لحظهی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم
سیب را دید! ... ولی دلهره را دوست نداشت
تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد
گفت یک، گفت دو، افسوس سه را دوست نداشت
من تو خط موازی ؟ نرسیدن ؟ هرگز
دلم این قاعدهی هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت
@Takbeit
بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم!
#علی_صفری
@Takbeit