162
شاعر ، منتقد ادبی ،مدرس دانشگاه، مدیر انتشارات سمت روشن کلمه
منتشر شد:
#عاشقانه_های_یک_نهنگ
شعر بلند
#یداله_شهرجو
«عاشقانههای یک نهنگ» با توضیح شاعر در ابتدای کتاب، یک روایت واحد در قالب یک شعر بلند است که صرفا جهت تسهیل در خوانش شعر با مرزبندیهای ۲۸گانه، در شصت و هفت صفحه قرار گرفته است.
آنچه از عنوان شعر در ذهن مخاطب متبادر میشود مواجهه با یک فضای تغزلی است. اما مرور شعر، مخاطب را با غلبۀ فضای اجتماعی در این روایت بلند مواجه میکند. روایتی که تلاش دارد پوستۀ ظاهری شهر، به عنوان مصداقی عینی از جامعه را کنار بزند و برای مصداقهای عینی از جامعۀ امروزی، نشانها و نمادها را جایگزین کند. انتخاب شاعر برای این روایت، بهرهگیری از زبان واسطه است؛ واسطهای که به نوعی دست به خلق و بازسازی زده است. «نهنگ» به عنوان کلید واژۀ اصلی از مهمترین نمادها و واسطههای تشخص یافته در طول این روایت است. نهنگی که مرز میان واقعی و غیر واقعی بودن را همواره با خود همراه دارد گاهی از نقش نمادین و گاهی در کاربرد واقعی خود، روایت ماجرا را به دوش دارد.
#انتشارات_سمت_روشن_کلمه
#روشنای_کلمه_روشنای_جهان
#انتشارات_سمت_روشن_کلمه #نشر_سمت_روشن_کلمه #سمت_روشن_کلمه #ناشر_تخصصی_ادبیات_و_هنر
#یداله_شهرجو #هانا_زارعی
#چاپ_کتاب #شعر #شعر_امروز #مجموعه_شعر #شعر_سپید #خبر_چاپ_کتاب #معرفی_کتاب #تازه_های_کتاب #تازههای_نشر
صفحهآرا: #فروز_زیره_پور
طراح جلد: #مینا_طافی
@shahrjoo
امروز اول اردیبهشت
روزِ سلطان سخن جناب سعدی
👈اول اردیبهشت در تقویم ایرانی روز سعدی شاعر نامدار قرن هفتم و خالق بوستان و گلستان است.سعدی در چنین روزی نگارش گلستان را آغاز کرد.
هر یک از دایره جمع به راهی رفتند
ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم
در جایی دیگر نیز:
میان خلق ندیدی که چون دویدمت از پی
زهی خجالت مردم چرا به سر ندویدم
@
#سه_تار
☀️بی کلام |🌙 روایت ماه
@Shahrjoo
🔹️دخترک ژولیده
🔹️دردستگاه چهارگاه
🎼 آهنگ علینقی وزیری
🔹️اجرا پرویز مشکاتیان و گروه عارف - 1367
☀️موسیقی | 🌙 روایت ماه
@Shahrjoo
🔹️Violet Mountains
🎼 اثر میکیس تئودوراکیس و واسیلیس سالیاس
☀️موسیقی |🌙 روایت ماه
@Shahrjoo
قرار است پرده ی معبد، چه دانشگاه باشد، چه کلیسای جامع، آکادمی یا روحانی، را بالا ببرند و به صورت استثنایی به او اجازه ی ورود بدهند. اما تکلیف تمدنِ من چه می شود؟ از ۲۰۰۰ سال پیش ما زن ها بدون دستمزد کار کرده ایم. شما حالا نمی توانید به من رشوه بدهید. خلاصه آدم باید دروغ بگوید و به پوست برادران که از فرط غرور آماس کرده است، مرهم بمالد. قرار است حقیقت را فقط زنانی بگویند که پدرانشان خوک ها را قصابی می کردند و برای آن ها سهمی در کارخانه ی خوک ها به ارث گذاشتند.
