مرا بپای بوس گیاهان سبز صحرا بر
و در بلوغ سپیده حصاری از گل ساز
و بهر اسب سپیدم که سخت غمگین است
بنا کن آخوری از مهربانی خورشید
مرا بپای بوس گیاهان سبز صحرا بر
و گوسپندان را
ز پشت «کولاها»
بدوش روی شقایق
بدوش روی گیاه
بگو به باد
به باران
بگو به دره به کوه
که من ز شهر میآیم
_ز کوچه های گناه_
و عاشقم به تمام نگاه ساده ی دشت
اگر مرا ببری
من میان باغستان
ترا مدافع گلهای سرخ خواهم کرد
و صخره صخره ی کوه بلند عرفان را
پیاده با نگهی ساده پیش خواهم رفت
و شاخه شاخه گلهای مهربانی را
ز باغ اساطیر دشت خواهم چید
و دوست خواهم داشت
تمام سنگهای سیاه سنگستان
تمام خارهای درشت خارستان
و برگهای خزان دیده
روی قامت دشت
و پشت چهره ی یک برگ
در گذار فصول
به ابرها
به بادها
به فصل ها
و عابرین گیاهی
سلام خواهم کرد
شاپور_منوچهری
@tamadoneghoomes
مرا زیبا به یاد بیار
اینها، آخرین سطرهای من است
فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم
و یا بارانی بودم
که سیلاب شدم در کوچههایتان
سپس خاک، آب را کشید و
من محو شدم
شاید هم خوابی زیبا بودم
تو بیدار شدی و من رفته بودم
مرا زیبا به یاد بیار
زیرا من تو را آن گونه که هستی
دوست داشتم...
مرا زیبا به یاد بیار
نامههایی برایت نوشتم
شعرهایی برایت سرودم، هر شب
که هنوز خیلی از آن ها را نخواندهای
ثواب و عذابش ماند برای من
بیصدا از کنارت رفتم
و تو نیز مانند دیگران، به رفتنم پی نبردی
مرا زیبا به یاد بیار
برای تو،
شبهای به یاد ماندنی باقی گذاشتهام
برای تو خستهترین سحرگاهان را
لبخندهایم، چشمهایم و در آخر
صدایم را به یادگار گذاشتهام
زیباترین شعرهایم را
در نگاه چشمان تو خواندهام
و سلامهایی ناگفته
در گوشه گوشهی خانه
و خداحافظی
در تمام ایستگاهها
به جا گذاشتهام
و تمام چیزهایی که در یک عشق
میتوان یافت
"اورهان ولی"
عکس: محمد قریب بلوک
@tamadoneghoomes
زیبا!
آنگونه عاشقم
که حرمت مجنون را احساس
می کنم ...
آنگونه عاشقم
که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم ...
آنگونه عاشقم
که هر نفسم شعر است ...
زیبا!
چشم تو شعر، چشم تو شاعر است!
من دزد شعرهای چشم تو هستم ...
محمدرضاعبدالملکیان
@tamadoneghoomes
آسمان را...!
ناگهان آبی ست!
از قضا یک روز صبح زود میبینی
دوست داری زود برخیزی
پیش از آنکه دیگران
چشم خواب آلود خود را وا کنند
پیش از آنکه در صف طولانی نان
باز هم غوغا کنند
در هوای پشت بام صبح
با نسیم نازک اسفند
دست و رویت را بشویی
حولهٔ نمدار و نرم بامدادان را
روی هُرم گونههایت حس کنی
و سلامی سبز
توی حوض کوچک خانه
به ماهیها بگویی
سفرهات را وا کنی
نان و پنیر و نور
تا دوباره
فوج گنجشکان بازیگوش
بر سر صبحانه ات دعوا کنند
دوست داری
بی محابا مهربان باشی
تازه می فهمی
مهربان بودن چه آسان است...
"قیصر امین پور "
@tamadoneghoomes
#دیباچه
وگردل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دائم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل ازتیرگیها بدین آب شوی
درودبریاران فرهیخته
شیوه ی رایج شاعران ونویسندگان مسلمان ازدیرباز چنین بوده است که اثرخود راباتحمیدیه (توحید ،خداوند را به یگانگی ستودن )آغاز می کنند وبانعت (وصف)پیامبر بزرگواراسلام -درودخدا براوباد -ادامه می دهند .
