👈 کانال تخصصی شعر و موسیقی سنتی ایرانی: حاوی #اشعار و #تصانیف ارزنده و معتبر تصانیف همراه با شعر و شناسنامه👉 https://t.me/joinchat/AAAAAD7WkRP2qHn3bsitKA پل ارتباطی با مدیر: @e_ghassemi لینک کانال: @sher_o_asal
تو از کدام قبیلهای
که عشق را چنین تمام و کمال در تو نهادند؟
#فریدون_مشیری
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش و دل و جان کشیده ام
#شهریار
۲۹ اردیبهشت #سهیل_ایوانی
موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده
ایوانی از کودکی بهموسیقی علاقهمند بود و برادر بزرگش احمد که دستگاهها و مایههای موسیقی سنتی ایرانی را بهخوبی میشناخت، سهم بسزایی در این علاقهمندی داشت،
#سهیل و برادر بزرگترش، محمدرضا ایوانی، در همان دوران کودکی با استفاده از خلاقیت خود تلاش بسیاری برای درست کردن ساز انجام میدادند، بهطوریکه موفق به ساختن سازی شبیه تار شدند.
سهیل در سالهای اول دبیرستان، با یکی از همکلاسیهایش آشنا شد که برادر او در خانه فرهنگ موسیقی نزد #محمود_مرآتی مشغول فراگیری درس ویلون بود و بدین ترتیب سهیل دلباخته ساز ویلون شد و در کلاس ویلون خانه فرهنگ موسیقی ثبت نام کرد و دورههای تئوری موسیقی و نت را بهپایان رساند.
او در همان سالهای اول دبیرستان افتخار تمرین مشق ویلون نزد محمود مرآتی یافت و تشویقها و راهنماییهای وی، او را در این راه هرچه بیشتر مصمم کرد، تا اینکه در سال ۵۶–۱۳۵۵ در کنکور سراسری آزمون باربد که بههمت #نورعلی_برومند برگزار شد، در رشته کمانچه مقام اول کشور را بهدست آورد و جایزه و لوح یادبودی با امضای استادان علیاکبر شهنازی، داریوش صفوت، مهدی برکشلی، مهدی فروغ و علی تجویدی از دست علیاکبر شهنازی دریافت کرد. وی یک سال بعد بهدلیل انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه، بهکرمانشاه بازگشت و بهفعالیت در اداره ارکستر سنتی صداوسیمای کرمانشاه و ساخت و تنظیم قطعات محلی کردی و تمرین سازهای غیر تخصصی خود از قبیل سهتار، تار، دف، ضرب، دهل، بمتار و … پرداخت. وی در سال ۱۳۶۴ دوباره بهتهران بازگشت و تجارب خود را در همکاری با ارکستر بزرگ رادیو و کنسرتهای متعدد و آموزش استادان برجسته موسیقی در تهران تکامل بخشید.
او عشق خاصی به #مجتبی_میرزاده و #محمود_مرآتی داشت و از بین استادانی که او را در پیشبرد اهدافش یاری رسانده بودند میرزاده را از همه دلسوزتر و مفید تر و بهنوعی مرشد خود میدانست.
وی ساز کمانچه را بهخاطر اصالت ایرانی بودنش ساز تخصصی خود میدانست و تسلط کاملی در نواختن ویلون، کمانچه، سه تار، تار، بمتار، تنبک، دف، دهل و سنتور داشت.
او در طول آثاری که با تنظیمهایش ارائه میشد، از تمام این سازها همزمان استفاده میکرد و مینواخت، که در آثاری چون خیال خوبان باصدای #ملک_مسعودی، سرمستان و راز گل باصدای #افتخاری، بیدلان با صدای #طاهرزاده، شور شیرین با صدای #دارابی، پاییزه باصدای #باباشهابی و آثار متعدد دیگر مشهود است.
وی کنسرتهای متعددی را در داخل و خارج از کشور با گروههای مختلف اجرا کرد، که از آن جمله، اجرای کنسرت در ژاپن سال ۱۹۹۰ بههمراه ارکستر صداوسیما و کنسرت دو نوازی با هابیل علیاف بهعنوان نوازنده سهتار، در سفری که هابیل علیاف به ایران داشت، اشاره کرد.
او در ۲۵ سال تلاش بیوقفه در عرصه موسیقی سنتی و محلی ایران، بیش از ۳۰ آلبوم موسیقی بهیادگار گذاشت. وی عضو کمیته سازهای ایرانی و آهنگسازان نیز بود.
#سهیل_ایوانی در ۴۳ سالگی درگذشت و در قطعه هنرمندان بهخاک سپرده شد.
