shabakeh_risheshenasi | Unsorted

Telegram-канал shabakeh_risheshenasi - شبکۀ ریشه‌شناسی

1350

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی. https://t.me/shabakeh_risheshenasi ارتباط با گردانندگان: @malihmot @hooshiar_ma

Subscribe to a channel

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویشها
#ناشتا_چاشت

#دکتر_حسن_عادلخانی
در گویش آمره به صبحانه «ضعفِ قیلونه» (zafe qeylone) می‌گویند. همچنین به غذا و پذیرایی و چایی که ساعت ۹:۳۰ تا ۱۰صبح برای کارگران می‌برند «گَلَه نارَه» (gala nara) می‌گویند. ناهار می‌شود «نارَه» (nara)
و شام را «شُمّه» (shomma) می‌گویند. عصرانه را نیز «گلَه شُمَّه» (gala shomma) می‌گویند.

#آیت_بهارگیر_برخوردار
وعده‌های غذایی در زبان لکی:
ناشتا: صبحانه
چاشت: میان وعده
نونیمرو: ناهار
نیمروژه: عصرانه
پالَرزه: قبل از شام
شوم: شام
پاشوم: بعد از شام

#مسعود_آدینه_لو
درخصوص واژگان «ناشتا» و «چاشت»
در ترکی خلجی رایج اطراف ساوه به صبحانه در قدیم می‌گفتند «ناشتالوق» (ناشتایی) و امروزه می‌گویند «قِلیان‌آستی» (زیرقلیانی).
البته «قلیان‌آستی» یا «قیلان‌آستی» قبلاً بین صبحانه و ناهار خورده می‌شد که در حال حاضر فقط به صبحانه می‌گویند.
به زمان درست کردن ناهار و شام نیز می‌گویند چاشت. (البته لازم به یادآوری است که شام در روستاها نهايتاً ساعت ۷و۸ شب خورده می‌شود)

#شهاب_الدین_قناطیر
در زبان بهبهانی:
ناشتا(noštā): صبحونه
چاس(tsās): ناهار
شوم(šūm): شام

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#پیوستن

#سامان_روستایی
در ایرانی آغازی مادهٔ فعلی -band* «بستن» ریشه‌ٔ مصدر «بستن»؛ «پیوستن» (همراه با پیشوند فعلی -pati*) و واژه‌ٔ «پرونده» (< -pari-bandaka*) در فارسی است.

#مسعود_هوشیار
✅ «پیوستن» از ریشه‌واژه‌های شاخ‌وبرگ‌دوانده در زبان فارسی است؛ با وجود این، ساختار مرکب‌سازی فعل‌های ساده، این فعل را به‌سمت نازایایی برده است. این ریشه‌واژه و زمان حالش، «پیوند»، در حال کوچ‌اند؛ چراکه «پیوندزدن» را به‌جایش نشانده‌ایم.
دل‌ها را به‌هم پیوست.
دل‌ها را به‌هم پیوند زد.

🤦‍♂️ساختار در حال فراموشی:
پیوستم، پیوستی، پیوست، پیوستیم، پیوستید، پیوست‌اند.
😶ساختار جایگزین:
پیوند زدم، پیوند زدی، پیوند زد، پیوند زدیم، پیوند زدید، پیوند زدند.

❇️ از ریشه‌واژهٔ «پیوستن» واژه‌های زیر را در زبان فارسی می‌بینیم.
♦️«پیوست، پیوسته، به‌پیوست فرستادن، شاخ‌پیوست‌کردن (پیوند نهال)، هم‌پیوست، پیوسته، درهم‌پیوسته، پیوسته‌ابرو، پیوسته‌بَرو (ابروپیوسته)، پیوسته‌خون (خویشاوند خونی و نسبی)، پیوسته‌دندان، پیوسته‌کار (جَلد و‌ چابک)، پیوسته‌ظفر (برنده، همواره‌پیروز)، پیوسته‌گری (موافقت)، پیوسته‌دامان (چسبیده‌به‌دامان، دامان‌گیر)، پیوسته‌خشم (همپاره‌خشمگین)، پیوستار (منسجم)، پیوستگان (خویشان)، پیوستگی، پیوستگان، پیوستنی، پیوسته‌آمدن، پیوست‌دادگی، پیوسته‌به‌پهنا (هماهنگی دو ستاره در جهت شمال یا جنوب)، پیوندبریدن (گسستن خویشی)، پیوند تاحی (نوعی پیوند گیاه)، پیوند جانی (همبستگی میان‌فردی)

❇️ چند نمونه از فرزندهای این سرچشمه در ادبیات فارسی:
♦️ای سخت جفای «سست‌پیوند»
رفتی و چنین برفت تقدیر (سعدی)
♦️ ز تجلی ابری کن، بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و
به خورشید تو «پیوندیم». (سهراب)
🟥از این چشمه‌واژه، واژه‌های زیر را ساخته‌ام تا این درخت گشن را پابرجا سازیم:
«خجسته‌پیوند، دوست‌پیوند (پیوند دوستی)، پیوندسوز، پیوندگداز، پیوندشناس، پیوندریز، پیوندگون، پیوندباز، خام‌پیوند، بسیارپیوند، آسمان‌پیوند (مثلاً کسی که اندیشهٔ عرفانی دارد)، خشک‌پیوند، پیوندگار (همیشه در پیوند)، پیوندآمیز، پیوندبان (نگهبان پیوند)، پیوندشُوی، پیوندسرا، پیوندافزا، پیوندشمار، پیوندزار (تصویری شاعرانه از جایی که سرشار از پیوند است)، نگاه‌پیوند (نگاهی که پیوند می‌سازد)، جان‌پیوند، مهرپیوند، عشق‌پیوند، پیوسته‌شام، شام‌پیوست، غم‌پیوست» و بسیاری از ساخت‌واژه‌های دیگر.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#صد
#سامان_روستایی

•پارسی میانه. sad «صد»
•بلوچی. saδ «صد»
•یزغلامی، •روشانی و •سریکلی. sad «صد»
•شغنی. īsäd «صد»
•سنگلیچی. sāδ «صد»
•یدغه. šōr «صد»
•پراچی. sä «صد»
•ارموری. sū / sō «صد»
•پشتو. sal / səl «صد»
•وَنتسی. sī «صد»
•آسی دیگوری. sædæ «صد»
•پارتی. sd «صد»
•ختنی. sata «صد»
•تمشقی. sa / sad̯a «صد»
•سغدی بودایی. st و •سغدی مانوی. 'st «صد»
•خوارزمی. sṱw / syd «صد»
•اوستایی. -sata «صد»
•پارسی باستان. -θata* «صد» (در ترکیب‌ها)
•ایرانی آغازی. -ʦata* «صد»
•هندوایرانی آغازی. -ćata* «صد»
•هندی باستان. -śatá «صد»
•هندواروپایی آغازی. k̂m̥tóm* «یک واحد بزرگ؛ صد». این واژه در اصل d)k̂m̥tóm)* به معنی «ده تا ده‌تایی» بوده است.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویشها
#سوزن
#سامان_روستایی
واژه‌ٔ «سوزن» در فارسی، بازمانده‌ٔ sōzan با معنایی یکسان در پارسی میانه است که برساخته شده از -ʦučana* «سوزن» در ایرانی آغازی است (< هندواروپایی آغازی. °k̂uhₓ* "تیز، سرنیزه"). سنجیده شود با اوستایی. -sūkā «سوزن»
هندی باستان. -sūcī́ «سوزن»
ختنی. saujsaña : suṃjsañu «سوزن».
#علی_صالح_دارابی
در زبان وفس تاتی، سوزن چهار نوع است که برای هر کدام نامی نهادند: ۱ـ سوزن کوچکی که برای دوخت و دوز لباس معمولی کاربرد دارد که به آن درزن می‌گوییم. ۲ـ سوزنی که از سوزن معمولی بزرگتر است که سوزن لحاف دوزی است. وفسی‌ها به آن خط‌کش می‌گویند. البته با خط‌کش لوازم تحریر اشتباه نکنید. ۳ـ سوزن گیوه بافی که گن دوز می‌گفتند. ۴ـ سوزن بزدگ که از سیم مفتول و ضخیمی درست می‌شود به نام جوالدوز.
#چنگیز_محمدی
در کردی کلهری:
درزی darzī: سوزن.
دلیوان dlīwān: کوچک‌تر از جوالدوز،
گونوژ ɡʷnūž: جوالدوز.
«درزی» در فارسی ظاهراً به‌معنای خیاط است و گویا برگرفته از ریشه‌ٔ -darz به‌معنای بستن و دوختن است (حسن‌دوست).
#دکتر_صادق_باغفلکی
در گویش کردی کرماشانی:
درزی/درزن، دِلیوان، گُنوژ و دِراوش کاربرد دارد. جوالدوز در گویش کرماشانی کاربرد چندانی ندارد.
#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای:
سیجِن = مطلق سوزن و حتی آمپول.
سیجِنِ لِحِو دوز = سوزن لحاف دوز.
سیجنِ قفلُ = سوزن قفلی.
سیجنِ خیاطُ = سوزن چرخ خیاطی.
گُندیج = بین سوزن لحاف دوز و جوالدوز.
جُوالدوز = سوزن بزرگ برای دوختن در گونی و پالان اسب.
«دارزی» در گویش گرمه‌ای به نوعی از برگه قابل انعطاف نخل گویند که به عنوان رشته در دوخت محصولات برگ نخل مانند زنبیل به کار می‌رود که از میان نخل بریده می‌شود و به خود برگه بریده‌شده یا برآمده از دل نخل «دِلّی» می‌گویند که واژهٔ «دارزی» بی‌گمان برگرفته از واژهٔ «درزی» است.
#دکتر_احمد_صداقتی
به سنگسری:
darzən سوزن معمولی خیاطی
mândûž سوزن بزرگتر برای لحاف و موارد این چنینی
gəvâldûž سوزن خیلی بزرگ برای گوالدوزی یا همان جوالدوزی
#علی_صالح_دارابی
در زبان وفسی تاتی به سوزنی که با آن گیوه می‌بافند می‌گویند «گن دوز». این سوزن از سوزن لحاف‌دوزی بزرگتر و از جوالدوز کوچکتر است.
#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای شهرستان خوروبیابانک به این سوزن «گُن دیج» می‌گویند، دقیقاً به همین معنی البته با این تفاوت که برای دوختن تزئینات زنبیل‌های بافته‌شده از برگ نخل به وسیله طناب‌های نازکی از لیف نخل به کار می‌رود و در گویش فارسی خود به آن «زنبیل دوز» می‌گویند، ولی زنبیل را در گویش محلی «کولی» می‌گویند.
#حسین_میرمحمدی
#آیت_بهارگیر_برخوردار
در زبان لکی به سوزن «درزن» گفته می‌شود. به سوزنی که کمی از سوزن معمولی بزرگتر است می‌گوییم «دلیان».
به جوالدوز «گونوژ» گفته می‌شود. همچنین واژه‌های دِروش (درفش)، حچین یا حچوین (نخ) و گِت (دوخت) کاربرد دارد.
#لسان_الحق_طباطبایی
مطلق سوزن در گویش خوری «سیژن» است، ولی به سوزن جوالدوز «دُرِنگو» گفته می‌شود.
#ابراهیم_سبحانی
در گویش دشتستانی:
به سوزن سی زَن sizan می‌گویند که خود به چند دسته تقسیم می‌شود.
کوچکتر از همه برای خیاطی لباس نازک است که به آن سیزَن یا «سیزَن خیاطی» می‌گویند. کمی بزرگتر را «سیزنِ دلیل» می‌گویند که برای دوختن لباس‌های ضخیم کاربرد دارد. از این بزرگتر را «سیزن جوالدوز» یا جوالدوز می‌گویند که برای دوختن خورجین و توبره و وسایلی از این دست به کار می‌رود. قطر این سوزن به اندازه‌ای است که توان گذشتن از پارچه‌های ضخیم‌تر از برزنت را هم داشته باشد. درازی‌اش تا ۲۵ سانتیمتر است. ناگفته نماند از این سوزن برای دوخت صنایع دستی همانند حصیر ، سبد و... که از برگ‌های درخت خرما ساخته می‌شود نیز استفاده می‌گردد. در این حالت نخ مورد استفاده، ریسمانی است از الیاف نخل یا بعضی از گیاهان.
#سابیر_ژاکاو
این واژه در گویش مکری زبان کُردیک بە شیوهٔ (darzī) به معنای سوزنِ دوختن، واکسناسیون به کار می‌رود، واژهٔ (šužin) سوزن بزرگتری از «سوزن» معمولی است و در صنعت لحاف دوزی برای دوختن تشک سنتی و دوختن گونی‌های گندم، جو و نخود استفاده می‌شود.
*این واژه از ریشهٔ PII (*saučna) و پایهٔ ریشهٔ واژهٔ (sauk) به معنای زدن، فرو کردن، بردن به کار می‌رود و همان واژه بە فرم (sōzan) و فرایند همگونسازی واک مشترک (au) با (ō) و همگونسازی واج همخوان (č) به (z) فرم پهلویک درآمده است، در زبان کُردیک بە فرم (šužin) با فرایند همگونسازی واج همخوان (š) با (s) و واج (č) با (ž) باقی مانده است.
#صالح_اسماعیلی
در کردی خراسان:
سوزن = Darzī درزی
جوالدوز = šūžen شوژن
درفش = derēš درِش
شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

