tanhatarinzaker | Unsorted

Telegram-канал tanhatarinzaker - اشعار ابراهیم زمانی

174

Tanhatarinzaker

Subscribe to a channel

اشعار ابراهیم زمانی

ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین


من همانم همان جــوانِ قدیــم
از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیــم

پــدرم گــفت : نـوکــرِ او بــاش
با علــی باش و قنبــرِ او بــاش

مادرم گفت : ای غُــلامِ حــسین
نذر کردم تو را به نــامِ حــسین

حاصلِ پیــری ام جوانــی توست
افتخارم به روضه خوانی توست

پـســرم مُـــرده ام ، شهیــدم کن
پیــشِ زهــرا تو رو سپیــدم کن

بانـی روضــه های مــا زهراست
مادرِ بچّــه شیعــه هــا زهراست

گریه کردیم و باده نوش شدیم
فاطمیّــه سیــاه پــوش شــدیم

همــه ی عُمــر بـا ولــی ماندیم
نسل در نســل با علــی ماندیم

روضه در روضه احترام شدیم
درِ این خانــه پیر غُــلام شدیم

گریه در روضه ها گواهی ماست
نوکــری حُـکمِ پادشاهــی ماست


ایستادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیک امــام حــسین


ما سرِ سفره ی تو سیــر شدیم
از غم و غصّه ی تو پیــر شدیم

تــو شفــــاعــت کنــنــده مایــی
بعــدِ مرگـم تویــی که می آیــی

می دهــی احــتــرام ، نــوکـر را
چــه هَراســی نکیــر و مُنکــر را

می زنی بانگ این غُلامِ من است
نوکرِ مــن فقط به نــامِ من است

تشنــه ی یـک پیالــه ام‌ بــوده ست
روضه خوانِ سه ساله ام بوده ست

عشــق را بی اراده آمــده اســت
اربعیــن ها پیــاده آمــده اســت

رو بــه روی ضــریــــح زانــو زد
مُژه هایش به صحــن جــارو زد

اعتقــادش فقط به بــاورِ ماست
مــادرش هم کنیــزِ مــادرِ ماست

جایگــاهش اگر رفیــع شده ست
مادرم فاطمــه شفیــع شده ست

سرِ این سفره صاحبِ فضل است
بیمــه ی حضرتِ اباالفضــل است


ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین


گرچه یک عمر مُستمندِ من است
تــازه اینجــا نیازمــندِ مــن است

پس حساب و کتابِ او با ماست
در قیامــت جــوابِ او با ماست

شورِ ما تا همیشه در سرِ اوست
تربــتِ مــن کنــارِ پیکــرِ اوست

بی وفایی است یاورش نشوم
شافــعِ روزِ محشــرش نشــوم

روسیــاه است خوب می دانم
پُر گنــاه است خوب می دانم

او ولـی احــتــرام کــرده مــرا
رو به قبــله سلام کــرده مــرا

آب نوشیــده با ســلام به مـن
اشــکِ او داده الــتیـام به مـن

ای خــدایِ همیشـه در دلِ مـن
بنده ات را ببخــش بر دلِ مـن

می رسد بانگ از خدایِ حسین
همـه ی ماسَـوی فــدایِ حسین

کربــلایِ تو هست عَـرشِ بریــن
پس بهشتِ من است رویِ زمین


ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

تقدیم به غُربتِ عاشورایی
حضرتِ اباعبدلله الحسین علیه السلام


کربلا در کربلایِ خنجر و حنجر گُم است
تازه عاشـورا شروعِ کارِ او با مردم است

آمده این دشـــت را سیراب از کوثر کُـــند
آمـــده تا کــــربلا را کربلایــــی تـــر کُـــند

آمده تا عشق را با خونِ خود امضـــا کُـــند
تا خودش هیهات من الذلّـــه را معنـا کُـــند

حجِّ واجب را رها کرده خدا واجب تر است
مرگِ با عزّت برایِ شیـــرمردان بهتـــر است

کوفیان اینبار هم حمد و سپـاس آورده اند
نـامه در نـامه برایــش التمــــاس آورده اند

خوب می داند که اینها مردِ میدان نیستند
دستِ پیمـــان داده امّا پایِ پیمــان نیستند

کینه دارند از علی مولا " ولی " آورده است
تا توانسته  به همراه اش  علی آورده است

در مسیرش سنگ را لعلِ بدخشان کرده است
با نگاهِ خود وهب ها را مسلمـــان کرده است

با فقط یک جمله اش عالم حسینی می شود
عاقبت " حرِّ یزیدی " هم حسینــی می شود

عاقبت خیری برایِ غـــیر می خواهد حسین
تا دمِ آخــر بر اینها خـــیر می خواهد حسین

آمده تا فـــاش ســـازد رمـــز و رازِ عشـــق را
در دلِ مـــیدان به پـــا دارد نمـــازِ عشـــق را

شوکت و آرامشش در جنگ فوق العاده است
زیرِ خنجر هم " حسین بن علی "  آزاده است

اکبرش الحقّ و الانصاف پیغمبر شـــده ست
بر زمین افتاده و انگــار اکــبرتر شـــده ست

هر مسیـــری غیر راهِ کـــربلا بیـراهــه اســت
آخرین مردِ قیــامِ کـــربلا شش ماهــه اســت

کربلا تفسیرِ خوبی هاست ، بد تعــریف شــد
روضـه در روضـه قـیـامِ کـربلا تحریف شـــد

غُربتش بی آبی و تعدادِ زخـــم و تیـــر نیست
دردِ او از زخمِ تیـــغ و نیزه و شمشیــر نیست

غُربتش اینجاست می گویند جـــان را باختـه
او بـــرایِ کســـبِ قــدرت جنـگ راه انداختــه

کسبِ قدرت خنجر و حنجر مگر می خواسته
نامسلمان هــا علی اصغـــر مگر می خواسته ؟

کسبِ قـــدرت با زن و فرزنــد می آیـــد مگــر
بـــا رقــیّه دخــــترِ دلـــبـــند می آیـــد مگـــر ؟

او هدف دارد هدف اصلاحِ دین و مکتب است
قدرتِ کرب و بلا در خُطبــه های زینـــب است

قدرتِ کرب و بلا در عشق و در دلداده گیست
کــــربلا اوجِ شکــــوهِ عـــزّت و آزاده گــیست

تن به تیــــر و نیزه داد امّا به ذلّت تـــن نـداد
سر به دشمن داد امّا دســـت با دشمـــن نـداد


#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

به مظلومیّتِ مادرِ کربلا
حضرتِ رُباب سلام الله علیها


حسین بود سوأل و جـــواب حرمله بود
دلیلِ شرمِ حسین از رُبـــاب ، حرمله بود

رُبـــاب هاجـــر و دشـــتِ بــلا شبیـهِ مِنـا
رُبـــاب اشـکِ فرات و ســراب حرمله بود

دلش رضا به رضایِ حســـین بود رُبـــاب
کسی که کرد دلش را کبـــاب حرمله بود

نـــه گاهــــواره و نــه لای لایــــی مــــادر
کسی که بُرد علی را به خواب حرمله بود

گــناهِ کــودکِ شش ماهــــه را نمی دانم
چه بود جُرمِ علی که عذاب حرمله بود ؟

" چرا فـــرات به این ننگ مُتهّم گردد ؟ "
که قاتـــلِ پســـرِ بوتـــراب حـــرمله بود

