سوسکهای تابستان 📰 شاعر حسام الدین محفوظی
اینجا تالابیست
سوسک های تابستان روی امواج ظریفش خواب می بینند
من تمام راه را تا به برکه موج می بینم
بر عکس آسمان بر روی آب، پرکشیدن هست. پر پرواز
📝 ادامه شعر
غزال نگه یار 📰 شاعر اسدلله فرمینی
من در طلب عشق تو آرام نگیرم
غیر از لبت ای غنچه دهان کام نگیرم
زلف سیَهت گشته مرا دام بلا خیز
غیر از خم زلف تو دگر دام نگیرم
آغاز رهم عشق دو چ
📝 ادامه شعر
تو را می پرستم 📰 شاعر باران جعفری
تو معبودیو من خدایی پرستم
تو لات و مناتی منم بت پرستم
تو روحم تو جونم تو قلبم تو کعبم
به دور تو گشتم به تو سجده کردم
تو ناقوسی و من کلیسا
📝 ادامه شعر
شب شعری در کاشان( قسمت اول) 📰 ارسال توسط ابوفاضل اکبری
به قلم:دکتر ابوفاضل اکبری( آروانیک)
در شبی پرستاره و جادویی، باغی قدیمی در قلب کاشان به محل گردهمایی شاعران معاصر تبدیل شده است. فانوسهای کوچک از شاخههای درختان آویزاناند و عطر یاس و شببو با صدای ملایم جویبار درهمآمیخته است. حسین پناهی، خسرو شکیبایی، هوشنگ ابتهاج و سهراب سپهری گرد هم آمدهاند، هر یک با کتابی در دست و اندیشهای عمیق در نگاه.
موضوع مشاعره معنای زندگی است. سکوت باغ با صد ...
📝 ادامه مطلب
شاه بیت غزلهای عاشقی 📰 شاعر رحمت حسینی
ای آنکه درک می کنی احساس خسته ام
قلب غمین، غرور سراپا شکسته ام
افسانه های زندگیم واقعی زتوست
از تو پر از ترنّم و حسّ خجسته ام
تو شاه بیت کلّ غزله
📝 ادامه شعر
نشسته ام که بیایی 📰 شاعر آرمین ضیغمی
نشسته ام که بیایی دل از ترانه رهانم
هوای خانه ی دل را از این غزل بتکانم
نشسته ام که بیایی برایت از تو بگویم
نشانی از غم عشقم ز گونه ات بچکانم
📝 ادامه شعر
چشمان مذبوح 📰 شاعر علیرضا قدیانی
گذشته دیده ام را کرده مجروح
نگه را برده در چشمان مذبوح
گذشته سایه ام را برده درگور
بدن را کرده خالی از دل و روح
دوستم داری؟ 📰 شاعر علی نیک بخت
نه گفتم نه نه آری گفتمش امّا
مرا آن آهِ بیهنگام رسوا کرد
بعد از ظهر سگی 📰 شاعر آرش خزاعی فریمانی، میرزا
در بعد از ظهر سگی
پرچمی دیدم
به جای بشارت،
هشدار میداد
و شمشیری
که با سنگ نصیحت
خودش را تیز میکرد
گیوه ای دیدم
در دگردیسی
به پوتیـن
مبد
📝 ادامه شعر
مقدمه ای بر شعر 📰 ارسال توسط محمدحسن چگنی زاده
هنر و احساس دو جنبه اصلی شعر هستند. هنر به ساختار بیرونی شعر مربوط می شود و عاطفه به جنبه ی درونی. از ترکیب این دو وجه، شعر متولّد می شود.
برای کامل شدن ساختار شعر، عناصر زیر مورد نیاز است:
اندیشه:
موضوع و عنصر اصلی شعر، اندیشه است. اندیشه ای که زاده ی احساس باشد.
شعر زمانی پدیدار می شود که شاعر افکار و احساسات در ذهن را به شیوه ای هنرمندانه ارائه کند.
عاطفه:
عاطفه یک عنصر اساسی برای ...
📝 ادامه مطلب
غواصان عاشق 📰 شاعر ولی اله فتحی (فاتح)
به نام خداوند عشق .
