کتاب :برای فرمالیسم ترجمه رامین یوسفی 📰 ارسال توسط رامین یوسفی
کتاب "برای فرمالیسم" دربرگیرنده ی مقالات و دیدگاه های شکلوفسکی و آیخنبام در مورد فرم و فرمالیسم روسی است.
پس از فروپاشی تزاریسم و روی کارآمدن دولت مارکسیستی لنین، دو راه وجود داشت:1. برای حزب کمونیست شعر سرودن و هنرنمایی نمودن2.مهاجرت.
از میان این دو راه ،شکلوفسکی و آیخنبام و چند همفکر دیگر ایستادند و بی آنکه به لنین همکاری نمایند،اگرچه هزینه ها داشت و ولادیمیر پراپ که قصه ی پریان را ط ...
📝 ادامه مطلب
مشکل کجاست 📰 شاعر داودچراغعلی
من مردی از تبار این سرزمینم
شانه هایم بی رمق تابی ندارد
آرزوها یم رنگ باخته اند دگر
بااینکه جوانم اما آرزو دارم هنوز.
گم کرده ام ایام وماه وسالم
📝 ادامه شعر
صبحی بعد یلدا 📰 شاعر احمد رضا رهنمون
صبحی دیگر آغازین
صبحی بعد یلدای شب
شبی که خلاصه اش از تجربه بود
بر بِه زیستنی بر آینده
شبی که لغزید بسوی نیمه شب
با نیم نگاهی خالی از تعصب و افرا
📝 ادامه شعر
انقراض نرم 📰 شاعر شیوا فدائی
شاید
زمان
آرامآرام
کلیدها را
به دستِ فلز بسپارد
نه برای حذف انسان
برای
کمشدنِ ردِ پا
هوش
تعریفِ عشق را
بیهیاهو
دقیقتر میخواند
بیآنک
📝 ادامه شعر
لالایی 📰 شاعر آرزو حاجی طاهروردی
لالا لالا بخواب، شاید این فاصله در خواب شکست
که باز هم دل از انتظارِ تو در شبهای تاریک شکست
شاید که در خوابِ من، تو برگردی وَ اَز نو…
ه
📝 ادامه شعر
جهل تا فرزانگی 📰 شاعر محمد باقر انصاری
جهل تا فرزانگی
در وجودت دانشی افشان بکن
علم را در مغز خود تابان بکن
گرزدانش می کنی خود را بِدَر
کورمی گردی زدانش همچوخر
از سرت خالی بکن حیوانگی
📝 ادامه شعر
کُرِ شکستگیها 📰 شاعر شیوا فدائی
کُرِ شکستگیها
زبان با سر انگشتان نور
معنا را از گلوگاهِ سکوت قاپید
سکوتی سربی، انباشته از حافظه،
که ترکهای بیصدا را به دوش میکشید.
هر هارمو
📝 ادامه شعر
خونِ سبزِ آسفالت 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
ایستادهایم بر آستانهی هیچ؛
روی همین نقطهی کالی
که «زمان» نامیده میشود.
اینجا خاک، تشنهی زخم نیست،
که خاک، بوی دانه را
از فرسنگها به ارث
📝 ادامه شعر
شرمسار... 📰 شاعر محمد ترکمان(پژواره)
: ... _ یلدا _ ...
_ من _ برای انار
دانه ای _ به دار
می روم
وَ از روی کودکم،
هزار بار، تا مزار!
بداهه ای شرمسار
به افتخار هر کارگزار بی مقدار!
بیواژه 📰 شاعر طیبه ایرانیان
بیواژه
واژهها
پا درآوردهاند
از ذهنهای خسته
بیدهان
بیصدا
جهان لنگ میزند
دستها
تنهاییشان را میکوبند به زمین
جا ماندهاند
اما ه
📝 ادامه شعر
استعاره ی ریواس 📰 شاعر سلمان مولایی
سر نوشت : مونولوگ
دوباره می گریزی از این عاشقی
خدا نگه دار ت
که پا ی خسته ی من دیگر از سفر سیر است
حصار می شود آخر
فرار از این آغو
📝 ادامه شعر
یلدا 📰 ارسال توسط محمد رزاقی
یادباد شبهایی که کرسی، مرکز دنیای کودکی مان بود و دورِ آن، درازای آخرین شب پاییز را گیسوانی برفی و ریشی سفید روشن می کرد.
حلقه های زنجیر ثروت انسانی مان، یک به یک به هم پیوسته و کلاف اصالتمان به حضور ریز و درشت آدمیانی از جنس اعتماد و انسانیت و عشق، تنیده می شد.
ریسه رفتن کودکان، قهقهه های زنان، خندهٰ مردان و در هم آمیختن گاه به گاهِ آنها از یک سو، سفره و سینی رنگارنگ میوه و طعام که هر یک از حاض ...
📝 ادامه مطلب
عطرِ نفس 📰 شاعر طیبه ایرانیان
عطرِ لمس
دستهای لرزانم را
دراز میکنم
تا احساس
جرأتِ پیدا کند
غمِ نشسته
در چشم هایت
آرام
به یاسهای بهاری
برمیگردد
و عطرشان
از مرز
📝 ادامه شعر
آیا سحر می آید؟ 📰 شاعر پروانه دلداده
.
شب،
بلندتر از همیشه
ایستاده...!
