2065
☘برترین عاشقانه های ایران و جهان آیدی ادمین؛ @baranpaeizy
رسیده نیمه شب و من دوباره بیدارم
شکسته روی غزل ها سکوتِ خودکارم
دوباره شب شده و هیچ کس نمیداند
که ابرِ سینهی خود را چگونه میبارم
چرا ندارمت و هر کجا که می آیم
مرور خاطره ها می دهند آزارم
رسیده اخر قصه؟ نگو... زبانم لال
چگونه میشود آخر که دست بردارم
بگیر دست مرا تا گذر کنم با تو
"بخند تا که بخندم، اگر چه غم دارم"
#هاله_محمودی
شعر سپیدار
@sher_sepidar
ندیدی
چگونه تعریف میکنم
شکست هایم را
از جنگ هایی که هرگز نرفتهام؟
آنقدر بامن سرسنگین شدهای
که حتی نامم
بر زبان تو میلرزد
دلم برای پرنده ای میسوزد
که از شانههایم هرگز پر نزد
و هیچ درختی را جز من نمیشناسد
من اقیانوسی از حرفهای نگفتهام
آخرین کسی که پای حرف هایم
نشسته بود غرق شد
خوب میدانم
موج هایی هستند
که هیچگاه به ساحل باز نخواهند گشت
بهیاد آن صدفی که
ترانههایش را
دمِ رفتن
به شنها سپرد
مرا به لبخند گرمت بسپار
و اگر نشد
بگذار دست های پدرم را قرض بگیرم
همان دست هایی
که زمستان را پشت در نگه میداشت
بگذار تورا کنار آخرین نگاهت
بهیاد بسپارم
جایی که خورشید
در چشمانت غرق شد
و رنگین کمان کوچکی
از میان اشکها گذشت
#سید_روزبه_مهرابی
شعر سپیدار
@sher_sepidar
«للأسماء
عطورها ايضا
کلّما ناديتُك هبّت ريحُ جَنّة..!»
"و نامها را نیز عطری ست
هر بار تو را صدا زدم،
نسیم بهشت وزیدن گرفت..!"
شعر سپیدار
@sher_sepidar
کاش آن اتفاق گوارا ، آن لحظه موعود دیدنت ،
وقتی از بلندترین مرتبه خیالم ، به پایین افتاد، من هنوز
از چشمت نیفتاده باشم .🍃😢
#شبنم_نادری
از کتاب؛
#وقتی_که_شاعر_بودم
بعدها
............
من عادت کردم،
تو هم عادت کردی
به بعدها
که پشیمان شویم
از حرفهایی
که به هم نگفتیم.
دیگر
چه کاری
از دست مان برمیآید…
#بهرام_الهی
شعر سپیدار
@sher_sepidar
خسته که میشوم،
به دنبالِ خودم میدوم —
تا جایی برسم
که بتوانم نفس بکشم.
در دلم،
قناریِ کوچکی دارم؛
طنابی به پایش بستهام،
تا کنارم بماند،
و بداند پروازِ ما یکیست.
به قناری میگویم:
همیشه در منی،
حتی اگر شکارچی
قصدِ کُشتنِ هر دویِ ما را داشته باشد...
#بهرام_الهی
شعر سپیدار
@sher_sepidar
شبهایی که پنجرهها
از دلتنگی بخار میگیرند
پردهها رنگ نگاهت را
از یاد میبرند
و دیوارها
با شانههایی ترکخورده
به تکرار نبودنت
تکیه میدهند
در این سکوت بیپایان
تنها سایهی عقربهها میداند
چند بار نام تو را
آه کشیدهام
بیآنکه صدا
توان گذشتن از
بغض گلویم را
داشته باشد
#مجید_رفیع_زاد
شعر سپیدار
@sher_sepidar
اگه میخواین شعر خوب بگین ، شاعر خوب بشین ،
شعر خوب بخونین
شعر فاخر
و موسیقی خوب گوش کنین
موسیقی فاخر
🌱
🎶💫
و گفت:
غایتِ معرفت،
حیرت است
و دهشت ..