📢📢 اعضای محترم شبکهٔ ریشه‌شناسی
درود بر شما

گروه علمی ریشه‌شناسی قصد دارد اعضای جدیدی را که دانشجو یا فارغ‌التحصيل رشتهٔ «فرهنگ و زبان‌های باستانی» هستند به عضویت بپذیرد. علاقه‌مندان و پژوهشگران ارجمند می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر به صفحهٔ شخصی گردانندگان شبکه مراجعه کنند.
شایان ذکر است، درخصوص عضویتِ افرادی که گویش‌های خاص و کمتر شناخته‌شده‌ای دارند، استقبال خواهد شد.

گردانندگان شبکه:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#زن_مادر
#سامان_روستایی

ریشه‌ٔ اسمی «مادر» در زبان‌ هندواروپاییِ آغازی به صورت méh₂-tēr* بازسازی شده که به صورت mātar در اوستایی و پارسیِ باستان به یادگار مانده است.
اما صورت بازسازی شده‌ٔ «زن» در زبان هندواروپایی آغازی -gʷénh₂* ثبت شده است، واژه‌های gnā- / gənā- / ǰaini- / ǰnā- / γənā در زبان اوستایی به معنای «زن، همسر» از این واژه مشتق شده‌اند.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویشها
#آگنجست
#شهاب_الدین_قناطیر

اُش‌اِشتاواند پد خامه، تاش سُرایید چامه، دَرّاند جامه، کِش وات: آمهِل.
آم‌هِشت، کِت کاوید واچ، چیون آچ، آخَنجِست زِهَم، وُش وات، پَد گیان چه کَم، آگُنجِست، چیون دَم هین دَم.

پژواک افکن شد:

شتاب داد به قلم، تا سراییدش شعر را، پیراهن دَرّاند، که گفتش: قرارم دِه!
قرارش دادم، که تو دیدی صدا مانند آتش تفکیک شد از هم و گفتش به جان چه اندک پژواک افکن شد مانند زمان‌ این زمان.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویش_ها
#بیور_عدد

#شهاب_الدین_قناطیر
در گویش بهبهانی به خیلی زیاد می‌گویند:
bīveřah
و به تعداد و گروه و دسته می‌گویند boř.

#صالح_اسماعیلی
در کردی خراسان، برر (berr) و بیل (bēl) به معنی دسته، گروه و تعداد.

#لسان_الحق_طباطبایی
در گویش خوری و لهجهٔ فارسی رایج در خوربیابانک، واژهٔ بُر (bor) به معنای دسته و گروه است. بُرشدن و بُرخوردن در معنای جدا شدن دسته و گروهی از گوسفندان از گله است.
بیله (beyla) در معنای گروه و دستهٔ پرشمار از انسان و حیوان کاربرد دارد.

#ابراهیم_سبحانی
در گویش دشتستانی هم بُر (BOR) به معنای دسته است. دسته و گروهی از مردم را می‌گویند «بر». مثلا یک بُری (دسته‌ای) مشغول کار، یک بُری مشغول استراحت.
همچنین برای تعدادی از حیوانات نیز کاربرد دارد.

#محمد_نورالهی
در تربت حیدریه هم به تعداد زیاد بچه می‌گویند «بُرّی بچه». در لهجهٔ مشهدی هم رایج است.

#دکتر_صدیقه_رمضانخانی
در یزد هم این کلمه متداول است. البته «بیله» هم گفته‌اند. مثال:
بیله‌ای اومدن: گروهی آمدند.

#علی_صالح_دارابی
در وفسی تاتی «بر» (Bor) به معنی دسته و گروه است. یک بر گوسفند برد یا کالا و متاعی را بری می‌خرند. همچنین وقتی که بخواهند گوسفندی را از بقیهٔ گوسفندهای گله بشناسند و تشخیص دهند، قسمتی از پشمش رابا قیچی مخصوص به نام «قلتغ» می‌چینند به اندازهٔ یک کف دست. در اصطلاح می‌گویند «بر ... زدیم».

#جواد_سراوانی
در گویشِ سیستانی هم واژهٔ بُرّ (borr) به معنیِ جمع، دسته و گروه است.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#شهاب_الدین_قناطیر
#رویداد_حادثه_event

شاید اکثر کسانی که از واژهٔ event در فلسفه بهره می‌برند، نمی‌دانند که این واژه چه پیوستار ریشه‌شناسانه‌ای را با خود به زبان‌های امروزین بشر آورده است. برای اینکه پیوستگی این واژه را در زبان‌های هندواروپایی نشان دهیم، نیازمند پیمایشی زمانی و نشانگانی در ریشه‌های هندواروپایی آن هستیم. این واژه از دو بخش -ex و venire ساخته شده است. ریشهٔ فرضی هندواروپایی بخش یکم این واژه eghs به معنی «بیرون» همریشه است با روسی iz، اسلاوی کلیسایی کهن izu، لاتین ex، ایرلندی کهن -ess و... که در زبان‌های ایرانی می‌توان برایش معادل‌های us یا uz را برگزید به معنی «بیرون، جلو، بالا».
ریشهٔ فرضی هندواروپایی بخش دوم -gwem به معنی «رفتن، آمدن» است و این واژه همریشه است با واژگانِ لیتوانیایی góti به معنی «رفتن»، لِتونیایی gãju به معنی «حرکت کردن»، آلمانی کهن kuman و آلمانی نوین kommen به معنی «آمدن»، انگلیسی to come به معنی «آمدن»، لاتینی venīre به معنی «آمدن»، گوتیکی qiman به معنی «آمدن»، ارمنی ekn به معنی «آمد»، یونانی βαίνω به معنی «می‌روم»، سنسکریت -gam به معنی «رفتن»، سنسکریت -gam با پیشوند ā به معنی «آمدن، حاضر شدن، رسیدن»، سنسکریت -gántar به معنی «رونده، آینده»، سنسکریت -gántu به معنی «مسیر، راه»، اوستایی -gam به معنی «آمدن»، اوستایی -gam با پیشوند ā به معنی «آمدن، نزدیک شدن»، اوستایی -gam با پیشوند apa به معنی «دور شدن، گریختن»، اوستایی -gam با پیشوند upa به معنی «رسیدن، آمدن»، اوستایی -gam با پیشوند ava به معنی «آمدن، رفتن»، اوستایی -us-gam به معنی «برآمدن، طلوع کردنِ ستارگان، روان شدن، جاری شدنِ آب»، اوستایی -fra-gam به معنی «رسیدن، دست به کار شدن»، اوستایی -ham-gam به معنی «به پایان آمدن، تمام شدن»، فارسی میانه frazaftan به معنی «انجام شدن، فرجام یافتن، کامل شدن»، فارسی میانه frazāftan به معنی «به پایان رساندن، تمام کردن، کامل کردن»، فارسی میانه pazzāftan به معنی «به عمل آوردن، رسیدن، بار دادن»، پهلوی اشکانی žāmīdan به معنی «هدایت کردن، تیر افکندن»، فارسی میانه zāmēnīdan به معنی «فرستادن، هدایت کردن، تیر افکندن، رها کردن»، فارسی میانه hanjāftan به معنی «تمام کردن، به انجام رساندن، انجام دادن، اجرا و کامل کردن، به پایان بردن»، فارسی میانه hanjaftan به معنی «انجام شدن، تمام شدن، به پایان رسیدن»، فارسی میانه matan به معنی «آمدن»، فارسی میانه āmadan به معنی «آمدن»، فارسی میانه hanjaman به معنی «انجمن»، فارسی میانه مسیحی āmadišn به معنی «آمدن، آیِش، آمَدِش»، فارسی میانه تُرفانی āmaδan و maδan به معنی «آمدن»، فارسی میانه تُرفانی -zām به معنی «بردن، هدایت کردن»، فارسی میانه تُرفانی -hanzām به معنی «به پایان رساندن، کامل کردن، جمع شدن»، فارسی میانه تُرفانی angad به معنی «به پایان رسیده، کامل»، پارتی hanjaftan به معنی «به پایان رساندن»، پارتی anjāmišn به معنی «اتمام، تکمیل، پایان»، پارتی angaδ و angaδağ به معنی «رسیده، کامل، شاد، غنی»، پارتی āğaδan به معنی «آمدن»، پارتی gaδan به معنی «رفتن، آمدن»، سُغدی -ğt'' به معنی «آمدن»، سُغدی -pr'ğt به معنی «رسیدن»، سُغدی -tğt به معنی «وارد شدن، رسیدن»، سَکایی -āta به معنی «آمدن، رسیدن، وارد شدن»، سَکایی hajsem به معنی «روانه کردن، پیش فرستادن»، خوارزمی -m | nğs به معنی «بالغ شدن، رسیدن»، پَشتو zğūmai به معنی «چرخاب»، آسی ræğæd به معنی «آماده، رسیده، پخته»، کردی hātin به معنی «آمدن»، بختیاری avēdan و avaidan و awaidan به معنی «آمدن»، نَراقی nagad به معنی «نارس» و...
پیشنهاد پژوهشگر: پیشنهاد من ساخت کارواژهٔ uzmadan برای «رخ دادن» است، چراکه بخش یکم واژهٔ event به معنی «بیرون» و بخش دوم واژه به معنی «آمدن» است و در مجموع event به معنی «برون آمدن» یا گونه‌ای ظاهر گشتگی است و از سویی uzmadan که از uz به معنی «بیرون» و madan به معنی «آمدن» ساخته شده، بهترین ترجمه واج به واج برای event است. از آنجا که دیگران هم واژه‌های «برآمد و پیشآمد» را برای چنین واژه‌ای انتخاب کرده‌اند، باید گفت انتخاب آنها بسیار سنجیده‌تر از واژهٔ «رخداد» است، چراکه از «آمدن» که با venire همریشه است در آنها استفاده شده.
منابع:
۱. بررسی ریشه‌شناختی فعل‌های زبان پهلوی، یدالله منصوری
۲. فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، محمد حسن‌دوست، دفتر یکم
۳. واژه‌نامهٔ گویش بختیاری چهارلنگ، رضا سرلک
۴. فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی انگلیسی- فارسی، ماری بریجانیان
۵. فهرست فعل‌های اوستایی، ژان کلنز
۶. فرهنگ کوچک زبان پهلوی د.ن.مکنزی
۷.Etymological dictionary of the Iranian verb, johnny cheung
شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#واژه_های_در_حال_فراموشی
#پرهیزیدن

