبودن به حال آن است. در تکاپوی خود برای دستیابی به زندگی خوب باید به یاد داشته باشیم که شاید یک گوشه نشستن و پا روی پا انداختن خیلی عالی بهنظر برسد اما دوران بازنشستگی بسیار رضایتبخشتر خواهد بود اگر بتوانیم راهی برای کمک به دیگران نیز بیابیم. وقتی غرق کار و تعهدات دیگر هستیم و هیچ زمانی برای خودمان نداریم، یک تعطیلات دائمی خیلی معرکه بهنظر میرسد اما گول آگهیهای دوران بازنشستگی را نخورید که فقط تفریحات را تبلیغ میکنند -بازنشستگی برای بیشتر ما آنقدرها هم که بهنظر میرسد خوب نیست.
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
همکاری و رقابت
بهبود قابلیت ما برای همکاری تطابقی کلیدی بود که به اجدادمان مجال داد پس از پایینآمدن از درختان همچنان زنده بمانند. چون ما طوری تکامل یافتیم که با یکدیگر همکاری کنیم، در روند تکامل صاحب یک دستگاه شناسایی متقلب و یک واکنش عاطفی شدید در برابر مفتخورها نیز شدیم. همۀ ما احساس خشم و برآشفتگی بهحقی را میشناسیم که وقتی کسی از ما سوءاستفاده میکند بهوجود میآید. این واکنش شکلگرفته در فرایند تکامل توضیح میدهد که چرا یکی از بحث و جدلهای همیشگی دربارۀ نظام تأمین اجتماعی ما این است که آیا مددگیران تنبلهای بیکارهای هستند که سر دیگران شیره میمالند یا افراد محرومی هستند که سزاوار همدردی و کمکمان هستند.
خشم و عصبانیت شدیدمان وقتی فریب میخوریم تضمینی است برای اینکه دیگران در گروهمان با ما همکاری کنند اما احساساتمان را همین هدف اساسی همکاری نیز شکل میدهد. ما واقعاً افرادی را که با ما همکاری میکنند فقط برای تلافی کمکهای قبلیمان یا برای بهرهمندی از همکاری آیندهمان، بهعوض کمک امروز دوست نداریم، بلکه افراد خوشبرخورد و مهربان و بخشنده را که از همکاری محض خاطر همکاری لذت میبرند دوست داریم. و این البته یعنی دیگران ما را بههمین دلایل دوست دارند (یا ندارند) و همین عامل به آندسته از اجدادمان که از همکاری بهراستی لذت میبردند مزیت تکاملی قابلتوجهی داد. بههمین دلیل است که ما گاهی چیزهایمان را با غریبههایی تقسیم میکنیم که هرگز قادر نخواهند بود در مقابل به ما هم کمک کنند.
اقتصاددانان گاهی شگفتزده میشوند وقتی که افراد منابعشان را با غریبهها تقسیم میکنند اما این شگفتی ناشی از بدفهمی پیشینۀ تکاملی ما است. شاید بهنظر آید که ما میخواهیم خودمان را هالو جلوه بدهیم و با اینکه گاهی از افراد بخشنده سوءاستفاده میشود اما در بلندمدت منافعی که بهدست میآورند بر آنچه از دست میدهند میچربد. در تمام دنیا افراد بخشنده خیلی محبوبتر از آدمهای ناخنخشک و حسابگرند... بیشتر بخوانید
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
یک راهنمای تکاملی برای دستیابی به شادکامی
تکامل بیش و پیش از هر چیز مبتنی است بر تولیدمثل اما این واقعیت به دو بدفهمی رایج منجر شده است. بدفهمی نخست، این باور است که ما برای انتقال ژنهایمان باید خودمان بچه داشته باشیم. درواقع، اگر موفقیت بستگانمان در تولیدمثل را افزایش دهیم نیز به لحاظ تکاملی موفق بودهایم. فشارهای تکاملی درست همانطور که افراد را بر آن میدارد که پدر یا مادر خوبی باشند، میتواند آنها را به اینسو سوق دهد که عمو یا خاله خوبی باشند و نتیجۀ نهایی تا اندازۀ زیادی یکسان است. کمککردن به خواهرزادهها و برادرزادهها هم راهی است برای تضمین اینکه رونوشتی از ژنهای عمو یا خالۀ خوب بخت زیادی برای رسیدن به نسل بعدی داشته باشند.
بدفهمی دوم، این باور شایع است که تکامل میل به تولیدمثل را در ما بهوجود آورده است، صرفاً چون تکامل مبتنی بر تولیدمثل است. نمیتوان گفت انسانها در فرایند تکامل میل به بچهدارشدن را کسب کردهاند. ما تا همین اواخر در تاریخ تکاملی خود اصلاً نمیدانستیم که روابط جنسی بچه بهوجود میآورد، بنابراین تکامل از ایجاد میل به بچهدارشدن در ما هیچ نصیبی نمیبرد. اما تکامل میل شدید به داشتن رابطۀ جنسی را به ما داد و سپس (چون ما گونهای هستیم نیازمند به مراقبت پدر و مادر) احساس علاقه به هر فرزندی را که بهدنیا آوردیم در ما پدید آورد. با کسب میل جنسی و میل به مراقبت از فرزندان در طی فرایند تکامل به همان نتیجهای رسیدیم که اگر تکامل یافته بودیم تا بچه بخواهیم و میدانستیم چطور بچه درست کنیم، میرسیدیم. ترکیب میل به رابطۀ جنسی و میل به مراقبت و حمایت از فرزندان در مورد ما و همۀ پستانداران دیگر کارآمد بوده است (یا دستکم در مورد همۀ پستانداران مادۀ دیگر؛ مراقبت توأمان پدر و مادر از فرزندان در میان خویشاوندان پشمالوی ما بسیار نادر است).
