scibookreader | Unsorted

Telegram-канал scibookreader - کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

-

در این کانال گزیده‌هایی از کتب علمی و مرتبط به روشنگری علمی ارائه می‌شود. برای ارتباط و فرستادن مطالبی از کتب علمی به گروه کتابخوانی علمی بپیوندید: https://t.me/joinchat/AtGPR0K5wDHIQWUt-2hxZQ

Subscribe to a channel

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

یه بطری روغن کوچیک ولی قدرتمند

پس یه چیزی که قدرت فوق‌العاده‌ی داستان‌گویی به ما می‌ده توانایی همکاری‌کردن ما تو تعداد خیلی بالاست. ولی تنها این توانایی نیست. قدرت فوق‌العاده‌مون به ما اجازه می‌ده که روش همکاری‌مون رو هم تغییر بدیم، به‌سرعت هم تغییر بدیم. همون‌طور که قبل‌تر خوندیم، مورچه‌‌ها حتی بدون این‌که داستانی اختراع کنن هم می‌تونن تو تعداد زیادی با هم همکاری کنن ولی مورچه‌‌ها تقریباً هیچ‌وقت روش‌هاشون رو تغییر نمی‌دن. برای هزاران سال تمام مورچه‌‌ها دقیقاً کار‌های یکسانی رو انجام دادن –مثل خدمت‌کردن به مورچه‌ی ملکه. ولی برعکس، انسان‌‌ها می‌تونن سریع روش‌هاشون رو تغییر بدن؛ فقط با تغییردادن داستان‌هایی که به‌شون اعتقاد دارن.

مثلاً فرانسه برای سال‌های زیادی توسط یه پادشاه اداره می‌شد. چون مردم باور داشتن که یه خدای بزرگی که بالای ابرهاست گفته که فرانسه باید توسط یه پادشاه اداره بشه و همه‌ی مردم فرانسه باید دستوراتی که پادشاه می‌ده رو اطاعت کنن. آیا واقعاً یه خدایی این حرف رو زده؟ به‌احتمال خیلی زیاد نه. این فقط یه داستان من‌درآوردی بوده. ولی تا زمانی که مردم فرانسه این داستان رو باور داشتن، از پادشاه اطاعت می‌کردن. پادشاه هم از این اطاعت خیلی لذت می‌برد.

ولی مردم از کجا می‌فهمیدن که کی باید پادشاه باشه؟ خب، درباره‌ی اون هم یه داستانی تعریف شده بود که داستان واقعاً عجیبی هم هستش. این داستان می‌گه که وقتی خدای بزرگ بالای ابر‌ها جنگجوی شجاعی رو انتخاب کرد که پادشاه فرانسه بشه، یه معجزه‌ی شگفت‌انگیزی کرد تا انتخابش رو به مردم نشون بده.

خدا یه کبوتر با بطری شیشه‌ای خاصی رو از بهشت فرستاده. هیچ‌کس ندیده که این اتفاق افتاده. ولی یه کشیش به مردم بطری شیشه‌ای رو نشون داده و گفته که از آسمون اومده. مردم هم یه‌جورایی باور کردن. موقع تاج‌گذاری پادشاه جدید، کشیش اون روغن آسمونی رو روی سر پادشاه ریخته.

و از اون‌موقع به بعد، وقتی یه پادشاه می‌مرد و مردم می‌اومدن که پسرش رو به‌عنوان پادشاه جدید تاج‌گذاری کنن، کمی از اون روغن خاص رو روی سرش می‌ریختن. اگر روغن نمی‌ریختن، پادشاهی در کار نبود. بطری روغن هم تو یه جای امنی نگهداری می‌شد.

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

چطور داستان‌ها کمک می‌کنن

شاید نیاکان ما زمانی باور داشتن که یه روح شیر کبیر که بالای ابر‌ها زندگی می‌کرده، و می‌تونسته به‌شون کمک کنه موز پیدا کنن، زرافه شکار کنن و ماهی بگیرن. دقیقًا الان هم بزرگسال‌‌ها به این اعتقاد دارن که یه روح کبیر به اسم مک‌دونالدز هستش که می‌تونه رستوران باز کنه، به کارکنانش حقوق بده و پول زیادی به‌دست بیاره.

چرا مردم داستان عجیبی درباره‌ی یه روح به اسم مک‌دونالدز ابداع کردن؟ چون درواقع داستان خیلی مفیدی هستش. تو بیشتر طول تاریخ، مردم واقعی فقط می‌تونستن رستوران باز کنن، به کارکنانشون حقوق بدن و پول دربیارن. ولی این یعنی اگر اشتباهی پیش می‌اومد، کسی که صاحب رستوران بود تو دردسر بزرگی می‌افتاد.

مثلاً اگر تو پول قرض می‌کردی تا یه رستوران باز کنی ولی کسی به رستورانت نمی‌اومد و نمی‌تونستی قرضت رو بدی چه اتفاقی می‌افتاد؟ مجبور بودی خونه‌ت، کفش‌هات و حتی جوراب‌هات رو بفروشی تا پولی رو که قرض گرفته بودی پس بدی. شاید به‌جایی می‌رسید که بدون لباس تو خیابون بخوابی! همین‌طور اگر یه نفر تو رستورانت غذا می‌خورد و مسموم می‌شد، تو مقصر بودی و احتمال داشت به زندان بیفتی. پس مردم می‌ترسیدن که رستوران باز کنن، یا هر نوع کسب‌وکاری رو شروع کنن. با خودشون می‌گفتن چرا ریسکی به این بزرگی انجام بدم؟

به‌همین دلیل، یه سری از افراد خیلی خلاق داستان شرکت‌‌ها به ذهنشون رسید. اگر می‌خوای یه رستوران باز کنی ولی نمی‌خوای روی از دست‌دادن جورابت ریسک کنی یا به زندان بیفتی، یه شرکت ثبت می‌کنی و بعدش شرکت همه کار می‌کنه و ریسک‌ها رو انجام می‌ده... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

روح شیر کبیر

بیا فرض کنیم که یه انسان خردمند این داستان رو به همه می‌گه: «یه روح شیر کبیر هست که بالای ابر‌ها زندگی می‌کنه. اگر از روح شیر کبیر پیروی کنی، وقتی که مردی به سرزمین روح‌‌ها می‌ری و هر چقدر که موز خواستی بخوری اونجا هست. ولی اگر از روح شیر کبیر اطاعت نکنی یه شیر بزرگ می‌آد و می‌خورتت.»

البته این داستان اصلاً حقیقت نداره ولی اگر هزار نفر به‌ش اعتقاد داشه باشن، هر کاری که داستان گفته رو انجام می‌دن. اون هزار نفر به‌راحتی می‌تونن با هم همکار ی کنن حتی اگر هم‌دیگه رو نشناسن.

اگر بگی: «روح شیر کبیر می‌خواد که همه روی یه پاشون وایستن» هزار نفر رو یه پاشون وایمیستن!

اگر بگی: «روح شیر کبیر می‌خواد که همه یه پوست نارگیل خالی روی سرشون بذارن»، هزار نفر نارگیل خالی می‌ذارن روی سرشون! (که خیلی هم مفید هستش چون، راحت می‌شه فهمید که کی به روح شیر کبیر اعتقاد داره، کی اعتقاد نداره.)

اگر بگی که روح شیر کبیر از همه می‌خواد که برای جنگیدن با نئاندرتال‌ها یا ساخت یه معبد آماده بشن، هزار نفر برای جنگیدن با نئاندرتال‌‌ها یا ساخت یه معبد جمع می‌شن.

اگر بگی که: «روح شیر کبیر می‌خواد که همه به روحانی داخل معبد یه موز بدن و به‌جاش، وقتی مردن، موز‌های خیلی خیلی زیادی تو سرزمین روح‌‌ها به‌شون می‌دن.» هزار نفر به اون روحانی موز می‌دن و روحانی یه کوه موزی خواهد داشت!... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

چرا مورچه‌‌ها ملکه دارن ولی وکیل ندارن

فقط یه گونه‌ی حیوونی دیگه هست که می‌تونه تو تعداد خیلی زیاد همکاری کنه: حشرات اجتماعی‌ای مثل مورچه‌ها، زنبور‌ها و موریانه‌ها. همون‌طور که ما تو شهرها زندگی می‌کنیم، مورچه‌‌ها و زنبور‌ها هم تو کلونی‌‌ها و کندو‌ها زندگی می‌کنن که گاهی اوقات هزاران عضو دارن. هزاران مورچه برای به‌دست‌آوردن غذا، نگهداری از بچه‌ها، ساختن پل‌‌ها و حتی تو جنگ‌ها با هم همکاری می‌کنن.

بااین‌حال، فرق بزرگی بین مورچه‌‌ها و انسان‌‌ها هست: مورچه‌ها فقط بلد هستن که به یه روش خودشون رو سازماندهی کنن. مثلاً یه گونه‌ی مورچه وجود داره به اسم مورچه‌ی کشاورز. اگر به یه گونه از این مورچه‌های کشاورز نگاه کنی می‌فهمی که همه‌ی کلونی‌‌ها دقیقاً شبیه به هم سازماندهی شدن. تو هر کلونی مورچه‌‌ها خودشون رو به پنج دسته تقسیم می‌کنن: خوراک‌جوها، کارگرها، جنگجوها، پرستار‌ها و ملکه‌ها.

خوراک‌جو‌ها دنبال برداشت غلات و شکار حشرات کوچیک می‌رن که به‌عنوان غذا برای کندو ببرن. مورچه‌های کارگر تونل حفاری می‌کنن و کلونی می‌سازن. جنگجو‌ها از کلونی محافظت می‌کنن و با بقیه‌ی حیوون‌‌ها می‌جنگن. پرستار‌ها از بچه‌مورچه‌ها نگهداری می‌کنن و ملکه حکمران کلونی هست و تخم‌گذاری می‌کنه تا بچه‌مورچه‌های بیشتری به‌دنیا بیاره.

این تنها روشیه که این مورچه‌‌ها بلدن که خودشون رو سازماندهی کنن. یه کلونی هیچ‌وقت علیه ملکه شورش نمی‌کنه و برای انتخاب مورچه‌های رئیس‌جمهور انتخابات برگزار نمی‌کنه. خوراک‌جو‌ها و کارگر‌ها هیچ‌موقع برای حقوق بیشتر اعتصاب نمی‌کنن. جنگجو‌ها هیچ‌وقت تصمیم نمی‌گیرن که با کلونی همسایه پیمان صلح امضا کنن. پرستار‌ها هیچ‌وقت از شغلشون استعفا نمی‌دن تا وکیل، مجسمه‌ساز یا خواننده‌ی اوپرا بشن. مورچه‌‌ها هیچ‌وقت غذای جدید، اسلحه‌ی جدید یا بازی جدیدی مثل تنیس ابداع نمی‌کنن. مورچه‌های کشاورز امروزی دقیقاً همون‌طوری زندگی می‌کنن که هزاران سال قبل زندگی می‌کردن.

برعکس مورچه‌ها، ما انسان‌‌ها همیشه درحال تغییر نوع همکاری‌مون با هم‌دیگه هستیم.