مَحال بود کَمر خَم کند به خیره ســـری
کسی که کرد کمان را مُجاب حرمله بود

کدام را بزنـــم ؟ ابــنِ سعــد با لبخـــند
حساب کرد علی را... حساب حرمله بود

حسین آه کشید و غدیـــرِ خُــم جوشید
کنایه تیـــر شد و بازتـــاب حـــرمله بود

گلویِ اصغر - قلبِ حسین - اشکِ رباب
سه شعبه دار ترین انتخاب حرمله بود

ببخش مــادرِ باران ردیــــفِ شـــعرم را
شبیهِ حالِ من امشب خراب بود ردیف


#ابراهیم_زمانی


حسین در عطشِ جرعه ای محبّت سوخت
" چرا فرات به این ننگ متّهم گردد ؟ "
استاد محمد علی مجاهدی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

تقدیم به پیامبرِ کربلا
حضرتِ علی اکبر علیه السلام


الله و اکبر ... ناگهان حیـدر شد اکبـــر
بعد از علی ، تنها علی اکبــر شد اکبـــر

آمد به معراج و نقاب از چهره انداخت
قـرآن تـلاوت کرد ، پیغمبـــر شد اکبـــر

دســـتِ نسیـــم افتـــاد پــایِ گیسوانش
ماه از خجالت سرخ شد محشر شد اکبر

دریا به دریا زد عوض شد اشک با مَشک
ساقی عَلم برداشت ، آب آور شد اکبـــر

ابرو به هم انداخت مَرحب ها شکستند
بی فتحِ خیبر ، فاتحِ خیبـــر شد اکبــــر

دلتنگی اش را زخـــم ها بــــاور نکردند
وقتی بهانه شد عَطش ، بـــاور شد اکبر

بوسید انگشتـــر دهانش را از آن وقت
نقشِ نگیــنِ رویِ انگشتــــر شد اکبــــر

برگشت از آغـــوشِ بـابـا با لبــی خشک
برگشت امّا چشــم هایش تر شد اکبـــر

آیینـــه ای در انحصــــارِ ســـنگ ها بود
مهمانِ تیر و نیزه و خنجـــر شد اکبــــر

مثلِ انــاری که به خــــاک افتاده باشد
صد دانه شد تسبیح شد پرپر شد اکبر

ممسوس در ذاتِ خدا شـــرحِ علی بود
وقتی تمامِ دشـت سرتاســـر شد اکبــر

پایانِ مقتل مرثیــه اوجِ حماسـه است
شمشـــیرها گفتنـــد اکبـر تر شد اکبــر

رویِ زمیـن که خـــاتمِ پیغمـــبران بود
بر نیزه ها هم سروران را سر شد اکبر


#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نامه ی امام حسنِ مجتبی علیه السلام
به فرزندش حضـــرتِ قاســـم ...


می نویسم سُرخ تا با خونِ خود یـــاری کنی
آبِــرویـــم خـــوب بــایـــد آبِـــــروداری کنــی

نامه ام در کــربلا تضمیـــنِ میدان رفتن است
پاسخِ خیـــرِ عمــو را می شود " آری "  کنـــی

خواهشِ شمشیرِ من صُلح است امّا خویشِ من
در دلِ میــدان مبـــادا خویشــــتن داری کنــی

وارثِ فتــحِ جَــمل ، با ذوالفقــارِ کوچــک ات
می توانــی آیـــه های مــرگ را جـــاری کنــی

جز شهادت هیــچ پایانـــی سزاوارِ تو نیست
شک ندارم می روی شایستـــه ســالاری کنی

نوجوانِ من ، جـــوان تر می شوی با زخم ها
با علـــی اکبـــر اگــر هــمــزاد پنــداری کنـــی

اشــک می ریـزد برایـت شـــاه بیـــتِ کـــربلا
ای گُـلِ خـــندان مَبــــادا گـریه و زاری کنـــی

بـیـــنِ اقـــیـــانــــوسِ نــا آرامِ او آرام بـــاش
شاید اینگــونه دلش را هم پرســـتاری کنـــی

بوسه ای برداری از شش گوشه ی خشکِ لبش
روزه ات را اینچنیـن شـــاهانه افطــاری کنــی

                        #

آخرِ نامه نوشتـــه بود با یک قطره اشــــک :
آه عبدلله جـــان باید تو هم کـــاری کنــی ...



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

تقدیم به بانـــوی صبر
حضرتِ زینب سلام الله علیها


صــبر مبهوت زیرِ لب می گفت :
مگر این زن چه طاقتــی دارد ؟
صـــبرِ ایّـــوب جـــایِ خود ، امّا
صـــبرِ زینـــب حکایتــــی دارد

صـــبرِ او اشکِ ناتوانـــی نیست
صـــبرِ او ذوالفقــارِ در بند است
گـــاه با صـــبر ، گـــاه با خــطبه
تیـــغِ او در نیـــام بُـــرندّه است

خسته بال و شکسته قامت نیست
اسوه ی صبر و بی همــاورد است
چوبِ محمل شکسته است ولــی
خَم به ابــرویِ خود نیاورده است

کربـــلا هر کجا بـــلا می ریخت
صـــبرِ زینب به چشــــم می آمد
آن طـــرف کـــاخِ ظلم می لرزید
تا که چشمش به خشــم می آمد

مثلِ بـابـا چو شـــیر می غُرّیـــد
مثلِ مادر حجابی از شـب داشت
کــربـــلا زنــده مانـــد در تاریـــخ
چون کنارش حسین ، زینب داشت

حلقــــه ی اشــــکِ دورِ چشمانش
حلقــــه هایِ غمِ اســــارت نیست
این اسارت شـــروعِ آزادی اســت
این اسارت کم از شهــادت نیست

این زن آموزگــــارِ تاریــخ اســـت
هم کــــلامِ ســـتم نخواهــد شــد
دختــرِ خطبـــه هـــایِ بی پایـــان
خطبه اش خرجِ غـم نخواهد شد

کشتـــیِ صــبــر و استقامــــت را
مــرد و مردانــه او به جریـان برد
کــربــلا بــا حسیــــن شــد آغـــاز
خواهــرش کــار را بــه پایـان برد


#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

تقدیــم به ریحانــه ی کــربلا
حضرتِ رقیّه بنت الحسین سلام الله علیها


در گوشه ی خرابه گلستان رقیّه است
شأنِ نزولِ ســوره ی بـاران رقیّه است
تفســیرِ آیــه آیــه ی قــرآن رقیّه است
این دخترِ شــبیه به طوفان رقیّه است

شهزاده ای که کاخِ ستم را خراب کرد
با حفظِ چادرش به خــدا انقـلاب کرد

از بهترین عشیره و ایـــل و تبـار بــود
از نسلِ شـاهِ خیبـــرِ دُلـدُل سـوار بــود
آیینـــــه ی تمـــام نــمـــایِ وقـــار بــود
درگوشه خرابه خودش ذوالفقار بـــود

خُلقاً و ظاهراً خودِ زهرایِ اطهـر است
این دخترِ سه ساله به عالم برابر است

زهـــراترین مقـام ، مقـامِ رقیّــه اســت
خورشید محوِ ماهِ تمـــامِ رقیّــه اســت
پایانِ عشق حُسنِ ختـــامِ رقیّــه اسـت
کرب و بلا شـــروعِ قیـامِ رقیّــه اســت

دربندِ ظلم هســت ولیکن اسیـر نیست
گُل سرفراز بوده اگر سر به زیـر نیست

بیچاره نیست...چاره ی عالم رقیّه است
الگویِ جـود و بخششِ حاتم رقیّه است
نقشِ نگیـــنِ حلقه ی خاتـم رقـیّه است
زیبــاتریـــن دلیـــلِ مُـحــرَّم رقـیّه است

