ذره ذره هر چه بود از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
#پروین_اعتصامی
دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
#حافظ
@ShereHafez
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است...
#حافظ
@ShereHafez
به تو گفتم: «گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو ، من درختی پُرشکوفه شوم»
#احمد_شاملو
@Sherehafez
ابرِ آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجهِ می میخواهم و مطرب که میگويد رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسارِ کيسهام
بارِ عشق و مفلسی صعباست و میبايد کشيد
قحطِ جود است آبرویِ خود نمیبايد فروخت
باده و گل از بهایِ خرقه میبايد خريد
گوييا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همی کردم دعا و صبحِ صادق میدميد
با لبیّ و صدهزاران خنده آمد گل بهباغ
از کريمی گوييا در گوشهای بویی شنيد
دامنی گر چاک شد در عالمِ رندی چهباک
جامهای در نيکنامی نيز میبايد دريد
آن لطايف کز لبِ لعلِ تو من گفتم که گفت
وين تطاول کز سرِ زلفِ تو من ديدم که ديد
تيرِ عاشقکش ندانم بر دلِ «حافظ» که زد
اينقدَر دانم که از شعرِ ترش خون میچکيد
عدلِ سلطان گر نپرسد حالِ مظلومانِ عشق
گوشهگيران را ز آسايش طمع بايد بريد.
#حافظ به سعی سایه
@ShereHafez
نوروز بمانید که ایّام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید
آن صبح نخستین بهاری که به شادی
می آورد از چلچله پیغام شمایید
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند
خورشیدشما،عشق شما،بام شمایید
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید
هم آینه ی مهر هم آتشکده ی عشق
هم صاعقه ی خشم بهنگام شمایید
امروز اگر می چمد ابلیس ،غمی نیست
در فّن کمین حوصله ی دام شمایید
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچه ی خاموشِ زمان،گام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید
#پیرایه_یغمایی
@ShereHafez
هرمنوتیک و حافظ ( با تلخیص )
یکی از روش های مدرن نقد ادبی هرمنوتیک یا علم تفسیر و تأویل متن است . این روش دارای دو دوره کاملأ مجزا از هم است :
1. هرمنوتیک سنتی که درآن از اصل قطعیت معنی سخن گفته می شود.معروفترین فرداین دسته ‘شلایر ماخر است.
2. هرمنوتیک جدیدکه معنارا همان چیزی میداند که خواننده درک می کند . از این گروه نیز گادامر و آیزر معروف هستند.
هر چند می توان شعرهای حافظ را از دید مکاتب مختلف نقد ادبی مثل نقد فرمالیستی و اسطوره گرا بررسی کرد ‘ اما یکی از بهترین روشهای تحلیل شعر او هنوز هم روش هرمنوتیکی است .
ولفگانگ آیزر آلمانی از دیگر فیلسوفان هرمنوتیک است که نظرات جالبی دارد. وی کتابی نوشته به نام «عمل قرائت » ( The act Of reading). به نظر وی خواننده نیز در ساختن معنا به اندازهٔ شاعر تلاش می کند؛ پس او هم در ساختن معنی شریک مؤلف محسوب می شود.
از دیدگاه آیزر می توان ایهام های دوگانه خوانی حافظ را مورد بررسی قرار داد. در بین ابیات حافظ، بیت هایی هستند که به دو شکل خوانده می شوند و در نتیجه معانی مختلف دارند؛ به طور مثال در بیت زیر :
آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
نتیجه : با توجه به اینکه خواننده در کجا درنگ داشته باشد ، معنای شعر تفاوت می کند؛ به این ترتیب که اگر خواننده چنین بخواند : ( به جای ویرگول دقت کنید.) :
« بر جای بدکاری، چو من یک دم نکوکاری کند» ؛ شاعر نکوکار می شود و دیگران بدکار .
اما اگر چنین بخواند :
« بر جای بدکاری چو من ، یک دم نکوکاری کند» ؛ آنگاه شاعر بدکار است و دیگران نیکوکار .
مثال دیگر این بیت از حافظ است که :
به جان دوست که غم پرده بر شما نَدَرَد
گر التفات بر الطاف کارساز کنید
حافظ شعر را به همین شکل سروده ؛ اما با توجه به اینکه خواننده ، مصراع دوم را در ذهن خود چگونه تقطیع کند و برش دهد ، معنا تفاوت می کند : اگر کارساز را صفت جانشین موصوف فرض کند، چنین خواهد شد : « الطاف خدای کارساز» ؛ و اگر کارساز را صفت برای الطاف بداند ، این گونه می شود : « الطافی که خود ، کارساز هستند» .
بنابراین می بینیم که به نظر آیزر خواننده نیز در ساختن معنی و آفرینش آن با مؤلف شریک است.
#محمد_حسین_محمدی ؛ #حمیرا_زمردی
#نقد_ادبی
منبع : مجله ی دانشکده ادبیات و علوم انسانی ( دانشگاه تهران ) | دوره 56، شماره 4 - شماره پیاپی 1006 | زمستان 1384 | مقاله ی 6 ( هرمنوتیک و حافظ ) | صفحه 107 تا 116
@ShereHafez
موقعی که اوضاع بر وفق مراد نیست، اغلب اشخاص فکر می کنند همیشه به همین منوال خواهد بود
اما شاید بتوانید از تمثیل بهتری هم استفاده کنید، مثلا زندگی هم دارای فصلهایی است و من اکنون در فصل زمستانم
در زمستان بعضیها یخ می زنند و بعضی دیگر اسکی بازی می کنند!