#مسعود_هوشیار
واژۀ «پرهیختن» و «پرهیزیدن» را با تبارش کم‌وبیش از زبان فارسی کوچانده‌ایم؛ ولی این واژه چند بچه‌ و نوه‌ را از خودش به‌جا گذاشته است. واژۀ «اجتناب‌کردن» را به‌جای واژۀ در پَستُو راندۀ پرهیزیدن نشانده‌ایم:‌
😕به‌علت همه‌گیری بیماری کرونا از سفرکردن به استان گیلان و مازندران «اجتناب کنید».
😊به‌علت همه‌گیری بیماری کرونا از سفرکردن به استان گیلان و مازندران «بپرهیزید».
♦️از ریشهٔ پرهیختن، بن گذشتهٔ «پرهیخت» و‌ بن حال «پرهیز» می‌زاید. همچنین در گذر زمان، مصدر ساختگی (جعلی) «پرهیزیدن» از این واژه جوشیده است. در زبان فارسی، از واژۀ «پرهیختن» واژه‌های زیر به‌یادگار مانده‌ است:
«پرهیز، پرهیزه (تابو، خط قرمز، منطقۀ ممنوع)، پرهیزکار، پرهیزکاری، پرهیزگار، پرهیزگاری، ناپرهیزگار، پرهیزنده، لقمه‌پرهیزی، پرهیزگداز، پرهیزکنان، پرهیزانیدن، پرهیزانه (روزه، غذای خاص بیماران)، پرهیزشکستن (ترک پرهیز)، قرابه‌پرهیز»
حافظ:
صوفی پیاله‌پیما، حافظ «قرابه‌پرهیز»
ای کوته‌آستینان تا کی درازدستی
سیمین بهبهانی:
سردمهری مکن، ای شمع فروزان امید
بوسه‌ام آتش پرهیزگداز است هنوز
از زمانی که خود ریشه‌واژهٔ سادهٔ «پرهیختن» را به‌سمت ساختار مرکب برده‌ایم و از آن «پرهیزکردن» ساخته‌ایم، از زایایی این واژه کاسته‌ایم.
پرهیزم
پرهیزی
پرهیزد
پرهیزیم
پرهیزید
پرهیزند
واژه‌های ناخلفش:
اجتناب کردم؛ پرهیز کردم
اجتناب کردی؛ پرهیز کردی
اجتناب کرد؛ پرهیز کرد
اجتناب کردیم؛ پرهیز کردیم
اجتناب کردید؛ پرهیز کردید
اجتناب کردند؛ پرهیز کردند
با وجود این، برای توان‌افزایی پرهیزیدن، واژه‌های پیش رو را ساخته‌ام تا توانایی‌اش را پیش رویتان بنهم. واژه‌های زیر، هم در شعر و داستان و هم در متن معیار کاربردی‌اند:‌
♦️«زندگی‌پرهیز (مثلاً صفتی برای شخصیت‌هایی که به خودکشی می‌اندیشند)، گناه‌پرهیز (صفتی برای دین‌باوران)، خوشی‌پرهیز (صفتی برای غم‌دوستان)، سودپرهیز، زیان‌پرهیز، سرماپرهیز، سخت‌پرهیز، سفرپرهیز، نورپرهیز (صفتی برای خفاش)، تاریکی‌پرهیز، پرهیزکده، پرهیزرنگ، پرهیزنشان، پرهیزبان، گوشت‌پرهیز (صفتی برای گیاه‌خواران)، کفرپرهیز (خداباوران)، خداپرهیز (خداناباوران)، آزادی‌پرهیز (دیکتاتوران)، جمع‌پرهیز (منزوی)، پرهیزش (ساختارش مانند به «جهش» و «کنش» و دیگر اسم‌مصدرهاست)، قبله‌پرهیز، پرهیزانه، پرهیزسرا»

#سامان_روستایی
در فارسی مصدر سادهٔ «پرهیختن»، مصدر جعلی «پرهیزیدن» و صورت‌های دیگری از این مصدر ثبت شده.
مصدر پرهیختن بازمانده از صورت pahrēxtan در پارسی میانه است.
ماده ماضی: پرهیخت < ایرانی آغازی. -pati-raixta*
ماده مضارع: پرهیز < ایرانی آغازی. -pati-raiča*

#لسان_الحق_طباطبایی
در گویش خوری واژه‌های «ناپرهیزی» و «پرهیزانه» در زبان سالمندان خوروبیابانک روان است. همچنین «پهریز» و «ناپهریزی» در معنای اجتناب کردن و اجتناب نکردن بیمار از خوردن چیزی مضر به کار می‌رود.

#شهاب_الدین_قناطیر
در بهبهان تلفظ دورهٔ میانهٔ واژهٔ پرهيز یعنی «پهریز» به کار می‌رود.
nā pahrīzīš ke
او از خوردن پرهیز نکرد
pahrīz kerde
پرهیز کردن
nā pahrīzī kerde
پرهیز نکردن

#دکتر_صدیقه_رمضانخانی
در گویش یزد واژهٔ «پهریز» و «پهریزونه» (خوراک خاص بیمار) استفاده می‌شود.

#دکتر_احمد_صداقتی
#دکتر_صادق_باغفلکی
در زبان سنگسری و همچنین در زبان کردی جنوبی «پَریز» که حرف ه تلفظ نمی‌شود، عمدتا مرتبط با بحث درمانی و اجتناب از خوردن غذاهای مضر به حال فرد است.
pariz nakəndə پرهیز نمی کند (مرد)
pariz dândi پرهیز دارم
نگاه به پَریز همچون نگاه به رژیم غذایی برنامه تدوین شده‌ای را در ذهن متبادر می‌کند.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#واژه_های_در_حال_فراموشی
#خیزیدن_برخاستن

#مسعود_هوشیار
چندان‌زمانی نمی‌گذرد که ریشه‌های فعلی «خیزیدن و خیزاندن، برخیزیدن، برخیزاندن، خاستن، برخاستن» را از ساختار زبان فارسی رانده‌ایم. بله، شگفتا که این‌همه ریشه را خشکانده‌ایم و به‌جایش فقط «بلندشدن و بلندکردن» نشانده‌ایم. ببینید که از این خانوادهٔ واژه‌خیز فقط چند واژۀ دل‌پسند به‌جا مانده‌ است:
«رستاخیز، رستخیز، سخت‌خیز، نوخیز، نوخاسته، خیزان، خیزنده، واخیز، فاخیز، برخیزاندن، افتان‌وخیزان، افتنده‌وخیزنده، بازخیز، بازخاست، بپاخاستن، سحرخیز، گران‌خیز، گرم‌خیز، عشوه‌خیز، خنده‌خیز، خیزش، خیزش‌خیز، خیز، حُسن‌خیز، حاصل‌خیز، خیزبرداشتن، خواب‌خیز، دانش‌خیز، بیگاه‌خیز، پگاه‌خیز، پگه‌خیز، تب‌خیز، صبح‌خیزی»
همین «خیز» آخری سبب شده است تا حافظ صبح‌خیز باشد و ثمرۀ عمرش غزل‌خیز:
«صبح‌خیزی» و سلامت‌طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
و نظامی گنجه‌ای هم تصویرآفرینی کند:
دو پستان چون دو سیمین‌نار «نوخیز»
بر آن پستان گل بستان درم‌ریز
منوچهری دامغانی نیز با صدای «خ» و‌ «ز» در «خیزیدن» و چند واژۀ هم‌صدا، صوت خش‌خش خشک برگ‌های پاییزی را بیافریند:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم‌ وزان است
بدبختانه به‌جای این چشمه‌های جوشان «بلندکردن و بلندشدن» را نشانده‌ایم:
صبح زود از خواب برخیزیدم.
صبح زود از خواب بلند شدم.
یکی از این ریشه‌ها را با هم برمی‌شماریم:
خیزیدم، خیزیدی، خیزید، خیزیدیم، خیزیدید، خیزیدند
جایش را این‌ سیاهه گرفته‌اند:
بلند کردم، بلند کردی، بلند کرد، بلند کردیم، بلند کردید، نگاه کردند
نکته: واژه‌ها در زبان فارسی از «فعل ساده» می‌زایند؛ پس قدر فعل‌های واژه‌ساز را بدانیم.
واژه‌ها به گویشورانشان پشت‌گرم‌اند. پشتشان را خالی نکنیم.
#لسان_الحق_طباطبایی
مصدر خیزیدن، وخسادن در لهجهٔ فارسی رایج در همهٔ نقاط شهرستان خوروبیابانک و نیز گویش خوری هنوز به کار می‌رود و از ریشهٔ آن چندین اسم دیده می‌شود.
خیزو: به راه رفتن کودک روی باسن زمانی که هنوز نمی‌تواند روی دوپا بایستد.
خیز خیزو: به همان معنی.
«وخسادان» به معنای برخاستن، مصدر در صیغه ماضی است.
وخسادم: برخاستم.
امر: وخی/ وخیز.
مَثَل سایر «دود از کنده ورمخیزه» (varmexize) به معنی
دود از کنده بلند می‌شود.
#دکتر_صدیقه_رمضانخانی
در گویش یزد فعل «وخیز» و «خیز برداشتن» هنوز متداول است.
#دکتر_صادق_باغفلکی
شاید برای بعضی از دوستان جالب باشد که «خیز» در گویش‌های مختلف کردی را «هِز» hēz می‌گویند و همچنان از این فعل به جای افعال مرکب دیگر چون «بلند شدن» یا «بلند کردن» استفاده
می‌شود. مثال:
گویش کردی جنوبی: هِز بِگِر وو بِسِنی
(بلند شو و بگیرش)
#داوود_هندیجانی
در هندیجان برای برخاستن و بلند شدن اصطلاح راست اوبیدن (râstobidan) که در تلفظ آن «ت» حذف می‌شود، می‌آید. بخش اول آن یعنی راست با رَستن در واژهٔ رستاخیز مشترک است.
«راس اوبیدن» به معنی بلند شدن دو کاربرد دارد: یکی برخاستن و دیگری بیدار شدن از خواب.
#شهاب_الدین_قناطیر
ما دو کارواژه داریم در بهبهانی برای این مفهوم که یکی از واژهٔ «پا» می‌آید یکی از واژهٔ «راست».
پُبیدِه (pobīdeh) بلند شدن
راسُبیدِه (rāsobīdeh) بلند شدن
#علی_صالح_دارابی
در تاتی وفسی به خیز، «اوریز» گفته می‌شود.
#ظفر_شمس_الدیناف
به زبان تاجیکی نیز بلند شدن «خِزتن» (xeztan) می‌شود.
#آیت_بهارگیر_برخوردار
در زبان لکی و منطقه لکستان برای برخاستن و بلند شدن واژهٔ «هیز گرتن» به کار می‌رود.
#دکتر_احمد_صداقتی
در زبان سنگسری نیز خیز را به صورت ترکیبی به کار می‌برند و بیشتر از آنکه بار معنایی بلند شدن داشته باشد مفهوم حرکت از آن مستفاد می‌گردد. حرکتی که می تواند منجر به بلند شدن هم بشود. خیز با فعل vəgertetən همراه می‌آید که با توجه به پیشوند və به معنی به خود گرفتن است.
rəvâ i xiz vəgert.
گربه خیز برداشت (خیز یا حرکت به خود گرفت).

