در این کانال گزیدههایی از کتب علمی و مرتبط به روشنگری علمی ارائه میشود. برای ارتباط و فرستادن مطالبی از کتب علمی به گروه کتابخوانی علمی بپیوندید: https://t.me/joinchat/AtGPR0K5wDHIQWUt-2hxZQ
علت سازگاریهای تیکتالیک
اصلاً چرا یک ماهی باید این حرکت خاص شنا را انجام بدهد؟ پاسخ این معما میتواند ما را در شناخت هرچه بهتر بقیهی بدن جانور رهنمون سازد. با سری صاف، چشمانی در بالا و استخوانهای دنده. تیکتالیک احتمالاً برای این بهوجود آمده بود که بتواند بستر رودخانهها و تالابهای کمعمق را زیرورو کند و حتی از لجنهای حاشیهی ساحل بالا بپرد! بالههایی با توانایی حمل بدن احتمالاً برای ماهیای که نیاز داشت در همهی این مکانها مانور بدهد، بسیار سودمند بودهاند.
نکتهی مهم این است که این تعبیر با اطلاعات زمینشناسی مکانی که فسیل تیکتالیک در آن یافت شد، مطابقت داشت. ساختار لایههای سنگی و الگوی ریزدانهها در سنگها، حاوی نشانههای قابل ملاحظهای از ساختارهایی بودند که بهوسیلهی جریانات کمعمق محصور با مقدار زیادی رسوبات و طغیانهای فصلی بهوجود آمده بودند.
اما اصلاً بهنظر شما، چرا و چگونه تیکتالیک باید در چنین محیطهایی زندگی کرده باشد؟ چه چیزی باعث خروج ماهی از آب یا سبب زندگی آن در کنارهی آب شد؟!
یک مدل با مقیاس کامل از بدن تیکتالیک (بالا) و ترسیمی از بالهی ماهی (پایین). این همان بالهایست که در آن شانه، آرنج و مچ اولیه شکل گرفته و ماهی را قادر به جستوخیز در خشکی کرده بود.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
الگوی اوئن؛ باله و دست دارای تشابه ساختاری بودند.
در طول ماههای آینده، ما توانستیم باقیماندهی اجزای آن را نیز بیابیم. این اندام بهنوعی باله و بهنوعی دست بهشمار میآمد. ماهی ما بافت بالهای داشت، اما دارای نسخهای ابتدایی و اولیه از طرح اوئن نیز بود. یک استخوان، دو استخوان و تودههای متعدد؛ درست همانطور که تئوری داروین پیشبینی کرده بود: ما توانستیم در دورهی زمانی مناسب، در موقعیت مکانی مناسب، موجود حدواسط میان دو گونهی ظاهراً متفاوت جانوری را کشف کنیم.
یافتن آن باله، تازه آغاز اکتشافات ما بود. جالبترین قسمت موضوع برای من، تد و فاریش هنگامی بود که متوجه شدیم وظیفهی باله چه بوده و یا اساساً چطور کار میکرده و حدس اینکه چرا یک مفصل مچ در ابتدای اندام بهوجود آمده بود. راهحل این معما در استخوانها و مفصلهای فسیل قرار داشت.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
کشف انگشتان و مچ در ماهیها
شانس؛ همراه همیشگی دانشمند مشتاق
در سال ۱۹۹۵، هنگامیکه من و تو دشلر پس از رانندگی در سراسر پنسیلوانیای مرکزی به قصدِ یافتن محلهای فسیلی جدید بهسمت منزل تد در فیلادلفیا بازمیگشتیم، یک مسیر عبوری عالی در جادهی ۱۵ شمالی ویلیام اسپرت پیدا کردیم؛ جاییکه بخش حملونقل پنسیلوانیا صخرهی غولپیکری در ماسهسنگهای حدوداً ۳۶۵ میلیونساله ساخته بود. آنها دیوار را منفجر کرده و مقدار زیادی تختهسنگ در حاشیهی بزرگراه باقی گذاشته بودند. این برای ما شکار فسیلی کامل و اساسی بهشمار میآمد و باعث شد ما برای جستوجوهایمان مدتی آنجا توقف کنیم و روی تختهسنگها سینهخیز برویم. بسیاری از آنها کوچکتر از یک اجاق میکروویو بودند. برخی از این سنگها حاوی مقداری فسیل ماهی بودند؛ تصمیم گرفتیم تعداد کمی از آنها را به خانه در فیلادلفیا بیاوریم.
بهمحض رسیدن به خانهی تد، دختر چهارسالهی او، دیزی، با عجله برای دیدن پدرش بیرون آمد و از ما دربارهی اینکه چه چیزی کشف کردهایم، سؤال کرد. هنگامیکه یکی از تختهسنگها را به دیزی نشان میدادیم ناگهان متوجه شدیم آن برجستگی روی سنگ تکهای از بالهی یک ماهی بزرگ است. ما در زمین محل اکتشافمان اصلاً متوجه آن نشده بودیم. همانطور که میدانستیم، این بالهی یک ماهی معمولی نبود: این فسیل بهطور واضحی تعداد بسیاری استخوان در خود داشت. متخصصین آزمایشگاه برای خارجکردن آن فسیل از درون سنگ، حدود یک ماه زمان صرف کردند و برای نخستینبار معلوم شد که آن ماهی مشابه الگوی اوئن بود. نزدیکترین استخوان به بدن، یک استخوان منفرد بود؛ این استخوان خود به دو استخوان دیگر وصل میشد که کاملاً از باله متفاوت بود؛ زیرا این الگو به هشت زائده منتهی میشد. این برای هر بینندهای مانند یک ماهی انگشتدار بود!
بالهی فسیل ما مجموعهی کاملی از بافت باله، پولک و حتی یک شانهی ماهیمانند داشت، اما در اعماق آن استخوانهایی وجود داشت که کاملاً با استاندارد اندامهایی چون دستوپا برابری میکرد. متأسفانه ما فقط یک بالهی منفرد را در اختیار داشتیم. در این مرحله تنها نیاز ما یافتن مکانی بود که بتوانیم کل بدن دستنخوردهی این جانور را در آنجا بیابیم؛ چراکه یک بالهی تنها هرگز نمیتوانست مدرکی کافی برای پاسخگویی به سؤالات ما باشد؛ سؤالاتی از قبیل اینکه این جانور از بالههایش برای چه کاری استفاده میکرده؟ و آیا بالههای این ماهی استخوانها و مفصلهایی داشته که همانند مفصلهای ما عمل کرده باشند؟ پاسخ این سؤالات تنها با یافتن اسکلت کامل بهدست میآمد که برای چنین کشفی، شاید مجبور میشدیم ۱۰ سال جستوجو کنیم!
در مورد اطلاعات موجود در سنگهای یافتهشده، اولین نفری که دریافت چه چیزی پیش روی ماست من نبودم، بلکه اولین نفرات دو جویندهی حرفهای فسیل به نامهای فرد مالیسون (Fred Mullison) و باب میسک (Bob Masek) بودند. آنها از ابزار دنداپزشکی برای تراش سنگهایی استفاده میکردند که ما در محل جستوجو یافته بودیم. بهاینصورت، فسیلهای درونی را آشکار کردیم. دانشمند جویندهی فسیل برای تراشیدن تختهسنگی حاوی فسیل، مانند آنچه ما یافته بودیم و تبدیل آن به نمونهی تحقیقاتی باکیفیت، اگر نگوییم به چندین سال، دستکم به چندین ماه زمان مفید نیاز دارد.
در جریان سفر اکتشافی سال ۲۰۰۴ به جزیرهی الزمیر، ما سه تکهسنگ حاوی فسیل، متعلق به دورهی دونین که هریک بهاندازهی یک چمدان متوسط بود یافتیم. هر سنگ دارای فسیل یک جانور با سر صاف بود؛ فسیل اول همان چیزی بود که من در عمق یخی یک معدن سنگی روباز یافتم؛ دیگری، فسیل استیو و نمونهی آخر که در هفتهی پایانی سفر اکتشافیمان کشفش کردیم.
بالهی بحثبرانگیز ما؛ متأسفانه ما فقط این نمونهی تک را کشف کردیم
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
سرنخهای تازه از فسیل ماهیها
همزمان با شناسایی تعدادی از این گونههای زنده در قرن ۱۹، سرنخهای تازهای هم از منابع دیگر بهدست آمد؛ همانطور که حدس زدید، این یافتههای تازه به دیرینهماهیها مربوط بودند. یکی از نخستین فسیلهای آنها در رسوبات ۳۸۰ میلیونساله در سواحل شبهجزیرهی گاسپی در کِبک بهدست آمد؛ این ماهی نامی با تلفظ دشوار به خود اختصاص داد: یوستنوپترون (Eusthenopteron).
این ماهی آمیزهی شگفتآوری از ویژگیهای ماهیان و دوزیستان را در خود داشت. مطابق الگوی اوئن، یوستنوپترون، بخش یک استخوان، دو استخوانی را داشت اما در بالهاش. بهاینترتیب، میتوان نتیجه گرفت که برخی از ماهیها ساختاری مشابه الگوی اوئن در بالههایشان دارند؛ در نتیجه، نهتنها الگوی اصلی اوئن جنبهی ماورایی نداشت، بلکه برای خود تاریخچهای دارد که در صخرههای دورهی دونین کشف شدند؛ درواقع، سنگهایی با سنی در حدود ۳۹۰ تا ۳۶۰ میلیون سال پرده از این راز برداشتند. این بینش عمیق، منجر به برنامهریزی یک پژوهش همهجانبهی جدید همراه با دستور کاری کاملاً تازه شد. ما باید منشأ شکلگیری انگشتان دستوپا را جایی در سنگهای دورهی دونین پیدا میکردیم!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
شباهت بالهها با دستوپا!؟.....
در زمان اوئن و داروین، تشابه میان بالهها با دستها و پاها کاملاً بعید بهنظر میآمد. تصور بر این بود که بالههای ماهی هیچ شباهت مشهودی به دستوپا ندارند. به بیان دیگر، بالههای ماهی تا حد زیادی شبیه صفحات عریضیاند که برای تماس با آب ساخته شدهاند. نه دستوپاهای ما و نه اندامهای حرکتی هیچ جانور زندهی دیگری چیزی شبیه به این ندارند. حتی وقتی شما بافت باله را برای مشاهدهی اسکلت درونی تشریح میکنید، مقایسهها چیزی را سادهتر نمیسازند.
