276
سکوتمون درده... سکوتمون رضایته... سکوتمون بغضه... سکوتمون خشمه... سکوتمون مرگه... انقدری که سکوتمون حرف داره حرفامون حرف نداره... ارتباط و همکاری در محتوا : @mr_666
سلام دوستان
ضمن تشکر از توجهی که همگی برای کمک به روند درمان یکی از هم نوعانمون داشتید.
خواستم اطلاع بدم که به لطف همگی شما ۸۰% از جلسات درمان طی شد و حال کلی بیمار رو به بهبودی هست.
تمامی دوستانی که در روند سهیم بودند میتونند به صورت کامل و با حفظ حریم یاری جو در جریان پرونده قرار بگیرند.
لکن برای طی قدم های نهایی همچنان نیاز به محبت تک تک شما داریم.
لطفا در صورت صلاحدید و امکان کمک حتما به بنده اطلاع بدید.
هر مبلغی و هر نوع کمکی در روند تهیه دارو و بستری بسیار با ارزشه
همچنین یکی از دوستان با اختصاص درآمد حاصل از فروش اکانت های vpn در این روند ما رو یاری میکنه که با خرید از ایشون هم میتونید بانی خیر باشید .
شماره حساب :
5054161013954288
به نام جواد نوری
رفقا
در ادامه جمع آوری کمک ها برای نیازمندان
یه دختر ۱۳ ۱۴ ساله هست که متاسفانه درگیر سرطان شده و شرایط خانوادش هم جوری نیست که از پس مخارج بر بیان
در چند مرحله تونستیم هزینه جلساتی رو پرداخت کنیم ولی نیاز به ادامه هست ...
پس اگر براتون مقدور بود لطفا حتما بهم بگید ...
میدونم فعلا شرایط اقتصادی همه مناسب نیست لکن هر مبلغی با ارزشه و جمع شدنشون روی هم میتونه کمک کننده باشه
اگر کسی رو هم میشناسید که نیاز به اطمینان بیشتر داشت میشه برگه های بیمارستان رو براش ارسال کرد
پس لطفا حتما به دیگران هم بگید
شماره کارت :
5054161013954288
به نام جواد نوری
ممنون
رفقا
در ادامه جمع آوری کمک ها برای نیازمندان
یه دختر ۱۳ ۱۴ ساله هست که متاسفانه درگیر سرطان شده و شرایط خانوادش هم جوری نیست که از پس مخارج بر بیان
در مرحله ی اول تونستیم هزینه دو جلسه رو پرداخت کنیم ولی نیاز به ادامه هست ...
پس اگر براتون مقدور بود لطفا حتما بهم بگید ...
میدونم فعلا شرایط اقتصادی همه مناسب نیست لکن هر مبلغی با ارزشه و جمع شدنشون روی هم میتونه کمک کننده باشه
اگر کسی رو هم میشناسید که نیاز به اطمینان بیشتر داشت میشه برگه های بیمارستان رو براش ارسال کرد
پس لطفا حتما به دیگران هم بگید
شماره کارت :
5054161013954288
به نام جواد نوری
ممنون
رفقا
در ادامه جمع آوری کمک ها برای نیازمندان
یه دختر ۱۳ ۱۴ ساله هست که متاسفانه درگیر سرطان شده و شرایط خانوادش هم جوری نیست که از پس مخارج بر بیان
سعی داریم برای هزینه های ادامه ی شیمی درمانی مبالغی رو جمع آوری کنیم
اگر براتون مقدور بود لطفا حتما بهم بگید ...
میدونم فعلا شرایط اقتصادی همه مناسب نیست لکن هر مبلغی با ارزشه و جمع شدنشون روی هم میتونه کمک کننده باشه
اگر کسی رو هم میشناسید که نیاز به اطمینان بیشتر داشت میشه برگه های بیمارستان رو براش ارسال کرد
پس لطفا حتما به دیگران هم بگید
شماره کارت :
5054161013954288
به نام جواد نوری
ممنون
چه تنهاست او که به حزن خود دل ببندد ...
