حالمون خوب میشه یه روز/ اگه من نبودم/ تو جای من از ته دل بخند
شهید #آرتین_رحمانی فرزند آقاسی و هنگامه
خدانور
از بابک امینی و اردلان خاتمی
اینقدر کشته دادیم که از اسماشون میشه هزارتا ترانه و سرود ساخت
"هرگز به تیغشان نمیرد فریاد جاودان ما"
از این آدرس
@Music_Students
#جمعی_از_دانشجویان_موسیقی
#دانشگاه_فرهنگ_و_هنر
۱۷ #آبان ۱۴۰۱
برای تو کوچه رقصیدن/ برای دیگه نترسیدن
برای فردا که میخندیم/ برای بوسیدن
باد به موی ژینا/ گره به کفش سارینا
داد از گردن رومینا/ باید برن اینا
برای سرفهی خوزستان/ برای زخم بلوچستان
شکسته بغض تبریز/ بژی کوردستان
برای خشکی دریاچه / به دست رهبر دستپاچه
زندگی جاش رو زمینه/ قرآن رو طاقچه
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
از برف سرخ آبان/ تا ماست سیاه کیهان
غربت بیرنگ افغان/ چه دیدی ایران
بذار آزاد بشه زن/ نترس از ذهن و از تن
نفس بکش بسه کشتن/ بذار وطن شه وطن
یه پنجره واسه دیدن/ یه پنجره واسه شنیدن
باید که اسم منجی رو/ از آینه پرسیدن
یه بیت و دخمه سست/ باید جهان رو ازش شست
زمین زیر پات میلرزه/ تنهاتر از توست
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
گفت فرزاد کمانگر/ به لیلاها تو سنگر
چه شاه باشه چه رهبر/ مرگ بر ستمگر
از هیرکانی تا کارون/ حلب شلمچه خان شیخون
خط میکشیم رو این خط خون/ اینجا و اکنون
پامنبر تک صدایی/ جنگ تعصب جدایی
بیدین یهودی بهایی/ یه عمر تنهایی
آتیش به بال پرواز/ سی مرغو کرده همساز
تا قلههای روشن/ به رمز این آواز
نترسید نترسید/ ما همه با هم هستیم
بترسید بترسید/ ما دیگه با هم هستیم
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
زن زندگی آزادی/ صلح و امید و شادی
#اوین
#زندان
دیشب فاجعه اوین همه رو یاد #سینما_رکس_آبادان انداخت
چیزی برای به درد تازه و یادآوری دردهای گذشته
متن از #مرتضی_کریمی_نیا ست
پنجاه سال پیش، وقتی قرار بود ترجمۀ فرانسوی قرآن به قلم شاعر فرانسوی، ژان گروژان (1912-2000م) در پاریس منتشر شود، ناشر از حسین زندهرودی (متولد 1316ش) خواست تصاویری متناسب با این اثر خلق کند، و این نابغۀ نقاشیخط نزدیک به چهل تصویر بر روی سیلک آفرید. تصاویر این آثار، جز در چاپ اول این قرآن (پاریس: کلوپ کتاب، 1972) در جایی دیگر منتشر نشد، هرچند این ترجمۀ فرانسوی از قرآن بارها در اشکال مختلف و در جاهای دیگر منتشر شد.
#نقاشیخط
#نقاشی_خط
#حسین_زنده_رودی
@SOOReEsrafil
گهگاه فکر میکنم لذتی که #رادیوچهرازی خلق کرده، کمنظیره.
هم فهم سیاسی و اجتماعی هم فهم طنز و ادبی پشت این رادیو (که به نظرم اولین رادیوهای اینترنتی ایران بود) دلچسبه
اینها که در سال نود و دو منتشر شدند، روح و حس و حال سال هشتاد و هشت به بعد رو توی خودشون دارند
سریع اومدند و سریع تموم شدند
هنوز خاطرخواه های رادیو چهرازی در سطوح مختلف قابل ردگیری هستند
@SOOReESRAFIL
#مست_قلندر
الگویی معاصرست از آنچه که قوالان پاکستانی/هندی از سنت خودشان بهدست دادند.
