seymare weekly کانال رسمی هفتهنامهی منطقهای سیمره اینستاگرام : seymare_ پیامنگار:seymare83@yahoo.com تارنما:www.seymare.com
✅از چَمسَنگر تا بُخارا؛ نگاهی به زندگی استاد شکارچی
✍️علی گودرزیان
ششم فروردین ماه ۱۳۲۸ در دهستان چمسنگر یکی از مهمترین ایستگاههای راه آهن سراسری جنوب به شمال ایران، سی کیلومتری بخش راه آهن پاپی(سپید دشت) و شصت کیلومتری مرکز استان لرستان، درجوار رودخانهی خروشان سِزار و پای کوههای بلند زاگرس میانی، کودکی زاده شد و نامش را «علیاکبر» نهادند.
باباخان شکارچی، پدر علیاکبر، سوزنبان راه آهن بود. ساکنان روستای چمسنگر به بیست خانوار نمیرسیدند. همه به نوعی نانخور دستگاههای دولتی و شرکت راه آهن بودند.
چمسنگر، حلقهی اتصال طوایفی از ایل چهارلنگ بختیاری و ایل پاپی با دو فرهنگ متفاوت بود و علیاکبر بعدها از این موقعیت بهعنوان یک فرصت تاریخی برای آشنایی با فرهنگ و آداب و سنتهای چندگانهی مردم لرستان، یاد میکند.
زندگی در دامن کوههای بلند زاگرس با درههای پیچ در پیچ عمیق و رودِ سِزار که «خروشان، ژرف، بیپهنا، کفآلود دل کوهها» را میدرد و میخروشد و همچنین آبشارهای پر شکوه، آن هم در دوران کودکی و نونهالی و نوجوانی حکایتی بسیار شنیدنی است که شرح آن در سینهی علیاکبر شکارچی و زبان کمانچهی او نهان و گویاست.
آنان که تجربهی زیستن در میان ایلات لرستان را دارند و بهویژه، ییلاق و قشلاق ایل بختیاری و سایر ایلات را تجربه کرده و شاهد حماسه و رزم این مردم برای زندگی بودهاند یا دست کم، قدیمیترین فیلم مستند «علف» یا «نبرد یک ملت برای زندگی» آقایان «مریان کوپر و ارنست بی» را دیدهاند، میدانند که خاستگاه سوز کمانچه و ضجههای آرشههای استاد شکارچی کجاست؟ و چرا موسیقی این نواحی همواره غمی سنگین و مبهم و پر از دلتنگی در نه توی پنهان خود دارد؟
رنج و مرارتی که لرستانیها هنگامهای کوچ بهاره و پاییزه متحمل میشدند و علیاکبر از آن به عنوان «شوق زیستن» یاد میکند، هرگز با زبان واژهها قابل توصیف نیست و همینها خود انبوهی از حرفهایی است که یک لُر ایلیاتی میتواند یک عمر در سینه برای نگفتن داشته باشد که گفتهاند: همیشه باید حرفی برای نگفتن داشت!
بخش نخست زندگی علیاکبر شکارچی و بر حسب اتفاق، بخش بسیار حساس و پایهی زندگی ایشان یعنی دوران کودکی تا نوجوانی در لابهلای همین قصهها و رنجها و مرارتها از یکسو و شورها و شوقهای زیستن از سوی دیگر، سپری شده است.
علیاکبر به خاطر عشق و علاقهای که به زندگی مردم کوهنشین و بختیاریهای کوچرو داشته، روزها و ماها با آنان و دوشادوش آنان با تحمل همهی سختیهایی که برای بسیاری قابل تصور نیست، عاشقانه زیسته است.
شکارچی اگر نوازنده نمیشد بهعنوان مثال نویسنده میشد، زندگی ما زاگرسنشینان چیزی کم داشت، چراکه با هیچ واژهای و حکایتی و با هیچ لحن و روایتی نمیتوان به اندازهی ضجه پرسوز صدای کمانچه رنج و غم سنگین عمیق لایههای زندگی اجتماعی مردم زاگرسنشین بهویژه لرهای بختیاری را به نسلهای بعدی منتقل کرد!
👈ادامه و متن کامل این یادداشت را در تارنمای آوای سیمره بخوانید:
👇👇👇
https://avayeseymare.ir/?p=28259
بهسان رود، آفتاب و بلوط
✍️سعید عسکریعالم
یکم؛ در فرودگاه کپنهاگ نشستهام و منتظر پرواز به سمت وطن هستم. صدای آرام اعلام پروازها در فضای فرودگاه میپیچد؛
جملاتی که برای هزاران نفر معنا دارد و برای من، امروز، به شکلی عجیب با حافظه موسیقیاییام گره خورده است. نشستهام در گوشهای از سالن انتظار، در سایهروشن چراغهای فرودگاه، منتظر پروازی که مرا پس از بیشتر از دو سالبه وطنم باز گرداند. ایران و لرستان؛ نامهایی که در ذهنم نه فقط یک نقطه روی نقشه، که مجموعهای از صداها، تصویرها و شمیم بوی عطرهاییست که از دوردست کودکی تا حال، در خاطرم حک شدهاند.
چمدان مسافرنی کنار پایم است. حس میکنم بیشتر از وسایل، فکر و خاطره در این سفر با خودم دارم. برگشتن به زادگاه همیشه شبیه قدمزدن در آینه است: همهچیز آشناست، اما از پشت شیشهای نازک و ناپیدا.
در همین حال که پیامهای گوشیام را بررسی میکنم، پیامی از دوست گرامیام دکتر رستمی را میبینم: « درود سعید گیان! امیدوارم تندرست باشید و پیروز، ما در حال تولید یک ویژهنامه به مناسبت زادروز استاد شکارچی هستیم. دوستان زیادی در این رابطه یادداشت نوشتهاند، خرسند میشویم شما نیز یاددداشتی بنویسید. با سپاس و ارادت رستمی»
لحظهای سر بلند میکنم و به مانیتور پروازها خیره میشوم. هنوز وقت هست. دلم میخواهد چیزی بیش از چند خط برایش بفرستم. دلم میخواهد خودش را بگذارد به جای من، اینجا، در این صندلی فرودگاه، با ذهنی که پر شده از آواهای محلی و خاطراتی که با صدای ساز و آواز گره خوردهاند. همچنان که منتظر هستم و از گیتهای مختلف عبور میکنم نوای آثار استاد شکارچی همچون؛ خونین شهر، خلق لر، کوهسار، بهار باد، لالهی بهار و چاووشها در گوش جانم طنین میافکنند. نوای کمانچهاش با آن آواز و صدای ایلیاتیاش که از کوههای زاگرس و رودخانه سزار و جنگلهای بلوط چمسنگر سرچشمه گرفتهاند و گویی از روز ازل در هماهنگی لحن و طنین برای یکدیگر آفریده شدهاند، مثل همیشه همراه من هستند و یادآواری میکنند که چه گوهر گرانبهایی در کنار ما است.
آهسته شروع به نوشتن میکنم؛ نه فقط برای دوستم، که شاید برای خودم، برای این سفر، برای این بازگشت که با نوای سحرانگیز ساز استاد شکارچی همراه شده است. چه از این بهتر.
دوم؛
اواخر دهه پنجاه و از آغاز دهه شصت جوانان جویای نام موسیقی ایرانی فضایی نو ایجاد کردند تا خود گشایندهی پنجرهای تازه به روی نوآوری و خلاقیت در موسیقی سنتی ایران باشند.
یکی از همین جوانان استاد علیاکبر شکارچی بود. کسی که کارنامه و سابقهای قابل احترام و درخشان در پنجاه سال اخیر موسیقی محلی و سنتی ایران داشته است و در بطن بسیاری از رویدادهای جریانساز این چند دهه موسیقی حضور موثر داشته است. وقتی در جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۴ در کنار جوانانی همچون حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان که بعدها هر کدام چهرههایی شاخص در تاریخ موسیقی ایران شدند، نوای کمانچهاش نغمات مهجور دستگاه نوا طنین انداز شد، اساتید بزرگ آن زمان زبان به تحسیناش گشودند. قطعات این اجرا که در آن زمان انقلابی در موسیقی محسوب میشد، سرآغاز کارهای بزرگ دیگری بود که توسط تمام نوازندگان این کنسرت از جمله استاد شکارچی به گوش جان مشتاقان موسیقی ایرانی رسید.
دههی شصت و بهرغم تمام محدودیتهایی که برای موسیقی ایرانی بوجود آمد، آثاری ماندگار و قابل اعتنا منتشر شد که بسیاری از آنها حاصل خلاقیت و ذوق آزمایی همین جوانان مستعد و توانا بود که بعدها هر کدام استادی توانا شدند و بیشتر آثارشان از جمله آثار ماندگار تاریخ موسیقی ایران شدند. از جمله مشخصههای بارز این آثار فاصله گرفتن از قالبهای رایج سنتی در ارکستراسیون و تنظیم قطعات بود.
استاد شکارچی نیز از جمله این هنرمندان بود که از قافلهی نوگرایی و آفرینشهای تازه عقب نماند و با آهنگسازی و تنظیم اثر فاخر کوهسار صفحهای نو در موسیقی محلی ایران گشود. موسیقی چند صدایی و تلفیق ساز سرنا با گروه سازهای سنتی که تا آن زمان سابقه نداشت، توانست ارتباطی موثر با مخاطب خاص و عام برقرار کند.