✍#یویرجینیا_وولف
☀️یادداشت های روزانه|🌙روایت ماه
@Shahrjoo
🔹️آهنگ: «قطار خالی»
▪️خواننده: #حیدو_هدایتی
▪️از آلبوم «تیریشکو»
دِریا، چه اسم قشنگی
به دریا بیُفتُم، به بندر بیُفتُم، به دشتی بیُفتُم
به دشتی رسیدی بلندتر بخند
بلندتر بخند یاد خونه بیُفتُم
آه یاد خونه بیُفتُم
یاد خونه بیُفتُم...
@Shahrjoo
موهای تو در تارهای حنجرهام گیر کردهاند
از خواب میپرانیام
حالا مرا دوباره بخوابان
در زیر آفتاب بخوابان
از دیگران جدا بخوابان
تنها بخوابان
و در کنار حفره گنجشکی بخوابان
و در بهار بخوابان.
از پشت سر بیا و،نگاهم کن
اینجا
آری همینجا مرا بخوابان.
رفتم که رفتن من عین رفتن من باشد
و فرق داشته باشد با رفتن آندیگران
حالا تو فرق روح مرا با ناخنهایت واکن.
من عاشق فرق سرم
آیینه را هم بر روی من بخوابان
اغمای آنسوی مردن چقدر خوب جزء به جزیی دارد
حالا من از تو میروم و تو میروانیام
تقسیم من به سوی نیست شدن مثل خواب
زبان که در سکوت صداهاست
و حالا بیبازگشتگیام را کامل کن دیگر نیاوران خوابیدهام.
ای آواراننده
ای آورانندگی من را دیگر نیاوران!
#رضا_براهنی
@Shahrjoo
سایهام،
چه کس را
دوست داشتم
اینچنین که تو را؟
تو را به سوی خود کشیدم – به درون خود –
و از آن هنگام خود، سایهای شدم
و تو پیکر
تنها چشم منَست
پندناپذیر
خوی کرده است که چیزها را
بیرون از خویش بنگرد
در چشم من
تو همیشه و جاوید
بیرون از منی
آه، که این چشم
مرا از خود بیخود میکند.
فریدریش نیچه
Friedrich Wilhelm Nietzsche آلمان، ۱۹۰۰-۱۸۴۴
ترجمه از : آذر نعیمیان
@Shahrjoo
بهار به فرصت نو کردن در جهان اندیشه چشم دارد. جهان اندیشه تان بهاری باد.
@Shahrjoo
"داروگ"
شعر : #نیما_یوشیج
صدا : #غزاله_علیزاده
#کی_می_رسد_باران...
@Sharjoo
.
حرف از پروانه به رنگ است
حرف از خال درشت
نشسته میان فرصت تردیدت
به چنگ از حروف مقطع
دست و دلت به وسواس است
وسواس !
خمِ موج در ساحلِ خواجه عطاست
چشم دوخته بودی
از موج خم شده در فرصت عصر
کلمۀ تازه ای را بالا بکشی
نشد که شال از رها
به آشفتگی گیسو برداری
نشد که پیراهن
به دکمه از دهان بسته
در گشودن حرف تازه رها کنی
-دست و دلت به وسواس است-
فرض این که پروانه
در فرصت خم شدن موج
همان کلمۀ تردید باشد
همان دهان بسته باشد
همان یقین خسته باشد دشوار است
***
عصر در ساحل خواجه عطا
به رشته در دهان بسته ماهی آویزان است
وسواس تو به انتخاب
یا ماهیِ کشیده در بند
یا پروانۀ مچاله در گلوی تردید است
-دست و دلت به وسواس است-
نه این که پرتاب ماهی در دهانم نچرخد
نه این که بال بال پروانه
پریدن پلک در حلقۀ چشمم نباشد
حرفم از خمٍ موج
در فرصت آمدن و نیامدن است.