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

«چهارشنبه سوری» با صدای بانو هما و استاد ناصر مسعودی
/channel/shabakeh_risheshenasi

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#ادبیات_عامه
#چهارشنبه_سوری
#بخش_چهارم

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
♦️آیین چهارشنبه سوری در فرهنگ مردم خوربیابانک:
آیین آتش‌افروزی چهارشنبه سوری، تا نیم سده و اندی پیش در فرهنگ مردم خوربیابانک، در آخرین سه‌شنبه شب سال و نیز شب چهارشنبه آخرماه صفر، اندکی پیش از غروب آفتاب به این شیوه برگزار می‌شد که بانوی خانه قطعه‌ای از شاخهٔ خشکیده نخل را که به آن برگه گفته می‌شود به همراه یک کوزهٔ آب بر یکی از بام‌های خانه که مشرف به کوچه و گذر عام بود می‌برد. نخست برگه را می‌افروخت و چون شعله‌ور می‌شد پس از اطمینان از عدم عبور رهگذر به میان کوچه می‌انداخت و بی‌درنگ آب کوزه را بر آتش افتاده در کوچه می‌ریخت و همزمان می‌گفت:
الا به در، بلا به در.
دزد و هیز از ده به در.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#ادبیات_عامه_اسطوره
#چهارشنبه_سوری
#بخش_دوم

#دکتر_سروش_شیرانی
... ولی امروزه زردشتیان و دیگر ایرانیان این جشن را برگزار می‌کنند و احتمالا این مسئله باز می‌گردد به پنج روز آخر سال که ایرانیان باستان اعتقاد داشتند فروهر نیاکان از جهان دیگر باز می‌گردند تا احوال بازماندگان کردار آنان و اینکه برای سال جدید آیا آماده هستند یا خیر را از نظر بگذرانند و نیک‌دینان بر بام خود برای رهنمونی فروهر نیاکان آتشی می‌افروختند (این بخش از مطالب را بر اساس گفته‌های موبد بهزاد نیک‌دین روحانی آتشکدهٔ اصفهان نقل کردم) ولی در این شامگاه قبل از غروب کامل خورشید نیک‌دینان ۳بار به پاسداشت پندار گفتار و کردار نیک از روی آتش پریده و درخواست روی سرخی از آتش داشتند که نشان شادی و از دست دادن زردی روی خود را که نماد بیماریست داشتند.
و در نهایت آتش نمادی از خداوند بر روی زمین بوده است. بیماری، کژی‌ها، ناراستی‌ها و تمام پلشتی‌ها و بلاها در تاریکی و ظلمت است و جایگاه اهریمن تاریکی است. بنابر باور ایرانیان هر گاه آتش بر افروزد فقر و ناپاکی و بیماری از بین می‌رود.

#دکتر_صدیقه_رمضانخانی
آن طور که یکی از زرتشتیان تعریف می‌کرد در گذشته‌های دور، آتشدان بوده و سبب روشنایی محله. بعدها به قول معروف تغییر کاربری داده.
روشنایی این مکان‌ها هم به کمک شعله‌ای از آتش مقدس آتشکدهٔ داخل محلات صورت می‌گرفته. از این رو زنان مقداری از آن را برای اجاق خانه برگرفته و اجاق خانه را با آتش مقدس روشن می‌کردند. گاهی حتی خاکستر آن را برای تبرک داخل تنور می‌ریختند و سعی می‌کردند هر طور شده اجاق مایه‌گرفته از آتش مقدس خاموش نشود. بدین لحاظ ما اصطلاح «الهی اجاق خونه‌ات خاموش نشه» را داریم. چون این آتش سبب جمع شدن اعضای خانواده کنار هم می‌شده. حتی آتش شب چهارشنبه سوری و جشن سده را هم زنان زرتشتی برگرفته به خانه می‌بردند زیرا آن را مقدس می‌دانستند. در حال حاضر آتش مقدس زرتشتیان داخل محوطه‌ای در داخل آتشکدهٔ بزرگ نگهداری می‌شود و کسی حق نزدیک شدن به آن را ندارد. این آتش همیشه روشن است. خاموش شدنش گناه محسوب می‌شود...

#دکتر_سروش_شیرانی
برخی مراسم‌های همراه چهارشنبه سوری شامل مراسم قاشق‌زنی بود که در آن فردی که خود را با چادری پوشانده با زدن قاشق بر کاسه دم درِ منزل افراد دیگر از آنان طلب کمک می‌کرد و اهل منزل هم برای تبرک به شخص مراجع از آجیل و میوه و شیرینی موجود یا اقلام دیگر بذل می‌نمودند و برای خود و مراجع برکت آرزو می‌کردند. رسم دیگر فال کوزه یا فال گوش ایستادن بود که در جایی می‌ایستادند و به صحبت رهگذران گوش می‌کردند و وضعیت سال بعد را بر آن اساس پیش‌بینی می‌کردند.
رسم دیگر تهیه و آماده‌سازی آجیل هفت‌مغز به نام «لورک» بود که احتمالا وضعیتی تمثیلی داشته است...

#دکتر_ملیحه_متغیر
در واقع مهمترین شرط در قاشق زدن، ناشناس ماندن قاشق‌زن بوده ‌است. لذا نه قاشق‌زن و نه صاحب منزل، در هنگام مواجهه سخن نمی‌گفته‌اند (لغت نامه دهخدا). آیین قاشق‌زنی احتمالا نشئت گرفته از این عقیده است که ارواح نیک درگذشتکان در رستاخیزی به شکل افرادی که رویشان پوشیده است به خانه بازماندگان سر می‌زنند و زندگان برای یادبود و برکت به آنان هدیه‌ای می‌دهند (آیین نوروزی و کارکردهای آن، حسین میرزایی، مردم‌شناسی و فرهنگ سال چهارم، شماره اول).
دکتر مختاریان در این خصوص آورده: «پنج روز آخر سال تا روز پنجم فروردین اورمزد دوزخ را خالی می‌کند و ارواح رها می‌شوند. قاشق‌زنی استفادهٔ ارواح از زبان بدنی به جای زبان گفتاری است» (مختاریان، نمادشناسی نوروز، ۱۷۳).

#سارا_عبدیزدان
یكى از دلایلى كه براى پدید آمدن پدیده قاشق زنى عنوان شده، كمك به فقرا و نیازمندان در قالب ناشناس است. در این رسم، نیازمندان به صورت ناشناس و در حالی که پوششی روی صورت خود کشیده بودند، به در خانهٔ بقیه می‌رفتند و بدون اینکه سخنی میان دو طرف رد و بدل شود، با ضربه زدن به یک کاسه یا ظرف مسی صاحب خانه را از حضور خود آگاه می‌کردند و او هم بسته به استطاعت یا علاقه با پول یا بنشن در ظرف می‌ریخت. پس از مدتی این مراسم جنبه سرگرمی به خود گرفت؛ افراد، خصوصا زنان و دختران جوان به آنچه داخل کاسه می‌ریختند تفأل می‌زدند. یا اینکه دختران و پسران جوان این کار را برای تفریح در شب چهارشنبه سوری انجام می‌دادند. به این جهت رسم قاشق‌زنی را مشابه رسم «Trick or treat» که در طول جشن هالووین، خصوصا در آمریکا و بریتانیا رواج دارد، می‌دانند...

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی واژه‌های زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#خلبان
#استاد_فریبرز_کوچکی_زاد

