💠 آموزش پُرکردن ظرفی از آب نیست!
بار اولی که به نوآم #چامسکی، زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ایمیل زدم از جواب صمیمی، گرم و مفصلش شگفتزده شدم، در حالی که من نه شاگردش بودم و نه کسی مرا معرفی کرده بود. بعدها از خود او شنیدم که شبها قبل از خواب به بیش از صد ایمیل پاسخ میگوید. این که روزانه چند ساعت صرف پاسخگویی به افراد ناشناس میکند نشان از #تعهد، احترام و گشودگی دارد.
در یکی ازسخنرانیهایش در همان ابتدا دو نکته گفت: اول اینکه بنا ندارد فقط خودش صحبت کند و مطلوب این است که همانند یک سمینار با جلسه برخورد شود. دوم اینکه فرض نگرفته و نباید گرفت که هر آنچه میگوید صحیح است و از مخاطبین طلب کرد نظر مخالفشان را ابراز کنند. به قول خودش: «ابطالیه تولید کنید» (Produce refutations)!
در سخنرانیِ دیگری از قول گاندی گفت در معلمی تلاش برای راضیکردن دانشآموز نوعی خشونت محسوب میشود! او همواره تأکید دارد نباید طوری تدریس کرد که گویی حقایق از قبل روشن هستند و کار #معلم صرفاً انتقال حقایق است، بلکه باید کلاس درس را کارگاهی دید که قرار است برداشت ما از حقیقت تا آن زمان و در آن مکان ساخته شود. او همچنین یادی از استادش کرد که برخلاف دیگر ریاضیدانان به جای مطرحکردن و بلافاصله اثبات قضیه راهی دیگر داشت؛ او ابتدا قضیهٔ ریاضی را مینوشت، سپس به کمک شاگردانش به قضیه حملههای متعدد میکردند تا بتوانند در نهایت اثبات را به کمک هم بسازند.
در جایی دیگر چامسکی به دو برداشت از #آموزش اشاره کرد و گفت آموزش را نباید پُرکردن ظرفی از آب دید، آموزش را باید کمک به گُل در جهت رشد دانست؛ رشد در راهی که خودش خواهد رفت و از قبل مشخص نشده است.
چامسکی، زبانشناس، فیلسوف و نظریهپرداز آمریکایی و استاد بازنشستهٔ دانشگاه امآیتی است که از او به عنوان پدر زبانشناسی مدرن یاد میشود.
به نقل از: @FarangUnretouched
مقررات زدایی
یک نفر خطا می کند
قانون را نادیده می گیرد
مصلحت فردی را جایگزین مصلحت جمعی می کند
قانون دیگری می گذاریم که نتواند خطا برود
باز هم راه خطا را پیدا می کند
قانونی دیگری می گذاریم
و باز هم ...
نتیجه این می شود که آنقدر قانون می گذاریم و کارها را پیچیده می کنیم که فقط کسانی که استاد راه های میان بر هستند می توانند تاب بیاورند. افراد توانمند و درست کار توان کار در این فضای پیچیده و دست و پاگیر را ندارند.
در موارد متعددی به خاطر همین پیچیدگی ها و همین ساختارهایی که همه را به چشم دزد نگاه می کند، از پذیرفتن کارهایی عذر خواسته ام.
امروز بیشتر از اینکه به قانون نیاز داشته باشیم، به مقررات زدایی نیاز داریم.
پیچیدگی های قانونی را از دست و پای کسانی که می خواهند کار کنند باز کنیم.
ممکن است گروهی به خطا بروند.
اما گروهی هم پیدا می شوند که کار کنند.
قطعا نتیجه از وضع فعلی بهتر است...
t.me/systemsthinking
#اقتصاد_ایران
#محیط_زیست
#آب
#حکمرانی
در میان مدیرانی که مسئولیت میپذیرند، بیشترین نگرانی را در مورد آنهایی دارم که مدتی مدیر بودهاند و آسیبهایی زدهاند، بعد کنار رفتهاند و خودشان تبدیل به منتقد کارهای خودشان شدهاند. اینها که دوباره به کار گرفته میشوند، معمولا آسیبهایی آنچنان بزرگ وارد میکنند، که از عهده هیچ مدیر تازهکار و نابلدی بر نمیآید ...
با همان #مدل_ذهنی که مشکلات را به وجود آوردهایم، نمیتوانیم راهحلی برایشان پیدا کنیم ...
t.me/systemsthinking
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
@systemsthinking
#بازی_در_کلاس
در سال تحصیلی جاری، صفحاتی از مجلۀ رشد معلم با عنوان «بازی در کلاس» میزبان نگاه شماست.
در این صفحات تلاش میشود که با «بازی» به عنوان ابزاری برای «یادگیریِ» بهتر، بیشتر دوست شویم.
