👈 کانال تخصصی شعر و موسیقی سنتی ایرانی: حاوی #اشعار و #تصانیف ارزنده و معتبر تصانیف همراه با شعر و شناسنامه👉 https://t.me/joinchat/AAAAAD7WkRP2qHn3bsitKA پل ارتباطی با مدیر: @e_ghassemi لینک کانال: @sher_o_asal
قطعه « جان جانم »
سید #خلیل_عالینژاد
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم...
من صدای نفس
باغچه را می شنوم
و صدای سرفه روشنی
از پشت درخت
عطسه آب از هر رخنه سنگ
چکچک چلچله از سقف بهار
و صدای کفش ایمان را
در کوچه شوق …
#سهراب_سپهری
ای کاش چو پروانه پری داشته باشم
تا گاه به کویت گذری داشته باشم
گر دولت دیدار تو درخانه ندارم
ای کاش که در رهگذری داشته باشم
از فیض حضور تو اگر دورم و محروم
از دور به رویت نظری داشته باشم
#عماد_خراسانی
حس
کردنیست قصهی
عشقم
نه گفتنی
ای قاصر از حکایت
حسنت
بیان من
#حسین_منزوی
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
#سعدی
ما پیرو خیالیم بر آستانهٔ دوست
بوسِ نهانیِ ما محتاجِ لب نباشد
#طالب_آملی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
#سعدی
سودای عشق خوبان از سربدر کن ای دل
در کوی نیک نامی لختی گذر کن ای دل
دنیی و دین و دانش در کار عشق کردی
زین کار غصه بینی کار دگر کن ای دل
َ#اوحدی_مراغه_ای
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عقول
#سعدی
«#سنگ_خارا» را می شنوید و می بینید با اجرای استاد مرضیه در کنسرت سالن المپیای پاریس به سال ۱۳۸۵ خورشیدی مصادف با ۲۰۰۶ میلادی. به رهبری استاد محمد شمس.
«سنگ خارا» صرفا یک ترانه ی معمولی از جاودانه ملودی های استاد #علی_تجویدی و دل انگیز سروده های استاد #رحیم_معینیکرمانشاهی نیست؛ شناسنامه است شناسنامه ی هنری و استادی #مرضیه. گویی همه ی مرضیه، بود و نبودش، وجهه و تکنیک و شخصیت خوانندگی اش و سالهای درازِ دستان سرایی بی نظیرش را در این اثر می شنویم. در آخرین کنسرت. محمد شمس تمام توانش را گرو گذاشته که تا جایی که بتواند بر تنظیم استادش وفادار بماند و در عین حال نوی و تازگی به گوش جانمان برساند. پرواز پروانه ای ویولنها در دشتی گسترده تر و وزش سازهای بادی گوناگون تر و زخمه های انگشتها بر سیمهای ویولن کاری تر از نخستین اجرای سنگ خارا است که در گلهای رنگارنگ ۲۶۱ با تنظیم دلنشین استاد روح الله خالقی شنیده ایم. مرضیه همچون نگینی آبی رنگ بر انگشتری ارکستر، با جامه ای زیبا و آسمانی رنگ، بیکران و استوار و راسخ آنچنان که همت چون اویی را بشاید؛ در ۸۳ سالگی ایستاده و می خواند:
جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد
#سعدی
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
به تیر غمزه، از این بیش خون خلق مریز
که رستخیز به یکباره از جهان برخاست
تو در کنار من آ، تا من از میان بروم
که هر کجا که برآید یقین، گمان برخاست
#فخرالدین_عراقی
از عاقبتِ عشقِ تو اندیشه نکردم
دیوانه دلِ عاقبتاندیش ندارد...
#سيف_فرغانى
شراب عشق جوشانتر شرابی است
که آن یک دم بود این جاودانی
رخ چون ارغوانش آن کند آن
که صد خم شراب ارغوانی
دگر وصف لبش دارم ولیکن
دهان تو بسوزد گر بخوانی
عجب مرغابی آمد جان عاشق
که آرد آب ز آتش ارمغانی
ز آتش یافت تشنه ذوق آبش
کند آتش به آبش نردبانی
#مولانا
ای که میپرسی ز من
کان ماه را منزل کجاست
منزل او دردل است اما ندانم دل
کجاست
#هلالی_جغتایی
بهار می شود
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پرنگار می شود
زمین شکاف می خورد
به دشت سبزه می زند
هر آنچه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سار می شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود
درین بهار… آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می شود
نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود
#سیاوش_کسرایی
بهمن ۱۳۳۹
اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟
من می گشایم پیش رویش دفترم را:
در زیر این نیلی سپهر بی کرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه،
نام بلند عشق را تکرار کردم.
من مهربانی را ستودم.
من با بدی پیکار کردم.
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم.
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم.
وز غصه مَردم،
شبی صد بار مُردم...
#فریدون_مشیری
#نگار
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
چاک شدهست آسمان غلغلهایست در جهان
عنبر و مشک میدمد رایت یار میرسد
آواز: #شهرام_ناظری
شعر: #مولوی
زین آرزو که با تو صبوحی توان زدن
بر هم زدیم خواب خوش صبحگاه را
دور از رخ تو گریه مجالی نمیدهد
کز تنگنای سینه برآریم آه را
#عراقی
شدی شراب و
شدم مست بوسه ی تو شبی..
کنون چه چاره کنم محنت خمار ترا..؟
همان فریفته سیمین با وفای توأم
اگر چه باز نبینم به خود کنار ترا
#سیمین_بهبهانی
غمِ زمانه به پایان نمیرسد، برخیز!
به شوقِ یک نفس ِتازه در هوای بهار
#فریدون_مشیری
فتنه عشاق کند آن رخ چون روز تو را
شهره آفاق کند این دل شبگرد مرا
صبح دم سَرد زند
از پی خورشید زند
از پی خورشید تو است
این نفس سرد مَرا ....
#مولانا
#صبح_بخیر
معشوق نداند غم محرومیِ عاشق
آزاد ندارد خبر از حالِ گرفتار
#فروغی_بسطامی
.
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس
گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان
هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
گر دوست میآید برم یا تیغ دشمن بر سرم
من با کسی افتادهام کز وی نپردازم به کس
با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم
چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمیآید نفس
#سعدی
دل کرد آرزو که ببوسد لبش به خواب
صدجا ز بیم، رنگِ رخِ آرزو شکست
#فیاض_لاهیجی
تابوت من از تاک و کفن هم ز برگ تاک
در میکده به باده مرا شستشو کنید
#فیض_کاشانی
یکی را از علما پرسیدند که کسی با ماهرویی در خلوت نشسته و درها بسته و رفیقان خفته و نفسْ طالب و شهوتْ غالب، هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری از وی بسلامت بماند؟ گفت: اگر از مه رویان بسلامت ماند از بدگویان نماند.
#گلستان
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
#سعدی
بیست هزار آرزو، بود مرا پیش ازین
در هوسش خود نماند هیچ امانی مرا
#مولانا
گفت معشوقی به عاشق کِای فتی
تو به غربت دیدهای بس شهرها
پس کدامین شهر از آنها خوشتر است
گفت آن شهری که در وی دلبر است
#مولانا