ما بازی‌‌های جدید ابداع می‌کنیم، لباس‌‌های جدید طراحی می‌کنیم، شغل‌های جدید ایجاد می‌کنیم و انقلاب‌‌های سیاسی داریم. سیصد سال پیش مردم با تیر و کمون بازی می‌کردن تا هدف رو بزنن. امروز ما با کامپیوتر بازی می‌کنیم تا امتیاز بالایی بگیریم. سیصد سال پیش بیشتر مردم کشاورز بودن، امروز ما به‌عنوان راننده‌ی اتوبوس، آرایشگر سگ، برنامه‌نویس کامپیوتر و مربی شخصی کار می‌کنیم. سیصد سال پیش بیشتر کشور‌ها توسط پادشاه‌‌ها و ملکه‌‌ها اداره می‌شدن. امروز بیشتر کشورها توسط پارلمان‌‌ها و رئیس‌جمهور‌ها اداره می‌شن.

پس ما انسان‌‌های خردمند جهان رو فتح کردیم چون تو تعداد خیلی زیاد می‌تونیم همکاری کنیم، مثل مورچه‌‌ها و مدام روش همکاری‌مون رو تغییر بدیم که بهمون کمک می‌کنه چیز‌های جدید اختراع کنیم. این قدرت فوق‌العاده‌ی ماست؟ خب نه. برای فهمیدن قدرت فوق‌العاده‌ی ما خردمندها، به پرسیدن سوال آخر نیاز داریم. این‌که نیاکان ما چطور یاد گرفتن که تو تعداد بالا همکاری کنن؟ و چطور ما همیشه درحال تغییر رفتارمون هستیم؟ جواب این سوال قدرت فوق‌العاده‌ی واقعی ماست. فکر می‌کنی جواب سوال چیه؟

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

چی می‌شد اگر...؟

تصورش شگفت‌انگیزه که اگر نیاکان ما برخورد بهتری داشتن و اجازه می‌دادن که نئاندرتال‌‌ها و فلورسی‌ها به زندگی‌شون ادامه بدن و پیشرفت کنن، جهان چه شکلی می‌شد. اگر این انسان‌‌ها امروز بین ما زندگی می‌کردن چی می‌شد؟

شاید بعضی از بچه‌های نئاندرتال‌‌ها تو تیم دو و میدانی مدرسه بودن. شاید همسایه‌ی کناری‌تون مهاجر‌های کوچیک فلورس بودن. سیاست و دین چطور؟ دنیسووایی‌ها می‌تونستن رای بدن؟ روحانیون ازدواج یه نئاندرتال با یه خردمند رو ثبت می‌کردن؟ یه نئاندرتال می‌تونست کشیش، اسقف، خاخام یا امام بشه؟
دوست داشتی یه دوست نئاندرتال داشتی؟

اگر انسان‌‌های دیگه‌ای با ما زنده می‌موندن شاید حتی طوری که خودمون رو می‌بینم هم تغییر می‌کرد. امروز بیشتر انسان‌‌ها فکر می‌کنن که ما موجودات خیلی خاصی هستیم. اگر سعی کنی به‌شون بگی که انسان‌‌ها حیوون هستن، بیشترشون عصبانی می‌شن چون فکر می‌کنن ما کاملاً از حیوون‌‌ها متفاوتیم.

مردم احتمالاً به‌خاطر این‌که زمانی تمام گونه‌های دیگه‌ی انسان ناپدید شدن فکر می‌کنن هیچ چیزی شبیه به ما روی زمین نبوده. تصور این‌که ما انسان‌‌های خردمند مثل بقیه‌ی حیوون‌‌ها نیستیم راحته. ولی اگر نئاندرتال‌‌ها یا فلورسی‌ها زنده می‌موندن؛ برای ما خیلی سخت‌تر می‌شد که فکر کنیم خاصیم. شاید به همین دلیل نیاکان ما از دست بقیه‌ی انسان‌‌ها خلاص شدن.

ولی نیاکان ما چطور تونستن به بقیه‌ی انسان‌‌ها غلبه کنن؟ نئاندرتال‌‌ها از اون‌ها قوی‌تر بودن. دنیسووایی‌ها با مکان‌‌های سرد سازگارتر بودن و انسان‌‌های کوچیک فلورس برای زنده‌موندن به غذای کمتری احتیاج داشتن... ولی باز نیاکان ما تونستن سیاره‌ی زمین رو فتح کنن. قدرت فوق‌العاده‌شون چی بود؟

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

تو کدوم گونه از انسان هستی؟

ولی یه گونه از انسان باستانی بود که ما خیلی در موردش می‌دونیم. اون‌‌ها نیاکان ما بودن که هزاران سال قبل زندگی می‌کردن. زمانی که انسان‌‌های کوچیک تو جزیره‌ی فلورس بودن؛ نئاندرتال‌‌ها تو اروپا زندگی می‌کردن و دنیسووایی‌ها دوروبر غارهای سیبری بودن، نیاکان ما اغلب تو آفریقا زندگی می‌کردن.

دانشمند‌ها به نیاکان ما می‌گن انسان خردمند یا Homo Sapiens و به‌طور خلاصه خردمند. به‌خاطر این‌که اون‌‌ها تو جزیره‌ی خردمند زندگی می‌کردن؟ نه اصلاً! کلمه‌های «هومو Homo» و «سِیپیِنز Sapiens» لاتین هستن. لاتین یه زبان قدیمیه که افراد کمی امروز باهاش صحبت می‌کنن و چون زبان قدیمی و پیچید‌ه‌ای هستش تقریباً مثل جادو به‌نظر می‌آد. پس وقتی دانشمند‌ها می‌خوان چیزی رو خیلی مهم جلوه بدن، یه اسم لاتین براش انتخاب می‌کنن. اون‌‌ها برای بیماری‌ها، داروها، گیاهان و حیوون‌ها هم اسم لاتین انتخاب می‌کنن.

مثلاً دانشمندی که می‌خواد درباره‌ی گربه‌‌ها حرف بزنه و خیلی جدی باشه، نمی‌تونه بگه گربه؛ می‌گه «فلیس کاتوس Felis Catus»، که تو زبان لاتین به‌معنی گربه‌ی حیله‌گر هستش. و به موش می‌گه «موس موسکولوس Mus Musculus» که تو زبان لاتین به‌معنی «موش موشی» هستش. اگر تو یه کتاب بخونی که «گربه‌ی حیله‌گر موش موشی شکار می‌کند.» شاید فکر کنی که داستان بچه‌کوچولوهاست. ولی اگر تو یه کتابی بخونی که «فلیس کاتوس، موس موکولوس شکار می‌کند.» به‌احتمال زیاد فکر می‌کنی که کتاب علمی مهمی باشه.

تمام گونه‌های مختلف انسان هم اسم‌‌های شیک لاتین خودشون رو دارن. وقتی دانشمند‌ها درباره‌ی نئاندرتال‌‌ها صحبت می‌کنن و می‌خوان جدی باشن، نمی‌گن نئاندرتال‌ها، می‌گن «هومو نئاندرتالنسیس Homo Neanderthalensis» تو زبان لاتین «هومو Homo» یعنی «انسان» و «نئاندرتالنسیس Neanderthalensis» یعنی «از دره‌ی نئاندر»، پس کنار هم معنی «انسان‌‌های دره‌ی نئاندر» رو می‌دن. وقتی که دانشمند‌ها درباره‌ی انسان‌‌های کوچیک فلورس حرف می‌زنن، قطعاً به‌شون انسان‌‌های کوچیک نمی‌گن. این‌طوری خیلی ساده می‌شه! به‌جاش، به اون‌‌ها می‌گن «هومو فلورسیِنسیس Homo Floresiensis» که به‌معنی «انسان‌‌های جزیره‌ی فلورس» هستش.

وقتی دانشمند‌ها داشتن برای گونه‌ی ما اسم انتخاب می‌کردن معلومه که به ما اسم لاتین خوب و قابل احترامی دادن - Homo Sapiens. ولی معنی این کلمه چیه؟ خب، تو زبان لاتین، کلمه‌ی «Sapiens» یعنی خردمند (یا دقیق‌تر بخوایم بگیم می‌شه: خردورز «مترجم»)؛ پس «Sapiens Homo» یعنی «انسان خردمند».

ما تصمیم گرفتیم اسم خودمون رو بذاریم «انسان‌‌های خردمند» که خیلی هم متواضعانه نیست. مخصوصاً از اونجایی‌که واضح نیست ما انسان‌‌های خردمند از بقیه‌ی انسان‌‌ها خردمندتر بودیم یا نه. ولی همینه دیگه، خردمند اسم ماست. تو یه انسان خردمندی و همه‌ی دوست‌هات و آشناهات و فامیل‌هاتون هم انسان خردمندن. تمام انسان‌هایی که امروز روی کره‌ی زمین زندگی می‌کنن انسان خردمند هستن –آلمانی‌‌ها خردمندن، نیجریه‌ای‌ها خردمندن، کره‌ای‌ها و برزیلی‌‌ها هم خردمندن.

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

جزیره‌ی انسان‌‌های کوچیک

بیا تور خانوادگی‌مون رو از جزیره‌ی کوچیک فلورس تو اندونزی امروزی شروع کنیم. حدود یه میلیون سال پیش، سطح آب دریا تو جزیره‌ی فلورس پایین بود. خیلی از جاهایی که امروز از آب پوشیده شده اون‌موقع خشکی بود. پس فلورس خیلی به سرزمین اصلی نزدیک بود. بعضی از انسان‌‌های کنجکاو و بعضی از حیوون‌‌ها مثل فیل، فهمیدن که رفتن به جزیره براشون راحته. ولی وقتی سطح دریا بالا اومد نمی‌تونستن به سرزمین اصلی برگردن و توی جزیره‌ی فلورس گیر افتادن.

فلورس جزیره‌ی کوچیکیه، پس چیز زیادی برای خوردن تو اونجا وجود نداشت. بزرگ‌ترین انسان‌‌ها و بزرگ‌ترین فیل‌‌ها که به غذای زیادی نیاز داشتن زودتر مردن. کوچیک‌تر‌ها که غذای کم‌تری نیاز داشتن زنده موندن. وقتی زن کوچیکی با مرد کوچیکی بچه‌دار می‌شدن، بچه‌های کوچیک‌تر از خودشون داشتن. البته همه‌ی بچه‌ها دقیقاً هم‌اندازه‌ی هم‌دیگه نبودن – بعضی‌‌ها کوچیک بودن بعضی‌‌ها حتی کوچیک‌تر. چون هنوز غذای زیادی وجود نداشت، بازهم اون‌هایی که کوچیک‌تر بودن زنده موندن و این‌طوری شد که نسل‌به‌نسل، هم انسان‌‌ها و هم فیل‌های جزیره‌ی فلورس کوچیک‌تر و کوچیک‌تر شدن. فلورسین‌های بزرگسال، بلندتر از یه متر نبودن و وزنشون حدود بیست‌وپنج کیلو بود. ولی بلد بودن که چطور از ابزار استفاده کنن و حتی فیل‌های کوچیک رو شکار کنن... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

غذا‌های پختنی مغز‌های بزرگ دارن

انقدر انسان‌‌ها آتیش رو دیدن تا تونستن بفهمنش. اون‌‌ها متوجه شدن با این‌که آتیش بی‌رحم و رام‌نشدنیه ولی از یه سری قوانین تبعیت می‌کنه. اون‌‌ها می‌تونستن با آتیش فراتر از یه دوست باشن. چوب درازی رو به‌سمت درختی که می‌سوخت بردن و وقتی نوک چوب آتیش گرفت دوباره برگردوندنش عقب. حالا اون‌‌ها روی چوبشون آتیش داشتن. آتیش نمی‌سوزوندتشون ولی اون‌‌ها می‌تونستن هر چیزی رو که با چوبشون لمس می‌کنن رو به آتیش بکشن. این خیلی مفید بود! اون‌‌ها می‌تونستن آتیش رو از جایی به جای دیگه ببرن تا گرم بمونن و شیر‌ها رو بترسونن.

