shahradmeidary | Unsorted

Telegram-канал shahradmeidary - شهراد میدری

15429

ارتباط با ادمین : @shahrad147 سفارشات شعر و ترانه و متن به مناسبتهای مختلف و نیز ویراستاری سروده ها جهت چاپ و انتشار پذیرفته می‌شود.

Subscribe to a channel

شهراد میدری

درودهایم پیشکش به پنجره‌ی گشوده بر هوای تازه‌ی یکایک شمایان که ارمغان آور نورید و غوغاگر شورید و نوشا و نیوشای باغهای مستانه‌ دل چامه و چکامه و انگورید
شباهنگام شهریوری‌تان خوش‌آهنگ دف نوازی های مهتاب و رامشگر و خرامشگر نغمه های ستارگان دنباله دار کهکشان راه مهربانی...
سپاسگزارم که انسان فرشته‌ی عرشیای فیروزه تا فرش زمرد نقش زمینید...
💎‌🍁🍂⚘️🌙✨⭐️🎶🦋🍇💚
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

به  "شهریور"  بگو  از  آن  ما  باش

شراب   ناب   تابستان   ما   باش

اگرچه   می‌رسد   پاییز   از   راه

تو  اما  همچنان   مهمان  ما  باش


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

من که هستم؟ هیچ‌کس، اهل ِ کجا؟ جایی که نیست
باز دلتنگ ِ تو می‌‌آیم به دنیایی که نیست

خیس ِ نم‌نم‌های ِ باران میرسم در میزنم
می‌گشایی در به روی ِ مرد ِ تنهایی که نیست

با سلامم گونه هایت گُل می‌اندازد به ناز
خانه عطرآگین ِ گلبرگ ِ شکوفایی که نیست

مات و مبهوت ِ نگاهت می‌تکانم چتر را
محو ِ دیدار ِ تو و شوق ِ بفرمایی که نیست

از تو می‌پرسم تو هم دلتنگ چون من بوده ای؟
می‌نشیند بر لبت لبخند ِ حاشایی که نیست

آشنا هست این سکانس و این دیالوگ‌ها چقدر
قبلن اینجا بوده ام مهمان ِ رویایی که نیست

شرشر ِ فواره و حوض و حیاط ِ اطلسی
نرده نرده پیچک ِ رفته به بالایی که نیست

قوری از ما با سماور باز گرم ِ گفتگو
باز هم لبخند و قند و سینی ِ چایی که نیست

ذوق و شوق ِ قل قل ِ قلیان ِ خوش‌نقش ِ بلور
باز می‌پیچد شمیم ِ "سیب نعنا"یی که نیست

باز ساعت می پراند مستی ِ خواب از سرم
می‌گشایم پلک را محو ِ تماشایی که نیست

زندگی مجموعه ای از "هست"ها و "نیست"هاست
یاد ِ دیروزی که هست و وهم ِ فردایی که نیست

این غزل، یادآور ِ عشق است و من این عشق را
می‌دهم هدیه به تو با نام و امضایی که نیست


عاشقانه های #شهراد_میدری
telegram.me/shahradmeidary
facebook.com/shahradmeidary
instagram.com/shahrad_meidary

Читать полностью…

شهراد میدری

شیوایی   شعر  ناب  هم   این‌همه   نیست

افسون خیال و خواب هم این‌همه نیست

گیرایی     چشم‌های     تو    صد در صد

مستانگی    شراب   هم    این‌همه   نیست


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

باران  بزند،  هوا   دل انگیز   شود

رقصندگی   برگ،   طلا ریز  شود

دل توی دل کلاغ‌ها نیست که کی

شهریورمان   نرفته    پاییز   شود


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

به برگ، ارژنگ مانی می‌شود باز

به نم، رنگین کمانی می‌شود باز

چه   زیبا   آخر   شهریور   شهر

دل از مهرت خزانی  می‌شود باز


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

آرام  جهان  و   غرق  آشوب   توام

دلداده‌ ی نسخه‌ ی طلاکوب توام

ای چشم تو شاه بیت دیوان غزل

شیرازتر  از  همیشه  مجذوب  توام


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

هزاران زخمه بر تار من و توست

فقط در فکر آزار من و توست

زده  بر  آرزوها  رنگ  حسرت

جهان عمری بدهکار من و توست


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درودهای فراوان
دفتر عاشقانه‌ های شهریورتان دل سپرده به مهر پاییز هزار برگ و سرشار از پرسه در رگبار و نغمه های گیتار و اشتیاق دیداری که عطر خاطره های ناب می‌دهد؛
سپاسگزارم از مهر همیشگی‌تان
🍁🍂☔️🌈🌤💎‌⚘️🌸🎶📚🎨💚
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