در بیشتر ماهیها، چیزی برای مقایسه با طرح اوئن مبتنی بر «یک استخوان؛ دو استخوان؛ گویهای استخوانی متعدد و الگوهای انگشتان» وجود ندارد. همهی اندامهای حرکتی دارای یک استخوان بلند در پایهاند: استخوان بازو در بالای دست و استخوان ران در بالای پا. اما اسکلت ماهی بهنظر کاملاً متفاوت میآید. پایهی بالهی اغلب ماهیها چهار استخوان یا بیشتر در خود دارد.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
کشف جالبتوجه اوئن با تمرکز بر شباهت میان اسکلت جانوران مختلف
درواقع، نبوغ اوئن تمرکز بر تفاوت اسکلتهای مختلف نبود، بلکه کاملاً برعکس آنچه که اوئن را در مجموعهی سخنرانیها و کتابهایش مشهور کرد، تمرکز روی شباهتهای استثنائی میان اسکلتهای گوناگون، از قورباغه گرفته تا انسان، بود. همهی جانوران دارای اندامهای حرکتیاند؛ ممکن است این اندام، بال، باله یا دست باشد، اما نکتهی مهم آنکه همگی دارای طرحی مشترکاند؛ یک استخوان، بازو در دست یا ران در پا که در ادامه با دو استخوان مفصلبندی میشود؛ سپس به گویهای کوچکی متصل میشوند که به انگشتان دست یا یا وصل میشوند.
این طرح در عمق مفصلبندی همهی اندامهای حرکتی وجود دارد. درواقع، طرح کلی در همهی موجودات یکسان است و تفاوت میان آنها تنها در جزئیات است. فرض کنید میخواهید بال خفاش بسازید: انگشتان را بسیار دراز کنید! حالا یک اسب بسازید؟! انگشتان میانی دستوپا را باریک و انگشتان بیرونی را کم و حذف کنید. در مورد پای قورباغه چطور؟ استخوان ران را بکشید و چندین استخوان را با هم ترکیب کنید.
تفاوتهای میان جانوران بهعلت تفاوت در شکل و اندازهی استخوانها، تعداد گویهای استخوانی و انگشتان دستوپاست. فارغ از تفاوتهای اساسی در اینکه دستوپاها چه میکنند و به چه چیز شباهت دارند، الگوی اصلی همیشه وجود دارد (الگوی اوئن). برای اوئن مشاهده و بررسی اندامهای حرکتی تازه آغاز راه بود. هنگامیکه او جمجمه و ستون فقرات را بررسی کرد، درواقع، با ملاحظهی کل معماری بدن، موضوعات مشابهی کشف کرد: اینکه طراحی بنیادین مشابهی در اسکلت همهی جانوران وجود دارد. قورباغهها، خفاشها، انسانها و سوسمارها، تنها در قالب مخصوص به خودشان با یکدیگر اختلاف دارند. بهعقیدهی اوئن، این قالب، تدبیر آفریدگار بود.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
رمز و راز دست؛ عضوی سرشار از اطلاعات
این دست چیست که تمثیل کاملی از انسان است؟ درواقع، پاسخ باید این باشد که دست رابط مرئی بین ما انسانهاست؛ این موضوع صحهایست بر اینکه ما چه کسانی هستیم و به چه چیزی میتوانیم برسیم. توانایی ما برای فهمیدن، درستکردن و تبدیل افکارمان به واقعیت درون این مجموعه از استخوانها عصبها و رگها قرار گرفته است. اولین چیزی که هنگام مشاهدهی درون دست به ذهن خطور میکند، تراکم و غلظت موجود در آن است گردی -برجستگی ماهیچهای- پایین انگشت شست، شامل چهار ماهیچهی متفاوت است.
با شست خود بازی کنید و دستتان را خم کنید: حداقل شش استخوان و ۱۰ ماهیچهی مختلف بهطور هماهنگ فعالیت میکنند. درون مچ حداقل هشت استخوان کوچک وجود دارد که هریک مجاور دیگری حرکت میکنند و در دو ردیف به موازات هم قرار دارند. مچ دست خود را خم کنید؛ حالا شما از ماهیچههایی استفاده کردید که از بازوی شما آغاز شده و به داخل تاندونها امتداد یافتهاند، سپس این ماهیچهها از بازوی شما تا پایین دست ادامه پیدا میکنند. حتی سادهترین حرکتها هم نیازمند اثرات متقابل پیچیدهای است که میان بخشهای زیادی در یک فضای کوچک متراکم رخ میدهد.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
تیکتالیک حاوی نشانههایی از انسان اولیه
ما بهخاطر اهدافمان حتی خیلی عمیقتر به تیکتالیک مینگریم. این ماهی، تنها دربارهی ماهیبودن خود به ما اطلاعات نمیدهد؛ بلکه این جانور بخشی از خود ما را در خود دارد! جستوجو برای این وابستگی چیزی بود که مرا بهسوی شمالگان، بهعنوان اولین مکان جستوجو، سوق داد.
چطور میتوانم تا این حد مطمئن باشم که این فسیل چیزهایی راجعبه بدن من برای گفتن دارد؟ راجعبه گردن تیکتالیک تأمل کردم. همهی ماهیهای پیش از تیکتالیک، دارای مجموعهای استخوانی بودند که جمجمه را به شانه متصل میکرد، بنابراین هر زمانیکه جانور بدنش را خم میکرد، سرش هم خم میشد. تیکتالیک متفاوت بود. سر از شانه کاملاً مجزا بود. این حالت در دوزیستان، خزندگان، پرندگان و پستانداران و طبعاً خود ما نیز وجود دارد. کل این تغییر را میتوانیم با از دستدادن تعدادی استخوان کوچک در تیکتالیک مشاهده کنیم. من میتوانم تجزیهوتحلیل مشابهی برای مچها، دندهها، گوشها و سایر بخشهای اسکلتمان نیز انجام دهم؛ همهی این ویژگیها را میتوان روی ماهیای مانند تیکتالیک نمایش داد. این فسیل دقیقاً بههمان میزان بخشی از تاریخچهی ماست که فسیل متعلق به جنس انسان آفریقائی، آسترالوپیتکوس آفارنسیس، همانند لوسی معروف است. لوسی را مشاهده کنید؛ میتوانیم تاریخچهی خودمان را بهعنوان نخستین راستهی پستانداران خیلی پیشرفتهایم درک کنیم. مشاهدهی تیکتالیک، درواقع، مشاهدهی تاریخچهی خودمان بهعنوان ماهی است!
تا به اینجا چه چیزهایی آموختهایم؟ جهان ما با دقت بسیار بالایی مرتب شده است، بهطوریکه میتوانیم با قدمزدن در باغوحش، گونههای فسیلی بهجامانده در لایههای مختلفی از سنگهای جهان را پیشبینی کنیم. این پیشبینیها بههمراه اکتشافات فسیلی، به ما دربارهی وقایع تاریخ زندگی میگویند. مدارک این وقایع درون بدن ما باقی مانده و بخشی از ساختار کالبدشناسی ما است.
چیزی که بدان اشاره نکردم این است که ما همچنین میتوانیم تاریخ درون ژنهایمان را از طریق DNA دنبال کنیم. این مدرک از گذشتهی ما، درون سنگهای جهان نیست؛ بلکه در تکتک سلولهای بدنمان قرار دارد. ما برای بیان گزارش علمی خود یا در حقیقت گزارش ساخت بدنمان هم از فسیلها و هم از ژنها استفاده کردهایم.
نمایش استخوان دست (از شانه تا نوک انگشتان) از ماهی تا انسان.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
نامگذاری برای جاندار تازه شناختهشده؛ تیکتالیک!
پس از کشف این جانور، من، تد و فاریش صاحب امتیاز گذاشتن یک نام علمی و رسمی روی آن بودیم. ما خواستار نامی بودیم که از طرفی نشاندهندهی زادگاه ماهی در قلمرو نونائوت شمالگان باشد و از طرف دیگر میخواستیم دین خود را به بومیان قطب شمال کانادا، به دلیل اجازهی فعالیتی که به ما در منطقهی خود داده بودند ادا کنیم. بنابراین، از انجمن ریشسفیدان نونائوت که رسماً بهعنوان بومیان Qaujimajatuqangit Katimajiit شناخته میشوند، درخواست کردیم نامی از زبان بومی خود برای این فسیل پیشنهاد کنند.
نگرانی آشکار من در این بود که نام منتخب کمیتهی آنها آن نام علمی قابل تلفظ برای ما نباشد! تصاویری از فسیل را برای آنها ارسال کردم و ریشسفیدان اینوئیت دو نام را پیشنهاد کردند، سیکساجیاک (Siksagiaq) و تیکتالیک (Tiktaalik). ما تیکتالیک را برگزیدیم؛ بهخاطر سادگی در تلفظ برای غیر اینوکتیتوتزبانان و بهخاطر معنی بومی آن یعنی: «ماهی بزرگ آبهای شیرین».
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
کشف نخستین موقعیت فسیلی در شمالگان
ما آنچه را که میخواستیم، با آزمون و خطا و درسگرفتن از این خطاها یافتیم. نخستین موقعیت فسیلی ما در فصل اکتشافی سال ۱۹۹۹، جایی در مجرای خروجی بخش غربی شمالگان بود: جزیرهای به نام ملویل (Melville). ما نمیدانستیم که در کنارهی اقیانوسی باستانی اردو زده بودیم. جایی که سنگها مملو از فسیل بودند و ما توانستیم به گونههای بسیار متفاوتی از فسیل ماهیها دست یابیم.
مشکل اینجا بود که بهنظر میآمد همهی فسیلها مربوط به جانوران آبهای عمیق بودند و نه آن نوعی که ما انتظار کشفش را داشتیم؛ یعنی در نهرها یا برکههایی که جانوران ساکن خشکی در آنجا زندگی میکردند. با استفاده از تحلیلهای زمینشناسی که آشتون آمبری در سال ۲۰۰۰ انجام داده بود، تصمیم گرفتیم ادامهی اکتشافات را در شرق جزیرهی الزمیر دنبال کنیم، چراکه در آنجا صخرههایی حاوی رسوبات باستانی وجود داشت. برای ما کشف قطعاتی از استخوانهای ماهیها که اندازهای بالغ بر یکچهارم فسیلهای باقیمانده داشته باشند زمان چندانی بهطول نمیانجامید.
پیشرفت غیرمنتظرهی واقعی در پایان فصل اکتشاف، در سال ۲۰۰۰ بهوقوع پیوست. درست پیش از شام بود حدود یک هفته قبل از اینکه برای بازگشت به خانه برنامهریزی کنیم. گروه به چادرهایشان بازگشته بودند. ما در ساعات اولیهی فعالیتهای شبانهمان بودیم. مشغول سازماندهی مجموعهی آن روز، آمادهسازی یادداشتهای مربوطه و البته شروع به تهیهی شام هم کرده بودیم. جیسون دانز (Jason Downs) - که در آن زمان دانشجوی مشتاق کالج برای یادگیری دیرینهشناسی بود- بهموقع به چادر بازنگشت و این باعث نگرانی ما شد. چراکه بهطور معمول ما گروهی بیرون میرفتیم و اگر بهصورت انفرادی کمپ را ترک میکردیم، زمانبندی دقیقی از اینکه چه زمانی بازخواهیم گشت، به بقیهی گروه ارائه میدادیم. با وجود خرسهای قطبی منطقه و یورش کولاکهای وحشتناک که بهطور غیرمنتظرهای همهچیز را در مینوردید، ما در تنهایی هیچ شانسی برای زندهماندن نداشتیم.
