ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوهٔ چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم...
#حافظ
@shuredel
💔 اشکهای وینیسیوس بازیکن تیم فوتبال رئال مادرید پس از شنیدن شعار "وینیسیوس بمیر" از طرف هواداران والنسیا
نژادپرستی در قرن ۲۱ اروپا
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
#سعدی
@shuredel
گفتا: «که بود همره؟»
گفتم: «خیالت، ای شه»
گفتا: «که خوانْدت اینجا؟»
گفتم که: «بوی جامت»
#مولانا
@shuredel
کاش سرما بخورم دکتر من نسخه کند
عسل از کنج لب و تُرشیِ لیمویت را!
#کنعان_محمدی
@shuredel
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
#حسین_پژمان_بختیاری
@shuredel
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریفِ شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من، طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر به در نکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده ی من بی نظر نکرد
من ایستاده تا کنمش جان فدا، چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
#حافظ
@shuredel
تیر خلاص رو هم جناب صائب تبریزی به بهترین نحو ممکن در مورد شروع عاشقی زده، مخصوصا اونجایی که میفرماید:
گل چو خندید
محال است دگر غنچه شود
سر چو آشفته شد از عشق،
بسامان نشود...
@shuredel
عطار میفرماید:
همچون مگس به ریزهی کَس ننگریستم
هر چند چون همای، همایون نیامدم
منت خدایرا که اگر بود و گر نبود
در زیر بار منت هر دون نیامدم
میگه شاید اونقدر مایهدار و بینیاز نبودم، ولی مثل مگس دنبال گ* خوری و تهموندهخوری هم نبودم و با کم و زیاد روزگار ساختم، ولی نون خ**ه مالی نخوردم
@shuredel
زندگینامه مولوی
مولانا جلال الدین محمد بلخی، هم از حیث بلندی افکار و شور انگیزی اشعار و هم از لحاظ مقدار شعری که از او باقی مانده است یکی از بزرگترین شاعران ایران است. مولوی لقبی است که به جلال الدین محمد عارف و شاعر بزرگ و حکیم عالی قدر داده اند. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ متولد شد. پدرش در تربیت وی بسیار کوشید. پدر وی سلطان الدین ولد که لقب سلطان العلماء داشت، مدرس و واعظی خوش بیان بود.
پس از طی مقامات از خدمت برهان محقق اجازه ارشاد و دستگیری یافت. و روزها به شغل تدریس مشغول بود و قیل و قال مدرسه می گذرانید و طالبان علم و اهل بحث و نظر و خلاف بر وی گرد آمده بود و مولانا سرگرم تدریس بود، فتوی می نوشت و سخن می راند.
جلال الدین در لاندره به اشارة پدر گوهر خاتون دختر شرف الدین را به زنی گرفت و چهار سال بعد پدر و پسر به خواهش سلطان سلجوقی روم رخت به قونیه کشیدند. تا اینکه مولانا در قونیه با شمس تبریزی آشنا می شود و صورت دیگری به خود می گیرد.
پس از ۱۶ ماه همدمی مولانا با او شمس به دمشق پناه می برد. پس از آگاهی مولانا از اقامت شمس در دمشق نخست با غزل ها، نامه ها، پیام ها از او خواستار برگشتش شد و بعد پسر خود سلطان ولد را با جمعی از یاران به جستجوی شمس به دمشق فرستاد و پوزش و پشیمانی و عذرخواهی مردم را از رفتار خود با او بیان داشت. شمس این دعوت را پذیرفت. شمس تبریز بار دیگر با جهل و خودخواهی مردم و تعصب عوام روبرو شد و ناگزیر به سال ۶۴۵ از قونیه گریخت. مولانا باز در پی او روان شد و کوی به کوی برزن به برزن به دنبال گمشده خود بود و نشانی از او نیافت و در این میان سر به شیدایی برآورد و غزلیات خود را با نام او مزین ساخت.
عجب آن دلبر زیبا کجا شد؟
عجب آن سرو خوش بالا کجا شد؟
میان ما چو شمعی نور می داد
کجا شد ای عجب بی ما کجا شد؟
برو بر ره بپرس از رهگذاران
که آن همراه جان افزا کجا شد؟
چو دیوانه همی گردم به صحرا
که آهو اندرین صحرا کجا شد؟
دو چشم من چو جیهون شد ز گریه
که آن گوهر در این دریا کجا شد
پس از غیبت شمس تبریزی، شور مایة مولانا صلاح الدین زرکوب بوده است. صلاح الدین زرکوب مدت ۱۰ سال مولانا را شیفته خود کرد تا این که او نیز از دست رفت. حسام الدین چلپی از خاندانی اهل سلوک بود و پس از مرگ صلاح الدین سرود مایة جان مولانا و پیدایش اثر عظیم و جاودانه مثنوی گردید.
مثنوی معنوی، غزلیات شمس تبریزی، رباعیات، فیه مافیه، مکاتیب و مجالس سبعه از آثار مولوی است.
روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال ۶۷۲ هجری قمری مولانا در سن ۶۸ سالگی بدرود زندگی گفت. خرد و کلان مردم قونیه حتی مسیحیان و یهودیان نیز در سوگ وی زاری و شیون کردند. جسم پاکش در مقبره خانوادگی در کنار پدر در خاک آرمید.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
#شور_دل
@shuredel
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
#سعدی
@shuredel
هر که را بینی به یک راهی گرفتار غم است
گوئیا در روی گیتی هیچکس دلشاد نیست...
#فرخی
@shuredel
یا رب نظری بر من سرگردان کن
لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم
آنچه از کرم و لطف تو زیبد آن کن
#ابوسعید_ابوالخیر
@shuredel
بابت غیرفعال بودن کانال در این مدت از همه کاربران و اعضای محترم عذرخواهی میکنم و تقاضای بخشش دارم 🙏
تشکر میکنم از شما که همراه کانال ماندید 🌹
از امروز فعالیت کانال به صورت منظم مجددا شروع خواهد شد، لطفاً با ما همراه باشید و حمایت کنید ❤️
#شور_دل
@shuredel
اونجایی که محمود درویش میگه:
"احساس می کنم مدتی است که با چیزی بیش از توانم درگیر بوده ام..."
عمیقا حس میکنم داره در مورد این بازه از زندگیم صحبت میکنه
@shuredel
یک نفر در من و از من به تو وابسته ترست
محض اویی که مرا بی تو نمی خواست بیا
#دلارام_میرزا_آقا
@shuredel
هر که در حالِ توانايی نکويی نکند، در وقتِ ناتوانی سختی بيند.
بد اخترتر از مردمآزار نيست
که روزِ مصيبت کسش يار نيست
#سعدی
@shuredel
چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی...
#فروغ_فرخزاد
@shuredel
مرا نتوان به ناز و سرگرانی صید خود کردن
نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمی گردد
#صائب_تبریزی
@shuredel
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
#حافظ
@shuredel
آن که میگرید به یاد لعل خندانت منم
آن که میخندد به کار چشم گریانم تویی
#فروغی_بسطامی
@shuredel
هر که با بدان نشيند، نيکی نبيند.
گر نِشيند فرشتهای با ديو
وحشت آموزد و خيانت و ريو
از بدان نيکویی نياموزی
نکند گرگ پوستين دوزی
#سعدی
@shuredel