👈 کانال تخصصی شعر و موسیقی سنتی ایرانی: حاوی #اشعار و #تصانیف ارزنده و معتبر تصانیف همراه با شعر و شناسنامه👉 https://t.me/joinchat/AAAAAD7WkRP2qHn3bsitKA پل ارتباطی با مدیر: @e_ghassemi لینک کانال: @sher_o_asal
تا یار هست از پی کاری نمی روم
دلداده را چکار به از عشق روی یار
شوریدگی نکوست به سودای زلف دوست
دیوانگی خوشست به امید چشم یار
#قاآنی
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
وگر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم
نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه میریزد
من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم
ز شادیها گریزم در پناه نامرادیها
به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم
چنان با جان من ای غم درآمیزی که پنداری
تو از عالم مرا خواهی من از عالم تو را خواهم
به سودای محالم ساغر می خنده خواهد زد
اگر پیمانهٔ عیشی در این ماتمسرا خواهم
نیابد تا نشان از خاک من آیینهرخساری
رهی خاکستر خود را همآغوش صبا خواهم
#رهی_معیری
سرگشتهی محضیم و
در این وادی حیرت
عاقلتر از آنیم
که دیوانه نباشیم...
#مهدی_اخوان_ثالث
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمیدانم...
#عطار_نیشابوری
گر فضل کنی ندارم از عالم باک!
#ابوسعید_ابوالخیر
ز عشق تو نرهیدم که گفت رست دروغ
چرا کنند چنین تهمتی بدست دروغ
که گفت دل بسر زلف دیگری بستم
خداش در نگشاید چنانکه بست دروغ
#فیض_کاشانی
گرفتی
کشور دل را، به مویی...
#قیصر_امین_پور
«ای دل»
ای دل شكایتها مكن تا نشنود دلدار من
ای دل نمیترسی مگر از یار بیزنهار من
اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
این بس نباشد خود تو را كه گه شوی از خار من
یادت نمیآید كه او می كرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مكن اندیشه گلزار من
چون مهر دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #حضرت_مولانا
براساس ملودی #حمید_متبسم
«عاشقان»
ای عاشقان ای عاشقان آن كس كه بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود
آن كو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او
معشوق را جویان شود دكان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
بنگر یكی بر آسمان بر قله روحانیان
چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او
ای ماه رویش دیدهای خوبی از او دزدیدهای
ای شب تو زلفش دیدهای نی نی و نی یك موی او
داند دل هر پاك دل آواز دل ز آواز گل
غریدن شیر است این در صورت آهوی او
من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل
سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او
ای ماه رویش دیدهای خوبی از او دزدیدهای
ای شب تو زلفش دیدهای نی نی و نی یك موی او
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #حضرت_مولانا
«جان و جهان»
جان و جهان چو روی تو در دو جهان كجا بود
گر تو ستم كنی به جان از تو ستم روا بود
هر كه حدیث جان كند با رخ تو نمایمش
عشق تو چون زمردی گر چه كه اژدها بود
جرمی ندارم بیش از این كز دل هوا دارم تو را
از زعفران روی من رو میبگردانی چرا
هر كه رخش چنین بود شاه غلام او شود
گر چه كه بندهای بود خاصه كه در هوا بود
این دل پاره پاره را پیش خیال تو نهم
گر سخن وفا كند گویم كاین وفا بود
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #حضرت_مولانا
«آواز باران»
از خویش می گریزم در این دیار، باران
دلتنگ روزگارم بر من ببار، باران
بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش
ای بی شکیب باران ای بی قرار، باران
در هق هق شبانه ماند به عاشقی مست
نجوای ناودانها در رهگذار باران
از همرهان در این باغ با من چه مهربان بود
بیدی که گریه میکرد در جویبار، باران
بر فرق کوه بشکن مینای همتت را
خشکید چشم چشمه از انتظار، باران
با خنجر زلالت بشکاف پرده ها را
اسب و سوار گم شد در این غبار، باران
از آن غزال زخمی برگیر خستگی را
با کاسه های سنگاب در کوهسار، باران
وه زانکه دل بریدن از خویش و با تو بودن
تا روزهای پیچان تا آبشار، باران
دلتنگ این دیارم ای غمگسار پرتو
در من ترانه سرکن با این بهار، باران
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #پرتو_کرمانشاهی
«پرتو باران »
از خویش می گریزم در این دیار، باران
دلتنگ روزگارم بر من ببار، باران
بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش
ای بی شکیب باران ای بی قرار، باران
در هق هق شبانه ماند به عاشقی مست
نجوای ناودانها در رهگذار باران
از همرهان در این باغ با من چه مهربان بود
بیدی که گریه میکرد در جویبار، باران
بر فرق کوه بشکن مینای همتت را
خشکید چشم چشمه از انتظار، باران
با خنجر زلالت بشکاف پرده ها را
اسب و سوار گم شد در این غبار، باران
از آن غزال زخمی برگیر خستگی را
با کاسه های سنگاب در کوهسار، باران
وه زانکه دل بریدن از خویش و با تو بودن
تا روزهای پیچان تا آبشار، باران
دلتنگ این دیارم ای غمگسار پرتو
در من ترانه سرکن با این بهار، باران
شعر و صدا #پرتو_کرمانشاهی
«در زیر چتر باران»
روزی که با تو بودم در زیر چتر باران
گفتی خوش است بودن گفتم کنار یاران
تا بیکران خویشم گامی دگر نمانده است
آغوش مهر بگشای ای راز روزگاران
خسته است شبرو ماه ، ای ابر همرهی کن
تا تر کند گلویی از جام چشمه ساران
ای شب چه میکشانی در خاک و خون شفق را
فردا دوباره آیند از راه نیزه داران
روز وداع یاران ما را امان ندادند
دردا که تا بگرییم چون ابر در بهاران
تا موج موج این بحر ما نیز رهسپاریم
با جویها بگویید ای قطره های باران
شعر و صدا #پرتو_کرمانشاهی
#آلبوم_قطره_های_باران
شامل ۱۲قطعه می باشد.