نه برای قصه
نه برای خنده
که انار ،
دانهدانه
به انگشت حسرت شمرده می شود
مثل سکههایی که
برای خریدِ و
📝 ادامه شعر
خاموشوارهها (ترانه) 📰 شاعر حسین صداقتی
ــــــــــــــــ(( مستِ رؤیا ))ـــــــــــــــ
این گوشهی سَر رفته از اقاقی
مشغول شعرِ دلبرانهی تو
لحظه، پُر از جرعهی مستِ رؤیا
جان منه، ج
📝 ادامه شعر
پلکان هستی 📰 ارسال توسط فرشته سنگیان
و چون تیغ گلی بیازاردت؛
حکم هشداری دارد از برای تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران!
می دانی که خار و تیغ را نیز فایدتی بسیار است از آن روی که به نگاهبانی از گیاه گمارده شده! هر چند به چشم دیگر موجودات، اضافه به نظر می آید و آزاردهنده لیکن از برای گیاه، پاسبانیست شایسته و دلیر و با صلابت و زیبا در شکل های مختلف!
و آن نسیمی که اوراقت را بر هم
می ریزد و شاید تو را آشفته نماید هم از روی حکمتی ...
📝 ادامه مطلب
جمالِ جمیل 📰 شاعر مهرداد خردمند
گلی به قابِ جمالت، چنین جمیل ندیدم
به پایِ حُسنِ تو هرگز، کسی بدیل ندیدم
دو چشمِ روشنِ نازت، عسلفشانِ بهار است
بهار را به جز این جلوه، بی
📝 ادامه شعر
مرد شبگرد 📰 شاعر علی ساجدی
ناز چشمها را خریدن یک مرد میخواهد
دلی عاری از غرور ولی پُر درد میخواهد
روزها با پای جسممان پی لقمه ای نانیم
پی لقمه ی جان رفتن پای شبگرد میخوا
📝 ادامه شعر
تصویر برفکی … 📰 شاعر بینش پارسا
.
.
.
عنوان: تصویر برفکی (پریسکه)
به دیش ها
دست نزنید؛
مشکل
از یخچالِ خالیست!
سپاس که به مهر میخوانی!
بینش پارسا
آذرماه 404
عصیانِ سکوت 📰 شاعر مریم نقی پور خانه سر
کلماتم را چون دانههای تسبیح، از نخِ نگاهت میکشم
و در گریبانِ سکوت، پنهان میکنم.
خیره میمانم به چشمانت؛
آنجا که دیواری است از جِنسِ اِنکار،
چنا
📝 ادامه شعر
یلدای بی مهر 📰 شاعر زهرا انطیقه چی
" بی نام مهر "
سراینده: ز.آذرمهر
دنیا چه بها داشت، بی یارِ وفادار
با رفتنت افسوس، شد این دلِ من زار
رفتی و پس از تو، ماند این تن بیتا
📝 ادامه شعر
یک دقیقه ی کشدار 📰 شاعر میثم علی یزدی
مینویسم بروی قلب انار
شب یلدا نبودهای دلدار
مثل یلدای سال های پسین
پیش رو عکس توست بر دیوار
گریه دارم انار آوردم
میدرخشند دانه های انار
ا
📝 ادامه شعر
او یک صدا نبود 📰 شاعر سحر غفوریان
او یک صدا نبود
زلالی انعکاسی که در کوه می پیچید
به رنگینی رنگین کمان
که فریاد می زد
مرا دوست داشته باشید.
به برق بال پروانه ی بی آشیانه
که جان م
📝 ادامه شعر
** جو ** 📰 شاعر میترا کریمیان
جناغ ها شکست...
در تئاتر اجاقهای یخ زده،
جو، بی رنج تجویز می شود
پاولف شرط بسته
نجابت جمع را
به سخره نگیرد
اما دروغ؛
آب بینی آویزانی
ب
📝 ادامه شعر
جهل تا فرزانگی 📰 شاعر محمد باقر انصاری
جهل تا فرزانگی
در وجودت دانشی افشان بکن
علم را در مغز خود تابان بکن
گرزدانش می کنی خود را بِدَر
کورمی گردی زدانش همچوخر
از سرت خالی بکن حیوانگی
📝 ادامه شعر
آخرین شب آذر... 📰 شاعر الهام ابوالحسنی
.
.
.
با صدها برش بر مغز هندوانه
یلدا کوتاه نمی آید ؛
اما شیرینی حضورمان تاسحر
کوتاه می کند
بی شک،
گیسوان بلند آخرین شب آذر را ...
.
.
📝 ادامه شعر
انتظار یا کریم و یلدا 📰 شاعر رضا شاه شرقی
مختصر آبی چکید
کوچه شیب ،شیب جوی
اب راهی سوی جوی
چرخ خودرو روی آب ،
له شد آب روان ،
جوی نالان ،
انتظار یا کریم ،پایان، پرید
📝 ادامه شعر
ای فلک 📰 شاعر داودچراغعلی
گله دارم ای فلک من از سر تقدیرم
میتوانستی ونکردی چاره بر تدبیرم
من به درگه تو دل بسته بودم و...
بسیارچرخاندی وکردی آخر تحقیرم
چنان آب پاکی ر
📝 ادامه شعر
رگها ی خاکستری 📰 شاعر شیوا فدائی
برف...
روی قلبها سر خورد.
هر قلب، مهمانش را
به شکل خودش پذیرایی کرد
گاه سنگین،
گاه سبک،
گاه رازی دیرین،
گاه نخستین نُتِ سکوت.
یلدا در گوشه
📝 ادامه شعر
زمستان وآواز یلدا 📰 شاعر محمدرضا گلی احمدگورابی
زمستان آمد و رخسار تو برف درخشان
به چشمم خندهایت میدمد خورشید پنهان
تو ای مه، بوسهی لبهای تو شیرینتر از قند
به جانم میرسد عطر تو چون باد خرا
📝 ادامه شعر