👈 کانال تخصصی شعر و موسیقی سنتی ایرانی: حاوی #اشعار و #تصانیف ارزنده و معتبر تصانیف همراه با شعر و شناسنامه👉 https://t.me/joinchat/AAAAAD7WkRP2qHn3bsitKA پل ارتباطی با مدیر: @e_ghassemi لینک کانال: @sher_o_asal
«بزم خیام»
آهنگ: #انوشیروان_روحانی
شعر: #بیژن_ترقی
خواننده: #پوران
بانو #قمرالملوک_وزیری
تصنیف #بیات_ترک
رباعیات #خیام_نیشابوری
#مرتضی_نیداوود
گلهای تازه شماره ۱۸۲ ( ابوعطا)
شب نیشابور
آهنگ از #فرامرز_پایور
بر روی رباعیات #خیام
آواز: #محمدرضا_شجریان
گوینده: #آذر_پژوهش
صدابردار: #حسن_عسگری
ای صـــورت عشق ابــــد
خوشرو نمودی در جسد
تا ره بـــــری سوی احـــد
جـــان را از این زندان ما
در دود غـــم بگشا طرب
روزی نما از عیــــن شب
روزی غریب و بوالعجب
ای صبح نـــورافشان ما
#مولوی
#سلام_صبحتون_بخیر
گر تو دهقان منی گلبن رنگارنگم
گر تو بستان منی بلبل خوش الحانم
#نشاط_اصفهانی
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا
#سـعـدی
می خواهم زیبایی دنیا را بسرایم
ودر حواس جهان گم شوم
آفتاب صبح در آتش پنجه های ظریفش می لرزد
نسیم سحرگاه زعفران تنش را می شورد
می خواهم به ابتدای جهان برگردم
به تپه ی خاموش
#شمس_لنگرودی
طوافم لحظهء دیدار چشــــمان تو باطل شد
مـن اما هم چنان در فکــر دور باطلے دیگر
به دنبال کسے جا مانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگـر ...
#فاضل_نظری
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند...
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا...؟
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین...
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا...؟
#شهريار
ظِلِّ مَمدودِ خَمِ زلفِ توام بر سر باد
کاندر این سایه قرارِ دلِ شیدا باشد
#حافظ
ز هجرش بس که در خود گم شدم، آگاهیم نبود
که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد
#اميرخسرو_دهلوى
این سوی پنجره
گلدان در آفتاب
گل آورده است
آن سوی شیشه
باغ عرق کرده است
من هم در آینه
آبی به چشم خواب آلودم
می زنم.
ای روح تازهٔ خاک
ای پاک
ای صبح تابناک
سلام ...
#حسین_منزوی
صبحتون به مهر
سلام ای خط زده کابوس هایم را طلوع تو
ازآفاق پر از آشوب خواب من،سلام ای عشق
#حسین_منزوی
صبحتون به مهر
از دلم میپرسم: آیا همچنان از عشق ناچاری؟
من تپشهای دلم را میشناسم، پاسخش آریست
#حسین_منزوی
شاید حسد به خاطرِ حوا دلیل بود
ابلیس اگر که سجده به آدم روا نداشت!
#حسین_منزوی
آلبوم #خداوندان_اسرار
04:50 #شمس۱۴۹۹ #شمس۱۴۹۷ #شمس۱۴۹۶
18:40 خیام رباعی ۲۲
21:50 خیام رباعی شماره۲۲
23:45 رباعی شماره ۴۳
25:15 رباعی شماره ۸
27:00 تنبور نوازی بی نظیر سهراب پورناظری
30:39 ادامه تنبور نوازی 🖤
33:00 #شمس۱۰۴۸
35:40 همنوازی ساز های کوبه ای
37:42 #غزل۴۱۷ #غزل۴۱۸
رباعیات #خیام " با نوازندگی و صدای #ریاض_السنباطی " 🇪🇬
سمعتُ صوتاً هاتفاً في السحر
نادى من الغيب غفاة البشر
هبوا املأوا كأس المنى
قبل أن تملأ كأسَ العمر كفُ الَقَدر
آمد سحري ندا ز ميخانه ما
کای رند خراباتی ديوانه ما
برخيز که پر کنيم پيمانه ز می
زان پيش که پر کنند پيمانه ما
لا تشغل البال بماضي الزمان
ولا بآتي العيش قبل الأوان
واغنم من الحاضر لذاته
فليس في طبع الليالي الأمان
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن...
طبعم از لعل تو آموخت درافشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گلافشانیها
#شهریار
صبحتون بخير
به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم
شکسته است نمکدان چرخ را، شورم
به نکهتی که ازین باغ رزق من کردند
چه خانهها که پر از شهد کرد زنبورم...
#صائب_تبریزی
روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ
#ملک_الشعرای_بهار
باد صبحی بہ هوایت ز ڪَلستان برخاست
ڪه تو خوشتر ز ڪَل و تازهتر از نسرینی
#حافظ
چون صبح دميد و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن، چرائی غمناک؟
می نوش دمی، که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما، روی به خاک
#عطار_نیشابوری
صبح بخیر
از رفیقان موافق، شوق می گردد زیاد
می کند باد بهار آتش عنان دیوانه را
#صائب_تبریزی
گنج عشق خود نهادی در دلِ ویران ما
سایه دولت بر این کُنج خراب انداختی
#حضرت_حافظ
شمشماد همی لرزد چون بید ز بالایت
بالای چنین رعنا، در شهر بلا باشد
#اوحدی_مراغه_ای
شاخه ها رقصیدند
همه جا بوی شکفتن جاریست
فرصت بیداریست
صبح یعنی آغاز و یعنی پرواز
قد کشیدن در باد چه کسی میگوید
پشت این ثانیه ها تاریک است
گام اگر برداریم روشنی نزدیک است
#سهراب_سپهری
#درود_صبحتون_بخیر
کنج لبت که چشمهٔ نوشِ تبسم است
صد کاروان شکر به تمنّای او گم است
داغی وظیفه میرسدم هر زمان، بلی
اینها گل عداوت افلاک و انجم است
خاموش چون شوم، که من شوربخت را
سوزِ جراحت از نمکِ حرف مردم است
در خاک نیز میچکدش زهر استخوان
بر کشتهٔ نگاهِ تو، جای ترحّم است
آندم که خُم تهی شود از خود بشوی دست
جان در تنست، تا قدری باده در خُم است
در آستین شعله بهصد داغ گو بسوز
دستی که دامنی نکشد، شاخ هیزم است
شکرت چگونه فرض ندانند کائنات
کز نعمت غمِ تو جهان در تَنَعُم است
باقی نمانده هیچ ز دیوانگی مرا
ور پیرهن نمیدرم از شرم مردم است
طالب عمل به نسبت آدم کند، بلی
این جو فروش هم سروکارش بهگندم است
#طالب_آملی
عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست
که دل زاهد از اندیشهٔ فردا برخاست
#سعدی
وگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما، ورید از من!
#حسین_منزوی
ندارم در میان تو سخن هیچ
ولی جان را سخن در آن دهانست
#اميرخسرو_دهلوى