سومین بخش از این ستایش منقبت امامان شیعه درآثارشاعران ونویسندگان شیعی است .
چهارمین بخش ستایش پادشاه یا امیر ووزیری است که حامی نویسنده وشاعر است وکتاب به نام اوست -به اوپیشکش شده است -
حکیم فردوسی ،شاعری مسلمان وشیعی است ؛هرچندکه معلوم نیست به کدام فرقه ازشیعه وابسته است والبته اندیشه های ملی نیز درو ،سخت پررنگ است.
ستایش خلفای راشدین نیز که درآثار نویسندگان سنی رایج است ازیک شاعر یا نویسنده شیعی کاری پسندیده است واستواردارنده ی برادری دینی است چنانکه عکس انهم دیده می شود مثلا شیخ اجل سعدی که برمذهب تسنن وشافعی است -نزدیکترین شاخه تسنن به شیعه -دربوستان یاسعدی نامه ازپس ستایش خلفای راشدین همسر وفرزندان علی -درود خدا برآنان باد - راهم ستایش می کند.
اما دردیباچه ی شاهنامه ستایش خلفای راشدین افزوده بر سروده ی حکیم فردوسی است وتقریبا درتمام چاپ های شاهنامه یا به هامش برده شده است یادرکمانک نهاد شده است .
گذشته ازفراوانی واژگان تازی درهمه ی این بخش (گفتار اندرستایش پیغمبر)که بیشترین بسامد رادرسراسرنامه ملی ایران دارد -حتی بیشترازواژگان عربی درداستان اسکندر -نشانه های الحاقی بودن مدح خلفا بارزاست .
چه گفت آن خداوند تنزیل ووحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شهرعلمم علیم دراست
درست این سخن گفت پیغمبراست
ریخت بناور این سروده اینگونه می تواند بوده باشد. متعصبان مذهبی مدیحه را به ستایش خلفای راشدین کشانده اند و پس از سه بیت به ستایش علی -درود خدا براو باد -رسیده اند وبا این لت انرا به متن پیوند زده اند .
که اورا بخوبی ستاید رسول
اما رسول ودرچندبیت بالاتر رسولان ازواژگان شاهنامه نیست .
عمرکرد اسلام را اشکارنیز موردانتقاد است .
این راهم بگویم گذشته از دردمندی تاریخی قادسیه ونهاوند ،ستایش عمرفاروق -خدای ازاو خشنود باد- ازنگر من کار ناپسندی نیست ونباید مایه رنجش هیچ کس شود.
بازگشت بفرمایید به :
دیباچه ی شاهنامه به کوشش شادروان دکترسید محمد دبیرسیاقی ، نشرقطره.
این چاپ از روی شاهنامه ی ترنرماکان تهیه شده است.
#کشف_رود
چنان اژدها کاو ز رود کشف ،
برون آمد و کرد گیتی چو کف
کشف رود پرخون و زرداب شد
جهان جای آرامش وخواب شد
کشف رود (کسف رود یا کسپه رود ) ،زه کش ولایت توس است به دارازي تقریبی دویست کیلو متر ،پس از مزدوران (مرزداران جدید )در محلی نزدیک سد دوستی با هريرود یکی می شود ورود تجن را می سازد که همان کاسه رود شاهنامه است .
افزون بر کشف رود درپادشاهي منوچهر و داستان زال ورودابه که سام نریمان از کشتن اژدهای آن یاد می کند (دو بار) باید هريرود (رود شهديا دریای شهد درشاهنامه )راهم دنبال کنیم .
هريرود از کوههای غور در افغانستان سرچشمه می گيرد وبسوي باختر می آید ،
هرات و پیرامون آنرا آبیاری می کند و سپس درمرزايران و افغانستان روبه شمال می رود ،جام رود به آن می پیوندد ،ازصالح آباد(رودابد شاهنامه )می گذرد ودرشصت کیلومتری جنوب سرخس نزدیک سد دوستی (وشيرتپه )با کشف رود ،یکی می شود وتجن را می سازد.