الگویی که این در این سالها تعریف و نهادینه شده بود همچون چراغی روشن راهنمای نسل بعدی شد که از شاگردان این بزرگان به حساب میآمدند.
استاد شکارچی همچنان که ظرافتها و دقایق موسیقی را با نت به رشتهی تحریر در میآورد، خدمات شایانی نیز با انتشار کتابهایی ارزشمند که همراه با ثبت، ضبط و نقد مقامهای محلی و ...
متن کامل این یادداشت را در تارنمای آوای سیمره بخوانید:
https://avayeseymare.ir/?p=28255
کمانچهنوازی و آواز ، محمد باجلاوند
در آیین بزرگداشت خنیاگران ایرانزمین استاد شکارچی
@seymareweekly
آیین بزرگداشت خنیاگران ایرانزمین ، استاد شکارچی در آبادی چمسنگر
@seymareweekly
سیمرهی ۷۶۸ جاری شد…

هفتصدوشصتوهشتمین شمارهی هفتهنامهی منطقهای سیمره، روز سهشنبه 26 فروردینماه (1404) به صاحبامتیازی سودابه آزادگان و مدیرمسئولی کیانوش رستمی، چاپ شد و روی پیشخوان دکههای مطبوعاتی قرار گرفت.
به گزارش آوای سیمره، این شماره به مناسبت هفتادوششمین زادروز خنیاگر ایرانزمین، استاد علیاکبر شکارچی در قالب ویژهنامهای ۲۰ صفحهای منتشر شده و در بردارندهی مطالب و مقالات متنوعی است از جمله با يادداشتهايي از:
*محمدحسين آزادبخت
*لطيف آزادبخت
*مهدي آذرسينا
*فتحالله آسترکي
*ماشا اکبري
*مجتبا ترکاراني
*محسن حجاريان
*کرم دوستي
*ايرج رحمانپور
*فريد رحمتي
*فتحالله شفيعزاده
*حاجيعلي شرفي
*نصرت صفاييان
*حسنعلي طغياني
*محمدکاظم عليپور
*کامين عاليپور
*امين عباسيان
*سعيد عسکريعالم
*عليرضا فرزين
*علي گودرزيان
*امين ماسوري
*محمدجعفر محمدزاده
*نامدار محمدپور
*بيژن هنريکار
*رضا يعقوبي
*محمدرضا يوسفي
@seymareweekly
✅چالشهای یک معلم لُر در سیستم آموزشی سوئد
✍️سعید عسکریعالم
مهاجرت به یک کشور جدید همواره با چالشهای متعددی همراه است، بهویژه برای کسانی که میخواهند در سیستم آموزشی کشوری دیگر شروع به تدریس کنند.
یک معلم از هر کشور و فرهنگی که باشد و به مدارس سوئد راه پیدا کند، با مجموعهای از مسائل فرهنگی، زبانی، آموزشی و اجتماعی مواجه میشود که بر تجربهی تدریس او تأثیر میگذارد. یک معلم، فارغ از ملیت و پیشینهی فرهنگی خود، هنگام ورود به مدارس سوئد با مجموعهای از مسائل و چالشهای گوناگون روبهرو میشود که میتوانند تجربهی تدریس او را تحت تأثیر قرار دهند. چالشهایی مانند؛ تفاوتهای فرهنگی، تفاوتهای زبانی، تفاوت در سیستم آموزشی و چالشهای اجتماعی و حرفهای از آن جملهاند.
سیستم آموزشی سوئد: الگویی برای جهان
سیستم آموزشی سوئد یکی از پیشرفتهترین و کارآمدترین نظامهای آموزشی در جهان محسوب میشود. این کشور به دلیل تمرکز بر رفاه دانشآموزان، برابری آموزشی و روشهای نوین تدریس، الگوی بسیاری از کشورهای جهان است. یکی از برجستهترین ویژگیهای سیستم آموزشل سوئد، رایگان بودن تحصیل از مقطع ابتدایی تا پایان دانشگاه است. دولت غیر از تامین هزینههای آموزشی، امکانات برابری را برای همهی دانشآموزان و دانشجویان فراهم میکند. برای مثال غیر از پرداخت ماهیانه مبالغی به آنان امکانات رایگانی مثل کامپیوتر اختصاصی برای هر دانشآموز و کتاب، دفتر و هرگونه وسایل مورد نیاز برای تحصیل را نیز تامین میکند تا همهی دانشآموزان بدون توجه به وضعیت اقتصادی از امکانات یکسان برخوردار باشند
آموزش ابتدایی در سوئد به عنوان پایهای محکم برای توسعه فردی و اجتماعی کودکان طراحی شده است. این سیستم آموزشی نهتنها بر پرورش مهارتهای علمی، بلکه بر توسعه مهارتهای اجتماعی، خلاقیت و تفکر انتقادی نیز تمرکز دارد. از سال ۲۰۲۱ این افتخار را داشتم که تجارب و آموختههای خود را بهعنوان معلم هنر در مدارس سوئد به دانشآموزان سوئدی انتقال دهم. در این مسیر چند ساله همواره با مسائلی مواجه بودهام که ذهن، تجربه و اندیشه مرا به چالش کشیدهاند. اما آنچه در این میان بیش از همه اهمیت دارد، روح معلمی است. آن شعلهای که فراتر از مرزها، زبانها و سیستمهای آموزشی، در قلب هر معلمی زبانه میکشد. هر کلاس درس، قصهای تازه میشود و هر دانشآموز، دنیایی ناشناخته. معلم مهاجر، اگرچه با چالشهای فراوانی دستوپنجه نرم میکند، اما در عین حال، فرصتی بینظیر دارد: فرصتی برای آموختن و آموختن؛ برای ساختن پلی میان فرهنگها، برای آوردن داستانهایی از دوردستها و غنی کردن ذهنهای جوان با تجربههای نو. در این مسیر، هر واژهی تازهای که بر زبان جاری میشود، نه تنها نشانی از تسلط بر زبان کشور جدید، بلکه نمادی از صبر و پایداری است. هر روز که در کنار دانشآموزان سپری میشود، فرصتی است برای درک عمیقتر تفاوتها و یافتن نقاط اشتراک. معلم، همچون پلی میان دیروز و امروز، میان سنت و نوگرایی، میان تجربهی زیستهی خود و دنیای در حال تغییر دانشآموزان ایستاده است. بعدها اگرچه به زبان سوئدی تسلط پیدا کردم، اما بیان احساسات، مفاهیم انتزاعی و نقد هنری به زبانی غیر از زبان مادری، تجربهای متفاوت بود. گاه یافتن واژهی مناسب برای توصیف یک مفهوم هنری یا ایجاد ارتباط عمیق با دانشآموزان از طریق زبان، به آزمونی سخت تبدیل میشد. با این حال، این تجربه به من آموخت که هنر خود زبانی جهانی است و از طریق تصویر، رنگ و فرم، میتوان ارتباطی فراتر از واژهها برقرار کرد.
متن کامل و ادامهی این یادداشت را در تارنمای آوای سیمره بخوانید:
https://avayeseymare.ir/?p=28144
نقش صخرهای هومیان (هزاره ۷ تا ۱۰ پیش از میلاد مسیح )گوزن یا گاو کوهی لرستان (مرال) با مشورت دوستان میراث فرهنگی میتواند نمادی برای تیم پرطرفدار فرهنگی ورزشی خیبر خرمآباد باشد.
جلیل جمشیدی ۲۳ . ۰۱ . ۱۴۰۴
@seymareweekly
نشانی مکان برگزاری بزرگداشت زادروز استاد شکارچی
https://maps.app.goo.gl/xuSbJenQsgPviQzc8?g_st=it
@seymareweekly
سیمرهی ۷۶۷ جاری شد…

هفتصدوشصتوهفتمین شمارهی هفتهنامهی منطقهای سیمره، روز یکشنبه 17 فروردینماه (1404) به صاحبامتیازی سودابه آزادگان و مدیرمسئولی کیانوش رستمی، چاپ شد و روی پیشخوان دکههای مطبوعاتی قرار گرفت.
به گزارش آوای سیمره؛ این شماره در بردارندهی مطالب و مقالات متنوعی است از جمله:
*تیتریک:
– پرواز جنجالي/ از خشک کردن چمن تا عزل مديران/ گروه خبر و گزارش
*سرمقاله:
– برکناري نمادين يا گامي بهسوي پاسخگويي؟/ دکتر مجتبا ترکارانی
*یادداشتها:
-«سخنها به کردار بازي بود»/ دکتر نصرتالله مسعودی
-مسيري دشوار برسر راه اردوغان خودکامه! /حاجیعلی شرفی
-هُمالي بيمشت و بيپشت/ماشا اکبری
-زمين چادر ِسبز در پوشدا/ دکتر نصرتالله مسعودی
-زبان منحوس يا ذهن بسته؟/دکتر سلاحورزی
-آن سانم آرزوست/ کرم تیموری
-هيچ بهبودي در کار اقتصاد ما نيست، تا در بر اين پاشنه ميچرخد! /غلامرضا مصدق
-شريعتمداري و عيزلا / ولیالله آزادبخت
-ديوار کوتاه آموزش و پرورش و خيز بلند نمايندگان مجلس / محسن یوسفوند
*مقاله:
-احترام به طبيعت در انديشهي سپهري/ دکتر فرزاد حاتمزاده
*طنز:
-کارتون سیمره/ یاسر دلفان
*گفت وگو:
انتقاد تند نمايندهي خرمآباد از سياستهاي توسعهي نامتوازن؛
لرستان قرباني سياستهاي نادرست آمايش سرزميني و فشارهاي محلي بر نمايندگان
*لرستانپژوهی:
-حفرههاي زماني در تکبيتهاي لرستان(۳۱)/ دکتر شیرزاد بسطامی
-مستندنگاري ماجراهاي من و سياست/ فصل دوم/ بخش ۸۲/ جعبه سياه خرمآباد/ علی گودرزیان
*اخبار:
-مديرکل ميراث فرهنگي لرستان مطرح کرد؛ نوروز پُر رونق لرستان با درآمد يکهمتي در حوزهي گردشگري
-خرمآباد – کوهدشت ۵ کيلومتر تا رهايي از لقب «مرگ»!