اگر از این بازیها و فعالیتها در کلاس درس خود بهره بردید، لطفا از طریق شناسههای کاربری تلگرام که در ادامه معرفی میشود، تجربیاتتان را ارسال کنید.
چالشهای احتمالی، یادگیریها و لحظههای نابی را بفرستید که هنگام انجام بازیها خلق میکنید. این نکات تسهیلکنندۀ یادگیری ماست.
به ویژه دربارۀ زمان واقعی و مورد نیاز برای اجرای بازیها و فعالیتها در کلاس بنویسید و اینکه شما برای مدیریت زمان، چه تمهیداتی را به کار میبرید.
متشکریم. 😊
برای مدیریت بهتر پیامها پیشنهاد میکنیم که بازخوردهایتان برای این صفحات در مجلۀ شماره یک را به تفکیک زیر ارسال کنید:
بازی «یک دقیقه آرامش»: BaharehMirzapour@
بازی «مردم، دزد، پلیس»: moshiri2004@
@systemsthinking
نقشه مدرسه که توسط یکی از دانش آموزان رسم شده
@systemsthinking
📚 دورهٔ آموزشی #یادگیری_و_تفکرسیستمی_در_مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
یک اصطلاحی در زبان انگلیسی هست تحت عنوان "take something for granted" که یک طورهایی نفی آن شعر معروف #سهراب_سپهری است که میگوید:
👌 زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت، از یاد من و تو برود ...
با این حال، اکثر مواقع این چند دههی سریعْ تمام شونده، با تمام ابهتش برای ما تبدیل به عادتی میشود که بدون ذرهای تحیّر، سپریاش میکنیم.
#یوستین_گوردر در بخشی از #کتاب فال ورق از تجربیاتش در لحظهای مینویسد که به تفکر نشسته و پرده عادت در مقابل دیدگانش دریده میشود:
"نشسته بودم و فکر میکردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار میآیند که به چیزی شگفت انگیز چون #زندگی عادت میکنند. یک روز ناگهان، این واقعیت را که وجود داریم بدیهی فرض میکنیم و از آن به بعد، بله، از آن به بعد دیگر تا نزدیکیهای وقتی که میخواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم، در این باره فکر نمیکنیم...
روی یک کندهی درخت نشسته بودم که یک گوزن را میان درختان دیدم. چیز عجیب و غریبی نبود؛ حیوانات وحشی همیشه در جنگلهای بالای دورف دیده میشدند. اما هیچ وقت فکر نکرده بودم که یک موجود زنده، چه معجزهی عجیبی است. البته قبلا گوزن دیده بودم، تقریبا هر روز میدیدم، اما هیچ وقت نفهمیده بودم که هر گوزنی چقدر میتواند پر رمز و راز باشد. فهمیدم چرا تاکنون این طور بودهام - چون آنها را زیاد دیده بودم، هیچ وقت فرصت نکرده بودم آنها را #تجربه کنم.
با خود فکر کردم، در مورد همه چیز- در مورد همهی جهان- همیشه همین طور است. تا وقتی #بچه هستیم میتوانیم چیزهای اطرافمان را تجربه کنیم، اما وقتی بزرگ میشویم به جهان عادت میکنیم."
پ.ن: در پستهای بعدی #کتاب_بخوانیم از راهکارهای فراموش نکردن زندگی لب طاقچه عادت بیشتر خواهیم نوشت 😌
🗂 #کتاب راز فال ورق. #نویسنده یوستین گوردر. #مترجم عباس مخبر. #نشر مرکز.
@systemsthinking
سمینار تفکر سیستمی در دانشگاه گیلان
دوشنبه ۲۰ آذر ساعت ۱۴ تا ۱۸
@systemsthinking
🖊نویسنده:
مهدی فریمانی
🎙گویندگان:
احسان صبور جنتی
مصطفی جلالی
لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ
امام حسن عسکری(ع). تحف العقول: صفحه ۵۱۸
@systemsthinking
#لایحه_بودجه ۱۳۹۷
لایحه بودجه ۱۳۹۷ توسط دولت تهیه شده و برای بررسی و تصویب به مجلس ارایه شده است.
در فاصلهای که مجلس مشغول بررسی و البتهگاهی هم چکش کاری این لایحه است، بعضی از بندهای این لایحه را بررسی خواهیم کرد.
t.me/systemsthinking
حامد قدوسی عزیز در کانال ارزشمند «یک لیوان چای داغ» نکات مهمی در مورد بازنشر پیام های تلگرامی نوشته که برای همه ما می تواند تذکر مفیدی باشد:
بد نیست قبل از بازنشر و باور کردن کمی گوگل کنیم!
موضوعی که مینویسم - داستان آلفردو - فقط از باب مثال برای یک موضوع کلیتر است و خود مطلب مورد نقد اهمیت خاصی ندارد.
