shahidisajad | Unsorted

Telegram-канал shahidisajad - سجاد شهیدی

1376

نیست در قاموس رندان صحبت از عاقل شدن ما اطاعت می کنیم از آنچه دل فرموده است ... . #سجاد_شهیدی . Instagram:https://instagram.com/shahidisajad?igshid=l1o2uqjgt92

Subscribe to a channel

سجاد شهیدی

#سجادشهیدی
#پرواز_اکراینی
@shahidisajad
@monqazii | منقضی

Читать полностью…

سجاد شهیدی

ثمر ندیده وجودم، درختِ کاجم من
و ارغوانِ غم‌الودِ ابتهاجم من...

در این زمانه کسی پاک‌دامنی نخرید
عزیزِ مصرم و این روزها حراجم من

طبیب و نسخه و دارو گره‌گشایت نیست
دُچار من شده‌ای، دردِ لا‌علاجم من

نگیر خُرده چرا خیره در تو می‌نگرم
شبیهِ ماهیِ در صید، هاج و واجم من

نخند، عشوه نیا، دم به دم رهام نکن...
عبوس و خیره‌سر و دمدمی مزاجم من

غریق را چه سخن غیر دست و پا زدن است؟
نبین سکوتِ مرا، غرق احتیاجم من :)

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

در ترکیب با صدا و تصویر محمدرضا ملکی عزیز ….


#سجاد_شهیدی


@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

این کلمات رو لحظه به لحظه زندگی کردم و در مورد تک‌تک‌ این ابیات حرف‌هایی دارم؛
که بماند برای بعد و اهلش .

Читать полностью…

سجاد شهیدی

همینجوری آخر شبی باشه و گوش کنید شما شب‌زنده‌دارها که تا صبح برش دارم.

Читать полностью…

سجاد شهیدی

از خاکم و شکسته، ولی کوزه نیستم...
فریاد گرگِ زخمی‌ام و زوزه نیستم...

پا خورده‌ایم و قالیِ کرمان نبوده‌ایم
در دست دیگرانم و فیروزه نیستم...

من "باید"م، جهان همه "شاید"، نگاه کن...
حس می‌کنم که آدم امروزه نیستم...

زاهد، تمام روز اگر غصه میخورم
حدم بزن، که این رمضان روزه نیستم....

از داغ هر کسی، اثری بر تنم نشست
من آدمم به جان شما، موزه نیستم...


#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

خواب مغشوشم و تعبیر شدن، حق من است...
بعد از این، از همه دلگیر شدن، حق من است...
بی تو از جان و جهان سیر شدن حق من است...
باز مجنونم و زنجیر شدن، حق من است...
دل دیوانه‌ی ما، سنگ زدن میخواهد
دل که رسوا بشود، انگ زدن میخواهد

پیش آیینه به گیسوی خمش شانه کشید...
بعد دستی به سر عاشق دیوانه کشید...
کار هر کس که تو را خواست به ویرانه کشید
زاهدان را نگهت گوشه‌ی میخانه کشید...
فقها، مست در اندیشه‌ی گیسوی تو اند
مست‌ها در دل محراب دعا گوی تو اند‌..

دیشب از سینه کشیدم ز تو، آهی که نگو...
طاقتم طاق شد از زلف سیاهی که نگو...
کاش میشد به تو انداخت نگاهی که نگو...
آنقدر خوش قد و بالایی و ماهی که نگو...
صورت ماه تو در یاد و دلم می لرزد...
زلفِ افشان تو بر باد و دلم می‌لرزد...

چشم در چشم تو انداختم و ترسیدم...
ناگهان قافیه را باختم و ترسیدم...
از تو در خویش بتی ساختم و ترسیدم...
روز و شب را به تو پرداختم و ترسیدم...
ترسم این بود ببندم دل و خونش بکنی
عقل از سر ببری، غرق جنونش بکنی

دل ما بود که هر ثانیه آبش کردی...
روی گرداندی و رفتی و عذابش کردی
عاشقت بود و تو را خواست، جوابش کردی‌..
هر چه پل پشت سرم بود، خرابش کردی...
من خراب توام و ساختنم ممکن نیست
از نگاه تو شبی دل بکنم؟ممکن نیست


من که تا عطر تنت فاصله دارم، چه کنم؟
دل بی طاقت و بی حوصله دارم، چه کنم؟
باز از زلف سیاهت گله دارم، چه کنم؟
عاشقم، با دگران مسئله دارم، چه کنم؟
چه کنم؟ اینهمه محبوبی و من می‌ترسم...
اینهمه خوبی و مطلوبی و من می‌ترسم...

