shaahnameferdosi | Unsorted

Telegram-канал shaahnameferdosi - شاهنامه فردوسی بزرگ

716

به نام خداوند جان و خرد  کزین برتر اندیشه برنگذرد

Subscribe to a channel

شاهنامه فردوسی بزرگ

#داستان_پادشاهی_نوذر بخش دهم 👇👇:

«به کوشش علی فارسانی»

.....پس بارمان خود را به دشت جنگ رسانده، رو بسوی سپهسالار ایران کرد و فریاد زد :

- های قارن! کسی را در لشکر نوذر داری که یارای کارزار با من را داشته باشد ؟

قارن سر بسوی پهلوانان‌ خویش گرداند تا ببیند چه کسی داوطلب نبرد با قارن است.
هیچکس پای پیش ننهاد جز برادر قارن، قباد، که پیرمردی کهنسال بود.

خون در رگهای سپهسالار ایران بجوش آمد و سرشک از دیدگانش روان، که چرا با وجود آنهمه جنگاور جوان، تنها یک پیرمرد داوطلب نبرد شده است. پس رو بسوی برادر کرد و گفت:

- سن شما به مرحله ای رسیده است که دیگر نباید در میدان جنگ باشید. از این گذشته شما از چنان خردمندیی بهره مندید که پادشاه همیشه به راهنمایی هایتان گوش میدهد. اگر چنین پیشکسوتی در نبرد کشته شود مایه ناامیدی و شکست لشکر خواهد شد‌ !

پاسخ قباد بسیار عبرت انگیز است:

- برادرجان! جسم هر انسانی طعمه مرگ است. من از دوران منوچهرشاه همیشه در فکر چنین روزی بودم. مرگ همانند شکارچی در کمین هر کس است. یک جنگاور همیشه باید آماده کشته شدن در میدان جنگ باشد و حتی پذیرفته باشد که جسمش خوراک حیوانات شود. دلخوشی من اینست که اگر در این نبرد کشته شوم، برادرم همچنان پابرجاست تا جسمم را با عشق برادرانه، و پس از شستن با کافور و گلاب، در دخمه ای سزاوار نهد!

آنگاه قباد نیزه اش را بدست گرفت‌و چون پیل مست بسوی میدان نبرد شتافت......

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر

بخش نهم

@ShaahNameFerdosi

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#داستان_پادشاهی_نوذر بخش نهم 👇👇:

«به کوشش حمیدرضا رحیمیان»

هنگام طلوع خورشید و‌ روشن شدن هوا ، طلایه داران و جلوداران سپاه به منطقه ی دهستان رسیدند ، در حالی که فاصله بین آنها نزدیک به دو فرسنگ بوده و همگی آماده رزم بودند.....

ترکی در لشگریان به نام بارمان ، به لشگریان گوشزد می نمود که بیدار و هوشیار باشند و به سپاه نوذر و آرایش جنگی آنها نیز نگریسته و با ساز و برگ و قدرت آنها آشنا شد.... پس هرچه دریافته بود را به سالار ترکان اطلاع داده و به او گفت که ، نیازی نیست هنر و قدرت خود را نهفته بداریم ، پس اگر شاه دستور دهد من چون شیر ، دنبال درگیری و کارزار با آنها می روم تا قدرت ما را ببینند و چون منی را گرد و پهلوان، خود بخوانند....

پس اغریرث باهوش اینچنین گفت که اگر به بارمان آسیبی برسد ، مرزبانان ما سخت آزرده و کار کمی گره خواهد خورد پس بهتر است مرد ناآشنایی را جهت چنین اقدامی پیش آنها بفرستیم...

از شنیدن چنین سخنانی ، پسر پشنگ( افراسیاب) سخت آزرده و خشمگین گردید و به بارمان گفت که زره پوشیده و کمان خود را آماده کند ...و بدان که بر آنها پیروز خواهی بود.

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر

بخش هشتم

@ShaahNameFerdosi

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

تا به آنجا رسیدیم که سپاه تورانیان خود رو به نزدیکی ایران رسانده بودند و اینک ادامه داستان...