شاید بگویید میل به رابطۀ جنسی بدون میل به بچهداشتن ناکارآمد است و بهواقع نیز همینطور است. انسانها (و دیگر نخستیها) انواع مختلف روابط جنسی بینتیجه دارند که ممکن نیست به تولیدمثل بینجامد. بااینحال، تا زمانی که به اندازۀ کافی فعالیت جنسی منجر به تولیدمثل انجام میدهیم، هزینۀ انرژی تلفشده در رابطۀ جنسی بیثمر به احتمال فراوان کم خواهد بود... بیشتر بخوانید
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha
پرواز نیرودار در حیوانات
پرواز حیوانات پیچیدهتر است و درک آن دشوارتر از فهمیدن ماشینهای انسان است. این تا حدی به این دلیل است که بالهای متحرک حیوان را همزمان با هدایت هوا بهسمت پایین (بیشتر شبیه هلیکوپتر) به جلو میبرد (اصل هواپیما). اگر پرندهای در حال پرواز را در یک صحنهی آهسته تماشا کنی (به اسلوموشن نیاز داریم تا حتی امیدوار باشیم که ببینیم چه اتفاقی دارد میافتد) متوجه خواهی شد که بالها بهسادگی به بالا و پایین نمیروند. انحنای بالها همراه با انعطافپذیری پرها، پرنده را به جلو میراند که با دو روشی که در فصل ۷ دیدیم، یعنی روشهای نیوتونی و برنولی بالاروی را میسر میکند. در عین حال، همانطور که در ابتدای فصل ۷ در بخش هلیکوپتر دیدیم، حرکت رو به پایین بالها به خودی خود باعث بالارفتن میشود. حرکت صعودی با ایجاد اثر معکوس اوضاع را خراب نمیکند (سادهلوحانه بود اگر چنین انتظاری داشتیم). این تا حدی بهدلیل انحنای بال است و تا حدی به این دلیل است که در حین حرکت بهسمت بالا پیچ میخورد و مفاصل آرنج و مچ بهسمت داخل کشیده میشوند. بنابراین، مساحت بال در مقایسه با حرکت رو به پایین قوی کاهش مییابد.
پرندگان و سایر حیوانات پرنده که ملخ یا جت ندارند، از بالهای خود برای حرکت به جلو و همچنین برای بالاروی مستقیم استفاده میکنند. این برخلاف هواپیماهای ساختهشده توسط انسان است که بالهای آن بالاروی را فراهم میکنند اما پیشرانی به جلو ندارند. حالت افراطی مخالف آن زمانی است که بالها منحصراً وظیفهی پیشرانی به جلو را بر عهده دارند، نه بالاروی که میتوان آن در پنگوئنها مشاهده کرد اما البته در زیر آب است، نه در هوا. پنگوئنها شناور هستند، سبکتر از آب هستند بنابراین، برای بالاروی نیازی به بال ندارند. در عوض از بالهای خود برای «پرواز» در زیر آب استفاده میکنند. برخلاف بودن در خشکی که آهسته قدم برمیدارند و بهطور نامناسبی راه میروند اما مانند دلفینها بسیار سریع در آب راه حرکت میکنند، اگرچه دلفینها با استفاده از حرکات دم بهسمت بالا و پایین، خود را به جلو میبرند. دلفینها و پنگوئنها هر دو به زیبایی ساده هستند. سادهسازی برای اجداد پنگوئنها که از قبل برای پرواز در هوا ساده شده بودند، راحت بود... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
هواپیماها و پرندگان باید با قوانین فیزیک مشابهی دستوپنجه نرم کنند
توضیح دادم که مولکولهای هوا سطح بالایی منحنی را در «آغوش» میگیرند و مماس با بال حرکت نمیکنند اما این فقط تا نقطهای صادق است. اگر زاویهی حمله خیلی زیاد باشد -اگر بال بیش از حد بهسمت بالا کج شود- «آغوش» شکسته میشود، مولکولهای هوا از جریان نرمروی بال جدا میشوند و بهسمت الگوهای متلاطم وحشتناکی میروند. مکش برنولی از بین میرود، هواپیما بهطور ناگهانی بالاروی را از دست میدهد و متوقف میشود. توقف میتواند خطرناک باشد و خلبان باید با کاهش زاویهی حمله، معمولاً با کمی کجکردن دماغه به پایین، اقداماتی را برای بهدستآوردن مجدد بالاروی انجام دهد تا جریان مناسب و صاف هوا را به بالای بال بازگرداند.
من به «زاویهی حمله» اشاره کردم و میخواهم آن را بههمراه چند اصطلاح فنی دیگر مرتبط با پرواز تعریف کنم. زاویهی حمله، زاویهی بال نسبت به جریان هوا است. آن را با «گام» اشتباه نگیرید که به زاویهی نسبت به زمین اشاره دارد. هنگامی که هواپیما در حال بلندشدن است، گام روبه بالا است، به همین دلیل اگر با نوشیدن یک نوشیدنی از قوانین سرپیچی کرده باشید، نوشیدنی بر رویتان میریزد. در این حالت زاویهی حمله نیز زیاد است. اما گام بالا لزوماً بهمعنای زاویهی حملهی بالا نیست. یک هواپیمای جنگنده که تقریباً بهصورت عمودی بالا میرود، دارای گام بالایی است اما زاویهی حملهی کمی دارد، زیرا جریان هوایی که بر روی بال میتازد تقریباً بهصورت عمودی بهسمت پایین است.