خوانندگان:
#علیرضا_قربانی
زنده یاد #پرتو_کرمانشاهی
آهنگسازان:
#تهمورس_پورناظری
#سهراب_پورناظری
#کیخسرو_پورناظری
تنظیم :
#تهمورس_پورناظری
#سهراب_پورناظری
اشعار :
#محمدعلی_بهمنی
#مولانا
#پرتو_کرمانشاهی
نوازندگان:
تار، بربت، دف #تهمورث_پورناظری
کمانچه، سه تار، دوتار #سهراب_پورناظری
سنتور #مهیار_طریحی
سه تار #کاوه_گرایلی
چنگ #امی_ویلکینز
ویولن #استفنی_بیبو
#فیلیپ_برزینا و #پیام_طونی
ویولا #پیام_طونی
و. #امید_اسدی
ویولنسل #سورن_ساتر
کنترباس #اسکات_پادن
ساز کوبه ای #شهاب_پارنج
و #همایون_نصیری
کلارینت #سایوری_شفیعی
گیتارباس #آرین_کشیشی
تکنواز ویولون #تینا_جامه_گرمی
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود
عشق تو بَسَم بود ، که این شعلهی بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود
آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود !
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، به خدا ، گر هوسم بود ، بَسَم بود !
#فریدون_مشیری
ای چرخ فلک خرابی از کینهی توست
بیدادگری شیوهی دیرینهی توست
ای خاک اگر سینهی تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینهی توست
#خیام
به درد عشق بمیرم، دوای خویش نپرسم
که عاشقم من و عاشق صلاح کار نپرسد
در آشنایی دریای عشق راست کسی دان
که تن به غرق دهد وز لب و کنار نپرسد
#امیر_خسرو_دهلوی
می شود دانه انگور به مُهلت مِیِ ناب
مُهرِ طاقت به لبِ پُر گله می باید زد...
#صائب
به سکندر نه ملک ماند و نه مال
به فریدون نه تاج ماند و نه تخت
بیش از آن کن حساب خود که تو را
دیگری در حساب گیرد سخت
#سعدی
خوشتر ز کتاب در جهان یاری نیست
در غمکده زمانه غمخواری نیست
هر لحظه ازو به گوشه تنهایی
صد راحت هست و هرگز آزاری نیست
#جامی
مگذار که هر کس خط و خالت بیند
وآن عارض خورشید مثالت بیند
هم گوش تو باید که حدیثت شنود
هم چشم تو باید که جمالت بیند
#خواجوی_کرمانی
هنگام صبوح آمد
ای مرغ سحرخوانش
با زهره درآ گویان در حلقه مستانش
هر جان که بود محرم
بیدار کُنش آن دم
وان کو نبوَد محرم تا حَشر بخُسبانش
#مولانا
#صبح_بخیر
«رامشگر»
با درد بساز چون دوای تو منم
در كس منگر كه آشنای تو منم
گر كشته شوی مگو كه من كشته شدم
شكرانه بده كه خونبهای تو منم
دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانه خلق و آشنای غم توست
لطفی است كه میكند غمت با دل من
ور نه دل تنگ من چه جای غم توست
باز آمدم و برابرت بنشستم
احرام طواف گرد رویت بستم
هر پیمانی كه بیتو با خود بستم
چون روی تو دیدم همه را بشكستم
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #حضرت_مولانا
«نقش فرش دل»
گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گِله ها را
چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را
پُر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخیِ نه گفتن مان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بارِ دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #محمدعلی_بهمنی
«سلسله دار»
تا سر گیسوی تو شد سلسله دار عاشقان
بوی عبیر میدهد خاک و دیار عاشقان
چون به چمن گذر کنی ای گل خوش نسیم من
جوش جوانه میزند باغ و بهار عاشقان
نغمه جوی مولیان ، چنگ و چگور لولیان
به که چه خوش تنیده در پرده تار عاشقان
برجه و در فراز کن رود و ترانه ساز کن
کان مه شوخ و مهربان داده قرار عاشقان
سوسن صد زبان منم خامش و نکته دان منم