او صبر را به حضــرتِ ایّــوب داده است
یک ذرّه اشک هدیه به یعقوب داده است

ذکرِ رقیّه افضلُ الاذکــــارِ زینـــب است
بانویِ ما همیشه مددکـــارِ زینـــب است
با دستهای کوچکِ خود یارِ زینـــب است
در کربــلا رقـیّـه علمــــدارِ زینـــب است

سرشار از شمیـــمِ گُلِ یـــاس بوده است
بالانشیـــنِ شــانه ی عبّـــاس بوده است

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شـــام
با دســـت های بستـه و در بینِ ازدحـام
در گوشـه ی خـــرابـه کند باز هم قیــام
حُسنِ ختامِ کرب و بلا بوده این پیـــام :

ما آبـــرویِ خویـش به خنجـر نداده ایم
سر داده ایم از ســـر و مَعجـر نداده ایم



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۷


شــــورِ گــــودال


به اشتباه می زدند
همه لشگر به یه شــاهِ بی سپــاه می زدند
بدتر این بود که بی جُــرم و گنــاه می زدند
ریش سفیدهاشونم که قُرب الی الله می زدند

مستِ مست می زدند
به یه مظلــوم یه مُشــت ظالمِ پَســت می زدند
وقتی خون جلوی چشم هاش و بست می زدند
پیــرمــردهاشــونم عــصــا بــه دســت می زدند

چیکار با دلِ ذوالجنـاح می کُنه
داره خون به قلبِ سپاه می‌کُنه


حَبیبم حسین
میخونه یه مادر غریبم حسین


نگــاه می کُنه
تــار می بینــه ، گــمونم اشتبــاه می‌کُنه
سر میچرخونه نگاه به خیمه گاه می‌کُنه
هی نگاه به خیمه گــاهِ بی پنــاه می کُنه

هُجوم می بَرن
گوشواره رو دارن به زور می کَــنَن
زین العابدین و روی خاک می کِشَن
سیلی تو گوشِ مُخـدَّرات می‌ زَنَــن

چه غوغایی افتاده تو خیمه ها
اَمــان از اســارت تو شــامِ بــلا


حَبیبم حسین
میخونه یه مادر غریبم حسین


چرا می بُرَن ؟
سرِ شاه و یک مُشت گِدا می بُرَن
ســرش رو چــرا از قفــا می بُرَن
بــرای رضــایِ خــــدا مــی بُــرَن

کجا می بَرَن ؟
نداره کفــــن ، بوریـــا می بَرَن
دارن از تنِ شاه عبــــا می بَرَن
بــرای رضــــایِ خـــدا می بَرَن

چقدر نیزه از هر طَــرف می‌ زدن
برا کشتنش دست و کَف می زدن


حَبیبم‌ حسین
می خونه یه مادر غریبم حسین


شکوندن لب و
چرا نعـــلِ تازه زدن مرکب و
ندیدن چرا اشکــــای زینب و
اونا که میخوندن نماز شب و

دل سیر زدن
همین که حسین شد زمینگیر زدن
بــرای رضـــــایِ خــــدا تیــــر زدن
تیرا که تموم شد با شمشیـــر زدن

جلوی چشِ مادرش رو زمین
نشسته روی سینه شمرِ لعین


حَبیبم حسین
میخونه یه مادر غریبم حسین


سرش رو بُرید
شــــروع کــرد رگِ آخــــرش رو بُرید
هنوز زنــــده بود حَنجــــرش رو بُرید
با‌‌‌ هفت ضربه از پشت سَرش رو بُرید

چی دید خواهرش ؟
یکی رفت پِیِ غارتِ پیکَــرش
یکی فکرِ انگشت و انگشترش
دوباره شکست پهلویِ مادرش

سرش رو روی نیزه بند می کُنَن
دارن نیزه هــا رو بُلـــند می کُنَن


حَبییم حسین
می خونه یه مادر غریبم حسین



#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۵


زمینه ی امام حسین علیه السلام


امــام حسیــن فرقــی براش نداره
اونی که سر به راهه یا سر درگُمــه
امام حسین امام حسینِ همه است
کــشتــیِ نجــاتِ همــه ی مَردُمــه

فرقـی نـداره براش
عراقــی یـا ایرونــی
اربعین همه دعوتیم
کرب و بلا مهمونــی

امام حسیــن بزرگه
فــراتــر از انـدیشــه
زندگی بدونِ حسین
خدا وکیلی نمی شه


اون که رحمتِ واسعه است
امــام حسیــنِ همــه اســت


امــام حسیــن فرقی براش نداره
از دل سنگ ، یاقوت و دُر میسازه
هنــوز علــی گَــندابــی ها زیــادن
میاد و از رسولِ تُرک حُر میسازه

نــه کـه فرقــی نــداره
حجـاب و بی حجابــی
وقتی اومدی تو هیئت
دخیلِ حضرتِ رُبـابــی

چای روضه شو که خوردی
مَــحــرمِ امــام حسیــنی
دوســش داری زیرِ دِینِ
پرچــمِ امــام حسیــنی


اون‌ که رحمتِ واسعه است
امــام حسیــنِ همــه اســت


امــام حسیــن فرقی براش نداره
اهل کجایــی ؟ از کدوم دیــاری ؟
امــام حسیــن می بینه غُصّه هاتو
میدونه که چه حِسّ و حالی داری

خیلی ها گلایه دارن
ناامید و دل شکستَن
ولی هنـوز که هنوزه
عاشقِ امــام حُسینَن

خیلی کربلا رفته ها
شبیــهِ شِمــر کافِرن
خیلی نرفته ها هم
عاشقِ سیّد ذاکِرن


اون که رحمتِ واسعه است
امــام حسیــنِ همــه اســت



#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tsnhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۳


شورِ امام حسین علیه السلام


حسین
ذلّت نمی پذیــرد
منّت نمی پذیــرد
خورشیدِ رویِ نیزه
ظلمت نمی پذیرد

ای کــاروان نتــرسیــد
از ســاربــان نتــرسیــد
این نهضتِ حسین است
از ظالــمــان نتــرسیــد

وقتی که دین جدید است
هر فتنه ای شهیــد است
بیعــت به زورِ شمشیــر
یــادآورِ یــزیــد اســت

حسین
ذلّــت نمی پذیــرد
منّــت نمی پذیــرد
خورشیدِ رویِ نیزه
ظلمت نمی پذیــرد

بینِ همــه مَفاخــر
پــایِ همــه شعائــر
عزّت میده خدا به
سیّد جــوادِ ذاکــر

عاشق شنیدنی نیست
دیوانه دیدنی نیست
ای کــاسبــانِ هیئــت
نوکر خریدنی نیست

هیئت حکومتی نیست
روضه سیاستی نیست
غــیــر از ولایِ حــیدر
دیگــر ولایتــی نیست

حسین
ذلّــت نمی پذیــرد
منّــت نمی پذیــرد
خورشیدِ رویِ نیزه
ظلمت نمی پذیــرد

دنیــا نمی شناسیم
عُقبــا نمی شناسیم
غیر از علی در عالم
آقــا نمی شناسیــم

اصلِ علی اساس است
حبِّ علی قیاس است
هرکس که بنده اوست
قطعأ خداشناس است

دین بی علی حرام است
اســلامِ ناتــمــام اســت
خوانده پــدر به گوشم
حیدر فقط امام است

حسین
ذلّــت نمی پذیــرد
منّــت نمی پذیــرد
خورشیدِ رویِ نیزه
ظلمت نمی پذیــرد

لبریزم از حقایــق
بیزارم از منافــق
اهــلِ برائتــم بــا
حُکمِ امامِ صادق

لبریــزم از صحیفه
بیــزارم از خــلیفــه
بیــزارم از سیاست
از وحــدتِ سقیفه

لعنــت به عاشقاشون
لعنــت به پیــرواشون
شــادیِ قــلــبِ زهــرا
لعنت به هر سه تاشون

