قرآن حکیم
سوره 3. آل عمران - آیه 200
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
( ترجمه ناصر مکارم شیرازی )
ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و هوسها،) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید!
@TALANGOREKHODAYI
💚شرکت در ختم قرآن کریم 💚
سلام علیکم ✋
با یاری و توکل به خداوند سبحان باری دیگر #هفتادو_ششمین_دوره_ازختم_قرآن_کریم را آغاز میکنیم
7⃣3⃣
👈ختم قرآن به صورت گروهی :
به نیابت از سلامتی و فرج آقا امام زمان عجل الله ،،برآورده شدن حوائج و شادی روح تمام اموات 'شهدا شروع می کنیم
✅به صورت : جزء ی
♻️(#مهلت_تلاوت_بیست_روز
🌸 جهت شرکت در ختم قرآن: لطفا جزء مورد نظر که در پست زیر خالی هستن را #لمس_کنید.
❇️(جزء های انتخاب شده با این علامت 🌻مشخصند)
جهت انتخاب پست پایین
👇✨👇
💫السلام علیک
💠💫یا اباصالح مهدی
💫بی تو با سردترین
💠💫فصل زمستان چه کنم؟
💫با دلِ یخ زده و
💠💫پیکر بی جان چه کنم؟
💫گیرم از مهلکهی
💠💫سردیِ دی ، جان بِبَرَم
💫با هوای قفس
💠💫و نم نم باران چه کنم؟
جمعه ها خیلی غریبیم
در میان کوچه چشم انتظاری
کی به روی دیده ما
جمعه ای پا می گذاری😔🙏
❤️💫اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج
.
🌱 💝 هدیه امام زمانی 💝🌱
آیا دوست داری به آقاجونمون امام زمان عج الله (شب یا روز جمعه) یه هدیه بدهی؟😍🌱
(آقامون همیشه به فکر ماست این بی انصافیه که ما بفکر آقامون نباشیم )🥺
اگه دوسش داری تا اخر مطالعه کن و این نماز رو براش بخون و هدیه کن 🌱👇
اگر کامل بخونید نهایتا ۸دقیقه بیشتر وقت نمیبره:
✅نماز امام زمان (همان نماز است که در مسجد جمکران خوانده میشود)
طریقه خواندن نماز👇
این نماز دو رکعت است که به نیت امام زمان (عج) خوانده میشود.
💚💛💙💜💗❤️💚💙🧡
در هر رکعت یک بار سورههای #حمد و #توحید خوانده میشود و هنگام خواندن سوره حمد زمانی که به آیه #اِیّاکَ_نَعبُدٌ_و_اِیّاکَ_نَستَعین رسیدید آن را #۱۰۰ مرتبه تکرار کنید.
(پس بهتر است که موقع خواندن این نماز یک تسبیح صدتایی همراه داشته باشید)در نماز امام زمان (عج) ذکرهای هر یک از #رکوعها و #سجدهها باید #۷ مرتبه تکرار شود.
🌻اگه قادر به خوندن این نماز نشدیم لا اقل #دو_رکعت نماز مثل #نماز_صبح برای آقا هدیه کنیم .💝🌈
2رکعت نماز فکرنکنم دودقیقه زمان ببره
گره گشای همه حوائج #فرج_آقا_امام_زمان_عجل الله.
🌺💮اللهم عجل لولیک الفرج بحق مولاتنا زینب کبری(سلام الله علیها)💮🌺
(اگه نماز آقاامام زمان عجل الله را خوندی روی گزینه
(🌹🍃 🍃🌹)
#لمس_کن
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ
اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ
اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ
وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
آیت الله بهجت:
خدا می داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میّتی هدیه کند چه معنویتی و چه واقعیتی برای همین یک صلوات است. باید به کمی و زیادی متوجه نباشد، به کیفیت اینها متوجه باشد. اگر برای خدا کسی انفاق کرد، ولو یک پول باشد، و برای خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها(طلا و نقره) فانیات هستند و آنها(صلوات و انفاق برای خدا) باقیات هستند. [انسان] هر آن به آن ترقی و رشد می کند، محال است که یک کار خیری برای خدا بکند مغفولٌ عنه باشد؛ «لایعزُبُ عنه مثقال ذرة» ملائکه خبردار نشوند، کسی ننویسد، ضبط نکند. هر خیری و هر شری از هر کسی صادر شود، در آنجا آشکار است.
🎙#استاددانشمند
@TALANGOREKHODAYI
👌در مسیر امام زمان ارواحنافداه❗
راه امام مسیر امام...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#لبیک_یا_مهدی
﷽🌺🍃
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا
وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ ۚ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ🪴
و اوست خدایی که باران را پس از
نومیدی خلق میفرستد و رحمت (و
نعمت) خود را فراوان میگرداند و
اوست خداوندگار محبوب الذّات
ستوده صفات.
📗سوره شوری آیه۲۸
#یک_داستان_یک_پند
✍️گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام میداد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیدهایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمدهای و من تو را میبینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست!
🌿مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانهای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست. پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی میشکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، میبینی ظرف تو را میشکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمیگردی.
‼️مجنون سخنی به راز گفت:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی
♨️عاشقان خدا نیز چنیناند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آنها را سریع اجابت نمیکند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادتشان ببیند.
🎬موضوع: حســــ🔥ــــرتی ڪہ جانها را میسوزاند
🎙 استاد پناهیان
🌤#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌤
السلام علیک یا صاحب الزمان❣
در رَگِ غیرَتِ مَن دَرد اگر جارے بود
گریہهاے منِ دلتَنگ اَگر کارے بود
صُبح برگشتنتان دیر نَباید مےشد
در قُنوت من اگر خواهِش بسیارے بود.
