دانش معنوی شما را بیدار و آگاه می کند،زندگی زیبا و شاد و ثروتمندی داشته باشید کانال ویژه با ترجمه های اختصاصی @spirit_science_vip ارتباط با ما: @Spirit_answerbot
یادی کنیم از این ویس قدیمی استاد 11:11
ویس در سال ۱۳۹۸ ضبط شده است
اي زبردست زیر دست آزار
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرده آن است که نامش به نکویی نرود
آیا مسئولیت تمام اتفاقاتی که برای هر شخص می افتد بر عهده اوست؟
نظرسنجی ناشناس
بله ۱۰۰درصد – 97
👍👍👍👍👍👍👍 39%
تا حد زیادی بله – 85
👍👍👍👍👍👍👍 34%
خیر – 42
👍👍👍👍 17%
بستگی به دیدگاه فرد دارد – 26
👍👍 10%
👥 248 نفر رأی داده اند.
چه می خواهیم؟
در هنگام رنج و درد اتفاقات بزرگی شکل می گیرد. زیرا انسان یا جامعه در این هنگام متوجه می شود که چه چیزی او را اذیت می کند و متوجه می شود که دقیقا چه نمی خواهد. سپس او یک تصمیم می گیرد و اعلام می کند این را نمی خواهد.
تفاوت اهداف شخصی و اهداف جمعی اینجا قابل تامل است. وقتی هدف شخصی باشد فرد به تنهایی تصمیم می گیرد مثلا می گوید این را نمیخواهم و اگر آگاه باشد سریعا باید بگوید پس آن را که متضاد این هست را می خواهم . درنتیجه همواره باید روی چیزی که میخواهد تمرکز کند.
مثلا فردی در یک شغلی رنج می کشد. او متوجه می شود که مشخصات این شغل او را اذیت می کند در نتیجه با توجه به چیزی که نمیخواهد روی کاغذ می نویسد که چه انتظاراتی از شغل آینده اش دارد و روی آن تمرکز می کند و آن را بدست می آورد. استادان موفقیت مثل استرهیکس و کوین ترودو همواره این مطلب را گوشزد کرده اند. کاملا مطلب درستی هست.
اما وقتی جامعه رنج می برد، جامعه دقیقا می فهمد که چه را نمی خواهد و می داند منشا آن کجاست چون با این رنجها و محدودیتها سالها زندگی کرده است. شاید باید از این رنجها ممنون بود که به ما نشان دادن تصمیم نسل یا نسلها قبل اشتباه بوده و اگر آنها این تصمیم اشتباه را نمی گرفتند شاید ما امروز می گرفتیم و در آغاز یک رنج بودیم. حالا جامعه شروع به تصمیم گیری می کند و می گوید چه نمیخواهد.
ولی چون این یک تصمیم فردی نیست مدتی طول خواهد کشید از زمان گفتن این حرف تا زمان انکه بگوییم حالا چه میخواهیم.
در این زمانه بینابین توده مردم جامعه مشخصات کلی هدف خود را می دانند، مثلا می دانند آزادی بیشتر میخواهند، رفاه میخواهند، احترام می خواهند.ترقی میخواهند. پیشرفت های صنعتی، و ....خیلی خوب است. تمام افراد جامعه روی صفاتی که میخواهند هم عقیده اند. باید هر فردی تمام خواسته های کلی اجتماعی خود را برای خود روی کاغذ بنویسد و برای دیگران روی هر کانال و پیجی که دارد بنویسید تا تمرکز روی هدف باشد. نه اینکه مرتب بگویند چه نمیخواهیم و این باعث تشدید اون مسائل شود.
مطلب دوم: در مرحله بینابینی علاوه بر تعیین هدف به صورت کلی باید هدف نهایی به صورت جزیی تر هم مشخص شود و اعلام شود. چرا؟ تا هدف دزدی نشود.
هدف دزدی یعنی اینکه افرادی ناآگاه ، از روی چیزی که مردم از آن رنج می کشند و در نبود لیست مشخصی از اهداف واقعی مردم، لیستی جعلی در رسانه ها پراکنده می کنند بدین صورت که مردم این را نمیخواهند پس این را که ما می گوییم میخواهند. مثلا دیدم در رسانه ای با مذهبیون سنی مصاحبه می شد که می گفتن مردم حکومت مذهبی نمی خواهند و این حکومت دینی نیست بلکه مذهبی است. در صورتی که هرگز چنین نیست و این حکومت دقیقا هم دینی است و هم مذهبی و مردم هیچکدام را در دولت نمیخواهند چه کائن چه زرتشتی، چه سنی مثل عربستان،چه مانند فعلی چه درویشی مانند زمان محمدشاه قاجار یا مانند صفویه و حتی کسی را نمیخواهند که خود را سایه خدا معرفی کند مانند ناصرالدین شاه یا کسانی که خود را بالاتر از مردم می دانستن و می گفتن خدا شاه مردم و خود را ارباب مردم می دانستن و مردم را رعایا (درستش این است که دولت فقط یک خدمتگزار است، مردم اول بعد دولت، خدا هم به این امور کاری ندارد بلکه خدا در خلوت و قلب هر آدمی است)
آنچه ما مردم رنج کشیده از روی رنج خود می فهمیم که می خواهیم:
✅آزادی کامل در بیان افکار و عقیده مانند کشورهای اروپایی و حتی بهتر از آن
✅ آزادی در پوشش لباس برا همه جوانان و همه اقوام مانند اروپایان یا بهتر بجز لباس ظلم( لباسی که به فرقه ای تعلق دارد و با آن به مردم ظلم شده باشد)
✅دولت خدمتگزار مردم باید باشد نه ارباب و هر چهار یا ۸سال بالاترین فرد حاکم باید تعویض گردد حتی اگر بهترین فرد باشد زیرا آب که یکجا بماند گند می کند.
✅دولت نباید طرفدار هیچ عقیده مذهبی باشد و هیچ زوری بر تحمیل هیچ عقیده ای بر جامعه نداشته باشد. خدا در قلب انسان است و مراسم مذهبی نباید در اجتماع باشد بلکه در خانه و مکان مخصوص
✅ رفاه اجتماعی، پیشرفت و ترقی ایران، بهترین خودروها و بهترین هواپیماها
✅اینترنت آزاد 5G با آزادی تمام اپلیکشنهای داخلی و خارجی
✅جان یک انسان با ارزش تر از هر عقیده ای باشد و هرگز فردی فقط بخاطر بیان عقیده و نظر خود حتی دستگیر هم نشود
✅ورزش و تیم های ورزشی برای زنان و مردان کاملا آزاد باشد و استادیوم های مجهز ساخته شود.
✅روزنامه نگاران و احزاب آزادانه حرف بزنند و نقد کنند.
✅پاسپورت ایران جز برترین ها باشد
✅دلار و سایر ارزها باید زیر ۵هزار تومان باشند یا کمتر.
✅بهبود صنعت گردشگری و هتلداری
✅روابط عالی با کشورهای پیشرفته جهان
✅قدرت باید بین نهادهای دولت پخش شود و در اختیار نمایندگان واقعی مردم باشد مثل قدرت نظامی، رسانه، نفت، توزیع غذا
این فقط گوشه ای بود و هر فردی می تواند بر آن بیفزاید
جان انسان
جان یک انسان با ارزش تر از هر کاغذیست
جان یک انسان با ارزش تر از هر پارچه و پرچمی است.
جان یک انسان با ارزش تر از هر عقیده و ایدئولوژیست.
جان یک انسان با ارزش تر از هر زمینی است.
جان انسان مهم تر از نام خداست.
چون پارچه را می توان دوباره رنگ کرد
چون کاغذ را می توان دوباره نوشت
چون عقیده هم که فکری بیش نیست و هر لحظه قابل تغییر یا قابل تکرار است
چون زمین از آن هیچ کس نیست و هیچ وقت تکه زمینی از بین نمی رود
چون نام خدا و خود خدا نیاز به هیچ محافظی ندارد و او خود از پس خود برمی آید.
ولی جان یک انسان که از دست رفت چه کسی می تواند آن را برگرداند؟
هر مذهب و مکتبی که پنج ایتم بالا را با ارزش تر از جان انسان قلمداد کرد از طرف خدای درون و عشق الهی نیست و باطلست
چنین گفت سعدی:
هر آن که تخم بدی کِشت و چشم نیکی داشت/ دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده / وگر تو میندهی داد، روز دادی هست
بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی
شجاعت تکثیر می شود. ژاندارک
شجاعت مسری است و تکثیر می شود. برای مثال از ژاندارک نام می بریم؛ اسطوره شجاعت فرانسه که مجسمه او در جاهای مختلف نصب شده است
ژاندارک دختر دهقانی بود که باور داشت تحت هدایت الهی قدم بر میدارد و ارتشی فرانسوی را در یک پیروزی مهم علیه انگلیس را در اورلئان رهبری کرد که قصد فتح این کشور در طی جنگهای صد ساله را داشت.
