ولی مدیتیشن واقعی یعنی اونی که باید باشه درِ گوشِت اسمتو زمزمه کنه و بری تو عالم خلسه، نه این آهنگای سرخپوستی. لامصبارو گوش میدی هوس چُپُق صلح میکنی!
@Shaabizak
با یه لقمه نون تمام عمر کنارت میمونه. نه ازت خونه میخواد، نه نگاه میکنه پولدارتری یا فهمیدهتر. یا خوشتیپتر. تا تهش باهات میاد.
از توییتر علیرضا روشن
@Shaabizak
گو نام ما زِ یاد به عمدا چه میبَری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
#حافظ
@Shaabizak
سلام، ببخشید اینجا دفتر مهندسیه؟
_ سلام، بله، امرتون؟
عرضم به خدمتتون، شما که دستت تو کاره و اهل ساخت و سازی میتونی دلهای مردمو بکوبی و از نو بسازی؟ آخه اوضاع بعضیاشون زیادی نادَخه. شدن مثل تهران، بس که آب کشیدن از سفرههای زیرزمینیش و پر از چاه شده، مردمم همین شکلی شدن. انقد خون دل خوردن و اشک ریختن دیگه هیچی ندارن و زیر دلشون پر از چالهس. چاله که عرض کنم شده سیاهچاله و همهرو میکِشه پایین. یه روز از گرونیِ گوشت، یه روز از غصهی شب عید و یه روزم از دنبال دارو گشتن. بگذیم از این روزها زیاده، میتونی کاری کُنی؟
_خیر، تخصص من پُلسازی و جادهس!
عه، جالب شد، پس میتونی یه پل محکم بزنی بین دلهای ملت یا جاده بسازی بین نگاه دونفر و کامیونکامیون حرف ناگفتهرو انتقال بِدی؟
_ نه آقا، شوخی کردم، اصلا من مهندس برقم!
ایبابا، چرا زودتر نگفتی، میدونی چیه، حقیقتش به قول شاعر
"به خاکستر دل نگیرد شرار/ من از برق چشمی بلا دیدهام". آقا چکار کنیم بابت این برقگرفتگی چشامون؟
_ غلط کردم، من اصلا آبدارچیم! مهندسا رفتن مرخصی خواستم اداشونو در بیارم!
خب از اول بگو، اصلا دوتا چایی لبسوز و قندپهلو بیار میچسبه تو این هوا.
_ نداریم، قوری رو خالی کردم، گمشو بیرون!
روزتون مبارک مهندسا:)
@Shaabizak
عشق سویهای تنانه دارد، تمنای تن و خواهشهای روح هر دو در عشق متراکم میشوند و نتیجهی این تراکم گاهی بیراه میرود. عشق گاهی بیراههای است برای تن. تنفروشها ورِ دیگر عشق را نشانمان میدهند؛ آن ورِ ناخوب، آن ورِ ناخوشایند که همه پس میزنند و نمیخواهند ببینندش.
عشق اما سرجای خود میماند با تحکم یک عضو شرکت هرمی که انگیزش میدهد و تعادل میخواهد و امیدِ سودهای آینده را میدهد. خودش ساندویچهای ارزان گاز میزند و وعدهی کباب بریان به پیروان و وفاداران میدهد. عشق چنین چیزی است وعدههایی تمام نشدنی که گاهی سرانجامش خوب نمیشود.
پرسهای در بازار بدان
#آرش_صادقبیگی
@Shaabizak
انگاری که جوجهی یه روزه بار زدی عقب خاور و یهو سرِ پیچ بارت چپ میشه.
جوجههایی که حرفاتن، پخش شدن کفِ جاده ذهنت و نمیدونی از کدوم شروع کنی، یه سری له شدن، فایده ندارن گفتنشون. یه سری میرن اونورِ جاده و دور میشن ازت، دیر میشه. یه سری هم دور خودت میچرخن. نمیدونی غصهی کدومو بخوری، ایناییکه له شدن، اونایی که دور شدن یا اینایی که دورِتن و جیکجیکشون رفته رو مُخت. بعد میگی ولش کن بابا، چه کنم اینارو!