داستان «آلفردو و شکلگیری مافیای ایتالیا» را احتمالا در کانالهای مختلف دیدهاید یا اگر ندیدهاید فورا روی انواع و اقسام سایتهای پرخواننده پیدا خواهید کرد. داستان - که البته نسخههای متعدد دارد - میخواهد بگوید که وقتی مقررات اضافهای به اقتصاد اضافه شود، مافیایی هم برای دور زدن آن شکل میگیرد و فساد در جامعه بیشتر میشود. اصل حرف شاید خیلی غلط نباشد و با مقداری اما و اگر میتوان آن را پذیرفت. ولی برای انتقال این پیام نیاز به داستانسازی و خلق حوادث جعلی در تاریخ نیست.
داستان آلفردو مدعی است که مافیا به خاطر ممنوعیت نوشیدنی الکلی در زمان موسیلینی به وجود آمده و مخترع آن هم یک جوان صاحب دکه بوده که یک تنه با سوء استفاده از این ممنوعیت ظرف چند سال به قدرتمندترین فرد کشور پیچیدهای مثال ایتالیا تبدیل میشود! در واقعیت مافیای سیسیلی نزدیک به دو قرن قبل به وجود آمده و زمینههای شکلگیری آن بین کشاورزان منطقه را هم میدانیم. از جست و جوها به نظر هم نمیرسد ایتالیا در یک قرن اخیر ممنوعیت خاصی روی الکل اعمال کرده باشد. البته مافیای نیویورک، نیوجرسی، شیکاگو و ایتالیا در دوره ۱۳ ساله ممنوعیت الکل در آمریکا خیلی فعال شدند و عملا بخشی از جرایم سازمانیافته در این کشور پس از این دوره شکل گرفت. احتمالا داستان ایرانی آلفردو در واقع از کنار هم چسباندن صحنههایی از سریالها و فیلمهایی مثل پدر خوانده، سوپرانوها، امپراتوری بوردواک و فیلمهای متعدد مربوط به مافیای ایتالیا و البته با اجرای تاریخ صد ساله مافیا روی دور تند شکل گرفته است.
موضوعی که کمی ناراحتکننده است، بازنشر این نوع داستانها در قالبهای مختلف در میان گروههای تخصصی و حرفهای ایرانی است. شاید این داستان را در بیش از ده گروه تخصصی دیدهام و احتمالا در واقعیت خیلی بیش از این بازنشر شده است. سابقه چنین داستانهای جعلی البته طولانی است و مثالهای معروفی از آن در مورد محمود حسابی (دیدار با انیشتن و چک سفید پرینستون)، دیدار رضا شاه از انگلیس و ترکیه، جهان سوم کجا است!، خاطرات عجیب و غریب ایرانیان سرشناس از استادانشان، خاطرات ساختگی توریستهای خارجی از ایران و الخ در سالهای گذشته حسابی دست به دست شدهاند. در کنار این داستانها، مطالب ساختگی منتسب به خاطرات و نوشتههای پروفسور حسابی و دکتر شریعتی و پروفسور سمیعی و اخیرا یوسف اباذری و محمود سریعالقم و الخ هم جالب توجه است.
زمینه شکلگیری و محبوبیت این داستانها ماده خام و موضوع مهمی برای تحلیلهای روانشناسی اجتماعی جامعه هستند. هر کدام از این ماجراها را که بکاوی نهایتا یکی دو نکته «پندآموز» در آنها نهفته است و بازنشرشان هم معمولا به خاطر این نکتهها است. ولی دقت کنیم که این «پندها» و نصحیتها معمولا با یک هزینه مهم به جامعه منتقل میشود: به قیمت تحریف تاریخ و بیدقتی به جزییات و فکتها. به زبان متخصصان، رفتاری رایج در جوامع شفاهی و ماقبل نوشتن که آمیختهای از افسانه و اسطوره و واقعیت برای تبیین و توضیح امور به کار میرفت. انتخاب با ما است که آیا به واقعیت و دقت روی جزییات وفادار بمانیم و این اصل رفتاری را ترویج کنیم یا با بهرهگیری از «رگههایی از واقعیت» و آمیختن آن با افسانه نکته را بیان کنیم.
شخصا در مواجهه با چنین داستانهایی چند قاعده سرانگشتی دارم: اول نسخه انگلیسی آنها را (در صورتی که ماجرا خارجی باشد) جست و جو میکنم. بعد، چند فکت کلیدی از داستان را بیرون میکشم و آنها را چک میکنم: آیا محمود حسابی هیچ وقت در پرینستون بوده است؟ آیا رضاشاه هیچ وقت به انگلیس سفر کرده است؟ آیا کسی به اسم آلفردو در تاریخ معاصر ایتالیا وجود دارد؟ ...