تذکره الاولیا
عطار نیشابوری
القلوب برغم البعد تتصل!
قلبها علیرغم دوری، وصل میشوند! 🤍
به ماه گفتم ؛
می شود برای لحظه ای
در برکه تنهایی ام بمانی،
میخواهم از نور تو ، خودم را در برکه پیدا کنم.
میخواهم ببینم ، آنکه در برکه افتاده، کیست!
به برکه نگاه کردم،
خورشید را در آب دیدم،
آن وقت که ماه رفته بود .
آنکه در وجودم نمایان شد،
تنهایی ام را شفا داد.
و هنوز تا بامداد ،
راه بسیاری بود .
شبنمی از گلبرگی فرو افتاد.
#شبنم_نادری
#شبنم_نویس
#وقتی_که_شاعر_بودم
شعر سپیدار
@sher_sepidar
بگذار صبح
را در چشم تُو
من معنا ڪنم
اے ڪه هر صبحم
هزاران مثنوے
باشد براے وصف تُو. 🍃
࿐჻ᭂ⸙♥️⸙჻ᭂ࿐
آن که میگفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
#فریدون_مشیری
موهایت را نباف
جنگل را که نمیتوان به بند کشید
هرچه انبوهتر، زیباتر
هرچه پریشانتر، بهتر
موهایت را نباف
شعرم را به بند نکش
بگذارتو را با موهای باز
زیر باران
به شعر بنویسم
امیر اخوان
شعر سپیدار
@sher_sepidar
دل مرنجان !
که زِ هر دل
به خدا راهی هست...
#مولانا
شعر سپیدار
@sher_sepidar
تو چه کردی که دلم، این همه خواهان تو شد؟!
#محمد_علی_بهمنی
میخواهم
از تو دور شوم،
مرا همراهی می کنی!؟
نزار قبانی
شعر سپیدار
@sher_sepidar
ولا تَرغبنَّ فیمَن زهِد عنک..
مشتاقِ کسی نباش
که تو را نمیخواهد..!
نهجالبلاغه، نامه٣١
چیزی از عشق بلاخیز نمیدانستم
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوه پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
بغض را خنده مصنوعی من پنهان کرد
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمی کرد به دوست
مرگ را اینهمه ناچیز نمیدانستم
👤سجاد سامانی
📚سالیان
شعر سپیدار
@sher_sepidar
چیزی بگو
فراتر از تمام حرفها
چیزی
که قلبم را لمس کند
چیزی بگو فراتر از
انتظارم ،
چیزی بگو
مثلاً:
دوستت دارم 🌱🤍
#شبنم_نادری
#باران
#وقتی_که_شاعر_بودم
شعر سپیدار
@sher_sepidar
دخترِ آبان
آنگاه که به تو میاندیشم،
خیالم بوی باران میگیرد.
گمان میکنم
روزهای کوتاهِ پاییز
برایِ میلادِ توست
که با برگهای نارنجی
خود را میآرایند،
و جهان
به بهانهی آمدنت،
نفسی تازه میکشد...
#نادر_پناهی_نیا
شعر سپیدار
@sher_sepidar
تو فاز شعرهای سطحی
و بی کیفیت نرین.
با کیفیت مطالعه کنید ،
و گوش تون رو هم برای شنیدن هر موسیقی عادت ندید.
هراس نیست مرا، تا تو در کنار منی...
#حسین_منزوی
نازِ معشوقِ دل آزار خریدن دارد!
#کاظم_بهمنی
اگر تو محبوب منی مرا کمک کن تا از تو سفر کنم
اگر تو طبیب من هستی به من کمک کن تا از تو شفا پیدا کنم
من اگر میدانستم که عشق اینگونه خطر ناک است عاشق نمیشدم
من اگر میدانستم دریا اینگونه عمیق است
دل به دریا نمیزدم [دریا نوردی نمی کردم].
من اگر میدانستم پایان من چنین است آغاز نمیکردم.
مشتاق تو شدم پس به من بیاموز در اشتیاق نباشم
به من بیاموز چگونه ریشههای عشق تو را از اعماق بِبُرم.