سه تار نوازی #سهیل_ایوانی
در تور شهرهای آلمان ۱۹۹۸
گل خواهد کرد از گل ما
خاری که شکسته در دل ما
از کوی وفا برون نیائیم
دامنگیر است منزل ما
#هاتف_اصفهانی
« به نام سرخ آزادی »
آه اگر آزادى سرودى ميخواند
آه اگر به فرداها نويدى ميداد
صدا ميشوى هزاران هزار
رها ميشوى بهاران بهار
تو اى ايران بمان جاويدان
به نام وطن تو با من بخوان
بخوان به نام زن
بخوان به نام ايران
بخوان به نام آزادى
بخوان به نام ايران
سرودت را جهان خوانده
چنان خورشيد تابنده
درين خاموش بى پايان
چه دارم در كفم جز جان
بخوان به نام زن
بخوان به نام ايران
بخوان به نام آزادى
بخوان به نام ايران
به نام سـرخ آزادى
صدا #مژگان_شجریان
آهنگ #مهدی_باقری
در سکوت شب
آهنگ #پرویزـیاحقی
تاریخ اجرا سال ۱۳۴۲
آهنگ در #بیات_ترک
🟡 پرویز یاحقی پیرامون این آهنگ گفته است: « آهنگی در بیاتترک برای دلکَش با شعری از پرویز خطیبی ساخته بودم که بسیار آهنگ مشکلی بود اما ایشان ظرف نیم ساعت آن را یاد گرفت. »
شد میسرم کنج خلوتی عیش و صحبتی دلبری
در کنار من با فسونگری میدهد مرا ساغری
مطرب بوَد در هوای خوش با نوای خوش نغمهخوان
مستم کند با ترانهای با فسانهای دلستان
ای که در برم خندهها به لب آمدی
بر تنم چو جان در سکوت شب آمدی
در پناه تو از بد زمان میرهم
من به راه تو ای امید دل جان دهم
زمانه با کس وفا نکرده
ز غم دلی را رها نکرده
مگو به عاشق که ترک هستی چرا نکرده
به کنج خلوت چرا نشستی
بیا و رو کن به عشق و مستی
که تا قیامت نپاید ای گل بهار هستی
شد بهشت امشب دگر کاشانهام
در برم آمد چو جان جانانهام
عاقبت آن فتنهجو شد رام من
آمد آن مرغ طرب بر بام من
چه بگویم چرا نبندم لب از سخن
که تو خواندی حدیث عشق از سکوت من
شرح فراق تو را چه دهد نای شکسته من
رنگ رخم اثری بوَد از این دل خسته من
#پرویز_خطیبی در کتاب خاطراتش، از دوران همکاریش با #دلکش می نویسد:
«جالب ترین خاطره ای که از #دلکش دارم مربوط به شبی است که به اتفاق #خالدی، #زاهدی، #مجد و #نواب_صفا به جوستان رفتیم. جوستان منطقه ای است بین دزاشیب و نیاوران که در آن زمان یعنی سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷. در آن یکشنبه شب، پس از آن که #دلکش ترانه ی «ما را بس» را که شعر آن از من و آهنگ از خالدی بود در رادیو اجرا کرد، قرار گذاشتیم بزم خصوصی داشته باشیم که نواب صفا پیشنهاد کرد به منطقه ی خلوت برویم و تا صبح بنشینیم و طلوع خورشید را به چشم خود ببینیم. با آن که همان شب جلوی بیسیم به #دلکش پیشنهاد کرده بودند که در یک مجلس خصوصی شرکت کند و هزار تومان بگیرد اما دلکش زیر بار نرفت و گفت بودن با دوستان هنرمندم را به حضور در مجلس ترجیح می دهم.
به هر حال دلکش همراه ما آمد و مکانی را که درست در وسط یک مزرعه بود انتخاب کردیم و نشستیم، مجد تارش را برداشت و شروع به نواختن کرد و بعد خالدی ویلن زد و علی زاهدی که ضرب بسیار خوب می نواخت همراه ساز دوستش ضرب گرفت و خواند. ساعت ها گذشت و ما در حال و هوای آن شب تابستان مسحور از ناله ی ساز و صوت دلنشین دلکش از خود بیخود بودیم.
