#کوروش تنها انسانی به روی کره خاکی بود که برای فرمانروایی بر بشر آفریده شده بود.
#ویل_دورانت
از کتاب تاریخ و تمدن
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی
#حافظ
@ShereHafez
آن میخانه که تو از بهرِ خویش بنا کرده ای
گُنجاتر از هر خانهاى ست،
میاى که تو در آن پرورده ای
همه عالم آن را دَرکشیدن نتواند.
آن پرندهاى که ناماش روزگارى ققنوس بود،
در خانه میهمانِ تو ست،
آن موشى که کوه زاد،
همانا خود تو ای!
همه و هیچ تو ای، می و میخانه تو ای،
ققنوس تو ای، کوه تو ای، موش تو ای،
تو که هماره در خود فرومیریزی و
هماره از خود پَر میکشی
ژرفترین فرورفتگیِ بلندیها تو ای،
روشنترین روشنیِ ژرفاها تو ای،
مستیِ مستانهترین مستیها تو ای
تو را، تو را با شراب چه کار؟"
#نیچه در مدح حافظ جان
✅@ShereHafez
بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگَهِ رِندانِ جهان خواهد بود
#حافظ
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند اینهمه خونینکفنان؟
#حافظ
✅@ShereHafez
عکس یادگاری شهید #عباس_دوران خلبانی که ۱۲۰عملیات موفق داشت و اشک صدام را درآورد.
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
🔸ابهام گاهی در حوزۀ صرف است و گاهی در حوزۀ نحو و گاه خارج از این دو. بعد از دیدن این مصرع از حافظ، به نظرم آمد که ابهامی قشنگتر است که نه واژههایش ابهام داشته باشد (ابهام صرفی) و نه در ساخت نحویاش ابهام وجود داشته باشد (ابهام نحوی)، بلکه ابهامش صرفاً در حوزۀ معنی باشد (ابهام معنیشناختی). ببینید:
۱. دیو از هر قومی که قرآن میخوانند، بهسبب قرآن خواندنشان، میگریزد و نزدیکشان نمیشود و آن قوم از شر دیو مصوناند.
۲. قوم یا اقوامی وجود دارند و با اینکه مسلماناند و قرآن میخوانند اما آنقدر خبیثاند که دیو هم از پلیدی و زشتکاریِ آنها گریزان است.
اگر برای معنای دوم احتمال بیشتری دادیم، میتوانیم «قرآن خوانند» را بهصورت صفت فاعلی نیز بخوانیم: دیو بگریزد از آن قوم که قرآنخواناند؛ صرفاً قرآنخوان هستند، به ظاهر آن توجه میکنند و از معنای آن غافلاند.
به نظرتان کدام یک به معنای واقعی نزدیکتر است؟
🔸بعد از اندکی تأمل، مصرع قبل را هم ببینید:
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
📎این صرفاً نمونهای بود از رندیِ حافظ، همچنانکه خودش نیز ازپیش، در مصرع اول، به این رندبودنش اشاره کرده است.
بکوشش سجاد سرگلی
✅@ShereHafez
عاشقی دل میدهد ، معشوقهای دل میبَرَد
بُرد در بُرد است و من ، مشغول حسرتبُردنم !
#شهریار
✅@ShereHafez
دوش با رطلِ گِلین و میِ رنگین گفتم:
«کز شما گشت غمآباد دلِ ویرانم.
ای می و رطل! ندانم ز کدام آب و گِلید
کآتشِ درد نشاندن به شما نتوانم.»
رطل بگریست که: من زآب و گِلِ پرویزم
می بنالید که: من خونِ دلِ خاقانم.
#خاقانی
✅@ShereHafez
ای دل غمدیده حالت بِه شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
#حافظ
نوبهار حُسن آید سوی باغ؟
بشکفد آن شاخههای تر؟ بلی
طاقهای سبز چون بندد چمن
جفت گردد وَرد و نیلوفر؟ بلی
دامن پرخاک و خاشاک زمین
پُر شود از مشک و از عنبر؟ بلی
#مولانا
✅@ShereHafez
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در شود.
#حافظ
ای از بر من نرفته مهر تو مرا
با شیر فرو شدهست، با جان برود.
