🎭🎭انواع نمایشنامه🎭🎭
بازیگران تئاتر حتما با دقت مطالعه کنند👇👇👇
1_نمايشنامه كمدي: به نمايشنامه هائي اطلاق ميگردد كه موضوع داستان آن خنده آور، شاد و نشاط آور باشد
2- نمايشنامه درام:اگر موضوع داستان نمايشنامه چنان باشد كه در آن اشخاص بازي تصاوير واقعي از زندگي را نشان دهند نمايشنامه درام خواهد بود.
3- نمايشنامه ملودرام:ممكن است درام مايه اي از كمدي نيز داشته باشد كه در اينصورت به آن نمايشنامه ملودرام گويندكه گاهي اين مسئله بصورت پايان خوش نمايش نمود مي يابد.
4- نمايشنامه تراژدي:اگر نمايشنامه وقايع فوق العاده مصيبت بار و غم انگيز نظير مرگ پدر، برادر،فرزند و …را نمايش دهد در زمره ي نمايشنامه هاي تراژيك يا تراژدي مي گنجد.
5- نمايشنامه طنز:گاهي نمايشنامه هاي كمدي حاوي پيام نيز مي باشندكه ممكن است تلخ و گزنده يا حتي سياه نما هم باشند، اين نمايشنامه ها طنز هستند.
6- نمايشنامه هجو:چنانچه نمايشنامه در بيان حالات كمدي يا طنز دردام مسخره كردن افراد يا موضوعات بيافتد نمايشنامه در زمره ي نمايشنامه هاي هجو شناخته مي شود.
7- نمايشنامه لغو:نمايشنامه هاي طنز يا هجوي كه بصورت بي بند وبار مسائل خانوادگي و غیر اخلاقی را مطرح نمايند در اين دسته مي گنجند.
/channel/GorooheTamrinat
@tamrinbazigari
سلام دوستان.
اولین کتاب مشترک بنده(منصوره نیری ) چاپ شده و تو نمایشگاه بین المللی ارائه میشه، سه شنبه ۱۴۰۲/۲/۲۶ خودم داخل غرفه حضور دارم و خوشحال میشم باهاتون ارتباط بگیرم.
درمورد کتابم بهتون بگم:
" اسم کتاب رکوییم یک رویا "است
یه مجموعه داستان تو ژانر درام_اجتماعیه بیشتر
پنج تا فصل داره(هر فصل یه موضوع داره) با چهارتا نویسنده.
فاطمه اسلامی نیکا حبیبی علیرضا سید کاظمی و من(منصوره نیری)
به سرپرستی عمیر رضایی
امیدوارم تهیه کنین و دوست داشته باشین
اگه خوندین کتابو حتما نظرتونو درباره اش بهم بگین
عزیزانی که خواستن تهیه کنند کتابو میتونن باهام هماهنگ کنن
@mansurehnayyeri
#بهداشت_صدا
✅ مرطوب حرف بزنید!!!
نوشیدن آب معمولی یا ولرم بهتر از هر نوشیدنی دیگری است.
میزان آب لازم برای بدن با توجه به جثه فرد، میزان فعالیت بدنی، شرایط آب و هوایی و… متفاوت است.
به طور متوسط در روز 9-7 لیوان، آب بنوشید.
همیشه آب همراه داشته باشید.
بهتر است نوشیدن آب به یکباره انجام نشود بلکه به میزان کم و در دفعات بیشتری مصرف شود.
هر معلم، گوینده، سخنران و بازیگری باید بیشتر از متوسط عموم مردم آب بنوشند.
مرطوب حرف بزنید.
آب کافی و مرطوب نگه داشتن دهان باعث رفع خیلی از مشکلات موقع اجرا و ریکورد میشه و عدم مصرف اب کافی دردسر های زیادی موقع اجرا ایجاد میکنه که قطعا باهاشون برخوردیم(چسب دهان، خشکی دهان، گرفتگی گلو و...)
/channel/tamrinbazigari
فرا رسیدن سالروز شهادت مولیالموحدین، امیرالمومنین، حضرت علیبن ابی طالب(ع) را تسلیت میگوییم و التماس دعا 🖤
Читать полностью…💠🔱 مونولوگ گویی 🔱💠
#تمرین_شماره_218
🟣متن مونولوگ:
(دختر وارد اتاق بیمارستان میشود و تخت دوستش را که تصادف کرده مرتب میکند)
امروز حالت چطوره خوشگل خانوم؟ خوبی؟ غذا تو خوردی؟
راستی سارا یه خواب عجیبی دیدم،خواب دیدم دیگه ادم نیستم،انگاری برگ بودم رو شاخه ی درخت، یه برگ بی دستو ...دِ چرا میخندی مگه دارم جک میگم؟! حرفم که نزنی زبون چشاتو خوب بلدم دیدم داشتن میخندیدن.مسخره کردی نکردیا.
داشتم میگفتم یه دوست کلاغ داشتم.بامزه بود داشتیم حرف میزدیم که یهو یه بادی اومد و انگار تب کردم.رنگم زرد شد. کلاغه برگشت نگام کرد و گفت:وقتشه رفیق
دلم هری ریخت؛وقتش نبود،من هنوز دلم میخواست اون بالا باشم،با کلاغه حرف بزنم، درخت نگهم داره ولی دیگه زورم نمیرسید، محکم به شاخه چسبیدم ولی نشد، هی بدنم خشک تر میشد.دوستم گفت: مگه نمیخواستی پرواز کنی؟به باد اعتماد کن
(با بغضی که پنهان میکنه)سارا توام میخوای پرواز کنی؟ قربون پلکات برم که رو هم میاریشون، باشه ولی بدون من حق نداری جایی بریا.
خیلی ترسیده بودم ولی شاخه رو ول کردم، چشامو بسته بودم و داشتم سقوط میکردم که یه صدایی تو گوشم می گفت: زندگی کردی؟نه فقط زنده باشیا، منظورم زندگیه
تا اومدم جواب بدم از خواب پریدم. دلم هوای تو رو کرد.دوست داشتم ببینمت.راستی سارا زندگی کردن یعنی چی؟جواب نمیدی؟یه پلک بزن حداقل.
(از جایش بلند میشود و با ناباوری و بغض حرف میزند) چرا چشات ساکته؟ چیزی رو صورتمه بهم زل زدی؟ اه این دستگاه چقدر بوق میزنه انگار خراب شده.