حدود ساعت یک بعد از نیمه شب #دلکش در مایهی سه گاه آوازی را شروع کرد و پس از آن ترانهی معروف #نواب_صفا را خواند:
🟢«به بزمم ساقی شیرین ادا باز آمد بپرس از او چرا رفت و چرا باز آمد»
در لحظه هایی که #دلکش همراه با ساز #مجد می خواند، ناگهان متوجه تعداد زیادی از دهقانان منطقه شدیم که دور ما جمع شده بودند و با دقت فراوان به صدای #دلکش گوش می کردند. وقتی آواز تمام شد یکی از آنان گفت: ما در نیم فرسخی مشغول آبیاری بودیم. آواز رسای این خانم ما را به سمت شما کشید. آن شب دلکش اقرار کرد که هر گز سه گاه را به این خوبی نخوانده و تصور نمی کند که بعدها هم بتواند بخواند»
ﺍﻣﺎ ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ۵٦ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺗﺎﺳﯿﺲ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭﻗﺘﯽ #ﺩﻟﮑﺶ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﮔﯿﺮﯼ، ﺭﻭﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺘﻞ ﻫﯿﻠﺘﻮﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ "ﺑﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ" ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﺍﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺳﺎﺧﺘﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﻋﻮﯾﻦ ﺑﻪ ﭘﺎﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻒ ﺯﺩﻧﻬﺎﯼ ﻣﻤﺘﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﺩﻗﯿﻖ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ: ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩ؟.
اجراهای مختلف ترانه «بردی از یادم»
با هنرمندی
#بانودلکش
#عقیلی، #شهلا_سرشار، #آرش_بهزادی (پیانو)، #ویگن، #فریدون_ساعتساز و #هایده
آهنگ #مصطفی_گرگینزاده
بردی از یادم
دادی بر بادم
با یادت شادم دل به تو دادم
در دام افتادم از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
داستان شکل گیری آهنگ ماندگار #بردی_از_یادم از زبان #استادپرویزـخطیبی ترانه سرای این اثر
«. . . از سال ۱۳۲۷ هر هفته روزهای سهشنبه در خانهٔ #مهدی_خالدی یا در خانهٔ #دلکش جلسات خصوصی داشتیم. در این دورهها علاوه بر من، گاهی هم یکی دو نفر از رفقا که به اصطلاح اهل دل بودند شرکت میکردند. دستور جلسه این بود که پس از صرف ناهار مدتی «یله» میدادیم و از هر در سخنی بهمیان میآمد، گاه چُرت بعدازظهر، من و دیگران را غافلگیر میکرد و بعد که بیدار میشدیم چای بود و تنقلات و ساز و آواز. در حقیقت آنچه در آن جلسات عرضه میشد حال و هوای دیگری داشت و خواننده و نوازنده بهخاطر دل خودشان میخواندند و مینواختند.
بعدها جلسات هفتگی ما منحصر به خانهٔ #دلکش شده بود. هر سهشنبه ما میدانستیم که ناهار را باید در خانهٔ #دلکش صرف کنیم و چه غذاهای مطبوعی. پس از ناهار همان برنامهٔ همیشگی تکرار میشد، یلهدادن و چرت زدن در هوای دلنشین باغ فردوس تجریش. . .
«. . . هفتهها و ماهها گذشت. زمستان ۱۳۳۶ یک روز سهشنبه باز دور هم جمع شدیم. یادم میآید #شاپور_یاسمی همسر #دلکش ، کلهپاچه بار گذاشته بود و دوستان آنرا با تُرشی خوردند و چیزی جز استخوان باقی نگذاشتند. بعد از ناهار همانجا روی پتو دراز کشیدم، آفتاب گرمی که از پشت پنجره میتابید همراه با حرارات مطبوع داخل اتاق، مرا به خواب عمیقی فرو برد. وقتی بلند شدم، #دلکش استکان چایی را جلویم گذاشت و گفت:
ـ چیزی در مایه #اصفهان بهیادم آمده است ببین میپسندی؟
و آهنگ را زمزمه کرد، بلافاصله کاغذ و قلم برداشتم و یادداشت کردم:
بُردی از یادم
دادی بر بادم
با یادت شادم . . .
چشمهای #دلکش برق زد، کمی بعد به من خیره شد، انگار به دنبال بقیهٔ آهنگ میگشت و به مغزش فرمان میداد. دنبالهاش را من پیشنهاد کردم و خواندم، گفت: «آره، آره، همین است.» بعد قسمت سوم را خواندم. همانطور که آهنگ بهوجود میآمد شعر هم به سادگی و روانی آب چشمهها در قالب آن مینشست:
دل بهتو دادم، فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم بخند . . .
ساعت هشت شب که خانهٔ #دلکش را ترک میکردیم یک شعر و آهنگ کامل ساخته شده بود. هفتهٔ بعد #دلکش این آهنگ را در رادیو خواند .»