شده کابوس من این فاصله، کابوس تو چیست؟
همنشینم شده غم، همدمِ مانوس تو چیست؟
با تو گفتم که نرو...خواهش ملموس تو چیست؟
حسرت من شده آغوش تو، افسوس تو چیست؟
چیست در فکر تو؟ باز اینهمه خاموش چرا؟
موی بر هم زده ات آمده بر دوش چرا؟

عاشقت هستم و هر آینه میدانی تو...
پس چرا اینهمه از خانه گریزانی تو؟
چون خم زلف چرا زار و پریشانی تو؟
چه شده؟ پیش من انگار نمی‌مانی تو...
بین ما فاصله افتاده ولی راهی نیست...
باورم کن، سخنم از سر خودخواهی نیست...

قدر یک چای بمان پیش من و گوشم کن...
سخنم بشنو، غلط بود، فراموشم کن...
ناسزایی بده و رد شو و خاموشم کن...
تیغ‌بردار و بزن باز و کفن‌پوشم کن...
من گرفتار تو ام، خیر تو را می‌خواهم
هر چه ام، یار تو ام... خیر تو را میخواهم

هیچ‌کس، قدر من اینگونه دچار تو که نیست...
چشم آهویی و جز شیر، شکار تو که نیست...
خام روباه شدن اینهمه، کار تو که نیست...
دشمن توست به تو رو زده، یار تو که نیست...
یار تو، خانه‌ات آباد، به جان تو، منم
آنکه عاشق شد و دل داد، به جان تو، منم

جانِ من، گوش به اینها که حسودند، نکن...
با تو هرچند پیِ گفت و شنودند، نکن...
هیچ‌یک مصلحت اندیش تو بودند؟ نکن...
عشق من، در تو پیِ بهره و سودند، نکن...
نکن این اینگونه که جز رنج نصیبی نبری
آدمی‌زادی و گفتم به تو سیبی نبری...

باز در فکر رقیبانی و این مرگ من است
سست پیمانی و انسانی و این مرگ من است...
نور چشمانی و تابانی و این مرگ من است...
دوستت دارم و میدانی و این مرگ من است...
دوستت دارم و ای‌کاش بفهمی این‌ را...
عاشق زارم و ای کاش بفهمی این را...

من همانم که دماوند صدایش کردی
با کمی عشوه و لبخند صدایش کردی
دل به او دادی و دلبند صدایش کردی
شاعرت بود و هنرمند صدایش کردی
حال بیگانه‌ شدی با من و حرفی نزنی
بروی و بکشی دامن و حرفی نزنی

ناز کردی و خریدار شدم، کافی نیست؟
از همه غیر تو بیزار شدم، کافی نیست؟
خسته و پیر و گرفتار شدم، کافی نیست؟
خون دل خوردم و بیمار شدم، کافی نیست؟
در غمت چلّه بگیرم چه؟ کفایت بکند؟
پای عشق تو بمیرم چه؟ کفایت بکند؟

گرچه مرد تو در این راه صبور است... نکن...
عشق نازک دل و حساس و غیور است... نکن...
آنچه را می‌شکنی باز، غرور است... نکن...
پیر عشقم من و پایم لبِ گور است... نکن
لب گور است و دوایش نظر رحمت توست
عذر تقصیر که من زندگیم زحمت توست...

روی پنهان مکن از من که هلالم این است
دست در گردنم انداز که شالم این است
عاشق من شده ای؟ از تو سوالم این است
رستم و قتل پسر... بعد تو حالم این است...
حال من بی تو سزاوار ترحّم باشد
آنچنان خون بشود دل، که خودش گم باشد

گرچه داروغه‌ام و بوسه‌ ز تو، باج من است...
چشم‌هایت همه‌شب در پیِ تاراج من است...
خواندنِ شعر در آغوش تو، معراج من است...
گندم زلف تو تا علت اخراج من است...
جز به آیات نگاه تو مسلمان نشدم
توبه آدم بکند، من که پشیمان نشدم


#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

با من امشب را مدارا کن،همین امشب فقط
تا بخوانم روضه ها از خیزران و لب فقط

بعد تو دشمن... نمیدانی،به ما هم حمله کرد
یک بیابان دشمن و یک عمه ام،زینب فقط...