-تردد در محورهاي لرستان از ۱۱ ميليون هم گذر کرد
-مديرکل ميراث فرهنگي لرستان مطرح کرد؛ نوروز پُر رونق لرستان با درآمد يکهمتي در حوزهي گردشگري
-استاندار لرستان: حکم انتصاب ۲۵ بخشدار تا پايان هفته صادر ميشود
– و…
@seymareweekly
🔳زبان منحوس یا ذهن بسته؟
✍️دکتر حسین سلاحورزی
🔻جناب کوچکزاده، نماینده مجلس، با یک جمله کوتاه، "زبان انگلیسی منحوس است"، پنجرهای به تفکری گشودهاند که گرد زمان بر آن نشسته و بوی کهنگیاش از دور هویداست.
زبان، این آینه شفاف فرهنگ و پل استوار دانش، در نگاه ایشان نه کلید روشنایی، که شبحی اهریمنی جلوه کرده است.
اگر انگلیسی منحوس است، پس چگونه بیش از 80 درصد گنجینه علمی جهان به این زبان رقم خورده؟
آیا "نحوست" در ذات این زبان است یا در ذهنیت تنگنظرانه اقلیتی "خود هسته نظامپندار" که ما را در سایههای تاریکی محبوس میخواهد؟
چین در روزگار مائو با بستن درها به روی زبانها و اندیشههای بیگانه، جز انزوا و پسرفت ندید، اما ژاپن در عصر میجی، با آغوش باز به سوی زبانهای دیگر، از خاکستر به آفتاب رسید. حال، قانونگذاری که باید مشعلدار راه ملت باشد، با این سخن جز پرده کشیدن بر افق جوانان چه میکند؟
شاید برای ایشان، منحوس نه زبان انگلیسی، که نور آگاهی و بالندگی است که از آن سرچشمه میگیرد. وای بر ملتی که قانونش نه از جنس روشنایی، که از سنگینی سایهها باشد!
https://avayeseymare.ir/?p=28172
✅موزهی لوور و مفرغهای لرستان+ عکس
✍️علیرضا فرزین/ سیمره
چقدر لذتبخش است هنگامی که از میهنات دوری و برای داشتههای ارزشمند امروز، دیروز و دورتر از آن برای نیاکان خردمند هزارههای پیشینات مورد احترام و ستایش دیگر ملتها قرار میگیری؛
در آن لحظات احساس غرور میکنی، اعتماد به نفسات چندبرابر میشود و باور میکنی که تو هم هستی با مردمانی که در روزگار بودنشان چه هوشمندانه زیستنهاند و اکنون با آثار بهیادگار ماندهاشان تو را در تاریخنگاری بشری در برابر دیگر ملتها روسفید کرده و میکنند. بدینسان سهمات بهعنوان یک ایرانی، بهویژه لرستانی در فرهنگ بشری محفوظ مانده و بیش از این هم خواهد ماند. حالا از خودت میپرسی با این توشهی گرانقدر تو میخواهی چه کنی؟ یادگار تو برای آیندگانت چیست؟
سالها بود که با دیدن و لمس کردنِمفرغهای لرستان در موزه و گنجینهی قلعهی فلکالافلاک اندیشهی چگونگی آنها و گفتوشنودهای بسیار با باستانشناسان و اندیشمندان کارکشته هر بار شوق مرا برای شناخت بیشتر و دیدنِ آن تعدادهای بیشماری که در سالهای بیخبری دولتها و ملتها از این سرزمین دور شدهاند و اکنون بهواسطهی اعتبارشان در موزههای معتبر جهان جا گرفتهآند، صد چندان میکرد.
با همان اندیشه و انجام پژوهشهای مرتبط با آن در حوزهی مردمشناسی و پیوندش با باستانشناسی پیشینیان این سرزمین فرصتی فراهم شد که از سوی موزهی لوور برای شرکت در همایشی با موضوع «باستانمردمشناسی عشایر لُر» در آنجا حضور یابم. در زمان کوتاهی که داشتم یک روز را در موزهی لوور گذراندم. روزی خوش همانند لبخند ژوکند مونالیزا گاهی خنده، گاهی گریه.
حدود ساعت ۹ صبح به همراه دوست عزیزم «مهدی» که خود نقاش است و نقاشی تدریس میکند و پدر پیشه است در صفی طولانی متشکل از مردم جهان؛ آمریکایی، چینی، ژاپنی، آفریقایی، عربستانی، اسپانیایی، آلمانی و دیگر ملتها که اگر این فرصت را میداشتی و به زبانی تسلط داشتی که میتوانستی با آنها ارتباط برقرار کنی متوجه میشدی از بیشترین نقاط جهان در این صف هستند و تو نیز با مهدی و هموطنان که احتمالا آنجا بودند و تو آنها را نمیشناختی یکی از حلقههای پیوسته و گسستهی این جهانی که اکنون در صفی نشاطانگیز ایستادهای؛ اگرچه مردمان این صف، دستهایشان در دست هم نیست که البته برخیشان دستاندردست هم دختر و پسران جوان، بچهها با پدر مادرهایشان دستهای همدیگر را میفشردند؛ اما همگی قلبشان برای دیدار جلوههایی از هنر فرهنگ بشری که در اینجا گرد آمدهاند، میتپد.
چه لحظات شورانگیزی از این همه مردمی که اینجا شادابند، خانوادههایی با بچههای قد و نیمقدشان، زن و مرد میانسال و تعدادی انگشتشمار که بر روی ویلچر و گروههای دانشجویی، دانشآموزی، گردشگرانی با نشانیهایی یکرنگ در پی سرگروههایشان(لیدر) که بیرقی و بلندگویی در دست داشتند، گروهی از مردان شیک و آراسته احتمالاً دیپلمات بودند که نزدیکشان میشدی، بوی خوش عطر و ادکلنهایشان تو را هم بینصیب نمیگذاشت. همه به زیر هرم شیشهای رسیدند که از اینجا به بعد مسیر بازدید را مشخص کنند. برخی با راهنما، برخی دیگر با استفاده از اپلیکیش و هدفونهای کرایهای، نقشههای راهنما، تابلوهای راهنما، کارشناسان راهنما، همه امکانی فراهم است تا شما به تالار دلخواه خود برسی. ما کمتر پرسوجو میکردیم چون مهدی پیشتر آمده بود و مسیر را میشناخت. پس از گذاردن وسایل اضافی که نیازی به حمل آنها نبود-در صندوقهای دیجیتال امانت- با خیالی آسوده به سمت موزه راه افتادیم. با گذر از گیت بازرسی و کنترل بلیت که به راحتی انجام میشد، وارد فضای موزه شدیم. نخستین فضایی که توجه ما را به خود جلب کرد، تالار ورودی با سقف بلند شیروانی شیشهای که نور ملایمی آن فضا را نورپردازی میکرد و کمتر از نورپردازی مصنوعی استفاده شدهبود، آنچه در این تالار دیده میشد، آمیختهای از هنر و تاریخ فرانسه در جلوههایی از پیکرهها و تندیسهای مرمری و برنزی توسط هنرمندان پیکرتراش در چند صد سال گذشته بود، چه باابهت، هنرمندانه، بینقص و زیباییشناسانه هر یک به تنهایی گویای تاریخی از این سرزمین بودند. پیکرههای بردگانی در غُل و زنجیر که گویی در حال عصیان و رهایی بودند، شاهزادهی فراری با دخترکش که در آغوش او به خواب شیرین رفته بود، چوپان و نوزاد پادشاهی که مهدی داستانش را چنین نقل کرد:« پیشگویی به شاه گفته بود، این نوزاد عاقبت تو را خواهد کشت و جانشین تو خواهد شد. پادشاه هم بنا به گفتهی پیشگو دستور داده بود که نوزاد را سر به نیست کنند. نگهبانان نوزاد را به جای دور دستی میبرند و از کشتنش چشم میپوشند.
متن کامل و ادامهی این گزارش را در تارنمای آوای سیمره بخوانید: 👇👇
https://avayeseymare.ir/?p=28057
✅نشانیِ بهار
این سخن که رمز نو شدن را باید دانست؛ وگرنه بهار فصلی تکراری است، بهرهی بسیاری از حکمت دارد؛ زیراکه آماج آن نه گذشت فصول و تکرار بهار بهمثابهی رویدادی طبیعی، بلکه بَرکشیدن مفهوم نو شدن است.