بهخاطر میآورم که با گروه در چادر اصلی نشسته بودیم؛ نگرانی برای جیسون هر لحظه بیشتر میشد. بهمحض اینکه شروع به برنامهریزی برای جستوجوی او کردیم، دیدم که زیب چادر باز شد. در نگاه اول تمام آنچه که دیدم، سر جیسون بود. چشمان او از شدت حیرت بیرون زده بودند و بهسختی نفس میکشید. بهمحض اینکه وارد چادر شد، فهمیدیم که با حملهی غیرمنتظرهی خرس قطبی مواجه نیستیم؛ تفنگ ساچمهای هنوز روی شانههایش بود. علت تأخیر او مشخص شد؛ همانطور که دست لرزانش از درون جیبهایی پر بیرون میآمد، مشتی پس از مشت دیگر استخوان را از هر یک از جیبهایش خارج میکرد. جیبهای کت، شلوار، پیراهن و کولهپشتی کوچکش پر از استخوان بودند. من تصور میکنم که اگر میتوانست بدون کفش و جوراب مسیر را طی کند آن دو را هم پر از استخوانهای فسیلی میکرد! همهی این استخوانهای فسیلی کوچک در سطح زمین فسیلی نهچندان بزرگی -بهاندازهی پارکینگ یک ماشین جمعوجور- در حدود یککیلومتری اردوگاه ما قرار داشتند. برای شامخوردن دیر نمیشد!
با روشنایی ۲۴ساعتهی روزانهی تابستان شمالگان نباید نگران غروب خورشید میبودیم. بهاینترتیب، شکلاتهای تختهای را برداشتیم و رهسپار موقعیت فسیلی جیسون شدیم. این موقعیت فسیلی در کنار تپهای در میان دو رود زیبا، درون یک دره قرار داشت و هنگامیکه جیسون آنجا را کشف کرد، با فرشی از فسیل استخوانهای ماهی پوشیده شده بود. چند
ساعتی برای جمعآوری فسیلها وقت صرف کردیم. تعداد زیادی عکس گرفتیم و البته برنامهریزی ویژهای برای ادامهی کار انجام دادیم. این موقعیت بهطور دقیقی هر آنچه که ما در جستوجویش بودیم در خود داشت. روز بعد با هدف جدیدی برگشتیم: کشف همان لایهی سنگی که آن استخوانها را میتوانست در خود داشته باشد.
اردوگاه ما (تصویر بالا) که در این منظرهی پهناور بهنظر ناچیز میآید. چادر تابستانی من (تصویر پایین) که چادر کوچکی است و معمولاً دور تا دور آن را با سنگهای درشت برای محافظت در برابر بادهای ۸۰ کیلومتر بر ساعتی احاطه میکردم. عکسها از شوبین.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
خاتمهی تردیدها در انتخاب مکان جستوجو
در اصل، علت اینکه ما آلاسکا و یوکان را محلهای بالقوه برای طراحی سفر اکتشافی انتخابمان جدیدی بررسی کردیم، تا حد زیادی این بود که اکتشافات مرتبط در آن محل را گروههای دیگر انجام داده بودند. گروه اکتشافی ما دچار تردیدها و بحثهایی دربارهی جدید فسیلی شده بود؛ اما ما به این بحثها و استدلالات دربارهی مفاهیم مبهم زمینشناسی پایان دادیم؛ چراکه، ناگهان یکی از اعضای گروه یک رسالهی زمینشناسی خوشیمن را از روی میز برداشت و شروع به مطالعهی آن کرد؛ او متوجه شد حق با کدامیک از ما است. همه متوجه نموداری در آن کتاب شدیم: نموداری که ما را میخکوب کرد، زیرا آن شکل، هر آنچه را که ما بهدنبالش بودیم نشان میداد. بحثها پایان یافت و برنامهریزی برای سفر اکتشافی جدید آغاز شد.
بر مبنای کشفیات رویدادهی قبلی در سنگهای اندکی جوانتر، ما معتقد بودیم که جریان آبهای شیرین باستانی بهترین مکان برای شروع جستوجوی ما خواهد بود. این نمودار به ما سه منطقه با سنگهای آب شیرین دورهی دونین را نشان میداد که هر یک دارای سیستم دلتای رودخانهای بودند. منطقهی اول، ساحل شرقی گرینلند بود. اینجا وطن فسیل کشفشدهی جنی کلاک بود؛ جانور بسیار اولیهی اندامداری که یکی از نخستین گونههای شناختهشدهی چهارپایان -تتراپودها- است. منطقهی بعدی، شمال شرقی آمریکا، وطن هاینرپتون، یعنی موقعیتی که ما در آن مشغول به جستوجو بودیم؛ و منطقهی پهناور و مناسب سوم که از شرق به غرب قطب شمال کانادا امتداد داشت. در شمالگان اثری از درخت خاک یا شهر نیست؛ در آنجا شانس شناسایی سنگهایی از دوره و گونهی مناسب بالاست.
اکتشافات قطب شمال کانادا معروف بودند، بهویژه، برای زمینشناسان و گیاهشناسان کانادایی که از آنها نقشهبرداری کردهاند. درواقع، آشتون امبری (Ashton Embry) رهبر گروهی که بیشتر اکتشافات آنجا را انجام داده بود اطلاعات زمینشناسی سنگهای کانادایی دورهی دونین را در رسالهای شرح داده بود که از بسیاری جهات همانند اطلاعات زمینشناسی پنسیلوانیا بهشمار میآمد. من و تد بهمحض خواندن این رساله، آمادهی عزیمت شدیم. درسهایی که ما در بزرگراههای پنسیلوانیا آموخته بودیم به ما در اکتشافات شمالگان کانادا کمک بسیاری کرد.
نکتهی جالبتوجه این است که سنگهای شمالگان حتی از طبقات فسیلی گرینلند و پنسیلوانیا هم قدیمیتر بودند. پس این منطقه معیارهای سهگانهی ما را پوشش میداد: دوره، گونه و نمایانی. حتی بهتر از آن، این منطقه برای دیرینهشناسان استخوانهای مهرهداران هم ناشناخته بود؛ پس انتظار نمیرفت برای یافتن فسیل جستوجو شده باشد؛ منطقهای بکر و مناسب!
نقشهای که جستوجو را به کمک آن آغاز کردیم. این نقشه از شمال آمریکا، بهطور خلاصه آنچه را که ما در جستوجویش بودیم در اختیار ما قرار میداد. در این نقشه انواع متفاوتی از انعکاس سایهروشنها، نشانهی صخرههای دورهی دونین، خواه دریایی یا آب شیرین، مشخص شدهاند. سه منطقهای که زمانی دلتای رودخانهای محسوب میشدند در تصویر علامتگذاری شده است. شکل اصلاحشدهای از کتاب تکامل زمین؛ نوشتهی. آرال باتن و آر. اچ. دات (نیویورک؛ انتشارات مکگرو-هیل، ۱۹۸۸). کپیبرداری با اجازه از شرکتهای مکگرو-هیل.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
کمبود منابع مالی و جهتدهی مطالعات علمی
اکتشاف در گرینلند یا صحرای بزرگ آفریقا به هزینه و زمان بسیار زیادی نیاز دارد. در مقابل، پروژههای محلی به کمک هزینهی پژوهشی چندانی نیاز ندارند؛ برای اینگونه پروژهها تنها پولی که نیاز است هزینهی بنزین اتومبیل و عوارض جاده هاست. اینها متغیرهای حساسی برای فارغالتحصیلان جوان یا تازهاستادان حقالتدریسی کالج بهشمار میآیند.
وقتی اولین فعالیت حرفهای خود را در فیلادلفیا آغاز کردم، چیزی که سبب جلب توجهام شد، سنگهایی بود که مجموعاً به آنها کاتسکیل فرمیشن پنسیلوانیا (Catskill Formation of Pennsylvania) گفته میشد. روی اینگونه از سنگها، بیش از ۱۵۰ سال مطالعهی وسیعی صورت گرفته بود. سن و تعلقشان به اواخر دورهی دونین بهخوبی شناخته شده بود. بهعلاوه، این سنگها برای حفظ نخستین جانوران دارای اندامهای حرکتی و البته خویشان نزدیکشان، کاملاً مناسب بهنظر میرسیدند. برای فهم بهتر این موضوع، بهترین چیز داشتن تصویری از پنسیلوانیا در دورهی دونین است. تصویر امروزی فیلادلفیا، پیتزبروگ یا هاریسبرو را از ذهن خود پاک کنید و به دلتای رود آمازون فکر کنید. اینگونه تصور کنید که در قسمت شرقی ایالت، کوهستانهایی وجود داشت. جریانی پیوسته از رودخانهها، از شرق به غرب، میان کوهستانها امتداد داشته و در دریای بزرگی که امروزه پیتزبرو نامیده میشود، به پایان میرسید.
شرایط برای کشف فسیلها خوب بهنظر میرسید، بهجز یک موضوع؛ مرکز ایالت پنسیلوانیا با شهرکها، جنگلها و کشتزارهایی پوشیده شده است. خیلی زود متوجه شدیم که گروه حملونقل پنسیلوانیا تصمیم به احداث جادهی بزرگی گرفته است. در هنگام راهسازی، انفجارهایی هم انجام میشد و پس از انفجار، سنگها پدیدار میشدند. اگرچه این نمایش همیشه به بهترین شکل صورت نمیگرفت اما ما آنچه را که میتوانستیم برمیداشتیم. درواقع، با اندکی دانش، میتوانی آنچه را که در جستجویش هستی بیابی!
شانس های دیگری نیز با من یار بودند؛ در سال ۱۹۹۳، تد دشلر (Ted Daeschler) به پنسیلوانیا آمد تا در دورهی دیرینهشناسی من شرکت کند. این همکاری، زندگی هر دوی ما را متحول ساخت. خلقوخوی متفاوت ما، بهخوبی هماهنگ شد: من فرد عجولی هستم و همیشه در ذهنم به مکان بعدی برای جستجو میاندیشم؛ اما تد شکیباست و میداند چه زمانی روی یک مکان متمرکز شود و آنجا را برای یافتن گنج فسیلیاش حفاری کند.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
هر سنگ، داستانی از زمین در دل خود دارد.