#داستان_پادشاهی_نوذر بخش هشتم 👇👇:

«به کوشش مهربانو فروزان»

همچنان که نوذر با فرماندهان خود درگیر آماده کردن سپاه خود جهت رويارويي با دشمن در جنگ بودند ، خبر رسید که سام نریمان دیده از جهان گشوده و زال پهلوان نیز از غم از دست دادن پدر سخت پریشان احوال است و نیرو و انگیزه خود را جهت حضور در رزم پیش رو از دست داده و مشغول ساختن آرامگاهی در شان پهلوان نریمان و همچنین تدارک مراسم بخاک سپاری پدر شد ....
این خبر به سرعت به گوش افراسیاب پسر پشنگ رسید و سبب خوشحالی سپاه توران شد، سپاهی که شمارش چنان بود که به نظر می‌رسد تمام وسعت صحرا را در بر دارد.
افراسیاب به سرعت شتری تند رو باسواری که حامل نامه ایی بود به نزد پدر فرستاد تا ایشان را نیز از این موضوع با خبر کند. او در نامه ابراز امیدواری کرد که دیگر ایرانیان پهلوانی چون سام را از دست داده و چنان گذشته قدرتمند نخواهند بود و ما بزودی بر ایرانیان چیره خواهیم گشت.
شماساس از سوی ما در سیستان تاج بر سر نهاده است.
و تو بدان هنگام هرکار وقت مناسب برایِ آن در نظر گرفتن نیکوست و با کسی دوستی و رای زد که دانا و هوشیار باشد ، اگر در کار سستی شود،دیگر چنین روزگاری پیش نیاید.
پس فرستاده ای بادپا،آن نامه را شبانه به سوی پشنگ برد "...

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

واقعاشنیدنی است و قابل انديشيدن💝


#شاهنامه_خوانی بسیار دلنشین

#کورش_اسدپور🌱🌹

@ShaahNameFerdosi

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#معرفی_چهره_های_داستان
#شماساس

سالار سپاه توران.

پس از مرگ سام افراسیاب لشکری به فرماندهی شماساس و خزروان به زابلستان برای نبرد با زال می‌فرستد. زال به کمک مهراب کابلی ازین جریان خبردار می‌شود و به نبرد با آنها می‌آید.

شماساس شکست می‌خورد و به بیابان می‌گریزد ولی در نهایت بدست قارن سردار سپاه ایران کشته می‌شود.

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر


بخش هفتم

چو دشت از گیا گشت چون پرنیان
ببستند گردان توران میان

سپاهی بیامد ز ترکان و چین
هم از گرزداران خاور زمین

که آن را میان و کرانه نبود
همان بخت نوذر جوانه نبود

چو لشکر به نزدیک جیحون رسید
خبر نزد پور فریدون رسید

سپاه جهاندار بیرون شدند
ز کاخ همایون به هامون شدند

به راه دهستان نهادند روی
سپهدارشان قارن رزم‌جوی

شهنشاه نوذر پس پشت اوی
جهانی سراسر پر از گفت و گوی

چو لشکر به پیش دهستان رسید
تو گفتی که خورشید شد ناپدید

سراپردهٔ نوذر شهریار
کشیدند بر دشت پیش حصار

خود اندر دهستان نیاراست جنگ
برین بر نیامد زمانی درنگ

که افراسیاب اندر ایران زمین
دو سالار کرد از بزرگان گزین

شماساس و دیگر خزروان گرد
ز لشکر سواران بدیشان سپرد

ز جنگ آوران مرد چون سی هزار
برفتند شایستهٔ کارزار

سوی زابلستان نهادند روی
ز کینه به دستان نهادند روی

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#نمایه


آزاد

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

روایت است که اول بهمن ۳۱۹ خورشیدی، زادروز #فردوسی شاعر حماسه‌سرای ایرانی است.

زادروزِ "حکیم فردوسی"، پراکنندهٔ آیین میهن‌دوستی و مهرورزی و پاسدار سرفرازی و بالندگی زبان پارسی، گرامی باد.