رودتجن درمرزايران و ترکمنستان روبه شمال می رود ودرخاک ترکمنستان فرو می خسبد.
رود شهد ،کاسه رود ودزکلات درهمین نزدیکی ها بستر برخی داستانهای شاهنامه هست .
نگاه کنید به :مهدی سیدی فرخد،فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه ،نشر نی
سرافراز و تندرست باشید
#محمود_اميرعبداللهيان
@amirabdolahian1400
شعرهای یداله رویایی:
«دلتنگیها ۱۷»
«پاییز سبز »
«در آفتاب سبز نگاه او»
«میوههای ملال»
«من از دوستت دارم»
«دلتنگیها ۱»
«دلتنگیها ۸»
«دلتنگیها ۹»
«دلتنگیها ۳۱»
«دریاییها ۳۱»
«دریاییها ۳۳»
آهنگساز: مجید_انتظامی
شعرخوان: یدالله_رویایی
تهیهکننده و ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۵۶
@tamadoneghoomes
چايت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو مشتى كاه ميماند
براى بادها ...
هاجر فرهادى
@tamadoneghoomes
می گوید
تو به رقص به خدا رسیده ای،
گفت:
تو نیز رقصی بکن، به خدا برسی...
مقالات شمس
عکس: محمد قریب بلوک
@tamadoneghoomes
قدم به کوچه ی دیوانگی بزن چندی
که عقل، بر سر بازار عشق، حیران است...!
فروغی_بسطامی
@tamadoneghoomes
هر کجا برگی هست،
شور من می شکفد...
مثل
یک گلدان،
می دهم گوش
به موسیقی روییدن ... !
سهراب_سپهری
@tamadoneghoomes
ای عطر خوش شاخه نبات دلمان
ای در زدنت شور و نشاط دلمان
هر صبح من و بنفشه ها منتظریم
تا نور بپاشی به حیاط دلمان
شهراد_ميدرى
@tamadoneghoomes
در این بازار عطاران
مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین
که در دکان شکر دارد...
مولانا
@tamadoneghoomes
جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد
سحر تبسمی از آفتاب میخندد
غبارِ صبح تماشاست!
هرچه باداباد!
تــو هم بخند،
جهانِ خراب میخندد!
بیدل_دهلوی
@tamadoneghoomes
از کوهها برای تو گلهای شاد میآورم
سنبل آبی ، فندق تاری
و سبدهای وحشیِ بوسه
میخواهم آن کنم
که بهار میکند با همه گیلاس بُنان
پابلو_نرودا
@tamadoneghoomes
روییدی در قلب من بسان گل کوچکی
که کنار دیوار میروید، همینقدر ناخواسته عاشقت شدم...
غادة_السمان
@tamadoneghoomes
یاد یاران رفته بخیر!
عمر عزیزان بلند باد!
از صفحه ی سرکار خانم مفیدی
@tamadoneghoomes
سرمست دل از رایحهٔ باد صبا شد
در دشت و دمن عطر خوش عشق رها شد
چون یاد تو از خاطرم آرام گـذر کـرد
گـل کـرد دلـم پنجرهٔ باغ خـدا شـد
محسن_خانچی
@tamadoneghoomes
مجنون که باشی از هر طرف که بروی به لیلی
می رسی.
مقصد همه جاده ها لیلی است ...
عرفان_نظری
@tamadoneghoomes
فرزانگان اگر به خوشآوازگی خوشند
ما عاشقیم،
عزت دیوانگان زیاد!
محمدسعید_شاد
@tamadoneghoomes
وقتی که تو در پیش رویش مینشینی
آیینه را تکلیف جز زیبا شدن نیست
حسین منزوی
@tamadoneghoomes
بلند کن مرا
مانند شاخههای زیتون
و پرندهی من باش
که به خانه باز میگردد
برقص آر مرا تا انتهای عشق
بگذار تا زیباییات را ببینم
زمانی که همهی شواهد مردهاند
لئونارد_کوهن
@tamadoneghoomes
«كُلّما رأيتُ غيمًا
ونجمًا
وكُلّما
سمعتُ شعرًا
وتأملت
في الدنيا حُبًا
تمنيتُك معي.»
