چشم آشوب 📰 شاعر محمد جلائی
وقتی گره میخورد قلبم با نگاهت
من ماندم و یک هفت خانی، تا نگهات
در منزل چشمم که دنیا بود ناچیز
شد خیره، چشم آشوب و شد غوغا نگاهت
حالا درنگی ما
📝 ادامه شعر
لاکربی 📰 شاعر رضا هراتی
شکار اینگونه است
فقط از گله جدایش کن
بگذار
بی دفاع بدود
تا آخرین جیغ
بشنو :
( سالها که گذشت
کوهستان آرام بهاری
در
📝 ادامه شعر
آفَت 📰 شاعر سرو صلاحی
کاش بیگانهای احوال مرا می پرسید
آن منِ رفته بر زوالِ مرا می پرسید
چه بگویم که منم از خودِ من بی خبرم
کاش از گِل پدر اقبال مرا می پرسید ،
شاید ا
📝 ادامه شعر
در انتهای تماشا 📰 شاعر غزل آرامش
در انزوای حقایق، تهِ خیالگرایی
رسیدهایم به سرشاخههای کالگرایی
کنار هر که نشستیم، مسخ و منجمد و مات
نگاه، دوخته بر قلهی کمالگرایی
همیشه
📝 ادامه شعر
بی همزبان 📰 شاعر علیزمان خانمحمدی
پایِ این پنجره هایِ زنگار زده
بس که باز کردیم سفرهٔ دل
به گوشِ سنگینِ این دیوارها
بس که نجوا کردیم درد را
دیگر گم گشت تمام روزهایمان
در دلِ تاریک
📝 ادامه شعر
روبند چوبی(6) 📰 شاعر بابک رضایی آسیابر
گنجینه تنگ چشم
سوک پرگار خمیده چَشم
چیرگی زور بی چگالی خشم
وانمودگری های مینوی
بیگانه وار در ریزه بنیادی
اوگ پهلوانی با روبند پلاستیکی
مگر دی
📝 ادامه شعر
لاکربی 📰 شاعر رضا هراتی
شکار اینگونه است
فقط از گله جدایش کن
بگذار
بی دفاع بدود
تا آخرین جیغ
بشنو :
( سالها که گذشت
کوهستان آرام بهاری
در
📝 ادامه شعر
خبر داری 📰 شاعر نازنین رجبی
درست است که در سر خیال یورش داری
گرفته گُر غروب چشمانت و رو ترش داری
زِ زخم شیشه ی کلامت که مانده بر جانم
خبر داری ،حال که عزم ِشورش داری
من م
📝 ادامه شعر
یغما 📰 شاعر خدیجه سعیدی
شاید امروز دلم پیش تو یغما برود
مرغ عشق از دل من به سوی اقوا برود
آن قناری که غزل خوان غزل بود دمی
شاید از برق نگاهت سوی عنقا برود
آن نسیمی که وز
📝 ادامه شعر
سرت سلامت 📰 شاعر آرزو حاجی طاهروردی
پیچید به خیروُ ما سبقت گرفتیم به سلامت
فقط آینه ِ بغل ِ دل بود که شکست
گفتیم غرامت بی غرامت
برو جان ِ شیرین ، سرت سلامت
نقش خدا 📰 شاعر ولی اله فتحی (فاتح)
به نام خداوند عشق.
نفس صبح بهااااار است و دل نور خدا
بنشین تا که بخوانی و شود دل به صفا
به قرائت بکنی شاااااااد ز قرآن لب خود
📝 ادامه شعر
عشقوعاشقی 📰 شاعر علی نیک افکار
از روی درخت کوچهات داشتم، صدات میزدم
امروز ؛چه وضع بود، مهماناتون؛
زن بیرون شد، لخت داخل استخر، آب بازی میکرد
مرد لخت در استخر، تابلوی نقاشی
📝 ادامه شعر
پرواز بر فراز مدینه 📰 ارسال توسط فاطمه خمسی
عکاس :F Kh
اکنون در اوج آسمان شبه جزیره ی عربستان می نویسم ، جایی که سالها در خیال خود به آن سفر کرده بودم.خلبان اعلام می کند : ما اکنون در مدینه هستیم.یا رسول الله سلام مرا از اوج آسمان ها از لابلای ستاره ها و ابرها تا کرانه ی دریای سرخ و سرزمین تفتیده ی عربستان بپذیر.اکنون ذکر بَلِّغْ رُوحَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی سَاعَتِی هَذِهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ تَحِیَّةً مِنِّی وَ سَلاَماً ...
📝 ادامه مطلب
(82)... 📰 شاعر بابک رضایی آسیابر
(82)...
بایسته من چنین شدن
آیین زیتون خمیده در باد منجیل
دوری با من اَجین شدن
به کام در گام سرو پیر سبز هرزویل.