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر

بخش ششم

@ShaahNameFerdosi

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

در داستان تا بدانجا پیش رفتیم که خاندان زادشم مستقر در توران با شنیدن اخبار ضعف حاکمیت نوذر تصمیم به حمله و کین خواهی تور از ایرانیان را گرفتند و افراسیاب با پشنگ مهیای لشکرکشی گردیدند و اینک ادامه داستان :

#داستان_پادشاهی_نوذر بخش ششم 👇👇:

«به کوشش دانیال کلانتری»

اغریرث، پسر خردمند پشنگ به پیش پدر شد و با درود و احترام سخن گفتن در باب جنگ‌ پیش رو را آغاز کرد.

اغریرث پدر را گفت که نباید به تصور این که منوچهر درگذشته سپاه ایران را دست‌کم بگیریم.

سام و قارن و گرشاسپ و آن نامداران شمشیر زن را به خوبی می‌شناسی.
ایرانیان بودند که جهان بر سلم و تور تیره کردند.

حتی زادشم، نیای پهلوان ما نیز قصد چنین کاری نکرد و جنگ با ایران را به صلاح نمی‌دید.

پس خردمندی پیشه کن و بدان که ممکن است بلای سختی به کشور برسد‌.

پشنگ در پاسخ به پسر چنین گفت که ما افراسیاب را داریم که در جنگ یکتاست و هیچ حریفی را توان مقابله با او نیست؛
تو یار و یاور او باش و در کنار او به جنگ‌ روانه شو و این را بدان که اگر خون سلم و تور داری باید به کین نیاکان‌ خود برخیزی.

در فصل خرم و سرسبز بهار سپاه به سوی آمل ببرید.. دشت و دهستان و گرگان را به زیر نعل خود بکوبید و جوی خون جاری کنید.. منوچهر از همان جایگاه به سوی تور تاخت و شما نیز چنین کنید.. قارن و گرشاسپ را به بند آورید و روان‌ نیاکان ما شاد کنید...

پسر گفت به کینخواهی رویم و چنین کنیم...

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر

بخش پنجم

@ShaahNameFerdosi

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#داستان_پادشاهی_نوذر بخش پنجم 👇👇:

«به کوشش مریم ابراهیم نژاد»


افراسیاب با شنیدن سخن پدر خواب و خوراک و آرام نداشت و درحالی که برای جنگ کینه ورز و آماده بود به پیش پدر رفت و گفت من شایسته جنگ و هم‌نبرد پهلوانان و بزرگان ایران هستم.

اگر زادشم شمشیر می‌کشید جهان را به کرشاسپ واگذار نمی‌کرد. و اگر او برای کینه و جنگ آماده می‌شد کسی جز او پادشاه ایران نبود.

اکنون هر کاری که نیای من برای کینه و جنگ انجام نداده بود من انجام می‌دهم که گشایش این کار به دست من است و هنگام جنگ و غوغای من فرارسیده است. قیامتی به پا خواهم کرد.

پشنگ بسیار شیفته شد که این کار زودتر انجام شود زیرا که در ظاهر افراسیاب آمادگی این کار را دید.

دستور داد که آماده رزم شود و با سپاه او به ایران برود. باعث مباهات و افتخار است اگر فرمانده سپاه پسر خود را شایسته ببیند.

آدمی اگر پسر خلف و شایسته داشته باشد پس از مرگ سرش به جا می‌ماندو نامش زنده است. به همین سبب دانشمندان این اسم را "پسر" گذاشته اند.

چون کار پدر مهیا شد اغریرت، پسر دیگر پشنگ به کاخ وارد شد
او بسیار نگران بود و گفت این اندیشه ها دل من را مثل جنگلی پر از فکر و خیال کرده است.