فریاد میزند(پرستااااررر)
✍ نویسنده: #رها_آزاد
🎙ویس تمرین خود را داخل گپ تمرینات مونولوگ قرار دهید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗
🎬 @tamrinbazigari
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(215)
🔘#متن_مونولوگ :
🔺 موضوع : ناشکری
درسته قبول دارم زندگی خیلی سخت شده و توو دخل و خرج دو دوتا دیگه 4تا نمیشه ولی بشینی عزا و ماتم بگیری درست میشه؟ والا هر موقع من تو رو میبینم داری فقط مینالی ، یه روز نشد بگی خداروشکر همه چی خوبه ، اصلا زندگی کی سخت نبوده که الان بخواد راحت باشه؟ از همون بچگی تا میای یکم عشق و حال کنی کتاب و دفتر میندازن بغلت بری مدرسه درس بخونی ، روز و شبت با اون همه مشق و درس خوندن زهرمار میشه ولی مجبوری ، با همونا بزرگ میشی ،بزرگم شدی تا میای یه آخیش بگی بخاطر تموم شدن درس و دانشگاه ، باید بری سرکار عین خر کار کنی تا بتونی زندگی کنی ، اینارو گفتم که بدونی هیچوقت زندگی راحت نیست از وقتی به دنیا میای تا میمیری سختی میکشی . ولی میدونی کی این سختی ها واست شیرین میشه؟ وقتی از چیزی که هستی یا داری راضی باشی ، وقتی نشینی غر بزنی و همش ناشکری کنی .وقتی برا راحتی کسی که دوسش داری با عشق کار کنی ، از اوضاع زندگیت راضی باش ولی نه که بخوای برای بهتر شدنش تلاش نکنی، تا جایی هم تلاش کن که نیاز داری ،این نشه که کل زندگیتو بدوئی برای پول و تهش از زندگی هیچی نفهمی . چشم باز کنی ببینی پیر شدی و هیچی به هیچی . مگه من یا بقیه چطور زندگی میکنیم؟ تو که از ماهم بیشتر پول درمیاری پس دیگه چته اینقدر آه و ناله داری؟ یکی ندونه فکر میکنه ماها رو گنج قارون نشستیمو تو گدای سر چهار راهی
🎭 نویسنده: #نیما_رفیعی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(213)
🔘#متن_مونولوگ :
🔺 موضوع : دزدی
بسه اینقدر زر نزن مزخرف تحویلم نده ، چک پولایی که دزدیدی رو بگو چیکار کردی؟ ... د مگه من با تو نیستم ؟ هوی با توام ، سرتو عین خر ننداز پایین جواب منو بده، کری؟ صدامو نمیشنوی مگه ... حیف نون ، فقط قد دراز کرده ...جلالی زنگ بزن پلیس بیاد فایده نداره ، این الدنگ نره خرم از جلو چشمم دور کن قیافه نحسشو نبینم اینجا . ( گوشیش زنگ میخوره ) تو چی میخوای دیگه این وسط !!! علیک ... چه خوبی چه کشکی ... مهتاب دهن منو وا نکنا، هرچی میکشم از دست تو میکشم ... د من نگفتم این پسر قابل اعتماد نیست؟ نگفتم سابقه داره ، شر میشه؟ گفتی خالم معرفی کرده ، اله بله ، زندانشو کشیده آدم شده!! ... ساکت شو یه دقیقه بذار حرفمو بزنم ، حالا کوو خالت ؟ پاشه بیاد دزدی آقارو گردن بگیره ... آره که مقصره ،تو هم مقصری ، اگه اصرار تو نبود که استخدامش نمیکردم ... ببین من الان اعصاب ندارما ، رو مخم نرو ... اینجا نمیخواد بیاد ،پلیس توو راهه بگو بره کلانتری سر خیابون ... مهتاب به خالت بگو من تا چک پولارو نگیرم رضایت بده نیستما ، پا نشن بیان اونجا برا رضایت، که از این خبرا نیست ... به هرحال گفتم که بدونی ... باشه فعلا.
جلالی چی شد این پلیس ؟ یه کارو توو این خراب شده نمیتونین درست انجام بدین؟ گندتون بزنه با این کار کردنتون
🎭 نویسنده: #نیما_رفیعی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(211)
🔘#متن_مونولوگ :
🔺 موضوع : طلاق
من گند زدم به زندگی خواهرت یا اون ؟ اره خب داداششی تو ازش دفاع نکنی کی بکنه
صبح برو شب بیا ،خسته کوفته ،دو قرون پول در بیار که چی؟ خانم توو رفاه باشه ، یه وقت جلو نازی جون و بهار جون کم نیاره
اونوقت خانم نمیگه شوهرم خسته از سر کار برمیگرده ، حداقل یه غذا گرم جلوش بذارم کوفت کنه. والله که یادم نمیاد خواهر جونت آخرین بار کی غذا درست کرده باشه .طبق معمول یا از بیرون غذا آوردم یا یه املتی چیزی خودم پاشدم درست کردم .
فقط بلده هر روز زنگ بزنه بهم بگه مهرداد جوووون پول بریز وقت آرایشگاه دارم ، مهرداد جوون پول بریز امشب میرم مهمونی لباس ندارم.
برو اون در کمد رو باز کن، از بس لباس داخلشه جا نداره دیگه ، والا زنی که مدل باشه هم اینقدر لباس نداره.
وضع خونه رو هم که خودت داری میبینی .بپرس آخرین باری که خونه رو جارو زده کی بوده ؟ اینم وظیفه منه ؟
بهرام تو خودت منو خوب میشناسی ،میدونی چقدر آدم صبوریم . خدا شاهده به اینجام رسیده که الان دارم این حرفارو میزنم
این چند سال دیدی اصلا من گلایه ای از خواهرت بکنم ؟ با همه چیزش ساختم و دم نزدم گفتم ایشاا... درست میشه، ولی هرچی گذشت بدتر شد که بهتر نشد.
الانم مهریشو گذاشته اجرا که منو مثلا بچزونه ، چشمم کور دندم نرم ،تا قرون اخرشو بهش میدم بلکه طلاقش بدم راحت شم از این زندگی نکبتی.
فقط برو بهش بگو مهرداد گفت این تو بمیری دیگه از اون تو بمیریا نیست،نیای پس فردا بگی مهرداد جون ببخشید غلط کردم نفهمیدم، تموم شد ،دندون کرم خورده رو از ریشه کندم انداختم دور .خیلی سعی کردم زندگیمو نگه دارم ولی نشد .تو هم دیگه خودتو خسته نکن من تصمیم آخرم همینه که شنیدی.
🎭 نویسنده: #نیما_رفیعی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(۲۰۹)
🔘#متن_مونولوگ
عین مراسم شب اعدامه مگه نه؟
با این شمع به دنیا اومدم... نه... یه ساله شدم.