نو شدنِ یکی انسانْ که چندی بر خاک میزیَد و روزی در خاک میرود. سعدی در این ابیات که طنین آشکار خیامی دارد به زیبایی و فصاحتِ تمام این معنا را بازگفته است:
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که میگفت گویندهای با رباب:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید، که ما خاک باشیم و خشت (بوستان)
باری؛ خویشکاریِ گوهرین آدمی این است که از زندان روزمرگی و میانمایگی بُگریزد و با نو کردن ذهن و زبان رمز نو شدن را کشف کند، رمزی که در هر بهار دیگرگونه است و دست یازیدن به آن جز با کوشش فکریِ بیامان برای تن ندادن به «تباهی زبان» ممکن نیست؛ زیراکه انسان جز «زبان» نیست و سرچشمهی همهی بحرانهای بشر در تباهی زبان است. روزگاری اگر گمان میرفت که زبان حَمّال اندیشه است، در پرتو پژوهشهای عصر جدید دانسته شد که رَهزنیهای زبان اندیشه را هم به بیراهه میبَرَد و چنانکه هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶م) گفت، «زبان خانهی هستی است.»
در خطهی فرهنگی ما سختیها و تلخیها روبهفزونی است و تابوتوان مردمان در سراشیب نزول. آستانهی تحمل که شاخص سنجش خودْداری و تابآوری است بهطرز ترسناکی کاهش یافته است، چندان که جدالی لفظی به نزاعی مرگبار میگراید و رهگذران افسرده، شاهدان خاموشِ بیتفاوت، از فاجعه خاطره میسازند و لحظهی آوار مصیبت را به حافظهی گوشیهایشان میسپرند. در خیابان که رویشگاهِ انسان مدرن است و در این گوشه از جهان، نمایشگاهِ استیصال و تقلای تاریخی جانفرسا برای خروج از بُنبست صِغارت و نیز به کف آوردن لقمهای نان در سطلهای زباله.
اینک در آستانهی نوروز باستانی که ارمغان نیاکان روشنرای و یادآور نبوغ آنان در انطباق زندگی با احوال طبیعت است، «اضطراب» به سویه روانشناختیِ غالب و «سَرگشتگی» به بُعد مسلط جامعهشناختی و «بیافقی» به وجه اصلی رفتار سیاسی ایرانیان بدل شده است. بیمیلی یأسآور به کنشگری- خواه در قالب حزب و خواه نهادهای مدنی- برای درانداختن طرحی تازه در سپهر سیاسی. پسزمینهی ثابتِ این بغرنج، اقتصاد ورشکستهای است که خالق مرثیۀ دستهای خالی است و زیستن در زمهریر تورم را به سبْکی از زندگی بَدَل کرده است. اینک مثل روز روشن است که راهی به رهایی، از جامعهی مدنیِ مستقل و قدرتمند میگذرد. از خودآگاهی برای چیره شدن بر بحران بیاعتمادی و همبستگی.
راست این است که در این سیاق آشوبناک و در زیستجهانی که همهی ساحتهای آن دچار بحران شده است، نوروز روزنهای برای نگریستن به دورنمایی دیگر است؛ از روزنِ گشوده به دود و با دیدگان اشکآلود. زیستن بهرغم مصائب و تاب آوردن برای تاباندن نورِ امید به خانهی ظلمتپوش. همچون بهار که پاداشِ سختجانی طبیعت است در کشاکش با زمستان. نوروز رخدادی دیرینه است که آیینهای شورانگیز آن از خانهتکانی تا گستراندن خوانِ هفتسین، نشانگان روشن وداع با کهنگی و به دور افکندن پلاس کهنهی اندیشه است. هَمنوایی با زمین که ساقدوشِ عروس بهار است و با زمان که بر مغز و پوستِ کهنگی میتازد امروز.
✍️نویسنده: سلمان احمدوند | سرچشمه : سیمرهی شمارهی 766(27 اسفندماه1403)
@seymareweekly
✅خروج از بیتفاوتی
نقش من در مناقشه این هستی چیست؟!
کدام مسئولیت را بر دوش میکشم؟
قرار است چه موضعی در حوزهی زیست شخصی و اجتماعی خود داشته باشم؟
آیا این موضع را میتوانم ابراز کنم؟
آیا میتوانم بسنده کنم به موضع شخصیام؟ آیا اساسا موضع شخصی برای اتخاذ زیستی اجتماعی کافی است؟
آیا حق دارم نگران نوع زیست کسی غیر از خودم باشم؟
آیا میتوانم همچنان، همزیست و تجربیات شخصی خود را داشته باشم و توامان زیست اجتماعی قابل قبولی را نیز طی نمایم؟
پاسخ دادن به پرسشهای طرح شده مد نظر نگارنده نیست بل صرفا خواستم بگویم پرسمان به مثابه تسویه است، تسویه زیست فردی و اجتماعی.
یک) طرح مسئله
طرح مسئله از قدرت سوال، تغذیه می کند با محل اعراب دادن به سوال، اراده و قدرتِ نوع خود را به چالش میکشیم دست کم آنقدر که برای دقایقی، مخاطب را در خود فرو ببرد تا نطفه تفکر، شکل بگیرد.
آنچه در هنگام طرح پرسش میتواند بهعنوان گرانیگاه، مد نظر قرار بگیرد کاربستِ دو) ادبیاتی جدی و راهبردی است. لذا طرح سوال محتاج ادبیات و مهندسی کلام است.
یدالله رویایی در «از سکوی سرخ» اینگونه طرح مسئله میکند؛ «من گاهی یادم میرود و با غیر خودم مثل خودم حرف میزنم و تراژیک میشوم و دل سنگ به حالم میسوزد…»
آنچه واقعیت دارد پای لنگ دیالکتیک است که نیازمند بازآفرینی و ترمیم است. دیالکتیکی که بتواند از حجم متورم اضطراب بکاهد از میزان تراژیک بودن در آنِ گفتوگو کم کند. آنچه میتواند اضطراب ما را مقادیری، قلیل کند میزان مهارت در کاربست کلمه است. کلمات جان انسان را معماری میکنند کلمات در لحظه انتزاع خلق میکنند و حلول فعل میشوند در اندام انجام دادن کاری. لحظهای که زبان میگشاییم هم در حال انتقال یک حالتیم و هم کاری دارد انجام میپذیرد. وقتی سخن میگوییم شاهد تعامل گستردهای از عضلات مغز و نخاع هستیم شاهد مجموعهای از رفتارهای شخصیتی!
شاهد «ساخت یک کل که فرآیند آن از مجموع ساده و تک تک اجزا، بیشتر است »
اینها را گفتم تا برسم به روز نو یا نوروز! باری نو/روز کنترل درجه آزادیهای متعدد است تقریب به تعادلی که نمونه اش را در طبیعت نظاره می کنیم تقریب به تعادلی که منجر به شکوفایی میشود.
مارسل پروست در رمان گریخته صفحهي ۳۰۴ میگوید؛ «آفرینش جهان در آغاز رخ نداده، کار هر روز است.» در واقع تقریب به تعادل بهیکباره رخ نمیدهد ذره ذره و کمکم واقع می شود و این واقعه در میل ما به زندگی است در امید به تغییر و میل به دگرگونی. گرچه در بسیاری از مواقع ممکن است میل ما به تغییر، ره به جایی نبرد ولی تلاش برای دگرگونی و فرو نرفتن، سبب فرا رفتن و دگرگونی می شود و این کاری است که؛
سه) میل به زندگی با ما میکند تا روی از بیتفاوتی برگردد.
آگامبن در تحلیل توانش نگاهی دارد به توان انجام ندادن! انجام ندادنی که میل سوژه است و در اینجا مرتکب نشدن بیتفاوتی و نه گفتن به انفعال.
بنابراین از لحظهای که چهار.قادر به خروج از موضع بیتفاوتی هستیم روز نو آغاز گشته است.
در واپسین روزهای زمستان، زنگ اخبار دیگری دارد هشدار می دهد؛ یک سال دیگر گذشت در اختتام سومین سال از قرن پانزدهم و در احاطه تمام اتفاقاتی که ممکن است اراده ما را تقلیل داده باشند میان تمام وقایعی تلختر از زهر، ما گریزی جز تعالی نداریم؛
مسئولیت
میتواند قاب عکسی باشد
با نواری مشکی بر روی دیوار…
یا گلدانی باشد برای دسته گل خشکیدهاش هنوز
مجاهدت میکند
کدام گزینه را
در وجد لیوانت خالی میکنی؟
روز نو مبارک
✍️نویسنده: سولماز نصرآبادی | سرچشمه: سیمرهی شمارهی 766(27 اسفندماه1403)
@seymareweekly
مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان لرستان:
بیش از ۶۴۰ هزار نفر از جاذبههای گردشگری لرستان بازدید کردند

مدیر کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی لرستان گفت:« ۶۴۰ هزار و ۴۰۳ نفر از جاذبههای تاریخی، فرهنگی و توریستی استان در تعطیلات نوروز بازدید کردند.»
عطا حسنپور اظهار داشت:« این تعداد گردشگر از ۲۳ اسفند ماه تا پایان روز نهم فروردین ماه جاری از این جاذبهها در استان بازدید کردهاند.»