«گام»، هم یک فعل و هم یک اسم است. زمانی به هواپیما میگویند «گام» شده که زاویهی آن نسبت به زمین به پایین یا بالا متمایل شود. گفته میشود زمانی که یک بال بهسمت پایین خم میشود درحالیکه بال دیگر بهسمت بالا متمایل است، «گردش» رخ میدهد. خلبانان گردش را با هواکشهای لولایی پشت بالها کنترل میکنند. آنها گام را هم با سطوح لولایی افقی مشابه بر روی دم کنترل میکنند. تعریف مهم سوم هم این است که هواپیما وقتی بهسمت چپ یا راست میچرخد، «انحراف» پیدا میکند. خلبانان با استفاده از یک سکان عمودی در پشت دم، انحراف را کنترل میکنند. حیوانات پروازی، هم گام گردش و انحراف انجام میدهند... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
کایتسواری
هرگز خلبانی با گلایدر را امتحان نکردهام ولی فکر میکنم دوست داشته باشم امتحانش کنم. حتی ممکن است کایتسواری الهامبخشتر از آن باشد، چون میتوانید با جابهجایی وزن خود در هارنس بهطور مستقیم هدایتش کنید. تصور میکنم که کایتسواران باتجربه بال را تقریباً طوری حس میکنند که انگار بخشی از بدنشان است. شاید مرغ دریایی بودن، چرخیدن و اوجگرفتن در سراشیبی صخره هم اینگونه باشد؟ یا حتی یک بالانگشتی؛ یا عقابی که از ارتفاعات یک ستون گرمایی ساوانا را زیر نظر میگیرد اما فکر نمیکنم جرات امتحانکردنش را داشته باشم. مطمئناً من مانند برخی از علاقهمندان به کایتسواری از روی صخرهای عمودی نخواهم پرید. بدون هیچ دلیل خیلی خوبی بهنظرم بدتر از پریدن از هواپیما با چتر نجات است. وقتی از صخرههای معروف موهر در ایرلند غربی بازدید میکنم، برای نزدیکشدن به لبه باید روی دستها و زانوهایم قرار بگیرم و وسوسه میشوم که روی شکمم دراز بکشم.
ما میتوانیم خیالانگیزانه ساوانا را بهعنوان «جنگل» ستونهای گرمایی در نظر بگیریم. «درختان» هوای گرم بالارونده میتوانند هزاران متر بلندتر از درختانی باشند که سنجاب پرنده، پوستگستر یا پرهکیسهداری از آنها بالا میرود. فاصلهی آنها بسیار بیشتر از همسایگانشان است. بنابراین، درحالیکه پوستگستر میتواند فاصلهی افقی ۱۰۰ متری یا بیشتری را بالبازروی کند، کرکس میتواند تا ارتفاعی بالا برود که بالبازرویاش کیلومترها بهطور بالقوه بهسمت ابتدای ستون گرمایی بعدی، او را ببرد. در آنجا میتواند برای آمادهسازی برای بالبازروی بهسمت ستون گرمایی، بعدی دوباره اوج بگیرد خلبانان پاراگلایدر از ستونهای گرمایی چیده شده در «خیابانها» استفاده میکنند. با رفتن از ستونی گرمایی به ستونی دیگر در امتداد یک خیابان میتوانند در طول سفرشان تا زمان نامشخصی بالا بمانند. عقابها و لکلکها هم از خیابانها به همین شکل استفاده میکنند... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
🟣 هرگاه اندیشههای خود را با واقعیتهای دنیای بیرون ارزیابی کنیم، در حقیقت در حال به کارگیری روش علمی هستیم.
✔ دومین کتاب کارل سیگن، جهانی که میبینم: علم، نوری در ظلمت
به زودی در اسفند 1402
قیمت 300 هزار تومان
496 صفحه
mazyarpub.ir
@mazyar-pub
اگر باید بزرگ باشی و پرواز کنی، مساحت سطح خود را بیش از حد زیاد کن
فصل قبلی نشان داد که حیوانات کوچک بهطور خودکار مساحت سطح بزرگی نسبت به وزنشان دارند. به همین دلیل هم پروازکردن برایشان آسان است. ما این را در مثال آجرهای اسباببازی با محاسبات ریاضی دیدیم. مساحت سطح را با تعداد رنگهایی که برای پوشاندنشان نیاز است محاسبه کردیم. اگر فرشتهای همان اندام یک پری را داشته باشد اما ده برابر بلندتر از او باشد، مساحت پوست فرشته، مربع عدد ۱۰ یا ۱۰۰ برابر بیشتر از مساحت پوست پری خواهد بود، درحالیکه حجم و وزنش ۱۰۰۰ برابر بیشتر میشود. اما مساحت سطح چه کاربردی در پروازکردن دارد؟ هر چقدر سطح بیشتر باشد، مساحت بیشتری برای تماس با هوا وجود خواهد داشت. اگر دو بادکنک هماندازه داشته باشیم و یکی از آنها را آنقدر باد کنیم که مساحت سطح بزرگی پیدا کند و دیگری را کمتر باد کنیم و بهطور همزمان هر دو را از بالای برج کج پیزا رها کنیم، کدام یک اول به زمین برخورد خواهد کرد؟ بادکنکی که کمتر بادشده. با اینکه سنگینتر هم نیست (درواقع، کمی سبکتر هم هست). البته که اگر آنها را در خلا رها میکردید همزمان با زمین برخورد میکردند (واقعبینانه بگوییم در خلا بادکنک بادشده منفجر میشود اما نکته را متوجه شدید دیگر). من گفتم «البته که»، اما قبل از گالیله این حرف همه را شگفتزده میکرد. گالیله نشان داد که حتی اگر یک توپ جنگی و یک پر در خلا رها شوند، همزمان با زمین برخورد خواهند کرد... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