منبع: @hamedghoddusi
t.me/systemsthinking
#مهارتهای_تفکر_سیستمی
برای دوستانی که تابستان و پاییز امسال به جمع ما پیوستهاند، مطالعه برخی از یادداشتهای آغازینِ کانال تفکر سیستمی را پیشنهاد میکنیم.
تفکر در طول زمان:
/channel/systemsthinking/5
تفکر ساختار به عنوان علت:
/channel/systemsthinking/7
تفکر کل نگر:
/channel/systemsthinking/9
تفکر عملیاتی:
/channel/systemsthinking/10
تفکر حلقه بسته:
/channel/systemsthinking/12
--------------
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
- گاهی فکر می کنیم تفکر سیستمی خیلی پیچیده است و توی مشکلات زیاد زندگی روزانه، نمیشه که به سادگی ازش استفاده کنیم
- به نظرم پیچیده نیست
میشه که خوش اخلاق باشیم و بازخوردهای حُسن خلق رو در طول زمان توی زندگی مون ببینیم
#مدل_ذهنی
#تفکر_در_طول_زمان
🌺 عیدتون مبارک
فرموده اند که حُسنُ الخُلْقِ نِصفُ الدّینِ
خوش اخلاق باشیم و به هم یادآوری کنیم خوش اخلاقی رو ☘
@systemsthinking
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
@systemsthinking
#طراحی_مسیر_زندگی
#تفکر_درونزا
دانشآموزان این روزها دغدغهها و سؤالات بسیاری در مورد نحوۀ طراحی مسیر زندگی خود دارند. ادامه تحصیل دهند یا نه؟ در چه رشتهای و تا کجا؟ چه شغلی برای آنها مناسب است؟
بسیاری از دانشآموزانِ دیروز نیز وقتی به گذشته نگاه میکنند،ایکاشهای بسیاری دارند. این افراد معمولاً انگشت اتهام را به سمت نظام آموزشی یا خانواده میبرند. فارغ از اینکه چه کسی مقصر است، در کتابها از فهرست زیر برای داشتن انتخاب رشتۀ تحصیلی- شغلی مناسب استفاده میکنند: شناخت خود، شناخت محیط، درک نیازهای جامعه، آشنایی با فرآیند انتخاب و تصمیمگیری یا...
بسیاری از خانوادهها دوست دارند که مدارس را مقصر این کار بدانند، فرض میکنیم که درست است، اما باید به این نکته هم فکر کرد که سهم خانوادهها در این مسیر چیست؟ ما برای کمک به فرزندان خود چهکار باید بکنیم که از آن غفلت میکنیم؟
متغیرهایی از جنس شناخت خود و محیط از جنس متغیرهای #انباشت هستند. یعنی در طول زمان و با داشتن تجربه و دانش مناسب شکل خواهند گرفت. سادهلوحانه است اگر فکر کنیم با یک ساعت مشاوره یا گوش دادن به یک سخنرانی چندساعته میتوان انتخاب مناسب را داشت. یا اینکه یک فصل از کتابهای درسی را به این کار اختصاص دهیم.
دانشآموزان و فرزندان این سرزمین، هرکدام رؤیای خود و قابلیتهای مختص به خود را دارند. آنها میتوانند جسورانه جزیرههای ناشناخته جدیدی را بر روی این کرۀ آبی و خاکی کشف کنند، اگر بگذاریم. «بچههای مردم» را رها کنیم و گول القاب دکتر و مهندس را نخوریم. خلاصه اینکه، تفاوتهای فردی را دریابیم.
گفتگو یکی از ابزارهای بسیار ساده و تأثیرگذار است که خرجی هم ندارد! ولی به خودمان قول دهیم که واقعاً سخنان نوجوانان را گوش دهیم و مدلهای ذهنیمان را بهبود ببخشیم، آنها را در تحقق رؤیاهایشان حمایت کنیم. نه بترسیم و نه آنها را مسخره کنیم.
در مدرسه یا خانواده، به دانشآموزان اجازه دهیم تصمیم بگیرند و مسئولیت آن را نیز بر عهده بگیرند، زمین بخورند، اشتباه کنند و تجربه کسب کنند. وظیفۀ ما است که بسترها و ساختارهای مناسب را برای فرزندان خود فراهم کنیم و آنها را برای زندگی واقعی آماده کنیم.
از دل گفتگو با دانش آموزان متوجه شدهام که خانوادهها در این زمینه یا نظر خود را تحمیل می کنند یا اینکه کمتر چنین دغدغهای دارند. در چند سال اخیر، به یاد نمیآورم که والدین دانشآموزی برای هدایت تحصیلی- شغلی به مدرسه مراجعه کرده باشد. فارغ از عملکرد مدارس، خانوادهها شناخت بهتری نسبت به فرزند خود دارند و میتوانند اثر بیشتری در طراحی مسیر زندگی فرزندان خود داشته باشند. نوجوانان را دریابیم...
http://t.me/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#تفکرطراحی
در مورد پروژه بازطراحی مدرسه قبلا مقداری در این پست نوشته بودم:
/channel/systemsthinking/987
امروز هم به همراه خانم مهندس فربد و آقای دکتر جهانزاد میهمان دانشآموزان کلاس پنجم و ششم روستا بودیم.