نخستین بار این اقدام توسط نصرت فتحعلیخان انجام گرفت و بعدتر از سوی گروه های دیگر قوالی بازتکرار شد
جذابیت و تفاوتهای این سه نمونه از مستقلندر نشاندهندهی فردیت هنرمندان قوالی معاصر است
@sooreESRAFil
«سرود زندگی»
سخت هراسيدهای از دلِ یک رنگِ ما
شرحِ شجاعت بخوان از خطِ آهنگِ ما
ای زده چندی به ننگ تکیه به اورنگِ ما
شیشه در آوردهای تا شکنی سنگِ ما
به نفرینِ گیرندهی مادران
به فريادِ پاشيده بر آسمان
به خشمِ خروشيده از خاوران
به عصیانِ بِشْکوهِ نسلِ جوان
برون کُن سر از زیرِ یوغِ بردگی
برآور سرودِ زندگی!
رها کُن دل از بغضِ مانده در گلو
تو هم با همه جهان بگو
رها شو رها شو زِ قیدِ آرزو
نگه کُن نگه کُن به صبحِ پیشِ رو!
چه مانده از این شب به جز دو لکّه غم؟!
به شادى بزن طرح تازهای رقم
بزن پا بزن پا به تختِ واژِگون!
بِشو دست و صورت به آبشارِ خون!
به مهسا به نیکا به خشم و خون نگر
به آبانِ از کشته لاله گون نگر
به پروانهها در حصار پیلهها
به آزاده در بند و حصرِ میلهها
برای شهیدانِ خفته در خفا
آه برادر مزن شیشهی خواهر به سنگ
خام مباش و مخور نانِ حرام از تفنگ
آنچه به خون شستهای جانِ عزیز من است
گوش کن ای هموطن بانگِ رَسای زن است
برون کُن سر از زیرِ یوغِ بردگی
برآور سرودِ زندگی!
رها کُن دل از بغضِ مانده در گلو
تو هم با همه جهان بگو
علی خضریان با اشاره به خبرنگار فارس که تصویری از خودارضایی او منتشر شد، گفت: «به همه جامعه خبرنگاری کشورمان و جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که زحمت میکشند و آبروی خود را برای حفظ انقلاب به میدان آورده خداقوت میگویم و دستانشان را میبوسم.»
الله اکبر
حداقل بذار دستشو بشوره بعد ببوس
این نامه را برایت از خاک کوچههای سرد
با خون سرخ خود نوشتم تا روید خندهها ز درد
چون روز دیگر آید روحم جان سبزههاست
خورشید جاودان آزادی نور آسمان ماست
سوگند به خون همرهانم سوگند به اشک مادران
هرگز به تیغشان نمیرد فریاد جاودان ما
ما سیل خون آبان با بیعدالتی عجین
تنها گناهمان خروش خشمی بود در جواب کین
جسم و جان بی پناهم آماج تیر ظالمان
مغرور و سربلندم و میبالم بر انقلابمان
سوگند به عاشقان ایران سوگند به شور زاهدان
از راه رفته برنگردم تا روز کوچ غاصبان
«الف لام میم
سلام بر تبرهایی که
حروف آزادی را
جداجدا کردهاند.»
چیزی از دانشگاهی که شما برایمان ساختید باقی نمانده؛ یا نه، بهتر است بگوییم دانشگاهی که شما ویران کردید.
شما که هرگز هیچ سهمی از ساختنِ چیزی نداشتید و ندارید. امروز ما میدانیم که گفتگو با شما کاری بیفایده است؛ کسی که هرروز کشته شدن روحهای جوان و پر از امید را در مدرسهها و دانشگاهها میبیند و دم نمیزند، با هیچ کلمهای به خودش نخواهد آمد.
از دانشگاه جنازهای بیشتر باقی نمانده، این کلمهها را در حکم میخهایی بدانید بر تابوتِ آن. حالا اما چیزهای دیگری نیز ویران شدهاند: اعتبار شما. ما معتقدیم «معلم»های خوب دنیا را عوض میکنند، و این صفت را برازندهٔ هر ناکسی نمیدانیم.