یداله شهرجو
فروردین ۱۴۰۱ ، بندرعباس
#یداله_شهرجو #شعر #شعر_امروز
#ادبیات_امروز #شاعر #بندرعباس #شعر_جنوب #شعر_بندرعباس
@shahrjoo
▪️چهار ماهی کوچک
✍🏻 یداله شهرجو
« مرگ » ممکن است ناگهان چنگ بیاندازد و جهان جسم را از میان بردارد. اما تردید دارم آنچه در مرگِ شاعر رخ می دهد کارگر افتد چرا که جهان کلمه و جهان معنا حکومت پایداری دارند.
دیروز، نوزدهم فروردین، برای وداع با جسم دوست شاعرمان « محمد حسن مرتجا » به اتفاق « مسعود فرح » عزیز به سیرجان رفته بودیم. آنچه به چشم آمد چسم تکیدۀ محمد حسن ، پیچیده در قالی، بر فراز دست ها بود. آنچه در ذهن می گذشت، استواری آن همه شعر، خاطره و کلمه بود. محمد حسن با همان باور زلالش به مرگ هم با نگاه تردید چشم دوخته بود. دلش اطمینان راسخی به تنگ ماهی اش داشت، از دریا، به اندازه ای آب در تنگش مانده بود تا این چهار فصل شناور در باورش همچنان زنده بمانند همچنان بنویسند همچنان شعر بخوانند...
یاد و نامش مانا به مهر
▪️تسلیت دوباره به خانوادۀ مرتجای عزیز به ویژه برادر نازنینشان رضا مرتجا
▪️سپاس فراوان از مهربانی های تک تک اعضای خانوادۀ مرتجا و وثوق
▪️تسلیت، خسته نباشید و سپاس فراوان از مهربانی های بی دریغ دوست شاعرمان حامد رضوی زاده عزیز
▪️قدردان محسن محیاپور عزیز هستم برای تهیه و ارسال این عکس ها
@shahrjoo
سفره ی اندوهمان همچنان در بهار به رونق است.
دریغ و درد برای رفتن شاعر موج ناب یارمحمد اسدپور
تسلیت به ادبیات و دوستداران و خانواده محترمش
۱
چگونه بیان کنم
زخمی که به گردهی ماه مینشیند
اکنون که سپیده میزند
-میان آب و پنجره
در امان تو خواهم بود
-بی فکر و خیال-
بر ارتفاعی که مرا بردهای
گریزی جز پرواز نخواهم داشت.
در نگاه کودکانهام
هیاهوییست
کز دهان مرگ برخاسته.
۲
نیلوفری غمگین ام
که زبان علف نمی داند
و می روید
بی دریغ
بر سینه ی خاک
وقتی سپری می شوم
در هجوم ماه
بوی کدام معراج
از گور من
غمگین تر است...
این گلو تاریک از صدای دنیاست...
۳
دردا
که مرگ می دواند
رازش را
برگیاه و سنگ
حال که پر پر می شوی
از چهارسوی پیشانی
بر سینه نخواهی برد
اندوه این راه را
۴
نمی دانستم
زندگی
این دریغ های متداول
این کهنه خواب های آشفته
سرانجام به تلنگری منجمد می شود
این سوداهای نامطمئن
در جان سخت ترین انگاره هامان
چونان اکلیلی بر تاریکی
دیگر بهار چه مفهومی دارد!
کرانه ها آبی نیست
من کرخت می شوم
باد هم نمی آید.
چه پریشان ست
من
#يارمحمد_اسدپور
@shahrjoo
.
دوشنبه ، پنجم اردیبهشت ، در حالی که پیگیر مراحل نهایی چاپ مجموعه ی « بوته های کاملی »در دفتر انتشارات بودم، دیدن یک پست اینستاگرامی از « فرزاد میراحمدی » مبنی بر از دست دادن « شراره جمشید » به شدت نگران و مضطربم کرد. وقتی با فرزاد میراحمدی در مورد صحت خبر گفتگو کردم هر دوی مان دچار تردید شدیم، تردیدی که ریشه در ناباوری مان برای پذیرش این واقعیت تلخ داشت. فرزاد عزیز، پست اینستاگرام خود را پاک کرد. هر دو به هم وعده دادیم که این خبر نمی تواند درست باشد.