ولی هنوز یه مشکل بزرگ وجود داشت: مردم نمی‌دونستن چطور آتیش روشن کنن.

منتظر رعدوبرق موندن می‌تونست خیلی خسته‌کننده باشه. می‌تونستی یه سال نزدیک یه درختی بشینی –ولی رعدوبرق به درخت نزنه و اگر یه شیر دنبالت می‌کرد نمی‌تونستی حتی دو ثانیه کنار درخت منتظر بمونی.

همین الان آتیش لازم داری!

بالاخره انسان‌‌ها فهمیدن که چطور این مشکل رو حل کنن. یه راه برای درست‌کردن آتیش این بود که یه سنگ چخماق رو بزنن به یه سنگ دیگه به اسم سنگ آتش‌زنه بزنن. اگر سنگ آتش‌زنه رو خیلی محکم می‌زدی جرقه تولید می‌کرد و اگر جرقه رو به‌سمت برگ‌های خشک می‌گرفتی، گاهی اوقات آتیش می‌گرفتن و می‌سوختن.

یه راه دیگه این بود که یه قسمت بزرگی از چوب خشک رو پیدا کنی، یه حفره داخلش ایجاد کنی و برگ‌های خشک رو داخل حفره بریزی. بعدش یه طرف شاخه‌ی کوچیکی رو تیز کنی و داخل حفره قرار بدی و برای دو دقیقه خیلی سریع بین دست‌هات بچرخونیش... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

انسان‌ها چی هستن؟

‌بزرگ‌شدن کار سختیه. نه‌تنها برای تو و دوست‌هات، بلکه برای همه، از جمله حیوون‌ها. توله‌شیر‌ها برای بزرگ‌شدن نیاز دارن که یاد بگیرن چطور بدوئن و گورخر‌ها رو شکار کنن. بچه‌دلفین باید یاد بگیره چطور شنا کنه و ماهی بگیره. بچه‌عقاب نیاز داره یاد بگیره چطور پرواز کنه و لونه بسازه؛ و هیچ‌کدوم از این کار‌ها آسون نیستن.

ولی بزرگ‌شدن برای انسان‌‌ها حتی سخت‌تر هم هست. چون ما نمی‌دونیم نیاز داریم چی رو یاد بگیریم. شیر‌ها می‌دوئن و گورخر شکار می‌کنن، دلفین‌‌ها شنا می‌کنن و ماهی شکار می‌کنن، عقاب‌‌ها پرواز می‌کنن و لونه می‌سازن –انسان‌‌ها چی‌کار می‌کنن؟

وقتی بزرگ شدی، شاید بتونی یه ماشین مسابقه‌ای رو سریع‌تر از سرعت شیر برونی. شاید ناخدای کشتی‌ای بشی که می‌تونه بیشتر از مسیر شنای هر دلفینی بتونه بره. ممکنه خلبان هواپیمایی بشی که می‌تونه بالاتر از هر عقابی پرواز کنه. شاید میلیون‌‌ها کار دیگه رو انجام بدی که حیوون‌‌ها به‌سختی می‌تونن حتی تصورشون کنن. مثل اختراع بازی کامپیوتری، کشف دارویی جدید، هدایت یه سفر اکتشافی به مریخ یا تموم روز رو تو خونه نشستن و تلویزیون دیدن. انسان‌‌ها گزینه‌های زیادی دارن! به همین دلیل هم انسان‌بودن گیج‌کننده‌ست.

ولی مهم نیست که آخرش چه کاری رو انجام می‌دی، خوبه که بدونی اصلاً چرا انسان‌‌ها این‌همه گزینه دارن. به‌خاطر این‌که ما تو سیاره‌ی زمین حکمرانی می‌کنیم.

زمانی سیاره‌ی زمین رو حیوون‌‌های زیاد دیگه‌ای اداره می‌کردن. شیرها، خرس‌‌ها و فیل‌‌ها تو خشکی حکمرانی می‌کردن. دلفین‌ها، وال‌‌ها و کوسه‌‌ها حاکمان دریا بودن. عقاب‌ها، جغد‌ها و کرکرس‌ها پادشاهان آسمون بودن. ولی حالا ما انسان‌‌ها همه‌چیز رو اداره می‌کنیم: امپراتور خشکی، دریا و آسمونیم. هر جایی که با ماشین‌هامون، کشتی‌هامون و هواپیما‌هامون می‌ریم، شیرها، دلفین‌‌ها و عقاب‌‌ها باید بکشن کنار –خیلی زود! حیوون‌‌ها نمی‌تونن ما رو از ساختن جاده تو جنگل‌هاشون متوقف کنن. اون‌ها نمی‌تونن ما رو از ساختن سد روی رودخونه‌هاشون و از آلوده‌کردن اقیانوس‌ها و آسمون متوقف کنن.

درواقع، حالا ما انسان‌‌ها انقدر قدرتمندیم که سرنوشت تمام حیوون‌‌های دیگه به ما بستگی داره. تنها دلیلی که شیرها، دلفین‌‌ها و عقاب‌‌ها هنوز وجود دارن به‌خاطر اینه که ما این اجازه رو به‌شون دادیم. اگر انسان‌‌ها بخوان از دست همه‌ی شیرها، دلفین‌‌ها و عقاب‌‌های دنیا خلاص بشن، تا سال دیگه می‌تونیم انجامش بدیم.

این قدرت خیلی زیادیه و می‌تونه تو راه‌های درست یا غلط استفاده بشه. برای انسان خوب بودن، نیاز داری بفهمی که چه قدرتی داری و باهاش چی‌کار کنی.

و برای این کار، نیاز داری که بدونی اصلاً چطوری این قدرت رو کسب کردیم.

ما انسان‌‌ها مثل شیر‌ها قوی نیستیم. مثل دلفین‌‌ها نمی‌تونیم شنا کنیم و قطعاً هم بال نداریم! پس چطوری به حکمرانی سیاره‌ی زمین رسیدیم؟ جواب این سوال یکی از عجیب‌ترین داستان‌هاییه که قراره تو عمرت بشنوی.

و این یه داستان واقعیه.

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

بال ناقص چه کاربردی دارد؟

هنوز هم هستند عده‌ای که با وجود شواهد فراوان در تائید فرگشت، اعتقادی به آن ندارند. آن‌ها می‌خواهند باور کنند که بال‌های پرنده و خفاش مانند بال‌های هواپیما، حاصل طراحی خلاقانه‌ی حساب‌شده‌ای توسط نوعی مهندس ارشد ماوراءطبیعی است. به آن‌ها خلقت‌گرا می‌گویند. آن‌ها را در دانشگاه‌های درخور پیدا نخواهید کرد. اما بسیاری از آن‌ها در محافل کم‌تر تحصیل‌کردگان یافت می‌شوند.

یکی از استدلال‌های موردعلاقه‌ی خلقت‌گرایان بر روی نکته‌ای تمرکز می‌کند: فرگشت باید به‌جای رفتن مستقیم به‌سمت بهترین راه‌حل مشکل به‌تدریج با تغییر گام‌به‌گام با سرهم‌بندی آن‌چه در حال حاضر وجود دارد، کار کند. درباره‌ی بال‌ها، طوری‌که خلقت‌گرایان دوست دارند آن را زیر سوال ببرند، موضوع این فصل است: «بال ناقص چه کاربردی دارد؟» بله، آن‌ها می‌گویند یک بال تمام‌عیار خیلـی هـم خـوب است. اما یک حیوان بال‌دار باید از یک حیوان بدون بال فرگشت یابد. چرا مراحل میانی: یک‌دهم بال، یک‌چهارم بال، یک نیمه‌بال یا سه‌چهارم بال خوب هستند؟ آیا نیایـی کـه بـال ناقص دارد اگر نه به‌طور مرگ‌بار حداقل احمقانه به زمین برخورد نمی‌کند؟ در فرگشت هر پله از نردبان به‌سمت بال مناسب باید بهتر از پله قبلی باشد. بهبود تدریجی باید وجود داشته باشد. تمام حیوانات میانی با بال‌های جزئی باید زنده می‌ماندند و بهتر از رقبای با بال‌های جزئی کمی کوچک‌تر بقا می‌یافتند. یقیناً خلقت‌گرایان می‌گویند واسطه‌ها شکست خواهند خورد. مطمئناً پیشرفت تدریجی وجود ندارد. «بال ناقص چه کاربردی دارد»؟ بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

«اوه چه حشره‌ای می‌تواند آن را بمکد؟»

مورد مشابه زیبایی از یک پروانه وجود دارد. در سال ۱۸۶۲، زمانی‌که چارلز داروین روی کتاب ارکیده‌اش کار می‌کرد، مردی به نام بیتمن نمونه‌هایی مانند «ارکیده‌ی ماداگاسکار Angraecum sesquipedale» را برای او فرستاد. «Sesquipedale» از یک کلمه‌ی لاتین به‌معنای به طول یک‌پاونیم گرفته شده است. این ارکیده دارای لوله‌ی شهد خارق‌العاده‌ای است که درواقع، می‌تواند به آن اندازه بلند باشد. داروین در نامه‌ای به دوستش جوزف هوکر گیاه‌شناس گفت: «عجب، چه حشره‌ای می‌تواند آن را بمکد؟» سپس پیش‌بینی جسورانه‌ای کرد که جایی در ماداگاسکار باید پروانه‌ای وجود داشته باشد که زبانش آن‌قدر دراز باشد که بتواند به اعماق لوله برسد. داروین در سال ۱۸۸۲ درگذشت. بیست‌وپنج سال بعد، حشره‌شناسی در ماداگاسکار یک زیرگونه‌ی محلی از شب‌پره‌ی آفریقایی به نام «Xanthopan morganii» را کشف کرد. زبان این پروانه می‌تواند به ۳۰ سانتی‌متر برسد که پیروزمندانه پیش‌بینی داروین را تأیید می‌کند و نام زیرگونه‌اش را توجیه می‌کند: «پیش‌بینی Preedicta»

بعضی از گل‌ها، به‌ویژه ارکیده‌ها تلاش‌های زیادی انجام می‌دهند تا حشرات را برای گرده‌افشانی اغوا کنند. بله منظورم اغوا‌کردن است. ارکیده‌های زنبورعسل شبیه زنبورها هستند و گونه‌های مختلف‌شان شبیه گونه‌های مختلف زنبورعسل‌اند. زنبورهای نر در تلاش برای جفت‌گیری با گل فریب می‌خوردند. گرده در طول تلاش‌های زنبور به او می‌چسبد و به ارکیده‌ی بعدی که زنبور سعی می‌کند با آن جفت‌گیری کند منتقل می‌شود. ارکیده‌ها فقط چشم‌ها را فریب نمی‌دهند. برخی از آن‌ها «فرومون» را هم شبیه‌سازی می‌کنند؛ ماده‌ای شیمیایی با بوی قوی که حشرات ماده توسط آن نرها را اغوا می‌کنند تا با آن‌ها جفت‌گیری کنند. ارکیده‌های دیگر مگس‌ها و زنبورهای بی‌عسل را شبیه‌سازی می‌کنند. ارکیده‌های شبیه‌ساز حشره شهد نمی‌سازند. برخلاف گل‌های دیگر که برای گرده‌افشان‌هایشان هزینه می‌کنند، این ارکیده‌های اغواگر حشرات را فریب می‌دهند و خدمات رایگان دریافت می‌کنند... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