جامی گرفتم
با واژه راهی شدن
📝 ادامه شعر
غمِ دوست 📰 شاعر حافظ کریمی [ لسان الحال]
ای مرغِ سحر ناله سُرا آلتِ دستم
درگیرِ فراقم که کنون مستِ اَلَستم
از شوقِ وصالست عیان گشته اَلَستی
دِه جامِ مِی هستی که بیگانه پرستم
ک
📝 ادامه شعر
در انتهای تماشا 📰 شاعر غزل آرامش
در انزوای حقایق، تهِ خیالگرایی
رسیدهایم به سرشاخههای کالگرایی
کنار هر که نشستیم، مسخ و منجمد و مات
نگاه، دوخته بر قلهی کمالگرایی
همیشه
📝 ادامه شعر
مست و درویش 📰 شاعر حمید گیوه چیان
طعنه زد مست شبی بر درویش
که مرا مست کن از بادهی خویش
سهمِ من خونِ دلِ تاک و تو را
باده از جای دگر آید پیش
یا خود از آن مِیِ زر جامی ده
یا کُ
📝 ادامه شعر
همسفر 📰 شاعر منوچهر فتیان پور (راد)
من به مستی عشق تو می سوزم تو نظر خواهی کرد
غم تو باغم عشق خود می دوزم تو حذر خواهی کرد
هر عهدی که بادیدن تو چشم دلم هم پیمانه نه شد
جان
📝 ادامه شعر
سرو قد 📰 شاعر قاسم بهزادپور
قدی سرو و تن پروانه داری
دوچشم ابلق مستانه داری
رخت رنگین تر از لاله نگارا
دگر کشتی مرا بس کن جفا را
خبر از حالت مستان نداری
مگر که ناخدا ایمان
📝 ادامه شعر
رنگ مسی 📰 شاعر علیرضا یوسفی
روح من
باریک تر از موی تو
روح من بسان
همدلی ذرات به پیوستن حباب
قضاوت قصاص احساسم بود
چون قصاب به سلاخی صداقت تو برخواستم
چون که از دروغ دم
📝 ادامه شعر
رنگ خدا 📰 شاعر غلامرضاجهانگیری «تنها»
پس از آن که از غم شرابی چشید
خدا را به رنگ شرابی کشید
باران 📰 شاعر حسین احمدپور
یک روز ... و یا هفته و گاهی لحظه
قدمی می رسد از پشت زمان های دراز
پشت در پشت مه آلوده ترین تپه ی ماه
از کران تا به کران اش پیدا
از پس ابرجنون وار
📝 ادامه شعر
رد پای ... 📰 شاعر مرضیه شهرزاد
رد پای نگران پنجره
فرو ریخته در خلوت کوچه
و من سرشار از تمنا
رشتهی خیالم را
از ته تاریکی رها کردم
به تکهخورشیدی که زخمه می زند
بر چنگِ
📝 ادامه شعر
قاصدک 📰 شاعر حمید گیوه چیان
قاصدک، مامنِ امیالِ محال
حاصلِ مزرعهی سبزِ خیال
ناجیِ باغِ زمستانزدهی رو به زوال
کوله باری که به دستت دادم
آخرین تکّهی (امّیدِ) من است
که به
📝 ادامه شعر
سادگی 📰 شاعر مهسا احسانی فرد
دانی که چگونه سادگی کارم شد
مبنایی ز بهر عشق و احساسم شد
چون، حال من ز سادگی خوش تر است
بی مستی و راستی، دل، آسوده تر است
من عاشق آن صدق و صفایت ش
📝 ادامه شعر
دردِ غروبِ حقایق 📰 شاعر معصومه یزدی
چشمانِ آبیِ دریا، مأوا و منزلِ عشق است
لبهای سرخِ شقایق،همناله با دلِ عشق است
آواره در شبِ هجران، غمگین به غُربتِ صحرا
تنها و بی کس و همراه، غم ب
📝 ادامه شعر
داستان کوتاه گناهکار 📰 ارسال توسط آرزو بزن بیرانوند
گناهکار
سعی کردم به دخمه خودم برگردم که چشمم افتاد به زن و بچه گدایی با نسخه ای به دست چند قدم بعد از داروخانه ، روی سکوی سنگی حتماً سرد و یخ زده . مغازه تعطیلی که کرکره اش پایین بود. صورت کثیف کودک گل انداخته بود. با یک تکه چوب مشغول سر به سر گذاشتن مورچه ای بود که جلوی پایش سعی داشت به طرف سوراخ زیر سکو برود. کاپشن چرک آلود صورتی رنگ پاره و مندرس دخترک با یک گرم کن وصله پینه ای و چکمه های ...
📝 ادامه مطلب
دردِ غروبِ حقایق 📰 شاعر معصومه یزدی
چشمانِ آبیِ دریا، مأوا و منزلِ عشق است
لبهای سرخِ شقایق،همناله با دلِ عشق است
آواره در شبِ هجران، غمگین به غُربتِ صحرا
تنها و بی کس و همراه، غم ب
📝 ادامه شعر
چشمه آفتاب 📰 شاعر منوچهر فتیان پور (راد)
روی من
با دیدن آفتاب زرد
روح تازه می خواست
آنگاه که تشنه ی
ذره ذره گنج خاک ابریشم
با چشم بازید
آرزوی تک تماسم
می بینی
هوس زیر بال ها ی باز
📝 ادامه شعر
فرغون 📰 شاعر نیلوفر تیر
روزهاست
دیگر فلسفه نمی بافم
غده ی تیروئید منطقم هم
کم کارکرد شده
تمام خودم را
با فرغون بی دسته ی سیاست
در راهروی وعده های بی سرانجام
چرخاندم
📝 ادامه شعر