ابتدای کلاس بچهها برگههایی که در مورد طراحی مدرسه آماده کرده بودند را ارایه کردند. تیمهای کاری بچهها دو یا سه نفره بود و با هم برای ارایه پای تخته میآمدند. یکی از بچهها هم طرحش را نقاشی کرده بود.
بعد از ارایه بچهها خانم فربد در مورد شیوه اجرایی کردن طرحهای بچهها گفتگوی خوبی به راه انداختند و بچهها مشغول ایدهپردازی برای روش اجرای این ایدهها شدند. بچهها متوجه شدند که بعضی از ایدهها را خودشان میتوانند اجرایی کنند و بعضی از ایدهها نیاز به جلب حمایت و پشتیبانی دیگران دارند؛ بعضی از ایدهها فقط نیاز به فکر و تلاش دارند و بعضی از ایدهها به ابزار و مصالح نیاز دارند؛ و اینکه بعضی از ایدهها را می توانند با طراحی هوشمندانه، با وسایلی که برای دیگران ضایعات به نظر میرسند اجرایی کنند.
تصاویری از اجراهای دیگران را هم خانم فربد به همراه آورده بودند. تصاویر را که بچهها دیدند به هیجان آمدند: اینها که کاری نداره، ما هم میتونیم انجام بدیم، چقدر خوشگل میشه! با دیدن این نمونهها کلی ایده جدید به ذهن بچهها رسید.
بعد از کلاس خانم فربد من هم یک فعالیت با بچهها انجام دادم. هر کدام از ایدههایی که بچهها داده بودند نیاز به فضایی برای اجرا داشت. اما کل فضای مدرسه محدود است و نمیتوانیم به محدودیت فضا بیتوجه باشیم. برای همین از بچهها خواستم که با هم نقشه مدرسه را رسم کنیم. بعد از اینکه در کلاس تلاش کردیم بر مبنای ذهنیتمان نقشه مدرسه را رسم کنیم، بچهها متوجه شدند تا حالا حیاط و ساختمان مدرسهشان را به دقت ندیدهاند. همینطور رسم ناشیانه نقشه از روی ذهنیت، توجه بچهها را به اهمیت اندازهگیری ابعاد مدرسه جلب کرد.
برای اندازهگیری ابعاد مدرسه و رسم نقشه به حیاط مدرسه رفتیم. اول نگاهی به دور و بر مدرسه انداختیم و بچهها متوجه شدند که به بعضی زوایای مدرسه توجه نکرده بودند و فضاهای جدیدی برای بعضی از طرحهایشان کشف کردند. برای اندازه گیری، بچهها پیشنهاد دادند از قدمهایمان استفاده کنیم. دست هم را گرفتیم و با هم از یک سو به سوی دیگر مدرسه رفتیم. یکی گفت ۵۲ قدم، دیگری گفت ۳۷ قدم و اختلاف افتاد. اختلاف ناشی از تفاوت طول قدمهای بچهها بود و پیشنهاد دادند از متر استفاده کنیم.
در دفتر مدرسه یک متر نواری یک و نیم متری وجود داشت (البته ابزار اندازه گیری لیزری خانم فربد داشتند اما قرار شد که رو نکنند 😉). با متر قدم هایمان را اندازه گرفتیم و بعد تعداد قدمها را در طول قدمها ضرب کردیم. بچهها عالی بودند. بدون قلم و کاغذ با ذهنشان تعداد قدم ها را در طول قدمها ضرب میکردند و ابعاد را از سانتیمتر به متر تبدیل میکردند: طول مدرسه ۲۷ متر؛ عرض ۲۲ متر؛ اینجا دیوار کجی داره؛ یک مثلث اضافه میشه که اون ضلعش ۳ متره؛ طول ساختمان مدرسه ۱۵ متر؛ عرض ساختمان ۱۰ متر؛ اینجاش ۴ متر در ۶ متر فضای خالی داره؛ سرویسهای بهداشتی هم هست؛ مسیر ورود و خروجشون رو هم باید در نظر بگیریم...
به کلاس که برگشتیم نقشه مدرسه رو با هم کشیدیم. بعضیها خیلی با دقت کشیدند و بعضیها برای تلاش اولشون واقعا خیلی خوب بود. چه استعدادهای خوبی دارند بچهها. به امید خدا به رشد استعدادهایشان کمک میکنیم...