هر گاه ابری و ستارهای دیدم
و هرگاه شعری شنیدم
و عاشقانه به دنیا اندیشیدم
آرزو کردم که با من باشی.
عکس: محمد قریب بلوک
@tamadoneghoomes
دل روشنی دارم ای عشق!
صدایم کن از هر کجا میتوانی ...
صدا کن مرا از صدفهای سرشار باران،
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن،
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو ...
بگو پشت پرواز مرغان عاشق
چه رازیست؟
بگو با کدامین نفس
میتوان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق
میتوان تا شقایق خطر کرد؟
محمدرضا_عبدالملکیان
@tamadoneghoomes
از گل فروش ، لاله رُخی، لاله می خرید
می گفت: بی تبسمِ گل، خانه بی صفاست
گفتم: صفای خانه ،کفایت نمی کند
باید صفای روح یابی ،که کیمیاست
خوب است ،ای کسی که به گلزارِ زندگی
روی تو همچو لاله، صفابخش و دلرباست
روح تو نیز چون رخِ تو با صفا بُوَد
تابنگری که خانه ی تو خانه ی خداست
فریدون_مشیری
@tamadoneghoomes
#گراز
درشاهنامه ـــ ۲
هیونی برافکند نزد گــراز
یکی نامه ای نیز با آن دراز
پادشاهی اردشیر شیروی
درودبریاران فرهیخته
پیشترگفتیم گُرازکنایه ازمرددلیراست ،بهادر.
زواره چو گرد سپه را بدید ،
بيامد سپه را همه بنگرید
بدید آنکه شد روی گیتی سیاه
درفش سپهدار توران سپاه
همانگه چو باد دمان گشت باز
تو گفتی به زخم اندر آمد گراز
جنگ هفت گردان
به همین شوند گراز یکی از نگاره های درفش های سپاه ایران بوده است .
...درفشی پست پشت پیکر گراز
سرش، ماه زرین و بالا دراز ؟
چنین گفت او را گزاره است نام
که ازجنگ شیران نتابد لگام
سرافراز و ازتخمه ی گيوگان،
که ازدرد وسختی نگردد ژکان
داستان سهراب
دربرخی بیت های شاهنامه این واژه گراز ریخت دیگری از شهر براز است ،سرداری که با نام فرآئین یا گراز مدت کوتاهی رابرتخت ساسانیان می نشیند .
چواین نامه آمد بسوی گراز
پراندیشه شد مــهتردیرساز
به قیصر همی کرد پوزش گراز،
به کوشش نیامد به دامش فراز
پادشاهی خسرو پرويز
"شهربراز ( گراز )که درپادشاهی شیرویه اطاعت اورا نمی کرد (چنانکه آسیای صغیر وسوریه ومصر را به رومی ها مسترد نداشته بود ) بخیال تصرف سلطنت افتاد وبرای اینکه هرقل امپراطور روم را باخود همراه کند پذیرفت که ممالک مزبوره را به رومی ها مسترد دارد ومبلغی هم بپردازد ."
پس ازکشته شدن اردشیر شیروی ،شهربرازباحمایت روم تخت پادشاهی ساسانیان راتصرف کرد ،اما بیش ازدوماه نتوانست آنرا نگاه دارد.
پس آگاهی آمد به سوی گراز،
کزو بود خسرو به گرم و گداز
فرستاد گوینده ای را ز روم ،
که درخاک شد تاج شيروي شوم
که جانش،به دوزخ گرفتار باد
سردخمه ی او نگونسار باد
دراین دوماه (پادشاهی گراز) دو واقعه ی مهم روی داد .
"آسیای صغیر ،مصروسوریه را تخلیه ،
به بیزانس رد نمودند .
خزرها برارمنستان استیلا یافتند ."
ن.ک به حسن پیرنیا ،مشیرالدوله تاریخ ایران پیش ازاسلام ،رویه ی ۲۴۹ و۲۵۰
درشاهنامه شهربراز درشکارگاه با تیرسرداری بنام هرمزد شهران گراز ،کشته می شود.