#جمشید_وحیدی از نخستین همکاران #پرویز_خطیبی در روزنامه سیاسی – فکاهی «حاجی بابا» می نویسد:
نوعی تجزیه و تحلیل درباره شیوه کار #پرویز_خطیبی در کار طنز و روزنامه نگاری می رساند که خطیبی ابتدا مانند دیگر طنزنویسان کار خود را با طنز اجتماعی آغاز کرد کما اینکه در نویسندگی نمایشنامه های رادیویی و پیش پرده هایی که در تئاترهای تهران توسط #مجید_محسنی – #عزت_انتظامی – #حمید_قنبری – #جمشید_شیبانی و #مرتضی_احمدی اجرا می شد نیز از موضوعات اجتماعی روز الهام می گرفت ولی با انتشار روزنامه حاجی بابا، پیشگام طنز سیاسی گردید.
#وحیدی می نویسد:کار #خطیبی نسبت به کار علی اکبر دهخدا در طنز سیاسی بسیار متفاوت بود. دهخدا به اقتضا و شرایط زمان به قول معروف با پنبه سر می برید ولی خطیبی در نهایت ذوق و شایستگی به وضوح و بدون ترس و واهمه، و به همین جهت جزو روزنامه نگارانی بود که مدام مورد بی مهری دستگاه سانسورشهربانی (محرمعلی خان معروف) و فرمانداری حکومت نظامی بود و هر شماره حاجی بابا که چاپ می شد دو سه روز اول مشکلاتی را برای خطیبی از پی داشت و مقادیری هول و نگرانی. روزنامه های فکاهی آن زمان تا قبل از انتشار حاجی بابا – بیشتر به انتقاد و شوخی با بقال و عطار و گرانفروش و کر و لال و شل و چلاق (که واقعا جای تاسف است) می پرداختند ولی حاجی بابا به انتقاد از دولت ومجلس و سیاست پرداخت.
جمشید وحیدی در ادامه می نویسد: #خطیبی رفت و رفت تا رسید به آن حرکت ملی بزرگ و پیدایش دوباره دکتر محمد مصدق در صحنه سیاست ایران که حاجی بابا در صف اول و دوشادوش دیگر روزنامه های سیاسی چون باختر امروز از مطرح ترین و پرفروش ترین نشریات روز بود و فراموش نمی کنم که وقتی سپهبد رزم آرا کودتا وار زمام امور کشور را در دست گرفت حاجی بابا شمشیر را از رو بست و با حربه قلم طنز و کاریکاتور با سپهبد رزم آرا تا به اصطلاح دندان مسلح در افتاد.
#عزت_الله_انتظامی، بازیگر تئاتر و سینمای ایران که برای نخستین بار با خواندن پیش پرده "کارمند دولت" #پرویز_خطیبی با آهنگ #اسماعیل_مهرتاش به روی صحنه تئاتر رفت در کتاب زندگینامه خود "آقای بازیگر" (انتشارات روزنه کار تهران- ۱۳۷۶) می نویسد:
موضوع پیش پرده ها، بدبختی ها و مشکلات مردم بود. مثلا درباره نان سیلو می خواندند، همان نانی که زمان جنگ می پختند و تویش همه چیز پیدا می شد.
انتظامی از مشکلاتی که در آن دوران برای گرفتن مجوز برای اجرای پیش پرده های سیاسی #پرویز_خطیبی وجود داشته می نویسد: در آن زمان خانمی آمریکایی بود به نام میس کوک که در ابتدای ورود به ایران چند کلاس رقص دایر کرد و ما هم سر کلاس هایش رفتیم دیدیم فایده ای ندارد. همین خانم آمریکایی مسئول بررسی نمایش ها در وزارت کشور شد. من خودم می رفتم پیش او چند ورق سفید کاغذ هم می بردم و هنگام پیش پرده خواندن در مقابل او آنقدر اذیتش می کردم تا بلند شود و از اتاق بیرون برود. بعد مهرش را بر می داشتم و پای ورق های سفید می زدم که بعد می بردیم و رویشان {پیش پرده ها را} می نوشتیم.
آقای انتظامی می نویسد: از جمله این پیش پرده ها یکی بود به نام "قاسم کوری" که #پرویز_خطیبی ساخته بود و در دوره نخست وزیری قوام در تئاتر پارس خواندم. می گفت: ز سعی دولت دگر مملکت آباد شود و آخرش هم بود: شکر خدا مملکت گشته بهشت برین، خلاصه تمامش ظاهرا در تعریف از دولت بود اما در واقع نعل وارونه می زد. آخرش هم بر وزن آی بری باخ ترکی گروه کر از پشت صحنه می خواندند قاسم کوریه – قاسم کوریه من هم روی صحنه با چشم هایم بازی می کردم و چشمک می زدم ....