پیش تو چیزی نمی گویم که ناراحت شوی
آه ...از دستان آن نامرد لا مذهب فقط

آخ ... از سیلی پدر ،از تازیانه،از قلاف
حال من را می شناسد مادرت در تب فقط

ماجرای اصغرت را مادرش باور نکرد
دارد از آن روز بر لب،ذکر "رب یا رب"فقط

حال و روزم را ببین،موی سفیدم را ببین
کاش امشب مال من باشی،همین امشب فقط

#سجاد_شهیدی
.
@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

بخت با هر که یار شد، اما
هیچ‌دم پیشِ من نمی‌آید
مرگ را... مرگ را صدا بزنید
که به ما زیستن نمی‌آید :)

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

از روی همه رد شد و آغوش مرا خواست
میخواست که حرفی بزند، گوش مرا خواست...

در دفترِ اغیار، سخن، نصفه رها کرد
اوراقِ پراکنده‌ی مخدوش مرا خواست...

چشمش که خمار آمد و گیسوش که خوابید
چرخاند سر و پلک زد و دوش مرا خواست...

هر جا که نشست، عشوه کنان شعر مرا خواند
ساقی شد و مست آمد و مدهوش، مرا خواست...

با دست و دل و سینه و سر ناز کشیدم...
با زلف و لب و چشم و بناگوش، مرا خواست!

چشمان مرا دید، لبالب پرِ شعر است
بی هیچ سخن، با لب خاموش، مرا خواست...

دستش که به خون دلم آلود، به صد ناز
موهای عزادارِ سیه پوشِ مرا خواست...


#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

شادی کنید خلقِ خدا... دیر می‌شود
پایانِ قصّه، بُغض، گلو‌گیر می‌شود

یک شب همانکه چشمِ خلایق به دستِ اوست
از روز و روزگارِ شما سیر می شود

یعنی همین دو دست که تا عرش رفته‌است
در کوچه‌های تنگ، زمین‌گیر می‌شود...


#سجاد_شهیدی
ادامه‌ش هم باشد برای بعد :)

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

صدای قهقهه‌هایت عروض شعر منند
مباد شعر بلند مرا خراب کنی :))

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

آغوشِ ماست از غمِ بیگانگان تُهی
این سرزمین، قلمروی محبوب بوده است :)

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

فرض کن اصلا طبیبِ شهر لایق بوده است
تیغِ جرّاحی چرا در دستِ سارق بوده است؟

سر به زیر انداخت، یعنی نیست این تقصیر او
رو به بالا کرد، یعنی کارِ خالق بوده است

بر زمین، سهراب می‌غلتید، پرسیدم از او
گفت: آنکس دشمنش میدید، حاذق بوده است

گفتمش:" اسرار را جایی هویدا کرده‌ بود؟"
گفت: نه، گفتم: چرا پس؟ گفت: عاشق بوده‌است

از رفیقان و رقیبان، زخم یکسان خورده‌ایم
باز پشتش گرم باشد، آنکه صادق بوده است

آرزو کردیم و جز حسرت، سر انجامی نداشت
قه‌قهِ روی لبم برعکس، هق هق بوده است

ذوقِ پروازِ کبوتر کور باشد بعد از این
آسمان، بعد از شما، آیینه‌ی دق بوده است ...

#سجاد_شهیدی

به یادِ #پرواز_اکراینی :) 🙏🏻

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

《عصر روزِ دهم که تنها شد...》
شبِ عاشورا ۱۴۰۲، هیئت‌الرضا
به خوانشِ حاج‌اقا رضا هلالی ❤️

#سجاد_شهیدی
@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

عصر روز دهم که تنها شد
تکیه بر نیزه داده بود حسین...
دور تا دور او سواره‌نظام
خسته، بی‌کس، پیاده بود، حسین...

یک نفر بود و غصه ها بسیار
تشنه‌اش بود، آب را چه کند؟
خیمه ها بعد او چه خواهد شد؟
آه... این اضطراب را چه کند؟

غارتِ پیرهن که چیزی نیست
غارتِ از خیام امّا نه...
کوفه شاید کمی به رحم آیند...
اهل بازار شام امّا نه...

نگران بود و همزمان اما
یکه شیر حجاز میجنگید
غصه‌ها می‌گذشت از نظرش
نگران بود و باز می‌جنگید

زخم‌ها رفته رفته شد بسیار
خسته و تشنه چند لحظه نشست
چهره‌ی مادرش به یاد آمد
چشم‌ها را که چند ثانیه بست

دور تا دور او حرامی‌ها
لحظه‌ای را امان نمیدادند
کاش با خنده اهل کوفه به هم
اشک او را نشان نمیدادند

دستِ خالی نبود هیچ‌کسی
هر که هر آنچه شد به جنگ آورد..
پیرمردی عصا به دست گرفت
پسری رفت و قلوه سنگ آورد

دست خالی نبود و حکم آمد
هر که با هر چه می‌شود بزند...
دست خالی؟ چرا کسی هم بود
شاهِ افتاده را لگد بزند...