هر یک از سنگهای روی زمین، داستانی برای گفتن دارند. داستان اینکه زمین بهعنوان اقلیمی شکلگرفته از سنگهای متفاوت به چه صورت و در چه شرایطی بوده است. درون هر سنگ شواهدی از اقلیم و محیط گذشته وجود دارد که اغلب با وضعیت امروزی آن بسیار متفاوت است. در بعضی از موارد هم بین حال و گذشته نمیتوان مرز مشخصی قائل شد. نمونهی افراطی آن قلهی اورست است: در نزدیکی قله در بلندای بیش از هشتکیلومتری، سنگهایی از کف دریای باستانی وجود دارد. بروید بهقسمت شمالی، تقریباً بهسوی قدمگاه هیلاری معروف؛ در اینجا شما میتوانید صدفهای حلزونیشکل فسیلشده را بیابید. بهطور مشابه دما در شمالگان -محل جستوجوی ما- به منفی ۴۰ درجهی سانتیگراد در زمستان میرسید؛ اما درون بعضی از سنگهای آن منطقه، بقایای دلتای گرمسیری باستانی، گیاهان و ماهیهایی دیده میشد که تنها در شرایط مکانی حاره، تقریباً شبیه به آمازون، میتوانستند رشد کنند. وجود گونههای گرمسیری در عرضها و ارتفاعات دور گواهیست بر اینکه سیارهی ما چقدر میتواند تغییر کند: ظهور و سقوط کوهها، گرم و سردشدن اقلیم و حرکت قارهها. همانطور که ما به درک عظمت زمان و علل شگفتآور تغییرات سیارهمان میرسیم، از این اطلاعات برای طراحی سفر اکتشافی جدیدمان برای شکار فسیلها استفاده میکنیم.
اگر شناخت منشأ اندامهایی چون دستوپا در جانوران مورد توجه ما باشند، باید پژوهشهای خود را روی سنگهایی با قدمت حدودی ۳۷۵ تا ۳۸۵ میلیون سال که در اقیانوسها دریاچهها و آبراههها شکل گرفتهاند محدود کنیم. سنگهای آتشفشانی و سنگهای دگرگونی بهعنوان یک احتمال حذف میشوند و تصویر ما برای جستوجوی مکانهای فسیلی بر نقاط خاصی متمرکزتر میشود.
با همهی اینها ما تا اینجا تنها مقدار اندکی از راه را برای طراحی یک سفر اکتشافی جدید پیمودهایم. اگر سنگهای رسوبی احتمالی ما که در دورهی زمینشناختی مناسبی هم قرار دارند در اعماق زمین مدفون شده باشند، یا با علف پوشیده شده باشند یا زیر مراکز خرید و شهرها باشند، اصلاً خبر خوشایندی برای اکتشافات ما نیست؛ آنگاه چه باید کرد؟ یعنی ما کورکورانه حفاری کرده بودیم؟ همانطور که میتوانید تصور کنید، احتمال موفقیت در حفر یک گودال مناسب برای یافتن فسیل، بهاندازهی پرتاب تیری در تاریکی اندک است!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
ارتباط دیرینهماهی ما با دورههای زمینشناختی
دیرینهماهی چطور قادر به راهرفتن در خشکی شده بود؟ در گروهبندی ما، این جانوران جایی میان دستهی «هر چیز» و «هر چیز اندامدار» قرار دارند.
دیرینهماهی را به دانشمان از صخرهها و دورانهای زمینشناسی آنها ربط دهید؛ شواهد زمینشناسی قدرتمندی وجود دارد که میگوید در دورهی زیستی ۳۶۵ تا ۳۸۰ میلیون سال پیش، زمین یک دورهی زمانی حساس و بحرانی را پشتسر گذاشته است. سنگهای جوانتر این محدوده، زمانیکه حدوداً ۳۶۰ میلیونسالهاند، شامل گونههای متنوعی از جانوران فسیل شدهاند که میتوانیم دوزیست یا خزندهبودن آنها را تشخیص بدهیم.
همکارم، خانم جنی کلاک (Jenny Clack) از دانشگاه کمبریج، پژوهشگران دیگر فسیل دوزیستان متعلق به سنگهای حدوداً ۳۶۵ میلیونساله را در گرینلند شناسایی کردهاند. این جانوران با داشتن گردن، گوش و چهار پا نمیتوانستند ماهی باشند اما در سنگهای حدوداً ۳۸۵ میلیونساله، ما فسیل کاملی را یافتیم که دقیقاً ظاهری مشابه ماهی داشت. آن فسیل دارای باله، سری مخروطی و حتی پولک بود؛ از گردن نیز خبری نبود!
باتوجهبه این اطلاعات، این موضوع چندان عجیب نیست که ما برای یافتن شواهد گذار جانداران از ماهی -بهعنوان موجود آبزی- به جانوران ساکن خشکی، روی سنگهایی با سن حدودی ۳۷۵ میلیون سال تمرکز کنیم.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
مشاهدهی موجودات زنده؛ راهکاری برای درک مسیر تکامل
چطور قدمزدن در باغوحش به ما در پیشبینی اینکه سنگهای کدام مناطق را باید جستوجو کنیم تا فسیلهای با اهمیت را بیابیم، کمک میکند؟ باغوحش تنوع بزرگی از جانوران را در خود دارد که از بسیاری جهات با یکدیگر متفاوتاند. اما بیایید روی نقاط تمایز آنها تمرکز نکنیم؛ بلکه برای فائقآمدن بر مشکلاتی که برای ادامهی پیشبینیهایمان وجود دارد، باید روی اشتراکات جانوران مختلف متمرکز شویم. سپس میتوانیم از ویژگیهایی که در همهی گونهها مشترک است برای شناسایی گروههایی از جانوران با خصوصیات مشابه استفاده کنیم.
همهی موجودات زنده میتوانند مانند عروسکهای تودرتوی روسی مرتب شوند؛ گروههای کوچکتر، جانوران زیرمجموعهی گروههای بزرگتر آنها هستند. وقتی این کار را انجام میدهیم به کشفی بسیار بنیادی از طبیعت نائل میآییم.
هر گونهای از جانوران باغوحش و آکواریوم یک سر و دو چشم دارند. به این گونهها «هر چیز» (Everythings) بگویید! پس از آنها یک زیرمجموعه از جانورانی با سر و دو چشم، بههمراه اندامهایی مانند دستوپا قرار میگیرند. به این گونههای دارای اندامهای حرکتی «هر چیز اندامدار» (Everything with limbs) بگویید. یک زیرمجموعه از این جانداران سر و اندامدار، مغز بزرگی دارند و روی دو پایشان راه میروند و میتوانند صحبت کنند. این زیرمجموعه ما انسانها هستیم! البته ما از این طرز دستهبندی میتوانیم برای ایجاد زیرمجموعههای بسیار زیاد دیگری نیز استفاده کنیم؛ اما حتی همین تقسیمبندی سهگانه قدرت پیشبینی دارد!
فسیلهای موجود در میان سنگهای زمین عموماً از این قاعده پیروی میکنند و ما میتوانیم از همین قاعده برای طراحی سفرهای اکتشافیمان بهره بگیریم. برای استفاده از مثال قبل باید گفت، نخستین عضو از گروه «هر چیز» جانورانی با سر و دو چشم هستند که در نمونههای فسیلی کشف شدهاند و پیش از اولین «هر چیزهای اندامدار» قرار خواهند گرفت. به بیان دقیقتر، نخستین ماهیها (عضو گروه «هر چیز») پیش از دوزیستان (گروه «هر چیز اندامدار») ظاهر شدهاند. بدیهی است که ما این طبقهبندی را با مشاهدهی گونههای بیشتری از جانوران و مشخصات مشترک در میان گروههای آنها بههمان دقتی که سن واقعی سنگهایشان را تشخیص دادیم، سازماندهی کردیم.
ما دقیقاً این نوع از تجزیه و تحلیلها را با هزاران هزار ویژگی و گونه در آزمایشگاههایمان انجام میدهیم. حتی کوچکترین قطعات استخوانبندی و آناتومی را با دقت بالایی مطالعه میکنیم و اغلب مقدار قابلتوجهی از DNA را بررسی میکنیم. اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد و ما برای دیدن گروههای محصور در گروههای دیگر به کامپیوترهای قدرتمندی نیاز داریم. این رویکرد بنیادین زیستشناسی است، زیرا به ما در داشتن فرضیهای دربارهی اینکه چگونه جانوران به یکدیگر مرتبط شدهاند کمک میکند؛ بهعلاوه اینکه ما را در تصحیح گروهبندی موجودات زنده یاری میرساند، چراکه صدها سال جمعآوری فسیل، کتابخانهی بسیار وسیع یا کتابچههای عظیمی از ادوار زمینشناختی و حیات موجود در آنها فراهم کرده است. اکنون ما قادر به شناسایی دورههای زمانی کلیای هستیم که تغییرات اصلی در آنها بهوقوع پیوسته است. آیا شما علاقهمند به دانستن منشأ پستانداران هستید؟ به سنگهای دورانی مراجعه کنید که به آن مزوزوئیک (Mesozoic) میگویند؛ شیمی خاک به ما میگوید سنگهای این دوران احتمالاً عمری بالغ بر ۲۱۰ میلیون سال دارند. آیا شما علاقهمند به دانستن منشأ پریماتها هستید؟ به ستون سنگی بالاتر بیایید، به دورهی کرتاسه، زمانیکه این سنگها حدوداً ۸۰ میلیونسالهاند.
ترتیب قرارگیری فسیلها در سنگهای سراسر جهان شاهد قدرتمندی برای ارتباط ما با بقیهی گونههای حیات است. اگر ما در حفاری سنگهای ۶۰۰ میلیونساله نخستین عروسدریایی را در کنار اسکلت موش خرمایی کوهی آمریکا بیابیم، مجبور میشویم همهی اسناد علمی را بازنویسی کنیم، چراکه در اینصورت آن موش خرمایی میباید پیش از نخستین پستاندار، جانور خزنده، ماهی و حتی پیش از اولین کرم در ثبتهای فسیلی ظاهر شده باشد؟ بهعلاوه، این موش خرمایی باستانی به ما میگوید بیشتر اطلاعاتی که راجعبه تاریخچهی زمین و زندگی در آن میدانیم اشتباه است. با وجود بیش از ۱۵۰ سال جستوجوی شکارچیان فسیل برای یافتن فسیلها در هر یک از قارههای زمین و حتی در هر لایهی سنگی که گمان داشتن فسیل در آن برود، این مشاهده هرگز بهوقوع نپیوسته است.
ما با قدمزدن در باغوحش کشف میکنیم که فسیلها چطور در سنگهای سراسر جهان قرار گرفتهاند!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
تیکتالیک؛ ماهی ورزشکار!
هنگامیکه بالهی تیکتالیک را جدا کردیم، به موضوع بسیار جالبتوجهی رسیدیم. تمام قسمتهای مفصل کاملاً محافظت شده بودند. تیکتالیک دارای شانه، آرنج و مچ بود و دقیقاً همانگونه استخوانهایی را داشت که استخوانهای بالایی و پایینی در بازو و مچ انسان را میسازد. زمانیکه ما ساختار این مفصلها را مطالعه میکردیم تا دریابیم که چطور یک استخوان در خلاف جهت دیگری حرکت میکند، متوجه شدیم تیکتالیک برای عملکردی خارقالعاده تکامل یافته بود. این جانور قادر به انجام حرکت شنا [حرکت ورزشی که برای تقویت عضلات دست انجام میدهیم] بوده است!
