taaryagh | Unsorted

Telegram-канал taaryagh - تریاق

-

"تریاق(تَ/تِ) به مَعنی اَفیون،پادزَهر،نوش‌دارو،تریاک" . . قلم:امیرحسین پاینده . . @taaryaghbot:راه ارتباطی

Subscribe to a channel

تریاق

تنم سرزمین سالیان جنگه
فعلم صرفه مرگه...
@taaryagh 🌘

Читать полностью…

تریاق

I've never been moved to sell myself
I don't want to be another face in a window
@taaryagh ❄️

Читать полностью…

تریاق

وقتی که یک پرده آسمان را از من گرفت
وقتی که ساختمان‌ها دوردست‌ها را از من گرفت
وقتی که دروغ جای حقیقت‌ها را گرفت
وقتی که سکوت جای اطرافیانم را گرفت
فهمیدم که حیوانی هستم به اسم انسان که باید زنده بماند و همه‌چيزش را درون کوله‌اش با خود حمل کند.
مستی گذرا بود،
حال سرخوش بعد اولین سیگار گذرا بود،
قهقهه هایی که به اشک می‌رسیدند گذرا بودند،
اشک هایی که به خشکی چشم‌ها می‌رسیدند گذرا بودند،
و من فهمیدم که فردی می‌چکد از سقف وجودم که تقاضای کمک دارد...
کمک برای دیدن آسمان و دوردست‌ها
برای خوانده شدن و سبز شدن
و پایان قصه‌ام این شد که باید خودم را بکارم تا دوباره سبز شود، تا دیگر زمین هم نتواند که مرا درون خاکش بپوساند، چون من خودم سبز شده از میان خاکم!
@taaryagh 🍃

Читать полностью…

تریاق

همه جا را گشتم؛ زیر تخت را، تمام کمد ها را، زیر و بم خانه را، پشت تمام درختان شهر را، تمام خانه های شهر را! همه جا را گشتم؛ کنار تمام برج ها را، از میلاد گرفته تا ایفل، میان تمام عجایب هفتگانه، تمام پدیده های طبیعی جهان! همه جا را گشتم؛ اعماق تمام دریا ها و رود ها را، بین انبوه تمام جنگل ها، تمام کوه ها،تمام لانه ها! همه جا را گشتم در بین صفحات تمام کتاب ها، در میان شعر های شعرا، در پشت قلم تمام نویسندگان، در پس تمام فیلم ها! همه جا را گشتم؛ چهره‌ی هر همجنس تو را، دوش به دوش هر همجنس خودم را، کل جهان را!
تنها کاغذ پاره هایی از یادت بر روی میز کهنه‌ام باقیست و اندک خاطرات تلخ و شیرینی که در میان افکارم وقت و بی‌وقت پرسه می‌زنند.
کجا غیبت زد؟ آیا تو اصلا وجود داشته‌ای؟ نکند باز خیال بافی کرده‌ام؟! نه! اگر خیال بافی کرده باشم، پس آن پیراهن زنانه و روسری خونین، بر روی تخت خوابم برای چه کسی می‌توانست باشد؟ علت دستان خونین من در آن شب که لباست روی تخت بود چیست؟ نمی‌دانم!
لباس خونین تو را در رخت آویز، آویزان کردم و درون کمد گذاشتم. حالا باید خودم را در خیالت بمیرانم. یا از فکرت خلاص می‌شوم و یا در زندگی مجددم از دوباره به دنبال تو خواهم گشت...
@taaryagh 🩸

Читать полностью…

تریاق

تو در من طلوع کردی
در آفتابی‌ترین روز فروردین
وقتی که غمها را
در آغوش کشیده بودم
تو از میان باغچه‌ی حیاطمان روئیدی
همچون درخت انجیر
سبز و تازه
تو گنجشک های عاشق را به آواز واداشتی
و در هم‌نشینی دیوارهای سرد و پنجره تاریک
با چراغ‌هایت مهمانی رویاها را برپا کردی
تو گوش هایت را
به تپش های مضطرب قلبم سپردی
و برایم از روشنی‌ها گفتی
تو خاک چهارخانه های پیراهنم را تکاندی
و من به گل‌ های دشت پیراهنت آب دادم
ما قصه‌گویان شب های پر التهاب سکوتیم
ما خواب های رنگین در سیاهی صورت‌ ها و چشم‌ هاییم
ما گذر از ورطه‌ی آشنای دردیم
و "همآغوشی" واژه‌ی ماست، "ماندن" هنر ما!
@taaryagh 💙✨