مامان! یادته می گفتی دومین سال تولدم خرمشهر آزاد شد؟! خردادِ شصت و یک
دو...سه...چهار... بابا میومد، اما هیچوقت نبود
هفت... هشت... نه...جشن تکلیف گرفتم... بابا دیگه نیومد...گفتی...گفتی دشمن می خواسته کرمونشاهو بگیره، بابات اسیر شده دخترم!
اسم عملیاتش چی بود؟!آها... خودم می گم؛ عملیات مرصاد؛ ولی کرمونشاه که از خونه ی ما خیلی دور بود!
گفتی میاد! تو درس بخون، میاد! بابات میاد! خانوم مهندس شو؛ میاد!
باشه!
یازده، دوازده، سیزده، چهارده،پونزده،شونزده،هیفده!
اسرا اومدن اما بابای من نیومد.
بعضی دوستای بابا اومدن یه چیزایی گفتن.
مامان سوخت؛ من آتیش گرفتم.
مامان یادته؟! دانشگاه قبول شدم چه ذوقی کردی!
بابا! اصن نمی دونست گریه کنه یا بخنده!
هیفده ، نه هیفده رو شمرده بودم.
نوزده،بیست،بیست و یک،بیست و دو، بیست و سه...بالاخره بابا اومد. منم...منم فوق لیسانس گرفتم نههه خاموش شدم!
تولدم مبارک ! دست بزنین! بابا!واییی بابا نگاه کن. مورچهه رو نگاه. می دونی که مورچه دویست سال عمر می کنه؟!
اگه البته اعدام نشه!
بابای من! بابا قوز نمیکنم. به خدا قوز نمی کنم ببین! چرا اینجوری می کنی؟ببین قول می دم که صاف و محکم بایستم اینطوری! یعنی قول می دم یه طوری همچین راست، سرم بیوفته تو ،گردی، طناب، دار!
قول می دم که آبروتو نبرم بابا!قوز نمی کنم!
قوز نمی کنم بابا!
🎭 فیلم دستهای خالی با بازی مریلا زارعی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(۲۰۷)
🔘#متن_مونولوگ
سکوت. تاریکی مطلق. صدای عبورِ ماشینها از دور.
آتا: وقتی از اون نفرینشده زدم بیرون، تا برسم به این خرابشده، تمومِ تنم میلرزید، سردم بود، داغ شده بودم، به صندلیهای قرمز اتوبوسم شک داشتم که نکنه بخوان بلایی سرم بیارن، تا خودِ دمدمای صب که اتوبوس برسه اینجا چش روهم نذاشتم. همش میترسیدم رانندهه با اون چشای ورقلمبیده و هیزش بخواد از توی آیینه... (مکث) لبام خشک شده بود، داشتم از تشنگی میمُردم ولی جرأت نمیکردم از کسی آب بخوام. پامو که از پلههای اتوبوس پایین گذاشتم، انگار توی یه کورهی آجرپزی خیلی بزرگ باشم سرفههام که یه مدتی بود قطع شده بود دوباره شروع شد، همینجوری که سرفه میکردم یه چیزی دیدم که حاضر بودم بابای بیپدرم یهسره با آجرای توی دستش بکوبه توی ملاجم ولی دیگه هیچوقت پامو تو این درندشت نذارم، خونِ روی کلهم خشک شده بود و روسری سفیدِ ننهم انگار که چپونده باشنش توی یه سطلِ پرِ از خون، سرخ شده بود عینهو دومنِ اون، اون، (مکث) اون... اون یه زن بود شایدم یه دختر، دراز به دراز افتاده بود روی یه نیمکت سنگی زیرِ یه صندوقِ صدقات و یه چادرِ سیاه کشیده بودن رو تنش، پاهاشو اینجوری جمع کرده بود و از زیر چادر، دومنِ سفیدش عینهو روسری سفیدِ ننه جمع شده بود روی پاهاش، استفراغش ماسیده بود کنار لباش و قاطی رژِ سرخش ریخته بود دور و برش. خودمو نیگاه کردم دیدم همه چیش عین منه چادرش، دومنش، خونش، دور و برمو که نیگاه کردم تازه فهمیدم بیشترِ وحشتم از آدمایی یه که با موبایلاشون ازش فیلم میگیرن و زیر لب چرت و پرت میگن. خیلیهاشونم بدتر از این اصلا نیگاشم نمیکردن، انگار که یه موشِ مرده افتاده از کنارش رد میشدن. من فقط میخواستم برگردم ولی انگار پاهامو به کفِ آسفالت میخ کرده باشن نمیتونستم جُم بخورم، نمیتوستم، انگار خودمو دیده باشم، انگار میفهمیدم داره چه دردی میکشه، (مکث) اون نمرده بود، خودم دیدم سرشو تکون داد، ولی نمیتوست حتی چادر و بکشه روش تا دومن خونیش معلوم نباشه. بدتر از همه میدونی چی بود؟ اون پسرهی قرشمال که تا دوستدخترِ ایکبریِش از راه رسید، دستشو گرفت و همینجوری که فیلمشو بهش نشون میداد، هرهر و کرکرکونن رفتن، میخندیدن و دور میشدن، داشتن رودهبر میشدن. من داشتم داغون میشدم، خورد میشدم، انگار بابام داشت تموم آجرهای دنیا رو یهجا میکوبید توو ملاجم.
🔅 @tamrinbazigar
🎭 نویسنده: #محسن_عظیمی
نمایشنامه آجر
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(205)
🔘#متن_مونولوگ
پدر امروز کربلا آشوب است!
دل من هم آشوب است!
بشتاب به یاری قاسمت که اگر دیر رَسی خود را هرگز نخواهم بخشید!
نمی توانی گمان کنی که برادرزاده چهارده سالت چگونه لشکر یزید را به خون و خاک کشیده بود!
نمیتوانی زعم کنی چگونه چشم ها همه حیران بودن از نبرد پسر حسن بن علی!
پدر بشتاب که برادر زاده ات روی خاک های کربلا در حال جان دادن است.
بشتاب که عمویش حسین را میخواهد!
به سوی میدان برو و خودت ببین چگونه برای خودش مردی شده است!
برو پدر با چشمان خودت ببین قاسمت قهرمان کربلا شده است!
به گمانم بار دیگر حسنت را از دست خواهی داد و من هم، هم بازی کودکیم را که یک شبه مرد شده!
بادپا برو تا بار دیگر حسرت ندیدن را نچشی!
من در خیمه در بالین اُم قاسم میمانم و اشک می ريزم برای عشقی که از دست داده ام و می سوزم و میسازم تا نابودی حکومت یزید را ببینم!