حسنپور نحوهی محاسبه ورودی تعداد مسافران نوروزی به استان را بر اساس فروش بلیت و پارکینگ خودروها دانست و افزود: «صدور بلیت ورودی به مجموعه تاریخی فلکالافلاک بهصورت تمام الکترونیکی انجام شده که با این اقدام آمار ورودی بازدیدکنندگان بصورت لحظه ای به مرکز ارسال میشود.»
وی تصریح کرد: «صدور بلیت برخلاف سالهای گذشته بهصورت الکترونیک است و بهصورت دستی قبضی صادر نمیشود و بنابراین آمار روزانه براساس قبوض صادره الکترونیکی و کارتهای بانکی که بازدیدکننده به ازای هر نفر پرداخت میکنند استخراج میشود.
حسنپور افزود:« همچنین در مدت یاد شده ۱۶۷ هزار و یکصد نفر در اقامتگاههای استان اسکان یافتند.»
وی گفت: «از این تعداد ۴۲ هزار و یکصد و ۱۱ نفر در اقامتگاههای رسمی حضور داشته که ۱۲ هزار و ۶۷۸ نفر از آنها در هتلها و بیش از پنج هزار و ۳۰۰ نفر در اقامتگاههای بومگردی استان اسکان یافتهاند.»
حسنپور اضافه کرد: «همچنین ۱۲۲ هزار و ۸۵ نفر در اقامتگاههای غیررسمی و دو هزار و ۹۰۴ نفر در اقامتگاههای اضطراری حضور داشتهاند.»
مدیر کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی لرستان گفت:« همچنین در مدت یاد شده و با هدف ارایه خدمات بهتر به مسافران نوروزی و گردشگران در استان، ۶۱۷ مورد بازدید نظارتی از مراکز اقامتی، مراکز پذیرایی و دفاتر خدمات مسافرتی انجام شد.»
او تصریح کرد:« از مجموع بازدیدهای نظارتی، ۳۱ مورد تشویق و ۴۴ مورد تذکر داده شده که در نهایت به ۱۲ مورد رفع نقص و یک مورد تعلیق خدمات منجر شده است.»
نویسنده : گروه دریافت خبر و گزارش | سرچشمه : روابط عمومی میراث فرهنگی لرستان
@seymareweekly
✅نقش زبان و تفکر قومی بر موسیقی
✍️دکتر محسن حجاریان
این نوشته را به میمنت زادروز دوست گرامی، استاد علیاکبر شکارچی تقدیم میکنم و توضیحاتی کوتاه پیرامون سبک و شیوهی نوازندگی منحصر به فرد ایشان را در رابطه با زبان و تفکر قومی ارائه میدهم.
اگرچه پاسخ به چنین پرسشهایی بسیار فنی و نیاز به دانستن مبانی رابطه زبانشناسی، موسیقی و فرهنگ هست، با این حال کوشش این است که بدانیم که نقش زبان و فرهنگ بر شیوهی اجرای موسیقی در میان اقوام چه تاثیری بنیادی دارد.
بهطور کلی موسیقی را در جوامع انسانی به دو دسته موسیقی کلاسیک و موسیقی قومی تقسیم میکنند؛ مبنای این دستهبندی هم بر پایهی معیاریهای گوناگون از جمله نقش زبان تکلمی، رابطه موسیقی با گونههای شعر، دستهبندی سازها، نحوهی اجرا، رفتار اجتماعی و فرهنگی مردمان است. در ایران هم ما موسیقی را به دو دسته موسیقی کلاسیک دستگاهی و موسیقی اقوام، که هرکدام در قلمرو پراکندگی جغرافیای فرهنگی خود گوناگونند مورد بررسی قرار میگیرند. پیوند این دو (موسیقی کلاسیک دستگاهی و موسیقی اقوام)، از دیدگاه تاریخی در ایران بهطور تقریبی به دوران اشکانیان باز میگرد و دلیل آن هم این است که در این دوران است که رفته رفته یک زبان به مثابه زبان کلاسیک و سیاسی، تفوق خود را اعمال میکند و چونکه موسیقی، چه در نوازندگی ساز و چه در آواز، سرشت سخنوری خود را از زبان گفتاری میگیرد پس، با اعتلا یک زبان رسمی از درون زبانهای اقوام، یک موسیقی رسمی هم که سپستر آنرا موسیقی کلاسیک نامیدهایم، رو به گسترش میگذارد. این موسیقی کلاسیک، با عبور از دوران ساسانیان و با ورود به دوران پس از اسلام، نیاز سخنوری خود را از اشعار کلاسیک مانند اشعار رودکی، فرخی سیستانی و فرمهای غنایی «ملحون» و رباعی و دو بیتیهای فرارودی (ماوراءالنهری) و مشابه آنان بهره میبرد. روشن است که این موسیقی کلاسیک، بعد از دوران مغول رو به سوی غزل، مخصوصاً غزلهای سعدی و حافظ میآورد که تا کنون هم این پیوستگی بر ما آشکارا و در حال اجراست.
موسیقیهای اقوام ایران (مانند موسیقی کُردی، لُری، لکی، بختیاری، ایلامی، گیلانی، خراسانی، تالشی، ترکمنی، بلوچی، دشتستانی و غیره)، اگرچه هرکدام در قلمرو فرهنگی خود، راه مختص به خود را پیمودهاند، اما باید دانست که هرکدام نیز در پیوستگی با زبان و ادبیات و فرهنگ قومی خود به رو به شکوفایی نهادهاند.
یکی از معیارهای شناخت تفاوت در موسیقی کلاسیک ایران و موسیقیهای اقوام، شناخت در تفاوت کاربرد زبانشناسانهی آنهاست. برای نمونه، میدانیم که ما در موسیقی کلاسیک دستگاهی از اشعار کلاسیک مانند اشعار سعدی و حافظ و مولانا و دیگران بهره میگیریم و میدانیم که پایهی سخنوری این اشعار، بر اساس زبان فارسی کلاسیک (زبان فردوسی، بیهقی، نصرالله منشی) است؛ و ازین جهت، اشعار لُری یا لَکی یا قوچانی یا ترکمنی و غیره را با موسیقی دستگاهی اجرا نمیکنیم. پس موسیقی کلاسیک دستگاهی با شعرکلاسیک ایران و با زبان کلاسیک فارسی و با فرهنگ کلاسیک ایرانی آمیخته است و این اصلی است بدیهی. در مقابل، هرکدام از موسیقیهای اقوام ایران هم، با شعر و زبان و گویش و سازها و فرهنگ مخصوص به خود، پیوستگی دارند و همگی هم در محتوای فرهنگی خود اجرا میشوند.
هدف از این مقدمه کوتاه این است که تاکید بر روی نقش زبان گفتاری بر موسیقی را بررسی کنیم. ما به هر زبانی که تکلم میکنیم در اصل به همان زبان هم میاندیشیم. این اندیشهی سخنوری نقش قاطع و سازنده خود را در شیوهی اجرای موسیقی هر نوازندهای (در جهان) برجا میگذارد. یعنی آن کسانی که سمفونیهای موزارت و بتهون را در آلمان مینوازند، اثر گفتاری و صوت شناسانه زبان آلمانی در شیوهی گفتاری نوازندگی آنان برجسته است. حال اگر، ایرانیان هنرمند، همان سمفونیهای موزارت و بتهون را اجرا کنند، نهایتاً شیوهی گفتاری نوازندگی آنان با زبان فارسی (که زبان مادری آنان است) برجسته میشود. این اصل در مورد نوازندگی موسیقیدانان کلاسیک دستگاهی و نوازندگان موسیقی اقوام ایران نیز صائب است. یک لر یا یک کرد یا یک ترک زبان، یا هر فردی در هر قومیتی، که اشعار سعدی یا حافظ را در قالب موسیقی دستگاهی اجرا کند، در نهایت، مهر زبان گویشی خود را در آن آواز فارسی آشکار میسازد. اشاره کردم که این یک اصل جهانشمول است که حتا در آموزش زبانهای بیگانه هم دیده میشود. یک ایرانی (که اگر در سنین بالا به خارج رفته باشد) وقتی سالها در اروپا یا آمریکا زندگی میکند، نقش اکسانتها و شیوهی سخنوری خود را، به طور غیر ارادی، در آن زبان بیگانه به کار میبرد؛
👈متن کامل این یادداشت را در تارنمای آوای سیمره بخوانید:
👇👇👇
https://avayeseymare.ir/?p=28262
آیین بزرگداشت هفتادوششمین زادروز استاد شکارچی
@seymareweekly
هماکنون؛
بزرگداشت هفتادوششمین زادروز استاد شکارچی
در چمسنگر بخش سپید دشت خرمآباد
@seymareweekly
ویتکاف به شبکه ان بی سی نیوز:
🔹ما یک گفتوگوی بسیار مثبت و سازنده با ایران در مسقط داشتیم
🔹گفتوگوها با ایران در شنبه آینده از سر گرفته می شود./ عصر ایران
@seymareweekly
پزشکیان و فرصت تاریخی: قفل تحریمها را بشکنید

مذاکرات مسقط، با موافقت رهبری و همافزایی شرایط جهانی، فرصتی بیمانند برای مسعود پزشکیان، رییسجمهور ایران، فراهم آورده تا با توافقی تاریخی، خصومت با آمریکا را کاهش داده و وعده انتخاباتی خود برای رهایی مردم از قفس تحریمها را محقق سازد.