راهتو میکشی و میری برای خودت و تو جاده گم و گور میشی.
@Shaabizak
کاش میشد یه تیکه گچ پرت کنیم سمتِ خدا و بپرسیم الان چه دعایی خوندم، حواست کجاست؟
Читать полностью…آرامش به سختی به دست میاد، مخصوصا در به سختی در آغوش کِشیده شدن.
@Shaabizak
السّلامُ على أمي
أوّل الأوطان
وآخِر المنافي!
سلام بر مادرم
اولین وطن
و آخرین تبعیدگاه!
#محمود_درویش
مادران عزیز روزتان مبارک.
و بیشتر از همه مادرانی که آسمانی شدن.
جاشون همیشه سبز
@Shaabizak
بهمن که به نیمه میرسه چله بزرگه تموم میشه و چله کوچیکه ازش میپرسه: چه کردی برادر؟ میگه: طوفان کردم، کولاک به پا کردم. فلان کردم و بیسار. چله کوچیکه میگه: کاری نکردی که؛ بشین تماشا کن. میرم بچهرو تو گهواره خشک کنم!
آخرای حکومتِ چله بزرگهس و انقد سرد شده، وای به چله کوچیکه.
@Shaabizak
دوستان اگه یه وقت احتیاج به افتتاح حساب داشتین و حوصله بانک رفتن ندارین، بانک مهر ایران همهرو به صورت آنلاین انجام میده، حتی رمز اول و دوم هم احتیاج به رفتن پای خودپرداز نداره و کارت رو هم میفرسن دم خونه.
کلا ۴۰ تومن هزینه برای افتتاح حسابه که ۳۰ تومنشو دوباره میتونین برداشت کنید.
https://mehriranapp.com
@Shaabizak
کمتر سیگار بکش؛ برای قلبت خوب نیست.
_ جهنم بابا، چیزی نمیشه.
چرا میشه؛ بعدشم نگران تو نیستم. برای خودم گفتم.
_ میترسی بمیرم؟
نه! میترسم خاطرات نابود بشه. نه فقط قلب که خیلی از اعضای بدن حافظه دارن. تازه در صورت پیوند، این خاطرات و حافظه به شخص دیگهای منتقل میشه. نمونههای زیادی بودن، مثلا یکی بعد پیوند کبد عاشق غذاهای تند شد و معلوم شد شخص اهدا کننده به غذاهای تند علاقه زیادی داشت.
_ چه جالب؛ نشنیده بودم!
آره؛ حالا تو هم مواظب خودت باش. اگه بمیری خاطراتت با من نابود میشن؛ و اگه بهت قلب جدید بدن خاطرات شخص دیگهای میاد که سهمی تو ساختنشون نداری و در هردو حالت من ضرر میکنم. مثل وقتی که دستاتو لمس کردم و حافظهی دستهام اونارو بهخاطر سپرد، مثل بوسیدنت و چشیدن طعم تنت...مثلِ خیلی چیزای دیگه. بگذریم. اصلا هر غلطی میخوای کُنی بکُن، اما امانتدار خوبی برای چیزهایی که ساختم باش و اگر حافظهی قلبت برات مهمه، بیشتر مراقب خودت باش!
@Shaabizak
نتیجه اخلاقی: هرکلیپ خارجی که در تیک تاک دیدید با پدر خود انجام ندهید
از توییتر عطاراف (@humed)
پ.ن: مرتیکه مثل کشتیگیرا تا دید داره میره سمت بخاری حس کرد الان از منطقه قرمز تشک خارج میشه و داورا سرپا میدن، سریع برگردوندش رو پتو و خاکش کرد.
@Shaabizak
هوا هوایِ از کت و کول انداختن اون فرشتهس که رو شونهی چپ نِشسته.
انقد بنویس که شب نتونی بخوابی از درد!
@Shaabizak
روزی که دست از خودسانسوری فکر و زبان و احساس و قلمم بردارم عید من است.
#نه به خودسانسوری
#سمانه🌿🌿
تو سرم بازار مسگرها راه افتاده آقای دکتر
خودمم اون وسط دارم یکیو صدا میزنم. مسگرها هم همینجور که مشغول چکشکاری هستن ادامو درمیارن و میخندن. بعد که سرمو میکوبم به دیوار تا ادبشون کنم، غش میکنم میفتم وسط بازار آهنگرا، روبروی اون گنهکار بلخی!