به من بیاموز چگونه اشک در حدقههای چشم میمیرد؟
به من بیاموز چگونه عشق میمیرد و شوق چگونه خودکشی میکند؟
ای کسی که دنیا را برای من همچون قصیدهی شعری زیبا تصویر کردی
و زخم در دلام کاشتی و صبر را ربودی
اگر برای تو عزیز هستم دستام را بگیر
چرا که من از سر تا پاهایم عاشق هستم
موجی آبی در چشمان تو مرا به عمق دریا فرا میخواند
ومن نه تجربهای در عشق دارم و نه قایقی برای دریانوردی
من زیر آب نفس میکشم
من غرق میشوم غرق میشوم غرق میشوم غرق میشوم.
ای تمام اکنون و گذشتهای عمرِ عمر
آیا صدای مرا از اعماق دریا میشنوی؟
اگر تو توانا هستی مرا از این دریا خارج کن
من شنا کردن بلد نیستم.
نزار قبانی
#عشق
شعر سپیدار
@sher_sepidar
به شوقِ آمدنِ صبح
شب را بیدار ماندم،
تا زودتر از آفتاب به
چشمهای تو وارد شوم
و بیتابانه بگویم؛
امروز بیشتر از دیروز
"دوستت دارم"
#شبنم_نادری
سلام صبحتون بخیر
دوباره زنده کن این خستهی خزانزده را
حلول کن به تنم؛ جان ببخش و جانان باش
#حسین_منزوی
@sher_sepidar
همچنان شوق وصالت، زنده می دارد مرا!
#هوشنگ_ابتهاج
👇🏼
یه دلنوشته پاییزی براتون آوردم؛
👇🏼
این را نگفته بودم
که گاهی آنقدر نگفته در دلم دارم،
که حرفهایم،
چون کاغذپارههای رها شده در باد،
به هر سویی میروند
و هیچکس نمیتواند آنها را بخواند.
بگویم از کدام نگفتهی بر لب نیامده؟
از کدام واژه که نیامده بر لب سقوط کرد!
این را نگفته بودم،
که نبودنت
چگونه حجم تنهاییام را
چون گرگی در مه میدَرد،
و صدای زوزهاش تا مغزم میپیچد.
این را نگفته بودم،
که وقتی بدونِ تو
زندگی را ادامه میدهم،
پاییز برایم چهار فصل دارد—
و برگها حتی در بهار هم میریزند.
این را نگفته بودم،
حتی روزهایی که بسیار میگفتم—
صبوریام چون شمعی در باد
رو به خاموشی میرود،
وقتی بیهیچ حرفی،
بیهیچ نشانهای،
در تاریخِ خاطراتمان محو میشوی.
همه گمان میکنند
دیوانه شدهام—
با خیالم عاشق شدهام،
با خیالم به سفر رفتهام،
با خیالم خندیدهام،
و با خیالم قهر کردهام…
این را نگفته بودم،
که چقدر شبیهِ خیالاتم بودی—
مثل مهِ صبحگاهی،
که میتابی و محو میشوی.
و من چه خوشباور،
که لحظههای بودنمان را
چون فصلهای رمانهای عاشقانه
بلند بلند برای جهان میخواندم.
و حالا،
در این حجمِ نگفتنها،
چیزهایی هست که باید بگویم—
اما به چه کسی؟
وقتی تو نیستی،
و واژهها بیپناهتر از هر لحظه به آغوش تنهایی ام پناه بردهاند.
این را هم نگفته بودم...
#شبنم_نادری
#باران
از کتاب؛
#وقتی_که_شاعر_بودم
شعر سپیدار
@sher_sepidar
روایت حالم
به زبان حال
این است که؛
حالی که در لحظه حال بر تمامی
جهانم سایه انداخته
چُنان حال غریبی است که
هرگز حس و حالش را نمیتوان گفت
آنچه میدانم این است که چقدر
نمیدانم...
#شبنم_نادری
#وقتی_که_شاعر_بودم
شعر سپیدار
@sher_sepidar