پلانکتون هوایی

ارتفاعات جوی قلمروی پلانکتون‌های هوایی است. جمعیت مختلطی که از تعداد زیادی دانه‌های گرده، هاگ‌ها، دانه‌های پرنده، حشرات ریزی مانند گونه‌های مختلف مگس پریسا و عنکبوت‌های مینیاتوری با چترهای کوچک ابریشم و بسیاری دیگر را در خود جای داده است. بسیاری از حیوانات کوچک دیگر به علاوه‌ی هاگ‌های گیاهی و قارچی، باکتری‌ها و ویروس‌ها نیز در آن‌جا وجود دارند. البته نام «پلانکتون» از دریا قرض گرفته شده است. لایه‌های سطحی دریا مثل دشتی موج‌دار و وسیع، سرشار از گیاهان میکروسکوپی، جلبک‌های سبز تک‌سلولی و باکتری‌هایی است که نور خورشید را برای فتوسنتز جذب کرده و در نتیجه نقطه‌ی شروع زنجیره‌ی غذایی را تشکیل می‌دهند. حیوانات میکروسکوپی قلمروی پلانکتون، جلبک‌ها را می‌خورند و آن‌ها هم توسط موجودات بزرگ‌تر خورده می‌شوند و این چرخه بزرگ‌تر می‌شود. موجودات پلانکتون درون دریا چیزی را انجام می‌دهند که مهاجرت عمودی نامیده می‌شود. آن‌ها در شب به اعماق فرود می‌آیند تا امنیت بیش‌تری داشته باشند و سپس در روز مهاجرت می‌کنند تا نور خورشید را که حیات به آن وابسته است جذب کنند.

👈🏻 من قبلاً از استاد قدیمی آکسفورد خود سر آلیستر هاردی در ارتباط با پرواز بالن به یاد ماندنی از لندن به آکسفورد یاد کرده‌ام. او بیش‌ترین تحقیقاتش را در مورد پلانکتون دریا انجام داده است. او ضبط‌کننده‌ی پلانکتون پیوسته را اختراع کرد. این دستگاه به پشت کشتی بکسل می‌شود و تمام کشتی‌ها می‌توانند آن را بکسل کنند، چون همه‌ی کشتی‌ها تحقیقاتی نیستند. این دستگاه شامل یک نوار ابریشم بسیار طولانی است که آرام از قرقره‌ها بیرون می‌آید. آب دریا از ابریشم عبور می‌کند و موجودات پلانکتون را به دام می‌اندازد. هنگامی که قرقره‌ی ابریشم مورد بررسی قرار می‌گیرد، می‌توان موقعیتی که هر موجود پلانکتونیک دریا در آن گرفتار شده است را محاسبه کرد -با دانستن سرعت و مسیر کشتی، البته به علاوه سرعت بیرون آمدن ابریشم از قرقره‌ها... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

میدان دید ژرف هابل

این تصویر حاوی کهکشان‌هایی با سن اندازه و شکل‌های گوناگون است. برخی به ما بسیار نزدیکند و برخی خیلی دور. نزدیک‌ترین کهکشان‌ها که در عکس بزرگ‌تر و درخشان‌ترند دارای شکل‌های واضح‌تری (بیضوی یا مارپیچی) هستند و فاصله‌شان از ما حدود یک میلیارد سال نوری است. این‌ها به فاصله کوتاهی پس از انفجار بزرگ پدید آمده‌اند و لذا سنی در حدود ۱۲ میلیارد سال دارند. اما نقاط کوچک‌تر و قرمز رنگ و نامنظمی که نماینده کهکشان‌های دورترند بیشتر شایسته توجه‌اند. حدود ۱۰۰ کهکشان از این دست در تصویر دیده می‌شوند و این‌ها دورترین اجرام آسمانی قابل مشاهده‌اند. برخی از این گوی‌های قرمز نورانی خیلی بیشتر از ۱۲ میلیارد سال نوری از ما فاصله دارند و شاید نوری که از آن‌ها به ما می رسد کل ۱۳/۷۵ میلیارد سال نوری را که معادل عمر کیهان است در سفر بوده باشد.‌ دورترین کهکشانی که در این تصویر در سال ۲۰۱۰ شناسایی شد بیش از ۱۳ میلیارد سال نوری از ما فاصله دارد، بنابراین ما آن را در شرایطی می‌بینیم که تازه ۶۰۰,۰۰۰ سال از شروع عالم سپری شده؛ درک این پهنه‌های گسترده فضا و زمان دشوار است. حالا تصور کنید که تصویر این کهکشان‌های قدیمی تنها با برخورد چند فوتون نور به وجود آمده‌اند. وقتی آن‌ها سفر خود را آغاز کردند و از سطح سوزان ستاره‌های اولیه به بیرون پرتاب شدند هنوز زمین یا خورشیدی در کار نبود و فقط یک توده جنینی و درهم و آشفته از ستارگان جوان و غبار کیهانی وجود داشت که می‌بایست روزی به کهکشان راه شیری تبدیل می‌شد. وقتی این ذرات کوچک نور دو سوم مسیر خود را تا تلکسوپ هابل طی کردند یک توده چرخان سحابی میان ستاره ای در خود فروریخت تا به منظومه شمسی تبدیل شد. وقتی جوانه‌های نخستین حیات شکل گرفت، تقریباً به همین نزدیکی رسیده‌بودند و در قلب تپنده دنیایی که مقصدشان بود سیر می‌کردند که گونه ای از موجودات که بعدها تلسکوپ هابل را ساختند به وجود آمدند. داستانی که در متن این تصویر تلسکوپ هابل نهفته بسیار قدیمی و مفصل است. اما از یک تصویر چه نتیجه‌ای می‌توانیم بگیریم؟ پاسخ بستگی دارد به تفسیری که از رنگ‌های آن کهکشان دور به عمل می‌آوریم.

شگفتی‌های کیهان/ برایان کاکس و اندرو کوئن
ترجمه‌ی محمداسماعیل فلزی

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

طرح بالن ماهی هدایت‌پذیر

حد وسط فرگشتی بین بالن و کشتی هوایی؟

بالن‌ها برخلاف کشتی‌های هوایی، هدایت‌پذیری سختی دارند. کشتی‌های هوایی بالن‌های بزرگی هستند که کابینی در زیر آن‌ها آویزان است و ملخ‌هایی برای حرکت افقی دارند. شما هم می‌توانید آن‌ها را هدایت کنید. در طرح‌های اولیه‌ی بالن از دستگاه‌های فرمان مدل‌سازی‌شده از قایق‌ها، از جمله بادبان، سکان و پارو استفاده می‌شد. فکر می‌کنم آن‌ها اولین کشتی‌های هوایی بودند، اما با نگاه‌کردن به آن‌ها به هدایت‌پذیربودن‌شان شک می‌کنم.

در یک بالن ساده تنها چیزی که می‌توانید کنترل کنید ارتفاع است. می‌توانید سطحی را پیدا کنید که در آن باد در جهت دلخواه شما می‌وزد که روشی ریسکی برای هدایت است. برای افزایش ارتفاع در یک بالن هیدروژنی یا هلیومی، مقداری از وزنه‌ی تعادل (مانند شن) را که هوشمندانه با خود به سبد برده‌اید، بیرون می‌اندازید. در یک بالن هوای گرم مشعل پروپان را برای انفجار سریع روشن می‌کنید. برای کم‌کردن ارتفاع یک طناب می‌کشید تا دریچه‌ای را در بالای بالن باز کنید که مقداری از هوای داغ -یا بسته به نوع بالن، گاز را آزاد می‌کند. حساسیت بالن به تغییرات جزئی وزن تعجب‌آور است. هنگام استفاده از وزنه‌ی تعادل، برای دستیابی به ارتفاع باید مقدار کمی را به بیرون بیندازید، به این دلیل که بالن یک هواایست است و با هوایی که آن را احاطه کرده است در تعادل است. این به چه معناست؟

چگالی جو با افزایش ارتفاع کاهش می‌یابد، بنابراین، ارتفاعی بحرانی وجود دارد که در آن یک بالن در تعادل کامل است. اگر بالن کم‌تر از ارتفاع تعادل خود باشد، بالا می‌رود. اگر بالاتر از ارتفاع تعادل برود ارتفاعش کم خواهد شد. بیرون‌انداختن ماسه (یا روشن‌کردن مشعل دمنده) با تغییر ارتفاع «ترجیح» بالن -یعنی تعادل- اثر مطلوب دارد. در نمونه‌ای دیگر، بالن‌ها گاهی از یک وسیله‌ی ساده اما هوشمندانه برای تنظیم خودکار ارتفاع خود استفاده می‌کنند که فقط زمانی کار می‌کند که بالن نزدیک به زمین باشد. یک طناب بلند، «طناب کمکی» را از سبد بیرون بیاورید. وزن طناب هر چند ناچیز است ولی قابل توجه است. هنگامی که بالن پایین است، بیش‌تر طناب روی زمین است، بنابراین، وزن آن بخشی از وزن خالص وسیله نیست. اگر بالن بالا بیاید، قسمت بیش‌تری از طناب از زمین جدا شده و وزن آن بالن را کمی به‌سمت پایین می‌کشد. به‌این‌ترتیب، طناب کمکی به‌طور خودکار ارتفاع بالن را تنظیم می‌کند. به‌نظرم این شگفت‌انگیز است -شاید فکر کنید یک طناب برای ایجاد تفاوت بسیار سبک است- اما این فقط نشان می‌دهد که یک دستگاه سبک‌تر از هوا، یک هواایست چقدر حساس است. اندکی قبل از این‌که کشتی هوایی غول‌پیکر هیندنبورگ در آن روز وحشتناک در نیوجرسی در سال ۱۹۳۷ منفجر شود، ارتفاعش پایین‌تر از آن‌چه بود که باید می‌بود. فیلم نشان می‌دهد که خدمه دیوانه‌وار سعی می‌کنند با بیرون‌انداختن آب‌هایی که وزن تعادل بودند به ارتفاع بالاتری برسند، و به‌نظر می‌رسد که در مقایسه با اندازه‌ی خود هواپیما، آب زیادی نباشد. در اولین عبور بالن از کانال انگلیسی توسط ژان پیر بلانچارد در سال ۱۷۸۵ او و همراه آمریکایی‌اش مجبور شــدنـد بـه همان دلیل همه‌چیز را از ماشین قایق‌شکل زیبای خود از جمله حتی لباس‌هایشان را بیرون بریزند.

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

دو پتروسور با فاصله‌ی زمانی ۱۰۰ میلیون سال

هیچ پرنده‌ی مدرنی مانند پوزه‌منقاری دم استخوانی بلندی ندارد. چیزی که ما معمولاً دم پرنده می‌نامیم از پرهای بدون استخوان ساخته شده است، درحالی‌که دم واقعی دمچه‌ی ضخیم و کوتاه مرغ سوخاری است. اما کهن‌بال، فسیل معروف دوره‌ی ژوراسیک که احتمالاً اجداد همه‌ی پرندگان بوده، مانند بیش‌تر خزندگان، از جمله پوزه‌منقاری دم استخوانی بلندی داشت. احتمالاً از نظر آیرودینامیکی پایدار و به تعریف مینارد اسمیت غیرقابل مانور بود.