@Shaabizak
گفت: این گوشیِ لعنتی هم شده باعث دردسر. وابسته میکُنه و اعتیاد آوره. مثل سیگار؛ مثلِ اون، مثل مواد، مثل مشروب، مثلِ...وایسا ببینم مثل "اون" چه مزخرفیه؟ کدوم خری گفته چیزی و کسی میتونه مثل اون باشه؟ تو اینو گفتی؟
@Shaabizak
هر لحظهای که با تو گذشت مثل سیگارِ آخر بود. همونقدر پُر ولع. همونقدر حریص. همونقدر کم.
@Shaabizak
نامه زدن که چون هنرمندان باعث موندن مردم تو خونه میشن باید در کنار کادر درمان اولویت داشته باشن برای دریافت واکسن.
هنرمندای عزیز اگه قراره با این منطق شما به قضیه نگاه کنیم "نصابان ماهواره" از شما مهمترن. خیلییییی.
@Shaabizak
به بیداری که نشد و نخواهد شد عزیزِ رفته، اما دیدنت به خواب چنان شیرین بود که خواب به خواب رفتنم میارزید به بیداری.
@Shaabizak
وقتی گفتن از صفحه رادار ناپدید شده، تو آسایشگاه وِلوِله شد. همه نگران بودن و منتظرِ خبر از تیم امداد و نجاتی که رفته بود دنبالش.
آدم شاد و سرزندهای بود. همیشه کلی حرف میزد و بقیهرو میخندوند. تازه اولین شخصی بود که جعبه سیاه داشت. نمونهی آزمایشی!
بعد چند ساعت پیداش کردن. در حالیکه تکیه داده بود به دیوارِ انباری کُنجِ محوطه و چشاش خیره بود به دیوار روبرو. جلوی پاش هم کلی آشغال ریخته بود. البته آشغال که نه؛ خُردهریزهای روی فرشِ کهنه و کُرک و پُرزهای اطرافشرو جمع کرده بود.
انتقالش دادن به بخش و رفتن سراغ جعبه سیاهش تا بفهمن چی شده. بازخوانی کردن و نتیجه که اومد همه شوکه شدن.
"انباشه شدن حرفها توی سینه و نگفتن به موقع که به مرور زمان باعث فرسودگی و از پا افتادن شده بود".
افراد داشتن حرفای ناگفتهشو بررسی میکردن و هر کی یه قسمتو میخوند. یکیش این بود:
" از کنار تو بودن لذت بردم، اما نشد بهت بگم بیشترین لذتم این بود که کنارِ تو همیشه خودم بودم".
بعد از این قضیه دیگه واسه کسی جعبه سیاه نذاشتن و به جاش رفتن دنبال چیزی که باعث بشه آدما حرفاشونو به هم بزنن و بشن جعبه سیاهِ همدیگه.
@Shaabizak
رسم بر این است که آدمها به مقدساتشان قسم میخورند.
عارف قزوینی در نامهای به علی بیرنگ، به «چشم اشکآلود» او قسم میخورد و مینویسد:
«به چشم اشکآلود علی -که این نیز از قسمهای مقدس است-...»
از توییر واژگون
@Shaabizak
به قول صابکار قدیمی کاش وضع مردم جوری بشه که وقتی میرن تو یه مغازه بهجای اینکه بگن آقا این چنده، بگن اینو میخوام.
@Shaabizak
اولاً: احبک. ثانیاً: مهما حدث بیننا لاتنس أولاً
اولاً: دوستت دارم. ثانیاً: هر آنچه بینمان رخ داد، اولاً را از یاد نبر.
منسوب به #محمود_درویش
@Shaabizak
#دسپینا_وندی
نمیدونم چی میخونه، اما از ریتمش خوشم اومده(البته ترجمهشو پیدا کردم ولی زبون اصلیو آدم بفهمه یه چیز دیگهس)
ایشالله که با سلیقهی شما هم جور در بیاد.
@Shaabizak