#اثیر_اخسیکتی
✅@ShereHafez
جعبهٔ سیاه
ما شاهدِ سقوط حقیقت
ما شاهدِ تلاشی انسان
ما صاحبان واقعه بودیم
چندی به ضجر، شعله کشیدیم
وینک درون خاطره دودیم
گفتند رو به اوج، روانیم
دیدیم سیر سوی هبوط است
شعر سپید نیست که خوانیش
این جعبهٔ سیاه سقوط است
#شفیعی_کدکنی
✅@ShereHafez
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشهی او نگذارم
دیدهی بخت به افسانهی او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
چون تو را در گذر ای یار نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم...؟
#حافظ
✅@ShereHafez
در کویِ بیوفایان دانی سرشکِ من چیست؟
چون پیشِ اهلِ کوفه، تسبیح ِکربلایی
#سلیم_تهرانی
✅@ShereHafez
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی
#حافظ ب سعی سایه
✅@ShereHafez
خدای را به مِیام شست و شویِ خِرقه کنید
که من نمیشِنَوَم بویِ خیر از این اوضاع
ببین که رقص کُنان میرود به نالهٔ چنگ
کسی که رُخصه نفرمودی اِسْتِماعِ سَماع
#حافظ
✅@ShereHafez
بالابلندِ عشوهگرِ نقشْ بازِ من
كوتاه كرد قصهی زهد دراز من
ديدى دلا كه آخر پيرى و زهد و علم
با من چه كرد ديدهی معشوقه باز من؟
میترسم از خرابى ايمان كه میبرد
محراب ابروى تو حضور نماز من
گفتم به دلقِ زَرْق بپوشم نشانِ عشق
غماز بود اشک و عيان كرد راز من
مست است يار و ياد حريفان نمیكند
ذكرش به خير ساقى مسكين نواز من
يا رب كى آن صبا بوزد؟ كز نسيم آن
گردد شمامهی كرمش كارساز من
نقشى بر آب میزنم از گريه حاليا
تا كى شود قرين حقيقت مجاز من
بر خود چو شمع، خنده زنان گريه میكنم
تا با تو سنگدل چه كند سوز و ساز من
زاهد! چو از نماز تو كارى نمی رود
هم مستىِ شبانه و راز و نياز من!
حافظ ز گريه سوخت بگو حالش اى صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
#حافظ
✅@ShereHafez
ما بی غمانِ مستِ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
#حافظ
✅@ShereHafez
به بهانهی زادروز استاد #شجریان
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
#حافظ
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
#سعدی
✅@ShereHafez
من پیرِ سال و ماه نیَم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم.
#حافظ
همچو عمرم بی وفا بگذشت ماهم سالها
عمر گو برچين بساطِ ماه و سالِ خویشتن.
#شهریار
✅@ShereHafez
تو را که حسن خداداده هست و حجلهی بخت
چه حاجت است که مشاطهات بیاراید
#حافظ
به هفتآرایی مشاطهگان، او را نیازی نیست
که شهرآشوب من، با حسن مادرزاد میآید
#حسین_منزوی
✅@ShereHafez
... به همنشینی رندان سری فرود آور
که گنج هاست در این بیسری و سامانی
بیار باده ی رنگین که یک حکایت راست
بگویم و نکنم رخنه در مسلمانی
به خاک پای صبوحیکشان که تا من مست
ستاده بر در میخانهام به دربانی
به هیچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم
که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
#حافظ به سعی سایه، کارنامه، ص۵۷٨
✅@ShereHafez
اسبِ تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه در گردنِ خر میبینم
#ابن_یمین
✅@ShereHafez
دوست داشتنِ خوبیهای دیگری ،
دلیل عشق نیست !
بلکه دوست داشتنِ عیبهای دیگری
بزرگترین دلیل عشق است !
#كريستوفر_فرانک
ميرا
✅@ShereHafez
به لابه گفتمش: ای ماه رخ! چه باشد اگر
به یک شکر ز تو، دلخستهای بیاساید؟
به خنده گفت: که حافظ! خدای را مپسند؛
که بوسهی تو، رخ ماه را بیالاید
#حافظ
✅@ShereHafez
چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
#حافظ
آندره مالرو یک بار از کشیش محلی که پنجاه سال به اعتراف مردم گوش سپرده بود، پرسید از بشریت چه آموخته است.
کشیش پاسخ داد: نخست آنکه، مردم بیش از آنچه تصور می کنند، ناشادند...و واقعیت این است که چیزی به نام انسانِ رشد یافته وجود ندارد."
روان درمانی اگزیستانسیال، اروین یالوم،
ترجمه سپیده حبیب، نشر نی، ص ۳۰
✅@ShereHafez
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم!
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم!؟
#حافظ
✅@ShereHafez
تفاوت سبکهای عراقی و هندی در روایت یک مضمون
سبک عراقی
گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحرگه ، ز کنار تو جوان برخیزم !
#حافظ
سبک هندی
جوان گردد کهنسال از وصال نازکاندامان
کشد در بر چو ناوک را کمان ، بر خویش میبالد
#صائب
برداشت از : تحول شعر فارسی | تالیف : زین العابدین موتمن | به سرمایه کتابفروشی حافظ و کتابفروشی مصطفوی ، 1339 | ص 360-359
✅@ShereHafez