یکی از دلایلی که پرندگان باید مانورپذیر باشند، این است که آن‌ها اغلب در دسته‌های متراکم پرواز می‌کنند و مهم است که از برخورد با همراهان‌شان جلوگیری کنند. در مورد این‌که چرا آن‌ها دسته‌ای پرواز می‌کنند دلایل مختلفی وجود دارد. شاید مهم‌ترین آن‌ها ایمنی در تعداد باشد. پرندگان شکاری معمولاً تنها یک طعمه می‌گیرند و فاصله‌ی زیادی با یکدیگر دارند و قلمروهای شکار جداگانه‌ای را اشغال می‌کنند. هرچه دسته بزرگ‌تر باشد احتمال شکارشدن توسط شاهین یا عقاب محلی کم‌تر می‌شود. اثر «ایمنی در تعداد» به‌ویژه اگر بتوان خود را به‌جای کناره‌ی دسته در وسط دسته قرار داد به‌خوبی کار می‌کند. این مزیت در مورد پرورش ماهی و گله‌داری پستانداران نیز صدق می‌کند. چنین دسته‌هایی می‌توانند بسیار بزرگ و حتی شامل صدها هزار پرنده باشند و مطمئناً خطر برخوردشان با یکدیگر زیاد خواهد بود. دسته‌های زمستانی سارها با صدها هزار پرنده‌ی زمزمه‌کننده شاهکارهای دیدنی هماهنگی را به نمایش می‌گذارند. آن‌ها چرخ می‌زنند و بالا می‌روند، شیرجه می‌زنند و می‌چرخند، طوری هماهنگ که تقریباً انگار دسته‌ی غول‌پیکر یک ارگانیسم واحد است. این توهم با این واقعیت تقویت می‌شود که لبه‌های دسته کاملاً مشخص است. به‌نظر می‌رسد که فاقد جداافتادگانی است که نه در درون دسته و نه خارج از آن قرار دارند. پرندگان پس از رقص هوایی شگفت‌انگیزشان کاملاً ناگهانی مانند یک طوفان پرسروصدا به‌سمت محل اقامت شبانه‌ی خود می‌روند... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

قدرت یه تیکه کاغذ

امروز، حدود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر برای شرکت مک‌دونالدز کار می‌کنن و این شرکت تقریباً ۶ میلیارد دلار درآمد داره. این پول خیلی زیادیه! و همه‌ی کارکنان روی کاری که مک‌دونالدز می‌گه انجام بدن حساسیت دارن، چون شرکت یه قسمت از پولش رو به اون‌ها می‌ده.

خب این پولی که مک‌دونالدز و گوﮔﻞ و بقیه‌ی شرکت‌ها به کارکنانشون می‌دن چیه؟ این پول چی هستش که همه می‌خوان داشته باشن؟ خب، پول هم یه داستان تخیلی دیگه‌ست که بزرگسال‌‌ها به‌ش باور دارن. یه نگاهی به پول بنداز. یه اسکناس دلار، روپیه یا پنج یورویی. پول چی هست؟ فقط یه تیکه کاغذه که نه می‌تونی بخوری‌ش، نه بپوشی‌ش یا بنوشی‌ش.

ولی یه سری از داستان‌گویان ماهر به اسم بانک‌‌ها و سیاستمدار‌ها هستن که از وکیل‌‌ها هم قدرتمندتر هستن. بزرگسال‌‌ها اعتقاد زیادی به بانک‌‌ها و سیاستمدارها دارن و تقریباً هر داستانی که اون‌‌ها می‌گن رو باور می‌کنن. اون‌ها داستان‌هایی مثل «این تیکه کاغذ به اندازه‌ی ده تا موز ارزش داره. می‌تونی این تیکه کاغذ رو ببری مغازه و به یه غریبه بدی و غریبه بهت موز واقعی بده؛ موزی که می‌شه خورد» رو تعریف می‌کنن.

البته که می‌تونی با اون تیکه کاغذ چیز‌های دیگه‌ای هم بخری. می‌تونی نارگیل یا کتاب یا هر چیزی که می‌خوای بخری. مثلاً می‌تونی بری مک‌دونالدز و یه برگر بخری.

این چیزیه که شامپانزه‌‌ها نمی‌تونن انجام بدن. شامپانزه‌‌ها چیز‌های مختلفی مثل گوشت و موز به هم می‌دن. شامپانزه‌‌ها حتی گاهی به هم‌دیگه لطف می‌کنن. شاید یه شامپانزه تو خاروندن پشت یه شامپانزه‌ی دیگه به‌ش کمک کنه و شامپانزه‌ی دوم هم کک‌‌ها و خار‌های پشتش رو براش برداره. پشت من رو بخارونی، پشتت رو می‌خارونم. ولی اگر یه شامپانزه به شامپانزه‌ی دیگه‌ای یه دلار بده و انتظار داشته باشه به‌جاش یه موز خوشمزه و بزرگ بگیره، همه‌ی شامپانزه‌‌ها رو گیج می‌کنه. شامپانزه‌‌ها به پول اعتقاد ندارن، قطعاً هم به شرکت‌‌ها باور ندارن.

پس این‌طوری هستش که داستان‌ها همکاری هزاران غریبه با هم‌دیگه رو ممکن می‌کنن. بدون داستان فوتبال، قوانین بازی رو نخواهی دونست. می‌تونی با بچه‌های دیگه با توپ‌بازی کنی، ولی نمی‌تونی فوتبال بازی کنی. بدون داستان پول و شرکت‌ها هم نمی‌تونی به مک‌دونالدز بری و برگر بخری.

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

داستان‌هایی که بزرگسال‌ها به‌شون اعتقاد دارن

تا حالا شده پارک رفته باشی و با چند تا از بچه‌هایی که تابه‌حال ندیده بودی آشنا شده باشی و چند دقیقه بعدش همه باهم فوتبال بازی کرده باشین؟ وقتی بقیه‌ی بچه‌‌ها رو نمی‌شناختی چطوری این کار رو انجام دادی؟ آخه، فوتبال یه بازی پیچیده‌ایه و قوانین زیادی داره.

ممکنه هر بچه‌ای رو یه قانونی اصرار کنه. شاید یکی از بچه‌‌ها بگه که فوتبال یعنی این‌که بتونی با دو پا بری روی توپ بدون این‌که بیفتی. هر کسی که بتونه بیشتر روی توپ وایسته بدون این‌که بیفته، برنده‌ی بازی هستش. یه بچه‌ی دیگه شاید توپ رو قایم کنه و بگه اولین نفری که توپ رو پیدا کنه برنده‌ست. دو تا بچه‌ی دیگه شاید توپ رو بردارن و به هم‌دیگه پاس بدن و بگن که این‌طوری فوتبال بازی می‌کنن و بازی اصلاً برنده نداره. چرا هر بازی باید برای برنده‌شدن باشه اصلاً؟

اگر هر کسی قوانین خاصی رو دنبال می‌کرد، چطوری می‌تونستین با هم‌دیگه بازی کنین؟

خوشبختانه بیشتر مواقع این مشکلات رو ندارین، چون بیشتر بچه‌‌ها به داستان مشترکی درباره‌ی فوتبال باور دارن. همه قبول دارن که فوتبال رو برای ﮔﻞ‌زدن بازی می‌کنن. همه قبول کردن که فقط با پا می‌تونن به توپ ضربه بزنن، هیچ موقع نباید تو بازی دستشون به توپ بخوره مگه این‌که دروازه‌بان باشن. همه قبول دارن که نمی‌تونن بازیکن دیگه‌ای رو بزنن. همه قبول دارن که زمین فوتبال اندازه‌ی معینی داره و وقتی توپ از خط رد بشه، اوت شده و باید توپ دست تیم روبه‌رو بیفته.

ولی چرا همه‌ی بچه‌‌ها این قوانین رو قبول می‌کنن؟ خب، چون والدین و معلم‌هاشون داستان فوتبال رو براشون تعریف کردن. احتمالاً دیدن که خواهر‌ها و برادر‌های بزرگ‌ترشون فوتبال بازی کردن و حتی احتمالاً فوتبال بازی کردن افراد معروفی مثل لیونل مسی و مگان راپینو رو تو تلویزیون دیدن.

دقیقاً همین‌طوری بزرگسال‌‌ها می‌تونن بازی‌‌های خیلی پیچید‌ه‌ای رو بازی کنن چون همه‌شون به یه داستان باور دارن و از قوانین یکسان پیروی می‌کنن. یکی از جالب‌ترین بازی‌هایی که بزرگسال‌‌ها بازی می‌کنن اسمش «شرکت» هستش. خیلی هم پیچیده‌تر از فوتبال هستش... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

زامبی‌ها، خوناشام‌ها و افسانه‌ها

واقعیت اینه که شاید جواب برات کمی ناامیدکننده باشه چون وقتی کلمه‌ی «قدرت فوق‌العاده‌» رو خوندی شاید انتظار چیزی مثل خوندن فکر، دیدن آینده یا نامرئی‌شدن رو داشتی. ولی می‌دونی که انسان‌‌ها نمی‌تونن فکر رو بخونن، آینده رو ببینن یا نامرئی بشن. قدرت فوق‌العاده‌ی ما باید چیزی باشه که همه داریم، درسته؟

درواقع قدرت فوق‌العاده‌ی ما چیزیه که همیشه ازش استفاده می‌کنیم. ولی به‌عنوان قدرت فوق‌العاده‌ درباره‌ش فکر نمی‌کنیم. خیلی از مردم حتی به‌عنوان نقطه‌ضعف به‌ش فکر می‌کنن. جواب –درامز لطفاً!– توانایی ما تو رویاپردازی در مورد چیزهایی که واقعاً وجود ندارن و تعریف‌کردن همه‌جور داستان و روایت هستش. ما تنها حیوون‌هایی هستیم که می‌تونیم افسانه‌ها، داستان پریان و اسطوره‌ها رو ابداع کنیم و باورشون کنیم.

البته که بقیه‌ی حیوون‌‌ها می‌تونن با هم ارتباط برقرار کنن. وقتی یه شامپانزه نزدیک‌شدن یه شیر رو می‌بینه، داد می‌زنه که (به زبان شامپانزه‌ای): «مراقب باشین یه شیر داره می‌آد» و تموم شامپانزه‌‌ها فرا می‌کنن و اگر یه شامپانزه موزی رو ببینه، می‌تونه بگه: « ببین یه موز اونجاست، بیا بریم برداریمش.» ولی شامپانزه‌‌ها نمی‌تونن چیزی رو اختراع کنن که هیچ‌موقع ندیدن، یا مزه نکردن، یا لمس نکردن مثل اسب شاخ‌دار یا زامبی.

ما خردمند‌ها هم درست مثل شامپانزه‌‌ها می‌تونیم چیزی رو که دیدیم، لمس یا مزه کردیم رو تعریف کنیم ولی می‌تونیم داستان‌‌هایی رو هم ابداع کنیم که وجود ندارن؛ مثل جن‌‌ها یا خوناشام‌ها. شامپانزه‌‌ها این کار رو نمی‌تونن انجام بدن. حتی نئاندرتال‌‌ها هم نمی‌تونستن.