برای لئوناردو این سوال پیش آمده بود که بالهای جبرئیل خیلی کوچک نیستند؟
اگر از گالری اوفیتزی در فلورانس دیدن کرده باشید اثر زیبا و محصورکنندهی «بشارت» از لئوناردو داوینچی را دیدهاید. این اثر جبرئیل فرشته را در کمال تعجب با بالهایی کوچک نشان میدهد. این بالها برای از زمین بلندکردن یک کودک ضعیف خواهند بود، چه برسد به جبرئیلی که لئوناردو بهاندازهی مرد بزرگی (ولو با ویژگیهای زنانه) نقاشی کرده است. گفته شده است که لئوناردو بالها را حتی کوچکتر هم کشیده بود و آنها توسط هنرمند دیگری بزرگتر شدند. البته بهاندازهی کافی بزرگ نشدند. ما نقاشی را دستکاری کردیم تا بالها را با هدفشان متناسبتر کنیم که متاسفانه زیبایی نقاشی خراب شد... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
رخ داستانهای هزارویک شب
مائوریها حدود ۷۰۰ سال پیش به نیوزلند رسیدند -در مقایسه با بومیانی که ۵۰,۰۰۰ سال پیش به استرالیا رسیدند گویی همین دیروز بوده است. موضوع مسئول بودن یا نبودن بومیان استرالیا در انقراض پستانداران کیسهدار بزرگ استرالیا جنجالبرانگیز است. در استرالیا پرندگان بیپرواز غولپیکری مثل جنیوریس با ۲ متر قد که شبیه غازی بیش از حد بالغ بود، زندگی میکردند. این «مرغهای توفان» استرالیایی خویشاوندان نزدیک بیتیغهها نبودند -یا خویشاوند پرندگان وحشتی که نزدیکترین خویشاوند زندهی آنها کاکلپیشانیهای آمریکای جنوبی هستند؛ پرندههای بلندپا با کاکلهای زیبایی که خیلی از پرندههای وحشت کوتاهتر هستند.
پرندههای فیلی غولپیکر ماداگاسکار بیپرواز و از بیتیغهها بودند. چند گونه از پرندههای فیلی وجود داشتند. بزرگترینشان که بهتازگی Vorombe titan نامگذاری شده است ۳ مترقد داشت. حالا به قلمروی بلندپروازیهای خیال وسوسهانگیز میرویم. داستان سندباد ملوان یکی از افسانههای رنگارنگ داستانهای هزارویک شب است. یکی از ماجراجوییهای سندباد در جزیرهای بود که در آن پرندهی غولپیکری به نام رخ برای غذا به جوجههایش فیل میداد. او که میخواست بر فراز جزیره پرواز کند، درحالیکه کنار تخم بزرگ رخ نشسته بود، عمامهاش را به چنگالهای محکم او بست... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
اگر پروازکردن اینقدر عالیست، چرا بعضی از حیوانات بالهایشان را از دست میدهند؟
دریا خیلی داغ نیست با اینکه یک روز (حدود ۵ میلیارد سال بعد) خواهد شد. خوکها هم مطمئناً بال ندارند اما پرسیدن دربارهی دلیلش سوال احمقانهای نیست. نوعی روش طنزآمیز برای پرسیدن سوالی کلیتر است: «اگر فلان چیز عالیست چرا تمام حیوانات آن ندارند؟» جواب خیلی از زیستشناسان این خواهد بود: «چون تنوع ژنتیکی لازم برای فرگشت بالها هیچگاه برای انتخاب طبیعی در دسترس نبود تا کارش را پیش ببرد. جهشهای مناسب اتفاق نیفتاد و احتمالاً نمیتوانست اتفاق بیفتد، زیرا رویانشناسی خوک بهسمت پدیداری برآمدگیهای کوچکی که میتوانستند درنهایت به بال تبدیل شوند، سوق داده نشده بود». شاید زیستشناس عجیبی باشم، چون نمیخواهم بهسرعت جواب را مطرح کنم. من این سه جواب را اضافه میکنم: «چون بال برای آنها مفید نبود؛ چون بالها مانع شیوهی خاص زندگیکردنشان میشدند؛ و چون حتی اگر بالداشتن میتوانست برایشان مفید باشد ولی مقرونبهصرفه نمیبود». این حقیقت که بالها همیشه چیز خوبی نیستند توسط حیواناتی که نیاکانشان بال داشتند ولی خودشان از آن استفاده نمیکنند اثبات شده است. این فصل دربارهی همین موضوع است... بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
من میدانم کجا هستم و میدانم به کجا میروم
کبوترهای خانگی به نقشه و همچنین قطبنما نیاز دارند.
تئوریهای متفاوتی برای «نقشههای» پرندهها ارائه شده است. بدون شک پرندگان باتجربه، از نشانههای آشنا استفاده میکنند. شواهدی از مهمبودن رایحهها در مسیریابی داریم که احتمال میدهم بتوان آن را نوع خاصی از نشانه نامید. یک احتمال نظری مسیریابی درونی است که احتمالاً غیرعملیست. حتی اگر با چشمان بسته در ماشین بنشینی میتوانی شتاب و کاهش سرعت (اما همانطور که اینشتین به ما یادآوری کرد حرکت یکنواخت را نه) و تغییر مسیرها را متوجه شوی. از دید تئوری، کبوتری که هنگام جابهجایی با ماشین در سبدی تاریک نشسته است، میتواند سرعتگیری، کاهش سرعت و تمام تغییر مسیرها از خانه تا محلی که رها میشود را متوجه شود و نسبت مکانی که در آن رها شده را با خانه محاسبه کند.