حسین
ذلّــت نمی پذیــرد
منّــت نمی پذیــرد
خورشیدِ رویِ نیزه
ظلمت نمی پذیــرد


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه شماره ی ۲۱


زمینه ی حضرتِ عبّاس علیه السلام


ای ماهِ شبِ تـــارِ من
داداشِ علـــمــدارِ من
فقط تویی سردارِ من
تو نباشی می شم بیچاره من
یارِ من یارِ من کَس و کارِ من

گفته بـودی که پناهـــم می مونـــی
پس چیشد که داداش از پا نشستی
گفته بودی همیشه پُشتم هستـــی
کـــوهِ غیـــرت کمرم رو شکستــی

پاشو بریم علی اصغر گناهـــه
پاشو بریم رقیّـــه بــی پناهـــه
پاشو بریم چشمِ زینب به راهه


ای مرتضی خَصائل
عبّاس ابوالفضائـــل
دریا به سویِ تو مایل


دلاورِ دریــا تریـن
آسِمونِ رویِ زمین
پهلوونِ امّ البنیـــن
نمی خوام ببینم تو رو نازنین
رو زمین رو زمین قطعُ الیَمین

پاشو جونِ من داری جونم و میگیری
پاشو ابالفضل که امونم و می گیری
اگه نباشی ، رُبـاب دلشـــوره داره
اگه نباشی می ره زینب اسیـــری

نرو داداش... خنده هاشــون غلیظه
نرو داداش... چشم هایِ کوفه هیزه
نرو داداش... دخترم اشک می ریزه


ای مرتضی خَصائل
عبّاس ابوالفضائـــل
دریا به سویِ تو مایل


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۹


زمینه ی شهزاده ی کربلا
حضرتِ علی اکبر علیه السلام


داره میره جون از تنِ نیمه جون
داره می ره میدون همه باورش
چقدر صحنه ی تلخ و دشواریه
وداعِ حسیـــن و علی اکـــبرش

چه غوغایی افتاده تو خیمه ها
می‌بوسه حسین صورتِ ماهشو
سکیــنه داره اشــک می ریزه و
رقـــیّه گرفــــته سرِ راهـــش و

داره می ره تا اینکه دریا بشه
شاید مُشکلِ تشنگــی وا بشه
داره میره تا پُر کنه دشت رو
از اسمِ علـی ... اربأ اربا بشه


واویلا واویلا واویلا واویلا
واویلا واویلا یا علی اکــــبر


زد از مِیــــمنه بر دلِ مِیـــسره
همه میگن انگـــاری پیغمبره ؟
چقد نیزه در نیزه زخمش زدند
تا فهمیدن اسمش علی اکــــبره

توون داشت بجنگه هنوزم ولی
گرفت خون جلو چشمایِ مرکبو
علـی در علـی شد همه کربــــلا
گرفــــتن امیــــدِ دلِ زیـــنب و

تا رفتی تو مِیدون میگفتن همه
عجـــب حیــــدرِ مثلِ پیغمـبری
به هر جا نیگا می کنم هستی و
حالا از گذشــــته تو اکــــبرتری


واویلا واویلا واویلا واویلا
واویلا واویلا یا علی اکــــبر


نکش پاتو رو خاک سخته برام
چرا دستِ بابا رو پس میزنی ؟
بازم کوچه در کوچه شد کربلا
داری مثلِ زهــرا نفس می زنی

گرفته در آغوش ، زینب من و
تا شاید کمی دردم و کــم کنه
بگید تا داداشم اباالفضل بیاد
فقط اون می تونه بلندم کنه

رو لبهایِ دشمن پُر از شادیـه
تویِ خیمه ها شیون و زاریه
بگید تا جوونا بیان اکبر و ...
آخـه بُردنش کــار دُشواریـه


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۷


شورِ و واحدِ امام حسین علیه السلام


مردِ میدان حسین ، شاه و سلطان حسین
آیــه آیــه تویــــی  ، روحِ قــــرآن حسین
کافــــر آورده است بر تو ایمــــان حسین


الله الله الله - شـــاهِ مـــن ثـــارلله


کاسه صبرم از عشقِ تو گشته پُر
زیر پایت شود سنگِ بی مایه دُر
دشمنت می شود با نگــاهِ تو حُر


الله الله الله - شـــاهِ مـــن ثـــارلله


تشنه و زخمی امّا تو آزاده ای
تا دمِ آخـر از پـــا نیفتـــاده ای
درسِ آزادگی بر جهان داده ای


الله الله الله - شـــاهِ مـــن ثـــارلله


معنیِ وحدت و معنیِ کثرتــــی
غیــــرت للّهی و مظهرِ غیرتــــی
مرتضی صورت و فاطمه سیرتی


الله الله الله - شـــاهِ مـــن ثـــارلله


پورِ مولایی و مادرت فاطمه
می زنی یک تنه بر دلِ علقمه
بر دلِ دشمنان افکنی واهمــه


الله الله الله - شـــاهِ مـــن ثـــارلله


تو امیری و من بنده ی روسیـــاه
هر مسیری به غیر از شما اشتبـاه
زیرِ پایِ تو حیوان شود ذوالجناح


الله الله الله - شـــاهِ مـــن ثـــارلله


مثلِ بـــاران برایِ همه رحمـــت است
کربلا لحظه لحظه پُر از حکمت است
مرگِ با عزّت اش ، بهتر از ذلّت است


الله  الله  الله - شـــاهِ مـــن ثـــارلله


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۵


زمینه ی حضرتِ زینب سلام الله علیها


صبر
مثلِ صبرِ بر مصیبت ، مثلِ صبرِ عمّه زینب
باز
یادِ مرتضی میفتن ، تا میخونه خُطبه بر لب

کربلا رو زنده کرد
غیرتِ دخترِ فاطمه
نداره ازکسی واهمه
خواهرِ ساقیِ علقمه

فقط تویی
انتَ فی قلبی یا زینب
دوباره رویِ لب ، این و میخونه
دل بی تو  مایه ی ننگه
دلم بــرات تنگــه ، دل دیووونه

زینب  مدد بی بی زینب  مدد بی بی زینب


رفتی با دلی پُر از خون
با یه دنیــا غُصّه در دل
تا سرِ حسین و دیـــدی
زدی سر به چوبِ محمل

چی دیدی بانویِ صبر ؟
چرا اوجِ جوونی پیـری
چرا از همه دنیا سیـــری
چرا دست به کمر میگیری

نرو نرو
بی بی تو دشت و تو صحرا
نرو تک و تنها
چه ظالمانـــه
دشمن نداره که رحمی
می شی بی بی زخمی
به تازیانـــه

زینب  مدد بی بی زینب  مدد بی بی زینب


باز
داره آسمون می باره
واسه ی عمّه ی سادات
خون
به قلبِ شیعه کرده
غمِ دروازه ی ساعات

ای وای از بزمِ شــــراب
چشمِ بی حیا ، زخمِ زبان
لب و دندان و خـــیزران
امان از دلِ زینب ، امان

خدا خدا
خیره شده به طشتِ زر
نمیکنه باور
ســـرِ بـــرادر
داداش ای دین و ای ایمان
بازم بخون قرآن
بریـــده حنجـــر