تعداد معلمهای خوب هر کدام از ما، در تمام سالهای بیهوده تحصیلمان که از انگشتان دست فراتر نمیروند. تعداد انگشتشماری هم امروز کنار ما ایستادهاند که بسیاری از آنها هم به مکانهای نامعلومی منتقل شده یا مورد حمله قرار گرفتهاند.
بقیه شما که هیچوقت معلمهای خوبی نبودید، یکبار فرصت داشتید از بچههایی که قلبهایشان برای انسانیت میتپد یاد بگیرید و محصلهای خوبی باشید. شما که آنقدر فکر و اندیشه بچهها را- اگر پس از تمام این سالها چیزی باقی مانده باشد- از فیلتر مغزهای اختهی خودتان گذراندهاید که تنها «هیچ»هایی بزرگ، با مدارک لیسانس و فوقلیسانس، از دانشگاه بیرون میآییم. شما که نشان دادهاید کوچکترین اعتنایی به جامعه ندارید، اسم خودتان را هم هنرمند و اندیشمند میگذارید و زیر نوشتههایتان را بزرگ امضا میکنید.
شما که در این روزها هم، مثل اجسامی نامرئی، سر کلاس حاضر میشوید. بیتوجه به حضور دژخیمان در تمام فضاهای آموزشی، بیتوجه به تمام جانهایی که از دست رفتهاند و میروند هنوز.
دانشگاه، فضای ماست. بدون ما وجود ندارد، همانطور که حالا شما هم وجود ندارید. حضور ما، همیشه حضوری بوده دور از هرگونه خشونت؛ حضوری در راستای بازپسگیری ارزشهای انسانی و حضوری برای انسانیت.
شما جواب این حضور خالص را با شدیدترین اشکال خشونت دادهاید. دوستانمان که قبلا «ممنوعالخروج» میشدند حالا «ممنوعالورود» میشوند؛ تن بچهها هنوز از جای شوکر و باتوم و تیر و شکنجههای وحوشتان کبود است.
«چه فرق میکرد زندانی در چشمانداز باشد یا دانشگاهی؟» حالا که شما دیگر وجود ندارید و چیزی به عقب برنمیگردد.
روزی فضای دانشگاه که متعلق به ماست هم بازپسگرفته میشود، روزی نه چندان دور. ما که از خون عزیزانمان نمیگذریم.
ما که اینبار با خورشیدهای استوایی دیوانهای آمدهایم که ساطورهایتان را مذاب میکند.
فقط امروز که خبر دفن پنهانی رضا حقیقتنژاد، دستگیری توماج و شهادت مرد جوانی در لشتنشا (شهری که به نوعی زادگاه منه و کلا چندهزار نفر جمعیت داره) رو شنیدم، جا داشت که از غصه بترکم اما سنگ شدیم انگار
همین خبر خوش که چهل و دو دانشگاه هنوز زنده ست و نفس می کشه ما را بس
#زن_زندگی_آزادی
#حسین_,زنده_رودی رو که میشناسیم
در ادامه مطلبی میذارم که از صفحهی #مرتضی_کریمی_نیا برداشتم
درباره ترجمهی قرانی به فرانسه با تصویرسازیهای #چارلز_حسین_زنده_رودی
@sooreEsrafil
سهقطرهخون
از هدایت
دومین مجموعه داستان او
و عجیبست که تا سالها، یکهتاز میدان میماند
@sooreesrafil
#سه_قطره_خون
#صادق_هدایت
قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام
فقه و سیاست در ایران معاصر جلد اول و دوم
دین و دولت در عصر مدرن جلد اول و دوم
و نظریه امت و امامت
از #داود_فیرحی
راستش فیرحی فهم درستی داشت از مساله اسلام
من که مشغول پایاننامهام و اینا رو به زور باید بخونم
گفتم شمام شاید بدتون نیاد
من الله توفیق
@SOOReESRAFIL