قرار جلسه آینده را هم گذاشتیم. بچهها قرار است پیشنهادهایشان برای تخصیص فضاهای مدرسه به طرحهایشان را روی نقشههایی که کشیدهاند ترسیم کنند و خانم فربد هم قرار است یک جلسه ماکتسازی با بچهها کار کنند تا بتوانیم ماکت مدرسه آیندهمان را بسازیم...
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
#مدل_ذهنی
#گفتگو
#تفکر_در_طول_زمان
وقتی به گفتگوهایی که در سازمانها و با سرمایه های انسانی ایشان در سطوح مختلف داشته ام، قدری عمیق فکر می کنم شواهدی را می یابم که در سازمانهای صنایع مختلف ما در ایران به طور مستمر تکرار می شود.
به عنوان مثال، فرقی نمی کند که مشتری یک سازمان باشید یا عضوی از آن؛ فرقی نمی کند که آن سازمان در بخش دولتی فعالیت کند یا یک مجموعه خصوصی باشد... انگاری این دو جمله معمولا شنیده می شود:
#به_ما_ربطی_نداره
#به_شما_ربطی_نداره
زمانی که " به ما ربطی نداره " را می شنوم؛ معمولا سوال می کنم: #چرا؟
زمانی که " به شما ربطی نداره " را می شنوم؛ باز هم معمولا سوال می کنم: #چرا؟
قدری که دقیق می شوم، به نظرم می رسد در اکثر مواقع، افراد گوناگون حوصله پرسیدن این " چرا " را ندارند
پای گفتگو با این افراد بی حوصله که می نشینم؛ واژه کلیدی این است: #دردسر
دنبال دردسر می گردی ها.
حالا فکر می کنم که اگر در یک جامعه، سازمانهایی وجود داشته باشد که افراد مرتبط به آن ها دنبال #دردسر نباشند؛ پرسشگری نکنند و #چرا نپرسند؛ با شنیدن #به_ما_ربطی_نداره یا #به_شما_ربطی_نداره سکوت کنند و گفتگو نکنند ... در طول زمان چه خواهد شد؟
به نظر می رسد در طول زمان
نباید از گسترش فساد اقتصادی تعجب کنیم
نباید از گسترش آسیب های اجتماعی تعجب کنیم
نباید از گسترش مشکلات زیست محیطی تعجب کنیم
نباید از کژکارکردی نظام آموزشی تعجب کنیم
چون که: به ما ربطی نداره
چون که: به شما ربطی نداره
@systemsthinking
#مدل_ذهنی
#جام_جهانی_فوتبال
#تیم_ملی_ایران
اگر موفقیت به این معنی است که تیم ملی ایران در جام جهانی 2018 روسیه به مراحل بعدی رقابتها راه پیدا کند؛ این یک تصمیم ملی است و تک تک ما می توانیم در این موفقیت سهیم باشیم.
میزان پیام های طنزآمیزی که پس از قرعه کشی شب گذشته در شبکه های اجتماعی منتشر شده است، نشان از مدل ذهنی جمعی ما ایرانیان دارد که رقابت با پرتغال، اسپانیا و مراکش را در مرحله اول مسابقات امری دشوار و بسیار سخت قلمداد می کنیم. و در همین چند ساعت ابتدایی پس از مشخص شدن رقبایمان، مدل ذهنی بازنده بودن را برای خودمان و ملی پوشان مان می سازیم.
سردار آزمون، بازیکن تیم ملی ما نوشته است:
"چقدر بد که مردم ما از همین الانش باختن و همش دنبال جوک ساختنن. اگر شماها به ما اعتماد کنین و انرژی مثبت بدین میتونیم جلوشون وایسیم. هیچ چیزی غیر ممکن نیست. ما با رستوف، بایرن مونیخ رو بردیم با اینکه فقط یدونه از بازیکنان اصلیشون نبود.
ان شا الله ما هم همه سعی خودمون رو می کنیم و بهترین نتیجه رو می گیریم."
#امید
#اینجا_ایران_است
@systemsthinking
چرا «مبصر لازم» هستیم؟
📚
اول ابتدایی برای نخستین بار با واژهی مبصر آشنا شدیم. فقط میدانستیم مبصر یعنی یک دانشآموز سال بالایی که مواظب است ما شلوغ نکنیم تا معلم بیاید سر کلاس.
#مبصر هم اینطور یاد گرفته بود که تخته را به دو ستون «خوبان» و «بَدان» تقسیم کند و هرکسی که دستبهسینه و مرتب مینشست اسمش در ستون خوبان میآمد و هرکسی که با معیارهای رایج مدرسه یا سلیقههای مبصر جور درنمیآمد، آدم بد قصه بود و چهبسا از سوی معلم یا ناظم تنبیه هم میشد.