در برهان قاطع ذکر شده که «خله» به معنی «چوب درازی است که بدان کشتی می‌رانند.» اصلا خله یعنی: «چیزی که خلنده و فرو رونده در جایی باشد، مانند سوزن، جوالدوز، درفش و غیره». معنی دیگر آن «سُک» است که به معنی «چوب نوک تیز» است، چوبی که بر سر آن آهنی سرتیز استوار کنند و ستور را بدان زجر کنند و رانند.
«سکان» هم به معنی «آلتی چوبی یا فلزی که در یکی از دو انتهای کشتی تعبیه کنند و با حرکت آن جهت حرکت کشتی را تغییر دهند» است. در دم هواپیما دو پیکان است که از فلز ساخته می‌شود. سکان عمودی، سکان افقی و هر یک شامل دو قسمت است: ثابت و متحرک و با آن جهت حرکت هواپیما را در هوا تغییر می‌دهند.
در فارسی هر یک از پاروزنان قایق یا کشتی کوچک را «خله‌بان» می‌گفتند که
فرهنگستان فارسی آن را کوتاه کرد و به صورت «خلبان» در آورد و آن را برابر واژهٔ pilot سکان‌دار و رانندهٔ کشتی یا هواپیما وضع کرد.
ریشهٔ هندواروپایی -ped* به معنی «پا» است. در زبان یونانی pedon به معنی «پارو» است. در یونانی قرون وسطایی به «سکاندار کشتی‌ها» می‌گفتند: pedotes که معمولاً گفته شده در ایتالیایی باستان به pedoto تبدیل گشته و بعدا به صورت piloto تغییر یافته است. در فرانسوی میانه piloto به معنی «سکان‌دار» یا کسی که یک کشتی را می‌راند که به انگلیسی به صورت pilot در می‌آید. بعدها که کشتی‌های فضایی و هواپیما به وجود آمدند، از همین واژهٔ pilot برای خلبان هواپیماها هم استفاده کردند.
ناگفته نماند که ریشهٔ خودِ واژه‌های «خله» و «خلیدن» بر می‌گردد به واژهٔ - xvara اوستایی به معنی «خار، خلیدن، سوراخ کردن» از ریشهٔ هندواروپایی آغازین -swer* به معنی «فشار دادن، بریدن، اذیت کردن» که واژهٔ sword انگلیسی به معنی «شمشیر» هم از همین ریشه است.
همچنین در اوستا واژهٔ -xwaro که به معنی «زخم» است و در فارسی جدید جزء دوم کلمهٔ «موخوره» را تشکیل می‌دهد، از همین ریشه است.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویشها
#ناشتا_چاشت
#سامان_روستایی
ناشتا (گرسنه) مشتق از پیشوند نفی نـَ - + -اشتا، ساخته شده از ماده‌ٔ فعلی -as* (خوردن) (همریشه با آش).
چاشت (صبحانه) مشتق از ماده‌ٔ فعلی -čaš* (خوردن)، همریشه با «چاشنی» و «چشیدن» است.
#دکتر_احمد_صداقتی
به نظر می‌رسد مفهوم چاشت در جوامع زبانی مختلف ایرانی متفاوت باشد. در زبان سنگسری:
qeynəhâr صبحانه (قِینهار)
čâšt ناهار
šûm شام
گاه گاهی نیز به صبحانه «قِیلونّهار» گفته می‌شود.
#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای «چاشت» یک وعدهٔ غذایی است پس از طلوع خورشید معادل صبحانه و از این ساخت واژهٔ «پی چاشت» هم دارند که بین صبحانه و ناهار است.
#علی_صالح_دارابی
در زبان تاتی وفسی به صبحانه می‌گویند «ضعف قیلانی» و به وعدهٔ غذای بین فاصلهٔ صبحانه و نهار یعنی حدوداً ساعت 10صبح (که معمولاً به کارگران و کشاورزان در حال کار می‌دهند) «چای وچه» می‌گویند به معنی «صبحانهٔ کوچک». هنگام ظهر را نیز «چاستی» می‌گویند. به شام نیز «شاو» می‌گویند.
#لسان_الحق_طباطبایی
در لهجهٔ فارسی رایج در خوربیابانک، «چاشت» به زمان میان هشت تا ده صبح می‌گویند و «چاشتی» و «چاشتونه» به خوراکی می‌گویند که در این زمان و بیشتر میان کشاورزان خورده می‌شود.
(چیشت chaysht و چیشتی در گویش خوری همان معنا را دارد)
به خوراکی که در چاشت خورده می‌شود در لهجهٔ فارسی رایج درخوربیابانک «ناهارقلیون» و به گویش خوری «ناهارچلیم» گفته می‌شود. «چلیم» در گویش خوری و برخی از گویش‌های دیگر ایرانی، نام قلیان است.
#ابراهیم_سبحانی
در دشتستان تغییراتی به شرح زیر در چاشت ایجاد شده است:
نخست «ت» از پایان آن افتاده و سپس «ش» به «س» تبدیل شده و به شکل «چاس» درآمده و معنای آن خوراک نیمروز (ناهار) است. به صبحانه نیز «ناشتا» می‌گویند.
#صالح_اسماعیلی
در کردی خراسان «تاشت» و «تاشته» برای غذا به کار می‌رفته و شامل صبحانه و ناهار و شام می‌شده است. به وعدهٔ غذای نیمروزی هم «ناری» گفته می‌شده است.
#شوکت_محمدی_شاری
در افغانستان/غزنه به میانه‌ٔ روز (ظهر)، «چاشت» گفته می‌شود.
همچنین به غذایی که کارگران میان صبحانه و ناهار می‌خورند «دل‌داغی» می‌گویند.
#حسین_میرمحمدی
در زبان لکی:
به صبحانه ناشتا (nāštā)، به ناهار چاشت (čāšt) و به شام، شوم (šom) می‌گویند.
#چنگیز_محمدی
در زبان کُردی کلهُری:
* «ناشتا» (nāštā): صبحانه؛
* «قوالتگ» (qwāłtəg) یا «قوالتِ» (qwāłtē) میان‌وعده‌ٔ پیش‌ از نیم‌روز و ناهار؛
* «کوته‌روژه» (kwta'rūža) یا نیمه‌روژه (nima'rūža) به ناهار می‌گویند؛
* «شام» (šām): شام؛
* «وَرکول» (warkwəł): پیش‌خوراک (غذا). «وَرکول» معمولاً چند‌ لقمه از همان خوراک، برای رفع گرسنگی‌ است؛
* «شوآژوانه» (šawāžwāna) به خوردن خوراکی در نیمه‌شب یا پس‌ از بیدار شدن از خواب گویند؛
* «شوآژو» (šawāž)، برای چرای شبانگاهی دام‌ها کاربرد دارد؛
* «پاشیم» (pāšīm): غذایِ سحری؛
* «پاشام» (pāšām) به غذا یا خوارکی‌ِ پس از شام می‌گویند.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#پدر
#سامان_روستایی

هندواروپایی آغازی. -péhₐtēr*
۱)هندوایرانی:
هندوایرانی آغازی. -pHtar*
سنسکریت. -pitár
اوستایی. -pitar
پارسی باستان. -piça
سکایی باستان. Πιδος, Φιδας, Πιτφαρναχής
سغدی. ptr'
ختنی. pätar, pəta, pətar
خوارزمی میانه. fcwr(')
پارسی میانه. pid, pidar
فارسی. پدر
یغنابی. pądár
آسی ایرونی. fyd
آسی دیگوری. fidæ
پشتو. plār
خوارزمی نو. padár, pic
بلوچی. pit
شُغنی. ped
سریکلی. pit

۲)ژرمنی:
ژرمنی آغازی. fader*
گوتی.‌fadar
اسکاندیناوی کهن. faðir
فاروئی. faðir
اِلفدَلیان. faðer
انگلیسی باستان. fæder
انگلیسی نو. father
فریزی باستان. feder
ساکسونی باستان. fadar
هلندی. vader
آلمانی فرازین باستان. fatar
آلمانی. vater

۳)ایتالی:
ایتالی آغازی. pater, *patrijo, *patre-ow*
لاتین. pater-tris
ونیزی. pater
آسکنی/اُسکنی. patir
مارسی. patre
پایسین جنوبی. patereíh

۴)سلتی:
سلتی آغازی. fatīr*
ایرلندی کهن. athir, athair
گالی. aterbo

۵)هلنی:
یونانی. πάτήρ

۶)ارمنی:
ارمنی. hayr

۷)تخاری:
تخاری الف. pācar
تخاری ب. pācer

خانواده‌های آناتولیایی، بالتی و اسلاوی این واژه را ندارند. این سه خانواده و دیگر خانواده‌های زبان‌های هندواروپایی (حتی ایرانی، مثلاً وخی یا حتی ترکی) به جای این ریشهٔ اسمی از ریشه‌ٔ اسمی
*at- / *t-at' / *hₐet- / *h₁at- / *t-h₄et-
استفاده می‌کنند.
آقای د وان هم اعتقاد دارند که این ریشه، یعنی «پدر»، جزء اولش از آواهای کودکانه‌ است.
استاد بیکس هم اشاره کردند که در متون یونانی، واژه‌ٔ یونانی در معنای مادر به کار رفته است. معنی‌‌ای که دکتر حسندوست داده‌اند طبق نظرات پوکورنی‌ است.
به نظرم «پدر» یک رابطه‌ٔ ویژه‌ با واژه‌ٔ «بابا» دارد که محتملاً مفهوم «خوراک دهنده» بدهد.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویشها
#سوزن

#جواد_سراوانی
در گویشِ سیستانی:
سوزن= سوُزهِ (suze) یا سوُزوُ (suzu)
سوزنِ لحافدوزی= سوُزِنِ لُکّی (suzene lokki) یا سوُزوُنِ لُکّی (suzune lokki).
جَوال دوز= جْوال دُز (jvâl döz)
دَرَفش= دْرُوش (drowš)

#دکتر_حسن_عادلخانی
در گویش آمره:
سوزن derzena مونث است.
سوزن متوسط gen dujja و جوالدوز jualdujja است.

#شوکت_محمدی_شاری
در غزنه:
سوزن: سیزو/ sizo
سوزن لحاف‌دوزی: جاتی/ jati
سوزن جوالدوز: تبینه/ tebina

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#هزار
#سامان_روستایی

•پارسی میانه. hazār «هزار»
•پشتو. zər «هزار»
•آسی ایرونی. ærzæ و •آسی دیگوری. ærʒæ «بی‌شمار» اما در اصل به معنای «هزار».
•اُرموری. āzâr / zār «هزار»
•یغنابی. hazor «هزار»
•شُغنی. hazōr «هزار»
•یزغلامی. azor «هزار»
•سنگلیچی. azōr «هزار»
•پارتی. hz'r «هزار»
•خوارزمی. hz'r «هزار»
•سغدی مانوی. z'r / z''r و •سغدی مسیحی. z'r «هزار»
•ختنی. ysāra «هزار»
•تُمشقی. zare «هزار»
•اوستایی. -hazaŋra «هزار»
•مادی. °hazahra* «هزار»
•پارسی باستان. ?-hadahra* «هزار»
•سکایی باستان. -hazahra* یا -azar* «هزار»
•ایرانی آغازی. -haʤáhra* «هزار»
•هندی باستان. -sahásra «هزار»
•هندوایرانی آغازی. -sa-j́ʰásra* «یک‌هزار»
•هندواروپایی آغازی. -sm̥-ĝʰes-lo* «یک‌هزار»، بخش نخست -sm̥- : *sem* «یک» و بخش دوم -ĝʰeslo* «هزار» (این واژه مربوط به -ĝʰesta* «دست» است). بیشتر زبان‌شناسانِ تاریخی این وجه اشتقاق یا ریشه‌شناسی را برای این واژه در نظر دارند، اما گامکریلیدزه و ایوانف (Proto-Indo-European and the Proto-Indo-Europeans, pp. 815-816) براین باورند که این واژه بدین صورت متحوّل شده است:
PIE. *ĝʰeslo- > PIr. *džasra- > *žasra- > *žahra-

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویشها
#زن_مادر

#علی_صالح_دارابی
در زبان تاتی وفسی به زن می‌گویند «زنه».
به مادر می‌گویند «ننه».
به همسر می‌گویند «زنه» یا «زله».
به مادربزرگ می‌گویند «ماما».
به دختر می‌گویند «کله» (بر وزن گله)
به خواهر می‌گویند «خاکه» و به زن بابا می‌گویند «باوه زنه».