@strident_silence
مُدام باید مست بود
تنها همین
باید مست بود تا سنگینیِ رقتبارِ زمان
که تو را میشکند
و شانههایت را خمیده میکند احساس نکنی
مُدام باید مست بود
اما مستی از چه؟
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آنطور که دلتان میخواهد مست باشید
و اگر گاهی بر پلههای یک قصر
روی چمنهای سبز کنار نهری
یا در تنهاییِ اندوهبارِ اتاقتان
در حالیکه مستی از سرتان پریده یا کمرنگ شده، بیدار شدید
بپرسید از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت
از هرچه که میوزد
و هر آنچه در حرکت است
آواز میخواند و سخن میگوید
بپرسید اکنون زمانِ چیست؟
و باد، موج، ستاره، پرنده، ساعت
جوابتان را میدهند.
زمانِ مستی است
برای اینکه بَردهی شکنجهدیدهی زمان نباشید
مست کنید
همواره مست باشید
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آنطور که دلتان میخواهد ...
#شارل_بودلر
@strident_silence
Tnx for all these years
#Respect
@strident_silence
گاهی فکر میکنم ، نکند وجودمان جهشی معکوس داشته است ... و هنوزم دارد ...
مگر میشود از دوره ای به بعد به ظاهر پیشرفت کنیم و حسرت گذشته و گذشتگان را بخوریم ...
مگر میشود پیشرفت کنیم و بیشتر درد بکشیم ، بیشتر از دست بدهیم ...
بیشتر خودمان را از یاد ببریم ...
#mr_666
@strident_silence
سالها به سرعت میان و میرن ...
سالهایی که همیشه این مواقع آرزو میکنیم بهتر بشن و اغلب نه تنها به آرزومون نمیرسیم ، برعکس همه چیز بدتر میشه ... و گاهی مثل امسال چیزهای جدیدی هم به وجود میان که حتی فکرشو نمیکردیم ...
و فقط توی چشم بهم زدنی میبینیم بزرگتر شدیم و پر دغدغه تر و ...
ولی بازم انسان به امید زندس ...
امیدوارم بعد از مدتها تو این سال جدید ... غم و ناراحتی ها ... فقر و درماندگی ها ... بی فرهنگی و بی اصول بودن ها ... بیماری ها ... و همهی چیزهای منفی کمتر باشه و جاشو خوبیا پر کنه ... در کنار هم بخندیم و شاد و آروم باشیم که حق این مردم شاد بودنه ...
و امیدوارم این سال جدید ... بیشتر به اون دنیای خوبی که آرزومونه و باید میداشتیم نزدیک بشیم ...
بینهایت عزیزید برای من ...
سال ِ نو تون مبارک ...
#mr_666
@strident_silence
🎶 #پادکست
🎼 اتاق سرد آبی
🎙 محمود سرمدی
🖋 حمید سلیمی ، مهدی ستوده
🌿 فصل چهارم
فردا خورشید که در بیاد ...
میرم برای همیشه ...
@strident_silence
🎶 #پادکست
🎼 اتاق سرد آبی
🎙 محمود سرمدی ، مهدیه نساج
🖋 حمید سلیمی
🌿 فصل دوم
این مجموعه روایتی است در دو فصل از چندین نامه عاشقانه یک دیوانه آزرده حال، برای معشوقی که رفته است ...
@strident_silence
و این برای به گریه انداختن یک مرد کافیست ...
اما من گریه نمیکنم ...
شما میکنید ... ؟
😔😔😔😔😔😔
#چارلز_بوکوفسکی
@strident_silence
Kill them all ...
let's pray ...
#alive 🤘🏼
@strident_silence
سال نو ؟
سال نوی من وقتیه که لب مردمم خندون باشه ...
شاد باشیم ؟
شاد بودن دلیل میخواد ...
اما میدونم این شب میگذره ...
مجبوره که بگذره
طلوع که شد اونوقت نوروزم تبریک میگیم به هم ...
اول سراغ کمونیستها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیستها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودیها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.