او شجاعت ذهنی و فیزیکی قابل تحسین و همچنین ویژگیهای شخصیتی زنان روشنبین عصر خود را داشت
او طی ماجراهایی فرمانده ارتش فرانسه شد و در چندین نوبت انگلیسی ها را شکست داد
ماجرای کامل او را بخوانید در لینک زیر
https://www.eavar.com/blog/2019/1/13/141522/joan-of-arc/
او را بالاخره دستگیر کردند و بعد یکسال اسارات به مرگ محکوم کردند و در سن ۱۹سالگی سوزاندند. به اتهامهای مختلف از جمله مرتد بودن و پوشیدن لباس مردانه.
کمکی که او به تاریخ شجاعت بشر کرد، بزرگتر از اهمیت او در تاریخ سیاسی و ارتشی فرانسه باشد.
بعد از سوزانده شدن، انگلیسیها ذغالها را پاک کردند تا بدن او دیده شود و کسی ادعا نکند که فرار کرده است. آنها سپس بدنش را دوباره آتش زدند تا بهطور کامل بسوزد و چیزی از آن بدن به یادگار نماند.(ببیند که چقدر دشمن مسلح از او و حتی بدن سوخته او می ترسیدند)
بعد از مرگ او، زنهای زیادی خود را ژاندارک معرفی کرده و راه او را ادامه دادند.
@spirit_science
می بینید که تاریخ همواره در اثر فراموشی انسانها و حاکمان تکرار می شود و شجاعت یک فرد با ایمان(ایمان به هدفی ارزشمند و ایمان به خود) می تواند شجاعت را تکثیر کند و ارتشی را به جلو ببرد ، حتی اگر او دختری ۱۹ساله و روستایی باشد در مواجه با قانع کردن ارتشی از مردان قوی خودی و در مواجه با مردان قوی دشمن.
اگر شما شجاعت دیگران را تحسین می کنید و تعجب می کنید از شجاعت آنها و اگر گاها عذاب وجدان می گیرید، بدانید که شما هم در رسیدن به اهداف ارزشمند شجاع خواهید بود. شجاعت مسری است و به سراغ تک تک شما خواهد آمد. انگاه که شجاعت به سراغ شما آمد لازم نیست کار خارق العاده ای کنید تنها ترس درون خود را ببیند و کمی شجاعت به خرج دهید و یک حرکت کوچک در راه رسیدن به هدف ارزشمند خود انجام دهید.
خدای درون از همه به وقتش استفاده خواهد کرد تا کاری را که اراده فردی یا گروهی انسانها خواهان آن است انجام شود. دعوت خدای درون یا آگاهی برتر بوسیله شجاعت در فرد حس می شود.
آنگاه که شجاعت بیاید انسان از کارهایی که دارد انجام می دهد تعجب خواهد کرد و افتخار خواهد کرد و لذت خواهد برد، لذتی که مشابه آن را تاکنون نچشیده است و او هرگز دیگر آن انسان معمولی سابق نخواهد بود.
دولتها چگونه بوجود آمدند.
چگونه دولتها از خدمتکار مردم و حقوق بگیر ، خود را ارباب تصور کردند؟
در پاسخ به این سوال باید به تاریخ برگشت، زمانی که اجتماعات کوچک مردمی و کمونها در کنار رودخانه ها تشکیل شدند. زمانی که انسان شکارچی و جمع کننده غذا شروع به کشاورزی و کشت گندم کرد.
در این زمان جمعیت های ده ها نفری مانند یک قبیله گرد هم آمدند و به جای کوچ کردند، در یک منطقه سکنی گزیدند. تا قبل از این پدر یا مادرها خانواده کوچک خود را سرپرستی می کردند ولی هنگامی که قبیله تشکیل شد ، جهت تقسیم آب و زمین و رفع دعواها و نظم دادن به قبیله و مقابله با سایر قبیله ها، مردم کم کم کسی را که سن و تجربه بیشتری داشت را به عنوان بزرگ و رهبر قبیله انتخاب می کردند.
این رییس قبیله ابتدا هیچ مزدی نمی گرفت و فقط قابل احترام بود و بعدها شاید نان و غذا به عنوان تشکر به او می دادند.
بعدها که قبیله ها بزرگتر شد و از چند روستا تشکیل شد، رییس قبیله به تنهایی به همه امورات نمی توانست رسیدگی کند، به همین دلیل چند همکار برای خود انتخاب می کرد، در این هنگام این همکاران چون نمی توانستن به کار شخصی خود رسیدگی کنند، مردم در پایان برداشت مقداری از محصول خود را به عنوان پاداش خدمت به آنها می دادند.
توجه کنید که آنها فقط خدمتگزار بودند و شغل داشتند
💡گذشت و گذشت تا شهرهای اولیه و پول اختراع شد. رییس قبیله به فرمانده شهر و همکاران به گروهی سرباز جهت نظم و گروهی اداری برای رسیدگی به مشاعات عمومی تبدیل شدند و خراج و مالیاتی برای خرج فرماندهی و دولت مقرر شد.
مشکل از جایی شروع شد که فرماندهان خود را رهبر خطاب کردند و به واسطه کنترل اموال عمومی مثل آب، نمک، معدن، سربازها و کنترل پول، خود را قدرتمند دیدند و گاها خود را منتسب به خدای آسمانی می کردند. در این بین کاهن هایی هم بوجود آمدند که در شیپور ماورا و روحهای محافظ سرزمین دمیدند.
💡این دو گروه چون به هم پیوستند، ترس را بر جامعه از طریق عقیده و زور حاکم کردند و کم کم از حالت خدمتکار برای رسیدگی به امور کلی جامعه به ارباب تبدیل شدند. آنها با کسانی که خواهان تغییر آنها بودند جنگیدن، حکومت را مورثی کردن ، خود را به خدای نادیده ربط دادند. چون حالا رسیدگی و خدمت به مردم از حالت شهرداری به حالت قدرت و داشتن امتیازهای متعدد تبدیل شده بود .انها در امورات داخلی مردم هم دخالت می کردند در حالی که چنین چیزی در فلسفه وجودی آنها نبود و چنین بود که جنگ مردم و دولتها با انقلابهای مختلف بوجود آمد.
💡ولی اصل اساسی و فلسفه بوجود آمدن دولتها هرگز نباید فراموش شود و آن اصل چنین است:
دولتها خدمتگزار مردمند و حقوق بگیر مردمند تا امورات کلی جامعه را رسیدگی کنند
افراد دولت به ازای این کار حقوقی برابر بقیه مردم باید بگیرد. این افراد باید هر از چند مدتی تغییر کنند.
امورات دولت شامل: آموزش، نظامی، نظم عمومی، ساخت جاده ها، استخراج نفت و معادنی که متعلق به مردم است و به کمک مردم، نظم دادن به پول مردم و سایر مشاعات اقتصادی عمومی است درست مانند یک مدیرساختمان یا مدیر برج های امروزی
مردم به دولت این حق را موقتا تنفیذ کردند که پول حاصل از فروش نفت و معادن و ... را برای عمران کشور خرج کند و دولت حق ندارد آن را برای خود خرج کند والا باید اخراج شود.
📍دولتی که منابع ملی را در کنترل دارد و از این طریق درآمد عمومی را در اختیار دارد از همان درآمد باید به امورات مملکت رسیدگی کند و حقوق خود را بگیرد. دولت حق گرفتن پول مازاد از مردم تحت عنوان مالیات یا حق آموزش و پرورش ندارد. و این جریان پول باید کاملا برای مردم شفاف باشد.
دولت حق دخالت در زندگی شخصی مردم و عقاید و پوشش آنها را ندارد چون فلسفه وجودی دولت از ابتدای تاریخ فقط خدمتگزاری بوده و رسیدگی به نظم عمومی مطابق قانون عامه پسند بوده ، آن هم فقط در زمینه اقتصادی و نظامی.
📍آیا شما برای خدمتگزارتان تعیین می کنید که چه کند و چه نکند یا برعکس؟
دولت خدمتگزار و اجیر و زیردست مردم است. مردم رییس دولتند. دولت حق حرف زدن ندارد مگر با اجازه مردم، چه برسد که بخواهد برای مردم تعیین تکلیف کند ، چون آنها اقلیتی هستند به نام خدمتگزار و حقوق بگیر مردم
مردم نباید فلسفه و تاریخچه و دلیل بوجود آمدن دولتها را فراموش کنند
پوراندخت خطاب به فرماندهان نوشت:
این پادشاهی را نه به کشتن و قتل دیگران می توان نگاه داشت و نه با سپاه و قدرت لشگریان، تنها با عدل و داد است که می توان به اداره امور پرداخت و با انصاف، آن را پایدار کرد. پادشاه دادگر می تواند ملک را محافظت کرده و نگاه دارد و فرقی میان زن یا مرد بودن او نیست، پس امید دارم از من چنان عدالت و دادگستری و انصافت ببینید که هیچ کس تاکنون ندیده باشد.»