ارمغان آور زلال‌واژه های بارانید و طاقه طاقه ابریشم رنگین‌کمان از طاق زبرجد آسمان می‌آویزید و دیبا دیبا گستره‌ی هفت اقلیم مهربانی را فرش هزار شانه‌ی گل می‌گسترانید و جهان را عطرآگین از حضور غرق نور و سرورتان زیبایی و فریبایی می‌بخشید؛
درود بر تک تک سروران سرو قامت و گل‌افشانان گل‌رخسار مهرکده های همواره سرسبز دوستی؛
سپاسگزارم که نامتان و کلامتان صدف صدف دریاست...
💚📚🎨🎶🌈🌤🌸🌺🌼🍀🪻⚘️🦋💎‌
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

پایان    شبانه های     تردید    منی

صندوقچه‌ی ‌  طلای   امید    منی

هر صبح جهان، طلایه دار گل نور

آیینه‌ی   جادویی   خورشید    منی


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

زنی که شعر می‌فهمد جهانی ناب می‌خواهد
به تندیس ِ تنش ابریشم ِ مهتاب می‌خواهد

به شوق ِ دیدن ِ خوشبختی‌اش در قصر ِ آیینه
دلی شیدا، قدی رعنا، رخی جذاب می‌خواهد

هنوز آن دختر ِ شیطان و بازیگوش ِ دیروزی‌ست
زنی که فارغ از غم‌ها دلی شاداب می‌خواهد

همان زن که برای ِ پرسه های ِ خیس ِ بارانش
فروغ و شاملو و قیصر و سهراب می‌خواهد

سحرگاهان که پلکش را به نرمی می‌گشاید نور
شکوفا غنچه‌ی ِ خورشید ِ عالمتاب می‌خواهد

ندارد نسبتی با شهر ِ پُر دود و ترافیکش
شمال و کلبه‌ی ِ دنجی کنار ِ آب می‌خواهد

کنار ِ آب و آن‌سوتر کنار ِ جنگلی سرسبز
به یاد ِ بچگی بین ِ درختان تاب می‌خواهد

که تابش را ببندی و به روی ِ او بخندی و
بدانی عاشقی کردن کمی آداب می‌خواهد

که او را هُل دهی با شوق و موهایش به رقص آید
همان مو که سرانگشتی به پیچ و تاب می‌خواهد

شباهنگام پلکش را که برهم می‌نهد آرام
نه بالش، سینه ای مردانه وقت ِ خواب می‌خواهد

زنی این‌گونه رویایی و غرق ِ شور و زیبایی
بدون ِ شک غزل‌هایی پر از اعجاب می‌خواهد

"دلم" لرزید و گفت این شعر از آن ِ که خواهد شد؟
به او گفتم زنی که گوهر ِ نایاب می‌خواهد

عاشقانه های #شهراد_میدری
telegram.me/shahradmeidary
facebook.com/shahradmeidary
instagram.com/shahrad_meidary

Читать полностью…

شهراد میدری

نمی‌دانم چرا اما
برای بالش خوابم
برای بادبادک بازی جا مانده در قابم
برای اولین سنجاقک ِ
       سنجاق بر موی نسیم خاطرات پر تب و تابم
برای چین چروک و بوی نفتالین تن پوش ته گنجه
برای کفش‌های زیر باران گل آلود و
برای لنگه‌های خیس جورابم
دلم این روزها تنگ است
نمی‌دانم چرا اما
تصور می‌کنم این روزها گاهی
صدای جیرجیرک را
همین موسیقی تکراری برهم زن خواب عروسک را
به حد تکنوازی‌های سنتور و ویالون دوست می‌دارم
و گاهی وقت‌ها مجذوب یک قمری پشت شیشه می‌مانم
و از عمق نگاهش خوب می‌دانم
به دنبال کسی که نیست می‌گردد
نمی‌دانم چرا اما
جهان را مثل عکسی تار می بینم
به زير تلی از آوار می بینم
چه‌کس دست و دلش لرزیده که
                                عکس جهان این گونه افتاده
که از بم خوانی "آواز"
                         تنها نقطه‌ی بسطامی گلپونه افتاده
که تاج زرنشان آفتاب از آسمان
                                       روی زمین وارونه افتاده
نمی‌دانم چرا اما
پر از دلنازکی‌های حبابی بر لب آبم
پر از بغضم چنان دریا و بی‌تابم
که تنها با نگاهی‌
غرق آهی
دوست دارم بشکنم در خود هزاران بار
نمی‌دانم چرا اما
تصور می‌کنم این روزها دیگر
"نمی‌دانم"ترین احساس دنیایم
که بی اندازه تنهایم
و امضایم
شبیه لک لکی دلخسته از دریاچه
                 جان‌آشوب موجا موج ساحل‌کوب
                                       چتر بال‌هایش باز باز و
                                                       فکر پرواز است
نمی‌دانم چرا اما
جهانم
      چون نمایشنامه ای تلخ و غم‌آهنگ است
                       و سهم نقش هر آیینه اش سنگ است
نمی‌دانم
نمی‌دانم
نمی‌دانم چرا اما
دلم این روزها
              این‌ روزها
                      این روزها تنگ است...