پژوهشگری به نام جفری متیوز تئوری مسیریابی اینرسی را امتحان کرد. او کبوترهایش را در بشکهی استوانهایشکل ضدنوری که دائم در حال چرخش بود گذاشت و از خانه تا مکان مورد نظرش رانندگی کرد. حتی بعد از این آزمایش بیرحمانه هم موجودات بیچاره توانستند به خانه بازگردند. این آزمایش تئوری مسیریابی اینرسی را غیرمحتمل میکند. در اینجا مایلم اشتباهی را تصحیح کنم. در یک کتاب معروف ادعا شده است که این دستگاه آزمایشی دستگاهی بوده که در پشت کامیونهای بتنساز دیده میشود. این ادعا تصویری از نحوهی کارکرد دستگاه به ما ارائه میدهد و با شوخطبعی دکتر متیوز هم سازگار است اما ادعای درستی نیست.
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
اوج یک مسابقهی تسلیحاتی فرگشتی
پروازکردن برای چه چیز دیگری خوب است؟ لبههای صخرهها برای ساختن آشیانه عالی هستند و در برابر شکارچیان زمینی مثل روباهها امن هستند. گاکیهای کوچک نوعی مرغ دریایی هستند که متخصص ساختن لانههایی دستنیافتنی در لبههای صخرهها هستند، بهطوریکه حملهی شکارچیان -حتی پرندگان پروازی دیگر- به لانهها دشوار است. بسیاری از پرندگان روی درختان بهدنبال جای امنی برای آشیانههایشان میگردند. بالها راه فوقالعاده سریعی برای بالارفتن از درخت و حمل علف و دیگر مصالح آشیانه و بعدتر، غذابردن برای جوجهها را فراهم میکنند. بسیاری از درختان میوه میدهند: غذایی برای توکانها، طوطیها، بسیاری از پرندگان دیگر و گونههای بزرگی از خفاشها. مطمئناً میمونها و کپیها هم با بالارفتن از درختان میوههایشان را میخورند اما حتی عضلانیترین میمون یا کپی در مسابقه با یک پرنده حریفی به حساب نمیآید. گیبونها ورزیدهترین درختنوردان هستند. آنها تکنیکی به نام بازوپیمایی را بلدند که تقریباً مثل پرواز کردن است. بازوپیمایی یعنی تابخوردن بین درختان با استفاده از دستهای بلند، طوریکه انگار پاهایی در حال دویدن وارونه در هوا هستند. یک گیبون در حال پرواز -من در اینجا از این کلمهی تقریباً بهمعنای واقعیاش استفاده میکنم- با سرعت حیرتآوری در میان شاخوبرگ درختان شتابان جابهجا میشود و خود را از شاخهای به شاخهی دیگر که ممکن است تا چندین متر دورتر باشد پرتاب میکند. او بهمعنای دقیق پرواز نمیکند اما تقریباً همان کار را انجام میدهد. احتمالاً نیاکان ما هم زمانی بازوپیمایی میکردند اما مطمئنم که نمیتوانستند با سرعت گیبونها این کار را انجام دهند.
گلها شهد تولید میکنند که سوخت اصلی هوانوردی مرغهای مگسخوار و مرغهای عسلخوار، پروانهها و زنبورها است. زنبورها برای غذا به لاروهایشان گرده میدهند که آنها را هم از گلها جمعآوری میکنند. تمام تیرهی زنبورها در بین ردهی وسیعتری از حشرات، به گیاهان گلدار وابسته هستند و حدود ۱۳۰ میلیون سال پیش در دورهی کرتاسه باهم فرگشت یافتهاند («همفرگشتی»). چه راهی بهتر از پروازکردن برای جابهجایی سریع از یک گل به گلی دیگر؟ بیشتر بخوانید
📓 بلندپروازیهای خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha
سخن پایانی
تکامل مفهومی نرم و منعطف نیست. هرکس زادگان بیشتری از خود به جا بگذارد برنده است و هیچ اهمیتی ندارد که چگونه به این هدف رسیده است، پس عجیب نیست که خود این فرایند اغلب بیرحمانه است. یادم میآید مستندی از حیات وحش را از تلویزیون میدیدم که در آن دستهای کفتار، دستوپای بچهگورخری را تکهتکه جدا کردند، بدون اینکه به خود زحمت بدهند اول او را بکشند. حال تهوع بهم دست داد اما برای کفتارها این فقط یک عصرانه بود و مطمئنم پس از خوردن آخرین لقمه دیگر یک لحظه هم به آن بچهگورخر فکر نکردند. حیواناتی که برای مشکلاتشان راهحلی کارآمد مییابند، ژنهایشان و از راه ژنها راهحلشان را به فرزندانشان انتقال میدهند ۱چه قاتلهای بیرحم باشند مانند آن کفتارها یا گیاهخوارانی دوستداشتنی مانند آن بچهگورخری که خوردند. درواقع شرور و دوستداشتنی، خوب و بد، اخلاقی و غیراخلاقی، اینها همه برساختههای بشرند که در جهان طبیعی وجود ندارند. تکامل فارغ از اخلاق است.