زینب  مدد بی بی زینب  مدد بی بی زینب



#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۳


واحدِ حضرتِ رقیّه سلام الله علیها


رقیّه مهتــابِ مــن
گوهــرِ نایـابِ مــن
صدّیقه ی سه ساله
دخــترِ اربــابِ مــن

با اون دودستِ کوچیک
مُشکل گشایــی کردی
این سگِ رو سیــاه و
کرب و بلایــی کردی

میگن بهشــتِ گُلی از
گلخونه ی رقیّه است
میگن عمــو اباالفضل
دیوونه ی رقیّه است


رقیّه جان رقیّه - رقیّه جان رقیّه


صــورت شبیهِ زهرا
سیــرت شبیهِ زینب
از اشک‌و غم سرازیر
از غصّـه ها لبالــب

وقتی دلش میگیره
آسمــونم مــی بــاره
باباش براش خریده
یه جفت و گوشواره

میگن امام حسین چون
عاشــقِ مــادرش بود
همیشــه وابستــه ی
فاطمه دخترش بود


رقیّه جان رقیّه - رقیّه جان رقیّه


کــوفیــا رسمشــونه
خاطره ســازی کردن
سیلی زدن به ناموس
یتیــم نــوازی کردن

جــایِ هدیــه دادن
حقِّ یتیم‌ و خوردن
به جــایِ گُــل آوردن
گوشواره هاش و بُردن

رو ناقــه بی کَجاوه
با دستِ بسته بُردن
بــه زورِ تــازیــانــه
پهلو شکسته بُردن


رقیّه جان رقیّه - رقیّه جان رقیّه


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

تقدیـم به زین العابدین
امــام سجّــاد علیــه الســلام


بـا تــازیانــه شـد همــه ی راه سیــرِ سیــر
شیری که نیست در غُل و زنجیرها اسیــر

وقتــی بـه احـترامِ تـو منــبــر قیـــام کـرد
یعنی یزیــد هســت اسیــر و تویـی امیــر

ای خطبــه های سُــرخِ تو در شام سر بلند
ای سجده های سبزِ تو هر شام سر به زیر

بوسیده است دستِ تورا ریسمان به شوق
افتــاده اســت پــایِ تــو زنجیــر ناگـزیــر

از یــاد بـــرده انـــد علــی را چــقـــدر زود
حــالا شــنــاخــتند علــی را چــقـــدر دیــر

بستنــد دســت های بـه بیعــت نرفتــه را
بیعــت شکــستگـــانِ فــراوانِ در غــدیــر

جاریسـت از صحیفـه ی سجّــادیه هنــوز
دریــای پرخــروشِ مُـراعــاتِ بــی نظیــر

تنها چــراغِ راهِ  " ابوحَــمزه "  بوده است
بر قلــب های تیــره دلان هــم اثــر پذیــر

وقتی که شاعـرت حَجَرالاَسود است پس
دیگــر چه احتیــاج به مَــدحِ مــنِ حقیــر

آمــوختیــــم از پــــدرت روی نیــــزه هــا
آزاده زنــدگـــی کُــن و آزاده تــر بــمیــــر

مــا را به حــقِّ مــادرِ ایرانــی ات ببخـش
یـا ایّهــا العــزیــز ز مــا نیــز دســت گیــر



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

آن روز خــدا نــمــازِ بــاران می خــواند

بی وقفه برایِ خویش مهمان می خواند

جایی که کــلامِ حــقّ خریــدار نداشــت

خورشید به رویِ نیزه قــرآن می خواند



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

استخــاره زده شد آیــه ی بـــــاران آمــد
ناگهان حضرتِ عبّــاس به میــــدان آمــد

رُخصتِ جنگ اگر داشت که غوغا می شد
داشت سقّایِ حَــرَم ، عازمِ دریــــا می شد

داشت با صوتِ جلی پورِ ولــــی می آمــد
همــــه دیدند که عبّــاسِ علــــی می آمــد

مَشک بر دوش و رجزخوان شده ساقی سرمست
" پیرهَن چاک و غزلخوان و صُراحی در دست  "

جنگ با حضرتِ ســـردار جگــر می خواهد
چشم در چشمِ علمدار ... جگــر می خواهد

اینچنین بود که بر فکــــرِ کمیــن افتــادند
نعــــره زد چند تن از ترس زمیـن افتــادند

چهــره ی مـاه بر آیینــــه ی دریــــا افتــاد
آب زانـو زد و بــر زانــویِ ســــقّـــا افتــاد

دست بر آب زد و آب به دستش بی تــاب
آب بــر آب زد و آب شــد از خجــــلت آب

مَشک پُر کرد ولی تیر و سنان در راه است
بارشِ تیــر ز دامــــانِ کمـــان در راه است

آنطرف در پسِ هر نخل کمین خواهد بود
دست هایی قلم افتاده زمیــن خواهد بود

آخر این مَشک از او قوّتِ جان می گیرد
حرملــه باز نشستـه و نشــــان می گیرد

تیر بر چشـــمِ علمــدار نشیند ای کــاش
مَشــک را پاره و بی آب نبیند ای کــاش

کاش ای کاش ولی حیف که او پرپر شد
علقمــه شــاهدِ شــقّ القمری دیگـــــر شد

اشک از گوشــه ی چشمانِ گُلِ یاس افتاد
مادر آغوش گشوده است که عبّاس افتاد

دستش افتاده ولی باز علمــــدار است او
شیرِ زخمی شده در گلّه ی کفتار است او

از نفــــس هـای دَمِ آخــــرِ او می ترســند
روی نِی رفته ولی از ســرِ او می ترســند

بعد از او غربتِ این قوم رقم خواهد خورد
تازیانــه به تــنِ اهـــلِ حَــرَم خواهد خورد

بعد از او قافلــــه را زود به غــارت بردند
وای نامــوسِ خــــدا را به اســارت بردند


چشم در چشمِ علمدار... جگر می خواهد
جنگ با حضرتِ ســـردار جگر می خواهد

نعره زد چند تن از ترس زمیــــن افتادند
اینچنین بود که بر فکرِ کمیــــن افتادند ...



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

تقدیم به کوچکترین حیدرِ کربلا
حضرتِ علی اصغر علیه السلام


می دونم‌ تشنه ای مادر ولی من
به جز اشکِ چشام آبــــی ندارم
تو بازم‌ تشـــنه خوابت برده امّا
من از داغِ لبات خــــوابی ندارم

بخواب آروم بخواب آرومِ جونم
بخواب ای حیدرِ شیریــن زبونم
برایِ اون ‌کویــرِ خشکِ لب هات
تا صبح لالایی بارون‌ می خونم

دلم ‌از مردمِ این شــهر خـــونه
اینا گمراهی رسم و راهشـــونه
نمی دونم‌ چـرا دلشـــوره دارم
گمـــونم ‌حرملـه همراهشـــونه

شنیدم حـــرمله رحمــــی نداره
یه ردِّ خون همیشــه تو چشاشه
شنیـــدم ‌بیـــنِ تیرایــی که داره
یه‌ چنتایی سه شعبه هم باهاشه

میگن‌ خیلی دقیقه تو هدف هاش
نشونه گیری هاش ردخور نداره
نترس مادر بهت قول میده مادر
دیگـــه اسمِ کثیـــفش رو نیاره

نترس‌‌ مادر عمو عبّاس هستش
تا اون ‌هستش‌‌‌ که آزاری نـدارن
همیشه جنگ با آدم بزرگــاست
اینا با بچّه هــا کـــاری نـــدارن

ایشالله فردا از این دشت میریم
برات گهــواره ی تازه  می گیرم
همیــن‌ حالا دارم از شوقِ روزی
که رو لبهات‌ میگی مادر میمیرم

تو هم مثلِ علی اکبر می مونی
که از پشتِ نقابش نور پیداست
بابات وقتی در آغوشت ‌میگیره
سفیدیِ گلـوت از دور پیداست