بدین ترتیب نخستین زنی که در ایران پادشاهی کرد، چنین کار خود را آغاز کرد. او دستورات دیگری هم برای بهبود اوضاع داخلی داد.
او تمام تلاش خود را برای بهبود اوضاع مردم سرزمینش کرد و وقتی دید که این سلسله با سرعتی خارج از کنترل رو به نابودی نهاده و توان تغییر سرنوشت مردمش را ندارد، خود کنار نشست تا مبادا تصمیمی بگیرد که به ضرر ایران تمام شود.
درود بر دختران و زنان قهرمان ایران.
امروز جهان بیش از همیشه نیازمند انرژی زنانه و امثال پوراندخت است. تاریخ ثابت کرده زنان حکمرانان خوبی بوده اند و ما باید به این مساله فکر کنیم و باید بیش از همیشه به زنان احترام بگذاریم
احترام به زنان باعث می شود دنیا بهتر از همیشه باشد
منبع ویکی پدیا
🏷گاندی در اجرای اصول مورد نظر خود هرگز از مسیر منطق خارج نشد. در سال ۱۹۴۰ که حمله آلمان نازی به جزایر بریتانیایی اجتناب ناپذیر به نظر میرسید گاندی خطاب به مردم بریتانیا پیامی تحت عنوان عدم خشونت در جنگ و صلح چنین گفت:
«دوست دارم اسلحه را زمین بگذارید چرا که کمکی برای حفظ جان و انسانیت شما نمیکند. با سلاح برداشتن و وارد جنگ شدن هیتلر و موسولینیها را دعوت میکنید تا وارد کشور شما شوند و داشتههایتان را به یغما ببرند. اگر این آقایان محترم تصمیم بگیرند کشورتان را اشغال نمایند آنها را پس میزنید. اگر شما را در بیطرفی خود رها نکردند آنگاه زن و مرد و کودک از خاک خود دفاع خواهید کرد و اجازه نخواهید داد به اهداف خود برسند.»
🏷خلاصه دیدگاه گاندی در جنبش خود:
گاندی نمیخواست ایجاد ترس از سلاح برداشتن یا ترس از احساس ناتوانیِ مقابله و مقاومت را در جنبش مشاهده کند؛ لذا در نوشتههایش آورده: قویا معتقدم هرجا بین خشونت و ترس گرفتار شدیم باید خشونت را بپذیریم. در واقع او اصلاح شجاعانه و بدون خشونت را اولویت قرار می داد و خشونت و سلاح را آخرین مرحله می دانست.
منبع ویکی پدیا
کلمه و کلام
گفته اند کلام تو مانند عصای موسی معجزه می کند.
گفته اند اول و قبل پیدایش جهان کلمه بود
گفته اند انسان ماحصل کلام خود را درو می کند.
گفته اند کلمه خدا بالاترین کلمه و ارتعاش را دارد به شرط اینکه بدانی خدای درون در قلبت حس می شود نه در آسمان.
گفته اند بعد تجسم و درخواست، با کلامت آن را تحکم کن.
به شما میگویم همه اینها درست است. مواظب کلمات و جملاتی که از دهانتان خارج می شود باشید. برخی میگویند تجسم و ارتعاش بالاتر از کلمه است. این مهم نیست که کدام بالاتر است. چون ما مواظب تجسممان هستیم و بهترین ها را تجسم می کنیم و اینکه تجسم و تصور بخش کوچکی از روز ما را پر می کند
ولی حرف زدن بیشتر اوقات با ماست.
زندگی روزانه از بخشهای مجزایی تشکیل می شود. شب قبل خواب، صبح قبل بلند شدن از رختخواب، قبل رفتن به سرکار یا محل تحصیل، رفتن به لوکیشن جدید، رفتن به خرید، برگشتن به خانه، ناهار خوردن، و همینطور تا خوابیدن
ما با کلماتمان قبل ورود به هر بخش آن بخش را می سازیم. اگر بعد بیدار شدن بگویی یه روز گند دیگه ، همانطور خواهد شد
اگر بگویی فکر نکنم فروش امروز خوب باشه، همانطور خواهد شد
اگر بگویی امروز امتحان سختی دارم همانطور خواهد شد
با جملات مثبت بخشهای زندگیتان را بسازید. مثلا یکی میگوید فکر نکنم امشب مهمونی خوش بگذرد چون فلانی اونجاست، باید بگویید میروم مهمانی و هرکی آنجا باشد به همه از جمله من خوش میگذرد.
جملات شما دستور شماست. شما فرمانده جهان خود هستید. بر مبنا حدس و گمان و وقایع اطراف کلمات را خرج نکنید. جملات مثبت بگوید و هرگز از جمله اتان پا پس نکشید.
مثلا: فکر نکنم امروز کارم انجام بشه چون دیروز دوستم رفت اداره و اونجا خیلی شلوغ بوده. شما ربطی به دوستتان ندارید بگویید من می روم و کارم در سریعترین زمان انجام میگیرد با تحکم و صلابت جمله ات را بگو چه به خودت چه به بقیه.
و اما جامعه، اگر شما تجسمات خوبی در رابطه با محیط خودتان دارید بعد می بینید یک روز اوضاع خوب است یک روز خبری نیست یک روز بد است، آیا شما مثل بقیه افراد با توجه به پیشامد روز هر دفعه جملاتتان را عوض می کنید. هرگز هرگز.
به پشتوانه خدای درونت که قدرت فرمان به تو داده بگو آنطور خواهد شد و لاغیر و من حس خوبی دارم و از الان دارم می بینم آنچه را که باید ببینم و برنده شمایید. نبرد اصلی در ذهن هاست.
یک نفر با ایمان برای تغییر ذهنیت شهری کافیست حتی اگر کلمه ای نگوید. چگونه؟ چگونه و کی با شما نیست ما قراردادی با خدا داریم که در پست بعد خواهم گفت.
اگر زمستان است و شما خواهان بهارید از هم اکنون رسیدن بهار و شکفتن گلها را ببینید حتی اگر برف سنگین ببارد. هرگز در ذهن تسلیم نشوید و هرگز کلامی متضاد به زبان نیاورید حتی اگر ساکت باشید بهتر است تا همراه شوید با کلام دیگران
پس مواظب کلامتان باشید.
در کتاب معبد سکوت نوشته اسپالدینگ مترجم فریده مهدوی دامغانی یا ناشر بارها جملاتی به کتاب اضافه کرده است که در متن اصلی به هیچ وجه نیست. مثلا ۵ جا در صفحات ۶۵۸ تا ۶۵۹ ترجمه فارسی از حضرت مهدی نامبرده در صورتی که در متن اصلی کتاب دارد درباره سکوت و آگاهی صحبت می کند. چه نیازی به این کارها بوده؟ چقدر جملات عوض شده خدا می داند. شما عکس کتاب اصلی و ترجمه شده را می بینید که علامت زده شده. نام اصلی کتاب نیز راز استادان است که کتاب خوبی است
متن اصلی در اینترنت موجود است
#1
حال برای آماده شدن رویداد شما باید اول با مکانیک کوانتومی و صعود در زمان حال آشنا گردید و درک عمیقی از آن پیدا کنید تا بتوانید برای صعود و رویداد آماده شوید :
باید آگاه گردید که تنها زمان به خودی خود وجود ندارد و سرابی بیش نیست.
تنها «زمان حال» وجود دارد.
گذشته زمان است.
آینده زمان است .
و این هر دو ناموجود هستند. ولی این زمان بخشی از زمان نیست. در حقیقت، زمان ساعتی اختراع بشر است. همیشه «اکنون»است! هستی و جهان کیهانی و کهکشانی و جهان های بینهایت Omniverseهیچ
گذشته و آینده ای نمی شناسد. بلکه فقط «زمان حال »را میشناسد.