#شهراد_میدری
telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

پروانه   به  گیسوی  رهایت   بزنم

لبخند   به    نقش  دلربایت   بزنم

این گونه که سرشار بهاری، تو بگو

با  نام  کدام  گل،   صدایت   بزنم؟


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

یادم باشد وقتی در جستجوی آخرین نگاهت از کرانه‌های دریای توفانی می‌گذرم از موجهای پریشان برگشته از دور جویای حالت شوم؛
یادم باشد وقتی هوا هم مثل من بی‌هوا بغض کرد و دل آسمان ابری شد یکراست راهم را به طرف خاطره‌ها کج کنم و بیایم سروقت گندمزارهای کنار نخلستانی که عطرآگین از مهربانی‌ات رایحه‌ی سال‌های بهارین دور را به مشامم می‌رسانند؛
یادم باشد وقتی هوا بارانی شد پشت شیشه‌ی پنجره به ردپایت در کوچه‌ی اشتیاق خیره بمانم و صدای پای خیس آمدنت را با تپش‌های دل بی‌تابم کوک کنم؛
آه... یادم باشد وقتی که باز هم دلتنگ شدم فنجانی قهوه برایت دم کنم و روی میز بگذارم و به عکست زل بزنم و اشکهایم را پاک کنم و با لبخند بگویم خوش‌ آمدی عزیز همیشه در یادم
🥀🥀🥀🍁🍁🍂☔️🌨
http://telegram.me/shahradmeidary
درود بر دوستان فرهیخته و همراهان گرانقدرم
دل پرمهرتان بی غم و اندوه؛
بسیار سپاسگزارم که بی‌نهایت بزرگ و مهربان و دریا دل و والااندیش و انسان‌منشید...

Читать полностью…

شهراد میدری

در  کوچه‌ی  ابر  و  آفتاب   آماده‌ست؟

بر برگ‌ طلا به پیچ و تاب آماده ست؟

شهریورمان    تمااام    شد   اهل  دلان

انگور  شراب  و   شعر ناب  آماده‌ست؟


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درودهای زرنگار و ماندگار بر آنان که بر پر پروانه ها نامه دارند و گلبرگ گلبرگ ادامه دارند هنوز
درودها بر لبخند و پاکی و نیکمنشی و انسان‌دوستی‌شان؛
آنان که نگاهشان روشن از آفتاب است و لبانشان نجواگر جاودانه های ناب است و قلبشان گلستانی بهارینه از خوبی‌ و بند بند وجودشان دریا دریا مهر و مهر و مهر...
می‌ستایم و می‌سرایم بودن ارزشمندتان را...
📚🎨🎶☕️🧡🍁🍁🍂🌤🌈☔️🦋⚘️💎‌
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درود و مهر
واپسین روزهای تابستانی‌ امسالتان را سرشار از شهریورانه هایی ناب؛ آراسته به نقش قلم‌موی عشق می‌خواهم؛ امیدوارم پاییزی که از راه می‌آید فصل رسیدن‌تان به آرزوهای دیرینه باشد...
⚘️💎☕️🌈🌤🕊📚🎶🍁🍁🍂💚
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

شما را نمی‌دانم اما کلاغ‌های کاج‌نشین این حوالی دل توی دلشان نیست که تقویم زودتر ورق بخورد و خزان طلاریز با مهر همیشگی‌اش خش خش به چشم اندازهای شور و شیدایی‌مان برگردد
شما را نمی‌دانم اما درختان این گستره، دفتر هزار برگشان را آماده‌ی نقاشی و رنگ آمیزی کرده اند تا زنگ نم نم باران که خورد باد از راه برسد و برگها را به گالری سنگ‌فرش‌های نمور دعوت کند
شما را نمی‌دانم اما من و واژه ها داریم ثانیه ها را با تپش‌های دل عاشق و بی‌تابمان می‌شماریم برای بازگشتن پادشاه فصل‌ها والاحضرت پاییز دل‌انگیز شررخیز...
درودهای شایانم و سپاس‌های بی‌پایانم پیشکش به تک تک‌تان که شورافزا و سرورافزای سمفونی عشقید...