این امیدواری های اندک اما زیاد پایدار نماند. تماس با « زبیده حسینی » و پس از آن « مینو نصرت » حکایت از تایید ماجرا و پذیرش این واقعیت تلخ بود. به دشواری و لابلای پرده های اشک و اندوه باید می پذیرفتیم شعر امروز، یکی از جدی ترین چهره هایش در یک دهه ی اخیر را از دست داده است.
شراره جمشید با وجود قلم پرکارش و چاپ و نشر نه عنوان کتاب از او و شعرهایش طی یک دهه ی اخیر اما آنچنان که شایسته ی او و شعرش باشد، در طول سال های اخیر به شعرش پرداخته نشده است.
شعر شراره جمشید در نگاه نخست ، بازتاب دهنده ی نگاه خاص او به دنیای پیراموش است نگاهی که در سطح اتفاق نمی افتد رگه هایی از فلسفه و حکمت در شعر او حضوری عمیق و برجسته دارد. محتوای راه یافته و گزین شده در شعرش الزاماً از همین صافی عبور کرده است تا مخاطب با شعری متفاوت، از این منظر مواجه باشد. مرگ اندیشی از جمله مفاهیم خاص در شعر شراره جمیشد است. شاعر از زوایای مختلف به این موضوع پرداخته است و هر بار نگاهی تازه و عمیق به آن داشته است.
شراره جمشید، شاعری است که زبان و ظرفیت های ویژه ی آن را می شناسد. مواجه ی و به کاری او از عنصر زبان می تواند برای شاعران نسل امروز به ویژه جوان ترها یک نمونه و مدل متعالی در شعر باشد چه اینکه بهره گیری او از زبان ، موازنۀ ی بین دو عنصر زبان و معنا را به هم نمی ریزد. مخاطب در این نوع بهره گیری از زبان ، تصنع و ساختگی بودن را حس نمی کند بلکه توازنی منعطف در هر دو حوزه را می بیند.
چهار مجموعه ی پایانی این شاعر خوب با نام های : « غشای کاغذی » ، « سرفه های تمام وقت » ، « سواحل کریمه » و « بوته های کاملی » در انتشارات سمت روشن کلمه چاپ و منتشر شد. دریغ که مرگ ، ادامه ی این مسیر روشن را ممکن نساخت.
یادش مانا به مهر
یداله شهرجو ، دوشنبه چهارم اردیبهشت 1402 ، بندرعباس
#سالگرد_درگذشت #مرگ #مرگ_شاعر #شراره_جمشید #شعر #شعر_امروز #ادبیات #ادبیات_معاصر #شعر_مدرن #شعر_پست_مدرن #غشای_کاغذی #سرفه_های_تمام_وقت #سواحل_کریمه #بوته_های_کاملی #انتشارات_سمت_روشن_کلمه #سمت_روشن_کلمه #یداله_شهرجو #هانا_زارعی
@shahrjoo
🎧موسیقی خوب بشنویم
🌼اثری فوقالعاده از لئو روخاس
🌿سال انتشار: ۲۰۱۳
🎼موسیقی |🌙 روایت ماه
@shahrjoo
.
پرونده باز است
پرونده هنوز باز است برای نسلی که در کار تماشای تراژدی کودکی هایشان چشم می چرخانند و بهت زده اند.
کیومرث پوراحمد، بخشی از نوستالوژی کودکی های من و هم نسلان من بود. و چقدر خوش سانس بودیم برای بودنش و دیگرانی چون او ؛ اما این تمام ماجرا نیست. روی دیگر این سکه ، تراژدی تلخ رنج و دردهای این نسل است. نسلی که فداکارانه نوشتند، سرودند، خلق کردند تا زندگی بیافرینند. پرونده ای را باز کرده اند که حتی مرگ هم نمی تواند آن را مختومه اعلام کند.