#انتظامی در ادامه این مطلب می نویسد: همان موقع فهمیدند که مجوز این پیش پرده قلابی است و از وزارت کشور آمدند و بعد سپهبد احمدی آمد با عصبانیت و تهدیدمان کرد. بعد هم یک افسری آمد روی صحنه که سرگرد شهربانی و مامور اجرای حکم من بود و جلوی جمعیت سیلی محکمی به گوش من زد که با فریاد تماشاگران همراه شد و تئاتر را تعطیل کردند و مرا به زندان بردند.
این دومین باری بود که انتظامی از روی صحنه به زندان برده می شد، بار اول هم پس از خواندن پیش پرده تهران مصور #پرویز_خطیبی، آقای انتظامی را دستگیر کردند.
بعدها #انتظامی با پیش پرده مصدر سرهنگ چنان شهرتی به دست آورد که تئاتر پارس اجرای پیش پرده را هم جزو برنامه های همیشگی خود قرار داد.
سال ها بعد #عزت_الله_انتظامی در حاشیه کتاب تصنیف های فکاهی برای پرویز خطیبی می نویسد:
عزیزم پرویز – گذشت زمان عظمت و بزرگی ترا ثابت خواهد کرد. نبوع ترا نسل آینده کشف خواهد کرد. تو آئینه زمان بودی. تو با اشعارت درون کثیف و لجنزار اجتماع را بررسی می کردی. افتخار می کنم که قطره کوچکی در این ماجرا بودم. -عزت انتظامی مهرماه ۵۱
درتاریخ ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۳ حزب رستاخیز به دستور محمدرضاشاه پهلوی تشکیل شد و دولت اعلام کرد که "هرکسی باید جزو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند" و "برای هرایرانی که خواستار شرکت در حزب نیست گذرنامه صادر می شود."
#پرویز_خطیبی هم در اواسط سال ۱۳۵۴ به آمریکا، نیویورک مهاجرت کرد. او پس از انقلاب به ایران بازگشت و در دوره ای کوتاه پس از ۲۵ سال توقیف در زمان شاه، حاجی بابا را منتشر ساخت و پس از چاپ تنها ۱۶ شماره هفتگی یک باردیگر این نشریه توقیف شد و خطیبی تحت تعقیب قرار گرفت.
#خطیبی که نام اصلی او در پاسپورتش #محمدجعفر_خطیبی_نوری بود توانست به نیویورک بازگردد و درآنجا روزنامه "حاجی بابا درتبعید" را منتشر کرد و پس از نقل مکان به لس آنجلس در ادامه فعالیت های هنری به اجرای نمایشنامه های طنز سیاسی در این شهر و شهرهای دیگر آمریکا پرداخت.
#پرویز_خطیبی در ۷۱ سالگی به علت ایست قلبی در بیمارستان سیدارسینای لس آنجلس درگذشت.
۲۷ اردیبهشت #پرویز_خطیبی
روزنامهنگار، طنزنویس، ترانهساز، شاعر شعرهای طنزآمیز
#گذر_عمر
#اکبر_گلپایگانی
گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است
ور بر تن تو عمر لباسی چست است
در خیمه تن که سایبانیست ترا
هان تکیه مکن که چارمیخش سست است
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار امید عمر ما پودی کو
چندین سروپای نازنینان جهان
میسوزد و خاک میشود دودی کو
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک
در طبل زمین و حقه خاک نهاد.
آرند یکی و دیگری بربایند
بر هیچ کسی راز همی نگشایند
ما را ز قضا جز این قدر ننمایند
پیمانه عمر ما است میپیمایند.
#رباعیات_حکیم_عمر_خیام
.
«رباعیات خیام»
اجرای زیبا و خاطرهانگیز با همنوایی دو تن از مفاخر موسیقی سنتی ایران:
بانو #دلکش و #بنان
☆این اثر فاخر در سال ۱۳۲۶ همراه ارکستر ابراهیمخان منصوری ضبط شده است.
🌼 شب نیشابور
دستگاه/آواز: #ابوعطا
ارکستر وزارت فرهنگ و هنر
آهنگساز و سرپرست:
استاد #فرامرز_پایور
و آواز: استاد
#محمدرضا_شجریان
شعر: #خیام
28 اردیبهشت ماه
#روز_بزرگداشت
#حکیم_عمر_خیام
گرامی باد 🌼
جَهان آلودهی خواب است
و مَن در وَهمِ خود بیدار
#سهراب_سپهری
#آلبوم_راز_گل از آلبومهای قدیمی #علیرضا_افتخاری است.