امروز کربلا بوی خون می دهد!
بوی سیاهی مرگ به مشامم می رسد!
خدا به دادمان برسد!
نفس کشیدن سخت شده برایم!
به گمانم دیگر بعد قاسم جانی در تن نباشد!
(یک نوجوان، یک قهرمان
عالم همه حیران او
زیباتر از مهتاب بود
آن چهره تابان او
دشمن سراپا ترس شد
از قدرت ایمان او )
🎭 نویسنده: #تینا_سلطانی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(203)
🔘#متن_مونولوگ
من تو رو تو این دنیا بیشتر از هرکس و هرچیزی دوست دارم، حتی بیشتر از خودم! از وقتی دیدمت تبدیل به ادم بهتری شدم،تو برام خیلی ارزشمندی و من زمانی اینو فهمیدم که از دستت داده بودم،ترکت کردم و رفتم چون مجبور بودم، اون موقع بهت گفتم ولت میکنم بخاطر اینکه تو آدم زندگی من نیستی اما الان میخوام حقیقتو بهت بگم!
خودتم خوب میدونی که پدرت از همون اول با رابطه ی ما مخالف بود؛باهام حرف زد و گفت باید از اینجا برم و ولت کنم اما من قبول نکردم، بعد از یه مدت پدرت فهمید مادرم مریضه و عملش هزینه ی زیادی میخواد، بهم پیشنهاد پول داد،باور کن من تورو به پول نفروختم پای مادرم وسط بود چاره ای نداشتم.
حتما باخودت میگی الان چرا برگشتم؟
پدرت از من به ازای پولی که بهم داد چک گرفت و گفت اگه این طرفا پیدام بشه چک و میزاره اجرا و منو میندازه زندان، اما الان که برگشتم تمام پولی رو که پدرت برای عمل مادرم داده بود رو بهش پس دادم،من شبانه روز کار کردم و زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم، شب تا صبح نخوابیدم تا بتونم خودمو به مرحله ای برسونم که لایق تو باشم،تا وقتی کنارتم از وجودم خجالت نکشی!لطفا منو ببخش، بیا و یه فرصت دوباره به دوتامون بده، خواهش میکنم.
🎭 نویسنده: #ریحانه_شیخ
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔹در نمایشنامه چهار نوع گفتار داریم:🔸
🟢پرولوگ= به معنی (پیش گفتار) است. در نمایشنامه های کلاسیک، رسم این بود که هم سرایان و قهرمان یا قهرمانان داستان پیش از آغاز اجرا خلاصه ای از انچه قرار است به نمایش دراید را برای مخاطبان بازگو میکردند این مقدمه گویی را پرولوگ میگفتند
🟢دیالوگ = دیالوگ کلام بین دو یا چند نفره که توی سریال ها و فیلم ها و ... استفاده میشه
🔴مونولوگ = مونولوگ رو یک نفر میگه تک گوییه معمولا در تئاتر و رو به تماشاگر اجرا میشه
🟣سولی لوگ = لازمه یادآور شویم واژه دیگری به نام "سولی لوگ" (تنها گویی) نیز وجود دارد که اغلب با منولوگ اشتباه گرفته می شود.
در حالی که این دو واژه کاملا ُ با هم متفاوتند .
تنهاگویی یا سولی لوگ به معنای خودگویی است و بدون حضور دیگر شخصیت های نمایشی در صحنه صورت می پزیرد و مخاطب گویی صدای ذهن او را میشنود؛ مانند صحنه اول از پرده
سوم نمایشنامه "هملت"
/channel/GorooheTamrinat
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗
🎬 @tamrinbazigari
💠🔱 مونولوگ گویی💠🔱
#تمرین_شماره_223
( موقعیت: جایی مثل اتاق، حال، روی مبل یا صندلی نشسته و حرف میزنه)
بازم مثل همیشه حالمو میپرسه
دلم میخواد بهش بگم منم مثل تو نمیدونم، نمیدونم خوبم یا بد ، آرومم یا عصبانی، حتی نمیدونم با افکاری که داره میکُشَتَم چیکار کنم
یه حس بد نسبت به تمام موضوعات زندگیم دارم، البته، تمامشو یادم نمیاد، فقط میدونم خیلی وقته که من موندم و قاب عکسی که هیچکدوم از آدماشو نمیشناسم، حتی یه وقتایی نگاهم بهش میوفته و خودمو یادم نمیاد
کی بود؟ چند سالش بود؟ چیکار میکرد؟ چطور آدمی بود؟
من هیچکدوم از اینا رو یادم نیست و این یه درده برام
از همه مهم تر کسیه که از وقتی یادم میاد همش تلاش میکنه که به یاد بیارمش، وقتی نگاهم میکنه یه چیزی توو چشماش میبینم یه چیز آشنا ولی هر چی فکر میکنم یادم نمیاد، هر روز برام با خوشحالی از خاطراتمون میگه از لحظه هایی که باهم داشتیم، هر وقت میاد با خودش یه عکس جدید میاره، از خودم و خودش، وقتی از شب ازدواجمون میگه بغض میکنه، حتی گاهی التماسم میکنه به یاد بیارمش اما وقتی بدون هیچ حسی نگاهش میکنم ناامید تر از همیشه از اتاق میره بیرون
خانم میان سالی که هر بار میدیدمش با لبخندی که با بغض آمیخته شده ، زل میزنه بهم انگاری، یکی از عزیزاشو نگاه میکنه ولی من نمیشناسمش و بی احساس تر از هربار بهش چشم میدوزم
محل کار، همکار، کسایی که به گفته خودشون بهترین دوستام بودن
هیچکدوم رو نمیشناسم
( به سمت آینه میره و خودشو نگاه میکنه)
آینه و کسی که نمیشناسمش، چهره ای که بیشتر از هرکسی برام غریبه
( کلافه راه میره )
حس میکنم گیر افتادم وسط یه بازی که هیچکدوم از قوانینشو بلد نیستم
میترسم، از اینکه هیچی از قبل یادم نمیاد