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر

بخش چهارم

@ShaahNameFerdosi

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#نمایه


آزاد

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر


بخش نهم

سپیده چو از کوه سر برکشید
طلایه به پیش دهستان رسید

میان دو لشکر دو فرسنگ بود
همه ساز و آرایش جنگ بود

یکی ترک بد نام او بارمان
همی خفته را گفت بیدار مان

بیامد سپه را همی بنگرید
سراپردهٔ شاه نوذر بدید

بشد نزد سالار توران سپاه
نشان داد ازان لشکر و بارگاه

وزان پس به سالار بیدار گفت
که ما را هنر چند باید نهفت

به دستوری شاه من شیروار
بجویم ازان انجمن کارزار

ببینند پیدا ز من دستبرد
جز از من کسی را نخوانند گرد

چنین گفت اغریرث هوشمند
که گر بارمان را رسد زین گزند

دل مرزبانان شکسته شود
برین انجمن کار بسته شود

یکی مرد بی‌نام باید گزید
که انگشت ازان پس نباید گزید

پرآژنگ شد روی پور پشنگ
ز گفتار اغریرث آمدش ننگ

بروی دژم گفت با بارمان
که جوشن بپوش و به زه کن کمان

تو باشی بران انجمن سرفراز
به انگشت دندان نیاید به گاز

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#نمایه


آزاد

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر


بخش هشتم

خبر شد که سام نریمان بمرد
همی دخمه سازد ورا زال گرد

ازان سخت شادان شد افراسیاب
بدید آنکه بخت اندر آمد به خواب

بیامد چو پیش دهستان رسید
برابر سراپرده‌ای برکشید

سپه را که دانست کردن شمار
برو چارصد بار بشمر هزار

بجوشید گفتی همه ریگ و شخ
بیابان سراسر چو مور و ملخ

ابا شاه نوذر صد و چل هزار
همانا که بودند جنگی سوار

به لشکر نگه کرد افراسیاب
هیونی برافگند هنگام خواب

یکی نامه بنوشت سوی پشنگ
که جستیم نیکی و آمد به چنگ

همه لشکر نوذر ار بشکریم
شکارند و در زیر پی بسپریم

دگر سام رفت از در شهریار
همانا نیاید بدین کارزار

ستودان همی سازدش زال زر
ندارد همی جنگ را پای و پر

مرا بیم ازو بد به ایران زمین
چو او شد ز ایران بجوییم کین

همانا شماساس در نیمروز
نشستست با تاج گیتی فروز

به هنگام هر کار جستن نکوست
زدن رای با مرد هشیار و دوست

چو کاهل شود مرد هنگام کار
ازان پس نیابد چنان روزگار

هیون تکاور برآورد پر
بشد نزد سالار خورشید فر

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#نمایه


آزاد

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#معرفی_چهره_های_داستان
#خزروان

فرمانده بخشی از سپاه توران در جنگ با زال بعد از مرگ سام
که سام او را در این نبرد می‌کشد.

✔️دو شخصیت دیگر نیز در شاهنامه به این نام وجود دارند؛

خزروان دیو که در بخش پیشدادی شاهنامه با او آشنا شدیم.
فردوسی از او به نام فرزند اهریمن، بچه دیو ...یاد می‌کند.

او دیو سیاهی‌ست که در روزگار گیومرت می‌زیست. جگرگاه سیامک پسر گیومرت را که به نبرد با او رفته‌است می‌شکافد و سرانجام هوشنگ انتقام خون پدر را می‌گیرد و او را سر می‌برد.

خزروان بعدی پسر رهام و از سرداران سپاه بهرام گور است که در آینده از او خواهیم خواند.

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر

بخش هفتم

@ShaahNameFerdosi

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#داستان_پادشاهی_نوذر بخش هفتم 👇👇:

«به کوشش مهربانو آزیتا»

به دستور پشنگ هنگامیکه دشت ها سبز شد، لشکریان توران آماده حرکت به سوی ایران شدند .سپاهی از ترکان و چین و همچنین از جنگاوران خاور زمین به راه افتاد که انتهایش ناپیدا بود .وقتی لشکر به نزدیک جیحون رسید به پسر فریدون خبر دادند .
سپاهیان ایران از شهر خارج شدند و از کاخ به سمت هامون حرکت کردند . سپهدار سپاه ، قارن جنگاور بود . نوذر نیز در پشت قارن حرکت میکرد .