زمان انتشار آلبوم ، علیرضا افتخاری تقریبا شناخته شده بود ، اما نام آهنگساز آلبوم برای اولین بار بود که شنیده میشد.
#محمد_آذری بعد از انتشار "راز گل" ، بعنوان نوازنده سنتورباس و سنتور سوپرانو ، چند بار با گروه #عارف به روی صحنه رفت اما در زمینه آهنگسازی آلبوم ، راز گل تنها اثر به جای مانده از او میباشد.
حضور اساتید موسیقی مانند زنده یاد #مجتبی_میرزاده ، #بهزاد_فروهری و #سهیل_ایوانی از نقاط عطف این آلبوم است.
این آلبوم شامل ۷ قطعه می باشد.
نه باهوشم ،
نه بیهوشم ،
نه گریانم نه خاموشم
همین دانم که می سوزم ،
همین دانم که می جوشم
پریشانم ، پریشانم ،
چه می گویم؟
نمی دانم
ز سودای تو حیرانم ،
چرا کردی فراموشم؟
#سیمین_بهبهانی
اجرای دو آهنگ «خنجر» و «ای وطن»
توسط #مژگان_شجریان
شعر و آهنگ #تهمورث_پورناظری
خنجر به آوازم مزن
بازم مزن من چون ردای آتشم
من آخرین نسل شبم
جان را به دوشم میکشم
خنجر به آوازم مزن...
«ای وطن»
در دل و جانم چه غوغاییست هردم، ای وطن مرغ دل را آشیان میسوزد از غم، ای وطن گرچه نالیدند مرغان سحر در این سرای باز خاموش است و ساکت این سرایم، ای وطن...
۲۸ اردیبهشت زادروز #مژگان_شجریان
طراح گرافیک، نقاش، خواننده و نوازنده سهتار
او فرزند #محمدرضا_شجریان است و دارای مدرک کارشناسی نقاشی و کارشناسی ارشد ارتباط تصویری "گرافیک" از دانشگاه آزاد و کارشناسی موسیقی از دانشگاه هنر است.
وی سهتار را نزد #محمدرضا_لطفی و #حسین_علیزاده و ردیفنوازی را نزد #پرویز_مشکاتیان و #بانوتوفیق در دانشگاه هنر آموخت.
در سال ۱۳۸۷ که استاد شجریان، به افتخار#جلیل_شهناز "نوازنده نامی تار" گروه شهناز را بنیان نهاد، از آنزمان بهبعد #مژگان_شجریان در این گروه فعالیت داشته است.
یکی از ویژگیهای مهم این گروه موسیقی، استفاده از سازهای ابداعی است که بهدست شجریان ساخته شدهاند و برخی از آنها ویژگیهایی دارند که میتوان آنها را جایگزین سازهای غربی مانند ویلون نیز قرار داد.
ما را بس
( بند اول )
تاریخ اجرا سال ۱۳۲۹-۳۰
انتشار صفحات اولیه شهرزاد
آهنگ در #بیات_ترک
🟢 این اثر چندی پیش از آن ساخته و در رادیو اجرا شده بود. اجرایی که میشنوید احتمالاً قدیمیترین اجرای ضبطشده از این اثر شورانگیز است. ما را بس میانه دهه چهل با ارکستر بزرگتر و با تغییراتی در شعر بازخوانی شده است.
در کنار توست رقیب اگر
زان دو چشم شوخ به ما نگر
کن نظر بُتا که یک نظر
ما را بس
شیوه بُتان فسونگریست
دولت وصال ز دیگریست
در فراق یار دو چشم تر
ما را بس
آن نگاه جانسوز نهانی خوشتر
در میان مستان می از این ساغر
ما را بس
کفر آن دو گیسو دل و دینم برد
دین و دل چه جویی که مهر کافر
ما را بس
چون عهدم بشکستی
تا هستم من و مستی
جانبخشم چو نبودی
جانکاهم ز چه هستی
که طعنهات ای بیخبر ما را بس
که طعنهات ای بیخبر ما را بس
هستی عالم چو به کنج قناعت باشد
اهل نظر را به وصالت چه حاجت باشد
چه غم گر مرا در حریمت رهی در قیامت باشد
رخ از ما بپوشان که یادت شبی تا به سحر
ما را بس
مروری کوتاه بر سه ترانه از پرویز #خطیبی با آوای #بانودلکش
ما را بس، کرشمهها و در سکوت شب.
