ای جرعهنوشِ مجلسِ جم سینه پاکدار
کایینهایست جامِ جهانبین که آه از او
#حافظ
✅@ShereHafez
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
#حافظ
یقین دان که تو او نباشی؛
ولیکن چون تو در میان نباشی،
تو اویی.
منسوب به #عینالقضات_همدانی
✅@ShereHafez
موسیقی #بیکلام Ed Carlsen
«یکروز خواهد رسید که با وجودِ تمام رنجها، سبکبال و سرخوش و صادق خواهیم بود.»
از میان نامهی آلبر کامو به ماریا کاسارس.
💫@ShereHafez
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولیٰ
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولیٰ.
#حافظ
از بس کتاب در گرو باده کردهايم
امروز خشت ميکدهها از کتاب ماست.
#صائب
✅@ShereHafez
یادِ زمستان را دست به دست کنید
باشد که خُنکایش،
سنگری شود
برابرِ تیربارِ تابستان!
#ناشناس
✅@ShereHafez
«بلاغتِ ابیاتِ زیبا»
تنت به نازِ طبیبان نیازمند مباد!
وجودِ نازکت آزردهٔ گزند مباد!
#حافظ
گر چه شاعر در رویهٔ سخن، سلامتِ محبوب/ ممدوحش را آرزو کرده اما رندانهگوییِ حافظ مخاطب را به سویهٔ دیگرِ کلام که همانا تأکید بر غیرتِ عاشق است، هدایتمیکند. عاشق ازآنرو سلامتِ محبوبش را آرزو میکند که تابِ آمدنِ طبیب بر بالینش و احتمالا گرفتنِ نبض و یا دست بر پیشانیِ او نهادن را ندارد. و بیسببی نسرودهاند:
گر طبیبانه بیایی به سرِ بالینم
لذتِ درد به صد لذتِ درمان ندهم!
و آصفیِ هروی بهزیبایی از این موقعیتِ تراژیک مضمون پرداخته:
دستِ ترا طبیب گرفت ازپیِ علاج
این دست را مباد بدان دست احتیاج!
نبضت بهحال پیشتر آمد ولی طبیب
دردا که دست بازنمیدارد از علاج! (دیوانِ آصفیِ هروی، بهتصحیحِ هادیِ ارفع، کتابفروشیِ طهوری، ۱۳۴۲، ص ۴۸).
بنابراین، احتمالِ عاشقانه بودنِ این بیت بسی بیشتر از مدحیبودنش است. نکتهٔ دیگر آنکه شواهدی مکرّر حکایت از آن دارد که در گذشته اغلب این طبیبان بودهاند که بهسراغ بیمار میرفتند؛ و نبودِ تجهیزات متنوعِ پزشکی، این شیوهٔ گذشتگان را توجیهپذیر نیز میکردهاست. از همینرو تعابیری همچون «حقّالقدم» و «پارنج»، تعابیرِ محترمانه یا حسنِتعبیرهایی بوده که قدما بهجای حقّ «معاینه» یا «ویزیت» بهکارمیبردند. کمالِ خجندی که جایی سروده: «هست قانونِ اطبّا پیشِ بیمار آمدن»، به همین رسمِ قدما نظردارد (دیوان، بهکوششِ عزیزِ دولتآبادی، انتشاراتِ وزارتِ فرهنگ و ارشادِ اسلامی، ص ۳۲۴).
همانگونه که اشاراتی فراوان در ادبِ فارسی، دلالت دارد بر نازِ طبیبان. اینگونه شواهد نشانمیدهد نازکردنها و «دیر وقتدادن»های پزشکان، منحصر به امروز نبوده و نیست:
علاجِ نازِ طبیبان نمیتوانکردن
وگرنه هر مرضِ مُهلکی دوادارد! (دیوانِ کلیمِ کاشانی، بهکوششِ استاد محمد قهرمان، انتشاراتِ آستانِ قدسِ رضوی، ص ۴۳۴).
و کلیم در بیتی دیگر گوید:
بارِ دردِ بیدوا بردن، بسی آسانتر است
کهاز طبیبان منّت از بهرِ دوا بایدکشید (همان، ص ۴۴۸).
و رضیالدینِ آرتیمانی نیز سروده:
بینیازم دار و معذورم، اگر
خنده بر نازِ طبیبان میزنم (دیوان، بهکوششِ محمدعلی امامی، کتابفروشیِ خیام، ص ۷۶ )
و گویا صائب بیش از هر شاعری به این نکته پرداخته:
_ درد میگردد دوا چون کامرانی میکند
میکشی نازِ طبیب و منّتِ درمان چرا؟! (دیوان، بهکوششِ استاد محمد قهرمان، انتشاراتِ علمی و فرهنگی، ج ۱، ص ۲۳).
_ شد رهنما مرا به حق چو مرا دردِ بیدوا
صائب دگر به نازِ طبیبان چه حاجت است؟! (همان، ج ۲، ص ۹۱۹).
_چون کنم پیشِ طبیبانِ دگر دست دراز
نازِ عیسی است گران بر دلِ بیمار مرا! (همان، ج ۱، ص ۲۶۳).