اعتماد رأیدهندگان به پزشکیان، پس از چالشهای اخیر، خدشهدار شده، اما دستیابی به توافقی که تحریمها را بردارد و معیشت مردم را بهبود بخشد، میتواند سرمایه اجتماعی او و دولت چهاردهم را احیا کند.
این موفقیت، حمایت عمومی را برای اصلاحات اقتصادی، رفع ناترازیها و تحولات سیاست داخلی تقویت کرده و امید جامعه به تغییرات ساختاری را زنده خواهد کرد.
بااینحال، مسیر پیشرو آسان نیست؛ کاسبان تحریم و ذینفعان تداوم دشمنی با آمریکا، از تندروهای داخلی گرفته تا لابیهای خارجی، با فضاسازی، نفرتپراکنی و مانعتراشی در برابر این فرصت خواهند ایستاد. تریبونهای مخالف، از جمله برخی خطبههای نماز جمعه، ممکن است با القائات منفی، اجماع ملی را تضعیف کنند.
پزشکیان باید با شجاعت و بیاعتنایی به این فشارها، تیم مذاکرهکننده را با کارشناسان زبده در حوزههای هستهای، بانکی و دیپلماسی مجهز کند تا توافقی فنی و پایدار رقم زند .
همزمان، با اطلاعرسانی شفاف و جلب حمایت نخبگان و مردم، در برابر کارشکنیها سپر بسازد.
این فرصت، لحظهای است که پزشکیان میتواند با جسارت، سایه جنگ و انزوا را از ایران دور کرده و با کاهش آلام مردم، نهتنها وعدهاش را عملی کند، بلکه بهعنوان معمار گشایش و امید، نام خود را در تاریخ ایران جاودانه سازد.
✍️نویسنده: دکتر حسین سلاحورزی | سرچشمه: آوای سیمره
ناکارآمدی دولت برای ساماندهی عشایر کوچرو !

هرچند صنعت دامپروری در برخی از کشورها به لحاظ تولید گوشت، فرآوردههای لبنیات و ایجاد اشتغال بهعنوان قطبی اقتصادی مطرح است؛ اما معیار این قطب اقتصادی بر پایهی تکنولوژی روز جهانی به شمار میآید.
این شیوهی دامداری در کشورما با سبک سنتی با راهی شدن به دنبال چراگاه از منطقهای به منطقهای دیگر با مسیری طولانی نشانهی واپسگرایی برای معیشتیابی است که قرنها پیش و در دورا ن چادرنشینی و ماقبل دوران مدرن جهانی طی شده است. این زیست چراگاهی صرفنظر از شرایط زمانی و مکانی در مناطقی از ایران که بقایای آن ادامه دارد و دوران با رنج و زحمت بسیار و طاقتفرسایی را پیمودهاست؛ اما امروزه این روش با شرایط طبیعت و محیط زیست کشور ما نه اینکه همخوانی ندارد بل بسیار مخرب و ویرانگر است. چون توان و ظرفیت منابع طبیعی و محیط زیست اعم از جنگلها، مراتع، منابع آب، اسکان موقت و زیرساختهای تردد این کوچروها با دشواریهای بسیاری روبهرو بوده و رمقی از طبیعت باقی نمانده است.
هرساله عبور زودهنگام این کوچنشینان در مناطقی از استان لرستان از جمله شهرستانهای پلدختر، کوهدشت، چگنی و خرمآباد آسایش بخشی از مردم و طبیعتی که شوربختانه از هر طرفی از جانب برخی دستگاههای دولتی و اشخاص محلی، مافیاهای سودجو در معرض تجاوز هستند، قرار میگیرند.
دولت تاکنون بر این واقعیتهای جاری در دهههای اخیر به خاطر بیتدبیری و ناکارآمدی به مانند عملکردش در برخی دیگر عرصهها چشم فروبسته است و از ایجاد فرصتهای مناسب برای یکجانشینی این عشایر کوچرو و ایجاد دیگر فرصتهای شغلی یا دامپروریهای به سبک نوین چندان موفق نبوده است و به مطالبهگری و خواست جامعه مدنی و فعالان محیط زیست و طبیعت که سالهاست فریاد برمیآورند توجه و اهمیت چندانی برای حل بنیادی این موضوع نداشته تا بحرانهای گوناگون هرروز بیشتر بر سر این طبیعت نیمهجان آوار شوند.
۱۹ فروردین ۱۴۰۴
نویسنده: حاجیعلی شرفی | سرچشمه : آوای سیمره
@seymareweekly
✅آموزش و سرمایهی اجتماعی
✍️دکتر حسین مهرداد
چکیده:در این مقاله به بررسی تأثیر آموزش بر سرمایهی اجتماعی و مؤلفههای آن پرداخته شدهاست.
با مطالعهی تحقیقات انجام شده و ادبیات موجود در این راستا ضمن تعریف و بیان اهمیت آموزش و پرورش و سرمایهی اجتماعی و جایگاه آن در رشد و توسعهی همهجانبهی جامعه، چگونگی آموزش مؤلفههای سرمایهی اجتماعی یعنی هنجارها، اعتماد، ارزشها، مشارکت و شبکههای اجتماعی در دو بُعد سرمایهی اجتماعی ذهنی و سرمایهی اجتماعی ساختاری مورد بررسی قرار گرفته است.
از یافتههای کتابخانهای و تحقیقات انجام شده در این زمینه چنین استنباط گردید که در ایران اندک تحقیقاتی در ارتباط با تحصیل آموزش و سرمایهی اجتماعی آن هم در سطح آموزش عالی انجام گرفته است. متاسفانه در استان لرستان در این مورد حتا در سایر سطوح آموزش مطالعهی علمی بسیار ناچیز است؛ لذا پیشنهاد میگردد که تأثیر آموزش و پرورش بر سرمایهی اجتماعی بهطورکلی و یا تأثیر آموزش بر هرکدام از مؤلفهها تکتک انجام پذیرد. همچنین در این مقاله بر نقش رسانهها بر ایجاد سرمایهی اجتماعی تاکید گردید.
واژههای کلیدی: آموزش، سرمایهی اجتماعی، هنجارها، ارزشها، اعتماد، مشارکت، شبکههای اجتماعی
مقدمه
معنا و مفهوم آموزش و پرورش که هم بهعنوان یکی از ارکان اساسی توسعه دارای اهمیت فوقالعاده است و هم بهعنوان یک وسیله و هدف توسعه، مورد مطالعه صاحبنظران علم اقتصاد قرار گرفته، گرچه با توجه به هدف غایی آن و پیش ذهنیتهای مختلف متفاوت است و رسیدن به یک تعریف قابل قبولِ همگان مشکل. بنابراین سادهتر از همه آن است که بگوییم آموزش و پرورش فرایندی نظاممند است که به قصد رشد انسان به تولید دانش میپردازد. چنین نظامی با این اهمیت را مستلزم سرمایهگذاری میدانند. هدف اصلی این فرایند، راه انداختن یک جریان منطقی یاددهی- یادگیری، فراهم ساختن زمینههای مناسب برای غنیسازی تجارب تربیتی و در نهایت رشد نسبی انسان است. چنین جریانی از تربیت در خانه، مدرسه، مسجد، آموزشهای حرفهای، تربیت در کوچه و بازار و خودآموزیها را شامل است. (متوسلی و آهنچیان ۱۳۹۴)
در دههی ۱۹۶۰ آموزش و پرورش بهعنوان مهمترین منبع ایجاد سرمایهی انسانی در ادبیات توسعهی اقتصادی مطرح شد. از این رو، کشورها به سرمایهگذاری در آموزش و پرورش روی آوردند تا هم زمینهی رشد سرمایهی انسانی و هم افزایش کارایی را برای خود به ارمغان آورند. در همین دهه، با تلاش و تحقیقات تئودور شولتز۱ و سخنرانیهای بکر۲ موضوع جدیدی به نام اقتصاد آموزش و پرورش شکل گرفت و به یک علم مستقل در حوزهی اقتصاد تبدیل شد. (حیدری و همکاران ۱۳۹۰) آنچه مورد توجه و تحقیق قرار گرفته نشان میدهد که نظامهای پیشرفته اقتصادی آسیا (AAE)۳ نیز نتیجه تحقیقات را در این راستا پذیرفته و برابر شرایط داخلی خود به کار گرفتند.
از نتایج کار این کشورها توجه به عمومی کردن و بهویژه اجباری و دولتی کردن آموزش ابتدایی است. در این رابطه لستر۴ تارو معتقد است«بزرگترین اختراع اجتماعی بشر آموزش عمومی اجباری است. این سیستم زیربنای بهبود دائمی استانداردهای زندگی و ثروت رو به افزایش است.» (تارو ۱۳۸۳)
بیهیچ تردیدی میتوان گفت که آموزش و پرورش و رشد دانش ذخیره زمینهی ایجاد و اعتلای مهارتها و توانایی را در اشخاص فراهم میکند و همین امر موجب بالا رفتن بهرهوری کار خواهد شد. (هلی ول و پاتنام۵ ۲۰۰۷)
ادامه و متن کامل این مقاله را در تارنمای آوای سیمره بخوانید:
👇👇
https://avayeseymare.ir/?p=28123
✅شاهراه توسعهی اقتصادی از کوچهی فرهنگ میگذرد
✍️دکتر ساسان والیزاده
اقتصاد یا فرهنگ؟ کدام مقدم است؟ برای فائق آمدن به چنین پرسشی باید از موضوع فرهنگ شروع شود و اینکه تعریف ما از فرهنگ چیست.