چطور انسان‌‌های خردمند به این توانایی عجیب رسیدن؟ ما مطمئن نیستیم. یه توضیح اینه که یه چیزی تو کتاب دستورالعمل دی‌ان‌ای انسان خردمند اشتبا‌هاً تغییر کرد. شاید دو بخش مغز که قبلاً کاملاً جدا بودن به‌هم وصل شدن. شاید این اشتباه باعث شد که خردمند‌ها داستان‌‌های واقعاً عجیبی رو بسازن. اشتباهات گاهی می‌تونن چیز‌های شگفت‌انگیز جدیدی بسازن. این اشتباه تو کتاب دستورالعمل نئاندرتال‌‌ها اتفاق نیفتاد پس نمی‌تونستن داستان بسازن و به‌ش باور داشته باشن.

شاید... شاید هم نه. ما واقعاً نمی‌دونیم. دانشمند‌ها هنوز دارن روی این سوال تحقیق می‌کنن.

ولی سوال اصلی این نیست که خردمند‌ها چطوری به این توانایی داستان گفتن رسیدن، اینه که داستان‌گفتن برای چی خوبه. و چرا به‌ش قدرت فوق‌العاده‌ بگیم؟ خب چی می‌شه اگر خردمند‌ها بتونن داستان‌‌های افسانه‌ای بگن ولی نئاندرتال‌ها نتونن؟ داستان‌‌های افسانه‌ای چطوری بهت تو جنگب وحشی کمک می‌کنن؟ اگر یه پَری از یه بطری بیاد بیرون و بهت پیشنهاد یه قدرت فوق‌العاده‌ بده، قدرت نامرئی‌بودن رو انتخاب می‌کنی یا داستان‌ساختن درباره‌ی پری‌‌ها رو؟

شاید فکر کنی که اعتقاد به داستان‌‌های افسانه‌ای می‌تونه یه مشکل باشه. اگر خردمند‌ها به جنگل می‌رفتن و دنبال پری‌‌های افسان‌های، اسب‌‌های شاخ‌دار و روح‌ها می‌گشتن و نئاندرتال‌‌ها دنبال گوزن و غلات و قارچ‌‌های واقعی می‌گشتن، نباید نئاندرتال‌‌ها بهتر بقا پیدا می‌کردن؟

خب مفیدترین چیز درباره‌ی داستان‌‌ها اینه که مهم نیست چقدر مسخره هستن، به تعداد زیادی از مردم کمک می‌کنن که باهم همکاری کنن. اگر هزاران نفر به یه داستان باور داشته باشن از یه قانون پیروی می‌کنن که یعنی اون‌‌ها می‌تونن همکاری موثری داشته باشن؛ حتی با غریبه‌ها. به لطف داستان‌هاست که خردمند‌ها خیلی بهتر از نئاندرتال‌‌ها یا شامپانزه‌‌ها همکاری می‌کنن.

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

ماجراجویی‌های موزگونه

خب چی فکر می‌کنی؟ ۵۰٬۰۰۰ سال پیش چه اتفاقی افتاد؟ انسان‌‌های خردمند چه قدرت فوق‌العاده‌ای کسب کردن که به‌شون اجازه داد الان امپراتور‌های سیاره باشن؟ جواب مشخص نیست. سوپرمن، مردعنکبوتی، واندروومن و همه‌ی ابرقهرمان‌‌های کامیک‌ها چون قوی و سریع و شجاع‌ان قدرتمند هستن. ولی خردمند‌ها از نئاندرتال‌‌ها قوی‌تر و سریع‌تر و شجاع‌تر نبودن – یا حتی از خیلی از حیوون‌ها. تو دعوا با یه گرگ، کروکدیل یا یه شامپانزه، یه خردمند شانس خیلی کمی برای برنده‌شدن داره. حتی یه مادربزرگ پیر شامپانزه می‌تونه قهرمان بوکس جهان رو شکست بده.

تنها دلیلی که ما می‌تونیم گرگ‌‌ها رو بترسونیم و شامپانزه‌‌ها رو تو باغ‌وحش زندانی کنیم اینه که ما تو تعداد خیلی زیاد با هم همکاری می‌کنیم. یه انسان نمی‌تونه یه شامپانزه رو شکست بده، ولی هزاران انسان می‌تونن دستاورد‌های خارق‌العاده‌ای داشته باشن که حتی شامپانزه‌‌ها نمی‌تونن تصورشون کنن. و این به لطف قدرت پنهان و فوق‌العاده‌ی ماست؛ این‌که می‌تونیم بهتر از هر حیوون دیگه‌ای همکاری کنیم. ما حتی می‌تونیم با غریبه‌‌ها هم همکاری کنیم.

مثلاً آخرین میو‌های که خوردی رو درنظر بگیر. شاید موز بوده. اون موز از کجا اومده بود؟ اگر شامپانزه بودی باید می‌رفتی جنگل و خودت موز رو می‌چیدی. ولی چون انسانی، معمولاً رو کمک غریبه‌‌ها حساب می‌کنی. افراد خیلی کمی خودشون موزهاشون رو می‌چینن ولی اکثراً کسی که هیچ‌وقت ندیدیش و نمی‌بینیش، این موز رو هزاران کیلومتر دورتر از تو پرورش داده. بعدش غریبه‌های دیگه‌ای اون رو توی کامیون، کشتی یا قطار گذاشتن و تا مغازه‌ی محله‌تون حمل کردن. بعد تو رفتی تو اون مغازه، موزت رو انتخاب کردی، بردی صندوق و به صندوق‌دار پولش رو دادی. تو این‌طوری موزت رو خریدی.

قبل از این‌که اون موز به دستت برسه چند نفر به‌ش دست زدن؟ چند نفرشون رو شخصاً می‌شناسی؟ شاید هیچ‌کدوم‌شون رو نمی‌شناسی... ولی اون‌‌ها به تو کمک کردن که بتونی موز داشته باشی... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

ایستگاه بعد: ابرانسان خردمند

حدود ۱۰۰٬۰۰۰ سال پیش نیاکان خردمند ما بیشتر تو آفریقا زندگی می‌کردن. اگر به‌شون یه مدل موی خوب، شلوار جین و تی‌شرت به جای پوست حیوون‌‌ها می‌دادی، دقیقاً شبیه مردم امروزی می‌شدن. ولی این انسان‌‌های خردمند باستانی تفاوت‌های زیادی با ما داشتن.

مثل بقیه‌ی انسان‌ها، انسان‌‌های خردمند هم آتیش و ابزار داشتن. پس می‌تونستن شیر‌ها رو بترسونن و حتی بعضی از حیوون‌‌های بزرگ رو هم شکار کنن. ولی نمی‌دونستن که چطوری گندم بکارن یا اسب‌سواری کنن. نمی‌دونستن که چطوری قطار یا کشتی بسازن و هیچ روستایی هم نداشتن، چه برسه به شهر‌های بزرگ. تعدادشون هم خیلی کم بود. تو تمام آفریقا شاید کمتر از ۱۰۰٬۰۰۰ انسان خردمند وجود داشت. می‌تونستی همه‌شون رو تو یه استادیوم بزرگ فوتبال جا بدی. اون‌موقع‌ها مهم‌ترین حیوون‌‌های کره‌ی زمین انسان‌‌های خردمند نبودن –البته هنوز. شاید وال‌‌ها بودن... یا مورچه‌ها.

و بعد حدود ۵۰٬۰۰۰ سال پیش همه‌چی تغییر کرد. فاجعه‌ی بزرگی رو کره‌ی زمین اتفاق افتاد و فلورسی‌های کوچیک، نئاندرتال‌ها، دنیسووایی‌ها و همه‌ی گونه‌های دیگه‌ی انسان رو کشت –به‌جز انسان خردمند. این فاجعه چی بود؟ شهاب‌سنگی از فضا نبود. فوران آتشفشان عظیمی نبود. زلزله هم نبود. نه... این فاجعه نیاکان خود ما بودن.

همون موقع‌‌ها یه چیز خیلی عجیبی برای نیاکان‌مون اتفاق افتاد که خیلی قدرتمندشون کرد. برات سوال شده که اون اتفاق چی بود؟ اتفاقاً خیلی هم جذاب و کنجکاوکننده‌ست. ولی بعداً درباره‌ش توضیح می‌دیم –تو یه داستان کارآگاهی باحال. باید به خوندن این کتاب ادامه بدی تا به انتهای این راز برسی! فعلاً این رو می‌گیم که این اتفاق تاثیر شگفت‌آوری داشت: انسان‌‌های خردمند تو سراسر دنیا پخش شدن و هر موقع به دره یا جزیر‌ه‌ای می‌رسیدن، تمام گونه‌های دیگه‌ی انسانی که اونجاها زندگی می‌کردن به‌سرعت ناپدید می‌شدن.

مثلاً وقتی ابرانسان‌‌های خردمند به اروپا رسیدن؛ همه‌ی گلابی‌‌ها رو چیدن، همه‌ی توت‌‌ها رو خوردن و همه‌ی گوزن‌‌ها رو شکار کردن. نئاندرتال‌‌ها چیزی برای خوردن براشون باقی نموند، پس از گرسنگی مردن؛ و اگر هر نئاندرتالی جلوی خردمند‌ها رو می‌گرفت تا نذاره همه‌ی غذا‌ها رو بخورن، احتمالاً خردمند‌ها می‌کشتنش.

بعدش نیاکان ما به سیبری رفتن و همه‌ی غذا‌ها رو از دنیسووایی‌ها گرفتن و به فلورس رفتن و... چیزی که می‌دونی، به زودی هیچ انسان کوچیک و فیل کوچیکی زنده نبود. وقتی همه‌ی انسان‌‌های دیگه از بین رفتن نیاکان‌مون باز راضی نشده بودن. با این‌که حالا خیلی قدرتمند شده بودن، اون‌‌ها حتی قدرت بیشتر و غذای بیشتری می‌خواستن، پس گاهی اوقات با هم‌دیگه می‌جنگیدن.

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

خانواده‌ی انسان

در حالی‌که انسان‌‌های ساکن جزیره‌ی فلورس کوچیک می‌شدن، گونه‌ی دیگه‌ای از انسان تو اروپا و قسمت‌‌های زیادی از آسیا داشت فرگشت پیدا می‌کرد. اون بخش‌‌ها خیلی سرد بودن و اون انسان‌‌ها با اقلیم سرد سازگار شدن. دانشمند‌ها به‌شون می‌گن انسان‌‌های دره‌ی نئاندرتال، یا نئاندرتال‌ها، چون اولین شواهد وجودداشتن اون‌‌ها تو یه غار تو دره‌ی نئاندر آلمان کشف شد. نئاندرتال‌ها تقریباً هم‌قد ما بودن، ولی سنگین‌تر و خیلی قوی‌تر از ما بودن. مغزهاشون هم از مغز‌های ما بزرگ‌تر بود.

نئاندرتال‌‌ها با مغز‌های بزرگشون چیکار کردن؟ اون‌‌ها ماشین یا هواپیما نساختن، کتاب هم ننوشتن. ولی ابزار و جواهرات و احتمالاً خیلی چیز‌های دیگه ساختن. شاید حتی از ما بهتر صدای پرنده‌‌ها رو می‌شناختن یا حیوون‌‌ها رو ردیابی می‌کردن –یا می‌رقصیدن و رویاپردازی می‌کردن. شاید... و شاید هم نه. ما نمی‌دونیم.