هنگامیکه ما حرکت شنا انجام میدهیم، دستهایمان روی زمین بهصورت تراز واقع میشود، آرنجها خم هستند و ما از نیروی ماهیچههای قفسهی سینه برای حرکت به بالا و پایین استفاده میکنیم. بدن تیکتالیک توانایی انجام همهی این حرکات را داشته است. آرنج جانور درست مانند آرنج ما قادر به خمشدن بوده و مچ طوری خم میشد که بتواند «کف دست» را برای ماهی درست کند و صاف روی زمین قرار بگیرد. تیکتالیک احتمالاً پر از ماهیچههای قفسهی سینه بوده. وقتی ما به شانه و سطح زیرین استخوان بازو، در نقطهای که آنها بههم متصل شدهاند نگاه میکنیم، سرشانههای حجیم، عضلانی و علائمی را میبینیم که به ماهیچههای بزرگ سینهای صدری متصل شدهاند. تیکتالیک میتوانست «روی زمین بخوابد و بیست تا شنا برود!».
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
سیر در دنیای فسیلها بهمثابهی سفر به زمان گذشته
در اطرف محدودهی زمینِ فسیلی که ما هریک از سرها را خارج کرده بودیم، بهقدر کافی سنگهایی وجود داشت که بتوان آنها را برای یافتن بقیهی فسیل در آزمایشگاه جستوجو کرد. ما سنگها را برای انتقال به کشور در محافظ مخصوص بستهبندی کردیم. شکافتن این نوع از محافظهای مخصوص در آزمایشگاه، درست مثل سفر به اعماق زمان در گذشته است. ما را به یاد خاطرات گذشته میاندازد. بخش کوچکی از زندگی ما که در دشتهای بیدرخت شمالگان سپری شد، درون آنها بود؛ همانطور که گزارشهای میدانی و نوشتههای سریع و بدخط دربارهی آن فسیل ما را به گذشته میبرد. حتی وقتی این بستهها را باز میکردیم، میتوانستیم بوی تندرا را در آنها حس کنیم... .
فرد در فیلادلفیا و باب در شیکاگو، همزمان مشغول تراشیدن تختهسنگهای مختلفی بودند. باب از یکی از این قطعهسنگهای قطبی، استخوان مخصوص کوچکی متعلق به بالهی بزرگ یک ماهی (که ما هنوز نام تیکتالیک را بر آن نگذاشته بودیم) خارج کرد. آنچه که این جسم مکعبشکل استخوانی را متمایز از هر استخوان بالهی دیگری میکرد، وجود یک مفصل در انتهای آن بود که فضایی برای چهار استخوان دیگر داشت. این برآمدگی بهطور عجیبی شبیه استخوان مچ بود. اما آن باله در تودهی سنگی که باب برای اثبات این مدعا آماده میکرد بسیار بههمریخته بود. قطعهی بعدی از این شواهد، یک هفته بعد از فیلادلفیا آمد. فرد کار با ابزار دندانپزشکی را به نهایت رساند و همهی بالهی تودهی سنگی خود را آشکار کرد. در مکان مناسب، درست در انتهای استخوانهای بازو، باله آن استخوان خاص را داشت و آن استخوان به چهار استخوان دیگر متصل بود. ما روی منشأ تکهای از بدن خودمان درون این ماهی ۳۷۵ میلیونساله خیره شده بودیم. یک ماهی با مچ، پیش روی ما بود!
استخوانهای بالهی جلویی تیکتالیک یک ماهی با مچ.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
حلقهی مفقودهی انتقال از ماهیها به دوزیستان؛ توهم یا واقعیت!؟
در طول دههی ۱۹۲۰، سنگها باعث شگفتی بیشتری شدند. دیرینهشناس جوان سوئدی گونار سو سودربری (Gunnar Save derbergh) فرصت فوقالعادهای برای کاوش ساحل شرقی گرینلند برای کشف فسیل یافته بود. آن منطقه سرزمینی کشفنشده بهشمار میآمد. سو سودربری دریافته بود آنچه که بهدنبالش است، بیشک در سنگهای دورهی دونین ذخیره شده است. او یکی از بهترین دیرینهشناسانان میدانی برای همهی دورهها بهحساب میآمد؛ فردی که در طول دوران کوتاه حرفهای خود با روح بلند کاوشگری و توجه دقیق به جزئیات، فسیلهای قابل ملاحظهی بسیاری کشف کرد (او پس از موفقیتهای برجستهاش در سنین جوانی، متأسفانه بهعلت ابتلا به بیماری سل بهطرز غمانگیزی درگذشت). در جریان سفرهای اکتشافی بین سالهای ۱۹۲۹ و ۱۹۳۴، گروه سو سودربری آنچه را که در آن زمان حلقهی مفقودهی بزرگی بهشمار میآمد کشف کردند. روزنامههای سراسر جهان کشف او را فریاد زدند، سرمقالهها اهمیت آن را تحلیل کردند و در کاریکاتورها بهنمایش درآوردند. این فسیلها، در بررسیهای انجامشده قطعات درستی از آب درآمدند: آنها سر و دمی چون ماهی داشتند، درحالیکه واجد ساختار کاملی از یک اندام حرکتی هم بودند و استخوانهای مهرهشان بهطرز عجیبی مشابه دوزیستان بود.
پس از درگذشت سو سودربری، این فسیلها را اریک یارویک (Erik Jarik)، همکار او، شرح داد. یارویک یکی از گونههای تازه را به احترام دوست و همکار خود ایکتیوستگا سودربری (Ichthyostega soderbergh) نامید.
اما در موضوع مورد مطالعهی ما، ایکتیوستگا کمی ناامیدکننده بهنظر میآمد. با وجود اینکه این فسیل موجود حدواسط قابلتوجهی بهخصوص در قسمت سر و پشتش بود اما تقریباً هیچچیز در مورد اندامهایی چون دستوپا برای گفتن نداشت؛ چراکه مشابه همهی دوزیستان داری انگشتان تکامل یافتهی دستوپا بود.
جانور دیگری نیز وجود داشت که وقتی سو سودربری خبر کشف آن را اعلام کرد چندان مورد توجه قرار نگرفت اما چند دههی بعد دروازهی دیدگاههای جدیدی را پیش روی پژوهشگران گشود. دومین جانور اندامدار تا سال ۱۹۸۸ معما باقی مانده بود تا زمانیکه همکار دیرینهشناس من، جنی کلاک، به سایت فسیلی سو سودربری عزیمت کرد و در آنجا فسیلهای بیشتری یافت؛ جانوری که تا پیش از دههی دوم قرن بیستم بر مبنای قطعات اندک یافتشدهی سو سودربری آکانتوستگا گوناری (Acanthostega gunnari) نام گرفته بود. حالا همهی اندامهایش همراه با انگشتان دستوپا آشکار شده بودند اما این فسیل شگفتی بزرگی با خود داشت. جنی متوجه شد که شکل اندام حرکتی آن جانور، مثل بالهی شنا، تقریباً شبیه این اندام در فُک (سگ دریایی) است.
درواقع، این موضوع باعث شد جنی پیشنهاد کند که اندامهای حرکتی اولیه برای کمک به این جانور در شناکردن بودند، نه برای راهرفتن در خشکی. این موضوع نکتهای مهم بهشمار میآمد، اما یک مسئله باقی میماند: آکانتوستگا دارای شکل کاملی از انگشتان بههمراه مچ بود، نه بافت بالهای؛ یعنی دارای اندام حرکتی، اگرچه از نوع بسیار بدوی آن بود. جستوجو برای یافتن منشأ دستوپا، مچ و قوزک هنوز به زمان بیشتری احتیاج داشت. این موضوعات و پیشرفتها تا ۱۹۹۵ در همین مقدار باقی ماندند.
بالهی بیشتر ماهیها، مثل ماهی گورخری (اول)، از بافت بالهای و استخوانهای بسیاری در پایه تشکیل شده است. ماهی ششدار (دوم) همه را مجذوب کرد، چراکه همانند ما یک استخوان منفرد در پایهی بالهی خود دارد. یوستنوپترون (سوم) نشان میدهد که فسیلها چگونه شکاف بین این دو را پر کردند: این ماهی استخوانهایی دارد که با استخوانهای بالایی و پایینی بازوی ما قابل قیاس است. آکانتوستگا (چهارم) علاوهبر اینکه الگوی استخوان بازو یوستنوپترون را دارد، دارای انگشتان کاملاً شکلگرفته و تمایزیافته است.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
کشف ماهی ششدار؛ لپیدوسیرن پارادوکسا
در نیمههای قرن ۱۹، آناتومیستها شروع به کشف اسرار زندگی ماهیهای مناطق جنوبی کرهی زمین کردند. یکی از نخستین رازها، ماهی ویژهای بود که آناتومیستی آلمانی که در آمریکای جنوبی کاوش میکرد، آن را کشف کرد. آن ماهی مشابه یک ماهی معمولی بود که باله و پولک داشت اما در پشت گلو کیسههای بزرگ رگداری داشت که همان ششهای او بودند! در عین حال، پولک و باله هم داشت. آن ماهی که باعث تعجب بسیار زیاد کاشفان خود شد، لپیدوسیرن پارادوکسا (Lepidosiren Paradoxa)، یعنی «دوزیست پولکدار متناقض»، نام گرفت.
خیلی زود ماهیهای ششدار دیگری در آفریقا و استرالیا کشف شدند. کاوشگران آفریقایی یکی از آن ماهیها را برای اوئن آوردند. دانشمندان آناتومیستی چون توماس هاکسلی (Thomas Huxley) و کارل گگنباور (Carl Gegenbaur) معتقد بودند ماهی ششدار یک واسط ضروری میان دوزیستان و ماهیها بهشمار میآید. بومیان نیز ادعا میکردند که ماهیهای ششدار طعم خوبی دارند!
کشف الگوی کوچکی در بالههای این ماهیها تأثیر ژرفی بر علم گذاشت. بالههای ماهی ششدار در پایهی خود یک استخوان منفرد دارد که به شانه متصل شده است. برای دانشمندان آناتومی این قیاس کاملاً آشنا بود، زیرا بازوی ما نیز یک استخوان منفرد دارد که به شانه متصل است. در مورد ماهی ششدار، ما شاهد ماهیای هستیم که استخوان بازو و شش دارد. این ماهی ششدار مشابه هیچ ماهی دیگری نیست؛ موافقید؟!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
داروین و تکمیل نظریات اوئن؛ نظریهی نیای مشترک
کمی پس از انتشار مشاهدات اوئن در رسالهی کلاسیک او با نام در طبیعت اندامها (On the Nature of Limbs)، چارلز داروین (Charles Darwin) تفسیری برازنده برای آن ارائه کرد. علت اینکه بال خفاش و بازوی انسان دارای الگوی اسکلتی مشترکاند این است که آنها نیای مشترکی دارند. بههمین صورت علت مشابهی برای بازوی انسان و بال پرندگان، ران انسان و ران قورباغه -و هر موجود دیگری که واجد اندامهای حرکتی است- وجود دارد.