Читать полностью…

تریاق

من بعد از همخوابی با خیالات خامم خودم را آبستنم!
@taaryagh

Читать полностью…

تریاق

As I turned to sand
You took me by the hand
And declared, that love prevails over all
@taaryagh ⚡️

Читать полностью…

تریاق

من از خیابان بعثت تا رشتیان
از مسجد هاشمی تا دانای علی
کودکی هستم در حال دویدن
که همیشه برای زود رسیدن زانوهایش را زخمی کرده است
از صدای اولین قدم های رسمی‌ام
تا تشییع جنازه‌ی ماهی قرمز های مرده‌ام
از زیرزمین تا بالای دیوار کنار درخت انجیر
کودکی هستم‌ در حال انتظار
که روزی قدم کفاف این را بدهد
تا بتوانم سطل خانه‌سازی‌ام را از روی کمد بردارم
بلوغی سرشکسته با قلبی سرشار از دلهره
با قلبی منقبض شده در پشت زندان دنده هایم
و زندگی، موهبتی که در هجده سالگی گمش کردم
آه درخت غوره‌ی غمگین
من تو را از یاد نخواهم برد
انباریِ تاریک، حیاط خیس، ایوان خنک، چاه عمیق
مرا بازگردانید!
اکنون اینجا ایستاده‌ام
میان مه‌ های پاییزی رشت
زیر باران های ناگهانی رشت
همه‌ی شهر در خفا، خفه، خفته، خفت بار
بوی خاکروبه و شاش...
من شروع شدم از شبی که نوشتم
و ادامه خواهم داشت تا روزی که تو مرا می‌خوانی
و من هنوز در میان مه‌ های پاییزی،
زیر باران های ناگهانی پرسه می‌زنم
و در این خط آخر
کودکی‌ام را جا می‌گذارم!
@taaryagh 🌓

Читать полностью…

تریاق

من دچار پاریدولیای حادم!
به هر کجا که می‌نگرم
تو را می‌بینم!
@taaryagh 💙✨

Читать полностью…

تریاق

کودکی در سرم آواز می‌خواند
سایه‌ای در من پرسه می‌زند
می‌گويد بچگی کن
بزرگ شدن تله است
بچگی کن مثل سال های گذشته
وقتی که خوبی
گاهی زنی بود که دست‌پختش مزه‌ی عشق می‌داد
و گاهی مردی بود که بوی سیگار می‌داد
وقتی که
روز روشن‌تر بود و شب تیره‌تر نبود
نفس درون ریه‌ هایمان بیش‌تر بود
وقتی که
شب قصه بود و لالایی
تا قبل از آنکه خواب بین پلک هایمان مهمان شود
خنده بود و حرف
فاصله های ناچیز
حرف های گرم‌تر
سرمای دلچسب‌تر
وقتی که
کلاغ های شوم کمتر بودند و مردم آدم‌تر
وقتی که
اشک بود، غم بود، دوری بود اما کم‌تر
وقتی که
دلیل بود اما مصمم‌تر، زندگی بود اما جاری‌تر
کودکی در من آواز می‌خواند
سایه‌ای در من پرسه می‌زند
می‌گوید بچگی کن
بزرگ شدن تله است...
@taaryagh

Читать полностью…

تریاق

بیا امشب برویم
تا یک پیک اشک بخوریم
برایت سیگارت را روشن کنم
تا فردا شود
برسیم به تنهایی منظم‌مان
فکر کنیم به بوی نان برنجی های بازار
نگاه کنیم به دود برخاسته از اسپندت
و آدامس های اولیپسی که دوبرابر قيمت
سر چهار راه باید بفروشم
فعلا سیگارم را روشن کن
تا فردا کلی ستاره می‌آیند
که باید به آرزوهایمان گوش بدهند!
@taaryagh 💫