همین وضعیت کنترل و نظارت تا سطح امتحانات هم ادامه پیدا میکرد؛ یعنی شیوهی برخورد با ما، کمکم این باور را به ما القا میکرد که افرادی هستیم که باید تحت مراقبت و نظارت باشیم، وگرنه یا شرارت خواهیم کرد یا تقلب. کمکم اینطور باورمان میشد که باید بابای مدرسهای باشد که مدرسه تمیز بماند، باید مبصری باشد که کلاس آرام بماند، باید مراقبی باشد که امتحانات، سالم برگزار شود.
*
دو نهاد #خانواده و #مدرسه، باورهای ما را در کودکی طوری شکل میدهند که «مبصر لازم» باشیم. بزرگسالان اجتماع ما که ممکن است یک شهروند عادی یا یک مدیر تراز اول باشند، کمابیش در چنین فضایی بزرگ شدهاند در ناخودآگاه خود، گمان میکنند که اجتماع بیش از هر چیزی نیاز به مبصر دارد. اگر دقت کنید، بخش بسیار بزرگی از کارمندان دولت، کمابیش کارشان نظارت و کنترل است، یعنی همان مبصری.
بخش عظیمی از انرژی نیروهای زحمتکش #پلیس و #انتظامی در شهرها و جادهها هم صرف همین میشود. چرا که اگر آنها نباشند، ما شهروندان «مبصر لازم» از هیچگونه تخلفی ابا نخواهیم کرد.
خودمان متوجه نیستیم، ولی از دید مردمان بسیاری از کشورها، این که خودرو پلیس در شهرهای کشوری بچرخد و با بلندگو به رانندگان بگوید چه بکنند و چه نکنند و رفتگران یکسره مشغول پاکسازی هنرنماییهایی شهروندان باشند، تنها نشانهی عدم بلوغ اجتماعی آن مردم و مایهی تاسف و شرمساری است. کسی که در درون خود، یک احساس قدرتمند کرامت داشته باشد، نیازی به نظارت و اخطار پلیس ندارد.
اگر با مدیران (بهویژه دولتی) سر و کار داشته باشید، خواهید دید که بزرگترین بخش از وقت و انرژی مدیران صرف امور نظارتی میشود. گویی مدیر کسی است که باید یک خروار پرونده روی میزش تلنبار باشد و وقت سر خاراندن نداشته باشد و هی منشی بیاید و برود و امضا بگیرد و جلسه بگذارند و ... درحالیکه اصولا مهمترین کار مدیر، تعیین استراتژی و هدف و برنامههای سازمان است. مدیر، عضو ثابت جلسات و دستگاه چاپ امضا و ناظم سازمان نیست و نباید باشد...
*
از مسئله دور نشوم. از خردسالی، در خانه و مدرسه، با روحیهای بزرگ شدهایم که به ما ثابت کند نیازمند کنترل هستیم. این است که اگر در بزرگسالی چوب قانون بالای سرمان نباشد، دست به هر کاری میزنیم. معیارهای اخلاقی ما از درون نمیجوشد، بلکه بیرونی است.
این است که تربیت داخل خانه و 12 سال تحصیل در مدرسه و هزاران ساعت درس و امتحان و سختگیری و برنامههای اخلاقی و تربیتی رسانهها، آنقدر تأثیر ندارند که دانشآموزی در حیاط همان مدرسهاش (کوچه و خیابان پیشکش) زباله نیندازد، در خیابان از چراغ قرمز عبور نکند و در امتحانات تقلب ننماید.
در ناکارآمدی نظام آموزشی و تربیتی و اخلاقی کودکان یک اجتماع، همین سه نشانهی ساده را کافی میدانم. چرا که این سه نشانه، بیانگر عدم احساس تعلق فرد به جهان (اعم از اجتماع و محیط زیست)، عدم احساس مسئولیت اجتماعی و فقدان کرامت و عزت درونی هستند. همین کودک بزرگ میشود و البته تغییر و اصلاح یک بزرگسال صدها برابر وقت و هزینهی بیشتری خواهد برد.
علی اکبر کاویانی
@systemsthinking
📚 دورهٔ آموزشی #یادگیری_و_تفکرسیستمی_در_مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
#مدل_ذهنی
#آموزش_سازمانی
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
به تازگی یک کارگاه آموزشی پنج روزه ویژه یکی از شرکتهای خصوصی در صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران داشتم. روز پایانی کارگاه درباره نقش مدل های ذهنی در یادگیری سازمانی و اهمیت یادگیری زدایی نکاتی را بیان کردم.
اینجا نمی خواهم به تعریف مفاهیم بپردازم.
فقط پنج نکته را به مدیران تصمیم گیرنده درباره برنامه های آموزش سازمانی یادآوری می کنم:
یک. آموزش سازمانی معجزه نمی کند؛ مگر این که بخواهید!