اما تفاوت عمدهای میان تئوری اوئن و داروین وجود دارد و آن اینکه تئوری داروین به ما اجازهی پیشبینیهای بسیار دقیقی میدهد؛ بهدنبال نظریهی داروین، ما انتظار داریم در طرح اوئن تاریخچهای پیدا کنیم که در جانورانی هم که اساساً هیچ نوع اندام حرکتی ندارند آشکار شده باشد. پس ما باید کجا در جستوجوی تاریخچهی الگوی دستوپا باشیم؟ ما به ماهی و اسکلت بالههای آن نگریستیم.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
سازمان بدن؛ طرحی الهی؟!
بحث ارتباط میان پیچیدگی و نژاد بشر از دیدگاه دستهای انسان، مدتهاست که اشتیاق عجیبی در دانشمندان برای دانستن ایجاد کرده است. در سال ۱۸۲۲ میلادی، جراح برجستهی اسکاتلندی سر چارلز بل (Charles Bell) کتاب کلاسیکی دربارهی آناتومی دستها به نگارش درآورد. نام آن گویای همهچیز است: دست، مکانیسم و موهبت حیاتی آن بهعنوان طرحی برجسته؛ از دیدگاه بل ساختار دست بینقص بود، چراکه در کنار پیچیدگیهایش بهطور ایدهآلی برای نوع خاص زندگی ما سازماندهی شده بود. بهنظر او چنین طراحی کاملی، تنها میتوانست منشائی الهی داشته باشد.
سر ریچارد اوئن (Sir Richard Owen) متخصص بزرگ علم تشریح و یکی از پیشروان علمی آن زمان نیز در تکاپو برای الهیدانستن نظم خارقالعادهی درون بدن انسان بود. او خوششانس بود که در نیمههای قرن نوزدهم آناتومیست شد؛ در روزگاری که هنوز گونههای جدیدی از جانوران برای کشف و شناسایی در نقاط دوردست زمین زندگی میکردند. همزمان با کاوش بخشهای بیشتر و بیشتری از جهان توسط غربیها همهی گونههای عجیب جانوران به آزمایشگاهها و موزهها انتقال مییافتند. اوئن اولین گوریل را که از سفر اکتشافیاش به آفریقای مرکزی با خود آورده بود، تشریح کرد. او نام «دایناسور» (Dinosaur) را برای گونهی جدیدی از جانور فسیلشده که در صخرههای انگلستان کشف شده بود، ابداع کرد. مطالعه روی این جانور عجیب تازه، بینشی نو و متفاوت به او داد:
اوئن شروع به بررسی الگوهای مهم در هرجومرج نمایان در تنوع زیستی کرد. او کشف کرد که بازوها و رانهایمان، دستها و پاهایمان با طرح بزرگتری مطابقت دارند و چیزی را دریافت که آناتومیستهای پیش از او درک کرده بودند: اینکه در اسکلت بازوی انسان، طرح خاصی وجود دارد: یک استخوان در بالای بازو، دو استخوان در ساعد، دستهای از ۹ استخوان کوچک در مچها و سپس مجموعهای از پنج شاخه -انشعاب استخوانی- انگشتان را ساختهاند. الگوی استخوانهای پای انسان هم کاملاً مشابه است: یک استخوان در بالا، دو استخوان در ادامه - درشتنی و نازکنی- چندین استخوان گویمانند در مچ پا و سپس پنج انگشت. در مقایسهی این الگو با اسکلتهای متنوع در سایر جانوران، اوئن کشف جالبتوجهی کرد.
طرح مشترک برای همهی اندامهای حرکتی یک استخوان به دو استخوان دیگر منتهی میشود، سپس استخوانهای گویمانند کوچک و پس از آن انگشتان دست یا پا.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
دنیای تخیل و دنیای واقعیت؛ تشابه یا تضاد؟!
بیتردید فراموشکردن تصاویر آزمایشگاه آناتومی دانشکدهی پزشکی برای من غیرممکن است. تصور کنید که قرار است ماهها به اتاقی بروید و در آنجا بدن انسان را لایهبهلایه، عضوبهعضو از هم تشریح کنید تا بتوانید دهها هزار نام تازه و ساختار بدنی جدید را بیاموزید!
ماهها پیش از انجام اولین تشریحم، با تلاش زیاد خودم را برای تصور اینکه چه چیزی خواهم دید، چه واکنشی از خود نشان خواهم داد و چه حسی خواهم داشت، آماده میساختم. اما کمکم به این نتیجه رسیدم که دنیای تخیلی من بههیچوجه نمیتواند مرا برای تجربهی واقعی مهیا سازد. با وجود این، هنگامیکه در آزمایشگاه برای اولینبار ملافه را از روی جسد برداشتم و با جسدی واقعی روبهرو شدم، متوجه شدم به آن ترسناکی که تصور میکردم نبود! ما آموزش خود را با تشریح قفسهی سینه آغاز کردیم، درحالیکه سر، دستها و پاها با گاز پانسمان حاوی مواد نگهدارنده پوشانده شده بودند. قفسهی سینه را باز کردیم؛ بافتهای آن خیلی شبیه بافتهای انسان نبودند، چراکه جسد با مواد نگهدارنده محافظت شده بود؛ جسد در هنگام برش خونریزی نداشت و پوست و اندامهای درونیاش مثل لاستیک محکم بودند. به فکر من خطور کرد که این جسد بیش از آنکه شبیه انسان باشد، شبیه عروسک است!
چند هفته بههمین منوال گذشت و ما اندامهایی از قفسهی سینه و شکم را مشاهده و بررسی کردیم. من کمکم تصور میکردم که کاملاً حرفهای شدهام؛ بیشتر اندامهای داخلی را دیدهام و بهخاطر این تجربهها اعتمادبهنفسی خارقالعاده در من ایجاد شده بود. من نخستین تشریحهایم را انجام داده و در دستبهتیغبردن هم برای خود متبحر شده بودم؛ کالبدشناسی بیشتر اندامهای اصلی را آموختم و باید اعتراف کنم که همهی این تجربیات بسیار بیاحساس و ماشینی بودند!
اما هنگام بیرونآوردن دست جسد از گاز پانسمان این خوشخیالی بیرحمانه در هم شکست! بهمحض اینکه من گاز پانسمان را از انگشتان جسد باز کردم -مفصلها سر انگشتان و ناخنها را برای نخستینبار دیدم- احساسات پنهانشدهی خود را که هفتهها مخفی نگاه داشته بودم آشکارا بروز دادم. این جسد عروسک یا ماکت نبود؛ بلکه شخص زندهای بوده که روزی از دستهایش برای جابهجاکردن چیزی یا نوازش فردی استفاده میکرده است.
بهناگاه، این تمرین بیاحساس تشریح برای من بهصورتی عمیق، احساسی و شخصی شد. تا آن لحظه، من بینشی برای برقراری ارتباط با لاشه نداشتم، چراکه معده، کیسهصفرا و اندامهای دیگر آن را دیده بودم؛ آخر کدام انسان عاقل و بااحساسی میتواند تنها با دیدن یک کیسهصفرا ارتباطات انسانی را به تصویر بکشد؟!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
تیکتالیک و بچههای پیشدبستانی!
تیکتالیک خبر مهم شماری از روزنامهها در روز بعد از گزارش کشف در آوریل ۲۰۰۶ شد. از جمله تیتر بزرگ در روزنامههایی مانند نیویورکتایمز. این اتفاق دری به روی من گشود که مشابه هیچیک از وقایع دیگر در زندگی معمولیام نبود. زمانیکه روزنامهها و رسانهها با وسعت زیادی خبر کشف فسیل را پوشش میدادند و وبلاگها مقاله و بحثهای جنجالی میگذاشتند، بهترین لحظات برای من در پیشدبستانی پسرم اتفاق افتاد!
در میان جنجال مطبوعات، معلم پیشدبستانی پسرم از من درخواست کرد که فسیل را با خود به آنجا ببرم و آن را شرح بدهم. من هم به حالت وظیفهشناسانهای ماکتی از تیکتالیک به کلاس ناتانائیل بردم و در مقابل هرجومرج احتمالی در پیش، به خود قوت قلب میدادم. مادامی که مشغول توضیح و توصیف اینکه چگونه فعالیتهای ما در شمالگان منجر به کشف این فسیل شد بودم، بیست کودک چهار-پنجسالهی پیشدبستانی کاملاً آرام و متین رفتار میکردند. من به آنها دندانهای تیز جانور را نشان دادم؛ سپس پرسیدم که تصور میکنند این موجود چه چیزی باشد؟ دستها بالا رفت. نخستین کودک گفت که تمساح یا سوسمار است. وقتی علت را جویا شدم پاسخ داد که فسیل همانند سوسمار، سری مسطح با چشمانی در بالای سر دارد و نیز دارای دندانهایی بزرگ است. کودکان دیگر شروع به بیان نظرهای مختلفشان کردند. یکی دیگر از کسانی را که دستش را بالا گرفته بود انتخاب کردم؛ او گفت نه این سوسمار نیست، ماهی است، چراکه پولک و باله دارد. درحالیکه بقیهی کودکان میگفتند: «ممکن است هر دو باشد». پیام تیکتالیک بسیار شفاف بود تا جایی که حتی کودکان پیش دبستانی میتوانستند آن را درک کنند!
این شکل گویای همهچیز است. تیکتالیک میان موجودی در بین ماهیها و خشکی زبان اولیه است.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
یافتن حلقهی مفقودهی گذر از آب به خشکی
ویژگیهای میان موجود ما
همهچیز در چهار روز اول جولای ۲۰۰۴ تغییر کرد. من در انتهای یک معدن سنگ در حال جستوجو و کندوکاو سنگها بودم. بیشتر از سنگها، یخها را میشکافتم. یخ را شکستم و چیزی دیدم که هرگز فراموش نخواهم کرد: تکهای از یک فسیل که شبیه به آن را تا به آن روز در حفاریهایم ندیده بودم. این تکههای فسیلی ما را به یافتن فسیلی دیگر رهنمون ساخت که یخها آن را پوشانده بودند. آنها شبیه یک دسته استخوان آرواره بودند؛ اگرچه بیشباهت با استخوان آروارهی هر ماهیای که تا به آن روز دیده بودم و بهنظر میآمد که به تیرهای از جانوران سرپهن متعلق باشند.