برانگیخت از جای اسپ سیاه ،
همی داشت لشکر مر او را نگاه
کمان را به بازو همی درکشید
گهی دربر و گاه بر سر کشید
به شورشگری تیر با زه ببست ،
چو شد غرقه پیکانش،بگشاد دست
بزد تیر ناگاه برپشت اوی ،
بيافتاد تازانه از مشت اوی
گـرازه سرتخمه ی گیوگان
بیامد بدان کاربسته میان
گــرازه بیامد بسان گــراز
درفشی برافراخته هشت باز
ریخت دیگری ازاین واژه (گراز)، گرازه هست، بازهم بچم خوک نر ،بازخوانده به گراز هم می توان دانست.
چون کمال قدرت ودلیری درین جانور دیده شده چنین نهاده اند همچون گرگین ،بازخوانده به گرگ وگاوه بازخوانده به گاو
گرازه _ا. (به پیش گاف و زبر زا ) گراز ،خوک وحشی ،منسوب به گراز ،
مانند گراز در دلیری . فرهنگ عمید
زتخم گرازه صد وپنج گرد ،
نگهدار ایشان هم او را شمرد
گرازه سرتخمه ی گيوگان ،
همی رفت پرخاشجوي و ژکان
درفشی همی برد پیکر گراز ،
سپاهش کمند افکن ورزم ساز
پادشاهی کيخسرو
گرازه ی گیوگان ،یکی ازپهلوانان دربارکی کاوس است ازخاندان گیو ــ اما این گیو نباید پورگودرز باشد ــ
سوی روم گستهم نوذر برفت
سوی چین گرازه ،گرازيد تفت
پادشاهی لهراسپ
چو فرهاد و شيدوش وگرگين گيو ،
چو بهرام و خراد و شاپور نیو ،
فریبرز کاوس ورهام شير ،
گرازه که بود اژدهای دلیر...
داستان سياوش
درجنگ۱۲ رخ نیز گرازه پهلوان ایرانی ،سیامک ازتوران را می کشد .
سه دیگر سیامک ز توران سپاه
بشد با گرازه به آوردگاه ....
گرازه بزد دست برسان شیر،
مر او را چو باد اندر آورد زیر
چنان سخت زد بر زمین کاستخوانش
بریزید و هم در زمان داد جانش
گرازه همانگه ببستش بر اسپ ،
نشست از بر زین چو آذر گشسپ
گرفت آنگه اسپ سیامک به دست ،
به بالا برآمد ، به کردار مست ،
درفش خجسته به دست اندرون ،
گرازان و شادان و دشمن نگون
خروشان وجوشان و نعره زنان
ابر پهلوان ، آفرین برکنان .
دربهرام یشت ،به مناسبت قدرت این جانور است که بهرام در ريخت گرازی جلوه می کند .
پیشترگفتیم که این واژه درپهلوی وراز بوده و ورازه نیز می تواند بازخوانده بدان باشد .
همچنین درنامهائی مانند ورازدخت ، ورازپیروز و ورازنرسی کاربرد داشت ودر ریخت برازجان ـ نام شهر ـ به روزگارما رسیده است .
یاری نامه ها
دکتر میرجلال الدین کزازی ،نامه ی باستان (دوره ی ده جلدی )، انتشارات سمت .
دکتر جلال خالقی مطلق ،یادداشتهای شاهنامه (دوره ی چهار جلدی) ،انتشارات دایره المعارف اسلامی .
حسن عمید،فرهنگ عمید ،انتشارات امیر کبیر.
پیروزوتندرست باشید
#محمود_امیر_عبداللهیان
@amirabdolahian1400
عاشق که میشوی
تمام جهان نشانه معشوقهات دارند،
یک موسیقی زیبا،
یک فنجان قهوه ی تلخ،
یک خیابان خلوت و ساکت،
به آسمان که نگاه میکنی کبوترانی که پرواز میکنند همه تو را امید ميدهند،
جهان عاشقی زیباست
آنقدر زیباست که آواره شدنش هم زیباست،
مردن در عاشقی هم زیباست ...
محمود درویش
@tamadoneghoomes