💚📚🎨🎶☕️☔️🌈🌤🍁🍁🍂🦋💎‌
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درودهایم بر تو که غوغای جهان در نگاهت ریخته
حال پنجره ات چگونه است؟
گاه و بیگاه آغوشی به هوای تازه می‌گشاید یا نه؟
کفش‌هایت کیفشان کوک است؟
راه و بیراه، دلشان هوای پرسه های عاشقانه می‌کند یا نه؟
راستی تا یادم نرفته بگویم خودت را برای پاییز دل‌انگیز هزار رنگ و قرارهای خیسمان آماده کن؛
کم کم چتر و شال و کلاه و ژاکتت را از کمد بیرون بکش و با آهنگ "شد خزان" فنجانی قهوه به خودت تعارف کن...
خدا را چه دیده ای
شاید این پاییز، بهار ماندگار عاشقان باشد
بهار ماندگار من و تو....

💚📚🎨🎶☕️☔️🌈🌤🍁🍁🍂🦋💎‌
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درودهایم و سرودهایم خلوت نشین آلاچیقی در کناره‌های جنگل مه و جویبار و ترانگی، نغمه‌خوان آرامشند که بر بال نسیم عطرآگین بابونه و بیدمشک و نم‌نم‌های باران به نشانی مهرکده‌ی جاودانگی‌تان فرستاده می‌شوند
سپاسهایم را پذیرا باشید که آفتاب را زرکوب روشنای نام خویش ساخته اید.
💚📚🎨🎶🌈🌤🌸🌺🌼🍀🪻⚘️🦋💎‌
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درود بر دوستان خوب و مهربانم
خیلی ساده و بی پیرایه بگویم برایم بسیار عزیز و ارزشمندید و امیدوارم غم‌های جهان هرگز زنگ در خانه‌ی دل‌های مهربان‌تان را به صدا درنیاورند؛
خوشبختی‌ همیشگی‌تان آرزوی دیرین من است
سپاسگزارم برای تمام لحظه های بودنتان

Читать полностью…

شهراد میدری

از  کوکب   پرنیان   شب   رقصان‌تر

از  ماه   پرند   نقره    شورافشان‌تر

هر صبح، شکوفه می‌زنی ای گل ناز

از  پرتو  خورشید  جهان  رخشان‌تر


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

به غیر از صندلی و میزی  از  من

به غیر  از   دفتر  پاییزی  از  من

کمی  دیر آمدی،  دیر آمدی،  دیر

نمانده  جز  غبارم  چیزی  از  من


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

آرامش محض شانه ای  خواهم داشت

نجوای خوش ترانه ای خواهم داشت

من با تو به پیشواز مهر،  از سر شوق

شهریور   عاشقانه ای  خواهم   داشت


#شهراد_میدری
@shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

با آفتاب نگاه زرینه‌ تابتان می‌توان پلک تمام پنجره‌های جهان را گشود و همه‌ی پرنده ها را به میهمانی سپیده‌دمان مهربانی فرا خواند و عشق را نغمه نواز ساز جاودانگی شد؛ درود و سپاس‌های شایان و بی‌پایانم را خاکسارانه به یکایک‌تان ارزانی می‌دارم که چنین زلال اندیشید ‌و باران سرشتید و دریا دلید و بیکرانه مهر؛
در برابر بلندای نیکمنشی تک تکتان سر به کرنش فرود می آورم و قلبم را تا ابد گنجینه‌سرای طلای نام شما خوبان می سازم.
🌙⭐️✨🎶📚🌺🌸🪻⚘️🦋💚🕊💎
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درود بر آینه‌ی ابدیتی که بازتاباننده‌ی غنچه غنچه بهار ماندگار مهربانی‌های شماست
شباهنگام تابستانی‌تان خوش‌آهنگ موسیقای خنکای جویبار زلالینگی‌های جاوید؛
سپاسگزارم که بهترینید...
💚🌺🌸🌷⚘️🍃🌙✨🎶
http://telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

درود بر دوستان پاک‌سرشت و بزرگوارم
شب‌دمان تابستانی‌تان خنکا نواز نسیم مهر؛
رویین دل و نوشین جان جاودان چشمه‌سار نیکبختی باشید...