Читать полностью…

تریاق

خوب باشی لهت می‌کنن، بد باشی میگن لاشی‌ای!
@taaryagh ⚡️

Читать полностью…

تریاق

دیشب خواب دیدم که پرندگان با پوست بدنم برای خودشان پتو درست کرده‌اند که ناگهان با برخورد تیزی پری به صورتم که از بالشم بیرون زده بود از خواب پریدم!
@taaryagh 🪶

Читать полностью…

تریاق

با تو قدم‌ها زده‌ام
اما تمام مردمی که در خیابان‌ها بوده‌‌اند
و تمام کودکانی که در کوچه‌ها
یک فرد را دیده‌اند
تمام دوربین‌های مداربسته
یک فرد را ضبط کرده‌اند
تمام سنگ‌فرش‌های خیس خیابان‌ها
و خیابان های برفی
رد پای یک فرد را به جا گذاشته‌اند!
@taaryagh 💙✨

Читать полностью…

تریاق

زندگی همچون پیاز است
و تو چشم
خودت تصمیم می‌گیری
زندگی را
دست نخورده باقی بگذاری
یا با اشک
پوستش را بکنی!
@taaryagh 🍃

Читать полностью…

تریاق

تو در خویش غریبی؟!
خودت را آنقدر خورده‌ای که رودل کرده‌ای؟!
خنده را گم، غم را رفیق دانسته‌ای؟!
نه خنده‌ات می‌آید و نه گریه اما
خمیدگی گوشه‌های لبت را می‌شود دید
بی‌حس، با تلخندی روکار
خنده‌ات نیست، گریه‌ات نیست
اما خشم‌ات را می‌شود دید
- شروع خشمی بدون لرزیدن تن -

افکاری مغشوش داری؟!
میان گرگ‌های دنیا
و کفتار های گرسنه
تنها ببری خفته میان پتوهایت داری؟!
سوال هایم را کم می‌کنم...
برسیم به عکاسی
خنده‌هایت را می‌خواهم
ولی از تو هیچ پولی نمی‌خواهم

تا بوده نقاب بوده
نقابی سیاه با پس‌زمینه‌ی خنده‌های مصنوعی
تو مشغول حساب کردن زمانی
که ببینی چقدر نیازمند وقتی
تا دیگران تلخندی که
زیر پوشش زیبای چهره‌ات قایم کرده‌ای را کشف می‌کنند!
اما اینجا نقاب‌ها را می‌پسندند
- غمت برای شبت... -

خنده‌هایت را می‌خواهم
بیشتر، بیشتر، بیشتر
خنده‌ای مثل خنده‌ی سربازی که مرخصی می‌گیرد
مثل خنده‌های یک اسیر هنگام استشمام بوی آزادی
خنده‌ای واقعی، شیرین
خنده‌ای که وقتی عکست را ببینند
صدایش را بشنوند
در این جهان با هیچ‌ترین حادثه
اشک، خنده را ربود
اما تنهایی‌هایت را خوب می‌شناسم
وقت برای غمت بسیار است

ریشه دلتنگ رشد، باغبان دلتنگ شکوفه
باغ دلتنگ سرسبزی، تو دلتنگ خنده‌ای بی‌وقفه
می‌خواهم نمک ماسیده روی صورتت را پاک کنم
قلم‌مو را بردارم و روی صورتت لبخند بکشم
بخند
خنده‌هایت را می‌خواهم
بلندتر، بلندتر، بلندتر
عکس‌هایت را چاپ خواهم کرد
و به دیوارهای شهر خواهم زد
قلم‌مو را بده و دوربینم را...
- عکست را ببین، صدای خنده‌هایت را می‌شنوی؟! -
@taaryagh 📸🍃