اجرای ترانه «بردی از یادم»
در سالهای پایانی زندگی #بانودلکش
به همراه #هوشمند_عقیلی
مصاحبه #خسروـپرویزی
با #پرویزـخطیبی
در لس آنجلس سال۱۹۹۳
#پرویز_خطیبی درکتاب "خاطراتی از هنرمندان" (انتشارات معین – تهران - ۱۳۸۰) درباره روزهای آغاز کار رادیو در ایران می نویسد:
رادیو تهران یکی از بهترین ساعات روز جمعه را به پخش ترانه های فکاهی من اختصاص داده بود. هر اتفاق تازه ای که می افتاد چه اجتماعی و چه سیاسی بلافاصله درقالب یک پیش پرده جلوی صحنه تئاتر و یا پشت میکروفون رادیو خوانده می شد. جالب این که روز جمعه تا ساعت ۱۱ صبح هیچ کس نمی دانست که اشعار فکاهی آن روز که بایستی به طور زنده از رادیو پخش شود براساس چه موضوعی خواهد بود. حتی خود من هم نمی دانستم. فقط وقتی پشت فرمان ماشین می نشستم تا از تجریش به بی سیم قصر رادیو بروم یکی از آهنگ های محبوب روز را انتخاب می کردم و به محض رسیدن به باغ بی سیم نام آهنگ را به مسئول ارکستر، #صدری می گفتم و خودم برای ساختن شعر روی نیمکت نزدیک حوض می نشستم. اعضای ارکستر و #حمید_قنبری مشغول تمرین آهنگ می شدند. آهنگی که هنوز شعر نداشت.
#خطیبی می نویسد: حدود نیم ساعت بعد من شعر را به دست حمید قنبری می دادم. فرصت زیادی برای تمرین شعر و آهنگ نبود و اغلب با عجله خودمان را به استودیو می رساندیم. یک روز که شعر ساختن من بیش از حد معمول طول کشید چون فقط پنج دقیقه به وقت اجرای برنامه باقی مانده بود قسمت اول شعر را به قنبری دادم و او در استودیو مشغول خواندن آن شد و من درست در لحظاتی که قنبری بند اول شعر را تمام کرده بود بند دوم را ساختم و به دست او دادم.
#اردشیر_صالح_پور در کتاب "ترانه نمایش های پیش پرده خوانی در ایران" (انتشارات نمایش- ۱۳۸۸) ضمن آن که #پرویز_خطیبی را "هنرمندی تمام عیار، باذوق، مبتکر و خلاق" و "چهره ممتاز هنر پیش پرده سرایی" خوانده است می نویسد: این هنر{پیش پرده} بالیده از روح و جان مردم، با شاخ و برگ های گسترده و برافراشته، قد کشید و بوستان هنر تئاتر از هیبت و شکوه آن تجلی تازه ای یافت. پیدایش هنر پیش پرده خوانی بر اساس یک ضرورت فیزیکی صحنه ای شکل گرفت تا نمایش اصلی بدون مشکل به حیات خود ادامه دهد و فضای باز سیاسی و استقبال مردم از یک سو و ظرفیت های جوهری این هنر از سوی دیگر بود که با کمترین هزینه و حداقل امکانات ، جریانی تاثیر گذار در تئاتر پدید آورد تا به زبان مردم وبرای مردم چون رسانه ای زنده سخن بگوید و بغض فرو خورده ملت را که همواره در گلو مانده بود در این دوره به صحنه بکشاند.
#پرویز_خطیبی در اردیبهشت سال ١٣٠٢ در گرماگرم مشروطه طلبی به دنیا آمد. شیوه آشنایی او با تئاتر و سینمای نوپای ایران هم در زمینه همین حرکت در مسیر طبیعی راه بری سنت به مدرنیته در تهران بیش از نود سال پیش اتفاق افتاد. او در قلب این حرکت، کودک خردسالی بود که در خانه مسکونی خود در لاله زار زندگی مرفهی داشت. او تنها پسر خانواده پس از شش دختر بود. پدرش تاجری موفق و سرشناس بود و مادرش تنها دختر بازمانده از #میرزارضا_کرمانی قاتل ناصرالدین شاه قاجار.
پرویز به مدرسه سن لوئی می رفت. او در کوچه پس کوچه های لاله زار که قلب تپنده تهران آن روزها به شمار می رفت، از نزدیک شاهد جریان حرکت های اجتماعی زمانه خود بود و از همان اوان کودکی پیوندی بین او و مردم کوچه و بازار و آداب و سنن ایرانی به وجود آمد. پیوندی که بعدها در دوران ایجاد ارتباط میان ایران و جهان مدرن به آن به جای اراده ای برای حفظ فرهنگ مردمی و هنر سنتی، به صورت کهنه پرستی نگاه شد.