بخواب آروم و آهسته عزیــزم
که ‌تنها نیست بابا غــم نداریم
علی اکبر‌ ، عمو عبّاس ، قاسم
خدا رو شکر چیزی کم نداریم

جوونــایِ بنــــی هاشـــم زیادن
نترس بابا جونت تنهــا نمی شه
ایشالله فردا از این دشت ‌میریم
خدای من چــرا فردا نمی شه ؟

عمو جونت بهم قول داده فردا
بره از خواهرت مشــک و بگیره
بهم قــــول داده دریــا رو بیاره
اگه دستاش بره قولش نمی ره


#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

پــدرم عــاشــقِ مُــحــرَّم بــود
پدرم روضه خوانِ هیئـت بود
پــدرم قــد خمیــده بــود امّــا
پیرمــردِ جــوانِ هـیئـت بــود

دکترانش پس از مُعــاینـه اش
خواندنش را حَـرام می کردند
از نــگـــاهِ پـــدر ولـــی آن هــا
خون به قلبِ امـام می کردند

این صدا را خودش به من داده
طَعنــه ات را ندیــده می گیـرم
شُغــلِ من نوکــریست بابا جان
من نگــویم حُــسین می میــرم

نــذر کــردم اگــر بُــزرگ شـدی
چــای ریـزِ حُــسینــیّــه باشــی
مــادرم هــم به مــادرت گفتــه
تـو کــنیــزِ حُــسینـیّــه باشــی

از همــان کــودکــی سُــراغم را
تک و تنهـا فقط حُــسین گرفت
هر کجــا لَنــگِ نــانِ شـب بودم
دستِ من را فقط حسین گرفت

نوکری شُغـلِ خانواده ی ماست
مــا بــرای حُــسین می مـیریــم
پســرم مـا بهشــت هــم برویــم
روضه خوانیم روضه می گیریم

روزهــا را شِمُــرد گفت حُــسین
از غم و غصّه مُرد گفت حُـسین
پــدرم تــشنـــه ی مُـحــرَّم بــود
هر زمان آب خورد گفت حسین

پــدرم رفــت تــازه فــهــمیــدم
چه کسی می رسَـد به فریــادم
پدرم وقتِ مرگ گـفت حُــسین
" پــنـدِ دیگــر نــداد اسـتــادم "



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

کاروان در مسیـــرِ راز و نیـــاز
مدّتـــی از مسیـــر باقــــی بود
دختری مثلِ آسمــان معصــوم
باز هم رویِ دوشِ ساقــی بود

پیشِ هم ، در کــــنارِ هم با هم
هردوشان مهربان و با احساس
بود ساقی اسیــرِ این کــــودک
دخترک عاشقِ عمــــو عبّـــاس

عاشـــقِ خنـــده های شیرینش
عاشـــقِ آبشـــارِ مــویــش بود
عاشـــقِ ارتـــفــــاعِ بـالایـــش
فتـــحِ این قُلّــه آرزویش بــود

این گذشت و گذشــت تا اینکه
چشم بر راهِ قطــره ای بـــاران
دید دارد عمـــو اباالفضــل اش
مَشک بر دوش می رود میدان

مـــثــلِ مـــاهـــی دور از دریـــا
دو لبِ کوچکش به هم میخورد
دخترک خوبِ خوب می دانست
داشت یک حادثه رقم می خورد

دیـــد از دور که عَلَــــم افتــــاد
دیـــد بابا بــــدونِ او برگشــــت
با خودش گفت پس چــــرا بابا
با عمو رفت ، بی عمــو برگشت

ناگــهان در میانِ گَـــرد و غُبـــار
بـــا نگـــاهِ رُبـــاب او هــــمــدرد
بی صـــدا داد زد عمـو عبّــــاس
به خــــدا تشنـــه نیستم برگــرد

مثلِ دریا دلـــش تلاطُــم داشت
مثلِ بـــاران به هر طـــرف بارید
تا زمیـــن خــورد ناگهـــان بر نِی
سرِ ساقـــی به سمتِ او چرخید

دخترک ناگهان پریـــد از خواب
با صدایــــی که گـــفت دلبنــدم
و عمــــو گــفت با کمی لبخـــند
خواب دیدی ... نترس فرزنــدم

دخترک گـــفت : دوستـــت دارم
تا تو هستی خیالِ من تخت است
زندگـــی بی تـــو را نمی خــواهم
در کنارت رقیّــه خوشبخت است

ساقـــی امّا درســـت می دانست
خطری سخـــت در کمــــین باشد
داشت عبّاس با خودش میگفت :
کاش خوابت فقط همین باشد ...



#ابراهیم_زمانی


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۸


زمینه ی حضرتِ امِّ کلثوم سلام الله علیها


اونی که خیلی مظلومه
معنی " حیّ و قیّومه "
خواهرش امِّ الکلثومه... وای وای وای

عفّت و عصمتِ زهرا
قدرت و هیبتِ مولا
مثلِ زینب تک و تنها ... وای وای وای

بی بی... چرا مثلِ ابرِ بهاری ؟
بی بی... بیا بده حسین و یاری
بی بی... با خطبه های ذوالفقاری


وای وای وای... آرامشِ قلبِ حسین


پیشِ چشمایِ تو عازم
اکبر و اصغر و قاســـم
کشته میشن بنی هاشم... وای وای وای

ای خدا شاهِ مظلوم و
زینب و امِّ کلثــــوم و
بوسه بر زیرِ حلقوم و... وای وای وای

داداش...تک و تنها اینهمه دشمن
داداش... یا نرو یا بذار بیام من
داداش... یا بپوش کهنه پیراهن


وای وای وای آرامشِ قلبِ حسین


پسرت اربأ اربأ رفت
نیزه نیزه که بالا رفت
سرِ تو رویِ نی ها رفت...وای وای وای

بعدِ تو من پریشونم
به لبم اومده جوونم
دیگه خیلی نمی مونم... وای وای وای

ای وای... بعدِ تو خسته از دنیا
ای وای... ذوالجناح اومده تنها
ای وای...کاش نمی دیدم از بالا


وای وای وای آرامشِ قلبِ حسین



#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۶


شورِ قتلگاه


مادر اومد تو قتلگــاه
می شینه بالایِ سَرِت
زینب میبینه رویِ تَل
خنجره رویِ حنجرت

مادر اومد تو قتلگــاه
والشِّمرُ الجالِسُن علی
هِی داره ضربه میزنه
می بُره سَر و از قَفــا

ای وای مادرت
چی کشیدی لحظه هایِ آخرت
ای وای از سَرِت
از قفــا جـدا کردند از پیکـرت

ای وای پیکرت
نعـلِ تــازه می زدن به مَرکَـــبا
ای وای از تنت
شد پامالِ شمر و زجرِ بی حیا

مظلوم بودی و
" بأیِّ ذنبِ قُتِلت " یا حسین


لب تشنه بودی رو زمین
رویِ سینه ات شمرِ لَعین
لااقــل جلــــو مــــادرش
به پهلوش نیــــزه نَزنین

دارن میبینن بچّه هاش
رویِ تَل غوغایی شده
سرِ پیراهنت حسیــــن
تو لشگر دعوایی شده

غارت می کنن
چیزی نمونده دیگه از پیکرت
دستت رو بُرید
یه حَرومی واسه ی انگُشترت

خولی پس چرا
میگرده با شمشیر هِی دور و بَرِت
زنده بودی و
دیدی دارن میرن سمتِ خواهرت