«زمان حال» بخشی از «جاودانگی» است و زمان حال در واقع حالت یگانگی و وحدت همه زمانهاست. وقتی قادر میشویم کاملا در زمان حال باشیم، میتوانیم به توانایی سفر در زمان دست پیدا کنیم. « اکنون» دروازه جاودانگی است، که از طریق اقیانوس زمان سفر می کند. « زمان حال» اصولا جزیی از زمان نیست،
« زمان حال» به ماورا و کیهان و کهکشان ها تعلق دارد و جزیی از جاودانگی است.زمان حال در واقع محل برخورد زمانهای مختلف هست و جاییست که تصمیمات برای عملی شدن، گرفته میشوند. اساسا هویت آینده شما به گذشته برگشته است تا انرژیها را دوباره تنظیم کند که این مسئله باعث جهش های کوانتومی در آگاهی درونی و UNLOCK شدن DNA و روشن شدن غده پینه آل میشود. در لحظه حال، شما به همه اطلاعات هویتهای چندگانه روحی دسترسی دارید و میتوانید واقعیتهایی را از آینده بیاورید تا در لحظه حال متجلی کنید. و آینده چون انعطاف پذیر و بی ثبات هست با ارتعاش و انرژی نیروی حال شکل میگیرد و یک الگوی زمانی، در واقع یک ساختار انرژتیک هست که واقعیت زمان را میسازد. پس با آوردن الگوهای واقعیت مورد نظر به
زمان حال، شما میتوانید آن واقعیت را در پوزیتیویسم یا تجربه گرایی تان متجلی کنید.
برای درک همه تغییرات و تحولات فردی، جمعی، سیاره ای و کیهانی و کهکشانی که در طول چرخه صعود اتفاق می افتد، لازم است که چگونگی تعامل ماده و انرژی را درک کنید و این اول با درک مکانیک کوانتومی میسر میشود.
/channel/XXIVDNA1111STARSEED
🕚11:1🕚✋️💖✨🌟🛸🌍🕊
پاسخ سوال اینکه آیا یک شخص مسئول صد درصد اتفاقاتیست که برایش می افتد ؟
جواب در چهار سطح وجود دارد و تنوع پاسخها نشان دهنده این است که افراد در سطوح مختلف هستند.
هر سطح مانند پله از سطح قبل بالاتر است. اکثر مردم در سه سطح اول هستند و تعداد کمی در سطح چهارم هستند. سطح دو و سه مهم تر است برای اکثریت.
افراد سطح یک و سطح چهار جواب خیر به این سوال می دهند.
✅پاسخ سطح ۱:در این سطح فرد خود را مسئول اتفاقات نمی داند اگر چه که چنین است ولی او انکار می کند و خود را قربانی می یابد. او دولتها، جوامع، والدین ، روزگار و خدا را مقصر می داند در نتیجه در حالت انفعال باقی می ماند و هیچ موفقیتی بدست نمی آورد چون هیچ قدرتی ندارد و هیچ همتی نمی کند. در این سطح نباشید.
✅پاسخ سطح ۲: فرد جواب ۱۰۰بله را می دهد، این خیلی عالی است و ترودو و خیلی ها هم همین را گفتن چون وقتی ۱۰۰درصد مسیولیت را بپذیری دیگر هیچ کس را سرزنش نمی کنی و به خودت می پردازی و عملا ۱۰۰درصد قدرت دست توست و با تجسم و ارتعاش خواسته به هدفت می رسی. اینها افراد موفقی هستند.
ولی آیا ۱۰۰درصد قدرت در دست شماست؟ اگر چنین است پس چرا گفته می شود اهداف را برخی اوقات که رقابت هست به صورت کلی انتخاب کنید؟ نگویید دقیقا همین خانه یا همین فرد را برای ازدواج می خواهم.چرا؟ چون صدرصد قدرت دست تو نیست. اگر بود همه رقیبان را کنار میزدی و همین خانه را میخواستی ولاغیر.
اساتید می گویند که بنویس همین خانه یا مشابه آن. بگذار کاینات یا خدا بهترین را برای تو انتخاب کند تا سرخورده نشوی. پس معلوم می شود خدا هم نقشی دارد و او هم گاهی کمک می کند به انتخاب ما. پس قدرت ۱۰۰دست تو نیست و مسئولیت چیزی هم که تو انتخاب نکردی پس ۱۰۰درصد با تونیست؟ بلکه بیشتر قدرت و مسئولیت با توست نه همه آن. هرچقدر که سعی کنی گاهی اتفاقاتی می افتد که تفسیر آن با علل ارتعاشی انسان جور در نمی آید و افراد این سطح در آن می ماند چون عامل خدا را در نظر نگرفتند.
✅سطح ۳: به نظر من جواب صحیح این است.بیش از ۹۰درصد مسئولیت اتفاقات و قدرت دست شخص است ولی ۱۰ درصد بر عهده خداست و آن ده درصد هم نقش کمک کننده دارد نه نقش مخرب و فرد نه تنها قربانی نیست بلکه حامی هم دارد. یعنی روح الهی یا آگاهی ناظر که درون انسان است هدفش غیر از هدف ذهن هست و گاها تلنگر می زند ولی دخالت زیاد نمی کند. کمک خداوند گاهی توسط انسان اتفاق بد تفسیر می شود ولی در نهایت کمک کننده است مانند فردی که از کارش اخراج می شود ولی کار آینده برای او بهتر است.
همانطور که اسکاول شین می گوید این افراد در موقعیتهای که تحت کنترل آنها نیست به خدا می سپارند و آسوده می شوند.زندگی بر وفق مراد این افراد است هر چه پیش آید اوکی هست.چیزی به نام اتفاق بد وجود ندارد هر آنچه هست آنها را به سمت بهتر هدایت خواهد کرد.این افراد هم تجسم می کنند خواسته دارند و اهمیت می دهند ولی نه اینکه خیلی خیلی زیاد.
تمام سه سطح بالا تابع قانون علت و معلول، کارما و قانون ارتعاشات یا جذب هستند.
✅اما سطح ۴ کلا فرق دارد: مربوط به جنانی یا یک فرد بیدار شده است.او نه خود را فاعل می داند نه مسئول. هیچ کارما و علتی وجود ندارد برای او.
او شاهد حوادث است نه علت آنها. حوادث فقط رخ می دهند.آنچه نیاز بدنش باشد خود به خود آماده می شود. آنها رها هستند رها از ذهن و تمام دغدغه ها و مسئولیتهایش. پس جواب آنها به پرسش ما خیر است .
برای آنها دوگانگی و خوب و بد وجود ندارد.دنیا فرافکنی ذهن هست و همه با خویشتن یکیند و فقط عشق هست و پاکی. به گفته عیسی مسیح: برای فرد پاک همه چیز پاک است
به گفته های نیساراگاداتا ماهاراج توجه کنید:
""همه چیز توسط خودش اتفاق میافتد.نیازی نیست کاری انجام دهید،فقط مانع آن نشوید.هر اتفاقی که میافتد، به این خاطر رخ میدهد که من هستم.» همه چیز به شما یادآوری میکند که شما هستید.از این واقعیت که برای تجربهکردن باید «باشید»، کمال استفاده را ببرید. نیازی نیست فکر کردن را متوقف کنید. فقط علاقمند بودن را متوقف سازید.
اما مگر چه کاری میتوانید انجام دهید؟شما مانند بیماری بیهوش هستید که یک جراح مشغول انجام عمل جراحی روی اوست.هنگامی که بیدار میشوید، میبینید که عمل به پایان رسیده،آیا میتوانید بگویید که کاری انجام دادهاید؟
پرسشگر: اما این من بودم که انتخاب کردم خود را به دست عمل بسپارم.
ماهاراج: بدون شک خیر.از یک طرف بیماری شما وجود دارد و از طرف دیگر فشاری که پزشک و خانواده بر شما اعمال کردهاند تا تصمیم بگیرید.شما هیچ انتخابی ندارید،فقط توهم انتخاب را در سر دارید.
چرا از عمل سخن میگویید؟ آیا اصلاً عملی از شما سر میزند؟ نیرویی ناشناخته عمل میکند و شما تصور میکنید که عملی انجام دادهاید شما فقط شاهد آن چیزی هستید که رخ میدهد،بدون اینکه بتوانید به هیچ شکلی بر آن تأثیر بگذارید"
@spirit_science
بخشی از نظر یکی از دوستان معنوی که برای ما ارسال کرده:
""راستش مدتی است دارم تمرین سکوت میکنم و ویژگی واکنشگر نبودن و کننده کار نبودن رو در خودم پرورش میدم به همین جهت خنده دار بود واکنش نشان دادن به پست های کانال شما
اما خالی از لطف نیست اگر بدانید چه در درون من گذشت
واقعیت اینکه من در ایران زندگی میکنم اما از انجا که بیرون آیینه درون هست در اطراف من فقط ارامش و امنیت و ثروت هست
و من در پست های کانال شما و چند کانال دیگر متوجه میشم گویا عده ای در ناآرامی به سر میبرند
این یک شعار نیست که بیرون ایینه درون ماست و اگر بدی شرارت و ظلمی رو میبینم چون در خودم هست و زشتی اون رو تشخیص میدم قادر به دیدنش در بیرون هستم"" پایان نظر
@spirit_science
پاسخ این دوست یا کسانی که چنین فکر می کنند کلمه عشق و شفقت است. عشق از هر معنویتی بالاتر است.