چرا اینها را به شما یادآوری میکنم؟ زیرا فشارهای تکاملی تنیده در تاروپودِ چنین جهانی بهراحتی ممکن است ما را در وضع فلاکتباری قرار دهد. عموزادههای شامپانزهمان بهندرت آنطور که ما مراقب یکدیگر هستیم هوای هم را دارند و در مورد نوۀ عموهای بابونمان نیز همین قضیه صادق است. اگر کتاب معرکۀ رابرت سپولسکی دربارۀ بابونهای علفزار، بهنام خاطرات یک نخستی، را بخوانید، میبینید که زندگی بابون چندان جالب نیست، مگر اینکه نر غالب باشید، چون هر بابونی میمون زیر دستش در سلسلهمراتب را آزار میدهد. هیچ بعید نبود که راهحل آنها برای چالشهای زندگی در علفزار همان راهحل خود ما باشد اما از بخت خوش، این جنوبیکپیآساها بودند که طوری تکامل یافتند که از طریق همکاری با یکدیگر از خود دفاع کنند. سپس انسان راستقامت نظام همکاری شکنندۀ اجدادش را با تقسیم کار توسعه داد و وابستگی متقابلِ ناشی از تقسیم کار راهبردی برای زندگی در اختیار ما نهاد که نهتنها کارآمد، بلکه مهربانانه نیز بود... بیشتر بخوانید
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
🔚
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
دشواریهای یک جهان مدرن
تأمل دربارۀ زندگی خوب شاید سرگرمیای منحصر به جهان امروزی باشد اما راههای دستیابی به آن پیروی از راهبردهای کهنی است که اجدادمان را نیز به موفقیت رساندند. رابطۀ جنسی و خوراک، بچهدارشدن و بازی، مهارتآموزی و داستانگویی، قوم و خویش و دوستان خانه و کاشانه، جامعه و سهیمبودن در آن -اینها کلید موفقیت ما در گذشته بود و کلید شادکامی امروزمان نیز همینها است. بااینحال، جهان مدرن ما بسیاری فرصتهای تازه برای شادکامی پیشرویمان قرار میدهد و همیشه معلوم نیست که آیا نسخۀ جدید هم بهخوبی نسخۀ اولیه هست یا خیر.
مثلاً سینما و تلویزیون جایگزین بسیاری از جنبههای داستانگویی شدهاند و هردو بسیار سرگر کنندهاند اما داستانگویی خیلی بیش از روایت مجموعهای از رویدادها را در بر میگیرد و سینما و تلویزیون افراد را آنطور که گفتوگو بههم پیوند میدهد به یکدیگر پیوند نمیدهد (البته مگر آنکه بعداً دربارهشان با هم حرف بزنیم). بنابراین سینما و تلویزیون، تا اندازهای از جنس لذات رخنمودی هستند (مانند چیپس سیبزمینی). پس عجیب نیست که افراد بهندرت ممکن است برنامههای تلویزیونی را هر اندازه هم که برنامۀ محبوب خود را دوست داشته باشند، یکی از سرچشمههای مهم رضایتشان از زندگی بدانند. از شواهد موردی و شخصی چنین برمیآید که احتمالاً کتاب بیش از تلویزیون تأثیر مهم و ماندگار بر ما دارد. اگر اینطور باشد، بخش مهمی از داستانگویی فرایندهای تخیلی و مولدی است که وقتی کسی داستانی را تعریف میکند که نمیتوانیم مستقیم تجربه کنیم، در ذهنمان رخ میدهند. اما حتی کتابها هم معمولاً بهاندازۀ داستانهایی که تعریف میکنیم و میشنویم به یادماندنی و مهم نیستند، زیرا خواندن معمولاً در تنهایی انجام میشود. جنبههای دیگر جهان امروزی ما که تقلیدی از تجربههای مهم اجدادمان هستند، آش آبکی بسیار رقیقتری بهدست میدهند که بههیچ عنوان رضایت ما را تأمین نمیکند. مخدرها و الکل احتمالاً چشمگیرترین نمونههای لذتهای رخنمودی هستند، زیرا مستقیم سراغ مناطقی از مغز میروند که مسئول لذت هستند، بدون اینکه مبنای جسمانی یا تجربیای را که قرار بوده منشأ این لذت باشد فراهم کنند. با فاصلۀ کمی پس از مخدرها و الکل، غذاهای آماده و غیرمغذی قرار دارند، زیرا قند و چربی و نمکی که اجدادمان در گذشته شدیداً بهدنبالشان بودند امروز فراوان و بیش از اندازه موجود است. غمانگیز است که مبارزهمان امروز علیه چیزی است که زمانی هدفی برای تأمین سلامت بهشمار میآمد؛ یعنی خوردن قند و چربی و نمک تا حد امکان... بیشتر بخوانید
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
شادکامی و یادگیری
ما انسانها بیشتر چیزهای لازم برای بقا و رشد را فعالانه میآموزیم. وقتی که متولد میشویم خیلی کم میدانیم و مغزمان واقعاً هنوز نیمپز است اما اگر میخواستیم صبر کنیم تا کامل پخته شود اندازهاش برای زایمان خیلی بزرگ میشد. در نتیجه، پیش از آنکه عضوی قابل اتکا و سهیم در اجتماع شویم، دورۀ رشدِ فوقالعاده درازی را طی میکنیم. برعکسِ کَلهای یالدار افریقایی که بهفاصلۀ کوتاهی پس از تولد میتوانند بدوند و از چنگ شکارچیان بگریزند. ما تا بیش از یک دهه تقریباً برای هر جانوری میتوانیم خوراکی لذیذ باشیم.