در بازگشت به دوران کودکی آقای خطیبی می بینیم که او در سالن گراند هتل کمی پائین تر از خانه مسکونی خود در لاله زار با تماشای نمایشنامه های معزالدیوان فکری به نمایشنامه نویسی علاقمند شده است و در یکی از سینماهای محله بیش از ۴۰ بار به تماشای فیلم دختر لر آقای سپنتا می رود و در ٩ سالگی سپنتا را که جمعیت کثیری از استقبال کنندگان جلوی در سینما مایاک او را محاصره کرده اند ملاقات می کند و حتی با او دست می دهد.
در همان روزها او پشت بام خانه شان را تبدیل به صحنه تئاتر کرد و به تقلید از #حسین_خیرخواه، یکی از محبوب ترین هنرپیشه های آن زمان، حسین، پسر دلاک حمام محله را در نقش مشتی عباد در مقابل لنگ های برافراشته حمام به بازیگری واداشت.
بعدها که خواهر زاده او سالن تئاتری را در خیابان لاله زار به #معزالدیوان_فکری کرایه داد ، پرویز خطیبی هم در نقش یک شاگرد مدرسه در یکی از نمایش های او بازی کرد.
در کلاس ششم ابتدایی اولین نمایشنامه #خطیبی به نام «جوان گمراه »در جشن فارغ التحصیلی مدرسه به نمایش در آمد و در همان روزها با بهترین دوستش #مجید_محسنی هنرپیشه نقش اول این نمایش، به محلی رفتند که قرار بوده به دستور رضا شاه ، آلمان ها در آن سالن تئاتر و اپرایی بسازند که وقتی مهمان های خارجی به تهران دعوت می شوند به رسم پایتخت های پیشرفته جهان به تئاتر و اپرا بروند. البته این بنا بعدها به دلایلی نیمه تمام ماند.
پس از شهریور بیست و خروج رضا شاه از ایران بنای نیمه ساز اپرای شهرداری را خراب کردند و به جایش بنای بانک رهنی را ساختند. #پرویز_خطیبی در کتاب خاطراتی از هنرمندان در این مورد نوشته است: پیش از آنکه بنای اپرا خراب شود – من و مجید محسنی اغلب به داخل آن می رفتیم و خیالبافی می کردیم. مجید برای من شرح می داد که صحنه در کجا قرار می گیرد و درهای ورودی و خروجی در کدام سمت خواهند بود. گاه روی بام بلند آن قدم می گذاشتیم، یک سقف مدور آهنین داشت، بالکن و لژهای مخصوص و خیلی چیزها که تا آن زمان در تئاترهای ما مرسوم نبود، و روزی که بنا را خراب کردند من و مجید ساعت ها ایستادیم و اشک ریختیم. شاید برای آرزوهای خاک شده خودمان.
در دوران وقایع شهریور بیست و زمان اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، #پرویز_خطیبی سردبیر و جوان ترین عضو تحریریه توفیق با نام مستعار #دارکوب با این نشریه همکاری داشت. در آن زمان، #حسین_توفیق به زندان #مختاری افتاد و از آن به بعد بیشتر همکاران آن دوران توفیق از ترس حکومت به نوشتن درباره مسائل پیش پا افتاده اجتماعی قناعت کردند.
در آن زمان هرچند نشریه توفیق نقش پایگاه پرواز را برای نویسندگان جوان داشت اما در حرکت عرضی خود بنا بر نوشته #جمشید_وحیدی، کاریکاتوریست و طنزنویس در مقدمه کتاب "خاطراتی از هنرمندان"(انتشارات بنیاد فرهنگی پرویز خطیبی – ۱۹۹۳)،«در حد یک "شوخی نامه" دور و بر مشکلاتی نظیر زن گرفتن و کمی انگشت زدن به تخلفات اداری آن هم در سطح پائین کارمندان و کسبه باقی می ماند.
در این دوران که مردم کم کم سیاسی می شدند، توفیق و سطح نوشته هایش عطش سیاسی پرویز خطیبی را فرو نمی نشاند و او در نهایت با انتشار روزنامه فکاهی - سیاسی علی بابا به عنوان پیشتازی در طنز سیاسی آن زمان راه خود را از توفیق برای همیشه جدا کرد.
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار امید عمر ما پودی کو؟
چندین سر و پای نازنینان جهان
میسوزد و خاک میشود دودی کو؟
#خیام_نیشابوری
#خیامخوانی
• آواز : استاد #شجریان
• اجرا : فرانسه، یونسکو، پاریس
• مناسبت : دریافت نشان پیکاسو
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی شاید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟
خیام
آهنگ #فریدون_شهبازیان
در #بیات_اصفهان
آواز #محمدرضا_شجریان
اجرا 1355