یه وقتایی یه صحنه هایی مثل فیلم از ذهنم رد میشه و با تیر کشیدن و درد گرفتن شدید سرم تموم میشه مثل الان ( سرشو با دستش فشار میده و چهرش از درد فشرده میشه )
خودمو گم کردم، لا به لای تمام خاطراتی که میگن، بین همه آدمایی که هرروز میبینمشون و هیچ شناختی ندارم، خودمو گم کردم و انگاری که توو خلا گیر کردم و هر چی دست و پا میزنم بیشتر گیر میوفتم
( دوباره میشینه)
دیگه دووم آوردن سخت شده برام
گیر افتادم بین چیزی که میخوام باور کنم ولی تواناییشو ندارم
( قاب عکسی دستش میگیره)
یعنی آدمی که توو همه خاطرات و عکسا بود من بودم؟
منم انقدر قشنگ میخندیدم؟
کسی رو از ته دلم دوست داشتم و باهاش عاشقی کردم؟
مسخرس اما وقتی میبینم زندگی به این خوبی داشتم، دلم برای خودم تنگ میشه
حاضرم هرکاری کنم که اون آدمو دوباره برگردونم، آدمی که من باشم، آدمی که ازش میگن و اون، من نیستم
نویسنده:آیدا عادل زاده
🎙ویس تمرین خود را داخل گپ تمرینات مونولوگ قرار دهید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗
🎬 @tamrinbazigari
💠🔱 مونولوگ گویی 🔱💠
#تمرین_شماره_222
چیه چرا اینجوری نگام میکنی؟
داری حالمو از چشمام میپرسی نه؟
آره بزار بهت بگن
بگن که داغونم کردی، بگن که وقتی توو اون روزای لعنتی تنهام گذاشتی چقدر بهت نیاز داشتم بگن که تو باعث شدی به این حال و روز بیوفتن چشمام
گفتن؟
آره گفتن
اما تو نمیفهمی، اصلا تو کِی فهمیدی
تو اگه میفهمیدی همون شبِ کوفتی این کارو باهام نمیکردی
بعد اون شب دیگه هیچوقت به ماه نگاه نکردم، ازش بدم میاد
چون اون موقع ها که خوش خوشونت بود،هوای عاشقی داشتی، زیر سرت بلند نشده بود همش برام از ماه میگفتی، که وقتی میبینیش یاد من میوفتی یاد عشقمون
حالا من ازش متنفرم
از هر چیزی که منو یاد تو بندازه متنفرم
از تو، از ماه، دوباره از تو، از خودم، از قلبم، از عشقی که بهت داده بودم
اصلا میدونی چیه؟ حالم ازت به هم میخوره
حالم به هم میخوره وقتی میبینم رفتی دوراتو زدی دیدی هیچکس مثل من خر نبود مثل من دیوونه وار دوست نداشت برگشتی همینجا که باز دروغاتو سرهم کنی برام
ولی کورخوندی
تموم شد اون روزایی که ذره ذره وجودم از عشقت لبریز شده بود
هه منِ ساده رو بگو چه کارا که برات نکردم و آخرشم جوابم این شد
الانم برگرد پیش همون جایی که این چند وقت بودی، اینجا کسی نیست عشقتو گدایی کنی پیشش
نویسنده:آیدا عادل زاده
🎙ویس تمرین خود را داخل گپ تمرینات مونولوگ قرار دهید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗
🎬 @tamrinbazigari
💠🔱 مونولوگ گویی 🔱💠
#تمرین_شماره_221
🔘 متن مونولوگ :
🔺 موضوع : #سنگ_صبور
میدونی یه حس تنهایی عجیبی بهم دست داده، انگار وسط کویر لا ماسه هایی که باد اونارو به حرکت درآورده، هر چی جلو میرم فقط دور خودم میچرخم، نمیدونم راه منو گم کرده یا من راهو
ناباورانه به مسیری که منو کشوند اینجا و رها شدم فکر میکنم و به خودم لعنت میفرستم، مسیری که باید مسیر خوشبختیم میشد اما الان حس بدبخترین آدم دنیا رو دارم، تنهای تنها توو این کویر برهوت دنبال راه نجاتم، راهی که اگه منو به منزل نمیرسونه حداقل زنده نگه داره درخت کورسوی امید منو .. که تشنه تر از هر روز دیگه ای هست، در حسرت حتی یک قطره آب حیات برای ادامه ی زندگی
تا ناامید میشم همیشه این شعر به ذهنم میرسه که میگه :
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سفید است
گر صبر کنی به صبر بی شک
دولت به تو آید اندک اندک
دریا که چنین فراخ روی است
پالایش قطره های جوی است
و آن کوه بلند کابرنگ است
جمع آمده ذره های خاک است
با همینا خودمو گاهی گول میزنم که شاید فردا رنگ شادتری به تن نیمه جان زندگیم بپاشن.
عه چت شد تو، آرووم باش، ناراحت نشو ازم، درسته تو هنوز کنارمی و گه گاهی حداقل باهات درد و دل میکنم ولی خب اون فرق داشت، امیرو میگم، همون که هر روز با ذوق و شوق ازش حرف میزدم حسودی میکردی ... وقتی رفت انگار روح از تنم جدا شد، زندگی برای سخت شد، عین زهرمار تلخ، عین بهشتی که یهو جهنم شده باشه یا دنیای پر نوری که نور رو ازش بگیری ... خیلی بده اینقدر بهش وابستم نه؟ میدونم حالا توو دلت لابد میگی خداروشکر که رفت، حق میدم حسودی کنی چون تا اون بود دیر به دیر بهت سر میزدم، ولی با این وجود دوست ندارم حسود باشی، وگرنه دیگه از قند خبری نیست، تو جای خودت اونم جای خودش، جا تو رو که تنگ نکرده بود عشقم، عاشق جفتتون بودم، هرچند گاهی اونم به تو حسودیش میشد میگفت یعنی اونقدر پیش تو غریبم که غم و غصه هاتو میری به یه اسب زبون نفهم میگی اونوقت جلو من لب از لب باز نمیکنی بفهمم چته؟ خیلی بهم برخورد به تو گفت اسب زبون نفهم چون میدونم میفهمی برای همین آروم و با حوصله به حرفام گوش میدی.