نخستین تعریف که در ذهن ما میآید، فولکلور، فرهنگ بومی یا خردهفرهنگهاست. خیلی از ما که امروزیتر فکر میکنیم، فرهنگ را بهمثابهی ادبیات میگیریم که باز هم معنای جامع فرهنگ نیست. تعریفی که بنده دارم، فرهنگ را بهمثابهی تربیت میبینم. اگر تربیت فرهنگی شکل بگیرد، بهطور طبیعی نگاه ایجاد میکند و اندیشه تولید میشود. وقتی نگاه عوض شد، بهطور طبیعی افق نگاه بهسمت توسعه برمی گردد. عموماً فکر میکنیم که مشکل لرستان این است که چهار تا کارخانه ندارد و استاندارهای ما همه هم و غمشان این است که آجر و سیمان روی هم سوار کنند، که آن هم نمی شود! یا عرصه برای کار نمییابند یا عرضه کار ندارند!
من متأسفم که مدیران اجرایی استان هیچوقت نگاهشان فرهنگی نبوده، اولویتشان هم نبوده و اهالی فرهنگ را حداکثر بهعنوان ویترین فرهنگی خواستهاند و در واقع با لطایفالحیلی دنبال آن بودهاند که نام و هنر هنرمندان فضای سیاسی را تلطیف کند، این نگاهی انتزاعی و انحرافی است که نمیتواند هنر را سنگ زیرین توسعهی فرهنگ استان و مبنای توسعه بداند.
من فکر میکنم در مباحث توسعه برای آنکه دچار هزیمت نشویم، چند نقطه عزیمت داریم؛ نخست باید تعریف ما از فرهنگ شکل بگیرد. گام بعدی این است که رابطهي فرهنگ و شخصیت را بشناسیم. همان مطالعاتی که کاردینر در آمریکا انجام داد. رابطهی شخصیت و فرهنگ! و من احساس میکنم که ما قبل از قومپژوهشی، باید انسانپژوهی کنیم، یعنی انسان لرستانی شناخته شود. فرهنگش، بایستههایش و آدابش و آنچه که باید شایسته جایگاه فرهنگیاش در رابطه با ایران عزیز باشد. اگر این رابطه شناخته شد، ما میتوانیم به گام بعدی برویم. البته گامهایی مثل زبانشناسی، مثل ثبت خردهفرهنگها و همه اینها در واقع یک بسته فرهنگی است که هر کدام اجزایی از یک کل هستند.
گاهی فکر میکنیم اگر لغات لکی و لری و یا متلها را گرد آوریم، کار فرهنگی شدهاست. البته هست، ولی آن بهتنهایی به ما نگاه و اندیشه نخواهد داد. من حتا یک وقتی پیشنهاد دادم و گفتم ما عصبپژوهی لری راه بیندازیم. اگر ما انشعابات عصبی انسان لرستانی را توانستیم شناسایی کنیم، آن موقع یک گام بزرگی برداشته شده است. بنابر این من از مباحث قومیپژوهشی برمیگردم به مباحث شناخت فرهنگ، تربیت، انسانشناسی و در نهایت آخرین لایه، عصبپژوهی فرهنگی!
اجازه بدهید چند تا از نداشتههایمان را بگویم! چون معتقدم معدل لرستانپژوهی ما، معدل پذیرفتهشدهای نیست. درست است ما بزرگانی داشته و داریم که شما بهتر از بنده میشناسید؛ اگر این پدیدهها را کنار بگذاریم، جریان لرستانپژوهی معدل پذیرفتهشدهای نخواهد داشت. شاید یک اشکالش این است که اهالی فرهنگ ما، هنرمندان ما، نویسندگان ما، کاریزما نیستند. بهقول مولوی: علم نبود غیر علم عاشقی / مابقی تلبیس ابلیس شقی!
دوستان ما در این یک دهه کارهای خوبی انجام دادهاند. مثلاً در عرصهی موسیقی و سینما. اما این عشق، وارد مباحث لرستانپژوهی نشده است؛ بله! در دهه ۷۰ نهضتی آن هم با سعی سیدفرید قاسمی شکل گرفت، تب تندی هم داشت ولی بعد از آن افت پیدا کرد، الان هم با یک شیب ملایم و نهچندان پذیرفتهشدهای دارد جلو میرود. قرار ما این بود از نداشتههایمان بگوییم! یکی این است که در مباحثمان «نظام اولویتها» تدوین نشده است. یعنی هر کسی دارد کوشش فردی میکند و هر کسی بالاخره به بخشی از فرهنگ و اطلاعات دسترسی دارد، ذوقی دارد و یک کارهایی انجام میدهد و هیچ مؤسسه فرهنگیای هم حمایت جدی نمیکند. عموماً با عرقریزان روح و خسارت جسم کاری شکل میگیرد و البته اثر هم دیده نمیشود و بعد افسوس و زینهار و هشدار و این آخر قصه است!
بنابراین من فکر میکنم نخستین گام این است که نظام اولویتها اندیشیده شود. مجامعی باشد. بحث شود که در مسائل توسعه فرهنگی اولویتهای ما چیست، تقسیم کار شود و بهنوعی مدخلیابی شود تا ببینیم در حوزههای مختلف کجاها باید کار شود، سرمایههای ما چیست و بعد گام برداریم. باید به نقد بهای جدی داده شود، یعنی تراشههای رنگینی اگر قرار است شکل بگیرد، باید در تراز نقد باشد. این نقد هم شما بهتر میدانید، در دو سر قضیه دچار مشکل هستیم. منتقدین ما یا حلوا حلوا میکنند و هندوانه زیر بغل کارگزار میگذارند تا در گام اول دچار توهم شود و فقط خودش را تکرار کند و از آن جلوتر نرود! و یا آنچنان شمشیر را از رو میبندد و صاحب کار را حلاجی که نه، جراحی میکنند که کاملاً جوهره استعداد و انگیزه خدمت را میخشکاند.
متن کامل و ادامهی این یادداشت را در تارنمای آوای سیمره بخوانید:
👇👇👇
https://avayeseymare.ir/?p=28118
💢 سخنی با نماینده مردم شریف دورود و ازنا
جناب لک علیآبادی !
لکههای فساد در ساختار مدیریت را پاک و در پی آبادانی شهرستان دورود باشید!
باید همگان بپذیرند که تسخیر مدرسه دولتی و تبدیل آن به مکان دفتر نمایندگی توسط یک نمایندهی مردم در مجلس شورای اسلامی آن هم در استان محرومی که هنوز مدارس کپرنشین و کانکسی در آن دایر هستند را باید لکهی سیاه و تاریکی بر دامن مدعیان دروغین قانونگذار و ناظران اجرای قانون تلقی کرد!
ما معترفیم که مدرسه مکانی برای به نظم درآوردن اغتشاش الفباست؛ باید الفبای زندگی و قانونپذیری را در مدرسه آموخت ؛ همکاران فرهنگی ما با تمام وجود و با عشق به امر مقدس یاددهی و تدریس حضور سبزتان را در کلاسهای آموزش و یادگیری الفبای تعلیم و تربیت ،الفبای سیاست و آموزش الفبای نظم و فهم قانون با جان و دل میپذیرند؛ امید است که فرصتی مهیا شود تا در محضر اساتید و معلمان آزاده بیاموزید !
انتظار میرود در خلوت خویش و در برابر نفس لوامه و ندای وجدان پاسخی برای این فعل حرام داشته باشید ؛ فعل و حرکت مذموم اشغال و تسخیر فضای فیزیکی خانهی دانشآموزان که عمق نفوذ و سلطهی وکلای تمامیتخواه مجلس و مداخلهی فراقانونی آنان و بیاختیار و بیاراده بودن مدیران تحمیلی را به خوبی نشان میدهد این امر اوج انحطاط و افول و سقوط سیستماتیک آ و پ و بدعتی نامیمون در استان و کشور را موجب خواهد شد که حتما با این اشغالگری نهاد مقدس مدرسه باید برخورد و بانیان این اقدام را تنبیه نمود.
به عنوان یک معلم دردمند و مسئولیتپذیر به جنابعالی یادآور میشوم که برای از بین بردن لکههای فساد و آباد نمودن حوزهی فرهنگ و جامعه به مجلس راه یافتهاید انتظار میرود ضمن عذرخواهی از مردم فهیم و فرهیختهی شهرستان دورود ،جامعهی فرهنگیان و دانشآموزان تمامی هزینهها و اجارهبهای استقرار دفتر نمایندگیتان در مدت زمانی که از این مکان استفاده نموده و از مجلس مطابق قانون هزینه آن را دریافت نمودهاید را پرداخت و از مصلحان و شخص عامل ذیحساب و تیم شرافتمند فرهنگیان ناظر بر اموال و منافع دولتی در ادارهی آ و پ دورود بخاطر حسن انجام وظیفه قدردانی و تشکر نمائید.