البته در سطحی که این دوست سخن می گوید ۹۰درصد حرفش درست است. چون بیرون آینه درون است فرد اگر از درون فقط عشق و زیبایی و ثروت را ببیند بیرون هم همان خواهد شد. ولی برا چه کسی؟ فقط برای خودش نه برای ۹۹ درصد مردمی که در سطح او نیستند و همفکر او نیستند و این خودخواهیست نه عشق. فرد ضمن دیدن زیبایی ها باید دیگران را نیز به دنیای زیبای خودش بیاورد. یا حداقل کل جامعه را زیبا تجسم کند.
فرد معنوی می بیند که در خیابان ظلمی نسبت به دختر بی دفاعی شده. آیا او عشق و زیبایی در این صحنه می بیند؟ باید بسیار فرد معنوی باشی در حد رامانا ماهاراشی که به خود در آن لحظه بگویی چه کسی این صحنه را می بیند؟ بعد بگویی من، پس مشکل از من است،و دنبال سرچشمه من بگردی پس همه چیز آگاهیست و خدا خودش درستش می کند. حتی ماهاراشی نیز چنین نمی کند بلکه او به جای واکنش نشان دادن، پاسخ مناسب می دهد. پاسخ فرق دارد با واکنش احساسی
یعنی عشق و شفقتی که در اوست او را وادار می کند که آن دو را از خودش بداند و در این موضوع بدون هیجان زدگی درونی دخالت کند. این واکنش یک فرد معنوی راستین است. عشق و عشق.
رابرت آدامز استاد معنویت در کتاب آگاهی و مایا می گوید شما(شاگرد معنوی) باید در تظاهرات برای صلح شرکت کنی ولی واکنش احساسی نداشته باشی.
از بزرگترین اساتید معنویت ماهاتما گاندی خود رهبر یک نهضت انقلابی بود که قبلا مطلبش در کانال امد. آیا او سر در لاک خود کرد و گفت من جز زیبایی چیزی نمی بینم، یا از روی عشق به همه مردم جهان برای داشتن زندگی بهتر برای همه به جلو آمد و تا جای ممکن خشونت نورزید.
آیا مادر ترزا نسبت به سرنوشت دیگران بی تفاوت بود.
آیا سعدی نگفت بنی آدم اعضای یکدیگرند.
این دوست همچنان گفت آگاهی معنوی جامعه باید بالاتر رود. حرفی کاملا درست است
در مورد کوین ترودو کسی پرسیده چرا زندانی و بی پول شده. آیا کارمای اوست؟ من اطلاع کاملی از او ندارم فقط می توانم بگویم او جز عشق و آگاهی چیزی را پخش نکرد و مسلما آینده عالی در انتظار اوست. . چون کوین ترودو حرفهای درست صد سال اساتید موفقیت را تکرار کرد، کسانی مانند ناپلئون هیل، والاس واتلز، کاترین پاندر، نویل گادارد. ارل نانتینگل، راندار برن، استر، حرفهای عیسی مسیح که بخواهید تا داده شود و حرفهای سایر بزرگان تاریخ مثل امرسون و ....پس او صد د صد راست می گفت
آیا نلسون ماندلا که ۲۵ سال زندان شد آدم بدی بود؟ آیا افرادی که بخاطر عقیده، الان در زندان هستند آدم بدی هستند؟
خیر. اینها اتفاقا دارمای آنهاست. زیرا در دنیا ظلم و عشق با هم وجود دارد. ظالمان و بدخواهان جامعه افرادی مثل ترودو را فقط بخاطر یک کتاب به ده سال زندان محکوم می کنند. این یک واکنش طبیعی طبیعت نیست بلکه ظلم ظالمان است او ورشکست نشد بلکه بخاطر اینکه صدای یک فرد را خاموش کنند او را زندان کردند.
قطعا این دوره زندان برای کسانی که حس منفی پخش نکردن و کار بدی نکردن باعث پیشرفت و رسیدن به اهداف بزرگ و ارزشمند آنها خواهد بود و این همان محک ایمان آنهاست و همان بیابان بی خبری است که آنها از آن عبور می کنند.
یک دوره از زندگی یک فرد را نباید دید بلکه کل زندگی او را باید بررسی کرد. مانند ماجرای ان پسر کشاورز چینی که پایش شکست و بعد پدرش میگفت شاید خوب باشد شاید نه.(آلن واتس به زیبایی تعریف می کند )
مانند ماندلا که زندان، او را رهبری بزرگ کرد برای آزادی کل آفریقا.
در هر حال این کانال مخاطبین از سطوح مختلف دارد و نمی توان از دیدگاه معنویت خالص برای مردمی خطابه کرد.
در جواب مطلب بالا:
پاسخ آن در حس و انرژی منفی بزرگ است. وقتی فردی باعث شود حس منفی بزرگی در افراد زیادی از مردم ایجاد شود و نفرت عظیمی ایجاد شود . طبق قانون جذب و کارما این انرژی منفی به او باز خواهد گشت بی چون و چرا و این برای همه افراد یکسان است بزرگ و کوچک.
تمام افرادی که در طول تاریخ نفرتی عظیم ایجاد کردند و حس منفی بزرگ ایجاد کردند به بدترین شکل ممکن به آنها بازگشته و باز خواهد گشت ولی زمان هرکس متفاوت است. چند نمونه:
✅آقا محمدخان که نفرت و حس بد عظیمی برانگیخت در ماجرای قتل عام و کور کردن عده زیادی از مردم کرمان از جمله لطفعلی خان و قتل عام تفلیس (۱۷۹۰ ) و بریدن انگشت شصت تمام اسیران مرد.او خود را وابسته به دین هم می دانست.مثلا او پس از تاجگذاری(۱۷۹۵) به مشهد رفت آقامحمدخان به عنوان یک زایر وارد شهر شد و در راه گریه میکرد و زمین را میبوسید.
او پس از تاجگذاری یکسال حکومت کرد و در نهایت توسط خادمانش کشته شد۱۷۹۷ میلادی . یعنی زمانی که فکر می کرد به اوج قدرت رسیده و ممالک زیادی را گرفته
ماجرای قتل او در تاریخ: یک درگیری میان دو تن از خدمتکاران رخ داد. آنها سر و صدایی بلند کردند که باعث آشفتگی شاه شد و وی دستور داد اعدامشان کنند. صادق خان از سرداران آقامحمدخان، تلاش کرد وساطت کند و آن دو خدمتکار را از مرگ رهاند اما شاه نپذیرفت. صادقخان به او یادآوری کرد که چون جمعه است، بهتر است آن را به روز دیگری منتقل کند؛ آقامحمدخان نیز پذیرفت که یک روز اجرای حکم را عقب بیندازد. با اعتماد به نفسی فوقالعاده یا حماقتی عجیب،شاه اجازه داد که آن خدمتکاران به وظیفه خود ادامه دهند و دستور به دستگیریشان نداد. آنها نیز مرگ خود را حتمی میدیدند، با همکاری یک خدمتکار دیگر به سر او ریختند و کشتندش. آن دو خدمتکار الماس دریای نور و تاج ماه را که برای شاه بسیار عظیم بو برداشتند.
جسد آقامحمدخان بعدها پشت حرم علی بن ابی طالب به خاک سپردند
✅اما نفر بعد که باعث نفرت عظیم شد، صدراعظم آقا محمدخان ،حاج ابراهیم کلانتر که دروازه را در شیراز برای او باز کرد و باعث خیانت به زند و مردم شیراز شد و زمینه قتل عام زیاد را فراهم کرد چه شد؟
او در دوران فتحعلی شاه به تدریج بر میزان نفوذ خود افزود و فرزندان را بر ولایات دور و نزدیک کشور حاکم کرد. همین قدرت زیاد باعث بدگمانی شاه نسبت به او شد.
در سال ۱۸۰۱ میلادی او را دستگیر و به طالقان فرستادند. یک ماه بعد به دستور شاه ، چشم او را میل کشیدند و زبانش را بریدند و به قتلش رساندند. بیشتر فرزندان و بستگان او نیز سرنوشتی مشابه داشتند.
بنابر قولی دیگر او را به بند کشیده و از سقف مطبخ عمارت پادشاهی آویزان کردند. دیگ بسیار بزرگی را پر از آب نموده و هیزم فراوان زیر آن روشن کردند تا آب داخل دیگ بجوش آمد و سپس ابراهیم خان کلانتر را آرام آرام با طناب به داخل دیگ آبجوش فرو بردند و به قتل رسید
✅نفربعد که نفرتی بسیار عظیم و حس منفی بزرگی در جهان ایجاد کرد، هیتلر
هیتلر در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در برلین، خودکشی کرد. همسر هیتلر نیز همزمان با او، با خوردن سیانور خودکشی نمود.
