بودم 📰 شاعر فرید کیومرثیان فریدران
در من شبِ بیداری به پایان نرسید
داد از من و دادخواهیام راهی ندید
پرسیدم: جرم من چه بود؟ گفت: بودن
بُریدم… آنزمان که عدالت، پرسش را برید
فریدرا
📝 ادامه شعر
حصارعشق 📰 شاعر الهام امریاس
آنچه خورشید بنامند دل خون منست
که حنا بر سرش از خنچه ی بی مهری بست
داغ از سینه ی ما بود که الهام گرفت
آتش از آه دلم بر سر هر هیمه نشست
نه کتاب
📝 ادامه شعر
قورمهغزل 📰 شاعر مریم کاسیانی
*"شاعر که باشی" سینهای بیتاب داری
با آینه هممسلکی، محراب داری
با اِرثِ فقرِ روزگاری بیتبسّم
غمخانهای متروک در مهتاب داری
خورشی
📝 ادامه شعر
چرخه خیال 📰 شاعر صبا حاجی بابایی
در هزارتوی رؤیا
شاخههای خیال چشمانت
درخشان کرده است
شبم را
درباور
پیچک های بنفش آغوشت
آن هنگام که
ستاره آویزهای نورانی نگاهت
تلألؤ دارند
📝 ادامه شعر
انسان نیستم 📰 شاعر شیوا فدائی
اگر از دایره خارج بودم
هیچ موجی مرا خم نمیکرد
اما در حباب تاریکی شناورم،
گرداب...مرا میبلعد،
خشم و اشتیاق پردههاییاند
بر تن اندیشهام
چش
📝 ادامه شعر
کوچ بادها 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
اینجا دیگر وطن نیست،
فقط نقشهای کهنسال
بر دیوار خاکآلود تاریخ.
آفتابش، زردتر از کاه،
میتابد بر سرزمینی که
رگهای حیاتش منجمد شدهاند.
اقتص
📝 ادامه شعر
جهان هم قدِ سایه 📰 شاعر شیوا فدائی
باغ
وسیع است
آنقدر
که انتها
از یاد میرود
من اما
سالها ست
به اندازهی همان دایره
در شعاعِ سایهی خود
ایستاده ام
و جهان
به اندازهی
📝 ادامه شعر
تصویر ... 📰 شاعر فریدون ناصرخانی کرمانشاهی
بارها ... به خاطرِ
تصویری قدیمی
غمگین شده ایم
به خاطرِ تکّه ای برف / بنفشه را ندیده ایم
حالا گوشه یِ اطاق
پرده ای را / تکان می دهد که
از اندوه
📝 ادامه شعر
جهان هم قدِ سایه 📰 شاعر شیوا فدائی
باغ
وسیع است
آنقدر
که انتها
از یاد میرود
من اما
سالها ست
به اندازهی همان دایره
در شعاعِ سایهی خود
ایستاده ام
و جهان
به اندازهی
📝 ادامه شعر
بازگردد.. 📰 شاعر پیروز پورهادی
به امید خدا آزاد گردد
لب و لبخند زیبا بازگردد
شادی را گفتم..
گفتم تا به کی غمها
آیدش بر ما
چون شنید آن رفت
رفت و ما تنها
مانده ا
📝 ادامه شعر
فیل در انبار زمان 📰 شاعر شیوا فدائی
سفارشها
در راهروهای خالی ذهن پوسیدهاند،
پیامها را دیوار می بلعد
صدای تماس را
در سکوت خود خفه می کنم
دیگر رنگها لمس نمی شوند
چکش
📝 ادامه شعر
«مستند» 📰 شاعر فریبا نوری
بیست و سوم آذر ماه هزار و چهارصد و چهار،
دلار _
یکصد و بیست و نه هزار تومان.
در رسمِ روزگار،
انقراض _
اپوزیسیون،نمیطلبد.
غبار و پیراهن 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
هر صبح که پنجره را میبندی،
یک تکّه از دیروز، در غبارِ بیحسِ خانه میمیرد؛
آرام و بیادعا.
ما هرگز آن لحظهها را کامل در نور ندیدیم؛
فقط سایه
📝 ادامه شعر
شرارتِ بزرگِ چشمها 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
نسل ما،
عشق را،
میانِ دو پوستهیِ ضخیم پنهان کرد؛
پوستهیِ اول: ترس از دیده شدن،
پوستهیِ دوم: ترس از نبودن.