با احترام
✍ :مظفر امیدی کنشگر فرهنگی
✅زندگی در سراشیبی قیمتها: گرانی چگونه امید به آینده را میکُشد؟
✍️سودابه آزادگان
گرانی و افزایش قیمتها بهعنوان یکی از چالشهای مهم اقتصادی تأثیرات عمیق و وسیعی بر زندگی افراد دارد.
این تغییرات قیمتی نه تنها بر جنبههای اقتصادی زندگی مردم، بلکه بر جنبههای روانی و اجتماعی آنها نیز تأثیرگذار است. در شرایطی که هزینههای زندگی بهطور مداوم افزایش مییابد، افراد با فشارهای مالی بیشتری مواجه میشوند که میتواند منجر به استرس، اضطراب و کاهش کیفیت زندگی گردد. از سوی دیگر، درک عمومی از ناپایداری اقتصادی میتواند به بروز بیاعتمادی به نهادهای اجتماعی و اقتصادی منجر شود.
گرانی باعث میشود که خانوادهها نتوانند به راحتی نیازهای اولیه خود مانند غذا، مسکن و پوشاک را تأمین کنند. این موضوع به ویژه برای خانوادههای کمدرآمد که بخش عمدهای از درآمد خود را صرف این نیازها میکنند، چالشبرانگیز است. افزایش هزینهها ممکن است باعث شود خانوادهها مجبور به کاهش مصرف یا حذف برخی از اقلام ضروری شوند.
اکنون به برخی از اثرات اشاره می کنم :
افزایش استرس و اضطراب:
* نگرانی مالی: افزایش قیمتها باعث میشود افراد نگران تأمین نیازهای اساسی خود و خانوادهشان باشند. این نگرانی میتواند به استرس مزمن و اضطراب تبدیل شود.
* احساس ناامیدی: گرانی میتواند باعث شود افراد احساس کنند که هیچ کنترلی بر شرایط زندگی خود ندارند و امیدی به بهبود وضعیت ندارند.
کاهش رضایت از زندگی: وقتی افراد نمیتوانند نیازهای خود را برآورده کنند، رضایت آنها از زندگی کاهش مییابد .
*مشکلات خانوادگی و اجتماعی:
افزایش تنشها: مشکلات مالی میتواند باعث افزایش تنشها و اختلافات در خانواده شود. بحث و جدل بر سر مسائل مالی میتواند روابط خانوادگی را تخریب کند.
افزایش قیمتها و نگرانی از تأمین نیازهای خانواده میتواند باعث افزایش استرس و اضطراب در بین اعضای خانواده شود. این استرس میتواند به اختلافات خانوادگی و کاهش کیفیت زندگی منجر شود.
* انزوای اجتماعی: افرادی که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند، ممکن است از شرکت در فعالیتهای اجتماعی خودداری کنند، زیرا نمیتوانند هزینههای آن را بپردازند. این انزوا میتواند به افسردگی و احساس تنهایی منجر شود.
تغییر در سبک زندگی
گرانی ممکن است خانوادهها را مجبور به تغییر سبک زندگی خود کند. به عنوان مثال، ممکن است خانوادهها مجبور شوند از تفریحات و فعالیتهای خارج از خانه صرفنظر کنند یا به دنبال شغل دوم برای تأمین هزینهها باشند. این تغییرات میتواند بر کیفیت زندگی و روابط خانوادگی تأثیر منفی بگذارد
* اختلالات خواب:
نگرانیهای شبانه: استرس و اضطراب ناشی از مشکلات مالی میتواند باعث شود افراد شبها نتوانند به راحتی بخوابند. اختلالات خواب میتواند به مشکلات جسمی و روانی دیگری منجر شود.
*تأثیر بر کودکان
کودکان نیز از تأثیرات گرانی در امان نیستند. کاهش درآمد خانواده ممکن است باعث شود که کودکان از امکانات آموزشی و تفریحی محروم شوند. علاوه بر این، استرس و اضطراب والدین میتواند بر سلامت روانی کودکان نیز تأثیر بگذارد و باعث ایجاد مشکلات رفتاری یا عاطفی در آنها شود
رفتارهای پرخطر:
* مصرف مواد مخدر و الکل: برخی افراد ممکن است برای مقابله با استرس و اضطراب ناشی از گرانی، به مصرف مواد مخدر و الکل روی بیاورند. این رفتارها میتوانند مشکلات جدیتری را ایجاد کنند.
* خشونت: در برخی موارد، فشارهای اقتصادی میتواند به خشونت خانگی و اجتماعی منجر شود.
کاهش بهرهوری:
* مشکلات تمرکز: استرس و اضطراب ناشی از گرانی میتواند باعث شود افراد نتوانند به خوبی تمرکز کنند و در نتیجه، بهرهوری آنها در کار و تحصیل کاهش یابد.
* کاهش پسانداز و سرمایهگذاری
با افزایش هزینهها، خانوادهها ممکن است نتوانند به اندازه قبل پسانداز کنند یا در زمینههای مختلف سرمایهگذاری کنند. این موضوع میتواند بر آینده مالی خانواده تأثیر منفی بگذارد و باعث شود که خانوادهها در بلندمدت با مشکلات مالی بیشتری مواجه شوند.
* فشار اقتصادی و رفتارهای تطابقی: گرانی میتواند به عنوان یک عامل استرسزای محیطی عمل کند. روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که افراد در مواجهه با استرسهای شدید، از مکانیسمهای تطابقی مختلفی استفاده میکنند...
متن کامل این یادداشت را در تارنمای آوای سیمره بخوانید:
👇👇👇
https://avayeseymare.ir/?p=28098
@seymareweekly
رنگ نستاری با کلزنون
بهمناسبت زادروز استاد علیاکبر شکارچی
اجرا با کمانچهٔ کاسهکتابی دوپوسته ساختهٔ استاد مازیار کربلایی
در این ویدیو، پس از بسط رنگ نستاری نوا از ردیف میرزا عبدالله، قطعهای بختیاری از آلبوم موسیقی خلق لر، اثر استادان علی اکبر شکارچی و حسین علیزاده اجرا کردهام؛ این اجرا را به استاد عزیزم جناب استاد شکارچی تقدیم میکنم، به پاس زحمات بیدریغشان برای اعتلای ساز کمانچه، حفظ و اشاعهٔ ردیف دستگاهی و موسیقی لرستان، و در یک کلام، پاسداری از فرهنگ ایران.
استاد شکارچی به نسلی درخشان از موسیقیدانان ایرانی تعلق دارند که مهمترین ویژگیشان در کار هنری، توجه به ابعاد مختلف فرهنگ موسیقایی ایران و استفادهٔ حداکثری از ظرفیتهای عمدتاً مهجور و مغفول این فرهنگ، جهت خلق موسیقی جدی بوده است. از اهتمام به گنجینهٔ ردیف و کارگانهای مختلف موسیقی دستگاهی گرفته، تا نغمات موسیقیهای نواحی ایران و حتی موسیقی زورخانه و روحوضی و...
بارها فکر کردهام که اگر قرار باشد اثری را برای معرفی این نسل از موسیقیدانان برگزینم، «خلق لر» از نخستین انتخابهایم خواهد بود. آلبومی که فراتر از اجرای صرف موسیقی، و حتی فراتر از اثری با پیامها و اندیشههای اجتماعی است. از نظر موسیقایی حتی، در این آلبوم چیزی بیشتر از تلفیق حیرتانگیز و گاه، غیرقابلتمییز موسیقی دستگاهی و لری اتفاق افتاده است. اما چه چیز این اثر را چنین ممتاز ساخته است؟
همیشه در گفتگو با استاد شکارچی، ایشان با تأکید فراوان، توجه بنده را به اهمیت اندیشه و فکر برای هنرمند جلب کردهاند؛ درواقع پاسخ مسئله همین است، آنچه آثار سترگی چون خلق لر، جرس، خونینشهر، کوهسار، ایلبانگ، کلهباد، با چراغ افروخته و... را چونین برجسته ساخته، اندیشهٔ والای خالق آنها بوده که ذوق و مهارت و دانش سرشار مدد آن شده و این شاهکارها را در موسیقی ایرانی آفریده است.
این آثار به ما نشان میدهد که لازمهٔ اصلی هنر پیش از هرچیزی، داشتن اندیشهای پخته و عمیق است. هنرمند باید بداند چه از موسیقی میخواهد؛ «خلق لر» نشان میدهد که اگر اندیشهای سترگ در کار باشد، حتی با «موسیقیِ کار»، مثلا موسیقیای که حین دروکردن گندم میخوانند و البته اصلأ شاید بسیاری آن را «موسیقی»هم نپندارند، میتوان جدیترین و عمیقترین مفاهیم و حالات و احساسات را منتقل کرد. با چنین اندیشهای میتوان ردیف را بهشکلی نو تفسیر کرد آنطور که گویی نخستین بار است که اجرا میشود حال آنکه همان الحان قدیم و آشناست که با لهجهای دیرین و آشنا بیان میشود
عرضم را با وامگیری از سخن خود استاد شکارچی دربارهٔ استاد محمدرضا لطفی به پایان میبرم:
خوش بهحال ما که هنرمند زمانهمان علیاکبر شکارچی است.
زادروز استاد بر ما مبارک