#مارتین_نیمولر
@strident_silence
سالها به سرعت میان و میرن ...
سالهایی که همیشه این مواقع آرزو میکنیم بهتر بشن و اغلب نه تنها به آرزومون نمیرسیم ، برعکس همه چیز بدتر میشه ... و گاهی مثل امسال چیزهای جدیدی هم به وجود میان که حتی فکرشو نمیکردیم ...
و فقط توی چشم بهم زدنی میبینیم بزرگتر شدیم و پر دغدغه تر و ...
ولی بازم انسان به امید زندس ...
امیدوارم بعد از مدتها تو این سال جدید ... غم و ناراحتی ها ... فقر و درماندگی ها ... بی فرهنگی و بی اصول بودن ها ... بیماری ها ... و همهی چیزهای منفی کمتر باشه و جاشو خوبیا پر کنه ... در کنار هم بخندیم و شاد و آروم باشیم که حق این مردم شاد بودنه ...
و امیدوارم این سال جدید ... بیشتر به اون دنیای خوبی که آرزومونه و باید میداشتیم نزدیک بشیم ...
بینهایت عزیزید برای من ...
سال ِ نو تون مبارک ...
#mr_666
@strident_silence
How I needed you
چگونه بهت نیاز داشتم
How I believe, now you're gone
چگونه باور کنم،که الان رفتی
In my dreams I see you
در رویاهایم تو را می بینم
I awake so alone
بیدار که می شوم خیلی تنها هستم
I know you didn't want to leave
می دانم که تو مایل به رفتن و ترک کردن نبودی
Your heart yearned to stay
قلب تو تمایل داشت که بماند
But the strength I always loved in you
اما آن عشق قوی و پرحرارتی که همیشه به تو داشته ام
Finally gave way
آخرش فروکش کرد
Somehow I knew you would leave me this way
به طریقی میدانستم تو اینگونه می خواهی مرا ترک کنی
Somehow I knew you could never never stay
به یک نوعی میدانستم که هیچوقت پیشم نمی مانی
And in the early morning light
و در روشنایی صبح زود
After a silent peaceful night
بعد از شبی ساکت و آرام
You took my heart away
تو قلب من را گرفتی و بردی
And my being
و وجودم را
In my dreams I can see you
اکنون در رویاهایم میتوانم تو را ببینم
I can tell you how I feel
می توانم احساسم را به تو بگویم
In my dreams I can hold you
در رویاهایم می توانم در آغوش بگیرمت
And it feels so real
و این حس خیلی واقعیست
I still feel the pain
هنوز هم از جداییت احساس درد دارم
I still feel your love
هنوز هم احساس می کنم عاشقت هستم
I still feel the pain
هنوز هم احساس درد دارم
I still feel your love
هنوز هم احساس می کنم عاشقت هستم
And somehow I knew you could never never stay
و هرچه بود، می دانم که تو نتوانستی بمانی
And somehow I knew you would leave me
به یک نوعی میدانستم که هیچوقتم پیشم نمی مانی
And in the early morning light
و در روشنایی صبح زود
After a silent peaceful night
بعد از شبی ساکت و آرام
You took my heart away
قلب من را گرفتی و بردی
oh I wish, I wish you could have stayed
آه ای کاش،ای کاش امکانش بود که بمانی
#one_last_goodbye #anathema
@strident_silence
یه اجرای زنده پر احساس و عالی
ولی متاسفانه ورژن استودیو ازش نیومده هنوز بعد از ۴ سال👌👌👌👌👌👌
شعری از مولانا ...