مظلوم بودی و
" بأیِّ ذنبِ قُتِلت " یا حسین

حرملــــه بــــالایِ سَرش
ای وای از حالِ دخترش
" مُقطعُ الاَعضـــا " شده
مثـــلِ علــــیِ اکــــبرش

دارن هِلهِلـــه می کنن
داره دست و پا میزنه
رقیّه از تو خیمه گاه
باباشو صدا می زنه

بابایی حسین
خیلی به عمّه جسارت می کنن
بابایی حسین
گوشواره هامونو غارت می کنن

بابایی حسین
آتیش گرفته دامنِ دخـــترا
بابایی حسین
برات نگم از چادر و معجرا

مظلوم بودی و
" بأیِّ ذنبِ قُتِلت " یا حسین


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرِّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۴


واحدِ امام حسین علیه السلام


ای شــاهِ نیزه نشیــن
خورشیدِ روی زمیــن
حَــک کردم نـامِ تو را
با تُــربت روی جَبیـن

کــــودکــی هــای مــرا
پُــر کرده نــامِ حــسین
با چــای روضــه شــدم
سرمست از جامِ حسین

یا " قتیــل العَبَــرات "
یا " اسیــر الکُرَبــات "
نــزدیکــه دِق کنــم از
دوریِ کــرب و بــلات


خــاکِ کــوی تواَم و
عبــدِ کــوی تــو منم
دلبسته ی موی توام
مســتِ روی تـو منم


حاتم درِ خــونه ی تــو
مجنون ، دیــوونه تــو
خورده خضر آبِ حَیات
از سقّــا خــونــه ی تــو

تــو دریــای کَــرَمــت
موسی شرمنده میشه
عیسی هم تو حَــرَمت
می میره زنده می شه

ازرائیل دست به سینه
ایستاده پایــیــنِ پــات
جبرائیــل پــاک می کنه
اشک از چشِ گریه کُنات


خــاکِ کــوی تــواَم و
عبــدِ کــوی تــو منــم
دلبسته ی مــوی توام
مســتِ روی تــو منم


اصرافیل صور زده با
طبل و سنج و عَلَمت
کعبــه می‌گرده هنـوز
دور تــا دورِ حَــرَمــت

هستــم تــا آخــرِ عُــمر
در حسرتِ روی حسین
می مــونم تا دمِ مــرگ
کــلبِ درِ کــوی حسین

کاشکی بشم رسولِ تُرک
پــایِ شعــائــر بــمیــرم
کاشکی حسینــی بمونم
مثلِ سیّد ذاکر بــمیــرم


خــاکِ کــوی تــواَم و
عبــدِ کــوی تــو منــم
دلبسته ی مــوی توام
مســتِ روی تو منــم



#ابراهیم_زمانی⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۲


شورِ شهادتِ حضرتِ عبّاس علیه السلام


دلبسته ایم و بر عَلَـــمِ شـــاهِ کربلا
اوّل نجف سپس حَرَمِ شـــاهِ کربلا

یا مَظهرالعَجائِب و یا مرتضی علی
زد یک تنه به مَعرکه عبّاس یا علی

از مِیمَنه به مِیسَره شمشیر می کِشد
دارد به تیغِ ابرویِ خود تیر می کشد

هو هو کشید شاهِ پُر از فضـــل آمده
دشمن فــرار کن که اباالفضـــل آمده

دل را به خیمه گاهِ حَرَم بَند می زند
می بینَدَش رقیّه و لبخــــند می زند


" اَنا ابنُ قَتّالُ العَرب - اَنا ابنُ هاشمی نَسَب "


مــــا زنـــده ایـــم بر کَـــرَمِ شــــاهِ کربلا
اوّل نجــــف سپس حَــــرَمِ شــــاهِ کربلا

قد قامتش قیــامت و رفته است تا خدا
زینب دلش خوش است به عبّاسِ با وفا

داده رُباب دستِ عمـــو مَشــــکِ خویش را
میگیرد از دو دیده ی خود اشکِ خویش را

افتاده در سپــــاهِ عَــــدو ترس و واهمــــه
آمــــد کنــــارِ علقــمـــه ســــردارِ علقـــمـــه

بر اســــب می نشیند و شمشیـــر می کِشد
وقتِ رَجَـــز رســــیده که تکبیــــر می کِشد


" اَنا ابنُ قَتّالُ العَرب - اَنا ابنُ هاشمی نَسَب "


ســــر می نهیــــم بر قَـــدَمِ شــــاهِ کربلا
اوّل نجــــف سپس حَــــرَمِ شــــاهِ کربلا

از روبَهــــان هَـــراس نبــــاشد پَلنــــگ را
عبّاس بی حسین ، مَحال است نَنــــگ را

سرلشگراست وساقی وسردارِ فاطمه است
عبّــاس تا همیشــــه وفــــادارِ فاطمه است

از علقمــــه به گوش می آید خُــــروشِ او
بالاست تا همیشــــه عَلَــــم روی دوشِ او

سر می دهیم و باج به دشمــن نمی دهیم
هرگــــز به ظالمـــانِ زمان تَــن نمی دهیم


" اَناابنُ قَتّالُ العَرب - اَنا ابنُ هاشمی نَسَب "



#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرِّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۲۰


شورِ حضرتِ عبّاس علیه السلام


برای سردارِ حسین دل بیقراره
برا علمدارِ حسین دل بی قراره

زده علمـدار - به قلبِ لشگــر
رجز میخونه  -  شبیهِ حیدر

ای بخشش و جود - سرچشمه ی فَضل
دورت بگــــردم - آقــام ابــاالــفضــــل

مــاهِ زیبای - رویِ زمینی
تک یلِ بی بی - امّ بنینی


یا ابوفاضل یا ابوفاضل یا ابوفاضل


برای قدّ و قامتش - الله و اکبر
برای استقــامتش -  الله و اکبر

می گیره از چشم - بارونِ اشک و
می ده به دستش - رقیّه مشک و

میره به میدون - با ذکرِ یا هو
شمشیــر نــداره - با تیغِ ابــرو

پشت و پناهِ - همه ی لشگر
عشــقِ رقیّه - امیدِ خواهــر


یا ابوفاضل یا ابوفاضل یا ابوفاضل


ماهِ بنی هاشـم و عشــقِ عالمینه
ساقی و سردار و علمدارِ حسینه

برایِ زینب - خودت سپاهی
واسه رقیّه - پُشت و پناهی

تو بی نظیری - تفسیرِ مردی
دریایِ غیرت - کــــوهِ نبردی

گــوهــرِ نابــی - دُرّ نایــابـــی
حضرتِ عشق و عشقِ اربابی



#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۸


زمینه ی امام حسین علیه السلام

خیلی ارزش داره
کربلا نرفته هم می تونی زائــــر باشی
خیلی ارزش داره
اگه پیر شدی حبیب بنِ مظاهـــر باشی
خیلی ارزش داره
که یه عاشق مثلِ سیّد جوادِ ذاکر باشی

کمترین مُزدِ نوکری
با شــــهادت بــرابـره
سرنوشتِ غُلام سیاه
روسفیدی تو محشره
اشک چشمای شیعه از
پاکـــیِ شــــیرِ مـــادره

این لباس سیاهی که می پوشــــی
تویِ تاریکیِ قبر چراغِ راهت میشه
این لباس سیاهـــی که می پوشـــی
قلمِ عَفو به نامه ی سیاهت می شه


مولا مولا مولا حسین حسین حسین حسین


تو فقط نیّت کن
با همین اشک تو هیئتا بها می گیری
تو فقط نیّت کن
واسه مادرِ مریضتم شِفــا می گیری
تو فقط نیّت کن
از امام رضـــا براتِ کربلا می گیری