🌼اللهم عجل لولیک الفرج 🌼
سلام معجزه ی زنده ی خدا❤️
💭آشفته ام ، آقا ، دوباره رو به راهم کن
بیرون از این زندان تاریک گناهم کن
💭چیز زیادی از تو و چشمت نمی خواهم
منت سرم بگذار و یک لحظه نگاهم کن
#سلام_آقا
@TALANGOREKHODAYI
💠 با روزی یک ساعت جهاد برای ظهور ثابت کنیم که مهدی تنها نمی ماند💠
🔹 لَيْسُوا سَوَاءً ۗ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (۱۱۳)
آنها همه یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیّتی هستند که (به حق و ایمان) قیام میکنند؛ و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را میخوانند؛ در حالی که سجده مینمایند.
۞فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ۞
«هر قدر می توانید از قرآن بخوانید»
مشارکت کنندگان: ۱۶
تعداد جزء های باقیمانده: ۰
➖➖👇راهنمای علائم👇➖➖
📜 لیست شرکت کنندگان
FWD: ارجاع برای دیگران
❓راهنما
هر چه من بد میکنم با من مدارا میکنی میکنی
#امامزمانم✨
🎤 حاجمهدیاکبری
@TALANGOREKHODAYI
✅جرعهای از نور
﷽
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا
وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ ۚ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ
و اوست خدایی که باران را پس از
نومیدی خلق میفرستد و رحمت (و
نعمت) خود را فراوان میگرداند و
اوست خداوندگار محبوب الذّات
ستوده صفات.
📗سوره شوری آیه۲۸
به لطف خداوند که توفیقی نصیبمان کرد ۳۵ کیلو میوه بین نیازمندان تقسیم شد
به عنوان هدیه شما بزرگوارانی که در ختم های قرآن کریم شرکت میکنید سهیم هستید
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهارم
💠 انگار گناه #ایرانی و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمیشد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندشآور پرخاش کرد :«هر وقت این #رافضی رو طلاق دادی، برگرد!»
در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر میشد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین میکوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از #مبارزه پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید.
💠 سعد زیر لب به ولید ناسزا میگفت و من نمیدانستم چرا در ایام #نوروز آواره اینجا شدهایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمیبری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟»
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر میدانست که بهجای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید #شیعه هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو #کافر میدونن!»
💠 از روز نخست میدانستم سعد #سُنی است، او هم از #تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند #مذهبمان نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه میکردیم.
حالا باور نمیکردم وقتی برای آزادی #سوریه به این کشور آمدهام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگیام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمیکنیم! ما فقط از این احمقها استفاده میکنیم!»
💠 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز #مستانه خندید و گفت :«همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!»
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی میتونیم حکومت #بشار_اسد رو به زانو دربیاریم!»
💠 او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شبهایی که خانه نوعروسانهام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم و او فقط در شبکههای #العریبه و #الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده که دیگر این #جنگ بود، نه مبارزه!
ترسیده بودم، از نگاه مرد #وهابی که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من میترسم!»
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانهام صورتش از عرق پُر شده و نمیخواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای #عشقش هم که شده برمیگشت.
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریههایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد.
💠 قدمهایم را دنبالش میکشیدم و هنوز سوالم بیپاسخ مانده بود که #معصومانه پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من #حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید میاومدیم #درعا!»
@TALANGOREKHODAYI
باورم نمیشد مردی که #عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد #العُمَری میمونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از #محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من میخوام برگردم!»
💠 چند قدم بینمان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد.
طعم گرم #خون را در دهانم حس میکردم و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای #تیراندازی را میشنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم.
💠 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانهام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت و #گلوله طوری شانهام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
👌آثار تقوای الهی
❤️امام صادق علیهالسلام :
☝️خداوند هیچ بندهای را از ذلّتِ معاصی به عزّت تقوا منتقل نکرد،
🔻مگر اینکه او را
🔹بی آنکه اموالی لازم باشد
👈بینیاز کرده
🔸و بدون نیاز به اقوام و خویشان؛
👈به او عزّت بخشیده
🔹و بدون نیاز به انسان دیگر؛
👈او را از تنهایی در میآورد.
❤️قال الامام الصادق علیهالسلام:
مَا نَقَلَ اللَّهُ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ التَّقْوَى إِلَّا أَغْنَاهُ مِنْ غَيْرِ مَالٍ وَ أَعَزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَةٍ وَ آنَسَهُ مِنْ غَيْرِ بَشَرٍ.
📚وسائلالشیعة - ج۱۵، ص۲۴۱
خدایا اگر بد باشم تورا بنده ای دیگر بسیار است؛😔🥀
ولی اگر تو با من مدارا نکنی مرا خدایی دیگر نیست...☝🏻❣
شبتون نورانی
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سوم
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
@TALANGOREKHODAYI
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
✍️ فاطمه والی نژاد
هرروز حسابگر اعمالت باش⏳
امام کاظم (علیہالسلام ):
از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند
پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن
رابخواهد و اگر بدی کرده است از خدا آمرزش
طلب نموده و به سوی او توبه نماید.
📕اصول ڪافی [ج۴_ص۱۹۱]
﷽
🌸
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ
هیچ جنبندهاى در زمین نیست مگر اینکه روزى او بر خداست. او قرارگاه و محلّ نقل و انتقالشان را مىداند؛ همه اینها در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است
📗سوره هود آیه ۶