وقتی لشکر به دهستان رسید ، دشت از لشکریان پوشیده شد . سراپرده شاه را در دشت برپا کردند .

افراسیاب نیز از سوی دیگر دو سردار را برگزید . یکی شماساس و دیگری خزروان . و دو لشکر متشکل از سی هزار مرد جنگی را به ایشان سپرد .

لشکریان توران به سمت زابلستان حرکت کردند و از روی کینه و دشمنی به حیله و نیرنگ روی آوردند ...

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#زنگ_شاهنامه🔔🔔🔔

#زادروز_فردوسی‌بزرگ‌، بر پایه #شاهنامه📖
[پژوهشگاه آستان مغان]

#فردوسی‌بزرگ در پایان داستان اورمزد پسر شاپور می‌گوید:

شب اورمزد امد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می

که اشاره به شبِ ۲۴ آذر است برابر با گاهشمار سی و یک روزه است . سپس هر شب یک داستان کوتاه را می‌سراید؛ پادشاهی: بهرام پسر اورمزد، بهرام پسر بهرام، بهرام بهرامیان. در پایان داستان سوم فردوسی می‌گوید:

می لعل پیش آور ای روزبه
چو شد سال گوینده بر "شست و سه"

با افزودن سه روز به بیست و چهارم آذر، درگاهشمار زادروز فردوسی بزرگ برابر با بیست و هفتم آذر می شود.
از آنجا که گاهشمار کهن سی روزه بوده، با سنجش و تطبیق، در می‌یابیم که سوم دی ماه در گاهشمار سی و یک روزه برابر است با <بیست و هفتم آذر ماه> در گاهشمار کنونی که شش ماه نخست سال، سی و یک روزه می‌باشد و باید شش روز را از سوم دی کم کنیم .
«برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتابِ دیباچه شاهنامه نوشته استاد امید عطایی فرد»

✅ #زادروز_فردوسی‌بزرگ: #۲۷_آذر بر همه ی ایران پرستان راستین خجسته باد.

{دبیرستان آستان مغان}

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

استاد ارجمند

جناب آقای #دکتر_میرجلال_الدین_کزازی

#٢٨دی_ماه_زادروزتان_فرخ_و_فرخنده_باد.

شما که " از گونه ای دیگر" با گوناگونی ِ واژگان و رنگارنگی سره گرایی، رنگ باستانی و ایرانی را دیگر بار به سخن بخشیدید تا سخنوری و سخندانی از گونه‌ای دیگر پس از سال‌ها و سده‌ها خود را بنمایاند.
شما که با " مازهای راز" از آتش" آن جادوانه ی سپَند" گفتید و " آتش در جان ما افروختید" و از " هفت‌خان" و " هفت زینه‌ی مهر" و مهر بر دل‌ها نشاندید.
شما که با " نامه ی باستان" و گزارش بیت‌های شاهکار فرزانه ی توس، آن خردورز خراسانی دیگر بار راز و رمزهای شاهنامه، آن " شاه ِ نامه ها" را با گزارش خویش، چونان" یادداشت های شاهنامه" برای دلدادگانش روشن‌تر نمودید.
استاد ارجمند و فرزانه
زادروزتان فرخ و فرخنده باد❤️🌱🌹