روحش شاد و یادش مانا به مهر
#کیومرث_پوراحمد #مرگ #تسلیت
#سینما #فیلم #پرونده_باز_است
■پرونده باز است : آخرین فیلم کیومرث پوراحمد
□طرح از #امین_منتظری
☀️روزنوشت ها | 🌙 روایت ماه
@Shahrjoo
دوست دارم گهگاه گم شوم
مثل پرنده های پاییز
می خواهم میهنی تازه بیابم
غیر قابلِ دسترس
و خداوندی
که مرا تعقیب نکند
و سرزمینی که دشمنم نباشد!
می خواهم از پوستم بیرون بزنم
از صدایم
و از زبانم
و مثل عطرِ مزرعه ها
سیال شوم!
می خواهم از سایه ام فرار کنم
و از عنوان هایم
می خواهم از مارها و خرافه ها بگریزم،
از دستِ خلفا
و حاکمان و وزیران!
می خواهم مثل پرندگان، دوست داشته باشم
ای شرق ِ دشنه ها و چوبه های دار!
می خواهم
مثل پرند گانِ پاییز
عشق بورزم.
✍#نزار_قبانی
☀️شعر عرب |🌙 روایت ماه
@Shahrjoo
آرميده ميان دو پلك توام
كه اين حضور پنهانى
لهجهى غريبى دارد.
تا دور مىشوى
از گلوى يك ستاره
سُر مىخورم
تا نامت را
دوباره جار زنم.
✍#يارمحمد_اسدپور
☀️شعر امروز |🌙روایت ماه
@Shahrjoo
چقدر دلام میخواست باور کنم
بهار هم یک انسان است
به این امید که بیاید و برایام اشکی بریزد
وقتی میبیند تنها دوست خود را از دست داده است
بهار اما وجود حقیقی ندارد
بهار تنها یک اصطلاح است
حتا گلها و برگهای سبز هم دوباره بازنمیگردند...
🔹️شاعر: #فرناندو_پسوآ | Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ |
🔹️ترجمه#نفیسه_نوابپور
@Shahrjoo
☆☆☆
سحر،کرشمهٔ صبحم بشارتی خوش داد
که کس همیشه گرفتار غم نخواهد ماند.
#حافظ
#صبح_بخیـــــر
@Shahrjoo
#بنان
جایے ڪه ڪلمات ڪم مے آورند موسیقے به سخن مے آید..
@shahrjoo
🏴 احمد سمیعی (گیلانی)، «پدر ویراستاری نوین ایران»، مترجم، ویراستار، نویسنده و عضو پیوستهی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در ۱۰۳ سالگی از دنیا رفت.
چند روز پیش از آغاز سال ۱۴۰۲، نیکولا رُش (Nicols Roche)، سفیر فرانسه در ایران، با حضور در منزل سمیعی گیلانی، بالاترین نشان نخل آکادمیک فرانسه، کوماندور، را به او اهدا کرد.
احمد سمیعی (گیلانی) در ۱۱ بهمن ۱۲۹۹ در رشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند و سپس وارد دانشگاه تهران شد. در اواخر دهه ۱۳۴۰ بهعنوان ویراستار در مؤسسه انتشارات فرانکلین آن زمان مشغول خدمت شد و به موازات آن دوره کارشناسی ارشد زبانشناسی را در دانشگاه تهران گذراند.
او در کنار حرفه ویراستاری، چند کتاب در زمینه آیین نگارش و ویرایش تألیف کرد و مقالههای ارزشمندی در مجلات متعددی نظیر پیک جوانان، کتاب امروز و رودکی به چاپ رسانید.
سمیعی کار ترجمه را با برگرداندن رمان «دلدار و دلباخته» از ژرژ ساند شروع کرد و بعداً آثاری را از نویسندگان بزرگی مانند ژرژ پرک و گوستاو فلوبر به فارسی برگرداند.