✍🏻 نویسنده: #نیما_رفیعی
🎙ویس تمرین خود را داخل گپ تمرینات مونولوگ قرار دهید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗
🎬 @tamrinbazigari
💠🔱 مونولوگ گویی 🔱💠
#تمرین_شماره_220
سکانسی از فیلم #اینجا_بدون_من
🎙ویس تمرین خود را داخل گپ تمرینات مونولوگ قرار دهید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗
🎬 @tamrinbazigari
💠🔱 مونولوگ گویی 🔱💠
#تمرین_شماره_219
🟣 متن مونولوگ :
🔻 موضوع : #حقوق_کارگر
توو این مدت کم کاری کردم؟ از وقت کارم دزدیدم؟ د بگو چی کار کردم؟
الان چی شده که تا اومدم حقمو بگیرم، داری اخراجم میکنی؟
چند ماهه توو این خراب شده ازم کار کشیدین ولی یه ریال به حساب نزدین
من کرایه خونه دارم؛ خرج زن و بچه دارم. نمیتونم که هر ماه زن و بچمو بفرستم خونه فامیل یا از اینو اون پول قرض کنم
چیز اضافه هم که نخواستم، حقمو میخوام
با بدبختی این کارو پیدا کردم به امید اینکه دستم دیگه جلو غریبه دراز نشه
اما تف به این شانس که اینجام اومدم دریا خشکید
من چه غلطی باید بکنم؟ نمیشه که تا یکی شاکی میشه درجا اخراجش کنی
اصلا اخراجم کردی به درک، پولمو قراره کی بدی؟
نخوای باز وعده وعید بدی که قاطی میکنم
وعده وعید زیاد شنیدم، امروز من یا پول میرم بیرون یا اینجارو رو سرت خراب میکنم حالا ببین
تا الانم با احترام باهات حرف زدم، نذار اون رومو نشون بدم که بد میشه برات
پولمو با زبون خوش دادی که چه خوب، ندادی همینجا پولت میکنم فهمیدی؟
اونقدم عین احمقا بهم نگا نکن، گول آدما دور و برتم نخور، یه نفرشونم چیز نداره جلوم واسته
آره آفرین زنگ بزن پلیس بیاد، من که راضیم
همچین جلو پلیس زیر و روتو بکشم بیرون، که شب نشده در شرکتتو تخته کنن
پولشویی میکنی آره!! پدرتو درمیارم صبرکن فقط پلیس بیاد ببین چطور سکه یه پولت میکنم
محتشم ببین چی میگم،تا یه ربع اینجا میشینم مثل یه بچه خوب حسابمو پر کردی که منم شتر دیدی ندیدی
ولی وای به حالت اگه بخوای جلوم دربیای و پولمو ندی، اونوقت به خاک سیا میکشونمت
خودتم میدونی زیر بم شرکت و خودتو میدونم، کلی هم ازت مدرک جمع کردم
الان ساعت نزدیک دهه ( 10) ، از الان تا یه ربع دیگه وقت داری .
ببینم چیکار میکنی ها.
✍🏻 نویسنده: #نیما_رفیعی
🎙ویس تمرین خود را داخل گپ تمرینات مونولوگ قرار دهید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🏵🎗🏵🎗🏵🎗🏵🎗
🎬 @tamrinbazigari
🔆⚜ مونولوگ گویی⚜🔆
تمرین شماره:(217)
🔘متن مونولوگ:
بازم این خاکِ سرد، این قابِ عکسِ شیشه ای، میدونی این عکست رو وقتی داشتم ازت میگرفتم با خودم فکر کردم هیچی قشنگ تر از چشمات نیست، وقتی بهشون نگاه میکنم انگار جهان از حرکت وایساده و فقط منم و چشمات ( بغض و گریه)
آخ از اون دوتا تیله قهوه ای که دیگه نمیتونم زل بزنم بهشون
نشستم اینجا، پیشتم اما دوست ندارم باور کنم که اون زیر خوابیدی
تو خاطره هام دنبالت میگردم، چون اونجایی، اونجا میتونم پیدات کنم،میتونم کنارت بشینم میتونم بغلت کنم، دستاتو بگیرم باهات حرف بزنم صداتو بشنوم
تو خاطره هام میتونم رو صندلی که باهم مینشستیم و از رویاهامون میگفتیم پیدات کنم، دستامو میگرفتی طوری که انگار دنیا تو مشتمه
میبینی؟
من پُر شدم از تویی که نیستی
رفتی اما من هنوزم حس میکنم دارمت
هنوزم وقتی از خواب بیدار میشم منتظرم زنگ بزنی اما بعدش یادم میاد که دیگه نیستی و با لبخندی که با بغض آمیخته شده خیره میشم به عکست که یه نوار مشکی مسخره کنارشه
تو انقدر بهم نزدیک بودی که وقتی چند دقیقه نبودی احساس گم شدن میکردم، وای به حال الانی که خیلی وقته نیستی
نیستی و من گم شدم، توو دنیای بی رحم و تاریک آدما گم شدم
🎭نویسنده: #آیدا_عادل_زاده
📍ویس تمرینتون رو داخل گپ تمرینات قرار بدید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(216)
🔘 متن مونولوگ :
🔺 موضوع : #فرزند_شهید (کنار تابوت پدرش)
بابا نگا اون لباسی که دوست داشتی پوشیدم ببین خوب شدم؟ بابا نگام کن دیگه، بابا؟ خودت مگه نمیگفتی وقتی باهات حرف میزنم باید بهم نگا کنی وگرنه ناراحت میشم؟ خب منم الان ناراحت میشم اگه نگام نکنی ... باشه نخواستیم اصلا، حالا اگه فاطمه دختر خواهرت بود که بهش توجه میکردی، همشم میگی اون بچس تو بزرگی، تو بابای منی یا اون؟ اون خودش بابا داره، حسودم خودتی ... بابا راستی یادته گفتم دارم رو یه نقاشی کار میکنم گفتی بیار ببینم گفتم نمیشه بذار تموم شه بعد نشون میدم؟ تمومش کردم خواستی ببینی ببین فقط ناراحت میشم بگی بد کشیدی ها، با عکست مو نمیزنه فقط ببخشید یکم عین کاریکاتورا شدی، من خودم خندم گرفت اما تو بهم نخندی ها، مهم اینه سارا خانم کشیده چه زشت چه قشنگ باید دوسش داشته باشی، همینه که هست
میخواستم صبر کنم تا تولدت اونوقت کادوش کنم بهت بدم اما طاقت نیاوردم کوو تا سه ماه دیگه، میبینی دخترتم عین خودت کم طاقت شده مثل خودت که طاقت نداشتی وقتی برای تولد مامان شب سوپرایز داشتیم، سر ظهر برف شادیو خالی کردی رو سرش و تبریک گفتی، همه برنامه هامو بهم ریختی ولی چی میتونستم بهت بگم بابایی!! بابای مهربونم !؟ قرار بود مامانو سوپرایز کنیم اما جاش تو منو سوپرایز کردی ، اصلا برای همینه برام خاص شدی، همیشه کارایی میکنی که من انتظارشو ندارم، بهترین بابای دنیایی .