با توجه به وصیت نامه هیتلر، اجساد آن دو بعدازظهر همان روز از خروجی اضطراری پناهگاه خارج و با استفاده از بنزین در باغ صدارت رایش به آتش کشیده شد. مدارک موجود در بایگانیهای شوروی نشان میدهد که باقیماندهٔ اجساد سوختهٔ آن دو جمعآوری و تا سال ۱۹۴۶ در مکانی نگهداری شدهاست. در سال ۱۹۴۶، این اجساد در جعبههای چوبی قرار داده شده و تا سال ۱۹۷۰، در همان مکان نگهداری شدند. در سال ۱۹۷۰، این اجساد را نبش قبر کردند، در کوره سوزاندند و خاکسترهایشان را پراکنده کردند.( او که جسد هزاران نفر را سوزاند، خود نیز سوزانده شد)
✅نفر بعد: نیکلاس دوم
نیکلاس دوم ، تزار روس .او به خاطر قتل هایی که انجام میداد، مخالفان او به او لقب نیکلاس خونین را دادند. یک مثال از کشتارهای او هم وقتی بود که حدود ۳۰ تا ۵۰ هزار نفر از مردم بی سلاح که برای اعتراض به او به سمت کاخ او میرفتند، توسط گارد حکومتی او به آتش بسته شدند و کشته شدند
در ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸ میلادی نیکلای دوم، همسرش و هر پنج فرزندشان، به همراه پزشک خانوادگی و سه خدمتکار در زیرزمین آن دژ تیرباران شدند. مأموران، پیکرهای کشتهشدگان را در اسید گذاشتند و بازمانده جسدشان را به خاک سپردند. در سال ۱۹۹۸ میلادی، یعنی هشتاد سال پس از آن حادثه، پیکرهای کشتهشدگان شناسایی شدند. این پیکرها از خاک خارج شد و سپس در مراسمی با حضور بوریس یلتسین، بر طبق آیین مسیحیان، در شهر سن پترزبورگ به خاکسپرده شدند.
در سال ۱۹۸۱ نیکلای دوم و خانواده نزدیکش از سوی «کلیسای ارتدکس در تبعید روسیه» جایگاه قدیسی یافتند و شهید شناخته شدند. ( توجه کنید به کار کلیسا)
موارد بسیار است که نمی توان اینجا نوشت، ولی پاسخ همه حس بد بزرگ یا نفرت عظیم است
حس منفی بزرگ
برخی می گویند: کسی که بخاطر آرزوهای شخصی خود تعظیم نا به جا کرد و حس منفی در توده زیادی از مردم ایجاد کرد ، خداوند یا همان قانون کارما، دماغ او را شکست و آنچه که او بهترین آرزوی زندگیش بود و نقطه قوتش بود را به بزرگترین حسرتش تبدیل کرد .چون راه های خدا بی شمارند
آیا این حرفها درست است؟ اگر درست است پس چرا قانون کارما یا همان قانون خداوند (این قانون برای کسانی که در سطح ذهن هستند درست است که اکثرا هستیم) برای ظالمان بزرگ تاریخ اجرا نمی شود، چرا پای آنها به فرش گیر نمی کند حداقل بیفتند و دماغشان بشکند ؟؟ آیا زور خداوند فقط به فردی می رسد که اشتباهی کوچک مرتکب شده؟
کمی فکر کنید تا پاسخ آن را در ادامه بیاید
جنگ از آن خداست:
✅جایی که راه نیست خداه راه می گشاید.
من حربه ها و راهها و چاره هایی دارم که تو نمی شناسی. نقشه هایی اسرارآمیز و راه هایی اسرار آمیز. زیرا خدا کارهای خود را به شیوه هایی اسرارآمیز به انجام می رسانند. مشکل بیشتر مردم این است که میخواهند پیشاپیش راه ها و چاره ها را بدانند.
مکرهای خداوند بسیار است. بگذار دشمنان هرچه میخواهند تلاش و مکر کنند ، خداوند جایی را که آنها فکر می کنند نقطه قوتشان است به ضعف و شکست تبدیل خواهد کرد.
✅کسانی که مطابق وجدان و خدای درونشان عمل کنند و عشق و راستی و آزادی را سرلوحه عمل خود قرار دهند ، اراده آنها اراده خداست وقتی بخواهید و قدمی پیش گذارید ، خداوند ده ها قدم برای شما برمی دارد. به چگونگی و چطور نیندیشید و به پایان مقصد خود بنگرید که جنگ از آن خداست.
در هر شرایطی فقط خواسته خود را تصور کنید.
و همانطور که نویل گادارد می گوید آگاهی از چیزی سَر آن واقعیت است و چون از مشکلات و دشمنان روی برگردانید و به هدف خود توجه کنید، سَر آن مشکلات را بریدید و آنها مانند مرغ سربریده ای کمی پرپر خواهند زد و ناپدید خواهند شد.
✅تنها یک قدرت وجود دارد و نگاه کردن به مشکلات و ترسیدن از مشکلات یعنی اعتقاد به دو قدرت.
داستان یوشافات که در عهد عتیق نقل شده، حکایت فردی است که باران مصائب بر سرش فرو می بارد اما او همچنان صدای خدا را می شنود که می گوید از این گروه عظیم ترسان نباشید زیرا که جنگ از آن شما نیست بلکه از آن خداست. و او رو به سوی خدا داشت، فردا که به جنگ رفتدند دیدند تا دشمنان خود یکدیگر را هلاک کرده اند.
منظور این داستان این است که هیچکس نمی تواند تمام آنچه را میخواهد به تنهایی انجام دهد بلکه همیشه وقایعی وجود دارند که در کنترل ما نیست و ما نمی دانیم چه می شود و نمیدانیم چطور می شود ولی اگر با خدا باشید و راه راستی و ندای درون را در پیش گیرید و چشم از هدف ارزشمند خود برندارید، آن اوضاع به نفع شما پیش خواهد رفت و هوشیاری برتر که در همه چیز حاضر است برای شما جنگ خواهد کرد ولی به خواست شما. خواستن به حرف نیست بلکه اراده و ایمان و عملی هرچند کوچک است.
دقت کنید که به کجا نگاه می کنید؟ آیا به افکار منفی و سلاحهای دشمنان و ترسهای نگاه می کنید یا به خدای درونتان نگاه می کنید و به هدفتان
در سر و ذهن خود نباشید و به بیرون ننگرید به سمت درون و به سمت قلبتان و به سمت خدا بچرخید که همه چیز آنجاست.
@spirit_science
می دانیم که مدتهاست که کودکان و جوانانی با تواناهایی خاصی به دنیا آمده اند. از جمله جوانان نیلی، ایندیگو، استارسید.
این انسانها، آگاهی های بسیار عمیقی دارند و شهود و حس ششم قوی دارند.
برخی از آنها مدتهاست که شروع به آگاهی رسانی جهانی کردند برای بالابردن آگاهی جمعی زمین
غالب مفاهیمی که در صحبتهای آنهاست چنین است: گایا، مادر زمین، کمک به محیط زیست، حمایت از حیوانات، گیاه خواری، بشردوستی، بالابردن ارتعاشات دی ان ای و تغییر فرکانس آن جهت شفا. ارتباط با کیهان. تله پاتی قوی. روشن بینی، پیش بینی آینده به صورت تصاویر. مانند فردی به نام آلایا که پیشتر ویدیوهای آن در این کانال ترجمه شد.
شاید شما هم برخورد داشتید با آنها. آنها بسیار انسانهای خوبی و مودبی هستند. برای نمونه ویسی از استاد ۱۱:۱۱ که در همین کانال قبلا گذاشته شد، او از آنها بود. کلیپی در اینجا ریپلای شده که معرفی می کند چنین افرادی را.
در پیش بینی این افراد یک مو فرفری نقش مهمی در آینده ایران خواهد داشت. خدا داند.
چیزی که مشخص است این افراد انسانیت بسیار بالایی دارند و واقعا زمین را جای بهتری خواهند کرد.
تمرکز یا پراکندگی
فقط تمرکز مثل لیزر می تواند باعث بوجود آمدن نتیجه شود. به قول کوین ترودو روش شات گان هیچ وقت موثر نخواهد بود.
افرادی هستند که به صورت پراکنده کارهای مختلف و اهداف مختلف را دنبال می کنند اینگونه افراد به تنهایی به همه آنها نمی رسند و موفق نمی شوند.
فرد در زمان مشخص باید فقط روی یک هدف کار کند. در واقع فقط همین یکی را خوب انجام بده.
نباید همزمان پیام دهید، چای بخورید، مطلب بنویسید و تلویزیون هم دید. افراد موفق فقط روی یک کار تمرکز می کنند.
اگر دارید کاری انجام می دهید آن را به نحوه احسن انجام دهید. تمرکز رمز پیروزی و موفقیت است.