«خیالپروریهای تفرجگر انزواجو» از ژان ژاک روسو، «چیزها» از ژرژ پرک (ترجمه)، «ادبیات ساسانی»، «داتا گنجبخش» (زندگینامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علی بن عثمان هجویری) از شیخ عبدالرشید (ترجمه)، «چومسکی» از جان لاینز (ترجمه)، «هزیمت یا شکست رسوای آمریکا» از ویلیام لوئیس و مایکل لهدین (ترجمه)، «ساختهای نحوی» از نوآم چامسکی (ترجمه)، «آیین نگارش»، «دیدرو» از پیتر فرانس (ترجمه)، «سالامبو» نوشته گوستاو فلوبر (ترجمه)، «شیوهنامه دانشنامه جهان اسلام»، «نگارش و ویرایش» و «تتبعات» از مونتنی (ترجمه) از جمله آثار اوست.
#احمد_سمیعی_گیلانی
نقل از خبرگزاری #ایسنا
▪️مرتجا و شباهت بی بدیلش به متن
✍یداله شهرجو
▪️« محمد حسن مرتجا » سالها در بندرعباس زندگی کرد. « دفتر سروده ها »، اولین مجموعه شعرش، در اوایل دهۀ هفتاد، زمانی که هنوز ساکن بندرعباس بود. توسط انتشارات روشنگران چاپ و منتشر شد، در این سال ها او در سیرجان، شهری که اصالتاً به آنجا تعلق داشت زندگی می کرد. پس از دفتر سروده ها، مجموعه های مختلف دیگری از محمد حسن چاپ و منتشر شد. مجموعه هایی که وقتی به عنوان مخاطب آن ها را مرور می کنید. در نگاه نخست، بازتاب این زیست درجغرافیای دوگانه را می توانید ببینید. در شعر مرتجا هم می توانید سراغی از دریا و اقلیم شرجی زدۀ بندرعباس را بگیرید هم حضور کویر و وسعت بیابان بازتاب دارد : تا از این بیابان بگذرم / آنقدر آب دارد / تنگی کز دریا پر کرده ام / تا فصل هایم / این چهار ماهی کوچک / همچنان زنده بمانند.
▪️مرتجا شعرش را با دقت از ورطۀ زبان بازی های رایج در دهۀ هفتاد دور داشته است. وقتی شعرش را می خوانید آنچه برجسته می نماید کارکرد عنصر معناست. معنا در شعر او پیچیده در شولای بیانِ صادقانه و شاعرانه است. از این رو شباهتی بی بدیل به متن خود داشت وقتی با او هم کلام می شدی این صداقت را حتی می توانستی از لهجۀ شیرین کرمانی اش نیز دریافت کنید : جای خالی چه آدم ها ... اشیا ... پرندگان ... / و از حیوانات شتر ... بیشتر شتر / چرا ... ؟! ... راستی چرا، شتر ؟ / می برد مرا آنسوی دریاها ... جنگل ها ...
▪️گزارۀ بیان تصویری در شعر مرتجا، کارکرد و اهمیتی ویژه ای دارد اگر بخواهیم شعاع این گزاره را کوچکتر کنیم به بازتاب اشیا می رسیم بازتابی که فراوانی حضور، همراه با دقت در انتخاب ، آن را به عنوان عنصر برجسته در شعر محمد حسن تبدیل کرده است : یکی از صدایم که تلخ ... تلخ تر / دادستان / کلاهی که از همۀ سرهایم می تکانم / قاضی / و این همه اشیا با شکوایه هایشان بر دست / منتظر ...
▪️مرور دفترهای منتشر شده از سوی محمد حس مرتجا در فاصلۀ سه دهۀ مختلف از مجموعۀ نخستش یعنی دفتر سروده ها تا « روبرو در سه پرده » بیش از هر گزینه ای موید ثبات و تداوم یک حرکت و جریان پیوسته است.. اتفاقی که ممکن است برای بسیاری از چهره های شعر امروز رخ نداده باشد اما مرتجا این توانایی و پتانسیل در شعرش وجود داشته تا او و شعرش در طول این سه دهه همچنان پویا باقی بماند. یاد و نامش مانا به مهر.
•یداله شهرجو ، هجدهم فروردین 1401 ، میناب
شعر از : فریدون مشیری
اجرا : صدای جاودانه محمد نوری
@shahrjoo
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار، بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من…🌺