چقدر دور بودیم از هم،
حتی وقتی کنا
📝 ادامه شعر
سرایشی .. 📰 شاعر رضا شاه شرقی
ای درد سرا
در دردسرا از سر درا
و
ار درد سرا
کین درد مرا
و آن درد سرا از درد ترا
کُشد چرا ؟
پ.ن
دردها بی واسطه می پرن
📝 ادامه شعر
هیچ کس گم نشده 📰 شاعر شیوا فدائی
کلمه
از دهانِ معنا میافتد
و جهان
به اندازهی من
کوچک میشود
نه تکلیف سخت است،
نه رنج
امتدادِ نوریست
که از حدِّ من میگذرد
و باز
به من ب
📝 ادامه شعر
حصارعشق 📰 شاعر الهام امریاس
آنچه خورشید بنامند دل خون منست
که حنا بر سرش از خنچه ی بی مهری بست
داغ از سینه ی ما بود که الهام گرفت
آتش از آه دلم بر سر هر هیمه نشست
نه کتاب
📝 ادامه شعر
تمام قلب من 📰 شاعر محمدرضا گلی احمدگورابی
به خون دل گرفتم رشتهٔ تدبیر و حکمت را
چگونه واگذارم یک نفس دامان فرصت را
من اما دل بریدم از جهان و آنچه بی مهری است
به آسانی چرا از دست بگذارم هم
📝 ادامه شعر
جرأتِ صبح شدن 📰 شاعر طیبه ایرانیان
جرأتِ صبح شدن
شب…چگونه باور کنم
نبودنت را؟
باید
عادت کرد
به جای خالیِ صدا
به دستی
که از هوا
برنمیگردد
به نگاهی
که شب
در آن
گیر میکند
📝 ادامه شعر
زندانِ درون 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
تن رها شد،
اما قفس را سایهای پندار
بر زمینِ آستانه جا گذاشت.
آزادی،
نه مُهرِ رهایی بر پوست،
که رنجِ دیرینهای در گُسلِ باور است.
اندوه
📝 ادامه شعر
فرصت آخر 📰 شاعر مهرداد خردمند
برخیز و ببین ظلمت این شهر روان است
بر بام فلک ناله و فریاد اذان است
تاریکی این شب نَه از آیین زمان است
این پردهی افتاده، نشان از خفقان اس
📝 ادامه شعر
خلوتِ حضور 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
از ازدحامِ جهان گسستهام،
نه از رگِ کینه یا قهرِ خامی.
بلکه روشنتر دیدم؛
که نگاهها،
تنها سطحِ صیقلیِ هستی را میکاوند،
و هیچ چشمی
گنجینهخانهٔ
📝 ادامه شعر
هرم خرماپز تن ... 📰 شاعر محمد علی شیردل
مزرع شعر و غزل بی عشق تو آباد نیست
خنده ام جعلی و مصنوعی ست قلبم شاد نیست
قدرت جادوی چشم دلکش و زیتونی ات
کمت
📝 ادامه شعر
در آغــوش مـاه 📰 شاعر سیمین پورشمسی
مـاه من امـشب دوباره عاشقانه زیباست
خندهاش با عشق از آن دورها هم پیداست
باز میخواند مرا هر لحظه پر از احساس
خواب در آغوش او یک خیا
📝 ادامه شعر
حصارِ آرامشِ نهایی 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
چهل و نُه سال،
فصل به فصل،
به جان خریدنِ رنجِ دیدن.
فهمیدن این که سکوت،
نه برای ندیدن،
بلکه برای گوش ندادن است.
من تمام این سالها
پنجاه بار
📝 ادامه شعر
پناه 📰 شاعر علی کسرائی
که موهای تو موجش موج دریای خزر، بعدش
دو چشم تو دو فانوس نجات پر شرر، بعدش
لبانت ساحل امنی که کشتی لبان من
گرفته کنج آن پهلو پس از عمری حذر، بعدش
د
📝 ادامه شعر
کلاس عشق 📰 شاعر صبا حاجی بابایی
کلاس عشق
عشق شیرینم
دلتنگی های تب دارم
تویی
بیا
تا دست در دست هم
بر روی سنگ فرش های
خاطرات قدیمی
قدم برداریم
به سوی پناه گاه
عاشقی
📝 ادامه شعر
عنصر مفقوده ی مندلیف... 📰 شاعر محمد علی شیردل
برق چشمانت نه تنها مرده را جان می دهد
وضع رقّت بار من را نیز سامان می دهد
با من از منطق نگو عمری است دارد بر
📝 ادامه شعر
وای به خودِ تو! 📰 شاعر محمد ترکمان(پژواره)
نام تو را، شبی
آخر
بر پیشانی ماه
حک می کنم و
آفتاب را
به نگاه _ خود،
_ دچار _ شک!
"چین باد" 📰 شاعر طیبه ایرانیان
"چین باد"
به موهایم کاری نداشته باش؛
آنها مثل خودم پریشانند...
آیینهای که
سالهاست جراتِ نگاه کردن
به خودش را ندارد.
طیبه ایر
📝 ادامه شعر