گرم صحبت شدم اما یادم نرفته این هفته قول دادی تا مامان از سر کارش برگرده دوتایی پدر دختری بریم بگردیم قدم بزنیم منم کلی شیطونی کنم بخندی ... باشه بابا حواسم هست باید سنگین باشم توو خیابون ولی فقط یه خورده شیطونی کنم ؟ یه خورده؟ نه؟ اینقد؟ اه بابای بداخلاق، باشه تو چشاتو باز کن اصلا شیطونی هم نمیکنم سعی میکنم باوقار باشم اونطوری که عشق کنی یه دختر مثل من داری، بری به همکارات بگی یه دختر دارم ماااه، از خوشگلی تا نداره، از خانوومی که اوووف چی بگم براتون از بس که خانومه، نه نه ولش کن حالا پس فردا میخوان پسراشونو بفرستن خواستگاریم، من هنوز میخوام ادامه تحصیل بدم، قصد ازدواج ندارم .
عه بابا، کم کم دیگه داره بهم برمیخوره ها، چشاتو باز کن ببین امروز برای اولین بار چادری که دوست داشتی سرم کردم، مامان میگه خیلی بهت میاد، هنوز عادت نکردم بهش ولی فکر کنم خوشم اومده ازش؛ یه حس خاصی دارم بهش ... باباااااا ؟ بابا خستم کردی دیگه ، اصلا منم مثل تو دراز میکشم چشامو میبندم، ببینم کی کم میاره .
🎭 نویسنده: #نیما_رفیعی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(214)
متن مونولوگ:
اونی ک تو شکمته عروسک نیست بهار
جون داره میفهمی؟نمیذارم بدبختش کنی
نمیتونیم بذاریمش جلومون حوصله مون که سر رفت باهاش بازی کنیم،خرج داره، باید بهش اهمیت بدیم،مسئولیتشوخودت میتونی قبول کنی؟وقت میخواد،باید بهش رسیدگی کنیم، مگ فقط به زائیدنه،اصلا از همه اینا بگذریم باید بهش علاقه داشته باشیم!
میدونم بهش علاقه نداری فقط میخوای شکنجه ش کنی بهار!
اگه به من باشه ترجیح میدم همین الان که قلبش تشکیل نشده بکشمش،نه اینکه بدنیا بیاد و توی این دنیا روزی هزار بار بمیره،بهار کوتاه بیا بریم سقطش کن! الان آمادگیشو نداریم
من نمیخوام بشم یکی مثل بابای تو که دخترمو به آبرو و قمار بفروشم عزیز من.
میدونم تو هم نمیخوای بشی یکی مثل مامان من که بچه هاشو ول کرد رفت اون ور آب پی عشق و حال!
اگه نگهش داریم همه چی ۱۸۰ درجه تغییر میکنه بهار،آینده،مهاجرت کردن مون،میتونی از پسش برآی؟
میتونی خودت بچگی نکنی و اونو بزرگ کنی؟
تویی که توی چهارده سالگی گند زده شد به زندگیت ونشستی پا سفره عقد با یکی هم سن و سال پدرت،میتونی اونو تربیت کنی که مثل خودمون نشه؟
بهار خوب فکر کن،نذار با جون اون طفل معصوم بازی شه!
🎭 نویسنده: #نسترن_خانی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(212)
🔘#متن_مونولوگ :
🔺 موضوع : فوتبال ( جام جهانی قطر - بازی ایران ولز)
نمیدونی چقدر هیجان داشتم ، چقدر جیغ زدم، چقدر گریه کردم.مهسا کاش تو هم بودی ، کاش میومدی ،خیلی دوست داشتم وقتی ایران گل اول رو زد محکم بغلت میکردم ، کلی جیغ میزدیم دوتایی و خودمونو خالی میکردیم ... مرض نخند بهم ، خو تنها بودم ... دیوونه ،هیچکی تو نمیشه که ... باور کن از خوشحالی عین بچه ها گریم گرفته بود ... وای مهسا نمیدونی چقدر خوشحالم ، ( با لبخند) دوست دارم برم بیرون ورزشگاه همه رو بغل کنم اصلا ... نه هنوز داخل ورزشگاهم ... صبر کن دوربینو بچرخونم ببینی خودت چه خبره ... اره الان کم شدن اکثرا رفتن بیرون ، من تک و تنها اینورم ، مینا تنها ، مینا مظلوم ، مینا بی مهسا ... چون اونور شلوغه صداتو نمیشنیدم عشقم ... آره خیلی ، بعد از باخت اول که زار زدم کلی و ناراحت بودم الان خیلی بهم چسبید . کاش امشب انگلیس سوراخ سوراخ کنه آمریکارو تا دیگه به ما نخندن ... اوهوم امشبه بازیش ... مهسا بذار من برم بیرون باز بهت زنگ میزنم . قربونت فعلا خدافظ
🎭 نویسنده: #نیما_رفیعی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜🔅
🎙تمرین شماره:(۲۱۰)
...این دشنه یاد اور دردهای مادرم،مشیانه،ولی نه آن مشیانه، پدرم مانند کیومرث بود، ولی کیومرث نبود،مادرم مانند مشیانه، مشیانه تر از مشیانه بود، گناه او من بودم، زن، خوگیر که پدر تنها یک واژه بود، مادر مرا در خود داشت، پدر ولی چشم چشمداشت کودکی هم کالا خود، چیزی مانند هابیل، چیزی مانند قابیل...نام مرا شوربخت نهاد،مادرم می گفت،درد بودن تو کمتر از درد داشتن تو بود، درد نگاه یخ آلود پدرت ولی،از هر دو درد افزون تر،او مرا نبوسید، نگاهش زمستان شد،ابزاری شدم برایش،شبهای سوزان مردانگی اش را عروسک بودم، پس از انزالش، چونان دستمالی مچاله تر از دستمال، تفاله ای بودم که هوده نداشتم تا کنار تنش بازمانده شب را به بامداد بدوزم، جای من همیشه پایین زندگی بود، سرد و نم زده، آری،این دشنه روزی بر تنم نشست که مادرم،برایم از روزهای مادری اش گفت و این شمشیر را در دستم جا گذاشت،سپس در شبی سیاه تر از شب،سرد تر از زمستان،شبی که زمین تازیانه می زد هنگام تازیانه می زد شب تازیانه می زد مرد تازیانه می زد،تازیانه تازیانه می زد(شمشیر را چونان شلاق بر زمین می کوبد، وحشیانه می زند، از نفس می افتد)
مادرم آن شب ، در پس تازیانه های مردش، چشم هایش برای تا همیشه روی هم رفتند.
او هم رفت، گویی روان مرا برد، و من ، زن، تنها شدم، تنها و تن هایی که در دل کاشتم، تن های کوچکی که زود تر از من یکدنده کشیدند، بزرگ تر از من بر گور خاک الود پدر استادند و پای کوبیدند.