Читать полностью…

شهراد میدری

بوی نم‌نم‌های باران
بوی جنگل
بوی شالی
بوی خاک خیس باران خورده‌ی اقلیم سرسبز شمال
بوی حس و حال ممتد و زلال
بوی ردپای مخملگون و آهووار و آرام نسیم
بوی شیدایی نارنج و تمشک و بیدمشک
بوی کلبه
بوی کتری
بوی رقص شعله و دود زغال
بوی رفتن تا فراسوی خیال
بر مشامم می‌رسد بوی بهار خاطرات
مانده گلبرگ خیالی یادگار خاطرات
باز هم دارد هوا خوش‌عطر یادت می‌شود
باز هم از دور می‌آید صدای پای تو
خیس دلتنگی و مه از راه می‌آیی به شوق
باز هم در می‌زنی
تا که بگشایم به رویت
هم در چوبی و هم آغوش را
تا کنم روشن به نجوایی بفرمایی لب خاموش را
تا بیایی تو و بنشینی دوباره
روبرویم
تا بجویم در ته چشمان گیرا و قشنگت آرزویم
تا بریزم استکانی باز هم چایی به شوق
تا کنم از تو پذیرایی به شوق
تا بگویم با خوش‌آمد
راه را گم کرده ای
تا بگویی خنده بر لب :
راه را نه نه
ولی همراه را گم کرده بودم
ماه را گم‌ کرده بودم
همدم دلخواه را گم کرده بودم
که دوباره یافتم
بوی نم‌نم‌های باران
بوی بال خیس گنجشکان پشت پنجره
بوی ناب خاطره
بوی نبض سبز باغ اطلسی
بوی نعنا بوی شبدر
بوی خواب ترد ریواس و علف
بوی لبخندی که جا مانده میان قاب عکس روی رف
بر مشامم می‌رسد بوی بهار خاطرات
مانده گلبرگ خیالی یادگار خاطرات
در تمام سالهایی که گذشت
آه گاهی
گاه گاهی میهمانم بوده ای
با سکوتت همزبانم بوده ای
تکنواز غرق راز ساز جانم بوده ای
باز هم در گوشه‌ی منظومه ای
روشنابخش شباهنگام سرد کومه ای
تک چراغی روشن است
باز هم یاد تو مهمان من است
از ورای سال‌های دور و نزدیکی که رفت
گاه خوشبختی
                  مرور خاطرات ناب باهم بودن است.

#شهراد_میدری
telegram.me/shahradmeidary

Читать полностью…

شهراد میدری

خودت هم خوب می‌دانی نباشی حال ِ من خوش نیست
دل ِ از غصه و اندوه مالامال ِ من خوش نیست

دلم خیلی گرفته چون شمال ِ خیس ِ دلتنگی
هوای ِ ابری ِ "ماسوله" و "ماسال" ِ من خوش نیست

از اینجا رفته ای و فصل‌هایم بوی ِ غم دارند
شده تقویم ِ من غرق ِ خزان و سال ِ من خوش نیست

تک و تنها، ته ِ دنیا، شبم جا مانده از فردا
به عکست زل، سکوت ِ غرق در جنجال ِ من خوش نیست

از اینجا تا خود ِ لاهور، تا کشمیر و تا آن دور
گرفته رنگ ِ غم بخت ِ من و اقبال ِ من خوش نیست

بگو از جان ِ من ای سایه‌ی ِ تنها چه می‌خواهی؟
برو دنبال ِ بخت ِ خود، نیا دنبال ِ من خوش نیست

گس است و می‌زند گاهی به تلخی لحظه های ِ من
نچین از شاخه ام که طعم ِ سیب ِ کال ِ من خوش نیست

نه دیگر شور و حالی هست و نه شوق ِ خیالی، آه...
نمی‌داند کسی حال ِ مرا و فال ِ من خوش نیست

غزل غم دارد و غم دارد و غم دارد و غم، آه...
ابد یعنی از اینجا رفته ای و حال ِ من خوش نیست

#شهراد_میدری
telegram.me/shahradmeidary
facebook.com/shahradmeidary
instagram.com/shahrad_meidary

Читать полностью…
Subscribe to a channel