روز بعد، همکارم استیو گیتس (Steve Gates) مشغول جستوجوی سنگهای بالای آن معدن بود. هنگامیکه استیو اولین سنگی را که روی فسیل را پوشانده بود، برداشت، پوزهی جانوری که مستقیم به او نگاه میکرد آشکار شد. همانند ماهی پوشیده از یخ من در پایین گودال، آن هم سر پهنی داشت. این کشف تازه و مهمی بهشمار میآمد اما برخلاف ماهی من، ماهی استیو فسیل خوبی داشت. ما بهدقت اطراف آن را بررسی کردیم؛ با کمی شانس ممکن بود بقیهی اسکلت بهصورت سالم در صخرهها قرار داشته باشد. استیو مابقی تابستان را برای خارجکردن ذرهذرهی این فسیل از لابهلای سنگها صرف کرد؛ بهاینترتیب، ما میتوانستیم اسکلت کامل را به آزمایشگاه بیاوریم تا آن را بهدقت پاک کنیم. کار استادانهی استیو با این نمونه، منجر به کشف یکی از عالیترین فسیلهای کشفشده بهعنوان مدرکی گویا دال بر گذر جانوران از آب به خشکی تا به آن تاریخ شد.
نمونههایی که ما به آزمایشگاههای خود آوردیم، تختهسنگهای بزرگی بودند که فسیل درون آنها قرار داشت. طی بیش از دو ماه ذرهذره سنگ را از فسیل زدودند؛ دستاندرکاران در آزمایشگاه، اغلب این کار را بهصورت دستی با ابزارآلات دندانسازی یا ابزارهای نوکتیز کوچک انجام میدادند. هر روز تکهی جدیدی از کالبد فسیل جانور پدیدار میگشت. تقریباً هر زمانیکه قطعهی بزرگی آشکار میشد، ما به نکتهی تازهای دربارهی منشأ پیدایش جانوران ساکن خشکی دست مییافتیم.
آنچه که در طول پاییز ۲۰۰۴ از دل آن سنگها پدیدار شد، میان موجود زیبایی بود که حدواسط ماهی و جانوران خشکیزی بهشمار میآمد. ماهیها و جانوران ساکن خشکی از جهات بسیاری با یکدیگر تفاوت دارند؛ ماهیها دارای سری مخروطیاند، درحالیکه نخستین جانداران ساکن خشکی تقریباً مشابه تمساح، سری پهن و مسطح، با چشمانی بالای آن دارند. ماهیها گردن ندارند: شانههای آنها با یک مجموعهی استخوانی به سر متصل شده است. جانوران اولیهی ساکن خشکی، مانند همهی زادگانشان، دارای گردن بودند؛ به این معنی که سر آنها بهصورت مستقلی از شانههایشان قابلیت چرخش دارد.
تفاوت بزرگ دیگری نیز وجود دارد. ماهی در تمام بدنش پولک دارد که در جانوران خشکی خبری از آن نیست. بهعلاوه ماهیها باله دارند، درحالیکه جانداران خشکی صاحب دستوپایی بههمراه انگشت، پنجه، مچ و قوزک هستند. ما میتوانیم به این لیست ادامه بدهیم و فهرست بلندبالایی از تفاوتهای ماهیها و جانوران خشکی تهیه کنیم!
اما جانور جدید ما مرز میان این دو گونهی متفاوت جانوری را از میان برداشت. همانند ماهیها در پشتش پولک و بالههایی با بافت بالهای داشت، در عین حال، مشابه اولین خشکیزی دارای گردن و سری مسطح هم بود. هنگامیکه باله را بررسی کردیم، مشاهده کردیم که استخوانهای آن به بخش فوقانی دست متصل است و ساعد، بخشی از مچ است و مفصلهایی در آنجا قرار دارد: این یک ماهی با شانه، آرنج و مچ مفصلی بود! اجزای باله دارای بافتهای خاص درون باله و متصل بههم بودند. تمام ویژگیهایی که این جانور بهطور مشترک با موجودات خشکیزی داشت، بسیار اولیه بود. برای مثال ظاهر و برآمدگیهای گوناگون بالای استخوان بازو همینطور شکل جمجمه و شانه، مشابه بخشی از ماهیها و دوزیستان بودند.
شش سال برای کشف این فسیل زمان صرف شد و این فسیل محاسبات دیرینهشناسی را تأیید کرد. این فسیل نهتنها حلقهی گمشدهی میان دو گونهی متفاوت جانوری بود، بلکه آن را در دورهی مناسبی از تاریخ زمینشناختی و در محیط مناسب باستانی هم کشف کرده بودیم. درواقع، ما پاسخ را در سنگهای ۳۷۵ میلیونسالهی شکلگرفته در رودخانههای باستانی یافتیم.
فرایند اکتشاف فسیل با تودهای سنگی که به آهستگی و در طول زمان از آن خارج شد، آغاز گشت. در اینجا من فسیل را از آغاز سفرش از دل صحرا تا آزمایشگاه نشان دادم که بهعنوان یک نمونه بهدقت مهیا شده است: اسکلت یک جانور جدید. عکس بالا چپ از شوبین؛ سایر عکسها از تد دشلر، آکادمی علوم طبیعی فیلادلفیا.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
محدودیتهای جستوجو در شمالگان
چالشهای جدید ما کاملاً از آنچه در پنسیلوانیا تجربه کرده بودیم متفاوت بودند. ما برای جستوجوی فسیل در طول بزرگ راههای پنسیلوانیا با خطر برخورد با کامیونهای پرسرعت روبهرو بودیم! درحالیکه خطرات در شمالگان از نوع دیگری بودند. ما به راستی خطر مواجهه با خرسهای قطبی، پایانیافتن آذوقه یا درگیری با هوای بسیار سرد و خشک را به جان خریده بودیم. در ضمن، نمیتوانستیم بیش از مقدار مشخصی ساندویچ و آذوقه در اتومبیل خود قرار دهیم و بهسمت بستر فسیلی حرکت کنیم. بهاینترتیب، دستکم باید برای گذراندن هر روز در زمین فسیلی هشت روز برنامهریزی میکردیم، چراکه آن صخرهها تنها از مسیر هوایی قابل دستیابی بودند و نزدیکترین پایگاه ۴۰۲.۲۵ کیلومتر آنسوتر بود. ما تنها هنگامی میتوانستیم پرواز کنیم که برای اعضای گروهمان مواد غذایی و تجهیزات کافی بهعلاوهی یک حاشیهی ایمنی مناسب تهیه کرده باشیم. مهمتر اینکه محدودیت وزنی هواپیما بدان معنی بود که ما تنها قادر به حمل کسر کوچکی از فسیلهای اکتشافیمان بودیم. بههمپیوستن این محدودیتها با مدتزمان اندکی که هرسال برای فعالیت در شمالگان در اختیار داشتیم، منجر به ناامیدی بسیار جدید و دلهرهآوری در ما میشد.
مشاور ارشد من دکتر فاریش ای. جنکینز (Faris A. Jenkins) از دانشگاه هاروارد نیز به گروه ما پیوست. فاریش سالهای بسیاری هیئتهای اعزامی به گرینلند را هدایت کرده بود و تجربهی لازم برای به دوش کشیدن این مسئولیت را داشت. گروه ما کامل شد؛ سه نسل علمی: تد، دانشجوی سابقم؛ فاریش، مشاور ارشدم و خودم که برای پیشروی به شمالگان آماده شدیم تا برای کشف شواهد انتقال جانوران از گونههای آبزی به گونههای خشکیزی تلاش کنیم.
برای دیرینهشناسی قطب شمال هیچ کتابچهی راهنمای کاربردیای وجود ندارد. ما مجموعهای از توصیهها و پیشنهادات دربارهی لباس، ادوات و تجهیزات لازم را از طرف دوستان و همکاران خود دریافت کردیم. همچنین کتابهای بسیاری خواندیم. همهی اینها باعث شد تا دریابیم هیچچیز نمیتواند ما را برای خود آن تجربه آماده کند. تا زمانیکه برای اولینبار از هلیکوپتر خارج شدم و پا در آن سرزمین فراموش شده گذاشتم، هرگز شمالگان را تا به آن حد حس نکرده بودم. نخستین نگرانی ما دربارهی خرسهای قطبی بود. نمیتوانم به شما بگویم که چند مرتبه طبیعت اطراف و مناظر را برای دیدن نقاط متحرک سفید جستوجو کرده بودم. این تشویش میتوانست باعث دیدن چیزهای زیادی توسط شما شود. در هفتهی اول اقامتمان در شمالگان، یکی از اعضای گروه لکهی سفید متحرکی را مشاهده کرد. بهنظر یک خرس قطبی تقریباً در ۲۷۰ متری ما میآمد. ما درست مانند انسآنهایی ناتوان و وحشتزده، چهاردستوپا خود را به تفنگها، منوّرها و سوتهایمان رساندیم، تا اینکه متوجه شدیم خرس ذهنی ما تنها خرگوش قطبی کوچکی در فاصلهی تقریباً ۶۰ متری از ما بود! بهعلت نبودن درخت و خانه در قطب شمال، قضاوت دربارهی فاصلهها بسیار دشوار است.
قطب شمال مکانی بسیار وسیع و خالی است. جانوری که ما بهدنبال فسیلش بودیم درازایی در حدود ۱۲۲ سانتیمتر داشت که ممکن بود در سنگهایی پراکنده در محوطهای به وسعت حدود ۱۵۰۰ کیلومتر قرار داشته باشد! به نوعی ما باید بهدنبال گروهی از سنگهای کوچک که از فسیلهای ما محافظت کرده بودند میگشتیم. داوران تصویبکنندهی طرحهای تحقیقاتی میتوانستند بسیار سختگیر و حتی بیملاحظه باشند. آنها همیشه مشکلات سر راه پروژهها را پررنگ نشان میدادند؛ بهطور مثال، داور تصویبکنندهی کمکهزینهی یکی از نخستین طرحهای شمالگان فاریش، سنگ تمام گذاشت. این داور در خلاصهی طرح او نوشت (باید اضافه کنم که نه از روی دلسوزی) اعجاب حاصل از یافتن یک فسیل جدید در شمالگان حتی بیشتر از یافتن یک سوزن در انباری از کاه است! ما برای یافتن سوزن موردنظرمان [کشف فسیل] در مدتزمان بیش از شش سال، چهار سفر اکتشافی به جزیرهی الزمیر داشتیم که این برای دستیابی به یک شانس غیرمنتظره زیاد هم بود!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
هاینرپتون؛ حیوان کوچک خزندهی هاینر
من و تد، به امید یافتن شواهد جدیدی دربارهی منشا پیدایش اندامهای حرکتی، شروع به کاوش سنگهای دورهی دونین در منطقهی پنسیلوانیا کردیم. ما جستجویمان را با حرکت بهسوی هر جادهی بزرگی در بخش شرقی ایالت آغاز کردیم. کمی بعد از شروع کاوش، در کمال تعجب، تد یک استخوان عجیب شانه پیدا کرد. ما نام جانوری را که صاحب آن استخوان بود، هاینرپتون (Hynerpeton) گذاشتیم؛ این کلمه، برگردان یونانی «حیوان کوچک خزنده از هاینر» است. هاینر، نزدیکترین شهرک به پنسیلوانیاست. هاینرپتون شانههای بسیار قوی داشت که نشان میداد جانور احتمالاً اندامهای فرعی بسیار قدرتمندی داشته است. متأسفانه، هرگز نتوانستیم تمام اسکلت این جانور را بیابیم، چراکه جستوجو در آن منطقه بسیار محدود شده بود. چطور؟ شما حدس بزنید...؛ بله! با پوشش گیاهی، خانهها و مراکز خرید موجود در ایالت!