افراد مختلف و گروه هایی از جامعه نیز که هدف مشخصی دارند باید روی هدف تمرکز کنند نه اینکه هرکسی به طرفی برود. از طبیعت بیاموزیم.
جویبارها از نقاط مختلف با نیروی کم شروع به حرکت می کنند، همه آنها در نهایت یک جا جمع می شوند، یعنی رودخانه . جوبیار به تنهایی قدرتی ندارد و می شود جلوی آن را گرفت ولی وقتی رودخانه شدند قدرتمند هستند. رودخانه ها نیز هدفی واحد و محلی واحد برا جمع شدن دارند و آن دریاست. رودخانه ها نیز یکجا نمی مانند بلکه هدف بزرگتری دارند.
جویبارها دو ویژگی اساسی دارند: اول روان هستند. در محل خود ثابت نمی مانند. دوم بر یک نقطه جمع شونده به نام هدف تمرکز دارند. جویباری که حرکت نکند کم فایده است و مرداب می شود. جلوی قدرت رودخانه و دریا را نمی توان گرفت. پس از طبیعت درس موفقیت بیاموزیم.
دو محک ایمان؛ بیابان بی خبری
نکته ای است که تمام افراد موفق و تمام جوامع در راه رسیدن به خواسته هایشان با آن برخورد می کنند. تمام بزرگان تمام پیامبران ، تمام مشاهیر و همچنین همه شما اگر هدفی دارید به آن برمی خورید، اگر بدانید چطور از آن عبور کنید پیروز خواهید شد ولی بیشتر مردم در آن می مانند. اگر اینجا آن را بشناسید، شما از موفقان خواهید بود والا تمام درسهای موفقیت به کارتان نخواهد آمد
درباره ایمان یا باور قوی تمام اساتید موفقیت گفته اند. این نکته واضح است که با باوری قوی خواسته ها به سرعت نمایان می شوند . ایمان به چه چیز؟
ایمان به دو چیز: اول به قدرت و توانایی خودت و یا ایمان به خداوندی که حامی توست و تو را یاری خواهد کرد، تفاوتی نمی کند چون هر دو یکی اند و خودا . مهم قدرتیست که از این باور نصیب شما می شود.
دوم: ایمان به هدف، یعنی باور داشته باشی که هدفی که انتخاب کرده ای با ارزش است و مهم است که حاضری پای آن بایستی، البته باید هدف را شناخت .گاهی در میانه راه هدف تعویض می شود. در نتیجه شناخت هدف مهمتر از داشتن ایمان است. زیرا افرادی بودن که با ایمان به هدفهای بی ارزشی دست یافتن و این موضوع را بعدها فهمیدند.
ولی بحث و نکته امروز دو محکی است که در سر راه ایمان سبز می شود:
💡محکها ایمان:
در واقع از اصلیترین محکهای ایمان ، دو اتفاق است اول بی خبری و بی نشانه ای و دوم اتفاقات به ظاهر بد و یا شکست های ظاهری
بعد از انکه فرد مصمم شد برای رسیدن به هدفش و تصمیمش را با ایمان اعلام کرد و حس خوبی داشت، اولین نشانه بیابان بی خبریست. روزها و ماه ها ممکن است هیچ خبری نباشد و افراد کم ایمان جا خواهند زد.
فردی ممکن است هدفش داشتن رستوران خوبی باشد و آن را افتتاح کند ولی مدتها خبری از مشتری نباشد و حتی بدتر ممکن است اتفاقات بد هم بیفتد و بدهی بالا بیاورد. ولی او اگر بر هدفش مصمم باشد و حس خوبی از دیدن تصاویر پر رونق داشته باشد از این بیابانها خواهد گذشت.
مانند ماجرای آن دو نفر که در بیابان ، آرزوی باران کردند ولی روزها خبری نبود و آنها شجاعانه گودالهایی حفر کردند تا وقتی باران آمد پر شود.
💡چندکار که باید در مواجه با این دو محک انجام داد تا موفق شد و ایمان قویتر شود.
اول شکرگزاری در اتفاقات به ظاهر بد یا حتی شکستهای و شکرگزاری در بی خبری و بی نشانه ای و همینطور صحبت با خدای درون که ارتباط را مبدا قدرت همچنان محکم میکند و عدم گلایه(مانند این سوال که خدایا پس کی؟)
حرفهای منفی نباید گفت و هرگز نباید به غیر التماس کنید یعنی خواهش و التماس دیگری را کنید و به غیر خدا یا خودتان نگاه کنید. باید صبر داشته باشی
دوم: تمرکز و پافشاری روی دیدن اهداف و حفظ حس خوب
سوم: شجاعانه ترین کار در این حالت حمله به جلوست یعنی دست به اقدامی بزنی که مخالف ظواهر هست یعنی گودال حفر کنی برای باران. این را ایمان فعال گویند.
غیرممکن است کسی این سه کار را دربرابر دو محک ایمان انجام دهد و نتیجه نگیرد. بر مبنی ایمانتان به شما داده خواهد شد و ایمان شما ثروت شماست.
هرچه ایمان بیشتر باشد، زمان و تعداد دفعات محک کمتر می شود و خواسته زودتر اتفاق می افتد.
وقتی اتفاقات بد می افتد خبر خوبیست چون شما از محک و صحرای بی نشانه ای عبور کردید و شما در حال رسیدن هستید.
تمام داستانهای پیامبران مانند موسی ، داستان ایمان و عبور از بیابان بی خبریست. برخی آن را آزمون الهی گفته اند ولی هیچ آزمونی در کار نیست. اینها برخورد با آشغالهای ذهنیست تا ذهن فرد پر از باورهای جدید شود تا اول باشد سپس برسد، هدف روح یا آگاهی برتر انسان بودن است و داشتن صفات خدایی بعد داشتن. خوب بودن، ثروتمند بودن، مهربان بودن .قوی بودن و ... انسان با تجربه کردن درک می کند . خدای درون مطابق اراده شما کمک می کند و از طریق شما بروز می کند.
فرد یا ملتی هرچه را انتخاب کند به او کمک خواهد شد. این یعنی اراده آزاد . نتایج آن را نیز آن فرد یا ملت خواهد دید. تصمیم اشتباه وجود ندارد. فردی اگر نتایجی بدست آورد که دوست داشت می تواند انتخابش را عوض کند.
@spirit_science
آیا شما هدفی دارید؟ ایا ایمان و باور رسیدن به آن را دارید؟ آیا در مرحله بیابان بی خبری هستید؟
پوراندخت :
سال ۵۹۱ میلادی سپری شده بود. به تازگی پدرش خسرو پرویز، تاجگذاری کرده بود که به دنیا آمد. در شهری که حدود ۶۰۰ سال پایتخت ایرانیان در دوره اشکانیان و ساسانیان بود، در کنار دجله و سرزمین میان رودان بزرگ شد. نامش را «پوراندخت» یا «پوران» نهادند. او یکی از ۶ شاهزاده ای بود که در «تیسفون» زندگی می کرد.
«پوراندخت» ۳۹ یا ۴۰ ساله بود که تاج شاهنشاهی را بر سر نهاد.
می گویند «پوراندخت» قدی بلند داشت و زنی خوش رو بوده است. به جز آنچه در تاریخ بلعمی و طبری از او نقل کرده اند، این زن را بیشتر از روی سکه هایی که ضرب کرد می شناسند.
سهم نخستین زن پادشاه در ایران، حدود ۱۶ ماه حکمرانی بود اما او در همین اندک ماه هایی که سلسله خاندانش رو به افول نهاده بود، چنان کرد که مورخان هم در وصفش گفته اند: «از بار سنگین مالیات هایی که بر دوش مردم بود کاست.»
«پوراندخت» نخستن زنی که در ایران بر تخت شاهی تکیه زد کمی آنطرف تر از پایتخت ساسانیان در «انشان» واقع در خوزستان کنونی، که مرکز پادشاهی ایلامیان بود تاج بر سر نهاد.
ادامه در پست بعد
زندگی مهاتما گاندی
رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراطوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیاش استفاده از هر نوع ترور و خشونت را برای رسیدن به مقاصد رد میکرد
او در گجرات هند متولد شد.
در آوریل ۱۸۹۳، گاندی ۲۳ ساله، به عنوان وکیل پسر عموی عبدالله راهی آفریقای جنوبی شد. ۲۱ سال را در آفریقای جنوبی گذراند و در آنجا دیدگاههای سیاسی، اخلاقی و سیاسی خود را رشد داد.
بلافاصله پس از ورود به آفریقای جنوبی، گاندی به دلیل رنگ پوستش و سنتهای نهادینه شده، مانند همه رنگین پوستان با تبعیض روبرو شد. به او اجازه نشستن با مسافران اروپایی در روی صحنه را ندادند و به او گفتند که در نزدیکی راننده روی زمین بنشیند، اما وقتی او امتناع کرد، او را کتک زدند.