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر


بخش ششم

چنین گفت کای کار دیده پدر
ز ترکان به مردی برآورده سر

منوچهر از ایران اگر کم شدست
سپهدار چون سام نیرم شدست

چو گرشاسپ و چون قارن رزم زن
جز این نامداران آن انجمن

تو دانی که با سلم و تور سترگ
چه آمد ازان تیغ زن پیر گرگ

نیا زادشم شاه توران سپاه
که ترگش همی سود بر چرخ و ماه

ازین در سخن هیچ گونه نراند
به آرام بر نامهٔ کین نخواند

اگر ما نشوریم بهتر بود
کزین جنبش آشوب کشور بود

پسر را چنین داد پاسخ پشنگ
که افراسیاب آن دلاور نهنگ

یکی نره شیرست روز شکار
یکی پیل جنگی گه کارزار

ترا نیز با او بباید شدن
به هر بیش و کم رای فرخ زدن

نبیره که کین نیا را نجست
سزد گر نخوانی نژادش درست

چو از دامن ابر چین کم شود
بیابان ز باران پر از نم شود

چراگاه اسپان شود کوه و دشت
گیاها ز یال یلان برگذشت

جهان سر به سر سبز گردد ز خوید
به هامون سراپرده باید کشید

سپه را همه سوی آمل براند
دلی شاد بر سبزه و گل براند

دهستان و گرگان همه زیر نعل
بکوبید وز خون کنید آب لعل

منوچهر از آن جایگه جنگجوی
به کینه سوی تور بنهاد روی

بکوشید با قارن رزم زن
دگر گرد گرشاسپ زان انجمن

مگر دست یابید بر دشت کین
برین دو سرافراز ایران زمین

روان نیاگان ما خوش کنید
دل بدسگالان پرآتش کنید

چنین گفت با نامور نامجوی
که من خون به کین اندر آرم به جوی

 

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#نمایه


افراسیاب

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر


بخش پنجم

ز گفت پدر مغز افراسیاب
برآمد ز آرام وز خورد و خواب

به پیش پدر شد گشاده زبان
دل آگنده از کین کمر برمیان

که شایستهٔ جنگ شیران منم
هم‌آورد سالار ایران منم

اگر زادشم تیغ برداشتی
جهان را به گرشاسپ نگذاشتی

میان را ببستی به کین آوری
بایران نکردی مگر سروری

کنون هرچه مانیده بود از نیا
ز کین جستن و چاره و کیمیا

گشادنش بر تیغ تیز منست
گه شورش و رستخیز منست

به مغز پشنگ اندر آمد شتاب
چو دید آن سهی قد افراسیاب

بر و بازوی شیر و هم زور پیل
وزو سایه گسترده بر چند میل

زبانش به کردار برنده تیغ
چو دریا دل و کف چو بارنده میغ

بفرمود تا برکشد تیغ جنگ
به ایران شود با سپاه پشنگ

سپهبد چو شایسته بیند پسر
سزد گر برآرد به خورشید سر

پس از مرگ باشد سر او به جای
ازیرا پسر نام زد رهنمای

چو شد ساخته کار جنگ آزمای
به کاخ آمد اغریرث رهنمای

به پیش پدر شد پراندیشه دل
که اندیشه دارد همی پیشه دل

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#نمایه


نوذر

Читать полностью…

شاهنامه فردوسی بزرگ

#پادشاهی_نوذر


بخش چهارم

پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه
بشد آگهی تا به توران سپاه

ز نارفتن کار نوذر همان
یکایک بگفتند با بدگمان

چو بشنید سالار ترکان پشنگ
چنان خواست کاید به ایران به جنگ

یکی یاد کرد از نیا زادشم
هم از تور بر زد یکی تیز دم

ز کار منوچهر و از لشکرش
ز گردان و سالار و از کشورش

همه نامداران کشورش را
بخواند و بزرگان لشکرش را

چو ارجسپ و گرسیوز و بارمان
چو کلباد جنگی هژبر دمان

سپهبدش چون ویسهٔ تیزچنگ
که سالار بد بر سپاه پشنگ

جهان پهلوان پورش افراسیاب
بخواندش درنگی و آمد شتاب

سخن راند از تور و از سلم گفت
که کین زیر دامن نشاید نهفت

کسی را کجا مغز جوشیده نیست
برو بر چنین کار پوشیده نیست

که با ما چه کردند ایرانیان
بدی را ببستند یک یک میان

کنون روز تندی و کین جستنست
رخ از خون دیده گه شستنست

Читать полностью…
Subscribe to a channel