پس از کشف هاینرپتون و دیگر فسیلهای این سنگها، من و تد با اشتیاق وافری هر ذره را برای بهدستآوردن شکل بهتری از سنگها جستوجو کردیم. اگر قرار بود تمام سرمایهگذاریهای علمی ما بر اساس بازیابی قطعات و ذرات کوچک باشد، آنگاه تنها میتوانستیم به سؤالات محدودی پاسخ دهیم. بهاینترتیب، ما رویکرد تئوریک اصلی را در پیش گرفتیم و تنها سنگهای نمایان نواحی صحرایی را که در دورهی زمینشناختی مناسب و از گونهی مناسب بودند را بررسی کردیم؛ درواقع، ممکن نبود ما بزرگترین کشف زندگی حرفهای خودمان را انجام بدهیم مگر اینکه اطلاعات موجود در کتاب درسی اصول مقدماتی زمینشناسی را در جستوجوهایمان کاملاً لحاظ میکردیم!
در طول جادههای پنسیلوانیا. ما دلتای رودخانهی باستانی را بررسی کردیم، که بسیار شبیه آمازون امروز است. ایالت پنسیلوانیا (پایین) همراه با توپوگرافی دورهی دونین که در بالای آن است.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
در جستوجوی بهترین مکان برای یافتن سنگهای فسیلی
بهترین مکانها برای جستوجوی فسیل مناطقیاند که بتوانیم کیلومترها روی سنگها راه برویم تا به نقطهای برسیم که استخوانها و فسیلها در معرض هوای آزاد هستند. استخوانهای فسیلی معمولاً سفتتر از سنگیاند که آن را احاطه کرده است، بنابراین فرسایش در آنها کمی کندتر رخ میدهد و طرح ظاهری برجستهای را در سطح سنگ نمایان میکنند. بهاینترتیب، ما بیشتر مایلیم روی بستر سنگهای عریانی قدم بزنیم که استخوانهای نصفهونیمه در سطحشان وجود داشته باشد سپس آن قسمت را حفاری میکنیم.
پس، این فوت کوزهگری برای طراحی سفرهای اکتشافی جدید فسیلیابی است: یافتن سنگهایی در دورهی مناسب با جنس مناسب (رسوبی) و نمایانی وجود فسیل در آن سنگها؛ در حقیقت این تخصص ماست. مکانهای فسیلی ایدهآل، جاهاییاند که پوشش خاکی و گیاهی اندکی دارند و خیلی کم در خطر تعرضات بشری قرار داشتهاند. آیا این شگفتآور نیست که بخش مهم اکتشافات در مناطق بیابانی بهوقوع میپیوندد؟ بیشتر اکتشافات فسیلی در صحرای گوبی، صحرای بزرگ آفریقا، یوتای ایالات متحده و بیابانهای شمالگان مانند گرینلند رخ میدهند.
این اطلاعات کاملاً منطقی بهنظر میآیند اما بخت و اقبال را نیز نباید دستکم گرفت. درواقع، این شانسی غیرمترقبه بود که گروه ما ردپای ماهی درونیمان را یافتند. اولین کشفیات مهم ما در بیابان رخ نداد، بلکه در کنار جادهای در مرکز ایالت پنسیلوانیا اتفاق افتاد؛ جاییکه اکتشاف بهسختی میتوانست صورتپذیرد. باید اعتراف کنم که تنها علت جستوجوی آن منطقه، کمبود منابع مالی بود!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
در جستوجوی سنگ ایدهآل برای فسیل
ما دورهی زمانی را که برای پژوهشهایمان نیاز داشتیم شناسایی کردیم و لایههایی از ستون سنگی زمینشناختی را که برای جستوجو در نظر داشتیم یافتیم. اکنون، چالش مهم، یافتن سنگهایی است که تحت شرایط مستعدی برای نگهداری فسیلها شکل گرفته باشند. سنگها در محیطهای گوناگونی شکل میگیرند و این محیط اولیه علائم مشخصی در لایههای سنگی باقی میگذارد. بیشتر سنگهای آتشفشانی از حیطهی این مطالعه خارج بودهاند. تا جایی که ما میدانیم هیچ ماهیای قادر به زندگی در مواد مذاب نیست. حتی اگر گونهای ماهی وجود میداشت استخوانهای فسیلشدهاش در چنان شرایط فوق گرمایی در بازالت، ریولیت، گرانیت و دیگر سنگهای آتشفشانی باقی نمیماند. ما همچنین میتوانیم از سنگهای دگرگونی مانند شیست و سنگمرمر، به این علت که از بدو شکلگیری اولیه دستخوش شرایط فوق گرمایی یا فشار شدید بودهاند صرفنظر کنیم؛ هر چند که ممکن است فسیلهای درون آنها تا مدتزمان طولانی پیش از ناپدیدشدنشان و محافظت شده باشند. سنگ ایدهآل برای محافظت از فسیلها سنگهای رسوبی هستند: سنگآهک، سنگماسه، سنگ گِلولای ریزدانه و سنگ خاکرسی.
در مقایسه با سنگهای آتشفشانی و دگرگونی، این سنگها در فرایندهای ملایمتری مثل فعالیتهای رودخانهای، دریاچهای و دریایی شکل گرفتهاند. نهتنها شانس زندگی جانوران در چنین محیطهایی بیشتر است، بلکه فرایندهای رسوبی این سنگها را محیطهای مناسبتری برای حفظ و نگهداری فسیلها میکند. برای مثال، در اقیانوس یا دریاچه ذرات دائماً در آب حل و در عمق آن تهنشین میشوند. با گذشت زمان، همچنان که این ذرات انباشته میشدند، توسط لایههای جدید بالاتر فشرده شدهاند. البته در طول یک دورهی زمانی بسیار طولانی تراکم تدریجی با فرایند شیمیایی صورتگرفته در سنگها همراه شده است. این بدان معنی است که هر اسکلتی که درون این سنگها باشد شانس زیادی برای فسیلشدن دارد. دقیقاً فرایند مشابهی در سنگهای رسوبی حاصل از جریان آب رودخانهها اتفاق میافتد. یک قانون کلی در این رابطه وجود دارد که میگوید هر چقدر جریان آب رودخانه ملایمتر باشد، فسیلها بهتر حفظ میشود.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
ارتباط دیرینهماهی ما با دورههای زمینشناختی
دیرینهماهی چطور قادر به راهرفتن در خشکی شده بود؟ در گروهبندی ما، این جانوران جایی میان دستهی «هر چیز» و «هر چیز اندامدار» قرار دارند.
دیرینهماهی را به دانشمان از صخرهها و دورانهای زمینشناسی آنها ربط دهید؛ شواهد زمینشناسی قدرتمندی وجود دارد که میگوید در دورهی زیستی ۳۶۵ تا ۳۸۰ میلیون سال پیش، زمین یک دورهی زمانی حساس و بحرانی را پشتسر گذاشته است. سنگهای جوانتر این محدوده، زمانیکه حدوداً ۳۶۰ میلیونسالهاند، شامل گونههای متنوعی از جانوران فسیل شدهاند که میتوانیم دوزیست یا خزندهبودن آنها را تشخیص بدهیم.
همکارم، خانم جنی کلاک (Jenny Clack) از دانشگاه کمبریج، پژوهشگران دیگر فسیل دوزیستان متعلق به سنگهای حدوداً ۳۶۵ میلیونساله را در گرینلند شناسایی کردهاند. این جانوران با داشتن گردن، گوش و چهار پا نمیتوانستند ماهی باشند اما در سنگهای حدوداً ۳۸۵ میلیونساله، ما فسیل کاملی را یافتیم که دقیقاً ظاهری مشابه ماهی داشت. آن فسیل دارای باله، سری مخروطی و حتی پولک بود؛ از گردن نیز خبری نبود!
باتوجهبه این اطلاعات، این موضوع چندان عجیب نیست که ما برای یافتن شواهد گذار جانداران از ماهی -بهعنوان موجود آبزی- به جانوران ساکن خشکی، روی سنگهایی با سن حدودی ۳۷۵ میلیون سال تمرکز کنیم.
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha
ستون مرتفع سنگی با تاریخچهای کامل از حیات
اگر ما به فرض میتوانستیم یک ستون مرتفع سنگی را که در برگیرندهی تاریخچهی کامل حیات است داشته باشیم، گسترهی شگفتآوری از فسیلها را در آن میدیدیم. پایینترین لایهها تقریباً هیچ مدرک قابل مشاهدهای از حیات در خود ندارند. لایههای روی آنها نشانههایی از مجموعهی گوناگونی از جانوران بیمهره، مرجانها و فسیلهایی مشابه را دربرگرفتهاند. لایههای بالاتر ممکن است جانوران دارای اسکلت و ساختارهای گوناگون مانند چشمها را در خود داشته باشند. در بالای آنها احتمالاً لایههایی با فسیل نخستین جانوران دارای ستون فقرات وجود داشته باشد. برای یافتن لایههایی که انسانهای نخستین را در خود دارند باید باز هم بهقسمتهای بالاتر رفت!
البته یک ستون سنگی منفرد که شامل مجموعهی کل تاریخ حیات باشد، هرگز وجود نداشته است. بلکه سنگهای هر منطقه از زمین تنها یک دورهی کوتاه زمانی را نمایش میدهند. برای بهدستآوردن تصویری کلی، باید قطعات مجزا را با مقایسهی سنگها و فسیلهای درونیشان، دقیقاً مثل درستکردن یک پازل بزرگ و پیچیده، کنار یکدیگر بچینیم.
جای تعجب نیست که ستونهای سنگی فسیلدار حاوی توالی مشخصی از گونههای زیستی فسیلشده هستند. آنچه که کمتر مشهود است این است که ما میتوانیم به کمک مقایسهی فسیلهای یافتهشده با گونههایی از جانوران زندهی امروزی، پیشبینیهای مفصلی دربارهی اینکه فسیلهای هر لایه احتمالاً مربوط به چه جانوریاند انجام دهیم.
این اطلاعات به ما در پیشبینی فسیلهایی که ممکن است در لایههای مختلف سنگی کشف کنیم، کمک میکند. ما میتوانیم از طریق مقایسهی خودمان با حیوانات باغوحش محلی یا آکواریوممان توالی فسیلی موجود در سنگهای سراسر جهان را پیشبینی کنیم!
📓 ماهی درونی شما: سفری به تاریخ ۳/۵ میلیاردسالهی بدن انسان
✍🏿 نیل شوبین
🔛 نیلوفر فشنگساز
@Chekide_ha