#عشق_جان_است
#جالبوت
@strident_silence
یک نفر که دیشب را نخوابیده بعد از اینکه تمام در و پنجرهها را باز کرد، ملافههای شسته را روی بند انداخت و برای ناهاری که هوس کرده بود باقالی پاک کرد، همانجایی که بود یعنی کف آشپزخانه روی زمین ولو شد. در تمام مدتی که آنجا بود و به نخود لوبیاهای زیر کابینتها نگاه میکرد، وقتی هنوز کسی سراغش را نگرفته بود، در تمام آن مدتی که گاهی لبخند میزد، گاهی چشمهایش را میبست و گاهی نفسش شبیه به آه میشد داشت به این فکر میکرد که بهار امسال عجب مهمان ناخواندهای است. داشت به این فکر میکرد که چقدر دلش میخواهد حتی لحظهایی به سال سیاهی که گذشت فکر نکند، داشت فکر میکرد دلنگرانی فردا برای فردا خواهد بود، هر روز را رنج همان روز بس است. داشت فکر میکرد چطور از اوایل بهمن تا اواخر اسفند آن سال توی خانه مانده و روی کاغذ رنگیهای چسبونکی کلی چرندیات مثبت اندیشی و احساسی نوشته. دستی که زیر سرش بود خواب رفته بود، عوضش که کرد دیگر به چیزی فکر نکرد. از آن به بعد فقط به سایه درخت همسایه که پشت پنجره با صدای شجریان شاخههایش را تکان میداد نگاه میکرد. زنگ در را زدند.
وقتی داشت از جایش بلند میشد قبل از اینکه به این فکر کند چطور از میان قرنطیه سال نو را به شما تبریک بگوید که نه ساده لوحانه باشد و نه دلسرد کننده به نظر برسد، بالاخره این که از راه رسیده حداقل اسمش بهار است، چه منتظرش بوده باشیم چه نه. چه آمادهی آمدنش بوده باشیم و چه نه. نو شدن خاصیت هستی است و بهار را نمیشود نادیده گرفت، خوشبحال روزگار که بهارش تضمینیست! فکر کرد که امید عجب چیز جان سخت و زبان نفهمی است. فکر کرد که زندگی چه چیز زیبا، کوتاه، هوس برانگیز و مزخرفی است. آخرین چیزی که از سرش گذشت این بود که تلخی روزگار برای امید انسان ها مانند تاریکی شب است که نمیتواند بارقهی یک کرم شبتاب را فروبنشاند. پس او هم با اینکه میدانست باز هم هیچ چیز بهتر نخواهد شد ولی داشت با نیش باز به سمت در میرفت.
ابرها به آسمان تکیه میکنند، درختان به زمین و انسانها به مهربانی یکدیگر. حالا که سال تحویل شده بیایید قدر همین لحظه را بیشتر بدانیم، بیایید دستهایمان را یکبار دیگر بشوییم و برای همدیگر بوس پرتاب کنیم. که شاید امسال ، سال دست شستن از دغدغه ها و ناآرامی هایمان باشد و کمی ، فقط کمی زندگی کنیم ...
#mr_666
@strident_silence
🎶 #پادکست
🎼 اتاق سرد آبی
🎙 محمود سرمدی
🖋 حمید سلیمی ، مهدی ستوده
🌿 فصل پنجم ( پایان )
والا هرچی خوب من دیدم مرده بود ...
تو خودت تا حالا زنده خوب دیدی ... ؟
زنده ها بالاخره یه گیر و گرفتی دارن دیگه ...
تموم شد قشنگیای دنیا ...
فقط تو موندی و من ...
یکی از یکی بیریخت تر ...
@strident_silence
🎶 #پادکست
🎼 اتاق سرد آبی
🎙 محمود سرمدی ، مهدیه نساج
🖋 حمید سلیمی
🌿 فصل سوم
دل نازک شدم ...
@strident_silence
🎶 #پادکست
🎼 اتاق سرد آبی
🎙 محمود سرمدی ، مهدیه نساج
🖋 حمید سلیمی
🌿 فصل اول
این مجموعه روایتی است در دو فصل از چندین نامه عاشقانه یک دیوانه آزرده حال، برای معشوقی که رفته است ...
@strident_silence
" مغزﻡ،
ﻣﻐﺰﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ،
ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ،
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ ... "
#ﻣﺤﻤﻮﺩ_ﺩﻭﻟﺖﺁﺑﺎﺩﯼ
@strident_silence