ناگهان در میانِ هلهله‌ها
دورِ خود را حسین خالی دید...
سر به سمت خیام برگرداند
دشمنش را همان حوالی دید...

خسته و نیمه‌جان صدا میزد:
مردم کینه‌توز... برگردید...
روی زانو نشست و خواهش کرد؛
زنده‌ام من هنوز... برگردید...

پاشد از جا حواس‌ها را باز
پرت خود چون دوباره کرد حسین...
گفت اینجا زنید هر چه زنید...
سمت قلبش اشاره کرد حسین...

همگی باز دوره‌اش کردند
ورطه را یکسره غبار گرفت
خنجری می‌نشست در قلبش
نیزه‌ای بر تنش قرار گرفت...

یک نفر داد زد که منتظریم
نظری بر خیام کن، بس نیست؟
آن یکی گفت: خسته‌ایم ای شمر
کار او را تمام کن، بس نیست؟

بین اصوات جنگ و گرد و غبار
صوت یک شیهه‌ی بلند آمد
کیست یعنی؟ پدر؟ گمان نکنم...
نفس اهل خیمه بند آمد...

همسرش نا امید گفت: که‌ای؟
دخترش ناله زد که: بابایی؟
خواهرش دید و سر تکان می‌داد...
تویی ای ذولجناح...؟ تنهایی؟


#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

هزار صوفیِ در بند :)

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

شب بود و زلف یار... تو پیوند را ببین...
در کشتنم دو یار همانند را ببین..‌.

دارد نظر به غیر و دل از ما ربوده‌است
این دزد حقّه‌باز هنرمند را ببین...

گفتم: "چگونه عاشق خود میکنی مرا؟"
خندد به من؛ جوابِ خوشایند را ببین...

پندش دهم که: "چهره بپوشان برای غیر"
از من گرفت رو... اثر پند را ببین!

چای آورم که باز بماند دقایقی...
لب باز می‌کند به سخن، قند را ببین‌‌‌.

پرسد:" رقیب اگر بدهد زر، چه می‌کنی؟"
_سر می‌دهم... سوال هدفمند را ببین...

سر بسته گویمش: "طمعِ دیگران چه سود؟
آنان که دل به زلف تو دادند را ببین..."

عمری سکوت بر لب و آتش به سینه، آه
از ما گذشته، صبر دماوند را ببین...

من میروم به اصل سخن: "دوست دارمت..."
او می‌زند به حاشیه... ترفند را ببین...

لبخند میزند که: "به دشنام دلخوشی؟"
دشنام را رها کن و لبخند را ببین...

بر لب، هزار شاعرِ مقتول را نگر...
در مو، هزار صوفیِ در بند را ببین...

در ابروان، پیمبریِ نوح را نگاه!
در چشم‌، بی‌خداییِ فرزند را ببین!

مژگان چو میله ها و اسیران در آن "دو چشم"
زندانیانِ یاغیِ هم‌بند را ببین...

با صد کرشمه آمد و پهلوی من نشست
دل را ربود و رفت، فرایند را ببین

هشیار، از آن دو گفت و به مستی شکست‌شان
بختِ مشابهِ دل و سوگند را ببین

گفتم:" خدا مرا نگذارد بدون یار"
جانم گرفت.‌‌.. کار خداوند را ببین!

هنگام رفتن من و عید خلایق است
در طالعم حکایت اسفند را ببین...


#سجاد_شهیدی


@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

@tellmacollection 🕊

Читать полностью…

سجاد شهیدی

‏[قلبِ مرا، میانِ دو دستت مُچاله کن]

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

@shahidisajad 🌿

Читать полностью…

سجاد شهیدی

هر چه کردی با دلم را شعر کردم، روزِ حشر
دفترِ اشعارِ ما، خود نامه‌ی اعمالِ توست...

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

از روی همه رد شد و آغوش مرا خواست‌...
می‌خواست که حرفی بزند،گوش مرا خواست... :)

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

مستی که راه میکده گیرد، گشاده‌روست
شعرِ مرا اگر تو به لب می‌بری، خوش است...

#سجاد_شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

@shahidisajad

Читать полностью…

سجاد شهیدی

زاهد ؛ تمام روز اگر غصه می خورم
حدم بزن ... که این رمضان روزه نیستم ...

#سجاد_شهیدی
@shahidisajad

Читать полностью…
Subscribe to a channel