اکنون این دشنه به در خواهم کرد ز تن، شاید که برون شود نفرین کردن و تن ها، از مالا مال سینه ام...
🎭 نویسنده: #محسن_طارمی
#نمایشنامه_شوربخت
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜مونولوگ گویی 🔆
🎙تمرین شماره : ( ۲۰۸)
🔘#متن_مونولوگ
بالاخره یه روز اتفاق میفته
وقتی دارم تو یه کوچه قدم می زنم، یا یه گوشه نشستم
یا دارم تو خیابون رانندگی می کنم
حس می کنم یه اسلحه پیشونیمو نشونه گرفته
کمتر از یک ثانیه طول میکشه ،
ولی تو اون یک ثانیه فقط دارم به این فکر می کنم که کاش یک جوری بزنه که مردم صدای شلیک رو نشنون، صدای شلیک بدجوری می ترسوندشون زندگی کردن تو وحشت حقشون نیست
قرار بود جنگیدن فقط سهم ما باشه …
اصلا کاش وقتی بزنه که رو دامن دماوندت باشم
یا وسط خزرت
یا خلیج فارس
یا جایی که تو بیشتر از همیشه باهام بودی!
بزنه و همه ی این کابوسا رو تموم کنه
فقط خیالم راحت باشه که همه تو خیابونا دارن راحت قدم میزننو میگنو می خندن
اونوقته که دیگه منم اروم میشم
یه دل سیر بغلت می کنمو
راحت تو خاکت می خوابم
#فیلم_روز_صفر
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
📍ویس تمرینتون رو داخل گپ تمرینات قرار دهید(برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔅@tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(۲۰۶)
🔘#متن_مونولوگ
یعنی چی حال ندارم؟
اصلا غلط میکنی حال نداری!
به حال خودت بزارم؟
به حال خودت گذاشتم که زندگیمون شده این!
صبح خروس خوان می زنی بیرون، شب از نیمه گذشته ام میای خونه!
وقتی هم زود میای خونه، اینه وضعت!
چرا جواب درست و حسابی بهم نمیدی؟
پولای منو کجا میبری؟
امروز از بانک بهم پیامک اومده که از حساب شخصی من برداشت شده!
وقتیم میرم ببینم کی همچین کاری کرده میبینم توعه گور به گوری برداشتی!
تو اگه پول نیاز داشتی چرا از خودم نخواستی؟
اصلا کارت منو از کجا برداشتی؟
چرا تو انقدر مشکوک شدی؟
خب لامصب به منم بگو دردت چیه!
دو ماهه شدی پوست استخوان!
خورد وخوراکت شده فقط یه لیوان آب.
بگو!
به من بگو!
شاید بتونیم دوتایی حلش کنیم!
با سکوت و حروم کردن زندگی به خودت و من که چیزی درست نمیشه! بدتر داری خودتو نابود میکنی.
من دوستت دارم!
وقتی تو این وضعیت می بینمت حالم از خودم بهم میخوره که به عنوان شریک زندگیت نمیتونم کاری برات بکنم!
حرف بزن! برای یکبارم شده منو آدم حساب کن!
برای یکبارم شده کاراتو به من بگو!
تو می دونی اگه خاری بره به پات من داغون میشم.
اون پولا رو برا چی برداشتی؟
کجا بردیش؟
اصلا چی شده؟
🔅 @tamrinbazigar
🎭 نویسنده: #تینا_سلطانی
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(204)
🔘#متن_مونولوگ
اگه یه روزی فکر برگشتن به سرت بزنه،میدونی بهت چی میگم؟
بهت میگم کجا بودی وقتی اشکام انقدر بالشتو خیس می کرد که چندبار پشت و روش می کردم ،تامبادا مامانم بفهمه بخاطر یه بی لیاقت چشمام از گریه و اشک قرمز میشه، روزایی که توی خیابونای این شهر قدم زدم،تو رو کنار خودم تصور میکردم، مثل همیشه روی میز دونفره ی همون کافه ای نشستم که پاتوق همیشگیمون بود ولی جسمت نبود اما وجودت بود ، وجود و یاد تو در تک تک لحظات حس می کردم،خرید که می رفتم دوتا مونو جلوی آینه می دیدم ولی هرچی بهت گفتم بهم میاد یا نه جواب نمیدادی آخر سر فروشنده فکر کرد دیوونه ام گفت نمی فروشم،من دیوونه نبودم، تو دیوونه ام کردی!
تا الان اصلا به فکر من هم بودی؟
به هیچ وجه دیگه ازت نمیخوام برگردی!
من عاشق تو نیستم عاشق غمی ام که تو به من دادی.
یاد گرفتم با خیالت زندگی کنم،تصوری که ازت توی ذهنم ساختم خیلی قشنگ تره.
🎭 نویسنده: #نسترن_پارادوکس
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar
🔆⚜️مونولوگ گویی⚜️🔆
🎙تمرین شماره:(202)
🔘#متن_مونولوگ
اون بچه رو میبینی؟
اونی که داره فال میفروشه؟
میبینی چقدر خوشگل و با نمکه؟
حیف نیست بچه به این قشنگی به جای اینکه تو مدرسه مداد دست بگیره اینجا فال دست گرفته،بچه ای که قربانیه تقدیری شده که هیچ حق انتخابی داخلش نداشته و فقط میدونه که باید برای سیر کردن شکم خودش یا حتی خانواده اش کار کنه!تو سرما و گرما وقتی بچه های همسن و سال خودش تو رختخواب گرم و نرم خوابن و بهترین لباسارو میپوشن، این بچه با یه دست لباس پاره پوره التماس مامان بابای همونارو میکنه واسه خرید یه فال دو سه تومنی،من حتی اگه الان تموم فالاشم بخرم کمک چندان بزرگی بهش نکردم و نمیتونم بیشتر از اونم انجام بدم؛چون در توانم نیست.کاش داشتم و کمکش میکردم، اما جدا از اینا من ادمی نیستم که بگم خدایا اونقدری بهم بده که دست بقیه رو هم بتونم بگیرم، من میگم خدایا خودت مستقیم و بدون واسطه دست بنده هاتو بگیر، چون تو اگه بگیری محکم میگیری و دیگه هیچوقت ولشون نمیکنی.
🎭 نویسنده: #ریحانه_شیخ
〰️〰️〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
📍 ویس تمرینتون را داخل گپ تمرینات قرار دهید. (برای نقد)
/channel/GorooheTamrinat
🔺🔺
〰️〰️〰️🔅〰️〰️〰️〰️〰️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
🔅 @tamrinbazigar