و نکتهٔ آخر آنکه استاد دکتر سعیدِ حمیدیان دربارهٔ زیباشناسیِ این بیت، یادآورشدند: «بهگمانم تکرارِ واجِ «ز» را در لختِ دوم میتوان صدامعنایی دانست؛ زیرا افادهٔ گزش و گزند دارد». ایشان در ادامه به بخشی از شعرِ «ناصریِ» شاملو نیز اشارهکردهاند که همین ویژگیِ آوایی در آن بازتابیافته:
«جانش را از آزارِ گرانِ دَینی گزنده
آزاد یافت:
مگر خود نمیخواست، ور نه میتوانست!» (شرحِ شوق، انتشاراتِ قطره، ج ۳، صص ۱_۱۷۴۰).
بکوشش احمدرضا بهرامپور عمران
✅@ShereHafez
طربآشیانِ بُلبُل ، بنگر که زاغ دارد
#حافظ
و ما الخسفُ اَن تُلفی اَسافِلُ بَلدَةٍ
اَعالِیَها، بل اَن تَسُودَ عَبیدُها
واژگونی آن نیست که زمین زیرورو شود و پَستیها جای بُلندیها را بگیرد
بلکه آن است که سُفلگان به سَروری رسند.
#نفثة_المصدور
صفحات ۸۰ و ۲۷۸
✅@ShereHafez
چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بیطاقت
به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا درِ میکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص کنان
تا لبِ چشمهی خورشیدِ درخشان بروم
تازیان را غمِ احوالِ گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
حافظ
آواز #اصفهان 🖤🥀
استاد شجریان
@ShereHafez
چون جودِ ازل بود مرا انشا كرد
بر من ز نخست درسِ عشق املا كرد
آنگاه قُراضه ريزهی قلبِ مرا
مفتاح درِ خزاين معنا كرد
#خیام
سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
#حافظ
@ShereHafez
درختی که پروردی آمد به بار
بیابی هماکنون برش در کنار
اگر بار خارست خود کِشتهای
وگر پرنیان است، خود رشتهای
بزرگداشت #حکیم_فردوسی
@ShereHafez
ذکرش به خیر ساقیِ فرخندهفالِ من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی
آن عهد یاد باد که از بام و در مرا
هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی
خامانِ رهنرفته چه دانند ذوقِ عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
#حافظ
@ShereHafez
ز سوز شوق دلم شد کباب و دور از یار
مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
#حافظ
صدای احمدرضا احمدی
💠@ShereHafez
امید دلگــشایی داشتم از گـــــریهی خونین
ندانستم که چون تَر شد گره، دشوار بگشاید
#صائب
به بهانهی بزرگداشت صائب تبریزی
اگر چه مستیِ عشقم خراب کــــرد ، ولی
اساسِ هستیِ من ، زان خراب ، آباد است !
#حافظ
✅@ShereHafez
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید..
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمّه ای ز بیانش به صد رساله برآید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصّه یک نواله برآید..
#حافظ
تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی
✅@ShereHafez
سوزن ز تیرِ مژگان وز تارِ زلف، نخ کن
هر چند رخنهٔ دل، تابِ رفو ندارد
#شهریار
✅@ShereHafez
قدح مگیر چو حافظ مگر به نالهٔ چنگ
که بستهاند بر ابریشمِ طرب دلِ شاد
در قدیم سیمها یا تارهای سازهای زهی را با ابریشم میساختهاند. از «ابریشم» خودِ ساز زهی را نیز مراد میکردهاند، و حتی به اجرتی که به رامشگران میپرداختهاند نیز «ابریشمبها» میگفتهاند. همچنین، در طب قدیم، چنانکه ابنسینا نیز در کتاب قانون اشاره میکند، ابریشم را مقوی و مفرحِ قلب میدانستند. در اینجا بعید نیست که مراد حافظ از دلهای شادی که بر ابریشم طرب میبستهاند، گرههایی باشد که در چنگ، در انتهای رشتههای ابریشم میزدهاند..و چون زخمه بر تار ابریشمین میخورده، این دلها یا گرهها همچون دل انسان از خرمی به لرزه درمیآمدهاست؛ بنابراین، حافظ با ظرافت و ایهام به کاربرد طبیِ ابریشم و همچنین بهنوعی به موسیقیدرمانی نیز اشاره کردهاست.
احمد مدنی، طبیبانههای #حافظ
انتشارات دانشگاه علوم پزشکی شیراز، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۱۷۵–۱۷۷)
✅@ShereHafez
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دلِ شیدا را
می نوش به نورِ ماه، ای ماه، که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را.
به بهانهی بزرگداشت حکیم عمر #خیام
@ShereHafez
در چشم محققان، چه زیبا و چه زشت
منزلگه عارفان، چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان، چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان، چه بالین و چه خشت!
منسوب به #خیام
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
#حافظ
@ShereHafez
واقعا هیچ اندیشیده اید که «ریا» از چه چیزی به وجود میآید؟ از تناقض. تناقض میان «دل» و «رفتار»: «رفتار» مطابق شریعت، «گفتار» مطابق شریعت، اما «دل» متوجه فریب مردم، برای جلب قدرت و استمرار حکومت.حاکمیت امیر مبارزالدین با آن سوابق و رفتارهایش چیزی جز ترکیب تناقض هاست طنزی بالاتر از این که کسی با عالیترین اسلوب بیان هنری خویش این تناقضی را تصویر کند:
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصهٔ ماست که در هر سرِ بازار بماند
#حافظ
#شفیعی_کدکنی
@ShereHafez
چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
به هرزه بی می و معشوق عمر میگذرد
بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد
هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد
چو شمع، صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد
به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد
صبا کجاست که این جان خونگرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد
#حافظ
@ShereHafez