#صالح_اسماعیلی
در کردی خراسان
زن: ژن (Jen)
مادر: داییک، دا (Dāyīk , dā) گاهی مامان (māmān)
دختر: Dōt در Dōtmām دوت، دوتمام
یعنی دختر عمو. kač, kaček ,qēz کچ ، کچک، قِز.
زن عمو: موژ و موژن (Mōj ,Mōjen)
مادربزرگ: داپیر (Dāpīr)
خواهر: خوانگ، خوِ، دَد/دَدِ، خوشک
(Xwāng ,xwē ,dadē/dad ،xwošk)
کدبانو: کِوانی (Kēvānī)
مادر، مادر بزرگ: ماک (Māk)

#شهاب_الدین_قناطیر
در گویش بهبهانی
زِ (زن): ze
زونَه/زونِه (همسر): zūna:/zūne
دا/دی/دِدا(مادر): dā/dī/dedā
دِدا/دادا/(مادربزرگ): dedā/dādā
دِدَ/آدِدَ (خواهربزرگ): deda/ā'deda
دُت/دُتَی (دختر، دخترک): do:t/do:tay
خاهار (خواهر): xāhār
کِیبونو (کدبانو): keybunū
مُینَه (دختر) (این واژه بی‌شک شکل گویشی واژهٔ مادینه است): moyna
مِماچِه (زنی را گویند که از زائو بچه می‌گیرد): memātsa

#لسان_الحق_طباطبایی
در گویش خوری واژهٔ «زن» به لفظ ژن (zhen) و در گویش فرویگی به لفظ جن (jen) است.
در گویش خوری به مادر، ما (ma) و ماما گفته می‌شود.
ماماچه، قابله را گویند.
در لهجه فارسی رایج در خوربیابانک، مادر و مادربزرگ را «ننه» می‌گویند.
در گویش خوری مادربزرگ را بی بی و دختر را دُد (dod) و به لفظ كهن‌تر دُهد (dohd) و خواهر را دُدُ (dodo) می‌گویند.

#دکتر_حسن_عادلخانی
در گویش آمره (روستایی کوهستانی، در غرب بخش خلجستان استان قم):
زن در حالت نهادی: zinia زینیَ
زن، به زندگی شکل می‌بخشد:
zinia zendegi va rixt netware.
همسر فلانی: zena zenar
به همسر محسن بگو:
va zena mosene bua
va zenares bus.

#جواد_سراوانی
در گویشِ سیستانی:
زن و همسر= زَ(zā)
مادر= مُکهَ (möka) یا: نَ نَ (nāna)
مادربزرگ= بی بی (bī bī)
دختر= کِنجهَ (kenja)
خواهر= دَدَ(dādā) یا:خار (xâ:r)
مادر زن و مادر شوهر= خُش (xoš)
خواهر زن= خُش لوُچهَ (xoš luča)
خواهر شوهر= خارِ شوُ (xâre šū)
انسانِ ماده= اُورتینهَ (owrtina)
دختر بچه= گُچهِ اُورتینهَ (göče owrtina)
کدبانو= کِی بانو (key bânu) یا: کِی بانی(key bâni) یا: کِیوانی (keyvâni)

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_گویشها
#زن_مادر

#دکتر_احمد_صداقتی
در زبان سنگسری واژه‌های ذیل برای مفاهیم فوق رواج دارد:
žən همسر (زن)
šəkein زن به مفهوم کلی کلمه
moy مادر
mor مادر، زمانی که منظور نسبت باشد مثلا مادر فلانی یا در مقام ترکیب با واژه های دیگر قرار گیرد
žən mor مادر زن mor i pərûn پیش مادر
dot, dətar, دختر (فرزند)
kakəčâ, dûxtar دختر به معنی عام
xâk, xâkar خواهر
xâku خواهر کوچکتر
dudu, dûdû خواهر بزرگتر

#قاسم_طاهری
در گناوه:
زن zan اسم جنس ماده
زینه zine همسر
دی dey مادر
دادا dada مادربزرگ
ده ده dada خواهر (معمولا کوچکتر و دوست داشتنی)
دودو dodu خواهر در مفهوم کلی
خار xar خواهر در ترکیب با واژهٔ دیگر
دخت دخته doxt, doxta دختر
دهته دهتر dohta, dohtar دختر

#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای شهرستان خوروبیابانک
جین (jin) به معنی زن است و از ریشهٔ باستانی (jani) آمده است به معانی «زن، همسر، الهه، ایزد بانو».
گئورگی یف معتقد است این واژه پس از ابدال‌های آوایی و نوشتاری به صورت «ژن» به کار رفته است به معنی «زادن و به دنیا آوردن»
به گمان اینجانب واژهٔ «ژانت» نیز بی‌ارتباط با اینها نیست.
در این گویش واژهٔ مادر به تلفظ «مَمُن» mamon به کار می‌رود که در کمتر گویش فارسی سابقه دارد. نظر اینجانب این است که این واژه ترکیب «ما + مان» است که «ما» گنگ واژه‌ای که در همهٔ زبان‌ها در اول کلمه‌هایی به معنی مادر آمده است مانند mater, mader, moder
«مان» به معنی «خانه» است که در واژهٔ خانه‌مان = خانمان هست و به تلفظ محاوره «مُن» درآمده است و در مجموع «مَمُن = مادر خانه» یا «کدبانو» و کاربرد رسمی آن «مامان» است که در بسیاری از زبان‌ها و گویش‌ها رایج است.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

دوره مقدماتی:

این دوره شامل ۱۵جلسه است و هزینه آن ۵۰۰تومن می‌باشد، دوستانی که برایشان سخت باشد می‌توانند آن را در دو یا سه قسط پرداخت کنند.

دوره پیشرفته:

این دوره شامل ۱۵جلسه است و هزینه آن ۵۰۰تومن می‌باشد، دوستانی که برایشان سخت باشد می‌توانند آن را در دو یا سه قسط پرداخت کنند.

#کانون_فکر_آتن
#نیچه
#مدرس #شهاب_الدین_قناطیر

آدرس: میدان انقلاب، خیابان کارگر شمالی، نرسیده به نصرت، کوچه طباطبایی، پلاک۴طبقه سوم.

برای شرکت در دوره با
@shahab_ghanatir
هماهنگی کنید.

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#سامان_روستایی
#عدد_بیور

کجا بیور از پهلوانی شمار
بود بر زبان دری ده‌هزار

•پارسی میانه. bēwar ده‌هزار
•آسی ایرونی. bīræ و •آسی دیگوری. beræ / bewræ زیاد؛ طولانی.
•ختنی. byūrru ده‌هزار؛ بی‌شمار.
•سغدی بودایی و مانوی. βrywr ده‌هزار.
•اوستای نو. -baēuuar- / baēuuan بی‌شمار، ده‌هزار.
•ایرانی آغازی. -baiu̯ar- / *baiu̯an* بی‌شمار.
این واژه ساخته‌شده از ماده‌ٔ فعلی bʰu-/bʰeu✓* بودن، رشد کردن در هندواروپایی آغازی همراه با پسایندهای u̯ar / *-u̯an-* است.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#واژه‌شناسی
#آمیختن
#شهاب_الدین_قناطیر

پژوهشی تاریخی بر واژهٔ mixed به معنی آمیخته، امتزاجی:
شاید اکثر کسانی که از واژهٔ mixed در زبان‌شناسی، مبانی فلسفه، اقتصاد، جامعه‌شناسی، نقد، سیاست و... بهره می‌برند، نمی‌دانند که این واژه چه پیوستار ریشه‌شناسانه‌ای را با خود به زبان‌های امروزین بشر آورده است.
برای اینکه پیوستگی این واژه را در زبان‌های هندواروپایی نشان دهیم، نیازمند پیمایشی زمانی و نشانگانی در ریشه‌های هندواروپایی آن هستیم.
ریشه فرضی هندواروپایی این واژه -mei-k* به معنی آمیختن، مخلوط کردن است و این واژه همریشه است با واژگان لاتینی miscēre به معنی درآمیختن، آلمانی کهن miscen < آلمانی نو mischen به معنی درآمیختن، انگلیسی to mix به معنی درآمیختن، فارسی‌میانه āmēz- :āmēxtan به معنی آمیختن، مخلوط کردن، سنسکریت miśrá به معنی آمیخته، ممزوج، یونانی misgein, mignynai به معنی آمیختن، اسلاوی کلیسایی باستان mešo, mesiti به معنی آمیختن، روسی meshat به معنی آمیختن، لیتوانیایی maišau, maišyti به معنی آمیختن، ولزی mysgu به معنی آمیختن، اوستایی -myas به معنی آمیختن، ممزوج کردن، تلفیق کردن، اوستایی -ham-myas به معنی به یک اندازه آمیختن، فارسی‌میانه‌ تُرفانی -āmēz به معنی آمیختن، پارتی -āmēž به معنی آمیختن، پارتی -āmēxs به معنی درآمیختن، آمیخته شدن، سَکایی biśī و beśī به معنی دوغاب، آسی (ایرونی) mīsyn و آسی (دیگوری) mesin به معنی درآمیختن، درهم کردن، آسی (ایرونی) yzmīs و آسی (دیگوری) æzmesæ یا æzmensæ به معنی ماسه، شن، ریگ، یَغنابی mešin به معنی دوغاب، ارمنی amič به معنی ادویه، فارسی āmēğ (آمیغ) به معنی آمیزش، معاشرت، فارسی آمیغیدن به معنی آمیختن، فارسی آمیغه به معنی آمیخته، پارتی āmēğ به معنی آمیغ، آمیزش، فارسی‌میانه āmēk به معنی ترکیب، آمیختگی، سُغدی -myk' به معنی آلودگی، عفونت، آمیختگی و...
پیشنهاد پژوهشگر: زین پس باتوجه به معانی یاد شده و ریشه‌شناسی‌های انجام شده باید که دانست، شایست آنکه به جای «مرکب، مخلوط، ممزوج، مختلط، امتزاجی و...» بهتر است از «آمیختن، آمیغیدن، آمیز، آمیژ، آمیغ، آمیک» بهره برد چرا که مشخص است که با بُن لایتن واژه از یک ریشه‌اند.