انتظار نداشته باشید که پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان تان، تحول گسترده ای صورت گیرد. مگر این که بخواهید آموخته هایتان را در عمل به کار بگیرید.
دو. آموزش سازمانی منجر به افزایش تعلق خاطر سرمایه های انسانی به سازمان شما نمی شود؛ مگر این که بخواهید!
اگر پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان شما یک یا چند نفر از همکارانتان تصمیم گرفتند که از مجموعه شما خداحافظی کنند، نباید تعجب کنید. شاید برنامه توسعه فردی ایشان و حتی مسیر شغلی ایشان با توجه به مهارت هایی که آموخته اند، دست خوش تغییر گردد.
سه. آموزش سازمانی لزوما منجر به نگهداشت سرمایه های انسانی در سازمان شما نمی شود؛ مگر این که بخواهید!
اگر پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان شما، تصمیم بگیرید که با یک یا چند نفر از همکارانتان خداحافظی کنید، پس باید اقدام کنید. شاید برنامه توسعه سازمانی شما بر اساس آموخته هایتان تغییراتی کند و فرد یا افرادی در تیم های شما در مسیر جدید مقاومت هایی ایجاد کنند.
چهار. آموزش سازمانی فقط ویژه گروهی از افراد نیست؛ مگر این که بخواهید!
چه کسانی باید در یک برنامه آموزش سازمانی مشارکت کنند؟ بر چه اساسی انتخاب می شوند؟ چگونه مطلع می شوند؟ قبل از شروع برنامه آموزش سازمانی دیدگاه ها و نظرات مشارکت کنندگان چقدر شنیده می شود؟ ایشان چرا باید در برنامه آموزش سازمانی مشارکت کنند؟ چه کسانی هیچ وقت برای مشارکت در برنامه های آموزش سازمانی مد نظر قرار نمی گیرند؟ چرا؟
پنج. آموزش سازمانی پس از اتمام برنامه به پایان نمی رسد؛ مگر این که بخواهید.
نکته اول را دوباره بخوانید.
--------------
کانال تفکر سیستمی
http://t.me/systemsthinking
همسایهمان برای مراقبت از گاوها سگ چوپان خرید.
سگ را نزدیک طویله بست و رفت.
سگ مشغول پاسبانی شد.
شب هنگام، گاوها که به سمت طویله رفتند، با پارسهای پیاپی سگ مواجه شدند.
ترس از حملات سگ باعث شد گاوها شب را در سرمای سخت، بیرون از طویله به صبح برسانند.
صبح، گاوهای تشنه برای آب خوردن به سمت طویله رفتند اما هنوز حملات و پارس کردنهای سگ ادامه داشت.
گاوها که از تشنگی بیطاقت شده بودند، به سمت طویله رفتند و حمله سگ با ضربه شاخ یکی از گاوها همراه شد.
سگ بیصدا گوشهای ایستاد و گاوها و گوسالهها برای آب خوردن به طویله رفتند.
اگرچه این اتفاق دیروز در روستای ما اتفاق افتاد، اما برای من خیلی آشناتر به نظر رسید.
فکر میکنم خیلی چیزها از این داستان میشود یاد گرفت.
آموزههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
امروز خانم مهندس فربد که از معمارهای خوب کشورمان هستند و همسرشان آقای دکتر جهانزاد میهمان مدرسه روستایمان بودند.
به پیشنهاد دوست دانشمندم زاهد شیخالاسلامی قرار شد بازطراحی مدرسه را به کمک دانشآموزان و با روش «#تفکرطراحی» دانشگاه استنفورد انجام دهیم و خانم فربد هم اجرای این روش را با رویکرد «#آموزش_از_راه_خدمت» به عهده گرفتند.
بعد از گفتگوی اولیه با دانشآموزان پایه پنجم و ششم ابتدایی در مسیری اکتشافی، که در نتیجه نظر دانشآموزان در مورد طراحی مدرسه برای خودشان و مدیر و معلمان روشنتر میشد، قرار شد دانشآموزان در گروههایی نظراتشان را در قالب انشاء یا نقاشی به روی کاغذ بیاورند تا در جلسه بعد با جزییات بیشتری وارد طراحی و ساخت ماکتهای اولیه شویم.
مدرسه که تعطیل شد، بچهها برای پیش بردن پروژههایشان بیتاب بودند. بعد از ناهار با هم هماهنگ کردند و به مسجد روستا رفتند تا با هم روی پروژههایشان کار کنند و تا غروب آفتاب مشغول نوشتن و طراحی بودند. بیصبرانه منتظر جلسه بعدی و دیدن نتایج کار بچهها و فرصتهای یادگیری بیشتر هستم. 😊
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال مینویسم: @ahakelan
t.me/systemsthinking