به ناله های اسیران و دست بسته شان سوگند
به زخم ناخن انگشت های خسته شان سوگند
به شاهداااااااااان عزیزی که پااااایشان رنجیر
📝 ادامه شعر
کراهت آزاد 📰 شاعر رضا شاه شرقی
خواب های طلایی
می دید
سکه بود بیدارش
کراهت آزاد
معاف از مالیات
میانِ تو و من 📰 شاعر مروت خیری
... و گاهی
میزند به سرم
که خودم ،
میانِ مان واسطه باشم،
تا بگیرم سر راهت را
بگویم
مبادا ،
دیر یادم کنی
که دیگر،
مُرده باشم
بغضِ گلوگیر 📰 شاعر پری حبیبی
دلم از دوری تو غصه و ماتم دارد
دیده از داغ و غمت اشکِ دمادم دارد
پُر زِ عطر تو بُود کوچه و این دشت و دمن
گوید این بغض گلوگیر تو را کم دارد
📝 ادامه شعر
جمشیدنامه (2) 📰 شاعر حسام الدین محفوظی
هنوز به یاد دارم
نقش بیرحمانه ی آفتاب بر گونه هایت را
و چشم هایی را
که در پناه ساعدت پنهانشان کردی
: زیر آفتاب زل، شعر به چه درد می خورد؟
رو
📝 ادامه شعر
غروبی در خزان 📰 شاعر احمد رضا رهنمون
در این گوشه ای از دنیا
در فراق آرزوها
در بیانی از سوز دل
در مویه های غریبی
در لحظه های سوزان زندگی
در فصلی چون خزان
برگهای زندگی
یکی بعد از دی
📝 ادامه شعر
اتاقِ کوچکِ من 📰 شاعر محمدعلی ایرانمنش
بیدار می شوم به جهان
جهان را خاموش می یابم در اتاقی کوچک
من آن اتاقِ کوچکی ام که
ترد شده از نور
نور را پرسیدن اش گناه بود
ایستادن در مقابل
📝 ادامه شعر
حماسه های مدرن 📰 شاعر سلمان مولایی
سکوت پنجره از اشک ماه لبریز است
مقیم آینه در فکر انتقام از من
صداقتی که در اندام زرد پاییز است
شکسته زیر هیولای برفی بهمن
قمر به زلف سیاه
📝 ادامه شعر
ماه رخسار 📰 شاعر جعفر تهرانی
چشم من از دیدن تو تا ابد هم سیر نیست
پیش من بر گردجبران گناهت دیر نیست
داستان من وَ تو چون داستان روز و شب
روزهایش کوته و شبهای آن شبگیر نیست
📝 ادامه شعر
شعاع مهربانی 📰 شاعر محمد بهرامی
بـیا دوباره سربکش ، شـراب ابـتر مرا
بیـا پـر از ترانه کن ، سکوت بستر مرا
واژه به واژه شعرمن شده ماضی بعید
بیـا پر از مضارع کن خطوط دفـتر مرا
📝 ادامه شعر
دهانۀ دَرَک 📰 شاعر امیر ابراهیم مقصودی فرد
دورانِ من،
دری دو نبش بود
در انتهایِ دود گرفته ی دَرَک
که دژخیم،
بر دنده ی دلیران اَش
دندان می سایید و،
داروغه،
با دشنۀ دزدان اَش
دل می دَراند
📝 ادامه شعر
اسوهٔ عشق زهرا (س) 📰 شاعر سیمین پورشمسی
آنکه نامش نقش بسته در دل و جـان زهـرا
زیـبــنـدهٔ تحــسین در هـر دو جـهـان زهـرا
اوست اسـوهٔ عصمت و عشق زین ملکِ گیتی
دخـت نَـبـی ، سـوی خـور
📝 ادامه شعر
حماسه های مدرن 📰 شاعر سلمان مولایی
سکوت پنجره از اشک ماه لبریز است
مقیم آینه در فکر انتقام از من
صداقتی که در اندام زرد پاییز است
شکسته زیر هیولای برفی بهمن
قمر به زلف سیاه
📝 ادامه شعر
نامه ای به دلبر 📰 ارسال توسط مرضیه فتحیان
سلامی بر پهلو گرفته ی در خیالم
هر بار بارقه ی عشق بر جانم می بارد و تو را در خلوت شبهای بارانی در کوچه تنهایی، زیر برگریز پاییزی فرا می خواند. و تو ای دلبر من ای شکسته در بلوراشکهای من پشت پنجره عقاب آلود ، با سرانگشت خود، تصویر تو را ترسیم می کنم. زیر کرسی زغالی بر بالش خاطره تکیه داده ام و هر بار تفعل به حافظ می زنم.
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غممخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ...
📝 ادامه مطلب
بعد از ظهر سگی 📰 شاعر آرش خزاعی فریمانی، میرزا
در بعد از ظهر سگی
پرچمی دیدم
به جای بشارت،
هشدار میداد
و شمشیری
که با سنگ نصیحت
خودش را تیز میکرد
گیوه ای دیدم
در دگردیسی
به پوتیـن
مبد
📝 ادامه شعر
شبانه 📰 شاعر ثریا امانیان
موی زینب را دیگر که شانه میکند
بازم حسن دیدار مادر را بهانه میکند
اشک چشم حسین تمام نمیشود
دنیا چه کار با شمع و پروانه میکند
وقتی علی است
📝 ادامه شعر
انگل عفیف 📰 شاعر حسین صداقتی
راهب میگوید که پلید است شیر ماه
چون که نمیخواهد بگذارد دهان
بر بلور سینهی ماه
چرا که همچون وزغی تاریک میخواهد بجهد
به میان رودخانهای که در
📝 ادامه شعر
آهِ دلِ شیــدا 📰 شاعر پری حبیبی
شهره ی شهری شد آخر این دلِ رسوای من
گشته ای پنهان به دل، ای داغ ناپیدای من
گرچه دوری از من و این دیدگانِ مضطرب
گوشه محراب دل بنشسته با نجوای من
📝 ادامه شعر
رویای بعد از ظهر 📰 شاعر حسام الدین محفوظی
ظهر ساحره ای به سراغم آمد و گفت:
کلامت را داخل جعبه ی چوبی بگذار
تا آن را با خود ببرم آنجایی
که مردمش زبان تو را می دانند
آنجایی که درختان تنها
📝 ادامه شعر
آب یعنی.... 📰 شاعر حسین یونسی
آب یعنی......
آب یعنی وضو
رَکعتی با پاکی
دشت سبزی پر گل
نعمتی از خاکی
آب یعنی من و تو
در جوار رودی
خانه با باغ بلور
غم در آن مردودی
📝 ادامه شعر