دورۀ رشد طولانی ما تقریباً بهطور کامل برای آشنایی با وسایل بقای مورد استفادۀ گروهمان صرف میشود. انعطافپذیریمان به ما این امکان را داده است که در سراسر کرۀ زمین سکونتگاه بسازیم و مستقر شویم. اما در عین حال، انعطافپذیری ما به این معنا است که بههیچ عنوان نمیتوانیم برای بقا به شناخت مادرزادی یا به غرایزمان اتکا کنیم. در نتیجه، تکامل کاری کرده که یادگیری با نظام انگیزشیمان حتماً ارتباط تنگاتنگی داشته باشد؛ انسانها در سراسر جهان عاشق یادگیریاند. کنجکاوی یکی از سائقهای اساسی ما است و رضایت مرتبط با یادگیری و کسب مهارتی تازه در میان انسانها فراگیر است. اهمیت انگیزشی کنجکاوی را همه درک میکنند اما دو نوع مهم از یادگیری (و بنابراین منشأ مهم رضایت از زندگی) وجود دارد که اغلب از چشم افراد دور میماند: بازی و داستانگویی. بازی در میان تمام انسانها وجود دارد. همانطور که در میان خویشاوندان پستاندارمان دیده میشود. بازی در میان حیوانات پیش از رسیدن به سن بلوغ بسیار رایج است، زیرا شکلی از یادگیری قواعد و راهبردهای زندگی در بزرگسالی است. بازی همچنین به انسانها و حیوانات دیگر کمک میکند همکاری را یاد بگیرند، زیرا تعاملات اولیهشان با یکدیگر مثبت است و به آنها میآموزد که چه کسی مقابلهبهمثل میکند و چه کسی نمیکند. بازی به نرهای جوان فرصت میدهد که رقابت بر سر مادهها را یاد بگیرند و به آنها راهبردهایی را میآموزد که نهایتاً برای ارتقای مرتبه در سلسلهمراتب بزرگسالان بهکار بگیرند و همینطور به جوانها شکارکردن و گریختن از دست شکارگران را تعلیم میدهد. بچهگربهها هیچ کاری را بیش از پریدن به یکدیگر در مبارزههای ساختگی دوست ندارند؛ پسربچهها هم از این لذت میبرند؛ و تمام کودکان انسان ساعتها به بازی ورزش و بازی در موقعیتهای ساختگی میپردازند. چون انسان از لحاظ میزان اطلاعاتی که باید فرابگیرد جایگاهی منحصربهفرد دارد، اهمیت بازی از دورۀ کودکی فراتر رفته و به دوران بزرگسالی نیز تسری یافته است. بدون بازی، لذت و هیجان زندگی خیلی کمتر است... بیشتر بخوانید
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
شادکامی و بقا
اهداف مرتبط با بقا برای تمام موجودات زنده اساسیاند و در فرایند تکامل، بسیاری از واکنشهای عاطفی ما بهواسطۀ ارزششان برای بقا پدید آمدهاند. ما از خوردن چربی و قند و نمک لذت میبریم، چون این چیزها در محیط اجدادمان بسیار کمیاب اما برای بقا ضروری بود. وقتی که در تاریکی در جنگل قدم میزنیم، احساس اضطراب و ترس داریم، چون اتکایمان به چشمها در مقایسه با گوشها و بینی سبب میشود هنگام تاریکی خیلی محتملتر باشد که شکار باشیم، نه شکارگر. نسبت به اینکه دوستان یا همسایگانمان ما را طرد کنند فوقالعاده حساس هستیم، چون راندهشدن از گروه تهدیدی وجودی برای اجدادمان بهشمار میآمد. ما در خانه و کاشانۀ خود احساس راحتی و امنیت داریم، چون خانه اجدادمان را از عوامل طبیعی و خطر شکارگران محافظت میکرد. همۀ اینگونه ترجیحات از مدتها پیش از آنکه گونهای به نام انسان خردمند در کار باشد وجود داشتهاند.
اما اهداف مرتبط با بقا، بهرغم اهمیتشان، اغلب تحتالشعاع اهداف مرتبط با تولیدمثل قرار میگیرند. اساسیترین نمونۀ این جابهجایی را در خود فرایند سالخوردگی میتوان مشاهده کرد. ما پیر میشویم و میمیریم، عمدتاً به این علت که منابع زیستی گرانبها را برای کوششهایمان در راه جذب و حفظ جفت و تولیدمثل با او صرف میکنیم، نه صرف حفظ ترمیم بافتهای بدنمان. اگر مادۀ ژنتیکی خود را از راه طولانیشدن عمر منتقل میکردیم، نه از راه تولیدمثل، در آنصورت تکامل کاری میکرد که حتماً منابع کافی برای حفظ و نگهداری بافتهایمان صرف کنیم تا بتوانیم بهجای چند دهه، چند قرن عمر کنیم. تحقق چنین نتیجهای علیالاصول امکانپذیر است، چون عمر طولانیتر، دورۀ تولیدمثل را نیز درازتر و تعداد فرزندان را بیشتر میکند، اما تعداد فراوان شکارگران و انگلها احتمال موفقیت هرگونه راهبرد مبتنی بر طول عمر را بعید میکند، چون بهندرت این فرصت برای اجدادمان فراهم میشد که از کهولت سن بمیرند (شکل ۱-۸ را به یاد بیاورید) کوششهای صرفشده برای زندگی طولانیتر، عمدتاً بههدر میرفت و بنابراین بهتر آن بود که منابع زیستی برای اهداف فوریتر مرتبط با جفتگیری صرف شود. به همین دلیل، خصوصیتی که در جوانی به ما در تولیدمثل کمک کند، معمولاً در فرایند انتخاب طبیعی دارای مزیت خواهد بود، حتی اگر در کهنسالی باعث مرگمان شود... بیشتر بخوانید
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha
بهرهگیری از شناخت گذشته، برای ساختن آیندهای بهتر
جست وجوی شادکامی در الزامات تکاملی
حالکه دربارۀ هدف شادکامی بحث کردیم، میتوانیم به این پرسش بپردازیم که دقیقاً چه چیزی ما را شادکام میکند. چون تکامل نظام انگیزشی ما را شکل داده است، پس باتوجهبه الزامات تکاملی خود میتوانیم تا اندازهای دریابیم چگونه میتوانیم زندگی خوبی در پیش بگیریم.