چیز‌های زیادی هستن که درباره‌ی گذشته نمی‌دونیم و اگر چیزی رو نمی‌دونیم، همیشه بهترین چیز اینه که بگیم: «من نمی‌دونم». گفتن: «من نمی‌دونم» خیلی مهم هستش. و اولین قدمه، چون فقط بعد از این‌که به ندونستن چیزی اعتراف کردی می‌تونی برای رسیدن به جواب تحقیق کنی. اگر ادعا کنی که همه‌چیز رو می‌دونی، چرا به خودت زحمت بدی؟

تو سال ۲۰۰۸ باستان‌شناس‌ها کشف غیرمنتظره‌ی دیگه‌ای داشتن. درحال کاوش غار دنیسووا تو سیبری، اون‌‌ها یه بخشی از استخوون انگشت انسان باستانی رو پیدا کردن که متعلق به انگشت‌کوچیکه‌ی یه دختر جوون بود که حدود ۵۰٬۰۰۰ سال پیش زندگی می‌کرد.

وقتی باستان‌شناس‌ها استخوون رو از نزدیک بررسی و آزمایش کردن، فهمیدن که اون دختر متعلق به یکی از گونه‌های ناشناخته‌ی انسانی بود که قبلاً زندگی می‌کردن. اون یه نئاندرتال یا یه فلورنسین کوچیک نبود و از ما هم متفاوت‌تر بود. باستان‌شناس‌ها اسم اون دختر و بستگانش رو دنیسووایی‌ها گذاشتن، به اسم غاری که استخوون انگشت اونجا پیدا شده بود... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

گونه‌های مختلف انسان

امروز مردم تو سرتاسر دنیا شاید متفاوت به‌نظر بیان و با زبون‌‌های مختلف صحبت کنن، ولی ما درواقع همه یه‌جوریم. چه به چین بری یا ایتالیا، به گرینلند یا آفریقای جنوبی، یه گونه از انسان‌‌ها رو همه‌جا می‌بینی.

البته تفاوت‌هایی تو رنگ پوست و رنگ مو بین –مثلاً– چینی‌ها، ایتالیایی‌ها، گرینلندی‌‌ها و مردم آفریقای جنوبی وجود دارده ولی زیر پوستمون همه‌ی ما بدن‌های مشابه، مغز‌های مشابه و توانایی‌‌های مشابهی داریم. چینی‌‌ها می‌تونن ایتالیایی یاد بگیرن، گرینلندی‌‌ها می‌تونن با مردم آفریقای جنوبی فوتبال بازی کنن و همه می‌تونن با هم‌دیگه فضاپیما درست کنن.

خیلی عجیبه که تنها یه گونه از انسان روی کره‌ی زمین هست. بالاخره تو هر کشوری گونه‌های مختلفی از مورچه‌ها، مارها، یا خرس‌‌ها وجود دارن. تو گرینلند یخی خرس‌‌های قطبی زندگی می‌کنن؛ تو کوه‌های کانادا خرس‌‌های گریزلی؛ تو جنگل‌های رومانی خرس‌‌های قهو‌ه‌ای و تو جنگل‌‌های بامبوی چین خرس‌‌های پاندا. پس چرا فقط یه گونه‌ی انسان تو این مکان‌‌ها زندگی می‌کنه؟

خب برای مدت خیلی زیادی سیاره‌ی ما درواقع خونه‌ی گونه‌های زیادی از انسان بود. تو جا‌های مختلف زمین، انسان‌‌ها مجبور بودن با حیوون‌ها، گیاه‌‌ها و اقلیم‌های مختلفی سروکار داشته باشن. بعضی از انسان‌‌ها تو کوه‌های بلند با برف زیاد زندگی می‌کردن و بعضی تو سواحل استوایی با آفتاب زیاد. بعضی‌‌ها تو کویر ساکن شدن و بعضی تو باتلاق‌‌ها و برای بیشتر از یه میلیون سال، با سازگارشدن با شرایط خاص هر منطقه، به‌تدریج تفاوتشون بیشتر و بیشتر شد –درست مثل خرس‌ها.

پس چرا الان همه‌ی انسان‌‌ها از یه گونه هستن؟ چه اتفاقی برای بقیه افتاد؟ فاجعه‌ی وحشتناکی اون‌‌ها رو کشت و فقط گونه‌ی ما انسان‌‌ها باقی موند. این فاجعه چی بود؟ این راز بزرگیه که مردم دوست ندارن درباره‌ش حرف بزنن. خیلی زود درباره‌ش حرف می‌زنیم ولی اول بیا چند تا از گونه‌های دیگه‌ی انسان رو که زمانی تو قسمت‌‌های مختلف زمین زندگی می‌کردن بشناسیم.

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

ما یه زمانی سرکش بودیم

داستان ما تو میلیون‌‌ها سال پیش شروع می‌شه. اون‌موقع انسان‌‌ها فقط یه حیوون عادی بودن. مردم تو خونه‌ها زندگی نمی‌کردن؛ به مدرسه یا سرکار نمی‌رفتن. ماشین، کامپیوتر یا سوپرمارکت هم نداشتن. اون‌‌ها تو طبیعت زندگی می‌کردن. از درخت‌‌ها بالا می‌رفتن که میوه بچینن. بو می‌کشیدن و دنبال قارچ می‌گشتن و مار، قورباغه و کرم می‌خوردن.

حیوون‌‌های دیگه -مثل زرافه‌ها، گورخر‌ها و بابون‌ها- از انسان‌‌ها نمی‌ترسیدن و به‌شون زیاد توجه نمی‌کردن. هیچ‌کسی تصور نمی‌کرد که روزی انسان‌‌ها به ماه برن، بمب اتم بسازن و کتاب بنویسن؛ مثل همینی که الان داری می‌خونی.

اولش انسان‌‌ها حتی نمی‌دونستن چطوری ابزار درست کنن. گاهی از سنگ برای شکستن گردو استفاده می‌کردن ولی تیر و کمون، نیزه یا چاقویی نداشتن. انسان‌ها حیوون‌‌های نسبتاً ضعیفی بودن و موقعی که یه شیر یا خرسی می‌اومد، انسان‌‌ها باید فرار می‌کردن –خیلی زود!... بیشتر بخونین

📓 ما توقف‌ناپذیرها: چطور انسان‌ها کره‌ی زمین رو تصرف کردن؟
✍🏿 یووال نوح هراری
🔛 ع. کاظمی
@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

میل به جهان بیرون: فراتر از پرواز

من کتاب را با این سؤال شروع کردم که آیا -مثل من- تابه‌حال رویای پرواز مثل یک پرنده را داشتی یا خیر. اما اکنون در پایان این سوال را دارم که آیا رویای ترک زمین و پرواز تا مریخ را در سر می‌پرورانی؟ یا شاید یکی از قمرهای مشتری؟ یا زحل؟ وقتی جوان بودم آن رویا متعلق به داستان‌های علمی-تخیلی بود. من عاشق شخصیت کامیک استریپی به نام «خلبان بی‌باک» بودم. او خلبانی از آینده بود. او و دیگبی، دستیارش در لانکاشر وارد فضاپیمای خود می‌شدند، جوی‌استیک را می‌گرفتند و به‌سمت مشتری پرواز می‌کردند.

امروزه می‌دانیم که سفر به مشتری به این سادگی‌ها هم نیست. چندین سال طول می‌کشد تا به آن‌جا برسیم و پروژه‌ای عظیم و مشارکتی شامل صدها مهندس و دانشمند است. مدارها از قبل محاسبه می‌شوند و برنامه‌ای پیچیده از تیرکمان‌های گرانشی در اطراف سیارات دیگر در طول مسیر برنامه‌ریزی می‌شود. حتی سفر به مریخ ماه‌ها طول می‌کشد. اما این یک احتمال واقعی است. فضاپیماهای بدون سرنشین قبلاً این کار را انجام داده‌اند. ایلان ماسک نه‌تنها می‌خواهد موشک‌های خود را به مریخ بفرستد، بلکه می‌خواهد در آن‌جا یک مستعمره ایجاد کند و دلیل مهمی هم برای این کار دارد... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

🔚

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

تفاوت بین دستگاه‌های فرگشت‌یافته و طراحی‌شده

هنگامی که مهندسان به طراحی جدیدی فکر می‌کنند، می‌توانند با یک تخته‌ی طراحی تمیز از نو شروع کنند. سر فرانک ویتل (یکی از افرادی که اختراع موتور جت به آن‌ها نسبت داده شده است) مجبور نبود موتور ملخی موجود را برداشته و آن را در مراحل کوچک، پیچ‌به‌پیچ و پرچ‌به‌پرچ تغییر دهد. تصور کنید اگر ویتل مجبور می‌شد یک موتور ملخی را گام‌به‌گام و تدریجی اصلاح کند، اولین موتور جت چه آشفته‌بازاری می‌شد. اما نه، او از نو با یک ایده‌ی کاملاً جدید و یک برگه‌ی خالی روی تخته‌ی طراحی کار خود را شروع کرد. فرگشت این‌طور کار نمی‌کند. فرگشت محکوم به اصلاح گام‌به‌گام طرح‌های قبلی است و تغییر در طول مسیر باید حداقل به‌اندازه‌ی کافی برای تولیدمثل بقا پیدا کند... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

«بال‌های» گیاهان

به استثنای چند مورد مانند ونوس مگس‌خوار و گیاه حساسی به نام گل قهروآشتی، گیاهان فاقد چیزی معادل ماهیچه هستند. گیاهان نمی‌توانند تحرک داشته باشند. با این‌حال گیاهان به پخش دانه‌های خود و تبادل گرده با سایر اعضای گونه‌ی خود نیاز شدیدی دارند. واسطه‌ی اصلی آن‌ها هوا است. اگر گیاهان دقیقاً در هوا پرواز نکنند با روش‌های غیرمستقیمی به معادل پرواز می‌رسند. بنابراین، آن‌ها در این کتاب شایسته‌ی داشتن یک فصل هستند.

گل خار، قاصدک و بسیاری از دانه‌های دیگر، به‌معنای واقعی کلمه در همه‌ی جهات پراکنده می‌شوند. آن‌ها از برخی از اصول پرواز استفاده می‌کنند که ما قبلاً با آن‌ها آشنا شده‌ایم. دانه‌ی قاصدک یا خار کوچک است و دارای یک چتر کوچک پردار است که سطح بزرگش آن را قادر می‌سازد تا در مسافت‌های طولانی شناور بماند. دانه‌های چنار حجیم‌تر هستند. یک بار دیگر هزینه-فایده داریم. دانه‌های بسیار ریز و سبک مانند دانه‌های قاصدک فاقد مواد مغذی هستند که بذر بزرگ‌تر را برای شروع خوب زندگی آماده می‌کند. چنارها به میان‌گیری متفاوتی می‌رسند. دانه‌ی آن‌ها کوچک نیست، بنابراین، دانه‌های کم‌تری تولید می‌شود: اضافه‌کردن غذا به دانه پرهزینه است. دانه‌ی چنار دارای بال بزرگ لازم برای حمل غذا است اما تا مسافتی نه‌چندان دور. درواقع، دقیقاً شبیه بال حشره است، اینطور نیست؟ البته تکان نمی‌خورد و در عوض توسط باد برده می‌شود و در حین پایین‌آمدن، مانند یک هلیکوپتر کوچک اسباب‌بازی می‌چرخد... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

بی‌وزنی

در ظاهر بی‌وزنی چیزی است که فقط توسط انسان‌ها مورد استفاده قرار گرفته است -انسان‌های دارای تکنولوژی پیشرفته. اگر شما یک فضانورد در ایستگاه فضایی بین‌المللی (ISS) بودید، از توهم فوق‌العاده‌ی پرواز لذت می‌بردید. این افراد خوش‌شانس اما بسیار کم، بیش‌تر از هر کسی به تحقق رویای لئوناردو نزدیک می‌شوند. در ایستگاه فضایی هیچ حسی از «بالا» یا «پایین» ندارید، هیچ سطحی از فضای زندگی کف یا سقف نیست، مانند یک روح شناور می‌شوید و وقتی شام می‌خورید (شاید از یک لوله‌ی خمیر دندان از آنجایی‌که غذا درون بشقاب شناور می‌شود) در کنار فرد دیگری که ممکن است هر کدام به‌نظر دیگری وارونه به‌نظر برسد. برای عبور از یک اتاق ایستگاه فضایی به اتاق دیگر پرواز می‌کنید و خود را با گیره‌هایی در هوا می‌کشید. اگر از جایی که موقتاً به‌عنوان زمین در نظر می‌گیرید هر چقدر هم که آرام بپرید تا «سقف» پرواز خواهید کرد و سرتان با آن برخورد خواهد کرد. اگر فضانوردان برای انجام تعمیر و نگهداری نیاز به بیرون‌رفتن داشته باشند باز هم آزادانه شناور می‌شوند و از ترس جدا‌شدن از فضاپیما باید به آن متصل باشند.