منابع:
۱.بررسی ریشه‌شناختی فعلهای زبان پهلوی، یدالله منصوری
۲.فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی دفتر یکم
۳.فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، ماری بریجانیان
۴.فرهنگ سنسکریت-فارسی، محمدرضا جلالی نائینی

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی
#تهی
#سامان_روستایی

•هندواروپایی آغازی. -tussk̂i̯o* «تُهی» (مشتق از ماده‌ی فعلی -teu̯s✓* «تُهی بودن، تُهی شدن»)
•هندوایرانی آغازی. -tusći̯a* «تُهی» (قس. هندی باستان. tucchyá «تُهی، پوچ»)
•ایرانی آغازی. -tuʦi̯a* «تُهی» (مشتق از ماده‌ی فعلی -tauš✓* «تُهی بودن»)
•اوستایی. -tuš «تُهی بودن» و -tusən «از دست دادن»
•پارسی باستان. -tuϑya-ka* «تُهی»
•پارسی میانه. tuhīg «تُهی»
•پارتی. twsyg «تُهی»
•خُتنی. ttuśśaa «تُهی»
•وَخی. təṣ̌ «تُهی»
•بلوچی. -tus «کاهش یافتن»، tusag «فرونشانده»، tōsaγ «خاموش» و tōsēnag «تُهی کردن، پرهیختن»
•آسی ایرونی. tyssæg «تُهی»، tutt «تُهی»
•پشتو. taš «تُهی»
•سنگلیچی. -təš kən «تُهی کردن»
•شُغنی-بجویی. tůγ̆-d «ریختن»
•شُغنی-روشانی. -tis kin «تُهی کردن» و tūγ̆-d «ریختن»
•برتنگی. tis čēgōw «تُهی کردن»
•یزغُلامی. təγ̆-d «ریختن» و tas «پاشیده»
•سریکُلی. (ɛw)tix set «ریختن»
•اُرموری. tusk «تُهی»

1. Helmut Rix, Lexikon der indogermanischen Verben, 642.
2. Julius Pokorny, Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch,1085.
3. J. P. Mallory and D. Q. Adams, Encyclopedia of Indo-European Culture, 179.
4. Manfred Mayrhofer, Etymologisches Wörterbuch des Altindoarischen, 1/652.
5. Johnny Cheung, Etymological Dictionary of the Iranian Verb, 388-389.
6. H. W. Bailey, Dictionary of Khotan Saka, 132-133.
7. В. И. Абаев, Историко-этимологический словарь осетинского языка, 3/321, 343.
8. И. М. Стеблин-Каменский, Этимологический Словарь Ваханского Языка, 365.
9. Georg Morgenstierne, An etymological vocabulary of Pashto, 84.
10. Georg Morgenstierne, Etymological vocabulary of the Shughni Group, 80, 81, 116.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#مسعود_هوشیار
#واژه_های_در_حال_فراموشی
#کوشیدن

✅از جمله ریشه‌واژه‌های خودسست‌کرده، «کوشیدن» است. برخلاف توان نهادینه در کوشیدن، این واژه قادر نبوده است تا خودش را در ساختار زبان فارسی نگه دارد؛ ازاین‌رو، خُردک‌خُردک در سراشیبی حذف افتاده است.
♦️در پیشینۀ زبان فارسی، واژه‌های زیر را از ریشۀ کوشیدن پی افکنده‌ایم:
👌«کوشش، کوشا، کوشنده، کوشان، کوشانیان، درکوشیدن، کوشندگی، کوشندگان، سخت‌کوش، سست‌کوش، کاهل‌کوش، کوشه (کوشنده)، هم‌کوش (هم‌نبرد، دلاور)، کوشیار»
✅واژه‌های پیش رو را نیز ساخته‌ام تا در شعر و داستان یا متن معیار به‌کار بندیم:
♦️«کوشش‌کده، کوشاکده، کوشش‌مند، کوشش‌نامه، کوشش‌گاه، کوشش‌ساز، کوشاساز، کوشش‌گر، کوشش‌وار، کوشش‌وش، کوشش‌سرا، کوشش‌زار، کوشایان، کاهل‌کوش‌سرا، جان‌کوش، به‌جان‌کوشنده»
⭕️نکته: شاید واژه‌های پیشنهادی‌ام در نخستین‌خواندن بسیار ناآشنا باشد؛ اما اگر در بافت مناسب خودش بنشیند، کاربردی است و به افزایش واژگانی زبان فارسی کمک می‌کند. این‌گونه واژه‌سازی، شیوهٔ شاعران زبان فارسی بوده است.
♦️چه بسیار واژه‌هایی که نخست در زبان شاعران و نویسندگان آمده‌اند و سپس وارد زبان معیار شده‌اند؛ برای نمونه، واژه‌های «دم‌ساز» و «زبان‌بند» و‌ «نظربسته» را نظامی ساخته است. (جهان‌دوست، ۱۳۹۵، ۱۰۷ و ۱۱۰). این دو‌ واژه اکنون بخشی از زبان معیارند.
♦️نظامی گنجوی در مخزن‌الاسرار بیش از ۴۵۰ نوواژه ساخته است. (علی‌یوسفی، ۱۳۷۰: ۲۷ و ۲۸). همچنین، شاعران و نویسندگان هالهٔ معنایی یک واژه را می‌گسترانند. شاعران زبان فارسی واژهٔ آتش را در سی معنا گسترده‌اند (صادقی، ۱۳۹۲: ۳۵۹ تا ۳۶۲).
👌برگردیم بر سر سخن آغازین. ریشۀ فعلی سادۀ کوشیدن را ضعیف کرده‌ایم:
می‌کوشم
می‌کوشی
می‌کوشد
می‌کوشیم
می‌کوشید
می‌کوشند
⭕️جایگزینی که به جانش انداخته‌ایم، ریشۀ نازای «تلاش‌کردن» است:
تلاش می‌کنم
تلاش می‌کنی
تلاش می‌کند
تلاش می‌کنیم
تلاش می‌کنید
تلاش می‌کنند
✅نکتۀ مهم: مُرکب‌سازی فعل‌های ساده، ریشهٔ تاریخی دارد. پیش‌تر که برویم دربارۀ علتش می‌نویسم. مرکب‌گرایی سبب شده است تا خودِ ساختار سادۀ کوشیدن را هم به‌سمت مرکب برانیم:
کوشش کردم (کوشیدم)
کوشش کردی (کوشیدی)
کوشش کرد (کوشید)
... .
✅نمونۀ کوشیدن در آثار شاعران:
♦️سعدی: «ای مردان، «بکوشید» یا جامه زنان بپوشید.»
♦️شاملو: حرفِ من این است:
قطره‌ها باید آگاه شوند
که به «هم‌کوشی»
بی‌شک
می‌توان بر جهتِ تقدیری فایق شد.

کتابنامه
-صادقی، ع، ا، (سرپرست)، ۱۳۹۲. فرهنگ جامع زبان فارسی، ج ۱، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی
-علی‌یوسفی، ح، ۱۳۷۰، «ترکیب سازی در مخزن الاسرار»، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی، (۲۵)، ۲۶ تا ۳۱؛ در: جهان‌دوست سبزعلی‌پور و حسین اسکندری ورزلی، ۱۳۹۵، «نقش قافیهٔ شعر در واژه‌سازی زبان فارسی؛ مطالعهٔ موردی: اشعار نظامی گنجوی»، زبان فارسی و گویش‌های ایرانی، س۱، د۱، بهار و‌ تابستان، ص۹۸ تا ۱۱۲، ص ۱۰۰.
‏/channel/matnpazhohi

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#ادبیات_عامه
#چهارشنبه_سوری
#بخش_پنجم

#آیت_بهارگیر_برخوردار
🔹آيين‌هاي چوارشمه سوری در منطقه لکستان:
🔥افروختن آگر (آتش)
آخر چوارشمه: (چهارشنبه سوری): از دیگر مراسم کهن قوم لک که به آن می‌پردازیم. این مراسم آخر سه‌شنبه سال و در شب چهارشنبه انجام می‌شود.
عنصر بنیادین آیین جشن چوارشمه سوری، عنصر آگر (آتش) است. در مناطق لک‌نشین و لکستان و دیگر نقاط گوناگون ایران در شب چهارشنبه سوری گاه سه کپه آگر (آتش) (به نشانه سه پند بزرگ ایرانیان باستان: اندیشه نیک و کردار نیک و گفتار نیک) و یا هفت کپه آگر (آتش) (به نشانه هفت امشاسپندان) فراهم می‌کنند که از روی آن می‌پریدند و هنگام پریدن با خوشحالی و با صدای بلند خود موسیقی لکی زمزمه می‌کردند (سرخی تونه مه زردی منه تو)

👂فال گوش ایستادن: شب چهارشنبه سوری افراد به ویژه دختران و جوانان دم بخت به در منازل یا پشت بام‌ها رفته و با دقت به حرف‌های افراد خانواده گوش می‌دادند. اگر موضوع سخنان اهل خانه جالب بود آن را به فال نیک می‌گرفتند وگرنه نیت خود را به فال بد تعبیر می‌کردند.

🥜تنقلات مشکل گشا: در گذشته در مناطق لک‌نشین پس از پایان آگر‌افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می‌آمدند و آخرین دانه‌های نباتی مانند تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی‌مانده بود، روی آگر (آتش) مقدس بو داده و با نمک تبرک می‌کردند و می‌خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان‌تر می‌گردد و کینه و رشک از وی دور می‌گردد. امروزه اصطلاح نمک‌گیر شدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته‌ است.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#ادبیات_عامه_اسطوره
#چهارشنبه_سوری
#بخش_سوم

#سامان_روستایی
این جشن را یادگار و بازماندهٔ گذر سیاوش از آتش دانسته‌اند که البته آن یک آیین کهن برای اثبات بی‌گناهی به نام «وَر»، یعنی «آزمایش ایزدی» بوده است.
سرگذشت زندگی این شاهزادهٔ ایرانی را که داستانی بسیار زیبا و گیرا است، استادِ توس، فردوسی بزرگ در شاهنامه روایت کرده است.
در گفتارهای پیشین گوشه‌ای از آیین‌های وابسته به سیاوش بازگو شد، در این جا نیز باید گفت که در دیگر دین‌های آسیای غربی که درست همین باورِ مرگِ ایزدِ شهید شونده را داشتند و آن را بر پایهٔ آیین‌های بومی برگزار می‌کردند، در شهادت این ایزد، سوگواری‌های همگانی برپا می‌شد: سینه‌زنی، زنجیرزنی، زخم زدن به خویشتن و شیون و مویه از وجوه معمولی برگزاری این سوگواری بود، بویژه زنان در گریستن و زار زدن خویشکاری مشخّصی داشتند. چنین پیداست که در میان بومیان ایران نیز چنین سوگواری‌هایی پیش از نوروز وجود داشته است و دست کم در بخش‌هایی از آن، از جمله ماوَراءُالنَّهر، باز مانده بوده است، زیرا آثار گوناگونی از نقشِ بر دیوار در «پَنجیکَنت»، در دَرّهٔ زرافشان در تاجیکستان، یافت شده است که سوگواری‌های سیاوش را می‌رساند و ما از راه کتاب «تاریخ بخارا» می‌دانیم که آیین‌های سوگواری سیاوش با روزهای پیش از نوروز در پیوند بوده است. در شب جشن نوروز برای او خروسی سپید رنگ می‌کُشتند و سوگ سیاوش به گستردگی در آن جا برگزار می‌شده است. ما ریزه‌کاری‌های روایت را نداریم. باید پیش از نوروز برای سیاوش سوگواری می‌شده و به هنگام نوروز بر این باور بودند که او بازمی‌گردد و افزونِ بر این‌ها تاریخ خوارزم را که با آمدن سیاوش تعیین می‌کردند.
بر پایهٔ باور زرتشتیان، جشنِ نوروز جشنِ فرَوَهران است. در این روز، روان درگذشتگان به خانه‌هاشان باز می‌گردند. برای پذیرایی از آنان است که خانه‌ها را می‌روبند و جامه‌های نو و زیبا به تن می‌کنند تا محیط را برای بازگشت آنان آماده کنند. تا چند دهه پیش از این در واپسین شبِ پنجهٔ پایانی سال بر بام خانه‌ها آتش می‌افروختند. این باور زرتشتی که در پایان سال فرَوَهران به خانه‌های خویشان خود می‌آیند، به نمودی دیگر، یعنی زیارت اهل قبور در پنجشنبهٔ پایان سال، در میان مسلمانان ایران، رایج شده است.
آن چه که به نام «چهارشنبه سوری» شناخته می‌شود، چنین داستانی دارد: شاهی مسلمان، در نزدیکی‌های نوروز، شب هنگام، از شهری زرتشتی نشین می‌گذشت. شادی، هلهله و آتش افروزی آنان را دید و پسندید. پرسید که زرتشتیان در چه زمانی این آیین را انجام می‌دهند؟ و چون از گاه‌شماری زرتشتیان آگاهی نداشت، به گاه‌شماری اسلامی شمارش کردند که اتفاقاً آن سال این آیین، در شبِ سه‌شنبه بود و شاه واپسین شب سه‌شنبهٔ سال را در سراسر کشور جشنِ آتش افروزی اعلام کرد.
باید رویکرد داشت که چون زرتشتیان باور دارند که آتش باید پاک و گرامی داشته شود، عموماً از خواندنِ شعرِ «زردی من ازتو، سرخی تو از من» می‌پرهیزند و می‌خوانند: «غمم برو، شادی بیا،...» و هیچگاه ناخوشی و بیماری خود را به آتش نمی‌دهند. نیز زنی که پاک نیست از روی آتش نمی‌جهد.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#ادبیات_عامه_اسطوره
#چهارشنبه_سوری
#بخش_اول