با درنظرگرفتن الزامات تکاملی خاص خودمان شاید خیال کنید راهنمای تکاملی بهسوی شادکامی، احتمالاً جزوهای بسیار مختصر یا شاید حتی این معادلۀ ساده باشد:
خوراک + رابطۀ جنسی = شادکامی
بیتردید این معادله تا اندازهای درست است اما داستان خیلی پیچیدهتر از این نیز هست. شاید بتوان گفت شادکامی عبارت است از برآوردهشدن الزامات تکاملیمان، این الزامات اغلب با یکدیگر در تضادند و باید خیلی دانا باشیم و خود را خیلی خوب بشناسیم تا بتوانیم از میان این الزامات راه خود را پیدا کنیم. این چالش را روشنتر از هر جا میان دو هدف عمدهمان، یعنی بقا و تولیدمثل میتوان دید. بهرغم این واقعیت که باید در هر دو زمینه موفق باشیم و ژنهایمان را به نسل بعد انتقال دهیم اما تولیدمثل اصلیترین هدف تکامل است و بقا تا جایی اهمیت دارد که در خدمت این هدف باشد.
چالشهای نهفته در مدیریت نیازهای تکاملیمان را پیچیدگیهای پرشمار دیگری نیز تشدید میکنند که برخی قدیمی و بعضی جدیدند. یکی از این پیچیدگیها که از قدیم وجود داشته این است که اگرچه الزامات تکاملی ما کلی و فراگیرند اما راهبردهای برآوردهکردنشان چنین نیستند. در بسیاری از گونهها فقط یک راه برای ادامۀ زندگی وجود دارد. اگر سرگینغلتان نر باشید، باید بتوانید گلولهای از سرگین به وزن چندبرابر وزن خودتان را بغلتانید. اگر گوزن نر باشید، باید بتوانید وقتی شاخبهشاخ با گوزن دیگر در حال مبارزهاید، ضربهای به پشت او بزنید. اما در مورد انسانها، تعداد راهبردهای پیشرویمان را فقط قوۀ تخیلمان محدود میکند. مویم را بتابانم یا صاف کنم یا کوتاه کنم؟ آیا دندانهایم را سفید کنم یا برای سیمبستن و ردیفکردنشان پول بدهم؟ عکس صفحهام در شبکههای اجتماعی را کنار مجموعۀ تمبرم بگیرم یا کنار جایزهام در مسابقات مشتزنی؟ برای شناخت راه رسیدن به شادکامی باید بفهمیم شخصیت و گرایشها و تواناییهایمان هر کدام چگونه در موفقیتمان میتوانند نقش داشته باشند. هر راهی به شادکامی ختم نمیشود اما برای افراد مختلف راههای مناسب متفاوتی وجود دارد.
از جمله پیچیدگیهای جدید اینکه جهان بهرهمند از پیشرفتهای تکنولوژیک ما از طریق آنچه رابرت تریورز، لذتهای رخنمودی میخواند. همچنان ترفندهای تازهای برای میانبرزدن در مسیر جستوجویمان در پی شادکامی عرضه میکند. لذتهای رخنمودی، اگرچه خوشایندند اما درواقع صرفاً جایگزینهایی درجه دو برای ترجیحات تکاملی ما هستند. الکل و مواد مخدر و تلویزیون و حتی چیپس سیبزمینی، همه لذتهای رخنمودی هستند. تقلیدی از خوشیهای قدیمی هستند اما نتایجی را که این فعالیتهای قدیمی را متناسب با شرایط محیط و بنابراین لذتبخش میکرد به بار نمیآورند (برای نمونه، فکر کنید به اینکه تماشای مجموعۀ تلویزیونی دوستان، چقدر فرق دارد با داشتن چند دوست واقعی).
اگر این فکر که انسانها هم الزامات تکاملی دارند در نظرتان بیش از اندازه موجبیتباورانه جلوه میکند، مهم است به یاد داشته باشید که ما همچنین طوری تکامل یافتهایم که به لحاظ شناختی انعطافپذیرترین گونه از موجودات زنده روی زمین باشیم. انسان برای بقا و رشد، حجم فوقالعاده عظیمی از اطلاعات را باید فرابگیرد و ما بیش از هر جانور دیگری در ترسیم مسیر زندگی خود نقش داریم. البته این سخن بهمعنای آن نیست که میتوانیم در هر کاری که میکنیم به شادکامی برسیم -بیشتر ما نمیتوانیم چنین کنیم- اما به این معنا هست که میتوانیم اهمیت شادکامی در زندگیمان و همینطور ثمربخشترین راه برای دستیابی به آن را تعیین کنیم. درک طبیعت بشر از طریق فشارهای واردآمده از سوی پیشینۀ تکاملیمان میتواند در این مسیر راهنمایمان باشد و میتواند در فهم خودِ شادکامی هم به ما کمک کند.
📓 جهش اجتماعی
✍🏿 ویلیام فون هیپل
🔛 میثم محمدامینی
@Chekide_ha