بعلاوه در پس هر زمستانی بهاری است!
همچنان که در پی هر روزی شبی است .
خورشید طلوع می کند و می توان دانه های تازه ای کاشت. آنگاه تابستان و سپس پائیز و فصل برداشت فرامی رسد.
#آنتونی_رابینز
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماندو چنين نيز نخواهد ماند
#حافظ
@ShereHafez
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری
میان نداری و دارم عجب که هر ساعت
میان مجمع خوبان کنی میانداری
بیاض روی ترا نیست نقش درخور از آنک
سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری
بنوش می که سبک روحی و لطیف مدام
علی الخصوص در آندم که سر گران داری
مکن عتاب ازین بیش و جور بر دل ما
مکن هر آنچه توانی که جای آن داری
به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست
بقصد جان من خسته در کمان داری
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری
بوصل دوست گرت دست میدهد یکدم
برو که هر چه مرادست در جهان داری
چو گل بدامن ازین باغ میبری حافظ
چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری
دیوان #حافظ ، به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، چاپ دهم، انتشارات زوار:۱۳۹۰، ص ۳۱۰ و ۳۱۱
@ShereHafez
خونِ ما آن پسر چنان پنداشت
که ز مالِ پدر حلالتر است
#کمال_خجندی
ای نازنینپسر تو چه مذهب گرفتهای
کت خونِ ما حلالتر ز شیرِ مادر است
#حافظ
@ShereHafez
هر چه بگفتم کژ و مژ راست کن
چونک مهندس تویی و من مشاق
#مولانا
مشاق:کارگر
در پسِ آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استادِ ازل گفت بگو! میگویم!
#حافظ
@ShereHafez
خارم، ولی گلاب ز من میتوان گرفت
از بسکه بویِ همدمیِ گل گرفتهام
#لطفی_نیشابوری
@ShereHafez
تو و طوبی و ما و قامتِ یار
فکرِ هر کس به قدرِ همّتِ اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم، گواهِ عصمتِ اوست
#حافظ
@ShereHafez
چرا چون نافهی آهو ، نگردد خون دلِ دانا
در آن کشور که پِشک ارزان کند مُشکِ تتاری را
#فرخی_یزدی
پشک: پِشکِل
جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل
زاین تغابن که خَزَف میشکند بازارش
#حافظ
خزف:سفال
@ShereHafez
ما را به رخت و چوب شبانی فریفتهست
این گرگ سالهاست که با گله آشناست!
#پروین_اعتصامی
#اشک_یتیم
@ShereHafez
بیابان و زمینِ خشک شادمان خواهد شد و صحرا به وجد آمده، مثل گُلِ سرخ خواهد شکفت.
اِشَعيا 1: 35
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
#حافظ
@ShereHafez
باز عید آمد بغلگیری بِمینا میکنم
از کجا یاری چو او خونگرم پیدا میکنم
#کلیم
@ShereHafez
خمیازه کشیدیم به جای قدح مِی
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
#نجیب_کاشانی
@ShereHafez
تا آب زندگانی تو دیدهام ز دور
«دور از رخ تو» مرگ خود آسان گرفتهام
#عطار
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
«دور از رخ تو» چشم مرا نور نماندست
#حافظ
@ShereHafez
الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
#حافظ
چه حیله کرد زلیخا به کار یوسف مصر
که این پسر به سراغ پدر نمیآید
#عارف_قزوینی
@ShereHafez
روز پدر گرامی باد
زلف تو که آفتاب در سایهی اوست
دیوی است که جبرئیل هم پایهی اوست
وآن چشم پلنگ خویت آهو بره است
خونخواره که شیر آسمان دایهی اوست
#نجیب_جرفاذقانی
اواخرقرن ششم و آغاز قرن هفتم
رباعی و رباعی سرایان
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
#حافظ
@ShereHafez
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینهها در مقابل رخ دوست
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست
نثار روی تو هر برگ گل که در چمنست
فدای قدّ تو هر سروبن که بر لب جوست
زبان ناطقه در وصف شوق نالانست
چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
نه این زمان دل حافظ در آتش هوسست
که داغدار ازل همچو لاله خودروست
#حافظ
به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی، چاپ دهم، انتشارات زوار: ۱۳۹۰، ص۴۱ و ۴۲
@ShereHafez
غیرتم بین که بر آرَندهٔ حاجات هنوز
از لبم نامِ تو هنگامِ دعا نشنیده است
#عرفی_شیرازی
@ShereHafez
سبحهی دیگر به ذکرِ مغفرت، درکار نیست
تا نفس باقیست هستی در شمارِ رحمت است
#بیدل
@ShereHafez
چشمش برون کشم ز سرش آنکه بینَدَت
صدق است این مَثل که "گدا دشمنِ گداست"
#امیرخسرو_دهلوی
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست
تا دیدهاش به گَزلَکِ غیرت برآورم
#حافظ
@ShereHafez
گَزلَک:خنجر