میدونی چرا؟ چون همیشه خندیدم حتی تو بدترین حالتم حتی وقتی بغض میگرفت گلومو میچسوند به دیوار دو تا چک میزد زیر گوشم
Читать полностью…وقتی آب خنک دمدستت نباشه، با آب ولرم تشنگیت برطرف میشه، اما عطش وحشتناکی که داری، نه.
زندگی هم دقیقا همینه؛ با هرکسی میتونی بری تو رابطه، ولی فقط یه نفر هست که میتونه کاری کنه عطشِ هیچ آدمیرو نداشته باشی دیگه.
این قشنگترین جملهای بود که درمورد کارما خوندم: زندگیت پر از آدمایی میشه که تو برای دیگران بودی...
Читать полностью…آرزو میکنم خدا یکیو نصیبت کنه که اول رفیقت باشه، بعد عشقت! یکی که درکت کنه و بفهمتت، یکی که وقتی بهم ریخته بودی ریشه هاتو به امید گره بزنه و نزاره از هم بپاشی، یکی که دوستت داشته باشه، ۱۰تا اما واقعی! یکی که رفیق لحظه لحظه ی زندگیت باشه، با خنده هات شاد و با گریه هات غمگین، اونیکه وقتی داشته باشیش یعنی ته خوشبختی، اونو برات آرزو میکنم که قسمت قلب مهربونت بشه..!
Читать полностью…من پرم؛از حرف هایی که نباید میزدم اشتباهاتی که نباید میکردم راز هایی که نباید میگفتم و اشک هایی که نباید میریختم!
من پرم؛ از دستهایی که نگرفتم
از شبهایی که بی تو گذروندم از ضربه هایی که تو نبود تو خوردم
من پرم؛از پرنده های مهاجری که قفس گیر شدند،پروانه هایی که در پیله ماندند و کشتی های بی بادبانی ک به گِل نشستند...
در من کسی به قصدِ کشت؛مرا انکار میکند!
من پُرم از تو، از تويی كه نبايد بهت فكر كنم، از تويی كه نبايد در موردت حرف بزنم، از تويی كه يک سكوت بیرحمی و مثل غريبه ها از كنارم رد میشی
من پُرَم از تو، از تويی كه نيستی...
بعضی وقتها يکجوری دلتنگ میشی كه از خودت بدت مياد. به اين فكر میكنی كه تا كجا میشه اولويت يه نفر نبود...
کنارت سکوت میکردم و فقط نگاهت میکردم ولی شبها در تنهاییم برایت شعر میخواندم، موهایت را نوازش میکردم و از آرزوهایم برایت میگفتم.
Читать полностью…اگر کسی از دیگری به نیکی یاد کند، آن خیر و نیکی، به وی باز میگردد.
این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند.
پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد.
و چون از یکی بد گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد!
پس اکنون که میتوانی در باغ و گلزار باشى
چرا در ميان خارستان و مارستان مىگَردى؟!
همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى ...
📚فیه ما فیه
👤مولانا
@Siyahw
حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی، نمیتوانی
دل شکسته را احیا کنی ...
انچه در دستت بود امانتی پنهان بود
حراج شد؛ آنچه نباید بگویی گفته شد
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است!
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی
"دلی که ویران کردی قصری بود
که خود ساکن آن بودی"
راستی حالا که خود را بی خانه کردی
با آوارگیت چه میکنی؟!
شاید به خرابههای جا مانده از دیگران
پناه میبری ...
و او همیشه درحالِ فرار کردن بود. فرار کردن از حس هایی که روح او را خورد میکردند، او فراری بود از اسمانِ ابریِ زندگی اش؛ از تیرگیِ شب هایش، از ادم هایِ اطرافش. اما خودِ او هم جزئی از ادم ها بود. از فرار کردن خسته شده بود، از حس هایِ بی پایان و کلماتی که هیچوقت قرار نبود به زبان اورده شوند. پس اسلحه را سمت خود میگیرد، شاید که زمان فرار کردن به پایان برسد؛ و تیرِ روشنایی به سمتِ تاریکیِ روحش رها شود.
Читать полностью…چیزی ندارم بگویم
اما اگر بخواهی برایت از درد وجودم میگویم
چیز دیگری ندارم
یعنی چیز دیگری ندیدم
درد دیدم و درد خوردم
درد چشیدم و درد زندگی کردم
و این درد ها
گاهی گریه میشدند وگاهی فریاد.
بغل گرفتن آدمها توی خیال
مثل در آغوش گرفتن یه توده شنی میمونه!
تا میای آغوشت رو تنگ و بازوهاتو بهم نزدیک کنی، تمام شن ها میریزه زمین....
فرودگاهها بوسههای بیشتری از تالارهای عروسی به خود دیدهاند و
دیوارِ بیمارستانها بیشتر از عبادتگاه دعا شنیدهاند ..
همیشه همه چیز را موکول میکنیم به زمانی که درحال از دست رفتن است!
تو که نمیدانی...
هر آدمی دلتنگیهای
مخصوصِ خودش را دارد
و تو پنهانیترین دلتنگیِ منی...
تنهايى دوست داشتنى نيست !
اما خواستنىتر از
تمامِ دوستت دارمهاى مسموم است !
مگر تا كجا ميتوانى به دلت بگویی :
"ببخشيد كه باورم شد"