پیر منم ، جوان منم ، خاک دیار عاشقان
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #پرتو_کرمانشاهی
«تا بیکران»
تا بیکران خویشم گامی دگر نمانده است
آغوش مهر بگشای ای راز روزگاران
خسته است شبرو ماه ، ای ابر همرهی کن
تا تر کند گلوئی از جام چشمه ساران
ای شب چه میکشانی در خاک و خون شفق را
فردا دوباره آیند از راه نیزه داران
روز وداع یاران ما را امان ندادند
دردا که تا بگرییم چون ابر در بهاران
روزی که با تو بودم ، در زیر چتر باران
گفتی خوش است بودن گفتم کنار یاران
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #پرتو_کرمانشاهی
«قطرههای باران»
ای قطره های باران با جوی ها بگویید
كان ره رو غم آلود زین رهگذر كجا رفت
ای جوی های آرام از رودها بپرسید
زین راه راز پیوند آن همسفر چرا رفت
ای رودهای سركش كاشفته و سبك پوی
آغوش می گشایید دریای بی كران را
آنجا كه بی نهایت در بیكران غنوده است
از موجها بجویید آن راز جاودان را
آنجا كه بی نهایت در بیكران غنود است
از موج ها بجویید آن راز جاودان را
ای قطره های باران ای جویبار آرام
ای رود های سركش وی بحر بیكرانه
سرگشته و ملولم در دشت خاطر خویش
آیا شما ندارید زان بی نشان نشانه
صدا #علیرضا_قربانی
شعر #پرتو_کرمانشاهی
۷ خرداد زادروز #کیخسرو_پورناظری
موسیقیدان و نوازنده
او فرزند پرویز پورناظری، معروف بهحاجیخان از شاگردان علینقی وزیری, درویشخان و مادرش، پورانداخت سرحددار، مؤسس نخستین دبیرستان ملی دختران و اولین زن دیپلمه در کرمانشاه بود.
وی از کودکی موسیقی را با ساز تار آغاز کرد و نزد پدر، کتابهای هنرستان موسیقی، آثار وزیری و ردیف موسیقی سنتی ایران را فراگرفت و شعر و ادبیات کهن فارسی را از مادر آموخت و بزرگانی چون کیوان سمیعی و بهزاد کرمانشاهی را درک کرد.
او که در رشته مهندسی راه و ساختمان بهتحصیل پرداخته بود، در سال سوم آنرا رها کرد، چرا که آن را با حال و هوای خود هماهنگ ندید. پس از آن وارد رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و بعدها نزد استاد دادبه، بهمدت ۱۲ سال تاریخ و فرهنگ ایران باستان را آموخت و در سال ۱۳۵۱ بهعنوان کارشناس موسیقی در وزارت فرهنگ و هنر به گردآوری و بازسازی نغمههای موسیقی کردی و سنتی پرداخت و سرپرستی ارکستر کردی و سنتی را تا سال ۱۳۵۷ بهعهده داشت.
او در سال ۱۳۵۹ گروه تنبور شمس را بنیان نهاد که این کار راهی نوین را برای نگاه به گروهنوازی موسیقی تنبور پیش اهل موسیقی نهاد. از این منظر کار او با ساز تنبور را میتوان بعدها با تجربه گروه کامکارها در شهری کردن موسیقی کردی مقایسه کرد.
حاصل این گروه آلبوم «صدای سخن عشق» با صدای شهرام ناظری بود. بعدها پورناظری آثاری چون «حیرانی» «مهتاب رو» را با ناظری کار کرد و البته در این میان برخی از آثار همانند تصنیف مردان خدا را هم با جلالالدین محمدیان بهصحنه برد.
وی در سالهای میانی دهه ۷۰ به اتقاق فرزندانش، تهمورس و سهراب، تحولی جدیتر در گروه شمس را کلید زد که حاصل آن اجرای بیش از ۳۰۰ کنسرت در داخل و خارج از ایران بود.
دوتن از فرزندانش به چهرههایی شناخته شده در موسیقی ایران تبدیل شدهاند و علاوه بر زدن ساز در گروه، در آهنگسازی و دانشهای دیگر موسیقایی نیز دستی چیره دارند.
این گروه آثاری چون «مستان سلامت میکنند» باصدای بیژن کامکار و «پنهان چودل» با صدای حمیدرضا نوربخش را هم انتشار عمومی داده است.
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار؟
#سعدی
#صبح_بخیر