فرض کن این سالِ آخره
آخرین بــار بگو حــسین
فرض کن این سالِ آخره
توشه بردار بگو حسین
نــا امیـــدی اگــه بیــــا
با علمــــدار بگو حسین

عیبی نداره که تنها باشی
کسی که حسینی شد فقط خدا رو داره
عیبی نداره که تنها باشی
فاطمه هــــوایِ بچه شیعـــه ها رو داره


مولا مولا مولا حسین حسین حسین حسین


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۶


واحدِ حضرتِ زینب سلام الله علیها


زینب زینب...عالم شده مستِ نامت
زینب زینب...هردو جهان زیرِ گامت
زینب زینب...قد قامتِ تو قیامـــت
زینب زینب...عبّاسِ علی غلامــــت

بانــــویِ غیرت زینب زینب
یا زینبِ کبری یا زینبِ کبری

زینب زینب...زهره ی زهرایِ اطهر
زینب زینب... قوتِ بازویِ حـیدر
زینب زینب... دخترِ سردارِ خـیبر
زینب زینب... معنیِ الله و اکـبـر

بانــــویِ غیرت زینب زینب
یا زینبِ کبری یا زینبِ کبری

زینب زینب... آینـه ی کبریایــی
زینب زینب... مرجعِ تقلیدِ مایـی
زینب زینب...ناموسِ خودِ خدایی
زینب زینب...جلوه ارض و سمایی

بانــــویِ غیرت زینب زینب
یا زینبِ کبری یا زینبِ کبری

زینب زینب... کوبنده ترین شُعاری
زینب زینب... معنی صبر و وقاری
زینب زینب...  با خطبه ذوالفقاری
زینب زینب...  همتا به خدا نداری

بانــــویِ غیرت زینب زینب
یا زینبِ کبری یا زینبِ کبری

زینب زینب... پاینده ترین پیامـــی
زینب زینب... زیبنده ترین کلامـــی
زینب زینب... معصومه ترین مقامی
زینب زینب... الحق که خودت امامی

بانــــویِ غیرت زینب زینب
یا زینبِ کبری یا زینبِ کبری

زینب زینب... انگیـزه ی خـلقِ آدم
زینب زینب... دردانه ی شـاهِ عالـم
زینب زینب... سرچشمه اشکِ ماتم
زینب زینب... ای اسمِ تو اسمِ اعظم

بانــــویِ غیرت زینب زینب
یا زینبِ کبری یا زینبِ کبری

زینب زینب... ای بانویِ با کرامت
زینب زینب... پشت و پناهِ امامت
زینب زینب... در محکمه ی قیامت
زینب زینب... از مـا بِنَمـا شفاعـت

بانــــویِ غیرت زینب زینب
یا زینبِ کبری یا زینبِ کبری


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرِّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۴


زمینه ی حضرتِ رقیه سلام الله علیها


میرم می گم‌ به بابام
روزای کوفه پُره درده
می رم می گم به بابام
شب ها خرابه خیلی سرده

می رم می گم به بابام
دویدم و پاهام ترک خورد
می رم می گم‌ به بـــابـــام
عمّه به جایِ من کتک خورد

بابایی
مگه سفر نرفته بودی ؟
بابایی
تو بی خبر نرفته بودی

بابایی
نگرانی هنوز با چشمـــات
بابایی
کی خیزران زده به لب هات ؟


بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده


میرم میگم به بابام
با چه عذاب آوردنم
میرم میگم به بابام
بزمِ شــراب آوردنم

میرم می گم به بابام
دستایِ بسته می زدند
می رم می گم به بابام
پهلو شکسته می زدند

بابایی
شلوغ شده قافله خیلی
بابایی
میترسم از حرمله خیلی

بابایی
رو ناقه ها تاب می خورن
بابایی
می خندن و آب می خورن


بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده


میرم می گم به بابام
صورتِ گل نیلی شده
میرم می گم به بابام
غذایِ من سیلی شده

می رم‌ می گم به بابام
گوشواره غارت میکنن
می رم می گم به بابام
خیلی جسارت میکنن

بابایی
به شیپورِ جنگ میزنن
بابایی
چرا دارن سنگ میزنن ؟

بابایی
رو پشتِ بوم دف میزنن
بابایی
با گریه هام کف می زنن



بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده


میرم می گم‌ به بابام
دشمنی و حسودیا رو
میرم می گم به بابام
محلّــه ی یهـــودیا رو

می رم می گم به بــابــام
چی شد تو دروازه ساعات
می رم می گم به بــابــام
شکسته شد عمّه ســادات

بابایی
گهواره رو تکون میدادن
بابایی
خواهرم و نشون میدادن

بابایی
روضه با دستِ بسته خوندم
بابایی
نمـــازم و نشســـته خـــوندم


بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده
بابایی دلم برات تنگ شده


#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…

اشعار ابراهیم زمانی

نوحه های مُحرَّمِ ۱۴۰۴
نوحه ی شماره ۱۲


واحدِ حضرتِ رقیّه سلام الله علیها


داره می ره بــابــا رویِ نیـزه ها
نــگــاهِ رقــیّــه ســویِ نیــزه ها
همین که صداش میکنن فاطمه
کتک می خوره پهلویِ نیـزه ها

نه‌ گوشواره مونده دیگه تو گوشاش
نه خلخال و زیور تو دست و پاهاش
نگــه داشتــه امّــا هنــوز رو سرش
همون چــادری که خــریده باباش

نمی‌ تونه موهاش و شــونه کنه
آخه سوخته چنتایی از تارِ موش
یه وقتا که می خوان اذیّت کنن
میارن سرِ اصغــر و رو به روش

یه گهواره خالی جلویِ چشاش
لالایــی می‌خــونه رقیّــه براش
علی اصغــرم ، ای گُــلِ پــرپــرم
دلش تنگ شده خیلی واسه داداش


رقیّه سادات ، بمیرم برات


تمــومِ پاهــاش پُــر شــد از آبلــه
یه چند باری گُــم شد تویِ قافلــه
کتک خورده از شمر و خولی زیاد
می ترســه ولی خیلی از حرملــه

علی رو گلــوش و زده حرملــه
چشایِ عمــوش و زده حرملــه
یه ساقی همه آبروش مَشکِشه
همــه آبــــروش و زده حرملــه

رقیّه میونِ یه مُشت ظالــم و
رو نیــزه سرِ اکبـر و قاســم و
تو اون هلهلــه بینِ بازارِ شــام
می بُردن اسارت بنی هاشم و

کشیدی چقدر رنج و درد و عذاب
یه گوشه سکینه یه گوشه رُباب
دارن میبــرن دخترت رو حسین
با دستایِ بسته تو بــزمِ شــراب


رقیّه سادات ، بمیرم برات


بـابـا جون هنـوزم کـه دلواپسـی
رو نیزه داری اشک‌ میریزی چیه
دارن خواهـرم رو نیگـا می کنن
بگو بـابـا راستی کنیـزی چیه ؟

می خندن به اشکای ما شامیــا
می رقصن زیرِ نیزه ها شامیــا
ندیدی که دروازه ‌ی ساعــت و
سوزوندن دلم رو بـابـا شامیــا

نــزن خیزران رو لبــایِ بــابــام
بــمیــرم الــهــی بـــرایِ بــابــام
ببین عمّــه مهمــون برام اومده
صدایِ بــابــامــه صدایِ بــابــام


رقیّه سادات ، بمیرم برات



#ابراهیم_زمانی ⬇️⬇️⬇️


@tanhatarinzaker 🌹🌹🌹

Читать полностью…
Subscribe to a channel