#چنگیز_کلهور
چهارشنبه‌سوری را بازماندهٔ گذر سیاوش از آتش دانسته‌اند. در تاریخ بخارا (۱۱۰۰ سال پیش) آمده است که: ‏«ﭼﻮﻥ ﺍﻣﯿﺮ ﺳﺪﯾﺪ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﻦ ﻧﻮﺡ ﺑﻪ ﻣﻠﮏ ﻧﺸﺴﺖ، ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺳﻮﺭﯼ چنانکه ﻋﺎﺩﺕ ﻗﺪﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﺁﺗﺸﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺍﻓﺮﻭختند. این جشن، نویدبخش آمدن بهار است. آتش نما‌سو و قبلهٔ ایرانیان بوده است. ایرانیان پریدن از روی آتش را ناپسند دانسته و دور آتش پایکوبی می‌کردند و سه یا هفت بار در برابر هر تودهٔ آتش خم می‌شدند و آیین نیایش به جای می‌آوردند. شِمار گُله‌های آتش می‌بایستی به شمار مقدس هفت امشاسپند یا به شمار سه که نمایندهٔ گفتار، کردار و اندیشهٔ نیک یا به شمار یک که نمودار وحدت اهوراست باشد.
ایرانیان باستان در ده‌روزِ ‌پایان سال برای برگشتنِ فروهرِ (روان) نیاکان خویش، نیایش می‌کردند و آتش می‌افروختند. پس از ساسانیان این آیین آتش‌افروزی، به شب‌‌‌‌‌ ‌ِآخرین چهارشنبهٔ سال می‌افتاد. گاهشمار ایرانیان روزهای هفته نداشته و بر اساس سی روز بوده که هر روز نامی از امشاسپندان داشته است از این رو شنبه و آدینه نداشته‌اند؛ اعراب چهارشنبه یا «یوم‌الارباع» را روزی شوم می‌دانستند. این روز را روز تنگی یا ضنک نیز گفته‌اند، چنانکه منوچهری گفته است: «چهارشنبه که روز بلاست، باده خور». آخرین و ارزشمندترین روز سال، یعنی آخرین روز پنجه یا اندرگاه، شب‌ و روز «هَمَسْپَتْمَدِم» یا آفرینش انسان بوده که با شادمانی و افروختن آتش فراوان برگزار می‌شد که پس از ساسانیان به شب چهارشنبهٔ پایان سال افتاد.
سور در اوستا به ریخت «سوئیریا» و به معنای «صبحگاهی، روزانه» و نیز به معنای هنگامه و جشن روزهای عید و نیز به معنای، «مهمانی باشد و غیر آن» آمده است. واژهٔ «سوری» ایرانی بوده و پهلوی آن سوریک و صفت است. افزون بر فارسی، این واژه هنوز در زبانهایِ ایرانی تالشی، بلوچی، لوری، کلهوری و... به معنای رنگ سرخ و جشن و سرور و عروسی باقی مانده است. از این روی عنصر اصلی این آیین افروختن آتش سرخ و جشن است. اعراب برای زدودن شومی این شب، پرندگانی زنده را نفت‌آلود می‌کردند و آن را به پرواز در می‌آوردند.
ایرانیان باستان، در آخرین روز سال بر روی بام خانه‌ها یا در کوچه‌ها، آتشی می‌افروختند. این آتش، مقدس بوده است. موبدی بازماندهٔ این آتش‌ها را گردآوری می‌کرده‌ و به آتشکده محل می‌برد؛ این موبد در روند گردآوری آتش‌ها چهره‌اش سیاه می‌شده است؛ به همین دلیل «عمو‌نوروز یا پدر‌پیروز» چهرهٔ سیاه و جامهٔ سرخی بر تن دارد.
برخی از آیین‌های چهارشنبه سوری، فال‌کوزه، فال‌گوش، قاشق‌زنی، گره‌گشایی، کجاوه‌بازی، شال‌اندازی، آش‌ نذری، کوزه ‌شکستن، شیر‌سنگی، حلوا‌پزی و... در میان ایرانیان رایج بوده است که امروزه ریخت‌های دگرگون شده و معدودی از آن‌ها به جای مانده است.
بن‌مایه‌ها:
* لغت‌نامه دهخدا
*جهان فروری (بخشی از فرهنگ ایران کهن)، دکتر بهرام فره‌وشی
*واژه‌نامهٔ توضیحی آیین زرتشت‌ (دانشنامهٔ مزدیسنا)، دکتر جهانگیر اوشیدری
* برهان قاطع، برهان
* صحاح الفرس، نخجوانی

#مجتبی_دورودی
ضمن سپاس از شما، اینکه چهارشنبه سوری را خاطره‌ای از گذر سیاوش بر آتش در نظر آوریم، به نظر درست نمی‌نماید، به چند دلیل: ۱. چنین فرضیه‌ای نیاز به پشتیبانی متون کهن دارد، حال آنکه نه در منابع اوستایی و نه در منابع پهلوی و نه حتی در منابع اسلامی چنین اشاره‌ای وجود ندارد.
۲. در مورد سیاوش که شخصیتی هندوایرانی است و در اوستا نامش به صورت سیاورشن (siyavarshan) آمده، چه در اوستا و چه در متون پهلوی ساسانی بیشترین ماهیت وجودی‌اش این است که او پدر کیخسرو است و در متون فوق کیخسرو است که بسیار اهمیت دارد.

#دکتر_سروش_شیرانی
استاد مهرداد بهار در کتاب «جستارهایی در فرهنگ ایران» معتقد است این جشن در دوران اسلامی ساخته شده و در مورد اینکه چرا به این نام نامیده شده دلیل حتمی وجود ندارد و شاید معرف چهار فصل سال است و احتمالا برای رخت بر بستن سرما بوده. در مورد این مطلب که اعتقاد به ارتباط این جشن با گذر سیاوش از آتش دارد دکتر کزازی می‌گوید اگر این چنین بود چرا در شاهنامه یا دیگر کتب باستانی مطلبی آورده نشده...
ادامه دارد.
شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی واژه‌های زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi

ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…

شبکۀ ریشه‌شناسی

#زبانشناسی_اسطوره
#بهمن
#دکتر_صدیقه_رمضانخانی

جشن بهمن‌گان يا بهمن‌جنه:
واژهٔ بهمن يا وهمن vohuman از كلمهٔ وهومنه اوستايي گرفته شده است به معني انديشه و منش نيك.
بهمن يكي از امشاسپندان يا مي‌توان گفت يكي از صفات اهورامزداست. در واقع زرتشت براي دريافت پيام خداوند از بهمن ياري مي‌گرفته است. در گذشته اين جشن را « بهمنجه» نيز مي‌ناميدند.
در گاه‌شماري سي روزهٔ زرتشتيان بهمن نام دومين روز و پس از روز اورمزد قرار دارد.
زرتشتيان اين روز را مانند ساير جشن‌هاي ماهيانه پاس مي‌دارند و به نيايشگاه‌ها رفته بهمنگان را با شادي و سرور و نيايش اهورامزدا جشن مي‌گيرند.
بهمن اولین امشاسپند و سرگروه امشاسپندان است. در اوستا وهومنه vahumanah، در پهلوی vahuman و در فارسی وهمن یا بهمن می‌گوییم.
وهومنه از دو جزء ترکیب یافته: جزء اول وهو (ونگهو vanghu) که صفت است به معنی خوب و نیک و جزء دوم منه manah از مصدر من man به معنی اندیشیدن، شناخت و تفکر که در پهلوی منشن menishn و در فارسی منش ذکر شده است؛ بنابراین واژه وهمن یا بهمن در مجموع به معنی منش نیک است.
بنا بر نوشته‌های پهلوی (دینکرد و بندهش) بهمن نخستین آفریده خداوند و مقرب ترین فرشته اهورامزداست که همواره در جانب راست خداوند جای داشته و مقامی بس والا دارد. اما در گات‌ها و برخی قسمت‌های قدیم اوستا، وی همچون یکی از صفات اهورامزداست. بهمن در عالم معنا مظهر اندیشه نیک و دانش خدادادی است. انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشد و او را به گفتار و کردار نیک تعلیم دهد.
در اوستا دوزخ خانه دروغ و بهشت خانه منش نیک یا بهمن خوانده شده است.
بهمن در نقش زمینی و مادی پاسبان چهارپایان سودمند و سرپرست مردم شمرده شده است؛ لذا در روز 26 دی ماه (جشن بهمن) زرتشتیان از خوردن گوشت کشتار حیوانات خودداری می‌نمایند و برخی متعصبان حتی در تمام روزهای ماه بهمن از خوردن گوشت گاو، گوسفند و حتی مرغ وسایر پرندگان پرهیز می‌کنند.
خروس که مظهر بیدار باش در سپیده دمان است و مردم را با بانگ خود به برخاستن و عبادت و کار می‌خواند پرنده ویژه بهمن است. رنگ سفید نیز با این امشاسپند مناسبت دارد؛ به همین جهت لباس سفید مخصوص این فرشته و از میان گل‌ها، گل یاسمین سفید به وی اختصاص دارد. ایزد ماه و ایزد گوش و ایزد رام از یاران بهمن شمرده می‌شوند.

منبع: رمضانخانی، صدیقه، «فرهنگ زرتشتیان یزد»، تهران: نشر سبحان، ۱۳۸۶

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
/channel/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

Читать полностью…
Subscribe to a channel