Читать полностью…

تریاق

اون یه مرد تنهاست توی اتاقی که دیواراش براش حکم زندانو دارن.
ساعت‌ها پشت پنجره‌ای می‌شینه که براش حکم آزادیو داره و به آهنگ‌هایی که وجودش رو از آرامش منفجر میکنه گوش میده!
اون با همه دعوا داره، حتی با خودش روبروی آینه!
اون به خودش میگه نقاش!
مردی که با مدادش زندگی کاغذهای سفید رو سیاه میکنه. هروقت که شروع میکنه به کشیدن، انقدر میکشه که سیاهی‌ها به زندگی خودش هم نفوذ میکنن!
مردی که کل هفته رو توی فیلم های هالیوود سِیر میکنه و سیگارهاشو با آتیش سینش روشن میکنه!
اون با فیلم ها حرف میزنه. توی خودش یه فیلم کوتاه از نقاشی‌هاش ساخته...
اون از زندگی آدم‌ها توی سرش فیلم می‌سازه اما کسی نیست از زندگی خودش یه فیلم بسازه!
یه فیلم تراژدی که تنها نقش فیلم رو خودش بازی کنه و کل سکانس‌های فیلم توی عمق وجودش فیلم برداری بشه!
ولی اون خودش یه فیلم تراژدیه!
یه فیلم ناتموم...
@taaryagh

Читать полностью…

تریاق

@taaryagh 🎻

Читать полностью…

تریاق

اتوبوس های تاخیری
جاده هایی که ارضا نمیشن
آدما عاشق رسیدنن
مقصدهاشون تو چشم جا نمیشن
@taaryagh 🍂

Читать полностью…

تریاق

هنوزم از خودم می پرسم
من گوزن رو کشتم یا اونا به من گفتن ؟
@taaryagh...

Читать полностью…

تریاق

کنج عزلت در ازدحام جمعیت!
@taaryagh 🍂

Читать полностью…

تریاق

زندگی
بی‌جواب ترین سوال
سخت‌ترین معما
پرده‌ای نازک مقابل سایه‌ها
حرص، کوری، سنگینیِ بار
کوتاه مثل گذر شهاب سنگ‌ها
پوک مثل جمجمه‌ی خالی اسبی مرده
زندگی
ادامه دادن است
دلیل داشتن
یک دلیلِ کافی
بی‌پایان ترین پایان
بی‌معنا ترین معنا
زندگی معنای مردن است
و مردن دلیلی برای اشک‌ها
زندگی
ترسی واقعی، خودِ خودِ ترس
خستگی‌ها، تنهایی‌ها
قهقهه‌ها و بی‌خیالی‌ها
زندگی
رنجی برای یافتن آرامش
آرامش
آرامش...
@taaryagh 🌙

Читать полностью…

تریاق

@taaryagh ✨✨

Читать полностью…

تریاق

"عزیزم، شاید اگر نیروی گرانش زمین نبود الان زنده بودم. من یک چُرت خواهم زد، روی ابر بالای سرت منتظرت خواهم ماند."
(نامه‌ای جامانده از شخصی که خودش را دار زد)
@taaryagh ☁️

Читать полностью…

تریاق

@taaryagh 🍂

Читать полностью…

تریاق

زندگی: باتلاقی از گُه، که نمای روبرویش دل‌چسب و روح‌نواز است!
@taaryagh 🌅

Читать полностью…

تریاق

بهم بگو حکمش چیه؟
اون یه نفر که خوشبینیمُ به هم کُشت
بگو حکمش چیه؟
اون که درد و دلِ با اشک قاطیِ مَنو به همه گفت
مگه میشه؟
دیگه مگه میشه باز اون آدمِ همیشه شد
@taaryagh 🖤

Читать полностью…

تریاق

But we both know
It's plain to see
You're better off without me
@taaryagh 🌘✨

Читать полностью…

تریاق

@taaryagh 🍁✨

Читать полностью…

تریاق

مرد خمار اسیر درد با تهوع دید که گیر کرده
تو خفه شو راوی کی گیر کرده
این قصه بین منو پیرمرده...
@taaryagh 🥀

Читать полностью…
Subscribe to a channel