در جای دیگر او را بابت این که جرئت کرده بود در نزدیکی خانه ای قدم بزند با لگد به جوب آب انداختند،
در نمونهای دیگر پس از امتناع از ترک واگن فرست کلس، او را از قطار در پیترماریتسبرگ بیرون انداختند. او در ایستگاه قطار نشست، تمام شب لرزید و در فکر اینکه آیا باید به هند برگردد یا برای حقوق خود اعتراض کند غرق شد. او اعتراض را انتخاب کرد و روز بعد اجازه سوار شدن به قطار را گرفت.
یک پیشنهاد تبعیض آمیز جدید دولت ناتال منجر به تمدید مدت اصلی اقامت گاندی در آفریقای جنوبی شد.
وی قصد داشت در مخالفت با لایحه ای برای سلب حق رأی از هندیها برآید. وی از جوزف چمبرلین، وزیر مستعمرات انگلیس خواست تا از موضع خود در مورد این لایحه کوتاه آید.
مبارزات وی اگرچه نتوانست تصویب این لایحه را متوقف کند اما کمپینش در جلب توجه افکار عمومی به شکایات هندیها در آفریقای جنوبی موفق بود.
وی در تأسیس کنگره هندوستان ناتال در سال ۱۸۹۴ نقش ایفا کرد و از طریق این سازمان، جامعه هندی آفریقای جنوبی را به یک نیروی سیاسی متحد تبدیل کرد. در ژانویه ۱۸۹۷، هنگامی که گاندی به دوربان رسید، گروهی از شهرکنشینان سفید به او حمله کردند و وی تنها با تلاش همسر رئیس پلیس از مهلکه گریخت. با این حال، او حاضر نشد علیه هر یک از ضاربان اقامه شکوائیه کند.
🏷پس از بازگشت به هند:
گاندی برای وحدت میان مسلمانان و هندوهای کشورش یک ماه روزه گرفت و در رژه نمک از ۱۲ مارس تا ۶ آوریل ۱۹۳۰ به همراه چند صد هزار نفر هندی ۴۰۰ کیلومتر از احمدآباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد و با این عمل قانون مالیات نمک را بیاعتبار کرد. این مبارزه با دعوت هندیها برای تحریم کالاهای انگلیسی بود و با بازتاب جهانی روبرو شد و نهایتاً انگلیسیها مجبور به مذاکره شدند. هندیها با کمک گاندی در سال ۱۹۴۷ توانستند استقلال کشورشان را به دست آورند.
📍از گفته های گاندی: وظایف شخص نسبت به خود، به خانواده، به وطن و به جهان از یکدیگر جدا و مستقل نیستند. نمیتوان با زیان رساندن به خود یا خانوادهٔ خود به وطن خویش خدمت کرد. به همین قرار نمیتوان با زیان رساندن به جهان نیز به وطن خود خدمت کرد.
گاندی اعلام کرد که مهمترین نبرد او تلاشی بود که برای شکست شیاطین درونی ترسها و ناامنیهای خود به عمل آوردهاست.
گاندی خلاصهای از اعتقادات خویش را درقالب «خداوند حقیقت است» مطرح نمود و بعدها دیدگاههای خویش را اصلاح کرد و بیان داشت که «حقیقت خداوند است».
او فلسفه وجودی دین را در حقیقت و عشق و رمز موفقیت را در زدودن رفتارهای نادرست در هر دین و آیین میبیند و بر این نکته تأکید دارد که با محبت و عدم خشونت باید در پی اصلاح اجتماعی بود؛ لذا همواره تأکید میکرد تا راه بدون خشونت سبب تسلیم افراد در مقابل قدرتمندتر از خود نشود،
باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوانند مقابل این وضعیت بایستند و تنها راه احقاق حق خشونت باشد بی هیچ تأملی باید سلاح برداشت، من هرگز نمیپسندم که افراد شجاع بخاطر رعایت اصل عدم خشونت دربرابر نفوذ نیروهای ترسوی بد تسلیم شوند و از آنها بترسند که مبادا خشونت ایجاد گردد.
شجاعت فقط در خوب تیراندازی کردن خلاصه نمیشود بلکه جلوگیری از مرگ و آماده سینه سپر کردن دربرابر گلوله دشمن هر دو از ابعاد شجاعت هستند. در واقع در مکتب گاندی، خشونت پرهیزی نشانه شجاعت و شهامت است.
گاندی: وقتی ناامید میشوم بخاطر میآورم که در طول تاریخ راه حق و عشق همواره پیروز بودهاست حکمرانان و قاتلان در برههای شکستناپذیر جلوه میکنند ولی در نهایت همه آنها سقوط کردهاند - همیشه به این واقعیت فکر کنید. چه فرقی میکند که مرگ وبی خانمانی وبی سرپرستی ریشه در حکومتهای استبدادی داشته باشد یا با نام مقدس آزادی و دموکراسی ایجاد گردد .
ضربه در برابر ضربه و چشم در برابر چشم دنیا را کور میسازد. من بنا به دلایل زیادی آماده مردن شدهام و نه برای کشتن.
درک کردن مساویست با واقعیت
وقتی یک نفر یک موضوعی را درک کرد یعنی از فیلتر ذهنی او گذشته و وارد مغزش شده است و او دقیقا دارد آن را می بیند و همان را درک می کند و دیگر نمی تواند آن را انکار کند مگر اینکه متوجه فیلتر شود.
مثلا دو نفر با عینک آبی و زرد به صفحه سفیدی نگاه می کنند هر کدام از آنها صفحه را به رنگ عینکش می بیند اینجا ممکن است درباره رنگ صفحه بحث کنند و هیچکس دیگری را قانع نمی کند. در حالی که حقیقت چیز دیگریست. ولی واقعیت برای هر کدام از آنها همان است که می بینند.
اگر کسی به شما گفت از فلان رفتار شما ناراحت شده است بدانید که او این را درک کرده و وارد ذهنش شده است چون حتی اگر شما منظوری نداشتید ولی او بخاطر فیلترهای ذهنی خودش اینطور برداشت کرده است. حالت دفاعی نگیرید بهتر است بگویید بله متوجه ام چون از دید تو این طور به نظر رسیده است.
دو نفر که به یک چیز نگاه میکنند دو چیز متفاوت می بییند بخاطر فیلترهای ذهنیشون و دو درک دارند ولی درک هر کس واقعیتش را تشکیل میده. برای همین نباید دیگران را قضاوت کرد با فهم این موضوع احساس بهتری خواهیم داشت.
باید با آموزشها فیلتر درونی را تمیز کرد تا انچه که هست همانطور دیده شود.
برخی افراد را اگر در جامعه می بینید که هیچ حرفی را متوجه نمی شوند دلیلش این است که مغز انها پر فیلترهای است که در آن فرو کردند پر از باورهای است که مرتب با خبرنامه ها و رسانه ها در مغز آنها کرده اند. آنها چیزی غیر آن نمی بینند بنابراین نباید بحث کرد.
دیل کارنگی در کتاب آیین دوست یابی می گوید: در پایان ۹۰درصد بحث ها، دو طرف بر عقیده قبلی خود راسخ تر می شوند و فقط انرژی خود را از بین می برند و نفرت را از یکدیگر بیشتر می کنند.
امروزه رسانه ها تلاش دارند در ذهن ها نفوذ کنند و تلاش می کنند آنچه آنها می گویند مردم باور کنند و ببیند. چرا؟ چون همه چیز از ذهن و مغز و فکر آغاز می شود. هیچ عملی بدون فکر و یا تصویر قبلی انجام نمی شود
ارل نایتینگل: شما به چیزی تبدیل می شوید که بیشتر اوقات به آن فکر می کنید.
هدف آنها این است. ولی چیزی که به شما دروغ نمی گوید راهنمای احساسی درون یا همان وجدان است، مطابق آن عمل کنید و هر فکری را قبل از عمل با حستان چک کنید
آنچه می خواهید را در آگاهی خودتان تجسم کنید و بدون کوچکترین توجه به حوادث نا امیدکننده اطرافتان، هر شب آن تصور و تجسم را ادامه دهید بدون فکر اضافی، بدون حرف فقط ببینید آن تصویر را و آن فیلم را و خیره شوید در ذهنتان به آن، سماجت یعنی موفقیت یعنی پایداری
با این کار مغز شما آن تصویر را در تمام ذهنها پخش می کند و ذهنها پر می شود و مطابق آن تصویر، ذهنها رفتار می کنند و ایجاد می شود و برنده شمایید.
هرخواسته ای به همین صورت محقق می شود چه فردی چه جامعه چه کلی