آن‌ها بدون زحمت مانند یک بادکنک یا مانند ماهی که کنترل کاملی بر بادکنک شناوری خود دارد حرکت می‌کنند. بااین‌حال، برخلاف ماهی، دلیل شناوربودن آن‌ها این نیست که چگالی آن‌ها با محیط اطراف یکسان است. محیط اطراف آن‌ها در داخل ایستگاه فضایی هوا است. در خارج از آن تقریباً خلأ است و آن‌ها بسیار متراکم‌تر از این دو هستند. پس چرا شناور می‌شوند؟ بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

مناره‌ی کلیسا

مشکل بالن‌ها این است که نمی‌توان آن‌ها را هدایت کرد. هرگز نمی‌توان فهمید که کجا قرار است فرود آیند بنابراین -همان‌طور که از تجربه‌ی شخصی در هنگام بالن‌سواری در حومه‌ی شهر آکسفورد می‌دانم- باید یک خدمه‌ی بازیابی در یک وسیله‌ی نقلیه شما را تعقیب کنند. بازگشت من به زمین در آن سفر آکسفوردشایر با وزش باد غیرمنتظره در آخرین لحظات همراه بود که ما را به طرفین برد و بعد از برخورد با یک پرچین و در دو زمین کشاورزی کشانده‌شدن سرانجام از سبد خارج شدیم. من ناخواسته بر روی زن جوان جذاب گروه فرود آمدم. یک استاد ژاپنی هم با ما در سبد بود که تسلط محدودی به زبان انگلیسی داشت. کشاورز صاحب مزرعه، درحالی‌که داشتیم لباس‌هایمان را تمیز می‌کردیم باعجله آمد. با هیجان پرسید: «از کجا آمده‌ای؟» این سؤالی بود که استاد قبلاً با آن برخورد کرده بود و پاسخش را می‌دانست. او بدون تردید پاسخ داد: «هو»، «از ژاپن!». در دوره‌ی خون‌سردتر آلیستر هاردی، آن‌ها مانند ما خدمه‌ی پشتیبان درون ماشین و تریلر نداشتند. بالن‌ها یک خط راه‌آهن مناسب را دنبال می‌کردند و در کنار آن فرود می‌آمدند. پس از گذاشتن بالن در کیسه‌ی برزنتی آن، قطار بعدی را با علامت‌دادن پرچم نگه می‌داشتند و قطاری که اجباراً توقف کرده بود آن‌ها را می‌برد.

به‌نظر می‌رسد که هیچ حیوان غیرانسانی، چیزی معادل بالن سبک‌تر از هوا را فرگشت نداده است. عنکبوت‌ها و کرم‌های پیله‌ساز کاری به نام «بالن‌سواری» انجام می‌دهند. به این کار «بادبادک‌سواری» هم گفته می‌شود که نام بهتری است، زیرا به سبک‌تر از هوابودن ارتباطی ندارد. عنکبوت رشته‌هایی از ابریشم را آزاد می‌کند که به‌عنوان نوعی بادبادک عمل می‌کند و با باد عنکبوت کوچک را به هوا می‌برد. برخی از عنکبوت‌ها صدها کیلومتر را در پلانکتون‌های هوایی طی می‌کنند. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد عنکبوت‌های بالن‌سوار هنگام بلند‌شدن از میدان الکترواستاتیک زمین کمی بالاروی کسب می‌کنند. برای مشاهده‌ی الکتریسیته‌ی ساکن، یک تکه‌پلاستیک روی موهای خود بمالید. سپس متوجه خواهید شد که پلاستیک اجسام کوچکی مثل تکه‌های کوچک کاغذ را جذب می‌کند. الکتریسیته‌ی ساکن مغناطیس نیست، اگرچه کمی شبیه به آن است، بلکه نیروی الکتریکی ساکنی است که بعضی از بچه‌عنکبوت‌ها برای پرتاب خود به هوا از آن استفاده می‌کنند... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

سبک‌تر از هوا

هواپیماها، هلیکوپترها و گلایدرها، زنبورها و پروانه‌ها، پرستوها و عقاب‌ها، خفاش‌ها و پتروسورها به‌اصطلاح ماشین‌های پرنده‌ی سنگین‌تر از هوا هستند. بالن‌ها و کشتی‌های هوایی، ماشین‌هایی سبک‌تر از هوا هستند. همان‌طور که از نام آن‌ها پیداست، آن‌ها بدون هیچ تلاشی شناور می‌شوند و توسط گازهایی مانند هیدروژن یا هلیوم که سبک‌تر از هوا یا هوای گرم سبک‌تر از هوای سرد اطراف هستند در هوا می‌مانند. به‌طور دقیق‌تر، آن‌ها توسط هوای سنگین‌تری که در اطراف‌شان می‌ریزد، یعنی توسط اصل ارشمیدس، بالا می‌روند. تا آن‌جا که من می‌دانم، ماشین‌های پرنده‌ی سبک‌تر از هوا فقط به‌عنوان محصولات اختراع بشر وجود دارند. من هیچ بالن واقعی حیوانی‌ای نمی‌شناسم.

در تاریخ فناوری بشر، وسایل پرنده‌ی سبک‌تر از هوا از مدت‌ها قبل از آن‌هایی که سنگین‌تر از هوا هستند، ساخته شده‌اند. اولین پرواز انسانی در پاریس در سال ۱۷۸۳ انجام شد: بالن هوای گرمی که توسط برادران مون‌گلفیه ساخته شده بود. ژوزف-میشل مون‌گلفیه متوجه چیز عجیبی در خشک‌کردن لباس‌های شسته‌شده روی آتش شد. جیب‌های پرشده از هوای گرم لباس‌ها را به‌سمت سقف هل می‌دادند این امر الهام‌بخش ژوزف شد تا با برادر تاجر خود ژاک-اتین همکاری کند تا بالن‌های هوای گرم بسازند. آن‌ها مجموعه‌ای از بالن‌های خیلی بزرگ را ساختند و قبل از این‌که جان انسان‌ها را به‌خطر بیندازند با حیوانات مسافر آزمایش‌شان کردند. اولین پرواز انسان توسط مارکی دآرلند از طبقه‌ی اشراف، همراه با پیلتر دو روزیه بود. طبق یک گزارش دو روزیه دانشمند بود و هنگامی که بالن آتش گرفت او با کتش شعله‌های آتش را خاموش کرد.

تنها چند روز بعد، اولین پرواز انسانی با بالن هیدروژنی، آن هم از پاریس، انجام شد. این پرواز توسط پروفسور ژاک چارلز انجام شد که قانون چارلز بر انبساط گازها به نام او نام‌گذاری شده است. چارلز سوار ماشینی زیبا به‌شکل قایق شد که زیر بالنش آویزان بود. او چند کیلومتری حومه‌ی پاریس فرود آمد و دو دوک در حال تاخت‌وتاز با او روبه‌رو شدند. چارلز که از اولین پرواز خود راضی بود، بلافاصله دوباره بلند شد و به دوک شارتر قول داد که بازگردد. او به قولش وفا کرد و خوشبختانه این بالن هیدروژنی، آتش نگرفت، چون به‌معنی بدرودگفتن با بالن و هوانوردان بی‌باکش می‌بود. این بهره‌برداری‌های اولیه از بالن‌ها پرخطر بود و چندین تن از هوانوردان اولیه واقعاً جان خود را از دست دادند. خود دو روزیه به‌طرز غم‌انگیزی مرد که قابل پیش‌بینی بود. زمانی‌که با یک بالن ترکیبی با طراحی خودش حرکت کرد، یک بالن آتشی که زیر یک بالن هیدروژنی معلق بود. منظور من از «قابل پیش‌بینی» را متوجه شدید؟ بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…

کتاب‌خوان (علم و روشنگری)

قوها در کانال آکسفورد

👈🏻 این‌که پرندگان می‌توانند از روی سطح آب عبور کنند، ممکن است تعجب‌آور به‌نظر برسد اما غیرمعمول نیست. همان‌طور که دیدیم بال‌های پرندگان به‌جای استخوان‌ها توسط پرها محکم می‌شوند؛ یعنی بال‌هایشان مانند بال‌های خفاش‌ها و پتروسورها به پاهای عقبی متصل نیستند. بنابراین، پاهای پرنده برای دویدن آزاد است. بسیاری از پرندگان پاهای قدرتمندی دارند و می‌توانند بسیار سریع بدوند، شترمرغ‌ها می‌توانند به سرعت ۷۰ کیلومتر در ساعت برسند. پاهای قوی آن‌هاست که برخی از پرندگان را قادر می‌سازد تا روی سطح آب بدوند. مارمولک‌ها خویشاوندان دور پرندگان هستند و برخی از بزمچه‌های تیغ‌دار مانند بزمچه‌ی عیسی مسیح ساکن آمریکای جنوبی و مرکزی با سرعت ۲۴ کیلومتر در ساعت روی سطح آب می‌دوند. تقریباً با همان سرعتی که می‌توانند روی خشکی بدوند. کشیم‌های غربی آمریکای شمالی یک رقص معاشقه‌ی باشکوه و نسبتاً خنده‌داری دارند که در آن پرندگان نر و ماده، پشت‌سر یکدیگر روی آب می‌دوند. آن‌قدر سریع که فقط پاها و دم آن‌ها با سطح آب تماس پیدا می‌کنند. این توانایی مشابهی است که آلباتروس‌ها، هر چند پرزحمت‌تر در برخاستن از سطح دریا از آن استفاده می‌کنند. آلباتروس‌ها پاهای تاردار بزرگی دارند که به کمک‌شان می‌آیند. پاهای کشیم دقیقاً شبکه‌ای نیستند اما هر انگشت پا دارای لبه‌های برگ‌مانندی است که تقریباً به همان اندازه به آن‌ها کمک می‌کند... بیشتر بخوانید

📓 بلندپروازی‌های خیال: سرپیچی از جاذبه باکمک طراحی و فرگشت
✍🏿 ریچارد داوکینز
🔛 ع. کاظمی

@Chekide_ha

Читать полностью…
Subscribe to a channel